حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 29 تیر 1397 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به سخنرانی پیرامون موضوع «چه می شود که مردم بهتان به امیرالمؤمنین علیه السلام را باور می کنند؟ با محوریت خطبه 84 و حکمت 289 نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[2]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[3]
هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ صلواةِ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
تقدیم به پیشگاه با برکتِ سلطان اولیاء حضرت علی بن موسی الرضا روحی له الفداه صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
تقدیم به پیشگاه کریمهی اهل بیت علیهم السلام، منجیِ شیعیانِ امیرالمؤمنین علیه السلام در روز قیامت، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روحی له الفداه صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
مقدّمه
موضوع ما که امروز متنِ آن کمی طولانی است و نمیدانم بتوانم در یک جلسه عرض کنم یا نه، بهتر است یک طوری جمعبندی کنم که بتوانم در یک جلسه خدمتِ شما عرض کنم، یکی خطبهی هشتاد و چهارم نهج البلاغه است، که بارها عرض کردهایم خطبهها بخاطر اینکه نسخ متعدّدی دارند، شما حوالیِ هشتاد و چهار میتوانید پیدا کنید، در برخی از آثار تا حدودِ خطبهی صد هم مشاهده شده است.
قبل از آن یک حکمتی است که معمولاً شمارههای حکمتها جابجا نیست، حکمتِ دویست و هشتاد و نُه است.
این حکمتِ 289 حکمتِ خیلی زیبایی است، منتها چون محتوایِ اخلاقی دارد بنده آن را نمیگویم، فقط به جهتِ معرفی و یک جمله از آن که به خطبهی 284 مربوط است را عرض میکنم.
خیلی عبارتِ عجیبی است که ابتدا از آن شروع میکنم.
نکاتی دربارهی حکمت 289 نهج البلاغه
بحث و اختلاف است که حکمت 289 از امیرالمؤمنین صلواة الله علیه است یا از حضرت مجتبی علیه السلام، تقریباً همهی منابع از حضرت مجتبی علیه السلام نقل کردهاند، برای ما از این جهت خیلی فرق ندارد، در کتابِ کافی شریف از امام مجتبی علیه السلام کمی مبسوطتر از این حکمت هست، همین مباحث در آن هست، چند عبارت هم اضافه دارد، در اهل سنّت هم از قول امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است.
البته آنجاهایی که اختلاف است که متنی حتماً برای امیرالمؤمنین علیه السلام است یا نه، معمولاً ابن ابی الحدید تذکّر میدهد، آن اندازه که بنده دیشب فرصت کردم و دیدم، ظاهراً ابن ابی الحدید تذکّری مبنی بر این موضوع نداده است، یعنی ملتفت نشده است و نگفته است که مثلاً در این خطبه اختلاف است، برای ما شیعیان هم که اصلاً فرقی ندارد.
در بین شیعیان فقط سیّد رضی به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده است، عمدتاً بقیهی بزرگان به امام حسن مجتبی علیه السلام نسبت دادهاند.
حکمت 289 نهج البلاغه
اینطور است که «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ» مثلاً این از این جهت فرق میکند که چه کسی است که میفرماید: «یک برادری در راهِ خدا داشتم…» حالا اگر امام حسن علیه السلام فرموده باشند باید در اصحابِ امام حسن علیه السلام گشت، و اگر امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده باشند باید در اصحابِ امیرالمؤمنین علیه السلام گشت، اما موضوع خیلی مهم است، «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ» یعنی یک برادرِ دینیای داشتم، «وَكَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي» و او خیلی در چشمِ من بزرگ بود… خیلی حرفِ عجیبی زده است… یک نفر به چشمِ امامِ معصوم علیه السلام بزرگ بیاید… چه باعث شد که من آن را بزرگ بدانم؟ «صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» اینکه دنیا برایِ او کوچک بود… این خیلی حکمتِ فوقالعادهای است، یک استادِ اخلاقی باید در موردِ این حکمت یک دهه صحبت کند، بنده فقط یک جملهی آن را میخواهم که به آن حکمت مرتبط است.
«وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» از تسلّطِ شکمِ خود، که امروز ما میبینیم بعضاً کوچک و بزرگ گرفتار هستند او خارج شده بود، سلطانِ بطنِ او به او تسلّط نداشت.
«فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ» چیزی را که پیدا نمیکرد، نمیتوانست به آن برسد، طمعِ آن را نداشت که با هر ضرب و زوری، با هر دوز و کَلَکی، با هر حلال و حرامی به آن برسد.
«وَ لا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ» وقتی هم پیدا میکرد، طمع نمیکرد که مدام بیش از حدِّ نیاز به دنبالِ مالِ دنیا بدود.
«وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» عمدتاً ساکت بود و حرف نمیزد.
«فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ» وقتی صحبت میکرد همه لذّت میبردند، میدانست چطور حرف بزند، بی دست و پا نبود اما حرف نمیزد.
«وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ» وقتی او صحبت میکرد آنهایی که سوال داشتند و تشنه بودند سیراب میشدند، ولی ساکت بود و تا وقتی که مجبور نمیشد حرف نمیزد.
الآن به آنجایی میرسیم که مدِّنظرِ بنده بود…
«وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً» وقتی او را نگاه میکردی ضعیف و مستضعف به نظر میآمد، که انگار کاری از دستِ او برنمیآید، انگار آزارِ او به کسی نمیرسد، بلکه دیگران طمع میکنند که میشود به او ظلم کرد. اینطور نبود که با تبختر راه برود و کسی جرأت نکند با او صحبت کند.
«فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ» ولی اگر جایی پیش میآمد که موضعِ جدّیّت بود، موضعِ جهاد بود، باید سختی نشان میداد… یعنی در بحثِ شخصی یک انسانِ افتاده حالِ شانه پایینِ سَر خَم بود، اینها علاماتِ مؤمن است دیگر، ولی اگر جای این بود که بخواهد از حق دفاع کند شیرِ میدان بود. حالا معصوم اینطور میفرمایند…
«لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً» همه را برای این قسمت گفتم، حکمت ادامه دارد، بعضی اوقات میشود بعضی از اهل تقوا را دعوت کرد و بگوییم که بیایند حکمت 289 را برای ما توضیح بدهید، خیلی حرفها در این حکمت هست، من یک سومِ آن را خواندم.
اقامهی دعوا نمیکرد، افشاگری نمیکرد، حتّی آن جاهایی که به خودِ او ظلم میشد جایی بازگو نمیکرد، مگی اینکه نزدِ قاضی میرفت که طرفِ مقابل هم باشد که حرف بزند. همهی آنها را برای این جمله گفتم.
در موضوعِ شخصی هم حرف نمیزد! مگر اینکه قاضی باشد و حرفِ دو طرف را بشنود! اینطور نبود که مدام یک طرفه افشاگری کند.
یکی از بدبختیهای روزگارِ ماست! که حالا ربطِ آن را به خطبهی 84 عرض میکنم، که به اسمِ تحلیل، به اسمِ اخبارِ پشتِ پرده و… مطالبِ ظنّی که قطعی نیست، حرفهایی زده میشود که آسیبهای خیلی فراوانی دارد، و متأسّفانه تقریباً همهی گروههای سیاسی به این موضوع گرفتار هستند.
یعنی وقتی انسان یک تفکّرِ سیاسی دارد، یک تفکّرِ حزبی دارد، یک تفکّرِ فرقهای دارد، مثلاً بعضی از شیعیان بخاطرِ اختلافی که با اهل سنّت دارند بعضی از بدگوییها در موردِ بعضی از فرقههای اهل سنّت را راحت باور میکنند، و آنها هم تهمتهای به ما را راحت باور میکنند.
مثلاً به ما میگویند که در جیبِ این داعشی ها قاشق بود که… یا مثلاً لباسِ حریر و گُلِ سَر در جیب داشت که به حوری بدهد… حالا من نمیگویم که یک نفر هم این کار را نکرده است، ولی چون ما از داعش و داعشی و وحشیگریِ اینها بیزار هستیم خیلی راحت و سریع باور میکنیم. تا میگویند جهادِ نکاح، جامعه سریع باور میکند، حال اینکه در یک گروهی ولو اینکه آنها وحشی و خونخوار و اینها باشند همه یک طیف نیستند، ممکن است در بین اهل روضه و گریه هم برخی خرافاتی بشوند، این انصاف نیست که یک خرافاتی را بزنند که بگویند هیأتیها اینطور هستند. پس چه میشود که باور میکند؟
یا مسائلِ فرقهای، یا مسائلِ حزبی… این در مسائلِ سیاسی هم خیلی راحت اتّفاق میافتد، مثلاً ممکن است من راجع به کاندیدای رقیب هرچه بگویند باور کنم، آن گروه هم نسبت به این گروه، لذا تخریب ثمر دارد، بعد اینکه با حدس و گمان هم گفته میشود، ضررِ آن را هم جامعهی اسلامی میبیند.
اگر بگویم آن جریانهای مدّعیِ دینداری در این موضوع گناهشان بیشتر است شاید گزاف نگفته باشم. جریانهای مخالفِ دولت… رفقای که بنده را میشناسند میدانند که بنده معمولاً بعد از نمازهایم از خجالتِ آقایان در میآیم، ولی انسان نباید ناحق بگوید، حدّاقل وقتی متوجّه میشود ناحق است نباید بگوید، یک وقتی انسان استدلالی دارد و تصوّر میکند که حرفِ او حق است، ولی وقتی که متوجّه میشود نباید بگوید.
یکی از بدترین اتّفاقاتی که الآن در جامعه میافتد و ضررِ آن را نظامِ اسلامی میبیند که این همه خونِ شهید پایِ آن است.
ما هم در بستگانمان این حس را دیدهایم، هم راجع به یکی از علماء شبیهِ این اتّفاق افتاده است. وقتی خبرِ شهادتِ فرزندِ او را به او دادند، او حتّی در زمستان هم یخ میخورد و میگفت: جگرم میسوزد! ما نمیتوانیم این را…. این خیلی حسّاس و خطرناک است، یک مادری برای دفاع از یک آرمانی بلایی به سرش بیاید که…
دیده بودند شیخ حسینِ کبیر رحمة الله علیه که در در زمستان پنکه را روشن کرده، پنجره را هم باز کرده است، یقهی خود را هم تا وسطِ سینه باز کرده است و در حالِ باد زدنِ خود است و میگوید: حسین جان! برای تو بمیرم که با آن همه تشنگی…. خبرِ شهادتِ فرزندِ او را که دادند میگفت: الآن زمستان است و جگرم میسوزد…
اگر انسان یک جوان داده باشد، انسان باید خیلی حواسِ خود را جمع کند. ما صدها هزار کشته دادهایم.
لذا در دعواهایِ جناحی اگر ضرر و آسیبِ آن به اینها بکشد خیلی گناهِ بزرگی است، خیلی جرأت میخواهد که انسان جواب بدهد، این موضوعی که متأسفانه بعضی جاها هست، در بعضی از نمایندگانِ مجلس هست، الآن نقدِ من به حزباللهیترها هست، مثلاً ناگهان میآیند یک خبری میدهند که اگر آن خبر راست باشد یعنی یک قشرِ عظیمی از جمعیّتِ مسئولان بدونِ هیچ توجیهی خائن هستند!
مثلاً 2500نفر از مسئولان در موضوع برجام رفتهاند برای خودشان و خانوادههایشان تابعیّتِ دوگانه از امریکاییها گرفتهاند.
اگر من جزوِ مسئولینِ قوّهی قضائیّه بودم هم یک سیلی به این آقای معمّم میزدم و هم بلافاصله او را دادگاهی میکردم، اگر حرف راست هم بود این کار را میکردم! چرا؟ چون شما جامعه را عادت میدهید که حرفِ بدونِ سَنَد بشنود. این کسی که به چشمِ امام بزرگ آمده است… بنده نمیگویم محاکمه نکنند، باید پدرِ کسی که خیانت کرده است را درآورد، ولی شما جامعه را عادت میدهید که بیایی یک چیزی بگویی و اعصابِ همه را بهم بریزی و هیچ سندی هم نمیدهی!
حضرت اینجا میفرمایند: اگر به خودِ او ظلم میکردند، تا قاضی نبود و متّهم نبود حرفی نمیزد!
شما به سرِ خود پارچه هم بستهای و همینطوری یک چیزی میگویی و… سند منتشر کن، نیاز نیست حرف بزنی، اگر سندِ مَحکَمه پسند داری… ما هم میگوییم باید از رسانهها استفاده کرد، ولی سند بگو!
چون وقتی سند نگفتن متکثّر میشود، هر کسی از راه میرسد یک چیزی میگوید، این طرفیها راجع به آن طرفیها، آن طرفیها راجع به این طرفیها، معمولاً هم دروغ است، یا اینکه بیشترِ آن دروغ است.
اگر واقعاً اینطور است و دلِ تو میسوزد باید به دادگاه بروی و شکایت کنی!
یک وقت میگویند یک نفر دوتابعیّتی است و او را از اینجا برداشتند و برای سفارتِ فلانجا بردند، حالا این باشد و نباشد یک نفر است، اینکه شما بگویی در یک جریانی 2500 نفر! یعنی هر خانواده پنج نفر هم که باشد، پانصد مقامِ ارشد همچنین خیانتی کردهاند! این دیگر جرمِ خیلی بزرگی است!
نمیدانم ما دچارِ چه بهمریختگیای شدهایم که صاحبِ اینطور حرفها محاکمه نمیشوند، بگویند که چرا همینطور حرف میزنید؟ سند بگویید؛ سند بگویید که محاکمه کنند و پدرِ طرف را در بیاورند! و اگر سند نداری نگو!
اینجا آن شخصی که نزدِ چشمان مبارک امام مجتبی علیه السلام و یا امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگ آمده است این است که او اگر به ضررِ خودش هم ظلم میشود، تا قاضی نباشد راجع به کسی حرف نمیزند، حجّت نمیآورد مگر مقابلِ قاضی! یعنی همینطوری حرف نمیزند.
اینکه هر کسی از راه میرسد یک چیزی بگوید اثرِ تخریبیِ زیادی دارد و ظلمِ آن به کسانی است که خون دادهاند. اصلاً نباید اینطور باشد که هر کسی به نامِ افشاگری هر چه میخواهد بگوید، حتما باید سند داشته باشد، اگر سند ندارد یا باید مبهم صحبت کند و یا اینکه باید سند بگوید، چقدر حرفِ پشتِ پرده؟ شما حرفِ پشتِ پرده میزنید، او هم حرفِ پشتِ پرده میزند، نتیجهی آن چیزی میشود که میخواهم در خطبهی 84 عرض کنم.
اگر من بجای قوّهی قضائیّه باشم اول از اینها شروع میکنم، اول از حزب اللهیها شروع میکنم، آنهایی که اینطور افشاگری میکنند، یا به اشدِّ مجازات برخورد کنید و یا سند بدهند، افرادی هم بودهاند که در این زمینهها ورود کردهاند و سند داشتهاند، که لااقل جامعه عادت نکند، اگر جامعه عادت کند که حرفِ بیسند بشنود دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود، همیشه قدرتِ دروغگوها بیشتر از قدرتِ راستگوهاست، چون تعدادشان بیشتر است، همیشه تعدادِ شهوترانها بیشتر است، همیشه رسانههای معاویه از رسانههای امیرالمؤمنین علیه السلام بیشتر است، بهتانهایی که در اینجا زده میشود به مراتب بیشتر از حرفهای حق است که زده میشود، این ظلم است.
مهمتر از اینکه فلان فساد هست یا نه، یک فساد این است که ما جامعه را از این آیهی قرآن که «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»[4] این را بی اثر کنیم! این میشود که خلافِ قرآن امروز گوشها به سمتِ دشمنانِ رسمیِ دین است، با اینکه خیلیها هم مسلمان هستند، بلکه اکثریّتِ مطلق! ولی به آیهی قرآن عمل نمیشود.
این میتواند در هیأتها هم باشد، گاهی انسان یک مطالبی روی منبرها میشنود که به قولِ قدیمیهای تهران «آن نوکِ منار اسفناج سبز میشود» از تعجّب! همینطوری همه جا منتشر میشود.
اثرِ تخریبیِ آن این است که مردم از هر دو طرف بیزار میشوند، یک اتّفاقی میافتد که مردم هم از معاویه بیزار میشوند و هم از امیرالمؤمنین علیه السلام! اثرِ تخریبیِ آن این است که حق گُم میشود! چون شما جامعه را عادت میدهید که هر کسی هر حرفی خواست بزند، اگر حرفِ حق دارید باید سند بگویید، اگر نه حق و باطل گُم میشوند، و اینجا «حق» و «جریانِ حق» است که ضرر میکند، وگرنه باطل که رنگِ خود را تغییر میدهد. حق است که یک چیز است، شما در یک بزرگراه یک خروجی به مسیرِ راهِ خود دارید، برای جریانِ باطل هر خروجیِ اشتباهی که بروید فرقی نمیکند، اشتباه رفتهاید و فرقی نمیکند.
چون جریانِ حق همینطور نسبت میدهد، جریانِ باطل هم همینطور!
امیرالمؤمنین روحی له الفداه که دیدند سربازان در صفّین فحش میدهد فرمودند: فحش ندهید، بگویید چکار میکنند. چون اگر هر دو طرف فحش بدهند همه چیز با هم مخلوط میشود، آنها فحّاشتر هستند، آنها بیدینتر هستند، آنها بیتقواتر هستند، شما دو فحش میدهید و آنها دویست فحش میدهند! اثرِ تخریبیِ آن این است که شما میبینید در این تهمتها به امیرالمؤمنین علیه السلام تهمت میخورد، امامِ مُحِق اینجا متّهم میشود، چون همینطور میگویند دیگر! سند که وجود ندارد! مظهرِ بیتقوایی است، آن هم بیتقواییِ اجتماعی، نه بیتقواییِ فردی که گناهِ آن فردی باشد، اینکه بیایند همینطور اخبارِ پشتِ پرده بگویند، یا سند دارید، پس حرف را با سند منتشر کن…
روی منبرها هم همین است، خدا میداند که بعضی اوقات انسان بعضی حرفها روی منبرها میشنود که سرِ منارهها سبز میشود! بعد هم شبکههای خارجی منتشر میکنند! برای اینکه مخاطبین بعد از جلسه، بعضاً در جلساتی که سی سال است هیئتی نشسته است، گاهی چرندیاتی مطرح میشود که آبروی دین را میبرد، بعد از جلسه کسی یقهی طرف را نمیگیرد که این حرفی که زدی از کجا میگویی؟ بعد هم مدام در روضهها دروغها به امام سجّاد علیه السلام نسبت داده میشود.
یک وقت میگویی من اینطور فکر میکنم، به نظرِ من اینطور است، بالاخره طرف میگوید که در حالِ گفتنِ اوهام هستم، حالا یا زبانِ حال میگویم و یا هرچه… اما خیلی از آنها به نامِ امام سجّاد علیه السلام است.
در همین تهران سه نفر روضهخوان و مدّاح در یک شب سه روایت به امام سجّاد علیه السلام نسبت دادند… در حالِ بهتان زدن به امامِ معصوم هستی… غیر از اینکه هتکِ حرمت است! پانصد نفر انسانِ به ظاهر مذهبی هم نشستهاند و هیچ کس بعد از جلسه نمیرود بگوید شما چه گفتید؟ حجّتی، سندی، مدرکی، اگر فردا شب نیاوردی نگو! اصلاً نیا! این حرف را از کجا آوردی که زدی؟ وقتی چیزی گفته نمیشود نفرِ بعدی هم میبیند داغ است و حرفهای اینطوری که از روی اوهام تولید میشود، هم در فضای سیاسی جذّاب است و هم در فضای دینی!
وقتی شما میخواهید روضه مستند بخوانید نمیتوانید حادثه را حلق کنید، باید ببینید چه نقل شده است، ولی اگر قرار شده باشد که شما بسازید، مانندِ این است که یک نویسندهی فیلم میخواهد یک چیزی بسازد، خودِ او هرجایی را که دوست داشته باشد سرما و گرمای حرارتِ موضوع را تنظیم میکند، میدانند هیچ کسی اینجا نیست که بعد از جلسه بگوید: این حرفها را از کجا آوردی؟ بلکه هرچه گرمتر باشد…
این موضوع هم در مسائلِ سیاسی که مدِّ نظرِ بنده است و هم در مسائلِ جلساتِ دینی.
الآن کار به جایی رسیده است که بعضی از شبکههای ماهوارهای میآیند حرفهای بعضی از مدّاحها را کلیپ یک دقیقهای میکنند و منتشر میکنند! همهی اهلِ آن جمع در گناهِ انتشارِ آن حرفِ ناروا مسئول هستند، مگر اینکه یک نفر بگوید عقلِ من نمیرسید و از این چیزها سر در نمیآوردم.
اینکه هر کسی هر چه میخواهد بگوید و هیچ کس هم از او مطالبهی سند نکند، با آن میتوان امیرالمؤمنین علیه السلام را هم تخریب کرد، وای به حالِ دیگران! این روش غلط است.
عمروعاص در خطبه 84 نهج البلاغه
حضرت در خطبه 84 نهج البلاغه میفرمایند:
«وَ مِنْ خُطبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى ذِكْرِ عَمْرِو بْنِ الْعاصِ:» دربارهی عمروعاص است «عَجَباً لِابْنِ النّابِغَةِ» شگفتا از پسرِ نابغه!… نابغه مادرِ عمروعاص است، یکی از معنایِ «نَبَغَ» شناس بودن است، یعنی مادرِ او را میشناختند، مرحوم میرحامدحسین اعلی الله مقامه الشّریف که خیلی مؤدّب است، گفته است: «بابُها مَفتوحٌ للدّاخلین…» آنقدر ارزان بود که هر که میخواست… بعد چیزهای دیگر هم گفته است… در یک مرتبه پنج نفر ادّعا کردند که این بچّهای که این زن باردار شده است برای ماست، خلاصه که عمروعاص به عاص بن وائل میرسد، این مطلبی هم که من محضر شما عرض میکنم چیزی نیست که من از خودم بگویم، هم امام حسن علیه السلام و هم امیرالمؤمنین علیه السلام به این موضوعاشاره کردهاند.
یک وقتی مرحوم امام رحمة الله علیه فرمودند: حالا این آقای کارتر نگران است که شما اسلام را اینطور معرّفی نکنید…
حضرت فرمودند: «عَجَباً لِابْنِ النّابِغَةِ» پسرِ نابغه را ببین که در شام گفته است علی با زنهای جوان شوخی میکند! من اینجا خیلی حرف راجع به عمروعاص دارم که مناسبِ مجلس نیست… اشعارِ فراوانی هم در مدحِ مادرِ او که اهلِ زنا بوده است، و هم در مذمّتِ مادرش، آن کسانی که میخواستند توبیخ کنند… میشود یک دیوان راجع به مادرِ عمروعاص جمع کرد که…
«عَجَباً لِابْنِ النّابِغَةِ» از پسرِ نابغه شگفت است «يَزْعُمُ لاِهْلِ الشَّامِ» که این خیال را در سرِ مردمِ شام پرورانده است «أَنَّ فِىَّ دُعَابَةً» که مثلاً من یک انسانِ شوخِ ولنگار هستم نستجیربالله «وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ» و اهلِ بازی و لهو و لعب هستم… من خیلی ذیلِ این موضوع گشتم که ببینم چه بهتانی زده است، یکی از آنها این است که گفته علی با زنهای جوانِ نامحرم شوخی میکند، یا للعجب! راجع به امیرالمؤمنین…
اگر فضای حرف زدنِ بدونِ سند باز شود، امیرالمؤمنین، زین العابدین، زین آسمانها و زمین، کسی که تقوا از او حُرمت و معنا پیدا میکند، بعنوانِ نستجیربالله زنباره معرّفی میشود، شما ببینید که چقدر کار خراب میشود، این در یک جامعه از کجا بوجود میآید؟ مردمِ شام چه مشکلی دارند که او میتواند همچنین جسارتی کند؟
مثلاً اگر یک سری بگویند علی بن ابیطالب خشن است، میگوییم مثلاً بالاخره ایشان در جنگها کشته است، مثلاً میگوییم کینه دارند، پدر و پدربزرگ و عمو و دایی و اقوامشان را کشته است، اما اینکه بگویند مثلاً او با زنها… چقدر راحت میشود امیرالمؤمنین علیه السلام….
در کتاب «الامامة و السیاسة» نوشتهی «ابن قتیبه» هست که آمدند گفتند: چرا میخواهید با ما بجنگید؟ بعضی از اهلِ صفّین گفتند که (اینها کسانی بودند که بعد از شهادتِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمده بودند، ابن قتیبه میگوید که همهی اینها بینِ بیست تا پنجاه سال بودند، اینها پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بودند) چون علی نماز نمیخواند!
یعنی یک وقت میگویند آدم کشته است، میگوییم: بله! میشود این زمینهی اتّهام باشد، اما اینکه بگویی نستجیربالله زنباره است، یا نستجیربالله نماز نمیخواند، این را چطور گفتهاید؟ مردم چطور باور کردند و برای جنگ با او آمدند؟ شامیان هم جوان دادند، آدم کشته شد، هزاران هزار انسان در صفّین کشته شد، اکثریّتِ شامیها بیتقوا بودند، اما بالاخره بعضی از آنها یک مطالبی را باور کرده بودند، این را که دیگر نمیشود انکار کرد.
چه میشود که میتوانند این نسبتها را به امیرالمؤمنین علیه السلام میدهند؟ در تاریخ که بیشتر است، اینجا در حضورِ خودِ حضرت مطرح شده است، بعد که حضرت نبوده است که نستجیربالله شرابخواری و … هم نسبت دادهاند، اینها بعد از حضرت است، اما نستجیربالله نماز نخواندن و نستجیربالله زنباره بودن را در زمانِ حیاتِ حضرت نسبت دادهاند. چه میشود که این اتّفاق در جامعه میافتد؟
اینکه در آن جامعه حسّاسیّت از بین میرود که «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» این برای جامعه خیلی بدبختی میآورد.
این اتّفاقی که الآن در فضای سیاسیِ جامعهی ما افتاده است این است که سالِ قبل انتخاباتی میشود، یک نفر در انتخابات نمیآید و دو گروه هم در انتخابات میآیند، این سه جریان یک طوری به یکدیگر دشنام میدهند… همانها با یکدیگر الآن در مجمع تشخیص هستند! چه آن شخصی که نیامد و چه آن دو گروهی که آمدند، ولی مردم کلِّ نظام را دزدِ غارتگرِ فلان و ضربهی آن به شهدا خورده است، به جبههی حق خورده است، در جامعه چه میشود؟ یک مطالبهای لازم است که اگر هم جناحیِ من هم در انتخابات حرف زده است، نباید احساس کند که من هم هرچه خواستم بگویم، دورهی انتخابات هم تمام شد کسی از من مطالبه نمیکند… این حرفها را از کجا آوردهای و زدهای؟
و وقتی هم همه با یکدیگر در مجمع هستند، مردم میگویند یک نظامِ فاسدی هست که برای رأی آوردن به یکدیگر فحش میدهند و بعد هم کنارِ یکدیگر هستند… مردم اینطور برداشت میکنند، این خیلی ضررِ عظیمی است، خیلی ظلمِ بزرگی است، آن وقت آن مظلوم و آن مُحِق فحش میخورد.
میشود یک مطالبهای بوجود بیاید کسی که اتّهام میزند، اگر سند ندارد او را ردِّ صلاحیّت کنید، متعلّق به هر جناحی که هست، یا اگر در فضاهای رسانهای حرف میزند، باید دادگاهِ اینها سریعالحساب باشد، باید دادگاهِ اینها شدیدالعقاب باشد، چون این کار افکارِ عمومی را نابود میکند، مهمتر از آن بهتانی که میزند، آن اصلی است که همه چیز فساد است، و این ظلمِ خیلی بزرگی هست.
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام هم باشد و جایگاهِ خود را از دست بدهد و جامعه نسبت به او بیاعتماد بشود، آن حکومت شکست خواهد خورد.
اینکه میآیند به امام حسن علیه السلام میگویند نستجیربالله خودت را به معاویه چند فروختهای، چرا در آن جامعه این اتّفاق میافتد؟ برای چه سجّاده از زیرِ پایِ امام حسن علیه السلام میشکند؟ یعنی نستجیربالله خیانت کرده است، حقاً حق میگویند که خدای متعال کسی که این کار را کرده است لعنت کند، اما ما شیعیان شبیهِ همان کار را انجام میدهیم، قرار نیست اگر من با کسی مخالف و دشمن هستم هر بهتانی بزنم، بعد همان کار در کُل اثر میگذارد!
حضرت میفرمایند: شگفتا! این مردمِ شام هم این حرفها را باور کردهاند، «أَنَّ فِىَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ!» «أمارِسُ» یعنی خیلی شوخی میکند، مصداقِ بارزِ «أعافِس» یعنی اینکه با زنها بگو و بخند میکند… وقتی همچنین بُهتانی میشود زد، هر چیزِ دیگری هم میشود گفت.
فرمود: «لَقَدْ قَالَ بَاطِلا» باطل گفت، «وَ نَطَقَ آثِماً» به گناه سخن گفت، «أَمَا وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ» بدترین گفتار دروغ است، (نه تنها این حرف، هر بُهتانی) «إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ» میگوید و دروغ میگوید، «وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ» وعده میدهد ولی تخلّف میکند، «وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ» وقتی از او سوال میکنند یا به دروغ قسم میخورد، یا بیخود اصرار میکند، «وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ».
حضرت میفرماند: «وَ يَخُونُ الْعَهْدَ»… باید این اوصافِ عمروعاص را برای مسئولینِ سیاسی بخوانند، میشود این هم از مواردِ شورای نگهبان باشد، «إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ» میگوید و دروغ میگوید، «وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ» وعده میدهد ولی تخلّف میکند، «وَ يَخُونُ الْعَهْدَ» عهد میبندد ولی به عهدِ خود خیانت میکند، «فَإِذَا کَانَ عِنْدَالْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِر وَ آمِر هُوَ!» اگر فتنه بشود این نفرِ اولِ پرچمداران است، «مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا» اگر فتنه بشود این اولین نفری است که عَلَمِ فتنه را بلند میکند، تا چه زمانی؟ تا زمانی که شمشیر عَلَم نشده باشد او فتنهگری میکند و دروغ میگوید، «فَإِذَا کَانَ ذلِکَ» اگر ببیند جانِ او در خطر است، «کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ» مهمترین حیلهی او این است که «أَنْ يَمْنَحَ الْقَرْمَ [قوم] سُبَّتَهُ» «قَرم» یا «قوم»، روی منبر توضیح دادنِ این خیلی سخت است، «سُبّه» به پُشتِ پایین تنه میگویند (از محضرِ شما عذر میخواهم)، حضرت میفرمایند: وقتی جنگ سنگین میشود و خطرِ شمشیر جدّی او پشت میکند و خَم میشود و پُشتِ خود را برهنه میکند، و به همین جهت هم بود که این انتهایِ ذلّتِ یک شکستخورده است و اگر کسی او را میکُشت تا قیامت قاتلِ او را مذمّت میکردند.
چرا حضرت او را اینطور تقبیح میکنند؟ حضرت میخواهند بفرمایند که ای بیانصافها! این که اینطور است و مادرِ او هم آنطور، با زبانِ او میگویید که علی بن ابیطالب مشکلِ اخلاقی دارد؟! از این شخص راجع به او میشنوید؟ هم میشنوید و هم باور میکنید؟
حضرت مجتبی علیه السلام هم همین موضوع را با یک بیانِ دیگر فرمودهاند، مرحوم میرحامد حسین هم که عرض کردم اصلاً بخشی از آن را اصلاً نمیتوانم بیان کنم…
متأسّفانه هنوز هم عمروعاص نزدِ عدّهای محبوب است، «ذهبی» میگوید: خدا او را رحمت کند، خیلی به مالِ دنیا علاقه داشت…
ماه مبارک رمضان عرض کردیم، وقتی پیشِ معاویه آمد، ابتدا طوری وانمود کرد که اصلاً نمیداند چه شده است، انگار اصلاً نمیداند که عثمان کشته شده، امیرالمؤمنین علیه السلام در حالِ جنگ است و … بعد گفت: چه چیزی گیرِ من میآید؟ گفت اگر مصر و خراجِ مصر را میدهی که من الآن شروع به عزاداری برای عثمان کنم، اگر نمیدهی من به دنبالِ کارِ خود بروم!
عثمان عمروعاص را از مصر عزل کرده بود، به مدینه میآمد و به نوعی مردم را علیهِ عثمان تحریک میکرد، وقتی عثمان محاصره شد عمروعاص به فلسطین رفت! فتنهگر اینطوری است که همان عمروعاص میگفت: من اگر جایی خراش ببینم، تا خونِ آن را در نیاورم، تا آتشِ فتنه را گُل نیندازم رها نمیکنم! عبارتِ او این بود که اگر من خراش ببینم، تا خونِ آن در نیاید من رها نمیکنم!
ما امروز دچارِ این فتنه هستیم، کسانی که میخواهند حرف بزنند سند ارائه نمیکنند، سندسازی میکنند، وقتی انسان بخواهد یک دروغی بگوید هیچ وقت شِمشِ دروغ اثر ندارد، هیچ کس باور نمیکند، همیشه باید مقداری از موضوع هم راست باشد، مثلاً اینکه به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت میدادند که اهلِ شوخی و غیره هست، چون امیرالمؤمنین علیه السلام…
یک وقتی ما راجع به سیاستِ امیرالمؤمنین علیه السلام و خلفا صحبت میکردیم و بعضی از عزیزان هم میگفتند که چرا ما راجع به آن خشونتهای خلفا در این شرایطِ امروز صحبت میکنیم، لازم بود! برای آنکه آنها نگاه میکردند که مثلاً اگر مقابلِ خلیفهی دوم کسی حرفی که بابِ دلِ او نبود بزند به سختی با او برخورد میکردند، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام تحمّل میکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام که شاگردِ او میگوید: نزدِ معاویه رفتم، وقتی معاویه گفت: علی را توصیف کن، گفتم: من را معاف کن، معاویه گفت: تو را نمیکُشَم، گفتم: وقتی مقابلِ او مینشستیم مانندِ گنجشکی که در برابرِ شیرِ شَرزِه قرار بگیرد هیبتِ او ما را میگرفت، ولی از مادر با ما مهربانتر بود.
هیبتِ جنگی داشت که این بلا را بر سرِ عمروعاص بیاورد، ولی آنقدر مهربان بود که اگر گناهی نکرده بودیم و جنگی نبود ترسی نداشتیم از اینکه مانندِ خلفای دیگر ناگهان عصبانی بشود و مثلاً با شلّاقِ خود به سراغِ ما بیاید.
چون از شرِّ او ایمن بودند زمینه برای این بهتان فراهم شد!
ان شاء الله خدای متعال ما را کمک کند وقتی اینطور در فضای جامعه بهتان و دروغ و… تا سندی ارائه نشود بهتان است، برای همین اگر کسی در جامعهی اسلامی به یک زنِ باحیاءِ عفیفهای نسبتی بدهد و نتواند چهار شاهد بیاورد، ولو اینکه سه شاهد بیاورد و جزئیات را تعریف کنند، هشتاد ضربهی شلّاق به او میزنند، برای اینکه حتّی اگر سه نفر هم هستند و دیدهاند حق ندارد حرفی بزند، الآن در جامعه چیزهایی به یکدیگر نسبت داده میشود که… یعنی این فردی است و آن جمعی، جامعه است، ظلمِ به یک نفر نیست، اتّهام به یک نفر نیست، اتّهام به هزاران نفر است، آبرویِ میلیونها نفر را میبرد، خیلی حسّاس است.
در آستانهی ولادتِ حضرت رضا علیه السلام هستیم، امید داریم ان شاء الله اگر شرایط اقتضاء کرد برای ما مدحِ امام رضا علیه السلام برای ما بخوانند.
توسّل به امام رضا علیه السلام
یک شعری در حرمِ حضرت رضا علیه السلام است که چند ماهی است با بیلیاقتی بیشتر مشرّف شدهام، ابیاتِ آن من را بیچاره کرده است.
یکی از بدبختیها این است که ما در جلسات شرکت کنیم… این از خطراتِ جلساتِ هفتگی و مکرّر است که انسان چون رایگان میآید و… خدای متعال فرمودند: کسانی که میخواهند با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بصورتِ خصوصی ارتباط بگیرند یک صدقه بدهند، جز امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ کس صدقه نداد، چون میگفتند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم در دسترس است… اگر انسان با فقر و فلاک و گدایی به جلساتِ اهل بیت علیهم السلام نیاید خیلی خطرناک است، اینجا آنجایی است که انسان باید مفلس بیاید، باید با ظرفِ خالی بیاید که پُر کنند، انسانِ سیراب که به دنبالِ آب نمیگردد، کسی که جیبِ او پر از پول است به دنبالِ کمک نمیگردد، اعتمادِ او به جیبِ خود است، آن کسی که جیبِ او خالی است و میخواهد به خانه برود به دنبالِ کسی است که دستِ او را بگیرد.
«وَ کَهفِ الوَرَی» ائمه علیهم السلام پناهگاه هستند، منتها پناهگاه… آنهایی که زمانِ جنگ را در خاطر دارند، من در خاطر دارم که در دبستان بودیم آژیرِ خطر را زدند، همه دویدند و رفتند… آنهایی که سرپناه ندارند به پناهگاه میروند، آن کسی که احساسِ بیپناهی نکند سرِ جایِ خود میایستد، آن کسی که در پناهگاه است سرِ جای خود است، گاهی ما توهّم میزنیم و نمیدانیم که در جلساتِ اهل بیت علیهم السلام چه خبر است.
یک شاعری حالِ خود را گفته است و ششصد سال است که روی در و دیوارِ حرمِ امام رضا علیه السلام هست، او شاعرِ سلاطین بوده است، اگر دیوانِ او را نگاه کنید عمدهی آن مدحِ سلاطین و مدحِ متمکّنین است، پول میگرفته و شعر میگفته است.
الآن هم همچنین اشخاصی هستند، دیدهاید مثلاً جلساتِ ختم، یک جوانی رحمة الله علیه از اقوامِ ما از دنیا رفته بود، یک آقایی آمده بود و میگفت: مرحومِ مغفورِ شادروانِ خُلدآشیان، جنّت مکان، فردوس قرار، علیّین جایگاه، دیگر چشمانِ ما باز شد که ناگهان به نبوّتِ او اعتراف نکند! این همان است، یعنی چیزِ عجیبی نبوده است، الآن هم هست. بیچاره آن جوانی که از دنیا رفته است، یک روایت بگو بقیّه بفهمند و ثوابِ آن به روحِ او برسد، این حرفها به دردِ او نمیخورد.
آن شاعر برای بزرگان شعر میگفت و پول میگرفت، یک روز از خودش بدش آمد، وفاتِ او سالِ 840 است، شاعری که پول میگرفته و شعر میگفته است، و حالا میگوید من دیگر نمیخواهم مدحِ سلاطین را بگویم، میفهمد که دیگر جیبِ او خالی میشود، متوجّه میشود که دیگر کسی را ندارد، مدحِ امام رضا علیه السلام گفته است، شعرِ او هم در حرم امام رضا علیه السلام نقش بسته است.
نزدیکِ ضریحِ مطهّر در یکی از این راهروها میخکوبِ این ابیات شدم، روی در و دیوار است، همهی شما یک مصرعِ آن را شنیدهاید ، وقتی تنها شده او راست گفته است، خدای متعال ما را درِ خانهی اهل بیت علیهم السلام مُفلِس کند با گدایی بیاییم، وقتی با گدایی بیایی… اینجا آن جایی است که اگر سرِ خود را پایین بیندازی و بیایی میگویند: «إرفَع رَأسَک» اما اگر متکبّر بیایی چیزی گیرِ تو نمیآید، «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ»[5] حقیقتاً اینجا جایِ تواضع است، چند بند دارد که بعضی از بندهایِ آن من را بیچاره کرده است.
یا امام رضا! دوست دارم حالِ من حالِ این شخصی باشد که این حرفها را زده است، من این چند بیت را میخوانم، بعد اگر دیدم شرایط هست اشارهای میکنم.
خیلی به حالِ این انسان غبطه خوردم، شوخی نیست که انسان موقعیّتِ شاعرِ دربار داشتن، ناگهان ملکالشعرا فقیر میشود. میگوید:
نومید و مفلسیم و نداریم هیچ کس
اگر حواسِ کسی باشد، همهی عالَم، بلکه انبیاء نسبت به اهل بیت علیهم السلام اینطور هستند، فرقِ این شخص با بقیه این است که او فهمیده است.
نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس نقد وجود داده به تاراج صد هوس
عمرِ نقد را به هوسهای متعدّدِ خود فروختم،
نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس عصیان هزار عمر و گرفتار یک نفس
جَرَس زنگ است دیگر، خالی است، هیچ چیزی ندارد، فقط صدا دارد،
لطفی کن ای کریم و بفریاد ما برس کز هشت خلد لطف تو صد بار خوشتر است
شخصی به محضرِ امام رضا علیه السلام آمد… خودِ حضرت آدرس داده است… به ما اینطور آموزش دادهاند، «يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ»[6] اگر امام هادی علیه السلام راهِ دیگری برای نجاتِ ما باشد و نفرموده باشند، نستجیربالله خلاف فرموده است، چون میفرمایند: هیچ چیزی جز رضای شما نمیتواند این گناهانِ من را برطرف کند، «إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ» قفلِ دلشان هم یکجاست.
شخصی به محضرِ امام رضا سلام الله علیه آمد و دید حالِ حضرت رضا علیه السلام دگرگون است… یا امام رضا! ما را محیّاء محرّمِ سیّدالشّهداء علیه السلام کن…
خودِ حضرت فرمودند، یعنی خودِ حضرت آدرس دادهاند… «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ» یعنی اگر برای گناهانت گریه میکنی، برای بیپناهیِ خود گریه میکنی، برای مصائبِ خود گریه میکنی، مثل من برای اینکه ماه رمضانِ خود را از دست دادهای گریه میکنی، برای دنیا گریه میکنی، برای روزی گریه میکنی، «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ» امام رضا علیه السلام یک عبارتی فرمودند که نمیتوان آن را بیان کرد، حضرت دلیل آوردند، فرمودند: «فَإِنَّهُ ذُبِحَ»… هر کسی در کربلا شهید شد، بعد از اینکه به شهادت رسید سر را جدا کردند، به این «ذَبح» گفته نمیشود، من نمیتوانم عبارتِ امام رضا علیه السلام را بگویم، این اطلاق فقط برای سه نفر در کربلا صحیح است، «ذَبح» به زمانی گفته میشود که زنده باشد، یکی خودِ امام حسین علیه السلام است، یکی فرزندِ امام حسن سلام الله علیه است، یکی هم آن آقازادهی خردسال است که وقتی آن اتّفاق افتاد، بلایی بر سرِ سیّدالشّهداء علیه السلام آمد که از طرفِ حضرت حق به ایشان تسلیت گفتند، «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»[7]
پی نوشت:
[1] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی 44
[2] سوره ی مبارکه ی طه، آیات 25 تا 28
[3] صحیفه ی سجّادیه، صفحه 98
[4] سوره مبارکه حجرات، آیه 6 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ)
[5] بحارالانوار، علامه مجلسی : جلد 74 صفحه 151
[6] زیارت جامعه کبیره
[7] تذكرة الخواص، صفحه ٢٥٢