گوشه ای از ادب قرائت زیارت جامعه

9

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 28 تیر 1397 در هیئت مکتب الرضا علیه السلام به سخنرانی پیرامون موضوع «گوشه ای از ادب قرائت زیارت جامعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

 

برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید.

 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[2]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[3]

شأن و منزلتِ زیارت جامعه کبیره

اگر شما یک خوراکیِ ویژه‌ای داشته باشید که جایی نیست، مثلاً یک میوه‌ای را از استوا بیاورند و یک عدد به شما بدهند، یعنی شما از آن زیاد ندارید، دیگر این را به هر کسی نمی‌دهید، یا مثلاً متأسفانه این در اهل شعر خیلی مرسوم است که اگر یک شاعری یک شعرِ ویژه‌ای بگوید به هر خواننده‌ای نمی‌دهد تا آن را بخوانند، خواننده‌ها هم خجالت می‌کشند که بروند از او بگیرند، زمانی که یک استثنائی پیدا می‌شود که او راحت به بقیّه شعر می‌دهد همه تعجّب می‌کنند، توجیهّ آن‌ها هم این است که این شعر را نمی‌فهمند و آن را خراب می‌کنند، یا مثلاً فرض بفرمایید که اهل منبر هر مطلبی را هر جایی نگویند، مثلاً بگویند جای این مطلب اینجا نیست، برای این مطلب باید یک مجلسِ خاصّی باشد، یعنی امساک می‌کنند، آدمیزاد اینطور است، آن‌هایی که کنکور داشتند می‌دانند، در بینِ درس‌خوان‌های کنکور اگر نکته‌ی خاصّ پرکاربردی در یک درسی پیدا کنند آن را از یکدیگر مخفی می‌کنند، متأسفانه این موضوع خیلی در بین اهلِ علم و آخوندها رواج دارد.

مرحوم علامه مجلسی رحمة الله علیه می‌خواستند بحار را بنویسند، طبیعی است که این نسخه‌ها از بین می‌رود، خیلی از نسخه‌هایی که مرحوم علامه استفاده کردند الآن از بین رفته‌اند، می‌دانستند که از بین می‌رود، این‌ها نسخه‌ی خطّی است، مثلاً فقط یکی یا دو جلد از آن است، کتاب‌های زیادی در دنیا هست که هنوز چاپ نشده است و فقط یک عدد از آن در یک جای مشخّص است، یعنی نسخه‌ی آن منحصر بفرد است.

Kashani-13970428-HeyateMaktabAlreza-Thaqalain_IR-5

معمولاً وقتی شما کتاب می‌خرید چند هزار جلد از آن کتاب چاپ شده است و فقط یکی از آن را می‌خرید و این حس را ندارید، اما کتابی که از آن فقط یک عدد در یک جای مشخّص است، پیدا کردنِ عکسِ آن کتاب که در آن کتاب چه چیزی نوشته است به تنهایی یک مسئله است! و معمولاً تصاویرِ آن کتاب را هم نمی‌دهند.

یک عالِمِ بزرگواری که خیلی عالِم بودند در سنِّ هشتاد و پنج سالگی میهمانی رفته بود، فیلمِ خصوصیِ آن جلسه از طریق صاحب‌خانه به دستِ من رسید و من فیلمِ آن جلسه را دیدم، سه چهار نفر بیشتر نبودند و شاید هم نمی‌دانست که در حالِ ضبط شدن است، این شخص عالِمِ خیلی برجسته‌ای است و در مباحثِ نسخه‌شناسی انسانِ شهره‌ای است، به شدّت اعصابِ آن شخص خورد بود، به ایشان گفتند که چرا امشب اصلاً حال ندارید؟ فرمودند: اصلاً حالِ خوبی ندارم… معمولاً ما چه زمانی بی‌حال هستیم؟ مثلاً می‌گوییم آیا ماشینِ شما را سرقت کرده‌اند؟ پرسید چه شده است؟ گفت: دیشب یک میهمان از بستگان زوجه به منزلِ ما آمده بود، او از من اجازه گرفت و به کتابخانه رفت… در کتابخانه‌ی ایشان نسخه‌هایی بود که در دنیا یک نسخه بیشتر نیست…

Kashani-13970428-HeyateMaktabAlreza-Thaqalain_IR-4

گفت: برخی از این نسخه‌های منحصربفرد را باز می‌کرد و خودکار هم از من گرفته بود و در حال یادداشت برداری بود!…. چون عتیقه… مثلاً انگشترِ عتیقه، گلدان عتیقه… حتّی اگر قیافه‌ی آن را هم ببینید این مهم است که در خانه‌ی چه کسی است، ولی کتابِ عتیقه محتوایش مهم است، اینکه چه چیزی در آن نوشته است مهم است، یعنی وقتی در حال نوشتن بوده است به این گنج دسترسی داشته است… اعصابِ آن عالِم بشدّت بهم ریخته بود!

شاید مادامی که به این موضوع مبتلا نشوید این حس به شما انتقال پیدا نکند…

حال اگر ما جای اهل بیت علیهم السلام بودیم و یک چیزی مانند زیارت جامعه در دست داشتیم، به شیعیانی مانندِ من می‌دادیم؟ خدا می‌داند که اگر دستِ علماء بود نمی‌دادند، یکی از مظاهرِ کَرَمِ اهل بیت علیهم السلام این است که یک چیزهایی را به عموم داده‌اند که انسان حیرت می‌کند!

یک وقتی به یک شاگردِ خاص مثلِ زراره می‌گویید که به اتاقِ کناری برو تا مطلبی را به تو بصورتِ خصوصی بگویم، در قرآن هم هست که ذیلِ آن مفسّرین گفته‌اند «دَعَوْتُكُمْ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ جهارا» این‌هایی که داریم… می‌گویند یعنی چه پنهان و آشکار؟ می‌گویند آن پنهانی‌ها برای اشخاصی است که مراتبشان بالاتر بوده و پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مطالبِ بیشتری هم فرموده است…

Kashani-13970428-HeyateMaktabAlreza-Thaqalain_IR-5

اگر ما بودیم یا اگر بعضی از علماء بودند و بلکه بسیاری از علماء، محال بود که زیارت جامعه را به دستِ عموم بدهند، یعنی می‌گفتند آن را خراب می‌کنند، از این جهت که قدرِ آن را نمی‌دانند راست می‌گویند، این همه که می‌گویم نمی‌دانند خود را می‌گویم وگرنه به شما جسارت نمی‌کنم، شأن زیارت جامعه آنقدر بالاست که من که هیچ نیستم، بزرگتر از من هم بخواهد راجع به آن حرف بزند باید همینطور حرف بزند، اهل بیت علیهم السلام خیلی کَرَم کردند که این‌ها را، این معارف را از لابلای روایات به زیارتنامه تبدیل کردند که عمومِ شیعه بخوانند، اگر ما بودیم این کار را نمی‌کردیم، کمااینکه این کار را نمی‌کنند، کمااینکه خیلی از علما بعضی از کتب را در اختیار دارند و از آن کتب یک نسخه بیشتر نیست اجازه نمی‌دهند کسی به آن‌ها نگاه کند و یک خط از آن‌ها بنویسند، بعد آن مطلبی که در آن کتاب است کجا و این زیارت جامعه کجا؟ این که اصلاً با آن‌ها قابل قیاس نیست، آن را یک عالِم در قرنِ چهارم نوشته است و این را امام هادی علیه السلام فرموده است.

یک: اولین قدم این است که اگر زبانِ ما را می‌بریدند و دستِ ما را قطع می‌کردند و می‌گفتند باید خانه‌ات را بدهی تا یک بار اجازه بدهیم متنِ زیارت جامعه را بخوانید، کمی بیشتر قدرِ آن را می‌دانستیم! ائمه علیهم السلام به ما رایگان داده‌اند!

اگر برای اهل بیت علیهم السلام نبود و مثلِ یک کتابِ نسخه‌ی خطّی بود همین علمای شیعه که خدای متعال آن‌ها را حفظ کند و خدمت می‌کنند، این‌ها می‌گفتند شما خراب می‌کنید و نمی‌دادند! شایان ذکر است که فقط زیارت جامعه اینطور نیست، مثلاً ما یک شب‌هایی با همین آقای دادوندی مناجات شعبانیه داشتیم و بنده آنجا عرض کردم که یک وقتی امام معصوم مناجات شعبانیه را در رابطه‌ی خصوصیِ خود با خدا فرموده است و تعلیمی هم نیست، یعنی برای آموزش نیست، خودِ معصوم با خدا اینطور صحبت می‌کرده است…

ببینید چقدر برای شما جذّاب است که مثلاً بگویند امام زمان ارواحنا فداه را دیدید و دو ساعت با یکدیگر صحبت کردید، آنجا چه گفتید؟ اگر به شما بگویند پنج میلیون تومان بدهید تا بگویم در آن دو ساعت چه چیزی ردّ و بدل شده است، اگر عقلِ کسی برسد می‌گوید پنج میلیون تومان که چیزی نیست، زندگیِ خود را می‌دهم که ببینم در آن دو ساعت چه گذشته است، اما بعضاً ائمه علیهم السلام آن حالاتِ خصوصیِ خودشان با خدای متعال هم به ما رایگان داده‌اند، زیارت جامعه از این دست مفاهیم است، کلاسِ آن خیلی بالاتر از آن چیزی است که یک بچّه‌ای مثلِ من بخواهد برای آن شرح بنویسد.

قدیم‌ها اگر کسی می‌خواست شرح زیارت جامعه بنویسد یا مجتهد مرجع تقلید بود یا…. اما الآن خیلی چیزها رعایت نمی‌شود… وقتی هیئات زیاد شد خیلی نقاط قوّت داشت، یکی از آن‌ها این بود که بعضی از مفاهیم همه‌گیر شد، یعنی چون ارزان به دستِ ما می‌رسد توجّه نمی‌کنیم که این چیست، انگار مدام به شخصی کباب بدهند و او بگوید آبدوغ بیاور ما خسته شدیم! البته بلاتشبیه، مثالِ خوراکی زدم که نزدیک به ذهن باشد…

زیارت جامعه یک چیزی است که اصلاً انصافاً حق نبود که دسترسیِ آن به امثالِ من برسد، ولی آن را به ما داده‌اند، و شما در این عباراتی که امثال من گاهی روی منبر می‌گویند شرحِ زیارت جامعه، فریبِ این حرف‌ها را نخورید، یکی از آنجاهایی که نباید فریبِ منبری‌ها را بخورید این است که فکر کنید در حال گفتن شرح زیارت جامعه به شما هستند!

ان شاء الله که خدای متعال منبری‌ها را حفظ کند، در تبلیغِ دین سهیم هستند، خدا به آن‌ها سلامتی و اخلاص بدهد، آن‌ها هم که نمی‌توانند بگویند اینکه می‌گوییم شرح نیست، مجبور هستند یک چیزی بگویند و قصد دارند معارفِ اهل بیت علیهم السلام بگویند و قصدِ خدمت دارند ولی شما تصوّر نکنید که در حال شنیدنِ شرح زیارت جامعه هستید! بلکه آن چیزی که قصد داشتم در انتها بگویم را الآن می‌گویم، انتهای زیارت جامعه باید به سجده بروید و بگویید: یا امیرالمؤمنین! ما غلط کردیم که خیال کردیم این حرف‌ها را در موردِ شما می‌زنیم! چون فهمِ ما از این عبارات کوچک است، ما با فهمِ خودمان این عبارات را می‌فهمیم.

شاید شهادت امام صادق علیه السلام هم این را عرض کردم، وقتی ما در جوشن کبیر اسامیِ خدا را می‌گوییم ظاهرِ آن این است که در حالِ تعریف از خدا هستیم، «یا رحیمُ یا کریمُ یا غفورُ یا شفیقُ یا عالِم لا یعلّم» ناسزا که نمی‌گوییم، ظاهرِ آن این است که حرف‌های خوبی می‌زنیم، ولی معصوم می‌فرماید… جاهای دیگر فرمودند، آن کسی هم که جوشن را حالا چه روایت کرده است و چه انشاء کرده است این را فهمیده است، آخرِ هر بند می‌گویید «سُبحانَکَ» یعنی غلط کردیم! اینکه ما گفتیم تو خیلی قدرت داری، قدرتِ من چیست؟ این است که دستِ خود را بالا ببرم… من فهمی از قدرتِ خدا ندارم، من فهمی از علمِ خدا ندارم، من فهمی از رحمتِ خدا ندارم، مثلاً اگر بروم در خیابان و دلِ من برای کسی بسوزد و پولی به او بدهم را رحمت می‌دانم! من فهمی از حضرت حق ندارم.

پیغمبر عظیم الشّأن صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید که: «سُبحانَکَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ» ما تو را نشناختیم! لذا بعد از هر بند جوشن کبیر می‌گوییم غلط کردیم، «سُبحانَکَ»! تو از این حرف‌ها منزّه هستی، ببخشید، بی‌ادبی شد…

هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب            هنوز بردنِ نامت کمالِ بی‌ادبی است

والله در موردِ زیارت جامعه اینطوری است! آخرِ آن باید عذرخواهی کرد از اینکه بگوییم مثلاً «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» یا مثلاً «خُزّانَ الْعِلْمِ» من چه چیزی از علم می‌فهمم که خازنِ علمِ خدا چیست… «مُنْتَهَى الْحِلْمِ» من اصلاً این عبارات را نمی‌فهمم، آن کسی هم که برای من شرح می‌کند نمی‌فهمد، چون نمی‌تواند بفهمد، بعضی مفاهیم در الفاظ نمی‌آید، اصلاً در سینه‌ی من جا نمی‌شود، اصلاً تقریباً در سینه‌ی کسی جا نمی‌شود که بخواهد راجع به آن صحبت کند.

لذا بعضی از بزرگان که راجع به زیارت جامعه صحبت کردند می‌گویند: من استغفار می‌کنم از اینکه می‌خواهم این ده شب راجع به زیارت جامعه صحبت کنم، اگر من بگویم چه کسی این حرف را زده است شما تعجّب می‌کنید! اتّفاقاً او بیشتر متوجّه می‌شود که فاصله دارد.

قدر هیئت را نمی‌دانیم

زیارت جامعه‌ی کبیره اهل بیت علیهم السلام را معرّفی کرده است، که فهمِ اهل بیت علیهم السلام برای ما؟ نخیر! برای انبیاء الهی علیهم السلام امکان ندارد، قابلِ فهم نیست… لذا شخصی نزد امام صادق روحی له الفداه آمد و گفت: آقا! بعضی جاها گفته‌اند که ولایت و حقیقتِ شما یک چیزی است که جز ملک مقرّب نمی‌فهمد، یک جاهایی فرمودید که حتّی ملکِ مقرّب و نبیّ مرسل هم نمی‌فهمد! حضرت فرمودند: تا ما اراده نکنیم آن‌ها چیزی نمی‌فهمند، آن قدری هم که می‌فهمند اگر ما بخواهیم آن‌ها می‌فهمند.

یکی از مشکلاتِ هیئت هفتگی با این همه خوبی که دارد، که می‌شود یک دهه راجع به نقاطِ مثبتِ هیئت هفتگی صحبت کرد، این است که انسان… چون رایگان است راحت به جلسه می‌آییم، هم من و هم شما! مثلاً امشب می‌خواهیم زیارت جامعه‌ی کبیره بخوانیم، آیا من با حاجت آمده‌ام تا خود را عَرضه کنم؟ بگویم این…

ما بعضی از بزرگانمان را می‌دیدیم که سرِ قبرِ بعضی از علماء می‌رفتند و مثلاً آنجا زیارت عاشورا می‌خواندند و می‌گفتند ما این را به روحِ شما هدیه می‌کنیم تا شما مدد کنید ما کمی بفهمیم آن را بفهمیم!

هیئت هفتگی ویژگی‌های مثبتِ زیادی دارد، مجلسِ ذکر و یادآوری است، می‌شود ده جلسه راجع به محسّناتِ آن صحبت کرد، ولی یک بدیِ آن این است که بیچاره‌های کثیفی مانندِ من هم همینطوری رایگان میانِ مابقی که خوب هستند داخل می‌آیند و چون همینطور راحت می‌آیم لذا آماده نمی‌آیم، انگار که اینجا خبری نیست، در صورتی که اینجا خبری هست! وقتی می‌گویم اینجا منظورم این مکانِ خاص نیست، بلکه هرجایی که نامِ اهل بیت علیهم السلام است، هرکجا نامِ اهل بیت علیهم السلام باشد حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها عنایت دارند.

همانطور که گفتند می‌خواهید نماز بخوانید… مثلاً خیلی بد است که انسان در مسجد بحثِ مالی کند، خیلی قبیح است، قبل از نماز حرف نزن، ذکر بگو، انگار که نمازِ آخرِ توست، چون بناست که چیزی بگیری، نماز معراج است… بعد من همینطور می‌روم و می‌آیم و هیچ اتّفاقی هم برای من نمی‌افتد… مجلس اهل بیت علیهم السلام هم همینطور است، باید مانندِ کسی که دفعه‌ی آخرِ اوست…

مثلاً اگر به کسی بگویند فردا جرّاحی می‌کنی و معلوم نیست که زنده می‌مانی یا نه! در نزدیک‌ترینِ نزدیکانِ ما این اتّفاق افتاده است، با یکدیگر به حرم امام رضا علیه السلام رفتیم و فردا هم قصد داشت عمل جرّاحی کند و مشخّص نبود که بماند یا نماند و نماند! او با امام رضا علیه السلام صحبت می‌کرد و من او را می‌دیدم، آن زیارت زیارتِ مودّع است، معلوم نبود فرصت بشود…

اگر خدای نکرده مجلسِ هفتگی اینطور نباشد باعث می‌شود که انسان کِدِر بشود، این به این معنی نیست که اگر کسی اینطور نیست نیاید، می‌خواهم این توجّه را بدهم، خودِ من هم همینطور هستم، اگر من به خود رجوع کنم می‌بینم آن چیزی را که ماه مبارک رمضان کمی کسب کردم هم از دست دادم، وقتی در این مجلس می‌آیم باید یک چیزی بگیرم و خبری هست واگر کسی خیال می‌کند خبری نیست عمرِ خود را تلف نکند و به کارِ دیگری برسد!

