مصائب دینداری – جلسه یازدهم

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی مورخ 29 شهریور 97 مصادف با شب یازدهم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع  ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[2]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه نورانی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تقدیم به محضر حضرت زین العابدین و حضرت زینب کبری سلام الله علیهما صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض تسلیت به پیشگاه حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت مجتبی علیه السلام و ائمه‌ی هدی علیهم صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این قدم ناقابل ما را، این گفت و شنود کم ارزش ما را از ما بپذیرد، اجرِ آن را ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و دیدن روی مبارک ایشان و نوکریِ آستان و شهادت در راه آن حضرت قرار بدهد صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

آخری هم چوا شب آخرِ جلسه است با بضاعتِ اندک‌مان تلاش کردیم که کمتر وقت شما را تلف کنیم ولی اعتراف به بضاعت اندک داریم، ان شاء الله خدای متعال شما را در بهشت با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محشور کند به شرطی که از حقیر راضی باشید و حلال کنید صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

همانطور که قبلاً عرض کرده بودیم عنوان کلّی «مصائب دینداری» آنطوری که فیش‌های بنده می‌گفت بیش از بیست جلسه بود، جلسات را هم شب به شب با فکر و بعد هم با استخاره انتخاب می‌کردیم، آخرین جلسه که امشب باشد، بعد از اینکه عوامل ثبات قدم در حق و همینطور لغزشگاه‌ها را عرض کردیم این است که جاهایی معصوم هست، حقّ اصلی هم معصوم است، دیگر همه چیز روشن است، بعضی اوقات مثل الآن ما به معصوم دسترسی نداریم، الآن معیار شناختِ حق چیست؟ نگوییم کلّی مشخص است و آن هم تشیّع است! چرا؟ چون در خودِ این تشیّع هم صدپارگی وجود دارد، معیار شناخت حق چیست؟ چطور حق را بشناسیم؟ یعنی یک زمان است که شما بین کفر و ایمان بحث می‌کنید و می‌گویید حق با ایمان است.

زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم بین بت‌پرستِ مکّه و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، کفر و ایمان، شرک و ایمان مطرح بود، اما زمان امیرالمؤمنین علیه السلام یا سیّدالشّهداء علیه السلام دیگر کفر و ایمان به ظاهر مطرح نبود، زمان امام حسین علیه السلام دو طرف به ظاهر مسلمان هستند و ادّعای اسلام دارند، جلوتر بروم باید بگویم زمان مختار توّابین برای قیام برای سیّدالشّهداء علیه السلام با مختار اختلاف داشتند که او هم می‌خواست برای سیّدالشّهداء علیه السلام قیام کند، یعنی در کل یک جبهه بودند ولی با هم اختلاف داشتند و این اختلافات بود که آن‌ها را نابود کرد، پسر مالک اشتر فرمانده‌ی شکست دادن عبیدالله زیاد ملعون است، ولی کمک نکردن ادامه‌ی کار او به مختار باعث مرگ مختار شد! بعضی از کسانی که جزو توّابین بودند و کشته نشدند بعد با مختار مشکل پیدا کردند و رفتند به مصعب پیوستند که مختار را کشت، در حالی که آل زبیر ابداً با اهل بیت علیهم السلام خوب نبودند.

یعنی یک زمانی کلّی نگاه می‌کنیم، ایمان و شرک، ایمان و کفر، مسلمان و غیر مسلمان، بالاخره مبانی کلامی داریم و عقائد خوانده‌ایم، درس اندیشه‌ی اسلامی خوانده‌ایم، معلوم است! اما آنجایی که دیگر کسی نمی‌گوید ما بت‌پرست هستیم و به ظاهر همه خداپرست هستند، بلکه همه شیعه هستند، فعلاً مخاطبِ ما خودمان هستیم دیگر، آنجا ما چطور حق را بشناسیم؟ باز هم می‌دانید که الآن صد نوع حرف زده می‌شود، آنجا چکار کنیم؟

منتها جوابی که من عرض می‌کنم این است که شما این جواب را به جاهای دیگر تعمیم بدهید، یعنی بین شیعه و غیرشیعه هم می‌توانید تعمیم بدهید، بین مسلمان و غیر مسلمان هم می‌توانید تعمیم بدهید، ولی دغدغه‌ی من خودمان هستیم.

اجازه بدهید من یک آیه بخوانم تا ببینم که آیا شما متوجّه می‌شوید من چه چیزی می‌خواهم عرض کنم، آیه 31 و 37 و 38 سوره مبارکه یوسف، من می‌خواهم عرض کنم معیار شناخت حق چیست؟

حضرت یوسف علیه السلام و مخالفت با جریان بت‌پرستی

حضرت یوسف سلام الله علیه به زندان افتادند، به ایشان بهتان زدند و برای اینکه آبروی آن خانم نرود حضرت را به زندان انداختند، وقتی به زندان افتادند دیدند دو نفر دیگر هم به زندان افتادند، این‌ها هم به ترور و یا قتل فرعون (یا عزیز مصر) متّهم شده بودند، این‌ها آمدند و گفتند ما خواب دیده‌ایم، خوابِ ما را تعبیر کن و حضرت هم تعبیر کردند، اینجاها به بحث ما ربطی ندارد، بعد حضرت اینطور فرمودند…. این‌ها ترسیده بودند، چون به یکی از آن‌ها فرمودند که تو آزاد می‌شوی و تو را می‌کشند، این‌ها ترسیده بودند، ضمناً در نظرِ این‌ها حضرت یوسف علیه السلام انسان خیلی خوبی بود… مؤمن اینطور است، اگر مؤمن زندان هم برود با بقیّه فرق دارد، راه برود با بقیّه فرق دارد، مؤمن چارچوب دارد، این‌ها دیدند حضرت یوسف علیه السلام یک مدلِ خاصّی است، ذلیل نیست و زورِ زیادی دارد ولی ظالم نیست! حضرت یوسف سلام الله علیه هم این‌ها را دعوت به حق می‌کردند، بعد حضرت یوسف علیه السلام عبارتی فرمودند، فرمودند: این تعبیر خواب‌هایی که من برای شما انجام دادم از کجا آمده است؟ آن‌ها هم تعجّب می‌کردند! چه ربطی دارد که مثلاً از یک چیزی به یک چیز دیگری می‌رسید؟! حضرت یوسف سلام الله علیه فرمودند: «ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي»[4] این‌ها را خدا به من آموزش می‌دهد… این‌ها تعجّب کردند، چون بت‌پرست هستند، یا اینکه صحیح است بگوییم مشرک هستند، بعد حضرت یوسف علیه السلام عبارتی فرمودند، می‌توانستند بگویند من این بت و … را قبول ندارم و خداپرست هستم، اما اینطور نفرمودند، اینجا اینطور فرمودند: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» من آیین… منظور ما فارس‌ها از ملّت مردم است، اما ملّت یعنی مذهب و آیین، فرمودند: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» من آیینِ این گروه را، گروهی را که «لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» ترک کردم، نفرمودند که تو کافر هستی و من تو را قبول ندارم، فرمودند: من آیین گروهی را که به خدا متعال ایمان ندارند و به آخرت کافر هستند ترک کردم؛ یک وقت کسی می‌گوید تو را قبول ندارم و در چشمِ طرف می‌زند، یک وقت هم می‌گویند چرا این کار را می‌کنی؟ آن شخص هم می‌گوید: من آیین گروهی که اینطور فکر می‌کنند را قبول ندارم.

قبل از اینکه من آن اصل حرف را بزنم یکی از خاصیّت‌های این نوع حرف زدن این است که باعث نمی‌شود طرف مقابل عناد پیدا کند، وقتی بگویم من تو را قبول ندارم او گارد می‌گیرد، یعنی طرف مقابل را مجبور کرده‌ای که او از کفرِ خود دفاع کند، درواقع می‌خواهد از خود دفاع کند و نمی‌خواهد از کفر دفاع کند، بخاطر لج کردن این کار را می‌کند؛ نباید انسان کسی را به لج بیندازد که طرف در انحراف خود محکم شود.

وقتی پرسیدند که تو این علم را از کجا آورده‌ای؟ نفرمودند: تو بت‌پرست هستی و من تو را قبول ندارم، تو کافر هستی و انسان نیستی! بلکه حضرت یوسف سلام الله علیه فرمودند: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» من آیین گروهی که خدای متعال را قبول ندارند و به آخرت کافر هستند را قبول ندارم! می‌توانستند بفرمایند من خدا را قبول دارم چرا می‌فرمایند: من آیین مردمی که؟ حرف اینجاست! بعد هم فرمودند: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِـي إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ»[5] همه‌ی حرف اینجاست! چرا فرمودند: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» ؟ حرفِ ما این است: برای شناخت حق و باطل باید جریان حق و جریان باطل را شناخت، اگر به شخص تکیه کنید فریب می‌خورید!

اهمیّت جریان‌شناسی

یک شخص نفاق دارد، ولی مجموعه‌ی دوستان او، مجموعه‌ی دشمنان او، مجموعه‌ی اقداماتِ او، مجموعه‌ی تیم رسانه‌ایِ او، این‌ها نشان می‌دهد که او چکاره است، جریان شناسی!

خیلی‌ها از من می‌پرسند که برای تحلیل اسلام باید چکار کرد؟ مثلاً آیا باید برویم وثاقت همه‌ی راویان را دربیاوریم؟ بنده هم در کلاس درس می‌گویم: نخیر! علم رجال به درد بحث تاریخی نمی‌خورد، بر خلاف تصوّر! یعنی آن توقّعی که شما از علم رجال دارید! وگرنه علم رجال خوب است، در تاریخ راستگویی و دروغ‌گویی مهم نیست، چون خیلی وقت‌ها ممکن است انسان‌های راستگو بخاطر منفعتی دروغ بگویند و یا یک انسان دروغ‌گو زمانی راست بگوید! شما چکار می‌کنید؟ شما جریان را می‌شناسید.

یک برجامی بود که پاره شد، دو جریان داشت، طرفدار و مخالف، شما اگر بخواهید راجع به آن تحقیق کنید چکار می‌کنید؟ آیا می‌روید حرف یک نفر را می‌شنوید؟ نه! اگر اهل تحقیق باشید می‌روید حرف تمام طرفداران و مخالفان را بررسی می‌کنید و می‌بینید که چه می‌گویند، این‌ها را کنار هم می‌گذارید تا یک تصمیمی بگیرید، کدامیک از این‌ها حمایت بیرونی دارد و کدامیک ندارد؟ کدام وابستگی به فلان جناح دارد و کدام ندارد؟ فلان روزنامه برای کدام جریان فکری است؟ اگر شما ده خبرگزاری که برای یک جبهه‌ی فکری است را بخوانید مثل این است که یک خبرگزاری را خوانده باشید، مثلاً راجع به برجام اگر شما از شبکه‌ی سوم بشنوید یا شبکه‌ی پنج بشنوید، یا از شبکه‌ی امید بشنوید، یا از شبکه‌ی نسیم بشنوید، یا … فرقی نمی‌کند، می‌گویید صدا و سیما است و صدا و سیما هم یک موضع دارد.

اگر کسی به جریان توجّه نکند می‌گوید هشت شبکه‌ی تلویزیونی اینطور گفته‌اند، آن کسی که توجّه دارد این هشت شبکه برای یکجا است می‌گوید یکجا اینطور گفته است.

برای شما یک نمونه بگویم، اگر حواس کسی به جریان‌ها باشد تعدّدها از بین می‌رود، چون در یک واقعه بیش از سه چهار جریان نیست، ولی انسان‌هایی که حرف می‌زنند خیلی زیاد هستند، یعنی می‌گویند خیلی‌ها گفته‌اند! می‌گویند این خیلی‌ها که گفته‌اند، این چهارصد نفر برای یک جریان فکری هستند، یعنی یک نفر! و اینطور فریب نمی‌خورید و هیمنه‌ی آن جمعیّت شما را نمی‌گیرد.

خیلی از اوقات شبهاتی که در جامعه مطرح می‌شود چطور اثر می‌گذارد؟ طرف می‌گوید: همه اینطور می‌گفتند! درحالی که همه اینطور نمی‌گفتند، چند نفر از یک جریان اینطور گفته‌اند، چون شما زیاد می‌بینید و جریان‌های‌شان را هم نمی‌شناسید اینطور تصوّر می‌کنید، فکر می‌کنید این‌ها زیاد هستند و گروه‌های مختلفی هستند! اینطور افکار عمومی را مدیریّت می‌کنند! چه در مسائل سیاسی، چه در مسائل فرهنگی، چه در مسائل اعتقادی!

اینکه مطلبی را شبکه‌ی سوم ما بگوید و العربیّه بگوید دوتاست، ولی دو جریان هستند، ولی اگر مطلبی را شبکه‌های مختلف صدا و سیما بگویند یک جریان هستند؛ آن‌ها هم همینطور دیگر، آن‌ها هم العربیّه با الجزیره در خیلی از موضوعات یکی حساب می‌شوند و دو جریان نیستند، جریان‌شناسی خیلی مهم است.

اصلاً روح تحلیل تاریخ این است که شما بدانید مثلاً در فلان موضوع سیره‌ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کلاً سه جریان وجود دارد، باید ببینید راوی برای کدامیک از آن سه جریان است و سنگ چه کسی را به سینه می‌زند! مثلاً بنی‌امیّه، آل زبیر و… بعد شما می‌بینید این یک نفر مدام از آل زبیر دفاع می‌کند! بعد دیگر انسان براحتی فریب نمی‌خورد؛ باید جریان را شناخت!

بعضی‌ها هستند مثلاً اتّفاقی که می‌افتد ممکن است به یک مناسبتی تغییر چره بدهند، ما انسان‌هایی داریم که مثلاً فرض بفرمایید در سه انتخابات جزو سه گروه بودند، اگر کسی جریان‌ها را بشناسد می‌فهمد که انسان‌های جدّی چه کسانی هستند انسان‌های غیرجدّی چه کسانی هستند…. دیگر نمی‌رود به امیرالمؤمنین علیه السلام بگوید که طلحه و عایشه با تو مخالف هستند! دو نفر هستند! اگر بداند می‌فهمد که طلحه و عایشه یک جریان هستند و دو جریان نیستند، این خیلی دقّت می‌خواهد.

اگر کسی به این‌ها توجّه نکند می‌بیند یک دنیا مطلب و بعد هم نسبت به مطالب زیاد و پرشمار واکنش نشان می‌دهد و شکست می‌خورد، مثلاً شصت و هشت نفر از صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کردند که برترین فرد بعد از پیغمبر خدا خلیفه‌ی اول است، در منابع اهل سنّت آمده است! اگر نداند فریب می‌خورد و می‌گوید این دیگر خودِ تواتر است! یعنی شما در دیکتاتوریِ رسانه‌ای آن‌ها هضم شده‌اید، هجمه کردند و ناگهان شما می‌گویید آن‌ها شصت و هشت نفر هستند و ما چهار راوی باشد قبول می‌کنیم! ولی اگر شما جریان شناس باشید می‌گویید راوی‌ها را بررسی می‌کنم تا ببینم چه کسانی این مطلب را نقل کرده‌اند، این یک جریان است! دقیقاً مانند همان شبکه‌های مختلف صدا و سیما است که همگی یک جریان هستند، جریان شناسی خیلی مهم است.

طرف می‌خواهد انتخابات شرکت کند، طرفداران این کاندیدا چه کسانی هستند، الآن که فصل انتخابات نیست انسان راحت حرف می‌زند و متّهم نمی‌شود، چرا طرفداران یک جریان وقتی به محرّم می‌رسیم حرف اضافه می‌زنند؟ در این جریان چه خبر است؟ البته اگر همچنین جریانی داریم، شما فرض کنید، این آدم‌ها چه وابستگی‌ای به یکدیگر دارند؟ مثلاً یک نفر دلِ مرا خیلی سوزانده است، با آنکه عذرخواهی کرده است من خیلی او را لعن کرده‌ام، یک تیغه‌ی علم کشیده است و در دو طرف آن هم عکس قاشق و چنگال گذاشته است، ان شاء الله خدای متعال دستِ او را قطع کند… تو پول نده! مگر تابحال شده است از کسی با اجبار پول بگیرند؟ شخصِ دیگری خواسته است پول بدهد تو چرا می‌سوزی؟ اگر رژیم داری نخور، اگر دوست داری برو بخور! این قاشق و چنگال به تو چکار دارد؟ اتّفاقاً در این مجالس که ایکس‌ری نمی‌گذارند فقط ژن خوب بیاید و ژن بد را راه ندهند، هر کسی بخواهد می‌آید، شاید ولیّ خدا در جلسه باشد و شاید مثل من گنهکار و بیچاره هم باشد، کسی به کسی کاری ندارد، شاید پولدارِ پولدار باشد و شاید هم فقیرِ فقیر باشد، چه بدی‌ای دارد که یک عدّه این کار را کنند؟ چرا تو اذیّت می‌شوی؟ اصلاً وجه منفیِ آن چیست؟ فرض کنید دل یک عدّه می‌خواهد که به مردم غذا بدهند، اصلاً ثواب هم ندارد، چرا تو ناراحت می‌شوی؟ چرا از اینکه مجلس سیّدالشّهداء علیه السلام رونق داشته باشد اذیّت می‌شوی؟ بعد اینکه چرا نزدیک محرّم که می‌شویم در یک جریان نفرات زیادی از این حرف‌ها می‌زنند؟ بعد برای من خیلی عجیب است که هیئتی‌ها نفهمند و به همان آدم رأی بدهند! واقعاً این خیلی مسخره است! یعنی چه؟

اگر جریانی نگاه نکند می‌گوید این آدم خوبی است، مثلاً می‌گوید کاشانی آدم بدی نبود و ریش داشت! ببین وابسته به چه جریان فکری‌ای بود! این خیلی مهم است، این هم در مسائل اعتقادی بسیار مهم است و هم در مسائل سیاسی این خیلی مهم است، نمی‌شود انسان به جریان توجّه نکند، نمونه بگویم؟ مثلاً در فضای جهانی یک جریان استکبار داریم که این‌ها رسماً مسلمین را تهدید نظامی می‌کنند، بعد فضا هم اینطور است که مثلاً سلبریتی‌ها… ما یک مرضی داریم که این هم از آن مرض‌های جالب است که فکر می‌کنیم هر کسی زیاد دیده می‌شود مهم است! این یک مشکل ذاتی است دیگر! چون ما دوست داریم دیده بشویم، خیلی التماس دیده شدن می‌کنیم، در شبکه‌ی اجتماعی می‌گذارد: من و نیمرو و سس یهویی! انگار مدام می‌گوید تو را به خدا مرا ببینید! التماس می‌کنند! حتّی گاهی در هم‌لباسی‌های ما پیدا می‌شوند که طرف وقتی یک صفحه‌ای می‌زند شروع به التماس کردن می‌کند که تو را به پیغمبر مرا ببینید! مثلاً: کفش‌هایم را برعکس پوشیدم یهویی! یعنی هیچ اهمیّتی ندارد که تو وقت خود را در آنجا چطور تلف می‌کنی!

بعضی از انسان‌هایی که مشهور هستند روانی هستند و بعضی‌های دیگر هم انسان‌های خوبی هستند، این را شوخی نکردم، بعضی‌های‌شان روانی هستند، مشکل روحی و روانی دارند، مثلاً طرف چند مرتبه خودکشی کرده است، ولی مشهور است، چون دیده شده است مردم نسبت به او حسِ خاصی دارند! یعنی حبّ و بغض دارند!

حالا باید دقّت کنید این شخص برای کدام جریان است؟ ابتدا ما باید مشکلمان را با این موضوع حل کنیم که چرا وقتی یک نفر زیاد دیده می‌شود ما نسبت به او خاضع می‌شویم؟ چه اهمیّتی دارد؟ برخی از هیئت‌ها اشتباهات فاحشی می‌کنند که اگر اینجا بگویم بعداً خیلی به دردسر می‌افتم و نمی‌گویم، چون معلوم می‌شود که راجع به کجاها حرف می‌زنم، بعضی اوقات هیئت‌ها هم سینه می‌زنند که تو را به خدا ما را ببینید، ببینید فلانی را که می‌بینید آمده است ما را ببینید پس شما هم ما را ببینید! اتّفاقی که می‌افتد چیست؟ یک نفر انسانی که بی‌جهت و بدون ارزش‌گذاری اعتبار پیدا کرده است، مثلاً یک فوتبالیست خارجی، آقا! این شخص به اسرائیل رفته است و پیمان بسته است، ما هم اینجا مشکی پوشیده‌ایم و «هیهات منّا الذّلة» می‌گوییم! پس تو چطور اجازه می‌دهی که پشت پیراهنِ تو نام او را بزنند؟ این برای یک جریان دیگر است.

آیا اگر فوتبالیست تیم یزید بن معاویه بود تو اجازه می‌دادی نامِ او را پشتِ تو بزنند؟… مثلاً یک فوتبالیست که سیاسی نیست، اصلاً هم فرقی ندارد که ایرانی است یا خارجی، کاری به کسی ندارد و توپ بازی می‌کند، یکی هم بازیِ او را دوست دارد، این که مشکلی ندارد! مادامی که اتّفاق خاصّی نیفتاده است مشکلی نیست، اما یک وقت شما می‌بینید یک نفر در یک پازل یک جریان قرار دارد، یعنی می‌خواهند پایتخت بیت‌المقدّس را دستکاری کنند، این‌ها نیاز به نیروی فرهنگی دارند، یک فوتبالیست مشهوری را به آنجا می‌برند و با او کاری می‌کنند و چیزهایی هم به او می‌دهند و او هم عکس می‌اندازد، این در حال کمک به جریان خاصّی است، الآن بوقِ یک جریان است!

یک وقت است که یک بازیکنی فقط تبلیغ دوغ می‌کند، دیگر هم جرأت نداری بگویی دوغت را بنوش! ما با او کاری نداریم، اصلاً دوغت را ننوش! مهم نیست، یک وقتی است که در یک جریان قرار گرفته‌ای، دیگر فقط فوتبالیست نیست، تو دیگر عضو یک جریان شده‌ای و در حال ایجاد یک فضا هستی؛ آن‌هایی که جریان نمی‌شناسند و حواس‌شان نیست می‌گویند: فوتبالیستِ خیلی خوبی است! اگر یزید هم فوتبالیست خوبی بود او را تأیید می‌کردید؟ باید جریان را بشناسید، او در حال کمک به یک جریان است، چطور باید جرأت کنم در این حد که پشتِ خودم نام او را بزنم او را حمایت کنم؟ این حمایت است، در حال حمایت از یک جریان کفر هستیم و لباس مشکی هم به تن کرده‌ایم! جریان‌شناسی خیلی جدّی است، اگر ما جریان نشناسیم در پازل طرّاحان غرق خواهیم شد.

جریان‌شناسی سقیفه

به شما نمونه بگویم: چه شد که مردم مدینه در سقیفه رودست خوردند؟

مدینه یک شهرک یا یک روستای پرجمعیّت بود، مردم مدینه با مردم مکّه رقابت داشتند، یک گروه از مکّی‌ها مهاجرت کردند و از برخی اهل مدینه زودتر اسلام آوردند که خیلی هم کم هستند، یک عدّه‌ی دیگر از آن‌ها هم آنقدر با اسلام جنگیدند تا از بین رفتند و فتح مکّه رخ داد و با خاری اسلام آوردند؛ گروه اول مهاجرین هستند که پیشرو بودند و مابقی که اغلب مکّی‌ها بودند همان‌هایی بودند که در فتح مکّه اسلام آوردند؛ مردم مدینه و مردم مکّه با یکدیگر رقابت سنگین دارند، حالا برای اینکه بخواهم جزئیّاتِ آن را بگویم وقت می‌گیرد، دیدند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علیه السلام را بعنوان جانشین معرّفی کردند، در مجموع انصار بجز عدّه‌ی قلیلی خیلی از این واقعه ناراحت نمودند، قریشی‌ها نمی‌خواستند زیر بار بروند، برای مثال بنی‌امیّه گروهی از قریشی‌ها هستند، این‌ها یک قراردادی با عدّه‌ای بستند و از نظر ما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را هم ترور کردند، یکی از همان‌ها می‌گوید: من شخصی را مقابل خانه‌ی پیامبر گذاشته بودم که او اخبار خانه‌ی پیامبر را به من می‌رساند، شما اسمِ این کار را هرچه می‌خواهید بگذارید! خبر رساند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفته است، من دیدم که دوستم نیست و تا بیاید زمانی طول می‌کشد و من باید فضاسازی کنم، لذا به وسط مجلس رفتم و شروع به خودزنی کردم و یک عدّه دست مرا گرفتند و گفتم پیامبر نمرده است، پدرتان مرده است، پیامبر به معراج رفته است و… هرچه به او گفتند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم مانند بقیّه‌ی انسان‌ها رحلت می‌کند او سر و صدا می‌کرد! بعد که دوست او آمد گفت: پیامبر هم مانند بقیّه می‌میرد! «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»[6]… بعد او قبول کرد! چون دوستِ او رسیده بود…

یک عدّه‌ای بیرون مدینه زندگی می‌کردند که این‌ها عرب بادیه‌نشین مانند کولی‌ها بودند، به تعبیری وحشی‌وار زندگی می‌کردند، یا بَدَوی زندگی می‌کردند، خشن بودند، به این‌ها گفتند یک سال آذوقه‌ی شما را می‌دهیم… این هم در کتاب «جمل» شیخ مفید است و هم در کتاب «شافی» سیّد مرتضی است و هم اصلِ آن در «المعرفه» ثقفی است و در خیلی جاهای دیگر هم آمده است؛ گفتند: یک سال آذوقه‌ی شما را می‌دهیم و در عوض شما در شهر بریزید؛ ما می‌گوییم از پیش طرّاحی شده بود اما خودِ آن‌ها می‌گویند خوش‌شانس بودیم! همان روز که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتند این‌ها رسیدند!

باشد! همانطور است که شما می‌گویید! مثلاً ما هم فریب خوردیم و آن‌ها ناگهان رسیدند!

موضوع کلام جریان‌شناسی است.

اگر مردم مدینه جریان را می‌شناختند و دقّت می‌کردند که این فضایی که الآن در شهر اتّفاق افتاده است، این فضا آراء عمومی نیست؛… مثل این است که برای شورای شهر یک شهرِ پنج هزار نفری… برای پنجاه هزار نفر پنج هزار نفر بس است، کافی است هزار نفر آدم وارد کنید تا رأی بیاوری! قبول نیست دیگر! شما در شورای شهر حق ندارید بروید در یک شهر دیگر رأی بدهید، باید در محلّ سکونتِ خود رأی بدهی… این‌ها یک عدّه آدم از بیرون آوردند که اصلاً این‌ها نمی‌توانستند تشخیص بدهند، رشوه گرفته بودند، آن‌‌ها می‌گویند خوش شانس بودیم!…. با چماق به شهر ریختند، فضای شهر اینطور شد که همه برای یک نفر سینه می‌زدند…

مردم گفتند: ظاهراً همه به او رأی داده‌اند دیگر!

اگر متوجّه بودند که یک کودتا اتّفاق افتاده است و یک جریانی آدم از بیرون آورده است یک طور برخورد می‌کنند، اما اگر یک وقت بگویند بالاخره اکثریّت یک چیز می‌گویند دیگر! انسان در مقابل اکثریّت خواهد شکست.

اینکه این‌ها الآن شعار می‌دهند، همه‌ی این‌ها برای یک جریان فکری هستند، یک سری از این‌ها اصلاً فکر ندارند و پول گرفتند و مابقی هم برای یک جریان فکری هستند؛ جریان را نشناختند و جا خوردند!

اینطور نبود که همه در مدینه بی‌دین باشند، بعضی از اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستند که اگر شما بخواهید بگویید همه بی‌دین باشند دیگر نمی‌دانی باید با آن‌ها چه کنی! همه بی‌دین نشدند، ناگهان همه جاخوردند!

همین اتّفاق برای یزید هم افتاد. شاید یک شب هم عرض کرده‌ام، تمام کسانی که با یزید مخالف بودند را رسماً ترور کردند و مابقی را یا با پول خریدند و یا ساکت کردند. مردم دیدند جمعیّت زیادی به ولیعهدیِ یزید رأی داده‌اند، بعد به امام حسین علیه السلام گفتند: برای چه می‌روی؟ وقتی همه به او رأی داده‌اند کسی از شما طرفداری نمی‌کند! یعنی توجّه نمی‌کردند که این‌ها یک جریان هستند یا چند جریان! کثرت را می‌دیدند، چون انسان‌ها در کثرات گُم می‌شوند، ولی اگر جبهه را نگاه کنید یک جبهه‌ی حق است و یک جبهه‌ی باطل، یعنی فقط دو جبهه، کم است و راحت‌تر می‌شود فهمید.

لذا حضرت یوسف سلام الله علیه می‌فرمایند: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ»! من با این جریان خوب نیستم؛ وقتی شما می‌روید کارهای این جریان را می‌بینید در آن‌ها ریش‌زده و ریش‌دار، نمازخوان و بی‌نماز، مشکی‌پوش و غیرمشکی‌پوش، مظاهر مختلف در آن‌ها هست، ولی این‌ها ربوبیّتِ خدای متعال را قبول ندارند، این‌ها با دستگاه امام حسین علیه السلام خوب نیستند.

جریان‌شناسی مخالفان معاصر امام حسین علیه السلام

من الآن قصد ندارم مثال صریح بزنم، مثلاً شخصی گفته بود باید شهرداری تهران در برابر نمایشگاه حمایت از هیئت‌ها مقاومت کند، انگار این‌ها می‌خواهند بروند خلاف شرع کنند! اگر کنسرت داشتند جرأت می‌کردید بگویید شهرداری باید از حمایت تشکّل‌های موسیقی خودداری کند؟ واقعاً جرأت می‌کردید بگویید؟ مثلاً جرأت می‌کردید بگویید شهرداری از حمایت گروه‌های نمایشی خودداری و مقاومت کند؟… آیا می‌گوید؟ نه!

شهرداری تعریف دارد! این هیئتی‌ها هم انسان هستند دیگر، همان اندازه که به کنسرت آن‌ها می‌رسید به این‌ها هم برسید، چرا طعنه می‌زنید؟ اولاً که کاری نمی‌کنید، همه‌ی این‌ها عمدتاً مردمی هستند، حالا فرض کنیم که از بیت المال خرج کرده است؛ آنجا که حرام رسمی انجام می‌دهند، اگر دو ریال از بیت المال را هم خرج کار حلال کنید طوری نمی‌شود! این خیلی حرفِ عجیبی است که شهردار باید در برابر حمایت از آن نمایشگاه خودداری کند! شما چه کسی هستید؟ چه کسانی به شما رأی داده‌اند؟ مشکل شما با امام حسین علیه السلام چیست؟ چرا سخنران شما شب عید غدیر امسال یک پست می‌گذارد و می‌گوید خلافت علی بن ابیطالب سراب و مطاع زودگذر دنیاست… شب عیدالله الاکبر! به نظر شما یک شیعه این حرف را می‌زند؟ این‌ها چه کسانی هستند؟ ما مشکلی نداریم که بنی‌امیّه بیایند و شبهه کنند و ما پاسخ بدهیم، مشکلی نداریم که دشمن بیاید حرفی بزند و ما هم پاسخ بدهیم، اما آخوند بگوید من شیعه هستم و امکانات دولتی دست آن‌ها باشد و یا امکانات قوّه‌ی دیگر… شب عید غدیر بگوید… خدا شاهد است که سنّی‌ها جرأت نمی‌کنند شب عید غدیر بگویند خلافت علی بن ابیطالب سراب و مطاع زودگذر دنیاست… باور کنید بهایی‌ها جرأت نمی‌کنند رسماً این کار را کنند! ممکن است یک وقتی یک پست بگذارند، اما شناخته شده‌ای که در کشور باشد جرأت نمی‌کند همچنین کاری کند؛ بعد همین هیئتی‌ها به این‌ها رأی می‌دهند و به اینکه این شخص کیست و برای کجا هست هم کاری ندارند! خیلی عجیب است! اگر این را قبول دارید باید باقیِ او را هم قبول کنید، واقعاً من متوجّه نمی‌شوم که چطور است… باید جریان را شناخت.

چرا در این جریان اینقدر توهین به اهل بیت علیهم السلام هست؟ در جاهای دیگر هم هست‌ها اما چون جلسه‌ی آخر جلسه و هیئت است واقعاً خیلی تعجّب می‌کنم! خیلی عجیب است!

اگر توجّه به جریان نباشد کثرات ما را غرق خواهد کرد، طرف می‌گوید: چهارصد نفر راجع به یک موضوع مقاله داده‌اند، وقتی بروی تحقیق کنید می‌بینید همه‌ی این‌ها از جایی حقوق گرفته‌اند که این‌ها را بنویسند! و اگر هم تحقیق کنید پیدا خواهید کرد که همه‌ی این‌ها برای یک جریان هستند، یک جریان است که اول اگر دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام رونق بگیرد و دوم اینکه به سمتِ هدفِ خود برود این‌ها محدود می‌شوند و نمی‌توانند تحمّل کنند، لذا می‌بینید موضع می‌گیرند!

من با اینکه آن‌ها موضع می‌گیرند کاری ندارم، با اینکه جامعه‌ی دوستدار امام حسین علیه السلام ما به انسانی که به امام حسین علیه السلام جسارت می‌کند اقبال نشان می‌دهد خیلی تعجّب می‌کنم! وگرنه شما بگو به تو چه ربطی دارد؟ مردم دوست دارند به یک نفر رأی بدهند!… به من ربطی ندارد.

این عجیب نیست، اینکه هیئتی‌ها همچنین خطایی کنند عجیب است! اینکه حواس هیئتی‌ها نباشد عجیب است. قدیم‌ها در همین کشور ما اگر کسی شب عید غدیر این کار را می‌کرد با او برخورد خیلی خیلی تندی می‌کردند، اینطور نبود که کسی جرأت کند شب عید غدیر به این رسمی به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت کند.

یا اینکه آن شخص دیگر چند سال قبل بگوید: ائمه بعد از امام حسین سر عقل آمدند و عقلانی رفتار کردند، اگر این حرف را نسبت به پدر من و شما بگویند به ما برخواهد خورد؛ بعد جالب این است که خودِ این طرف هیئت هم می‌گیرد! اگر ما هم جریان را نشناسیم می‌گوییم هیئتی است!… ابتدا جریان او را بشناس! اگر جریان او را نشناسی می‌گویی این هم هیئتی است و آن هم هیئتی است! این‌ها هیئت می‌گیرند و آن‌ها هم هیئت می‌گیرند!

هر سال در دهه‌ی اول محرم در تهران یک جریانی حدّاقل صد فحش یا شبهه راجع به امام حسین علیه السلام مطرح می‌کند، بروی می‌بینی سیاه هم زده‌اند! پرچم زده‌اند و سخنران هم آخوند است! جریان را بشناس… اگر خواب باشیم همه چیز ما را برده است! وقتی جمع را نگاه کنید…

طرف نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و عرض کرد: آقا! ده هزار نفر آدم! طلحه، عایشه و… آنجا هستند…

جریان را بشناس! اگر جریان را نشناسی می‌گویی این همه آدم آن طرف هستند که همه‌ی آن‌ها از بزرگان انقلاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، جریان را بشناس و ببین چه شده است که این‌ها با هم ائتلاف کرده‌اند، برای چه بوده است، برای خداست یا برای غیر خداست؟

این رأیی را که ما می‌رویم می‌دهیم، هر کسی که می‌فهمد تحقیق می‌کند، اگر تحقیق کرده باشد به هر کسی رأی داده باشد و وظیفه‌ی خود را انجام داده باشد مأجور است، نه اینکه بگویم به آن شخصی که من رأی می‌دهم رأی بده، اینکه به «الف» رأی بدهد یا به «ب» مهم نیست، اما خیلی از جمعیّت ما مثلاً موقع انتخابات به حوزه‌ی انتخابیّه می‌روند و می‌بینند که پرچم یک نفر بالاست، و چون دوست نداریم شکست بخوریم به او رأی می‌دهند! آقا شاید در حال رأی دادن به کسی هستی که در تیم یزید است! شما تحقیق کن اگر به هر کسی رأی بدهی مأجور هستی، خدا می‌داند که بعضی اوقات انتخاب‌های مردم در جامعه در راستای انتخاب یزید یا انتخاب سیّدالشّهداء علیه السلام است!

خیلی تعجّب است که طرف دو ماه سیاه بپوشد و آن طرفی برود، من نمی‌گویم به آن کسی که من می‌گویم رأی بدهید، برو و بگو من تحقیق کرده‌ام و نزد خدای متعال حجّت دارم، مشکل اینجاست! اگر تحقیق کند خیلی از اتّفاقات نمی‌افتد! نمی‌شود انسان در هیأت سیّدالشّهداء علیه السلام بیاید و نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشد. اصلاً ما برای بی‌تفاوتیِ اینکه پسر پیامبر چهار ماه است از مدینه به مکّه رفته است و بیست و چهار روز در مسیر است و توجّه نکرده‌اند سوخته ایم!

یزید و بنی‌امیّه و… یک طور هستند و آن کسی که بی‌توجّه است… شما یک موضع‌گیری می‌کردید که پسر پیامبر در بیابان آواره شده است! اصلاً به روی خود نیاوردند…

ما هم در این جهت خیلی استعداد داریم… اگر جریان را بشناسیم طرف نمی‌تواند نزدیک این انتخابات این طرفی باشد و نزدیک آن انتخابات آن طرفی باشد، نمی‌تواند هر طرفی باشد که لحاف گرم‌تر است، معلوم است که برای کجاست و مدام چپ و راست نمی‌رود که مردم را سر کار بگذارد، باید پاسخگوی رفتار خود باشد، جوّزدگی کمتر اتّفاق می‌افتد.

روضه‌ی شام عاشورا

خدای متعال می‌داند که امشب شبِ خیلی سختی است، اگر چشم دل‌مان را برداریم و به کربلا برویم، قبل از غروب، شاید یک ساعت مانده بود به غروب، دیگر جنگ تمام شد، چند دقیقه‌ای هم بعد از جنگ اتّفاقاتی افتاد که برای هیچ شهیدی نیفتاد، بردن اسب به قتلگاه فقط برای سیّدالشّهداء علیه السلام است… فقط!

همه‌ی سرها را بجز سر مطهّر سیّدالشّهداء علیه السلام فردا جدا کردند…

وقتی خیالشان راحت شد و کار سیّدالشّهداء علیه السلام تمام شد خیلی عجله داشتند…

یک وقتی دو سپاه با هم می‌جنگند و جمعیّت‌ها توازن دارند، وقتی شکست می‌خورند خیلی چیزها برای غنیمت بردن است و کسی عجله نمی‌کند، ولی وقتی یک لشکر دویست نفری مقابل سی‌هزار نفر…. این سی‌هزار نفر با هم رقابت دارند… آن کسی که بتواند می‌دود و آن کسی که سوار اسب باشد با اسب می‌رود… لذا خیلی اتّفاقات عجیبی افتاده است… لا اله الّا الله…. یا صاحب الزّمان… این مخدّرات… مخدّره یعنی پرده پوشیده…. تا قبل از غروب این‌ها مخدّرات بودند… بعد این‌ها شروع کردند به حمله کردن، عجله هم داشتند، سی‌هزار نفر هستند و اگر تعلل کنند نمی‌رسند… وقتی عجله دارد برای بردن خیلی دقّت نمی‌کند…

در منابع ما نوشته‌اند چند دختر بچّه مقابل در خیمه‌ها زیر دست و پای این اسب‌ها… حمله کردند… از آن طرف خیمه‌ها را آتش زدند…

شیخ مفید می‌فرماید: راوی گفته است که هنوز آن صحنه را در یاد دارم که سوار با اسب به یکی از نوامیس رسول خدا حمله کرد، می‌خواست چادر او را بکشد و او هم امتناع می‌کرد… آن‌هایی که توانستند به صحرا فرار کردند، من می‌گویم به صحرا فرار کردند ولی ان شاء الله هیچ وقت قسمت شما نشود، یک وقتی یک دختربچّه را با ماشی شب به یک دشتی یا بیابانی ببرید و یک لحظه چراغ‌ها را خاموش کنید و ببینید چه اتّفاقی برای او می‌افتد… این‌ها که بیابان‌گرد نبودند، این‌ها دختران سیّدالشّهداء علیه السلام بودند… آن‌ها به بیابان‌ها فرار کردند… پای برهنه… جایی را بلد نبودند… از یکی دو ساعت دیگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها مشغول شدند در بیابان‌ها تا یکی یکی این‌ها را پیدا کنند… سحر امشب با یک زحمتی این‌ها را جمع کردند…یکی یکی سرشماری کردند… مدام خبر می‌دهند فلانی کجاست؟… دختر مسلم کجاست؟… گشتند و یکی یکی پیدا کردند… خیلی‌ها هم از دنیا رفته‌اند، نمی‌دانند بعضی‌ها از دنیا رفته‌اند یا نه… این‌ها در محاصره هستند…

زبان من هم بسته است و توان بیان ندارم، خدای متعال نیاورد که یک زن عفیفه‌ای احساس کند در تیررس نگاه است… روی خود را گُم می‌کند… حال چگونه فرزندان را پیدا کند…

حضرت زینب سلام الله علیها با یک مصیبتی این بچّه‌ها را جمع کردند و آن‌ها را آرام کردند… این‌ها هم از مصیبت سیّدالشّهداء علیه السلام گریان هستند و از هم حال جدیدی که برای‌شان اتّفاق افتاده است و تا بحال تجربه نکرده بودند… خدای متعال نیاورد که ببینید اگر یک عفیفه‌ای در این شرایط قرار بگیرد اصلاً زبانِ او بند می‌آید… این‌ها… این‌ها را جمع کردند تا مثل فردا….

این‌ها آنقدر داغ دیده بودند… فقط سر سیّدالشّهداء علیه السلام جدا شده بود، مثل فردا روزی اسراء را آوردند و جمع کردند و دستور دادند حال که غنیمت‌ها را بردید، هر قبیله هم سهم دارد که چند سر بِبَرَد… این‌ها به سمت شهدا حمله کردند… حرم شلوغ شد… یک مرتبه‌ی دیگر هم داغ حضرت علی اکبر علیه السلام تازه شد… یک مرتبه‌ی دیگر مادر حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام به سینه‌اش می‌کوبید… دوباره دیدند این وحشی‌ها به این بدن‌های مطهّر حمله کردند… یکی از دلایلی که نوشتند مثل فردا حضرت زینب کبری سلام الله علیها این‌ها را به سختی جمع کردند و سوار ناقه کردند، این‌ها دیروز برای شهدای خود گریه کرده بودند ولی اتّفاق تازه افتاده بود، خواستند این‌ها را برگردانند و از کربلا خارج کنند، این بدن‌های بی‌سر روی زمین افتاده بودند و دوباره این دختربچّه‌ها از روی اسب‌ها و شتر‌ها و ناقه‌ها پایین آمدند…


پی نوشت:

[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44

[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28

[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98  5 د8طس طز

[4] سوره مبارکه یوسف، آیه 37 (قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ۚ ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي ۚ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ)

[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 38 (وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِـي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ)

[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 144 (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ)