حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 30 فروردین 1397 مصادف با شب ولادت با سعادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در هیئت انصار العباس علیه السلام به سخنرانی پیرامون موضوع «قدر سید الشهدا علیه السلام را نمی دانیم» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
نشناختن جایگاه واقعی امام حسین علیه السّلام
چون عنایت وجود مبارک سیّد الشّهداء صلوات الله علیه زیاد بوده و ما دائم در طول سال از ایشان صحبت میکنیم ممکن است مثل من در حجاب قرار گرفته باشند. مثل حجاب معاسرت که میگویند. گاهی انسان بزرگی از اولیای خدا را چون راحت میبیند قدر او را نمیداند، کما اینکه یاران اهل بیت علیهم السّلام در زمان حضور اهل بیت خیلی قدر آنها را نمیدانستند. حتّی میگوید با آقا به خزینه رفتیم، آن هیبتی که برای ما دارند اصلاً برای آنها قابل فهم نبود.
دو سه امام پایانی را شیعیان یک قدر بیشتری شناختند، ائمّهی ابتدایی را عمدتاً متأسّفانه نمیشناختند؛ حتّی شیعیان برجسته. آنها هم کرم داشتند. یکی از آقایان که اگر من اسم ایشان را ببرم تعجّب میکنید، نمیخواهم اسم ایشان را ببرم، حتّی اشاره هم نمیتوانم بکنم، در 70، 80 سالگی یک گناهی میکرد و از امام کاظم سلام الله علیه هم مخفی میکرد. یکی رفت به امام کاظم روحی له الفداه گفت، او خیلی ناراحت شد، گفت: چرا به امام گفتی؟ گناه را انجام میدهی یک بحث است، اینکه فکر میکنی از امام مخفی میکنی بدتر است. فکر میکنی میشود از امام مخفی کرد.
من -نستجیر بالله العظیم- الآن خود را در محضر امام زمان روحی له الفداه درک نمیکنم. ولی من نمیگویم امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف نمیبیند، خجالت زده میشوم، غفلت است، بیچارگی است، بدبختی است، هر چه هست، او فکر میکرد امام نمیداند، برای همین گفت: چرا به امام گفتی؟
ما نسبت به سیّد الشّهداء علیه السّلام در حجاب هستیم، یعنی از غریبترین ائمّهای که ما او را نمیشناسیم امام حسین علیه السّلام است. چرا؟ چون سفرهی او باز است، درِ خانهی او باز است، آنهایی که هیئتی نیستند ده شب در سال سر سفرهی امام حسین هستند. روزی همه نیست سر سفرهی امام هادی علیه السّلام باشند، سر سفرهی امام عسکری روحی له الفداه باشند، سر سفرهی امام سجّاد علیه السّلام باشند. لذا امام حسین علیه السّلام شناخته نشده است. راجع به او صحبت کردن هم جرأت میخواهد. انسان اگر بخواهد راجع به امام حسین سلام الله علیه صحبت کند هم فقه را درمینوردد، هم عقاید را. اخباری که در مورد ایشان داریم عجیب است، ائمّهی ما به او متوسّل بودند.
شاید یک مورد را بیشتر شنیدهاید که حضرت هادی سلام الله علیه آدرس میداد، بیمار شده بود، پول داد کسی برود قبر مطهّر سیّد الشّهداء علیه السّلام را زیارت کند. اینها نه، ائمّه برای پیشرفت معنوی به او متوسّل بودند. میگوید امام صادق سلام الله علیه را دیدم، دیدم حضرت یک کیسهی زردی دارد خیلی مواظب آن است. گفتم: آقا شما خاندان کرم هستید، مگر در این کیسه چه چیزی دارید که اینقدر مراقب هستید؟ طلا دارید؟ الماس دارید؟ شما داشته باشید که میدهید، ما ندیدهایم شما در جایی اینقدر مواظب کیسهی پول خود باشید. گفتم: این چیست که شما اینقدر مراقب آن هستید؟ فرمود: «فِيهَا تُرْبَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّه».[4]
تا اینجا عجیب نیست، میگوید تربت امام حسین علیه السّلام است. گفت: چرا اینقدر به آن اهتمام دارید؟ ما قدر نمیدانیم، گاهی تربت به دست ما میرسد آن را خراب میکنیم. تربت آداب دارد، موضوع ما نیست که بگویم، یک وقت تربت به دست ما برسد تربت مثل مشک است، نباید نور ببیند، باز کردن آن ذکر دارد، سورهی قدر دارد، کامل الزّیارات را ببینید دعا دارد، نمیشود آن را باز کرد و رها کرد. در کیسهی پلاستیکی میگذارند!
روایت دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ الطَّيِّبَةِ وَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذِي أَخَذَهَا»،[5] خدایا به شأنیّت آن فرشتهای که این قبضه خاک را برداشت، «وَ بِحَقِّ النَّبِيِّ الَّذِي قَبَضَهَا»، به حقّ پیغمبری که در آغوش گرفته و نگه داشته، «وَ بِحَقِّ الْوَصِيِّ الَّذِي حَلَّ فِيهَا»، قسم به آن امامی که آنجا آرمیده، نزدیک این خاک است. این نزدیک ممکن است چند کیلومتر هم باشد.
دعا دارد، ذکر دارد، سورهی قدر دارد، اگر تربت به دست کسی رسید همینطور رها کند و باز کند فایده ندارد، اثر آن از بین میرود. روایات زیادی اینجا وجود دارد که نمیخواهم وارد شوم.
حضرت فرمود: «فِيهَا تُرْبَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّه»،[6] در این تربت ابا عبد الله علیه السّلام است. چون تربت ابا عبد الله است مهم است، حضرت صادق یک جملهای فرموده که خیلی مهم است. گفت: چرا اینقدر مواظب آن هستید؟ فرمود: «السُّجُودُ عَلَى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ»، سجده بر تربت سیّد الشّهداء…
از امام صادق علیه السّلام سؤال میکند برای چه اینقدر مراقب این هستید؟ فرمود: تربت جدّ ما در آن است. چه میشود؟ فرمود: «السُّجود عَلَی تُربَةِ الحُسَین»… فرمود: نمیخواهم اثر آن از بین برود، کسی آن را نبرد، «السُّجُودُ عَلَى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ عَلَیهِ السَّلَام يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ»، هر حجاب بین بنده و خالق وجود دارد سجده بر تربت او از بین میبرد، حائلهای بین بنده و مولا را سجده بر تربت او از بین میبرد. نه جسم او، نه روح او، نه شخصیّت او، تربتی که کیلومترها فاصله دارد.
میدانید اینقدر اهل بیت تربت سیّد الشّهداء علیه السّلام را تبلیغ کردند شیعهها میگفتند کجا است؟ روی قبر مبارک؟ کنار قبر مبارک؟ میفرمودند: نه، تربت کربلا. روایات زیادی داریم که کربلا چهار فرسخ تا چهار فرسخ است، یعنی توسعه دادهاند. خورشید اگر خورشید باشد فقط در ده متری خود که نور ندارد، شعاع آن عالم تاب است. اینکه یک امام معصوم میفرماید که من اگر بخواهم حجاب بین خود و خالق خود را از بین ببرم به تربت او سجده میکنم، من میتوانم راجع به این صحبت کنم؟ راجع به او میشود صحبت کرد؟
خدا امام رحمة الله علیه را رحمت کند، 14 سال زیارت جامعه در حرم امیر المؤمنین علیه السّلام خواند. روز اوّل و سال هفتم و سال چهاردهم حال او… میگفت: اگر به ما بگویند 20 روز به زیارت امام رضا سلام الله علیه برویم روز هفتم هشتم سست میشویم، میگوییم وقت هست. ما متأسّفانه اینطور هستیم، اینقدر که ابا عبد الله علیه السّلام ما را در خیمهی خود راه داده توجّه نمیکنیم فرصت لحظاتی نفس کشیدن در خیمهی او میتواند زهیر درست کند. اگر کسی به خیمه میآید و برمیگردد و اتّفاقی نمیافتد چون با انگیزه نمیآید، با هدف نمیآید، قرار نیست تغییر کند. میآید لذّت میبرد، ثواب میبرد.
لذا سیّد الشّهداء علیه السّلام برای ما در حجاب است، نه اینکه بگویم ما میتوانیم او را بشناسیم، ما نمیتوانیم او را بشناسیم، فهم ابا عبد الله الحسین سلام الله علیه برای ما بعید است بلکه محال است، نمیتوانیم او را بشناسیم. ولی توجّه ما به او کم است، توجّه ما که به او کم است کمتر او را درک میکنیم که از او بگیریم. مثل اینکه با یک عالِمی دوست باشیم بیشتر با او لطیفه بگوییم، از او استفاده نمیکنیم. ما نسبت به امام حسین علیه السّلام خسران زده هستیم، چون دائم در محضر او هستیم. هر شب جمعه، این روزی ما است که یاد ایشان میکنیم، ولی این مسئله تبدیل به حجاب برای ما شده است.
ما نمیدانیم که یک شب جمعه چه چیزی دارد که چهار معصوم تکفّل یک زائر را به عهده میگیرند، چرا؟ شبهای جمعه مادر ایشان به استقبال میآید. روایت است که حضرت سجّاد همینطور، حضرت مجتبی روحی له الفداه، حضرت صادق علیهم السّلام، چرا؟ من اگر یک مطلبی را بتوانم توضیح بدهم که قابل درک باشد، میخواهم به شما عرض کنم که با هم قصد کنیم تا محرّم یک نوکری برای سیّد الشّهداء بکنیم. این کاری است که اهل بیت کردند. خدا إنشاءالله به ما معرفت بدهد که سیّد الشّهداء برای ما تکراری نشود.
هر کدام از ائمّهی ما علیهم صلوات الله یک وظیفهای داشتند. میخواهم یک مقدّمهای را بگویم تا بتوانم یک کار امام صادق علیه السّلام را توضیح بدهم. ائمّهی ما علیهم صلوات الله هر کدام یک وظیفهای داشتند، اینطور نبود که همه به طور مشترک یک کار را انجام بدهند. لذا شما میبینید یکی مقابل یزید قیام میکند، امام بعدی مقابل همان یزید قیام نمیکند و او امام است، ما که امام نیستیم. ما که نمیتوانیم… «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ»،[7] کسی نمیتواند امام را بازخواست کند، حق او است، صراط او است، اصلاً دین او است، اعتبار همه چیز به او است.
شکسته شدن شخصیّت امام در جامعه
چون شخصیّت اهل بیت شکسته شده بود، چون مقام اهل بیت در جامعه حذف شده بود، کاری کرده بودند که نه تنها کسی اسم بچّههای خود را –امیر المؤمنین- علی نمیگذاشت، بلکه حسن و حسین هم نمیگذاشت… از خود سیّد الشّهداء روحی له الفداه در دورهی ده سالهی امامت، یک نفر حتّی به عنوان مرجع تقلید –نه به عنوان امام معصوم- سؤال نپرسیده است. حتّی میگویند شیعیان کوفه اینطور هستند حتّی یک نفر از سیّد الشّهداء سؤال نکرده است. یعنی حضرت را امام نمیدانستند.
ریشهی همهی اینها را هم بخواهید پیدا کنید به جایی میرسید که قاتل حضرت زهرا بود. یعنی آنها این کار را کردند. کاری کرده بودند که اهل بیت برخلاف ثقلین برای مردم بیاهمّیّت بودند. سؤال نمیکردند، چه برسد به امامت امام. بالاخره از بقیهی فقها سؤال میکنند، مجموعه فتاوای إبن تیمیّه 30 جلد است! یعنی سؤال کردند و جواب داده است. البتّه گاهی هم از پیش خود سؤال درست میکرده است! از امام حسین علیه السّلام یک جلد نه؛ حتّی یک سؤال نکردند، تاریخ ثبت نکرده است.
شخصیّت اهل بیت از جامعهی اسلامی حذف شده بود. زمان امام حسن علیه السّلام هم همینطور است، زمان سیّد الشّهداء علیه السّلام هم همینطور است، زمان امام سجّاد علیه السّلام هم همینطور است. امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام –میدانید در سفر نافله ساقط است، به ویژه دربارهی ظهر و عصر اجماع علمای شیعه این است که در سفر نافلهی ظهر و عصر نمیخوانند- هزار رکعت نماز مستحبی میخواندند. ائمّهی ما که مشتری نداشتند زیاد عبادت میکردند، وقتی مشتری بود، مردم میآمدند، امام هم در خدمت مردم بود، جواب میداد، کار میکرد، شبانهروز درگیر بود.
یک دورههایی بود که اصلاً کسی به اهل بیت کاری نداشت. امام هم وقتی مخاطبی نداشتند، یا از ترس حکومت یا اینکه نادان است و نمیداند یا اینکه کینه درست کردند نمیآید سؤال کند… نه تنها نمیآیند، بلکه امام هم که پیش آنها برود فرار میکنند. حضرت هزار رکعت نماز میخواندند و ایشان را به این عنوان میشناختند.
راه افتادند به حج بروند، یک عدّه هم گفتند: آقا شما اهل عبادت هستید -بالاخره انسان که میخواهد به حج برود چون عرفه و دعا دارد با یک انسان معنوی برود بهتر است- ما با شما همراه میشویم. آقا فرمودند: همراه شوید. چون حضرت معمولاً غریب سفر میکرد. در بین راه وقتی توقّف میکردند مسافر بودند، مسافر نافلهی ظهر و عصر ندارد، کسی که در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند میدیدند در سفر نماز ظهر و عصر را که میخواند شکسته میخواند، نافله هم نمیخواند. جلوی در خیمه منتظر میشد. اشخاص دیگر که به حج آمده بودند، کاسب بودند یا هر شغلی داشتند زیاد اهل عبادت نبودند، تحت تأثیر شرایط خواستند که به حج بیایند، خمس بدهند. اینها گفتند: آقا یک لحظه صبر کنید ما نافله را بخوانیم. سؤال برای آنها به وجود نمیآمد این شخصی که زین العباد است، فقط شیعه زین العباد نگفته است.
شما فکر کنید باید چقدر سجده کنید که شش ماه یک بار پیشانی شما را بتراشند، چه کسی را اینطور دیدهاید؟ در کشور ما چه کسی را میشناسید پیشانی او به گونهای پینه بسته باشد که شش ماه یک بار که نه، ده سال یک بار لازم باشد پیشانی او را بچینند؟ برای آنها سؤال هم به وجود نمیآمد که چرا این آقایی که این همه عبادت میکند نافلهی خود را نمیخواند! 51 رکعت از علامتهای مؤمن است. میگفتند: آقا یک لحظه صبر کنید ما نافله بخوانیم، حیف است! این یعنی نگاه مردم به امام اصلاً نگاه به امام نبود. میگفتند یک مؤمنی است که خیلی عبادت میکند، ولی الآن حواس او نیست که نافله بخواند ولی حواس ما جمع است! یعنی کاری که خلفا کردند، صد برابر از قتل زهرای اطهر بزرگتر، این است که شخصیّت اهل بیت را از چشم مردم انداختند. این از قتل بزرگتر است، برای اینکه فقط آن نسل معاصر را محروم نکردند، عالم را از اهل بیت محروم کردند.
نگاه مردم به امام حسین ِسبط پیغمبر، سیّد شباب اهل الجنّة، نگاه به یک امام نیست که از ایشان سؤال کنند. لذا شما دیدید امام که میخواهند به کربلا بروند هر کسی که از راه میرسد میگوید: آقا به کربلا نرو. شما پیش خودتان فکر کنید اینها خجالت نکشیدند بروند بگویند؟ بله که خجالت نکشیدند، چون امام حسین را امام نمیدانستند، معصوم نمیدانستند، یک بزرگ نمیدانستند. طرف گفت: من دوست دارم در بین موهای شما چنگ بزنم، شما را به زمین بکوبم که نروی، کشته میشوی! یعنی خود را عاقلتر از امام میداند. 34-35 نفر را در تاریخ نوشته است، بعضی از این افراد را اصلاً کسی نمیشناسد. یعنی هر کسی از راه رسیده است گفته آقا به کربلا نرو. تو چه میفهمی؟!
نگاه مردم به امام نگاه مردم به یک امام نبود، از بین رفته بود. هر کدام از ائمّهی ما یک کاری داشتند، دو امام ما –همهی اینها را دارم میگویم برای اینکه یک نکته از سیّد الشّهداء بگویم که قابل درک باشد- تلاش کردند از شخصیّت اهل بیت اعادهی حیثیت کنند. صحبت درست سه امام است، نمیتوانم امام سجّاد را توضیح بدهم. مبحث اصلی را بخواهم بگویم امام صادق و امام باقر سلام الله علیهما را باید بگویم.
دو امام ما به ویژه سعی کردند اهل بیت را به جایگاه اصلی خود در جامعه برگردانند، یک تلاش جدّی کردند. به ترتیب همه این کار را کردند، دوران اوج به دوران حضرت باقر سلام الله علیه رسید. امام سجّاد عبادت میکردند، مردم شگفتزده شده بودند، بعد وقتی به حضرت میگفتند: آقا ما چه کار کنیم؟ حضرت میگفتند: اهل بیت پیغمبر. نوبت امام باقر سلام الله علیه که رسید حال و هوای مردم روی تعالیم عوض شده بود، عدّهای به مدینه سفر میکردند بیایند و ببینند پسر پیغمبر چه میگوید. یعنی آن چیزی که زمان خود امام حسین نبود. اینها چه کار کردند؟ خوب دقّت کنید.
میدانید این بحث روایاتی که از پیغمبر بود جعل شده بود، تحریف شده بود، معاویه در آن جعل کرده بود، خلفا کارهایی کرده بودند، مستند و منسجم نبود. معضلی که امروز وجود دارد که فلان چیز اصل است یا نه، آن معضل زمان امام باقر بود که این روایت اصل است یا خیر؟ این قلابی است به اسم پیغمبر جعل کردند یا روایت نبوی است؟ هنوز هم بحث original و fake مطرح است. مهمترین چیز این است که این روایت رسول خدا است یا نه؟ اینکه این کفش اصل است یا نیست خیلی اهمّیّت ندارد، آن روایت پیغمبر است، حکم الهی است.
لذا مردم –اهل ایمان- دنبال این بودند که این روایت متعلّق به پیامبر است یا خیر؟ امام باقر سلام الله علیه و امام صادق علیه الصّلاة و السّلام میتوانستند بگویند ما روایاتی داریم، سلسله سند به گونهای است که شکّی در معتبر بودن آن نیست. همهی جهان اسلام بنشینند و از این دانش استفاده کنند؛ میتوانستند، چون شیعه و سنّی قبول دارند که امام باقر عالم است، امام صادق عالم است، پدر ایشان حضرت سجّاد عالم است. کدام راوی مثل علیّ ابن ابیطالب است؟ حداقل بین مؤمنین از اهل سنّت و غیر شیعه و شیعه. امام میتوانست روایت بخواند، مثل ما که روایت میخوانیم سند میدهیم. من از پدر خود شنیدم، او از پدر خود شنید، او از پدر خود شنید، از پیغمبر.
پیغمبر تنها حکم کنندهی مطلق
چون اینها عالمهای ویژهی اهل بیت بودند، فامیلهای پیغمبر بودند. اهل خانه بودند. یک نفر نوهی یک مرجع تقلید است، او چیزهایی میداند که بقیّه نمیدانند. «أَهلُ البِيت أَدرَى بِمَا فِي البِيت»،[8] اهل خانه خبر دارند در خانه چه خبر است. از آن طرف هم هست، یک نفر را همه تقدیس میکنند یک مرتبه پسر او چیزی از او افشا میکند… بزرگداشت یک مرجع تقلیدی بود، هر کس آمد در فضائل او یک چیزی گفت، یک نفر گفت او روی هوا پرواز میکرد، یک نفر گفت روی آب راه میرفت! پسر او نفر آخر گفت: چیزهایی که اینها گفتند من نمیدانم، اگر از پدر خود مراقبت نمیکردیم یک نفر را صیغه میکرد! شما میخواهید بگویید دروغ میگویی؟ میگوید پدر من است، «أَهلُ البِيت أَدرَى بِمَا فِي البِيت». چه خوب، چه بد، چه میخواهی بگویی؟ این پسر خیلی ضدّ تصوّف بود، ترسید پدر او را به عنوان قطب صوفیه در نظر بگیرند چیزی گفت که هر چه آنها در آن همایش جهانی رشته بودند پنبه شد. نمیتوانستند بگویند تو اشتباه میکنی، میگفت: من به یاد دارم، میخواهی بشمارم؟
خلاصه اهل بیت خبر دارند، اگر امام باقر و امام صادق روحی لهم الفداه میفرمودند ما یک روایت از پیغمبر داریم اصلاً قابل قیاس نبودند، کار آنها خوب پیش میرفت، سنّی و شیعه درِ خانهی آنها میآمدند. ولی اتّفاقی نمیافتاد، چرا؟ چون یک سری روایت میشد، باز ابو حنیفه میآمد با سیستم خود اجتهاد میکرد، میخواهم این روایت را بپذیرم میخواهم نپذیرم. این دو امام این کار را انجام ندادند، نیامدند روایت نقل کنند. اگر روایت نقل میکردند خیلی برای جامعهی اسلامی ارزشمند بود، حتّی برای غیر شیعهها. این کار را انجام ندادند، مستقیم حکم خدا را میگفتند. این بحث را خیلی خلاصه میکنم تا یک جمله راجع به سیّد الشّهداء علیه السّلام بگویم.
یعنی چه؟ شما الآن پیش من بیایید از من یک سؤال شرعی بپرسید، من هم بگویم حرام است. میگویید: ببخشید، کدام مرجع این حکم را داده است؟ من اگر بگویم خودم گفتهام قبول نمیکند. من بگویم به نظر من اینطور رسیده، خواب دیدهام، شما قبول نمیکنید، میگویید کدام مرجعی این را فرمود؟ اگر یک نفر سراغ مرجع برود، بگوید این که فرمودید چطور فرمودید؟ بگوید دوست داشتم. مرجع هم نمیتواند این حرف را بگوید. باید چه کاری انجام بدهد؟ باید بگوید یک روایتی بود، آیهای بود، من بررسی کردم، از علوم دینی استفاده کردم، از تبحّر خود در فهم روایت استفاده کردم اینطور گفتم. نمیتواند بگوید خودم گفتم.
چه کسی این را میتواند بگوید؟ فقط پیغمبر میتواند این را بگوید. هیچکس نمیتوانست به پیغمبر بگوید این که گفتید حرام برای چه حرام است؟ استدلال کنید. درس خارج علما صورت مذاکرات آنها است که استدلال میکنند، استدلال میکند چرا حلال است، چرا حرام است. وگرنه بگوید همین است که میگویم، کسی قبول نمیکند. کسی بخواهد حکم خدا را بگوید باید پیغمبر باشد، اصطلاحاً «إِخبار عن الله» کند. ما اگر به شما حکم شرعی بگوییم من که شاگرد هستم باید بگویم فلان استاد فرمود، پیش آن استاد هم بروی میگوید از این روایت و این آیه اینطور استدلال کردم، اینطور شد. توضیح میدهد که اینطور معلوم شد حکم خدا این است. اگر بگوید همین که گفتم کسی قبول نمیکند، اصلاً درس خارج همین است.
چه کسی حکم خدا را میگوید؟ کسی که مستقیم به او وحی میشود. شما میدانید اگر کسی بگوید من پیغمبر را قبول ندارم در نتیجه نه به حکم خدا دسترسی دارد، نه به قرآن دسترسی دارد، اینها همه وابسته به پیغمبر است. پیغمبر است که میفرماید حلال است، حرام است، دیگر کسی نمیگوید توضیح بدهید چرا. میگوید وحی شده، شما چه میگویید؟ یا پیغمبر را میپذیری یا نمیپذیری. اینکه عرض میکنم به جای اینکه امام باقر و امام صادق علیهما السّلام بیایند برای مردم روایت بخوانند، یعنی استدلال کنند، مستقیم حکم خدا میگفتند نه اینکه ادّعای نبوت کنند، داشتند کاری شبیه انبیا انجام میدادند، مستقیم حکم خدا میگفتند. برای همین هم بعضی به شاگردهای آنها میگفتند «مَا فَعَلَ نَبِيُّكَ»[9] (ظاهراً مربوط به امام سجّاد است)، پیغمبر تو چطور است!
دلایل ائمّه در نقل روایت از خود
چرا این کار را انجام میدادند؟ چرا مستقیم حکم خدا میگفتند؟ میخواستند غیر خودیها نیایند و خودیها درک کنند امام چه کسی است. من الآن به شما بگویم من که داشتم خدمت شما میآمدم حضرت حجّت سلام الله علیه به من پیام دادند فرمودند این بحث را بکن. شما اوّل لبخند میزنید میگویید میخواهد شوخی کند، امّا اگر احساس کنید جدّی میگویم صدای من را قطع میکنید و من را اخراج میکنید. یعنی اوّل من ادعا… نگفتم خدا گفته، گفتم امام زمان. اوّل لبخند میزنید میگویید شوخی میکند، بعد اگر احساس کنید جدّی میگویم واکنش نشان میدهید. بگویم خود حضرت حق فرموده این را به شما بگویم، میگویید این محال است. همین است، تکذیب میکنید، میگویید یعنی چه؟ مگر تو پیغمبر هستی که خدا فرموده است؟! واکنش نشان میدهید.
امام در شرایط تقیّه چطور بگوید سنّیها به جلسهی ما نیایید؟ میخواهد آنها را هدایت کند ولی اوّل باید شیعهها را بشناساند، شیعهها بفهمند امام چه کسی است. اگر امام بگوید جلوی در یک نفر را بگذارید مراقب باشد غیر شیعهها وارد نشوند، نمیشد، شرایط تقیّه بود، خوف بود. امام کاری انجام میدهد خود آنها بروند. ابو حنیفه چرا طولانی به درس امام نمیآید؟ چون نمیتواند استفاده کند. به درس امام میآمد، به جای اینکه حضرت مثل بقیّهی فقها شروع به استدلال کردن کند… شما اگر به درس ابو حنیفه هم میرفتید -بلا تشبیه- شبیه فقهای خود ما از جهت اینکه توضیح میداد، استدلال میکرد. خود او که مستقیم از حکم خبر ندارد، میگوید یک روایتی از پیغمبر داریم، بحث کنیم معنای آن چیست، لغت آن چه میگوید، به یک نتیجهای برسیم. ممکن است فردا عوض شود، ابو حنیفه اینطور بود، امروز از او سؤال میکردند فردا هم سؤال میکردند پس فردا هم سؤال میکردند مدام نظر او عوض میشد. این فتوای امروز است، این فتوای فردا است، فردای پس فردا هم إنشاءالله روزی شما میشود!
نظر او عوض میشود، چون اجتهاد است، مثل یک پزشک، میگوید امروز این را بخور، فردا میگویند این سرطانزا است. امام نمیتوانست غیر خودیها را بیرون کند ولی کاری انجام داد خود آنها بروند. امام که مینشست حکم خدا را مستقیم میگفت. میگفتند: حکم شرعی این مسئله چیست؟ حضرت میفرمود: حکم خدا این است که حرام است. نمیفرمود روایت داریم پیغمبر چنین فرمود، معمولاً جز موارد استثنایی… دو سه مورد استثنا دارد که بحث من یکی از آن استثناها است. اصلاً امام روایت نمیخواند، مستقیم حکم خدا میگفت، آنهایی که به امام اعتقاد نداشتند میرفتند، میگفتند حکم خدا این است چیست؟! حکم خدا را پیغمبر میگوید، اصطلاحاً طلبهها به آن «إخبار عن الله» میگویند. ما از کجا بفهمیم شما راست میگویید که حکم خدا این است؟ من الآن به شما بگویم خدا گفته همسر خود را طلاق بده، میگویید: چرا؟ میگویم: خدا گفته است. میپذیری؟ میگویید ادعا دارد، مدعی نبوّت است، مگر به تو وحی میشود؟!
لذا غیر خودیها دیگر نمیتوانستند از درس امام استفاده کنند، درس امام ممنوعه شده بود، خیلی از آنها اسم امام را این طرف و آن طرف نمیگفتند. مثل کسی که حسّ او این است -اصلاً تکذیب میکند، دشنام هم میدادند- امام دارد ادّعای نبوت میکند.
من عرض کردم امام زمان سلام الله علیه قبل از اینکه به جلسه بیایم با من تماس گرفتند فرمودند این پیام را به شما بدهم. شما من را تکذیب میکنید و بیرون میاندازید. امّا اگر تکذیب نکردید و باور کردید چه اتّفاقی میافتد؟ اگر باور کنید عبای من را تکّه تکّه میکنید و تبرّکی برمیدارید! اگر باور کنید. امام باقر و امام صادق علیهما السّلام کاری انجام دادند نظر مردم نسبت به امام و اهل بیت دو حالت شود؛ یا تکذیب کنند… در باز است، هر کس میخواهد بیاید، نمیتواند استفاده کند، چون کسی که باور ندارد امام امام است میگوید این مدام میگوید خدا گفت، از طرف خود میگوید. نه آیه میخواند، نه روایت میخواند، عمدتاً دارد مستقیم از خدا نقل میکند. نمیتوانستند، دو جلسه میآمدند و میرفتند میگفتند مدّعی نبوت است! ناسزا میگفتند و میرفتند! نمیفهمیدند امام چه میکند، امام داشت آنها را از آن سفره محروم میکرد، سرند میکرد.
آنهایی که میماندند نگاه آنها به امام چطور میشد؟ یک زمانی از امام حسین علیه السّلام، حتّی آنهایی که اسم آنها شیعه است، حوصله نداشتند یک سؤال بپرسند. فامیلهای امام هم میگفتند به کربلا نرو، اشتباه میکنی، کاش میتوانستم جلوی تو را بگیرم. یا به امیر المؤمنین علیه السّلام کنایه میزدند، میگفتند حکومت را اینطور اداره نکن، طور دیگری اداره کن. آنهایی که امام را تکذیب میکردند که تکذیب میکردند، آنهایی که تکذیب نمیکردند در درس امام حاضر میشدند چه حسّی به آنها دست میداد؟ یک نفر در جلسه نشسته مستقیم میگوید خدا گفت. ما چقدر دوست داریم پیغمبر را ببینیم؟ آن مردم میگفتند پیغمبر آمده، «بَاقِرُ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ»[10] است، حسّی که آنها داشتند گویی محضر پیغمبر صلّی الله علیه و آله شرفیاب شدهاند. امام باقر علیه السّلام که به شهادت رسید بزرگان شیعه آمدند به امام صادق علیه السّلام تسلیت بگویند، یک جمله گفتند. وقتی میخواهند در مجلس ختم یک چیزی تعریف کنند چه میگویند؟ معمولاً خیر شخص را میگویند، بدیهای او را که نمیگویند. بهترین خیر او را سعی میکنند بگویند.
امام باقر علیه السّلام خطا نداشت، عیب نداشت، اینها آمدند به امام صادق علیه السّلام تسلیت بگویند میخواهند یک ذکر خیری از امام باقر داشته باشند، چه میگویند؟ مهمترین مورد چه چیزی است؟ این در امالی مفید است، آمدند در محضر امام صادق علیه السّلام نشستند گفتند: پدر شما وقتی میفرمود «قَالَ رسول الله»… امام باقر که پیغمبر را ندیده بود، باید میفرمود از پدر خود شنیدم، پدر او هم پیغمبر را ندیده، باید میگفت از جدّ خود شنیدم که او از پیغمبر شنیده، باید اینطور بگوید. امام میفرمود خدا اینطور فرموده، پیغمبر اینطور فرمود.
گفتند: پدر شما وقتی میگفت «قَالَ رسول الله» ما شک نداشتیم پیغمبر این را گفته است. این چیست؟ این نهایت چیزی بود که از امام باقر علیه السّلام فهمیدهاند. سر مبارک امام صادق روحی له الفداه پایین بود، سر خود را بلند کرد، فرمود: «قَالَ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی». آنها تعجّب کردند. کسانی که این را فهمیدند… یک عدّه ناسزا میگفتند، تکذیب میکردند میرفتند، امام هم میخواست آنها بروند، امام میخواست سرند کند. آنهایی که میماندند کسانی بودند وقتی امام را نگاه میکردند کأنّ پیغمبر را میدیدند. با ملکوت در ارتباط است، فرشته که چیزی نیست. «کَانَ یَقعُدُ جبرئیل بَینَ یَدَی أَمیرِ المؤمنین کَقِعدَةِ العَبید»، مثل برده مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام مینشست، «مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ»[11] است.
تلاش امام باقر و امام صادق برای بازگشت تقدّس امام
نگاه آنها عوض شد، گفتند با ملکوت در ارتباط است، این مثل ابو حنیفه نیست که اجتهاد کند، -بلا تشبیه- مثل آیت الله فلانی نیست که باتقوا هستند ولی اجتهاد میکنند، ممکن است خطا هم بکنند.
امام که مجتهد نیست، مستقیم حکم خدا را میگوید. نگاه مردم نسبت به امام تغییر کرد، اصلاً تقدّس برگشت. اینکه شما شنیدهاید امام رضا سلام الله علیه به دعبل لباس داد، دعبل یک آستین آن را جدا کرد، بقیّه را به قم برد خرد کردند، تکّه تکّه کردند، هر کس آمد طلا داد، 30 هزار سکّهی طلا آن را خریدند، برای چه برای یک تکّه لباس پاره اینقدر پول دادند؟ چون گفتند در این لباس علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام نماز خوانده است. این تقدّس از بین رفته برگشت.
همهی اینها را برای این جمله گفتم، کار امام باقر و امام صادق علیهما السّلام این بود این تقدّس را برگردانند، لذای بنای آنها این نبود از پیغمبر صلّی الله علیه و آله روایت کنند، مستقیم «قَالَ رسول الله» یا «قال الله» میگفتند، سلسله سند را حذف میکردند که شأن امام به اندازهی یک راوی پایین نیاید. ببینید امام صادق علیه السّلام چه کاری انجام داده است.
به امام صادق علیه السّلام میفرمایند: چرا اینقدر مواظب این کیسه هستی؟ میفرماید: «فِيهَا تُرْبَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّه»،[12] امام صادق سلام الله علیه گاهی… امامی که راوی از پیغمبر نمیشد راوی رجز زهیر است. من باید این جمله را خیلی توضیح میدادم تا بگویم امام صادق چه کرده است. امام معصوم حکیم است، حکیم کار عبث انجام نمیدهد، امام معصوم حرف بزند اطاعت او برای ما واجب است، هیچ سخنی ارزشمندتر از کلام معصوم نیست. «كَلَامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى»،[13] شما یک جمله بگویید چه کار دارید زهیر چه گفت؟ زهیر کجا و امام صادق کجا؟ امام صادق علیه السّلام تربت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام را طوری حفظ میکند که طرف مقابل میگوید: – نستجیر بالله- مگر شما خسیس هستید که اینقدر مواظب این کیسه هستید؟ میفرماید: «فِیهَا تُربَةُ أَبِی عبد الله».
اینکه تربت حسین بن علی علیه السّلام است، امام صادق سلام الله علیه، روحی له الفداه برای اینکه رجز زهیر گم نشود میفرماید: میدانی زهیر در کربلا به میدان رفت چه گفت؟ فکر کردید زهیر چه گفته است؟ معارف الهی گفته است؟ نه، گفته: «أَنَا زُهَيْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَيْنِ»،[14] من زهیر پسر قین هستم. مگر چه میشود؟
امام اینقدر برای ابا عبد الله الحسین ارزش قائل است که یکی از شهدای کربلا یک جمله در کربلا گفته، میخواهد این جمله در تاریخ گم نشود. آن امامی که برای مصالح شیعه مستقیم نقل میکند، روایت نقل نمیکند، راوی برای پیغمبر صلّی الله علیه و آله نمیشود، راوی رجز زهیر میشود. آیا سخنران و روضهخوان و کسی که گریه میکند میتوانند قدر بدانند؟ این کاری است که امام صادق علیه السّلام انجام داده است. فرمود: میدانید حرّ وقتی میخواست برود مقابل ابا عبد الله الحسین بایستد چه گفت؟ راوی حرّ شد. شما میبینید امام صادق سلام الله علیه صحنه به صحنهی کربلا روایت کرده، حتّی نگذاشته شهدای کربلا مخفی شوند. میفرماید این راوی اینطور گفت، دیگری اینطور گفت. عظمت ارباب ما را میرساند اگر من قدر بدانم.
عظمت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام
اینقدر که سیّد الشّهداء علیه السّلام اجازه داده روضهی او را بخوانیم حواس ما نیست او چه کسی است، او امید اهل بیت است، امید ائمّهی ما است. ما راحت… هر گوشهی کربلا را شما نظر کنید میبینید امام صادق سلام الله علیه نگذاشته یک گوشه از آن فراموش شود. ائمّهی ما خود را خرج کردند بلندگوی دستگاه سیّد الشّهداء علیه السّلام باشند. خدا به روضهخوان و مدّاح و کسی که گریه میکند رحم کند، قدر بدانند. این کاری که ما میخواهیم انجام بدهیم کاری است که امام معصوم انجام داده است، جزء وظایف یک امام است. اصلاً ما درک نمیکنیم ابا عبد الله الحسین علیه السّلام چه کسی است.
در روایات خود چیزی گفتهاند که ما فقط مدهوش شویم. مثلاً در روایات ما هست حزن در بهشت نیست، ولی در روایات ما هست که «السَّلَامُ عَلَی مَن بَکَی عَلَیهِ أَهلُ الجَنَّة»، سلام بر تو که اهل جنّت بر تو گریه میکنند. من اینطور میفهمم که گریه بر ابا عبد الله الحسین علیه السّلام از نعمات بهشتی است. ما سفرهی بهشتی مریم را نچشیدهایم که غذای بهشتی چیست، ولی الآن در دنیا سر سفرهی نعمت بهشتی نشستهایم. چون اگر این نعمت بهشتی نبود در بهشت از آن خبری نبود.
«يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[15] هست، ولی برای این ارباب صدّیقهی طاهره سلام الله علیها گروکشی کرده است. روایات آن را ببینید. من یک وقت محضر یک بزرگی عرض کردم زیارت صدّیقهی طاهره که «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ»[16] قبل از خلقت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها چه امتحانی پس داده است؟ میدانید در زیارت ابا عبد الله الحسین صلوات الله علیه این هست: سلام بر تو که وعدهی شهادت تو قبل از خلقت داده شده بود. ما اصلاً خبر نداریم با عالم وجود چه کرده، یکی از حاجات ما هم این میتواند باشد که پرده از دل ما بردارند مولا را بشناسیم. این آقایی که لحظهای حضور در خیمهی او میتواند زیر و رو کند ما سالها است در خیمهی او هستیم. خدا میداند این ترسناک است، نستجیر بالله اهل دوزخ میتوانند به ما بگویند شما این همه رفتید چرا استفاده نکردید؟ یک عدّه که محروم هستند.
خدا آن روزی را نیاورد که ما روضه برویم برای ما عادی شود. این گوشیها به عادی شدن خیلی کمک کرده، اینقدر گوش دادهایم و توجّه نکردهایم زیر صدای صداهای ما – نستجیر بالله- این روضهها شده است. صدّیقهی طاهره سلام الله علیها وقتی به مولای ما، ارباب ما، سیّد الشّهداء باردار شدند روایات آن فراوان است، سیّد انبیا آمد و فرمود: این پسر را میکشند. وقتی پیغمبر صلّی الله علیه و آله خبر داد صدّیقهی طاهره سلام الله علیها فرمود: «لَا حَاجَةَ لِي فِيهِ»،[17] نمیخواهم به این دنیا بیاید. من اینطور معنی میکنم که حیف است بخواهد به دنیا بیاید قدر او را ندانند. چون پیغمبر تعریف کرد، فرمود: او را تشنه میکشند. فرمود: «لَا حَاجَةَ لِی فِیهِ»، نمیخواهم به این دنیا بیاید. برای چه بیاید؟ قدر او را نمیدانند.
مقام صدّیقهی طاهره سلام الله علیها را ببینید، او به اهل بیت ولایت دارد، حجّت خدا بر اهل بیت است، امیر المؤمنین علیه السّلام سر سفرهی علم او نشسته است. چه مقامی دارد که از او اجازه میگیرند؟ میدانید که فرشتهی باران به امام حیّ میگوید باران ببارد یا نه؟ سراغ ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام میرود میگوید میخواهیم قوم لوط را عذاب کنیم، اذن میگیرند. چه مقامی دارد که اگر امام حسین علیه السّلام بخواهد به این دنیا بیاید باید مادر او اذن بدهد؟
حضرت فرمود: نمیخواهم بیاید، اینقدر امّت تو بیانصاف هستند که نمیخواهم بیاید. پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هدایت امّت من وابسته به تولّد او است. پدر تو 23 سال زحمت کشیده، اینقدر شوهر تو امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگها زحمت کشیده، «بَابُ نِجاةِ الأمَّة»،[18] «یَا رَحمَةُ الله الوَاسِعَة». بعد برای اینکه صدّیقهی طاهره سلام الله علیها بپذیرند فرمود: یک چیز دیگر هم هست… اینطور نیست که یک نفر بخواهد به دنیا بیاید… عیسی سلام الله علیه میخواست به دنیا بیاید ببینید چه مقدّماتی وجود دارد تا یک مادری پرورش پیدا کند. فرمود: مهدی ما که امید همهی ما است -امام صادق علیه السّلام دست روی سر خود میگذاشت به او پناه میبرد- از فرزندان او است. یعنی اینطور نیست که امام زمان سلام الله علیه همینطور به دنیا بیاید. هدایت امّت وابسته به این صبر است. زهرای اطهر سلام الله علیها معامله کرد، پذیرفت.
آن حدیث معروف جابر، خیلی مشهور است، جابر میگوید: دیدم یک لوح سبز در دست صدّیقهی طاهره است، عرض کردم: این چیست؟ فرمود: این هدیهی خدا به من برای بشارت فرزند من است. یعنی حالا که پذیرفت این لوح عطا شد. ولادت او در دنیا اینطور است و ما قدر این اشک را نمیدانیم. پیغمبر صلّی الله علیه و آله یک روز با زهرای اطهر – این را فراوان در روایات مختلف داریم- نشسته بودند بعضی از مصائب سیّد الشّهداء علیه السّلام را بیان کردند. زهرای اطهر گریه کرد، بعد یک جملهای گفت. فاطمهی زهرا روحی له الفداه معلّم ائمّه است، اینطور نیست که بیجهت صحبت کند. مثل من نیست که ختم پدر من شلوغ شود دوست داشته باشم! امّا او مادر است، نمیخواهد خون این فرزندی که بعداً از دست خواهد رفت هدر برود. در روایات است انبیا آرزو دارند به مجلس او بیایند گریه کنند، این گریه برای مصیبت او نیست، عرض کردم اهل بهشت برای او گریه میکنند، داروی سرطان گناه است.
همین که پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: او را میکشند صدّیقهی طاهره دو سؤال پرسید؛ یکی عرض کرد «مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ»،[19] چه زمانی این اتّفاق میافتد؟ سیّد انبیا فرمود: آن زمانی که هیچکدام ما نیستیم. سؤال دومی که معلّم انبیا، حجّت خدا بر انبیا پرسید این بود که «فَمَنْ يَبْكِي عَلَيْهِ»، چه کسی بر او گریه میکند؟ نیاز ندارد کسی برای او گریه کند. مادر شهیدی که نمیخواهد خون فرزند او هدر برود، «مَن یَبکی عَلَیهِ» یعنی چه کسی به آن دار الشّفاء رجوع میکند؟ یعنی شهید میشود قدر او را میدانند؟ با گریه میتوانند تطهیر شوند. زهرای اطهر سلام الله علیها دارد آدرس میدهد، اینها نیازی به گریهی ما ندارند، گریهی ما چه کاری برای آنها انجام میدهد؟ نمیخواهد خون فرزندی که… اوّل فرمود: لیاقت ندارند امّتی که بخواهند او را تشنه بکشند، لیاقت ندارند که او به دنیا بیاید. پیغمبر فرمود: هدایت امّت به او وابسته است.
راه به ما یاد دادهاند، خدا آن روزی را نیاورد ما این داروی سرطان گناه، داروی تقرّب به خدا… شهدایی را داشتهایم با همین گریه عرشی شدهاند، خدا آن روزی را نیاورد که ما با گریهی امام حسین فقط لذّت ببریم. نمیتوانیم در قیامت به مادر او جواب بدهیم. این «مَن یَبکی عَلَیه» یعنی آن خون نباید هدر برود، او قیام کرد برای اینکه امّت را بیدار کند، برای اینکه مردم را از جهالت بیرون بیاورد، امام صادق علیه السّلام فرمود از حیرت ضلالت بیرون بیاورد. راهی که به ما یاد دادهاند این است، برای چه اینقدر گفتهاند گریه بر او ثواب دارد؟ بعضی گفتهاند یک قطره اشک کارهای زیادی انجام میدهد. این قطره اشک اگر با توسّل و با توجّه باشد انسان را تطهیر میکند. خدا آن روزی را نیاورد که ما قدر آن را ندانیم.
همهی فضائل او را گفتم، این یک مورد را هم بگویم. این همه فضیلت مولای ما دارد که ائمّهی دیگر برای ارتقاء به او توسّل میکنند، امیر المؤمنین علیه السّلام بخواهد بگوید حسین بن علی چه کسی است چه میگوید؟ این روایت 10 سال است که من را حیرت زده کرده، امیر المؤمنین علیه السّلام در وصیّت خود یک جملهای فرموده، شاید من بارها این را عرض کردهام، امیر المؤمنین با این همه عظمت میخواهد بگوید حسین بن علی روحی له الفداه چه کسی است چه میگوید؟ به امام حسن به عنوان امام بعد از خود وصیّت کرد.
برای هر فرزند اوصافی ذکر کرد، مثلاً حسادت محمّد حنفیه تحریک نشود، پسر من است، مراقب او باشید، دختر من اینطور است و… هر امامی به پسر بزرگ خود که امام بعد از او است وصیّت میکند اهل خانه را چطور اداره کند. فرمود: «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ»،[20] امّا برادر تو حسین. میخواهیم ببینیم امیر المؤمنین در مورد حسین علیهما السّلام چه میگوید. خدا میداند با توسّل عرض میکنم «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ»، در مورد برادر تو حسین این را میگویم؛ «فَهُوَ ابْنُ أُمِّك»، پسر فاطمه است. «وَ لَا أُرِيدُ الْوَصَاةَ بِذَلِكَ»، بیش از این هیچ چیز دیگری نمیگویم. یعنی منِ امیر المؤمنین بخواهم بگویم حسین چه کسی است میگویم پسر فاطمه است.
یک رابطهی عجیبی بین این مادر و پسر وجود دارد، امیر المؤمنین علیه السّلام بخواهد بگوید حسین کیست میگوید پسر فاطمه است. این نکته است، این همه فضیلت دارد، سیّد شباب اهل الجنّة است، در آیهی تطهیر، تطهیر شده است، امام است، حجّت الله است. امیر المؤمنین علیه السّلام بخواهد یک جمله بگوید مراقب حسین باش میفرماید: «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ فَهُوَ ابْنُ أُمِّكَ وَ لَا أُرِيدُ الْوَصَاةَ بِذَلِك».
یک مورد دیگر هم بگویم. جنگ جمل شد، امیر المؤمنین به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام میفرمود عقب بروید، حتّی یک جا گفت: من نگران حسن هستم، او را عقب ببرید. محمّد حنفیه پسر امیر المؤمنین است، فرمود: محمّد تو برو. بعضی وقتها ما هم پسر امیر المؤمنین علیه السّلام بودیم به عالم فخر میفروختیم. محمّد حنفیه گفت: بالاخره ما پسر تو هستیم، مدام ما را جلو و در معرض خطر میگذاری، نمیگذاری اینها بروند، چرا فرق میگذاری؟
خود او تعریف کرده، میگوید: یک جا که کار به مشکل برخورد، یک تنگهای بود اگر آزاد میشد کار جملیها تمام بود. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: محمّد برو. میگوید: هزار تیرانداز از آنجا مراقبت میکردند. بچّههای کوچک را دیدهاید میخواهند از خیابان عبور کنند چند قدم میروند عقب برمیگردند؟ محمّد حنفیه میگوید: من میرفتم، میدیدم هزار تیرانداز آنجا هستند، برمیگشتم، دوباره میآمدم بروم برمیگشتم. امیر المؤمنین علیه السّلام چند مرتبه فرمودند: برو، نهیب زد. محمّد حنفیه میگوید: من دیدم هزار تیرانداز آنجا هستند، اگر بروم کار تمام است. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: عقب بیا، سپس فرمود: حسن جان تو برو. امام حسن علیه السّلام رفت، دقایقی نگذشت راه باز شد، رفت، فتح شد، برگشت. محمّد حنفیّه میگوید: او که برگشت چهرهی من از خجالت زرد شد. اشتباه کرده بود، فکر کرده بود من پسر امیر المؤمنین علیه السّلام هستم… حضرت فرمود: «لَا طَعنَ فِی یَا بُنَیّ»، غصّه نخور تو پسر من هستی ولی او پسر فاطمه است.
مرحوم غروی اصفهانی سؤال میکند، میگوید: چطور یک نفر به یک جایی که چهار هزار تیرانداز ایستادهاند… چهار هزار تیرانداز ایستادهاند، همه هم یک نقطه را هدف گرفتهاند. یک جمله بگویم، میگوید: «وَ لَا یَهُمُّهُ السِّهَامُ حاشا»، اصلاً این همه تیر و تیرانداز برای او مهم نبود، چرا؟ «مَن هَمُّهُ سِقَایَهُ العُطاشا»، چون وعده دارد…
پی نوشت:
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 82، ص 153.
[5]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 506.
[6]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 82، ص 153.
[7]– سورهی انبیاء، آیه 23.
[8]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 78، ص 274.
[9]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 18، ص 222.
[10]– عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج 2، ص 134.
[11]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص 221.
[12]– وسائل الشيعة، ج 5، ص 366.
[13]– من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 616.
[14]– الأمالي (للصدوق)، ص 160.
[15]– الخصال، ج 2، ص 635.
[16]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص 194.
[17]– كامل الزيارات، ص 56.
[18]– الأمالي (للصدوق)، ص 115.
[19]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 44، ص 293.
[20]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 42، ص 203.