اگر کسی تصوّر می‌کند خبری هست معلوم نیست این مجلسی که ما داریم تا آخرِ شب وقت داشته باشیم! ما رفیقی داشتیم که هم‌سنّ من بود، هم قاریِ خوبی بود، هم در مجلسِ خودشان مدّاحی می‌کرد، گاهی هم در مجلس بعضی از مدّاحانِ شهره می‌خواند، تنظیم صوت می‌کرد و … منتها دوست داشت نوکر باشد، لذا وقتی هیئت می‌گرفت چای می‌ریخت و عرض ادب می‌کرد، چند سالِ گذشته روز سیزدهم فروردین با وفات حضرت ام‌البنین سلام الله علیها مشترک شد، ایشان تماس گرفته بود و گفته بود سیزده‌بدر… سرایدارِ مسجد قصد داشت به مسافرت برود و این دوستِ ما گفته بود من صبح و ظهر و شب به مسجد می‌آیم و درِ مسجد را باز می‌کنم…

همیشه به من می‌گفت من دوست دارم بعنوانِ…. می‌خواهم بگویم اگر کسی خیال می‌کند اینجا خبری نیست یا وقت زیاد است بخدا باخته است… می‌گفت من دوست دارم روز قیامت بعنوان نوکر یا چای‌ریزِ امام حسین علیه السلام با من برخورد شود… گفت: سیزده بدر بود و من دیدم هیچ کسی نیست و مسجد جلوت است و امام جماعت هم سفر است، با یکی از رفقای ما که انسانِ نورانی‌ای است (سخنران است) تماس گرفته بود و گفته بود که می‌توانید امشب بیایید اینجا نماز بخوانید و بیست دقیقه هم راجع به حضرت ام البنین سلام الله علیها صحبت کنید؟ ایشان غریب هستند، سیزده بدر هم شده است و همه پیِ زندگیِ خودشان رفته‌اند، آن دوستِ ما گفته بود که می‌آیم.

این شخص درِ مسجد را باز کرد و نماز خواندن و خودِ او مکبّر بود، مثلاً پانزده ساله نبوده است، سی و چند ساله بود، اما دیده بود آن شب مکبّر در مسجد نیست، حتماً هیچ وقت هم فکر نمی‌کرد این اتّفاق می‌افتد…

من چند روز قبل از آن در منزلشان منبر داشتم، از من سلامت‌تر بود، وضعِ مزاجِ من خیلی خراب است، چون من مریضی دارم باید خیلی بیشتر از مردن بترسم، او سالمِ سالم بود…

مکبّر بود و نماز خواندند، آقا را روی منبر نشاند، خودِ او استادِ تنظیم صوت بود، حدود ده سال پیش سیستم صوتِ مجالسِ مهم تهران را او بسته بود، میکروفون را مقابل منبری تنظیم کرده بود، رفته بود آب بیاورد، نیامد! رفتند در آبدارخانه و دیدند افتاده است و تمام شده است!

من که فراموش نمی‌کنم، او می‌گفت… او هم روضه می‌خواند و هم قاری بود، ولی می‌گفت من دوست دارم که مرا چای‌ریزِ امام حسین علیه السلام حساب کنند…

مشخّص نیست که چند عدد از این مجلس‌ها برای ماست، اینطوری نیست که… لابُد گاهی برنامه‌ی هیئت می‌دهند و می‌گویید تا آخر سال سی و شش جلسه داریم، معلوم نیست من چند فرصت دارم…

حیف… ای کاش یک انسانِ تمیز این حرف‌ها را بزند، این هم نیست که شما خیال کنید من که دعوت هستم حتماً باید بیایم!

یک سالی شبِ چهارم محرم، چون در زمستان بودن من چند منبر داشتم، همان اولین جلسه خواستم به آنجا بروم که نماز را بخوانیم و شروع کنیم، یک حالتِ شبهه‌سکته‌ای به ما دست داد و ماشین را کنار زدم و بیرون آمدم و زمین افتادم و اورژانس آمد و ما به بیمارستان رفتیم و آن شب به چهار مجلس نرفتم…

امام حسین علیه السلام می‌خواستند بفرمایند اینطور نیست که فکر کنی تو که دعوت هستی حتماً می‌روی! اگر نخواهم تو هم نمی‌روی!

ما معتقد هستیم که اگر آمدیم در جلسه‌ی اهل بیت علیهم السلام نشستیم امام زمان ارواحنا فداه اذن داده است که آمده‌ایم، لذا اگر کسی همینطور آمده است که ببیند چه خبر است و چه می‌شود و چه می‌دهند، خدا می‌داند که باخته است! بخصوص برای زیارتِ جامعه!

گوشه‌ای از ادب زیارت جامعه کبیره

اگر من جای شما باشم بعد از زیارت جامعه باید به سجده رفت و از اهل بیت علیهم السلام عذرخواهی کرد که ما این حرف‌ها را زدیم، ما که نفهمیدیم شما که هستید… یک جملاتی می‌گویید و در آخرِ آن می‌گویید «يا وَلِىَّ اللهِ اِنَّ بَيـْنى وَ بَيْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَاْتى عَلَيْها اِلاَّ» این عبارت نزدِ طلبه‌ها یعنی جز این نیست… کسی که بینِ خود و خدا گرفتاری دارد ده راهِ درمان ندارد، «يا وَلِىَّ اللهِ اِنَّ بَيـْنى وَ بَيْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَاْتى عَلَيْها» این گناه‌ها برطرف نمی‌شود مگر… یک راه بیشتر ندارد، اگر راهِ دیگری داشت نستجیربالله امام هادی علیه السلام اینجا دروغ گفته است که فرموده است یک راه بیشتر ندارد، آن وقت باید می‌فرمود چند راه دارد، «اِنَّ بَيـْنى وَ بَيْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَاْتى عَلَيْها اِلاَّ رِضاكُمْ» در بعضی از نسخه‌ها «الاَّ رِضاک» یعنی آنجایی که با همه‌ی شان صحبت می‌کنید «کُم» می‌گویید و آن‌جایی که با یکی از آن بزرگواران صحبت می‌کنی «ک» می‌گویی.

اگر کسی مثلِ من خجالت‌زده‌ی نامه‌ی اعمالِ خود است که امام صادق سلام الله علیه فرمودند: اگر نمی‌توانید گناه را ترک کنید از اینکه نامه‌ی اعمال‌تان بدستِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می‌رسد حیاء کنید، چون پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلّم اذیّت می‌شود، نامه‌ی عمل‌تان را دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها نزدِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می‌برند، محضرِ امام زمان ارواحنا فداه می‌برند، فرمودند اگر نمی‌توانید توبه کنید از حیاء اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ناراحت می‌شوند… حالا یکی مثلِ من بیچاره است چه کند؟ خودشان فرمودند: «اِنَّ بَيـْنى وَ بَيْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا يَاْتى عَلَيْها اِلاَّ رِضاكُمْ» اگر کسی امشب گدا آمده باشد ظرفِ او را پر می‌کنند، مشکلِ ما در جلساتِ هفتگی این است که چون مجّانی می‌آییم حواسمان نیست و گدا نمی‌آییم، اصلاً حاجتی ندارم، اصلاً نیامده‌ام چیزی بگیرم، آمده‌ام فلانی را ببینم، آمده‌ایم که دورِ هم باشیم، آمده‌ایم که گناه یک ساعت کم باشد… این‌ها هم خوب است ولی آن نیست…

مجلسِ اهل بیت علیهم السلام مجلسی است که انسان باید با حاجت بیاید، باید با دستِ خالی بیاید، باید گدا بیاید، اگر اینطور بیاید خیلی خبرها هست.

شأنِ عباراتِ زیارت جامعه خیلی أجلّ است، لذا باید یکی از حاجات این باشد که من بفهمم چه می‌گویم، جالب است که خودِ این زیارت هم همین را به ما فرموده است، وقتی شما حدود بیست صفحه از زیارت جامعه را می‌خوانید، آخرِ آن می‌گویید… چند عبارتِ عجیب در آن می‌گویید، می‌گویید: «اَللّـهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعآءَ اَقْرَبَ اِلَيْكَ مِنْ مُحَمِّد وَ اَهْلِ بَيْتِهِ الاخْيارِ، اَلاَئِمَّةِ الاَبْرارِ» خدایا! اگر من جایی بهتر از اینجا، امیدوارکننده‌تر از اینجا، بدردبخورتر از اینجا، آدم‌هایی مهم‌تر از این‌ها پیدا کرده بودم «لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئى»، «لَوْ وَجَدْتُ شُفَعآءَ اَقْرَبَ» اگر کسی را نزدیک‌تر از این‌ها به تو می‌شناختم آنجا می‌رفتم، حال که آمده‌ای یک جایی که…

در زیارتِ وداع امام رضا علیه السلام هم می‌گوییم خدایا! من یک جایی آمده‌ام… زیارت اهل بیت علیهم السلام اینطور است که… اگر تو مرا اینجا نبخشی من هیچ جایِ دیگری امید ندارم! یعنی اگر اینجا از من عبور کند و فرصتِ من تمام شود من هیچ جای دیگری ندارم، در زیارت وداع امام رضا علیه السلام عباراتِ خیلی عجیبی دارد، می‌گوید اینجا جایی است که اگر من اینجا درمان نشوم دیگر درمان ندارم… اینجا دیگرن آخرین است!

خدا برای شما نیاورد که از این دکتر به آن دکتر بروید و بگویند دیگر این آخرینِ دکترهاست، اگر دیگر این هم بگوید درمان ندارد این درد بی درمان است، نجات ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام اینطوری است، خودِ زیارت هم همین را می‌فرماید، «لَوْ وَجَدْتُ شُفَعآءَ اَقْرَبَ» اگر کسی را نزدیک‌تر از این‌ها به تو می‌شناختم آنجا می‌رفتم، حال که پیدا نمی‌کنی چه می‌خواهی؟ می‌گوییم : «فَبِحَقِّهِمُ الَّذى اَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ» پس بحقّ آن‌ها که خودت آن حق را واجب کردی، «وَ قَرَنَ طاعَتَكُمْ بِطاعَتِهِ» اطاعتِ آن‌ها را کنار اطاعتِ خود قرار دادی…

حال چه می‌خواهی؟ می‌گوییم «اَسْئَلُكَ اَنْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفينَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ»… وقتی کلّ زیارت را می‌خوانید، در انتهای آن فقط یک دعا می‌کنید، می‌گویید «اَسْئَلُكَ اَنْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفينَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ» حالا ما این‌ها را گفتیم، ما که نفهمیدیم یعنی چه، اصلاً این عبارات چه هست؟ «فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ» ما که نمی‌فهمیم، ما که حقیقتِ این‌ها را نمی‌فهمیم، حالا ممکن است که برخی از عزیزان هم ترجمه‌ای می‌کنند، آخرِ آن چه می‌خواهید؟ می‌گوید «اَسْئَلُكَ اَنْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفينَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ وَ فى زُمْرَةِ الْمَرْحُومينَ بِشَفاعَتِهِمْ» فقط هم همین دو را می‌خواهیم، یعنی باید امشب یکی از حاجت‌ها این باشد که خدایا! ما آمدیم خودمان را نشان دادیم که تو یک چیزی به ما بدهی، آن چیزی که می‌خواهی بدهی این است که ما خودِ این‌ها را می‌خواهیم، ما خودشان را می‌خواهیم، دعاهای دیگرتان را هم بخواهید، اشکالی ندارد، صاحب کَرَم است، درِ خانه‌اش باز است…

کنیزی به محضر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آمد، او مملوکِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بود دیگر، وقتی می‌آمد از باغِ حضرت یک گل هم کند و به حضرت داد… او که چیزی ندارد، مملوک از خود چیزی ندارد، یعنی خودِ او برای حضرت است، وقتِ او هم برای حضرت است، گل هم برای حضرت است، باغ هم برای حضرت است، فقط هدفِ او این بود که بگوید دوست دارم که جزوِ دوستدارانِ تو باشم…

اگر در اربعین یا روز عاشورا بروید می‌بینید که بعضی از عرب‌های بادیه‌نشین این کار را می‌کنند، یک شاخه‌ی سبزی به دستِ خود می‌گیرند و تکان می‌دهند، یعنی می‌گویند ما هیچ چیزی نداریم، آمده‌ایم بگوییم دوست داریم اینجا باشیم…

زیارت جامعه همچنین دست و پا زدنی برای کوچک‌هایی مثلِ من است، بعضی‌ها می‌فهمند…

خدا مرحوم آقا شیخ محمد تقی مجلسی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، پسرشان نقل کرده است که ایشان فرمودند: من مانندِ مدّاحان مقابل ورودی حرم امیرالمؤمنین علیه السلام در حالِ خواندن زیارت جامعه بودم، یعنی با یک زمزمه‌ای می‌خواندم نه آرام، بیرونِ حرم بودم، چون معتقد بودم که اگر من این عبارات را بگویم امام زمان ارواحنا فداه می‌آیند و دستِ مرا می‌گیرند و به داخل می‌برند…

من همینطور می‌آیم و می‌گویم یک جلسه‌ای هست و نمی‌دانم در این عبارات چه چیزی هست، چه مقاماتی در این عبارات هست، چه معارفی در این عبارات هست، که خودِ زیارت هم در آخر می‌گوید به اندازه‌ی خودمان بفهمیم که این اهل بیت علیهم السلام چه کسانی بودند….

بعد برای اینکه کسی زمانی انکار نکند می‌گوید حالا تو بگو من خواب بوده‌ام! که مثلاً نگویید من ادّعا کردم امام زمان ارواحنا فداه را دیده‌ام…

می‌خواستم ببینم که حضرت این زیارت را قبول دارند یا نه، پرسیدم که این زیارت را بخوانم؟ آیا این زیارت از جدّ شماست؟ حضرت فرمودند: بله!

خیلی معارف در زیارت جامعه است…. چون وقتی ما راجع به اهل بیت علیهم السلام فضائل می‌گوییم گاهی فریب می‌خوریم، تصوّر می‌کنیم که فضائل اهل بیت علیهم السلام را گفته‌ایم، مثلِ این است که راجع به پزشک فوق تخصص جراحی عروق بگویند که او جدول ضرب را هم حفظ هست، بعد هم بگویند که فضائلِ او را می‌گوید، این که تو گفتی اصلاً فضائل نبوده است… عمدتاً آن فضائلی که ما راجع به اهل بیت علیهم السلام می‌گوییم اینطور است، یعنی دونِ شأنِ آن‌هاست، کمااینکه آن علیم و حکیم گفتن برای خدای متعال هم همینطور است، برای همین هم در جوشن کبیر «سبحانک» می‌گوییم…

برای اولین قدم باید عذرخواهی کنیم و بگوییم ما نمی‌دانیم چطور راجع به شما حرف بزنیم، این‌هایی را هم که خودتان فرمودید را نمی‌فهمم که چه فرموده‌اید، اصلاً گفتنِ فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام کارِ هر کسی نیست، عمده‌ی فضائلی که شما برای امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده‌اید که فضیلتِ امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، مثلاً گُلِ آن این است که آیا امیرالمؤمنین علیه السلام برتر هستند یا انبیاء علیهم السلام؟! آخرِ آن این است که چون من مقامِ انبیاء علیهم السلام را کمتر می‌دانم بفهمم که مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام بالاتر هستند! مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام یا فلان خلیفه‌ی اهل سنّت! مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام یا فلان صحابی! امیرالمؤمنین علیه السلام یا فلان فرشته! یعنی مقایسه است، مثل این است که بگویند توانِ فلانی از فلانی بیشتر است، مثل این است که به یکی از شما که اینجا نشسته‌اید بگویند که زورِ شما از یک فرزندِ شیرخواره بیشتر است! این که فضیلت نیست، اصلاً هر کسی فضیلتِ اهل بیت علیهم السلام را هر کسی نمی‌فهمد، شوخی نیست که، امام می‌فرمایند انبیاء علیهم السلام نمی‌فهمند…

لذا آنچه از فضائل می‌گویند نسبی است، ما فضیلتِ اهل بیت علیهم السلام نمی‌شناسیم، نسبی است، اعترافِ یک سنّی است، مثلاً یک تابعیِ سنّی مُرده است و او را در خواب می‌بینند، می‌گوید: فلانی! «أیُّ شیءٍ مِن أعمالکَ أفضل؟» این مطلب در «حلّیة الاولیاء» است، می‌گوید: بالاخره در اعمالِ خود چه پیدا کردی که این دستِ تو را گرفت؟ می‌گوید: «حبّ علی بن ابیطالب» یعنی من حبّ داشتم و دستِ مرا گرفت، ولی این موضوع نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام فضیلت نیست، این همان «سبحانک» است، باید بگوییم غلط کردیم!

زیارت جامعه از آن جاهایی است که ما مدام در آن فضیلت ذکر می‌کنیم، ولی اگر فریب بخوریم و تصوّر کنیم که فضیلت فهمیده‌ایم، باخته‌ایم!

اگر من جای شما باشم ابتدا می‌گویم: یا امیرالمؤمنین غلط کردم! یا هر معصومی که مخاطب قرار داده‌اید، یا هر چهارده معصوم… اگر خیال کردم این حرف‌هایی را که زدم را فهمیدم چه گفتم، من با فهمِ خود گفتم، این در آن حد است که کنیز آمده است و گل آورده است، من دوست داشتم مجلسی باشد که از شما و خوبی‌های شما بگویند، منتها من چه کنم که فهمِ من کم است، برای همین هم در زیارت جامعه می‌گوییم که من می‌خواهم شما را بفهمم…

لذا ظرفِ خالی می‌خواهد، من اگر در همه‌ی این منبرِ بی محتوای خود توانسته باشم یک نفر را آمده کرده باشم که با ظرف خالی بگوید «اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ» و بفهمد که فضیلت نمی‌گوید، یعنی من نمی‌فهمم شما چه کسی هستید، برای آباء و اجدادِ من بس است…

در جاهایی از همین زیارت جامعه برای اینکه انسان متوجّه شود این را تصریح می‌کند، مثلاً می‌گوید «آتاكُمُ اللهُ ما لَمْ يُؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ» خدا یک چیزی به شما داده است که به هیچ کسی نداده است، بعد هم نمی‌گوید چیست! که این سوال در ذهنِ ما بیاید که ما فضیلت نگفته‌ایم، یک چیز‌هایی خدای متعالبه شما داده است که به هیچ کسی نداده است، آن چیست؟ ما در ادامه‌اش نمی‌گوییم.

نکته‌ی بعدی که در ابتدای جلسه عرض کردیم این بود که کَرَم کرده است، ما سر سفره‌ی کَرَمِ امام هادی علیه السلام نشسته‌ایم، زیارتی که وقتی خودشان به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام بروند می‌خوانند را به ما هم گفته‌اند!

خدا مرحوم بهجت اعلی الله مقامه الشریف را رحمت کند، آن‌هایی که ایشان را در حرم امام رضا علیه السلام دیده بودند می‌دیدند که ایشان ساعت‌ها چیزهایی را می‌گوید، من فراموش نمی‌کنم که یکی از این محافظین ایستاده بود و زانوهای خود را ماساژ می‌داد، ایشان که بیش از نود سال داشتند تکان نمی‌خوردند، یعنی شوق او را می‌برد ولی آن شخص جوان بود و خسته شده بود، روحِ مرحوم بهجت او را می‌برد، چه می‌گفت؟

مثلاً فرض کنید همانجا یک فرصتی فراهم می‌شد که آقای بهجت می‌فرمودند بیا به تو بگویم چه گفته‌ام، شما چقدر شوق داشتید ببینید که وقتی این آقا نزدیک ضریح می‌روند چه می‌گویند…

امام هادی سلام الله علیه در زیارت جامعه کبیره فرمودند که وقتی ما برویم چه می‌گوییم، حضرت خیلی کَرَم کرده‌اند، ما که هیچ! بزرگ‌تر از ما هم بودند و خوب هم بودند نمی‌گفتند، می‌گفتند اگر بگوییم آن را خراب می‌کنند، می‌گفتند اگر بگوییم قدرِ آن را نمی‌دانند، می‌گفتند باید این مطلب را سرِ جای خود خرج کرد، امام هادی علیه السلام این کار را نکردند، عرشی‌ترین عباراتی که اگر کسی به معنای آن برسد متحیّر می‌شود را عمومی منتشر کرده‌اند، همه‌جا هم می‌شود راحت آن را خواند، این زیارت خیلی ارزش دارد، ان شاء الله خدای متعال به ما در برابر اهل بیت علیهم السلام حسِّ گدایی بدهد.

شعر زیبای عصمت بخارایی در حرم امام رضا علیه السلام

شعری در حرم امام رضا علیه السلام هست که مرا بیچاره کرده است، شاید بعضی‌ها نپسندند… اما همینکه می‌بینم شعرِ یک شاعری ششصد سال است بر در و دیوارِ حرم امام رضا علیه السلام است… این خیلی عجیب است… معلوم نیست که حتّی اگر بر سرِ قبرِ او بروی استخوان‌هایش هم مانده باشد یا نه، این شخص شاعرِ سلاطین بوده است، یک روزی می‌گوید لعنت بر من اگر بخواهم دیگر راجع به سلاطین شعر بگویم، چون شاعر سلاطین بوده است مسلّماً پول می‌گرفته و خرجِ او از این راه می‌گذشته است، می‌گوید: من دیگر می‌خواهم برای اهل بیت علیهم السلام شعر بگویم، چند شعر برای اهل بیت علیهم السلام گفته است و از دنیا رفته است، او سال 840 از دنیا رفته است، یک مصرعِ آن را شنیده‌اید، من این چند بیت را می‌گویم ان شاء الله حالی که او داشته است و این شعر را روی در و دیوار نزدیک ضریح حضرت رضا علیه السلام نوشته‌اند به ما دست بدهد.

اگر ما غیر از این درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام بیاییم، یعنی اگر مثلِ انسانی که سیراب است بیاییم، انسانی که سیراب است که آب نمی‌خواهد… آب کم جو تشنگی آور بدست، باید تشنه بیایی که آب بخواهی، اگر من مفلس و بیچاره نباشم که اینجا نمی‌آیم پناهنده بشوم، می‌گوید:

نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس

اگر کسی این را باور کند آنجا می‌فهمد که «امام رضا علیه السلام پناهگاه عالم وجود است» یعنی چه، چون در آستانه‌ی ولادت امام رضا علیه السلام هستیم می‌خواهم این را بگویم… آن کسی که احساس می‌کند در جیبِ خود پول دارد، در حسابِ بانکیِ خود پول دارد، پدری دارد، همسری دارد، رفیقی دارد، آنکه نمی‌داند مفلس است که پناه نمی‌برد، آن بیچاره‌ای که بی‌پناه است پناه می‌برد، وگرنه آن پناهگاه که پناه است، در همین زیارت جامعه می‌گوید «وَ كَهْفِ الْوَرى، وَ وَرَثَةِ الاَنْبِيآءِ» یعنی پناهگاهِ مردم، ولی آن کسی که فکر می‌کند سرپناه دارد به پناهگاه نمی‌رود، چه کسی به پناهگاه می‌رود؟ من زمان موشکباران تهران را در خاطر دارم، آن زمان دانش‌آموز بودیم، در مدرسه بودیم که ناگهان آژیر می‌کشیدند و از کلاس می‌دویدیم و به زیرزمین می‌رفتیم، آنجا پناهگاه ساخته بودند… کسی که در پناهکاه باشد که نمی‌دود! آن کسی که در پناهگاه نبود می‌دوید تا به پناهگاه برود، یعنی باید این حس را داشته باشیم…

نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس           نقد وجود داده به تاراج صد هوس

عمرمان را به هوس‌هایمان فروختیم…

نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس                     نقد وجود داده به تاراج صد هوس

نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس

جرس زنگ است، سر و صدا دارد ولی داخلِ آن خالی است و هیچ چیزی ندارد، فقط یک صداست…

نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس                  عصیان هزار عمر و گرفتار یک نفس

هزار گناه کردم و معلوم نیست که من یک نفس زنده باشم…

یک مرتبه‌ی دیگر بگویم که ان شاء الله خدا به ما توفیق بدهد که مفلس به درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام بیاییم، اینجا اگر مفلس بیایی غنی برمی‌گردی…

نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس                     نقد وجود داده به تاراج صد هوس

نالان بگرد کعبه کوی تو چون جرس                  عصیان هزار عمر و گرفتار یک نفس

لطفی کن ای کریم و بفریاد ما برس                    کز هشت خلد لطف تو صد بار خوشتر است

چقدر هم خوب انتخاب کردند و از آن بندها، این قسمت‌ها را نزدیک ضریح نوشته‌اند، یعنی وقتی در حال راه رفتن هستید، اگر در راهرو در و دیوار را ببینید این شعر را می‌بینید، می‌گوید بیچاره بیا، اگر بیچاره بیایی اینجا پناهگاه است.

اگر این شعر را پیدا کردید برای عصمت بخارایی است، اگر مابقیِ آن را هم بخوانید ابیاتِ خوبِ زیادی دارد که وقت نیست من بخواهم آن‌ها را بخوانم.

آن زمان که در حال سرودنِ این شعر بوده است، چون قصد داشته است قطع ارتباط از سلاطین کند و سمت اهل بیت علیهم السلام برود، می‌دانسته است که بی‌پول می‌شود، خیلی حالِ انکسار داشته است که این شعر را گفته است، اصلاً حالِ انکسارِ او در ابیاتش مشخّص است.

روضه شب جمعه‌ی کربلا

شب جمعه است، یا رحمه الله الواسعه و یا باب نِجاة الاُمّة یا مُحسِن قَد اتَاکَ المُسِیء، عُبَیْدُکَ بِفِنآئِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، ضَیفُکَ بِبابِک….

در روایات هست که زهرای اطهر سلام الله علیها برای کسانی که شبِ جمعه سیّدالشّهداء علیه السلام را از دور و نزدیک زیارت کنند استغفار می‌کند، «يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُ»

نومید و مفلسیم و نداریم هیچکس…

Kashani-13970428-HeyateMaktabAlreza-Thaqalain_IR-3

الكريمُ إذا وَعَدَ وَفى[4]… اگر کریم وعده بدهد وفا می‌کند، یا زهرا! شما وعده دادید… امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر کسی شبِ جمعه به زیارتِ جدّ ما برود مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای او استغفار می‌کند، خودِ امام رضا علیه السلام هم اینطور فرمودند، فرمودند: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْن»[5] بعد فرمودند «لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ»… من نمی‌توانم بعضی از عباراتِ حضرت رضا علیه السلام را بگویم، نمی‌شود بیان کرد، فقط از زبانِ آن بزرگوار می‌شد، بعضی روضه‌ها از زبانِ امثالِ من سخت است، نمی‌شود، از دهانِ من درنمی‌آید…

Kashani-13970428-HeyateMaktabAlreza-Thaqalain_IR (2)

آن جاهایی که می‌شود گفت فرمودند: «إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا»[6] چشمِ ما را زخم کرد، «وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا»… روضه‌ای خواند که من هم بخشِ دومِ همان را می‌خوانم، بخشِ اول آن را نمی‌توانم بیان کنم، فرمودند: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ» اولینِ آن این است که جدِّ ما «ذُبِحَ…» من نمی‌توانم عبارتِ امام رضا علیه السلام را بیان کنم… نکته‌ی آن این است که هر شهیدی که در کربلا… سرِ شهدا در کربلا از بدنشان جدا شد، ولی به این‌ها ذبح گفته نمی‌شود، «ذبح» به دو سه نفر از شهدای کربلا تعلّق می‌گیرد، اگر زنده باشند و سر را جدا کنند…

فرمودند: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ! فَإِنَّهُ ذُبِحَ….» من نمی‌توانم عبارت حضرت را ادامه بدهم، به جمله‌ی بعد می‌روم، بعد فرمودند: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ» حرمتِ ما را در موردِ….


پی نوشت:

[1] سوره مبارکه غافر، آیه ی 44

[2] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28

[3] صحیفه سجّادیه، صفحه 98

[4] غررالحکم، 1528

[5] وسائل‏الشیعة جلد 13 صفحه 503 (عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ، عَنِ الرِّضَا ( عليه السَّلام ) ـ فِي حَدِيثٍ ـ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: “يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ( عليه السَّلام )، فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ، وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ، وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ. يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ ( عليه السَّلام ) حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ، صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً، قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً.  يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ ( عليه السَّلام ). يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ. يَا ابْنَ شَبِيبٍ: إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً. يَا ابْنَ شَبِيبٍ: “إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا، فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ”)

[6] الأمالی شیخ صدوق، ص128 (حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع‏ : إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِیهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِکَ فِیهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِیَ فِیهِ ذَرَارِیُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ النِّیرَانُ فِی مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِیهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِی أَمْرِنَا إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ‏ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [یَا أَرْضَ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْکَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى یَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ فَإِنَّ الْبُکَاءَ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ ع کَانَ أَبِی ع إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَى ضَاحِکاً وَ کَانَتِ الْکِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکَائِهِ وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام)