کارگاه آشنایی با علوم حدیث – جلسه چهارم

9

نویسنده

ادمین سایت

چهارمین جلسه «کارگاه آشنایی با علوم حدیث» استاد کاشانی روز سه شنبه 24 بهمن 1396 در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-1

-‌ بحث در مورد چه بود؟

-‌ باید در روایات کافی نگاه می‌کردیم

-‌ چه کاری انجام دادید؟ گزارش بدهید.

-‌  اشخاص را بگوییم؟

-‌ خیر، قرار بود کافی و بصائر را ببینید.

-‌ فقط در یک شخص، محمّد یحیی با هم تفاوت داشتند که در بصائر آورده بود و در کافی نبود.

-‌ سند رایت چطور بود؟

-‌  آمده بود باعث شده بود که ضعیف

-‌ تردید چیست؟

-‌ گفته بودند: «مُحمَّد بن أبی عمیر أو غیره». به خاطر همین «غَیره» که آمده بود…

-‌ روایت به جهت اتّصال، مسند بود. همان‌طور که اسناد

-‌ متن را دارید؟

-‌ وجه ضعف روایت  همان تردید است. بقیه همه ثقه هستند.

-‌ روایت کافی دو نکته دارد: یکی این‌که این‌طور است که محمّد بن یحیی از أحمد بن محمّد از «محمّد بن أبی عمیر أو غیره» و بعضی جاها «و غیره» است، «عن محمّد بن فُضیل عن أبی حمزه».

-‌ بعضی جاها که «و غیره» است کجا است؟

-‌ شما سند بصائر الدّرجات را بخوانید.

-‌ فقط محمّد بن یحیی را نوشته است.

-‌ «أو» نوشته است یا «و»؟ اگر «و» باشد یعنی دو  است.

-‌ خیر، سند آن متفاوت است. این‌که بصائر الدّرجات اوّل با احمد بن محمّد شروع می‌شود چه اشکالی دارد؟

-‌ به خاطر این‌که صاحب کتاب نزدیک‌تر است.

-‌ بله، یعنی از این جهت فرقی نیست. صاحب کتاب، هم‌دوره‌ی امام عسگری علیه السّلام است. در واقع هم طبقه‌ی مشایخ اساتید شیخ کلینی است لذا خودش دیگر از هم‌کلاسی، هم طبقه و هم عصر خود سؤال نمی‌کند. می‌گوید: از احمد بن محمّد بعد…

– «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلام قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الشِّيعَةَ يَسْأَلُونَكَ…»[4]

-‌ راویان، همه آدم‌های شناخته شده‌ و برجسته‌ای هستند. یک «الف» یک همزه.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-2 

-‌ آیا در کتاب‌ها، در حین نسخه‌برداری مشکل به وجود نیامده است؟

-‌ بالاخره «أو» بوده یا «و» بوده؟ اگر نسخه‌ی بصائر باشد، روایت هیچ مشکلی پیدا نمی‌کند. یک مشکل کوچک دیگر هم پیدا می‌کند که نگفتم ببینم آیا آن را پیدا می‌کنید یا خیر؟ چون دو طریق می‌شود: محمّد بن یحیی از احمد بن محمّد یا به جای محمّد بن یحیی، محمّد بن حسن، صاحب کتاب بصائر از إبن أبی عمیر از محمّد بن فضیل، از ابو حمزه، روایت یا آن «غیر» که نمی‌شناسیم از این‌ها. آن وقت یک طرف آن درست است و روایت ظاهراً صحیحه محسوب می‌شود.

امّا نقل کلینی رحمة الله علیه این است که این یا آن. «این یا آن» معلوم نیست این‌جا منظور چه کسی است؟ همین یک «الف» کار را خراب می‌کند. اگر مجبور به انتخاب شدیم باید کدام یک را ترجیح بدهیم؟ اصلاً روایت را خراب نمی‌کند، این سند را خراب می‌کند. اصل آن روایت را از جاهای دیگری هم می‌شود بحث کرد. باید کدام یک را ترجیح بدهیم؟ آن‌که مقدّم است یا آن‌که اضبط است؟

مقایسه‌ی کتاب کافی و بصائر

در مورد کلینی داریم «أوثَقُ النَّاس فِی الحَدیث»[5] است، اضبط محدّثان است؛ یعنی دقّت او بیشتر بوده است. ما الآن نمی‌دانیم دقّت کلینی بیشتر بوده یا دقّت مستنسخ او. اگر ما بین شیخ کلینی و محمّد بن حسن صفّار مجبور به انتخاب باشیم، به صورت کلّی، شیخ کلینی مقدّم است منتها این یک ظن می‌آورد. چون این‌که اضبط است به این معنا نیست که همیشه درست‌تر از آن می‌گوید. اگر به کتابت برگردد، باید گفت: نسخه‌های کتاب کافی با اطمینان بیشتری به ما رسیده است تا نسخه‌ی کتاب بصائر. نسخه‌ی کتاب بصائر، اصطلاحاً وجاده‌ای است؛ یعنی این‌طور نیست که یک شاگرد از استاد خود گرفته باشد، شنیده باشد، کتابت کرده باشد بلکه کتاب را در کتابخانه پیدا کرده است. مثلاً ما می‌رویم یک دیوار را در حرم امام رضا علیه السّلام خراب می‌کنند و پشت آن یک کتاب پیدا می‌کنند، به این می‌گویند: وجاده. معلوم نیست مستنسخ چه کسی بوده است. استنساخ به تأیید یک عالمی که نسخه‌ی اصل داشته یا نسخه‌ی مقابله شده با اصل داشته یا نسخه‌ی تصحیح شده با نسخه‌ی مقابله شده با اصل داشته همین‌طور باید جلو بیاید. همین‌طور نسخه‌ها را تصحیح می‌کردند و با بعدی مقابله می‌کردند. این بحث اجازات حدیث اصلاً برای همین بوده است. از این جهت کتاب کافی بر کتاب بصائر مقدّم است، از جهت خود کتاب. بعضی از سخت‌گیران، برای کتاب بصائر اعتبار قائل نیستند چون به وجاده رسیده است اعتباری که بشود در فقه از آن استفاده کرد- چون می‌گویند کتاب پیدا شده است، کسی نیامده بگوید این را… ممکن است یک مستنسخ بدهد یک نفر از روی کتاب بنویسند، چقدر وقتی تایپ می‌کنید در تایپ‌ها اشتباه وجود دارد. این‌که این متن را آن عالم تأیید کرده یا این‌که رساله‌ی یک مرجع را بدهند یک تایپیست تایپ کند، اشتباه تایپی در آن به وجود می‌آید. اگر می‌شود و نمی‌شود یک «ن» بیفتد، حکم برعکس می‌شود لذا تا زمانی که مقابله نشده باشد، تا اصطلاحاً بلاغ نداشته باشد، تا امضا نشده باشد می‌شود وجاده. برای مباحث فقهی، از قیمت آن کاسته می‌شود. پس از جهت ضابط بودن و از جهت اهمّیّت کتاب، کلینی مقدّم است.

راه دیگر چیست؟ راه دیگر این است که برویم نسخه‌های دیگر کتاب کافی را ببینیم. راه دیگر این است که برویم کتاب‌های دیگری که از کلینی رحمة الله علیه این روایت را نقل کرده‌اند ببینیم. یعنی مثلاً فرض کنید… ظاهراً در وسائل نیامده است. مثلاً اگر در وسائل، روایتی از کافی نقل کرده است در وافی ملّا محسن و در کتاب‌هایی که از کافی نقل کرده‌اند، فراوان است. کافی یکی از مهم‌ترین مراجع ما بوده است. باید این مسئله را بررسی کرد، یک نفر باید این جواب این مسئله را در بیاورد که آیا این «الف» بوده یا نبوده است. در شرایط فعلی، روایت از نظر سندی دارای اشکال است، به خاطر همین یک همزه. همین همزه‌ی ناقابل، کار را خراب کرده است. مگر این‌که کسی قائل به حجّیت کتب اربعه باشد یا قائل به حجّیت کتاب کافی باشد که آن وقت برای او مسئله از جهت فقهی حل می‌شود ولی از جهت واقع‌نمایی باز مشکل در جای خود باقی است.

مشق دیگری نداشتیم؟

-‌ خیر.

-‌ از مشق‌های گذشته چیزی باقی نمانده بود؟

-‌ عرض کردیم علوم حدیث، انواعی دارد. بعد از این‌که مختصری توضیح دادیم که حدیث چیست، به چه چیزی حدیث می‌گوییم، سند، متن و این‌که علوم حدیث انواعی دارد که برای جلسه‌ی آینده، کتابی است به نام اخباری‌گری نوشته‌ی آقای بهشتی که کتاب بسیار خوبی است به نسبت کتاب‌هایی که در مورد اخباری‌گری نوشته‌اند. من پیشنهاد می‌کنم آن را بخوانید، کتاب بسیار خوبی است، چاپ دار الحدیث است. یک کتاب دیگر که اگر به یاد داشته باشید معرفی کردم، مصابیح الأنوار است. مصابیح الأنوار کتابی است که در زمینه‌ی مشکل الحدیث نوشته شده است. در جلسه‌ی پیش توضیح دادیم که روایت سخت است. برای جلسه‌ی بعد به کتاب مصابیح الأنوار رجوع کنید. این کتاب در مورد یک سری از روایات بحث کرده است. هر یک از آقایان یکی از روایات را که خواست بخواند و خلاصه‌ی آن را حدّاکثر در هزار کلمه دو صفحه‌ی A4– آن چیزی که متوجّه شدید را بنویسد. مثلاً «عُلَماءُ أمَّتي أفْضَل مِن أنبياءِ بَني إسرائيل» یا مثلاً «لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ»، مرحوم سیّد عبد الله شبّر یک سری از این روایاتی که یک مقدار عجیب و غریب هستند را جمع‌آوری کرده و به آن‌ها پاسخ داده است. تعداد روایات آن بیش از تعداد شما است؛ یعنی طبق اصل لانه‌ی کبوتری، همه‌ی شما حقّ انتخاب دارید. اگر دیده باشید اصل لانه‌ی کبوتری در جبر، اگر تعداد گزینه از تعداد افراد حدّاقل یکی بیشتر باشد، همه گزینه‌ی انتخاب دارند و غیر تکراری می‌توانید حدیث بردارید. چه بسا هر کدام بیش از یک انتخاب هم داشته باشید. یک روایت از این کتاب را بردارید و بخوانید تیتر احادیث معلوم است- هر کسی هر روایت را پسندید روی آن کار کند فقط یک نفر مسئول بشود و در گروه کلاس حدیث بنویسند مثلاً من، حامد کاشانی، روایت 13 که شخص دیگری آن روایت را بر ندارد. هر کسی زودتر آن‌جا نوشت حقّ تقدّم با او است. هم می‌خواهم با نحوه‌ی بررسی آن آشنا بشوید چون ما در این ترم فرصت زیادی نداریم که بخواهیم بگوییم فقه الحدیث چیست، مشکل الحدیث چیست و… به این صورت خود شما عملاً… بعد آن گزارش‌ها را اگر امکان داشت و زحمت نشد و تایپ کردید، البتّه اگر خوش خط بنویسید و تایپ برای شما مشکل باشد من می‌دهم برای شما تایپ کنند. آن‌جا می‌گذاریم که بقیه هم ببینند. این کار برای جلسه‌ی بعد بود.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-5 

برای جلسه‌ی بعد از آن هم مشق شما «کتاب آسیب‌شناسی فهم حدیث» است. به نظر من پیشنهاد من این است که دو نسخه از این کتاب را برای مدرسه تهیه کنید. این را زودتر می‌گویم چون خریدن آن… برای آستان قدس است ولی در انقلاب هم وجود دارد می‌توانید سفارش دهید که با پیک هم بیاید. می‌شود فصول این کتاب را هم تقسیم کرد و هر کسی یک بخش از آن را بردارد. مثلاً 15، 20، 25 صفحه از آن را بخوانید کتاب به زبان فارسی است- سپس یک گزارش در حدّی یک صفحه از آن بنویسید که خلاصه‌ی این بخش چه بود و آن‌جا بگذاریم و اگر نیازی بود روی آن بحث کنیم.

کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم چیست؟ من فعلاً می‌خواهم بحثی را به عنوان مسئله برای شما مطرح کنم تا این‌که بعداً بررسی مفصّل بشود. از این نمونه‌های حدیث دارای نکته… علّت پراکنده‌گویی ما این است که آشنایی با علوم حدیث یعنی پراکنده‌گویی؛ یعنی مثلاً شما را سر یک میز بزرگ اردور می‌برند و شما نمی‌دانید از کدام یک بردارید. مثلاً فرض بفرمایید خود بحث رجال، هرگز در طول یک ترم نمی‌توان حتّی نکات مهمّ آن را گفت. این‌جا که علوم حدیث است و دردسر آن بسیار زیاد است.

منظور از خشم حضرت زهرا سلام الله علیها در روایات

یک مطلب مطرح شده است که می‌خواهم ببینید چقدر بحث‌های فقاهتی می‌تواند روی بحث‌های اعتقادی اثر بگذارد. بحث‌های فقاهتی دقیق می‌تواند روی اعتقادات اثر بگذارد. این مسئله که هست «فَاطِمَةُ بَضعةٌ مِنِّي مَن أغضَبَهَا فَقَد أغْضَبَنِي‏»[6] هم بسیار مهم است که فقیه به اهل بیت علیهم السّلام تعصّب داشته باشد، فقیه جز فقه، عقاید هم بخواند، فقیه جز فقه، به اعتقادات هم بپردازد. هم این بسیار مهم است و هم این‌که آن بحث‌هایی که مطرح می‌کنند که آیا این‌جا در مقام بیان است، در مقام بیان نیست، فرض بفرمایید این‌جا عموم دارد یا ندارد، این‌جا اطلاق دارد یا ندارد، مقیّد هست یا نیست؟ یکی، دو روایت است که قاعدتاً بین شیعه و سنّی محل بحث است. گاهی ممکن است مطلبی از قول شخصی بیان بشود که شما احساس می‌کنید که این‌جا احتمالاً یک غیر شیعه آن را گفته است. البتّه من اسم آن بزرگوار را نمی‌برم چون یک برادر عزیزی می‌فرمود: یکی از اهل الله ایشان را در خواب دیده است و قبل از این‌که موضوع را به او بگویند، برداشت او این بوده که این نسبتی که به من داده شده است دقیق نیست. چون کتاب‌ها را مقرّرین می‌نویسند، آدم باید خیلی دقّت کند.

اسم فقیه بزرگوار را نمی‌برم، چون الآن مطمئن نیستم این فرمایش نظر او بوده یا خیر ولی بالاخره این به عنوان یک بحث فقهی زده شده و دعواهایی هم مطرح شده است.

دعوا بر سر این است که از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که… من می‌خواهم یک نمونه‌ی بحث‌های فقه الحدیثی مطرح کنم، یک نمونه‌ی مختصر که نمی‌خواهم در آن زیاد کنکاش کنم چون علوم حدیث است و یکی از علوم حدیث، فقه الحدیث است و شما یک مشق در جلسه‌ی بعد دارید که من هر دو مورد را با هم ترکیب کرده‌اند، به جای این‌که شما برای جلسه‌ی بعد فقه الحدیث را بحث کنید، یک روایت مشکل را بحث می‌کنید که هم بگوییم روایت مشکل الحدیث چیست و هم این‌که فقه الحدیث چیست و وقت ما هم اندک است. کلّاً تعداد جلسات زیاد نیست و الآن هم یک نمونه را خود من مثال می‌زنم. یک نمونه هم بیان می‌کنم که برای ایّام فاطمیه مناسب است، در ایّام فاطمیه است.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-3 

از امام صادق علیه الصّلاة و السّلام روایت شده است که «لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»[7] یعنی حلال نیست کسی بین دو فرزند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها را جمع کند. فرزند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها هم فقط سادات نیستند؛ یعنی باید بررسی کنید که آیا سادات هستند یا نه؟ چون کسی می‌تواند از طریق مادر، فرزند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها باشد و ذرّیه‌ی او محسوب می‌شود، شکّی در این نیست. سیادت آن شخص ثابت نیست که مثلاً آیا در بحث خمس، در بحث زکات فطریه، در بحث‌های مختلف اختلاف پیدا می‌شود و الّا از نظر این‌که فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها است اگر کسی مادرش فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها محسوب می‌شود. حالا باید دید این هم هست یا نه.

«لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلام» بعد می‌گوید: «إِنَّ ذَلِكَ يَبْلُغُهَا» اگر یک نفر برود دو دختر علویه بگیرد، «يَبْلُغُهَا» این خبر به صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها می‌رسد، «فَيَشُقُّ عَلَيْهَا» ایشان ناراحت می‌شوند، اذیّت می‌شوند. این حدیث در وسائل و بحار و خصال آمده است. روایت این است: «عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سِنْدِيِّ بْنِ رَبِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا».

اگر این روایت مشق باشد هم بد نیست، خوب است که از جهت سندی روی آن بحث کنیم، یعنی سند آن را پیدا کنید ببینید چه می‌گویند، از اساتید هم بپرسید چون ابن ابی عمیر در سند روایت آمده است، قبل از آن، بعد از آن… حدّاقل مسئله‌ی آن مطرح بشود. پس روایت در جلد هفتم، صفحه‌ی 462، آمده است: «لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ إِنَّ ذَلِكَ يَبْلُغُهَا فَيَشُقُّ عَلَيْهَا قُلْتُ»، «قُلْتُ» یعنی همان راوی، «يَبْلُغُهَا» این یعنی چه؟ یعنی راوی، اشراف صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها بر عالم وجود را نمی‌داند. برای همین سؤال می‌کند: «يَبْلُغُهَا؟» می‌رسد؟ «قَالَ إِي وَ اللَّهِ» یعنی بله، به خدا سوگند که می‌رسد.

حالا ما هستیم و این روایت… مسئله مطرح شده، مهم‌ترین جایی که فقه الحدیث بحث می‌شود کجا است؟ علم فقه است. ای کاش، فقها با این دقّت نظری که داشتند، در مورد روایات غیر فقهی هم بحث می‌کردند. ما در رشته‌های دیگر نسبت به فقه بسیار عقب هستیم. یکی از دلایلی که حرف درستی است که کسی بخواهد در هر رشته‌ای کار کند، فقه اصول بخواند، این نیست که فقه اصول برای رشته‌های دیگر مناسب است، به این دلیل است که چنین تجربه‌ای در جای دیگری نیست؛ یعنی مثلاً روایت اعتقادی به این شکل موشکافی بحث نشده است. این بحث فقهی است. خروجی آن چه می‌شود؟ خروجی آن این می‌شود که اگر کسی بخواهد تعدّد… حالا اگر یک نفر بگوید: فعلاً ما همان یک همسر را بگیریم بعداً دومی را می‌رویم از غیر علویه می‌گیریم! حالا کار به جایی رسیده است که اگر کسی دو همسر داشته باشد خط قرمز را رد کرده است و صدا و سیمای جمهوری اسلامی آن شخص را دعوت نمی‌کند. جاهای دیگر هم همین‌طور، چنین شخصی خیلی جاهای دیگر هم دعوت نمی‌شود مگر این‌که به عنوان این شخص چند زن دارد، به خاطر همین موضوع با او صحبت کنند، یا مثلاً بگویند الآن حال تو خوب است یا خوب نیست، پای طرف را داخل شیر می‌گذاری یا نمی‌گذاری و… ممکن است چنین صحبت‌هایی با او داشته باشند امّا این آدم دیگر بایکوت می‌شود. بالاخره این موارد هم وجود دارد.

این مسئله مطرح شد که اگر دو علویه، دو سیّده را کسی بگیرد حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیّت می‌کند، آزار می‌دهد، این آزار حرام است یا حرام نیست؟ اگر آزار بدهد حرام است یا حرام نیست؟ خود این مسئله محلّ بحث است و مسئله‌ی فقهی محسوب می‌شود.

– «لا یحل» را روی این فضا می‌گوید که چون حضرت زهرا سلام الله علیها را اذیّت… تحلیل می‌کند. فرض کنید روایت این‌طور بوده است که «مَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ إِنَّ ذَلِكَ يَبْلُغُهَا فَيَشُقُّ عَلَيْهَا» اگر کسی بین دو دختر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها جمع کند یا از نسل زهرای اطهر سلام الله علیها این به حضرت زهرا می‌رسد و این برای او سخت است، اذیّت می‌شود. حالا من اذیّت می‌شود را نگویم، بگویم برای او مشقّت است، اگر این‌طور بگویم دقیق‌تر است. بعد راوی می‌پرسد: واقعاً می‌رسد؟ حضرت می‌فرماید: بله، می‌رسد. آن وقت مشقّت، اگر اذیّت باشد، آن وقت با شرایطی حرام محسوب می‌شود و روایت می‌گوید: «لَا يَحِلُّ» این تحلیل مسئله است. پس بحث سندی این هم برای جلسه‌ی بعد باشد.

امّا من اوّل نظر صاحب عروة را بیان می‌کنم. چون نظر آن فقیه بزرگوار را شنیدم یکی از آقایانی که مورد اعتماد من است که می‌فرمود: مرحوم آقای خوئی را در یک مسئله خواب دیدند…

-‌ مرحوم خوئی رحمة الله علیه را خواب دیدند در همان دوره که این بحث مطرح شد که ایشان چنین بحثی را مطرح کردند و همزمان با این‌که یکی از دوستان ما می‌گفت من بسیار عصبانی و ناراحت شدم از این‌که این چه حرفی است که ایشان گفته است که من الآن می‌گویم؟ پدر ایشان که فرزند یک شخصیت برجسته هستند و انسان مورد وثوقی هستند خواب می‌بیند، برداشتش این بوده که آقای خوئی رحمة الله علیه از این انتساب، ناراضی است. این روایت هم اخیراً همین هفته‌ی گذشته- دوباره به آقای خوئی نسبت داده شده است و پدر ایشان فرموده بود که به نظر من، برداشت من این بود که اخیراً چیزی به آقای خوئی نسبت دادند که ایشان متأذّی از این انتساب است. لذا می‌گوییم چه بسا مقرّر اشتباه کرده، فهم اشتباه بوده، موضوع، چیز دیگری بوده، ما نمی‌خواهیم بیهوده مطلبی را به کسی نسبت بدهیم، لذا مطلب را به آقای خوئی نسبت نمی‌دهیم، عرض می‌کنیم که در موسوعه‌ی ایشان این مطلب آمده است. حالا مطلب صاحب عروة این است. صاحب عروة ذیل این بحث که می‌گوید: «فَالأقوی عدمُ الحُرمَة»[8] اگر شما بخواهید فتوا بدهید، فقط به یک روایت توجّه نمی‌کنید. گاهی روایات معارض دارند، گرفتاری‌هایی دارند، این بحث در… اصلاً به همین دلیل در مورد فقه بحث می‌کنند. الآن درس آیت الله کاهانی حفظه الله که روزهای چهارشنبه بحث می‌کنند، بحث صلاة ایشان همین است. مثلاً فرض کنید یک روایت می‌گوید: اگر فلان رکن در نماز فلان مشکل را پیدا کرد چه می‌شود؟ ما اخبار دیگری هم داریم.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-4 

کسی که چیزی بلد نیست یک روایت را در نظر می‌گیرد و هر چیزی که برداشت خودش بود در مورد آن توضیح می‌دهد و هر کسی هم که بخواهد شبهه کند همین است. آن کسی که فقیه است ابعاد مختلف بحث، روایات مختلف آن موضوع، همه را بررسی می‌کند. مرحوم صاحب عروة می‌فرماید: «و کَیفَ کَان فَالأقوی عدمُ الحُرمَة». اگر شما موسوعه‌ی فقه دارید، دانشنامه‌ی فقه، موسوعه‌ی مرحوم آیت الله خوئی رحمة الله علیه، جلد 32، صفحه‌ی 364 را نگاه کنید. «و کَیفَ کَان فَالأقوی عدمُ الحُرمَة و إنْ كَانَ النَّصُّ الوارد فِي المَنعِ صحيحاً عَلَى…» که این‌جا الآن به شما ربطی ندارد، چرا؟ چون نظر صاحب عروة است، من عرض کردم شما بروید سند آن را ببینید.

صاحب عروة می‌فرماید: اگر چه حتّی نصّ وارد در منع، صحیح باشد «عَلَی مَا رَواهُ الصَّدوق في العِلَل بإسنَاده عن حَمَّاد» یعنی این‌که شما سند کتاب تهذیب را فقط نبینید، بروید سند تهذیب را ببینید دارد کمک می‌کند- سند علل را هم ببینید، سند خصال را هم ببینید، ممکن است شیخ صدوق یک جا از یک طریق روایت کرده باشد و در جای دیگر از طریق دیگر. صاحب عروة می‌فرماید: این روایتی که صدوق نقل کرده در علل «بإسنادِه عَن حَمَّاد» که باید سه کتاب خصال و علل و تهذیب شیخ صدوق را نگاه کرد تا ببینیم آیا با یک طریق نقل کرده یا با دو یا با سه طریق که این است که این است «لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلیهَا السَّلام إِنَّ ذَلِكَ يَبْلُغُهَا فَيَشُقُّ عَلَيْهَا قَالَ قُلْتُ يَبْلُغُهَا؟ قَالَ علیه السَّلام» یعنی امام صادق سلام الله علیه «إِي وَ اللَّهِ»«و ذلک لاعراض المشهور عنه» در این بحث، چند علم مهمّ حدیث را شامل می‌شود؛ هم بحث‌های رجالی، درایة، فقه الحدیث، مشکل الحدیث.

ایشان می‌فرماید: به دلیل این‌که مشهور از این روایت اعراض کرده است. به یاد دارید که در اصول، بحث شهرت داشتیم. «مَعَ أنَّ تَعلیلهُ ظَاهِرٌ فی الکِراهة» بعد صاحب عروة می‌فرماید: این‌جا تعلیلی که صورت گرفته که من هم عرض کردم می‌گوید: «مَنْ يَجْمَعَ بَيْنَ الِاثْنَتَيْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلیهَا السَّلام إِنَّ ذَلِكَ يَبْلُغُهَا فَيَشُقُّ عَلَيْهَا» اگر چیزی برای حضرت زهرا سلام الله علیها مشقّت باشد، این دلیل هم هست برای این‌که آزار بدهد یا خیر؟ اگر آزار بدهد، ارتکاض اوّلیه این است که حرام است، اگر فقط مشقّت باشد، صاحب عروة می‌فرماید: این ظهور در کراهت دارد؛ یعنی این کار را انجام ندهید. بعد می‌فرماید: «إذ» چرا ظهور در کراهت دارد؟ «إذ لا نسلّم أنَّ مطلق کَونِ ذلک شَاقّاً علیه إیذاءً لَها»[9] چون برای ما مسلّم نیست که هر امری برای حضرت زهرا سلام الله علیها شاق باشد، این اذیّت محسوب بشود، «حتّى يَدخُلَ في قوله صلّى الله عليه و آله مَن آذاها فَقَد آذاني» که وارد این بشود که تبدیل به اذیّت بشود، «وَ مَن آذاها فَقَد آذانی وَ مَن آذی الرّسول فقد آذی الله فَعَلیه اللَّعنة الله و المَلائکة بَعد ذَلکَ أجمَعین».

تا این‌جا حرف قابل بحث است و ما به اذیّت نیفتادیم. ما عوام هم از فرمایش بزرگان به اذیّت نیفتادیم، امّا یک حرف به آقای خوئی نسبت داده شده است که این حرف یک مقدار آدم را متأثّر می‌کند. ذیل این عبارتی که می‌خوانم… پس بحث در مورد این بود که اگر کسی بین دو دختر فاطمی جمع کند، که خود این باید بحث بشود که یعنی سادات باشند یا «مِن وُلدِ فاطِمَة» از مادر آن‌ها هم می‌شود، این برای حضرت زهرا سلام الله علیها مشقّت است. یک بحث بر سر سند است. برای مرحوم آیت الله خوئی که فهم یکی از دوستان ما این است که ایشان از این نسبت راضی نیستند که إن‌شاءالله هم همین‌طور باشد، این است که آقای خوئی در بحث‌های رجالی… این‌جا یک «عَن رَجُلٍ» دارد و البتّه دو طریق دیگر هم دارد و باید آن دو طریق را دید. وقتی «عن رَجُلٍ» دارد دیگر این‌قدر بحث نداریم، آقای خوئی این روایتی که «عَن رَجُلٍ» دارد را نمی‌پذیرد. البتّه اگر سند علل را ببینید دیگر در آن «عَنْ رَجُلٍ» هم ندارد، الآن دارم نگاه می‌کنم و سند بدون مشکل است، احتمالاً روایت بدون مشکل است. منتها شما برای جلسه‌ی بعد به طور دقیق بررسی می‌فرمایید که این روایت در سه قسمت از آثار شیخ صدوق آمده است که یک قسمت از آن ظاهراً مرسل است و در مورد آن بحث می‌کنیم چون مبانی مهمّی در آن آمده است، یک قسمت از آن ظاهراً مرسله نیست.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-6 

این مشقّت است؟ مرحوم صاحب عروة می‌فرماید: با توجّه به این‌که فقها از این اعراض کرده‌اند و کسی چنین فتوایی نداده است… این روایت را دیده‌اند و فتوا نداده‌اند. یا برداشت آن‌ها این بوده است که این روایت صادر نشده است یا برداشت آن‌ها این بوده است که ظهور آن در آن معنا که در ذهن ما است نیست. مثلاً می‌تواند ظهور آن در این باشد که در کراهت باشد، بگوید این کار را انجام ندهید، حضرت زهرا سلام الله علیها را به مشقّت نیندازید. بعد کسی بگوید که چرا؟ ایشان می‌فرمایند: «إذ لا نُسَلِّم» برای این‌که بر ما مسلّم نیست که چیزی که برای زهرای اطهر سلام الله علیها مشقّت است حتماً ایذاء هم هست.

بعد در موسوعه‌ی مرحوم آقای خوئی مقرِّر به اسم آقای خوئی صحبتی را مطرح کرده است. ایشان ذیل این‌که «إذْ لا نُسَلِّم أنَّ مُطلقَ كَونَ ذلك شاقّاً عليها إيذاءً لها»[10] این‌طور نوشته‌اند: «بَل حَتّی و لَو فُرِضَ کَونَهُ إیذاءً لَهَا» حتّی اگر این ایذاء برای حضرت زهرا سلام الله علیها هم باشد، «فإنَّهُ لا دلیل عَلَی حُرمةِ الفِعلِ المُبَاحِ المُقتَضی لإیذاءِ المؤمِنِ قهراً» حتّی اگر ایذاء هم باشد، مشقّت، موجب ایذاء حضرت زهرا سلام الله علیها هم بشود، «إیذاءً لَهَا»، «لَهَا» به حضرت زهرا سلام الله علیها برمی‌گردد. «فإنَّهُ لا دلیل عَلَی حُرمةِ الفِعلِ المُبَاحِ» بر حرمت فعل مباح، دلیل نیست؛ یعنی شخص رفته یک کار مباح انجام داده و خواسته دو تا زن بگیرد. این دلیلی بر حرمت فعل مباح نیست.

من از چند جهت سؤال دارم: یکی این‌که وقتی روایت خاص می‌آید، می‌تواند این مباح را محدود کند، ثانیاً نکته‌ی خطرناک آن این‌جا است: «المُبَاحِ المُقتَضی لإیذاءِ المؤمِنِ قهراً» حالا یک مؤمن از یک امر مباحی ناراحت بشود، خوب بشود! اگر یک مؤمن از یک امر مباح ناراحت بشود، مثلاً اگر داماد من برود به جز دختر من دو همسر دیگر هم بگیرد ناراحت بشوم، من یک آدم عادی هستم، عواطف پدری دارم، اگر اذیّت بشوم شده‌ام، این‌جا که حرام نیست امّا قیاس حضرت زهرا سلام الله علیها با یک آدم عادی…

-‌ پس این سیاق نیست که در حدیث آمده است که حضرت زهرا سلام الله علیها را به این علّت اذیّت می‌کنند، یعنی خودش

-‌ یعنی خودش جدا کرده است. حالا بحث ما در سدد حرمت نیست، بحث ما در رابطه با بحث فقه الحدیثی آن است. آن‌جا می‌گوید: برای ایشان می‌رسد و مشقّت… بعد می‌گوید: «عَلَى مَا ذَكَرنَا في مَحَلِّهِ و حيثُ إنَّ المَقام مِن هذا القَبيل لأنَّ التَّزوُّج بالثَّانيَةِ أمرٌ مُباحٌ في حَدّ نَفْسِه» ازدواج، امر مباح است. «فَمُجَرَّدُ تَأذّي فاطمة عَليهَا السَّلام لَا يَقْتَضي حُرمَته» مجرّد اذیّت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها اقتضای حرمت ندارد. فهم یکی از آقایان این است که یعنی شما باید حتماً قصد ایذاء داشته باشید و الّا اگر شما کاری انجام دهید که در انجام آن کار ایذاء حضرت زهرا سلام الله علیها باشد ولی شما قصد نداشته باشید… باید دید که آیا چیزی به جز قصد هم می‌شود فهمید یا خیر؟ یکی از آقایان که راجع به این مسئله بحث کرده است می‌گوید: این‌جا یعنی حتماً باید کاری انجام داده باشی که حضرت زهرا سلام الله علیها ناراحت بشود اگر کار حرامی انجام بدهی که آن کار، حرام است امّا اگر کار مباحی انجام بدهی، قصد اذیّت داشته باشی، اگر حضرت زهرا سلام الله علیها اذیّت بشود، آن حرام می‌آید. امّا این‌جا طرف قصد اذیّت ندارد، می‌خواهد برود یک ازدواج دیگر کند، اصلاً قصد ایذاء ندارد، اصلاً شاید به ذهن او خطور نکند. خطر این تحلیل که باید مشخّص بشود این است که اگر کسی بیاید درِ خانه‌ی امیر المؤمنین صلوات الله علیه برای بیعت گرفتن از امیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ایذاء بشود چطور؟ اگر قصد ایذاء نداشته باشد چطور؟ اگر فدک را منع کند ولی به خاطر دلیل شرعی که در ذهن او وجود دارد ولی قصد ایذاء نداشته باشد چطور؟ آیا اصلاً در روایت «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي» قصد مطرح است؟ آیا «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي» قید خورده است؟ در ایّام فاطمیه عرض کردم که این مسئله را از اساتید خود بپرسید، می‌تواند مقایسه‌ی خوبی صورت بگیرد.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-7 

-‌ مگر ایذاء شدن آن

-‌ «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي» قید دارد یا قید ندارد؟ اگر قید ندارد، پس فرمایشی که منسوب به آقای خوئی است چیست؟ اگر قید دارد، چگونه قید را فهمیدید؟ این یک بحث فقهی است. (اگر کسی رفت و در این موضوع کار کرد و نظر آقایان را به دست آورد از کار مصابیح الأنوار معاف است برای این‌که وقت داشته باشد این کار را انجام دهد)

-‌  یک مسئله‌ای که وجود دارد این است که صرف این‌که ولو این‌که بگوییم آقای خوئی اصلاً نمی‌شود این تحلیل را برداشت کرد. صرف اذیّت چه قصد داشته باشیم، چه قصد نداشته باشیم، صرف این‌که با یک فعل، حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها اذیّت می‌شود، حاکی از قبح آن فعل است. چون ایشان که از یک فعل که اذیّت نمی‌شود. صرف این‌که  چه قصد داشته باشد، چه قصد نداشته باشد

-‌ یعنی شما می‌گویید قصد در این‌جا معنی ندارد؟

-‌ معنی ندارد، طبق آن  هست

-‌ بله، این‌ها از جواب‌هایی است که می‌توان بیان کرد.

-‌  با قبح آن چه تنافی دارد. اگر بگوییم قبح است یعنی  این‌که گفتیم فعل

-‌ می‌توانیم کراهت هم داشته باشیم.

-‌ این از همان بحث‌هایی است که آقای خوئی هم می‌فرمایند مطرح است. اگر روی این بحث کار کنید، می‌شود مقاله‌ی خوبی هم از آن به دست آورد. این بحث فقهی  کلامی است و چه بسا برای مقاله‌ی پایان سال هم اگر متن خوبی از این بحث در بیاید، به نظر می‌آید که بحث مهمّی است. (یکی از آقایان مأمور بشود این بحث را از آقای کاهانی هم بپرسد).

آن‌جا که بحث حساس است، ارزش بحث‌های علمی معلوم می‌شود. آن‌جا که در مورد کفن میّت بحث می‌کنند مهم نیست، حالا مردیم، هر چیزی روی ما انداختند، حالا آن‌جا که بیایند بیندازند یک خرفه انداختند یا نینداختند، حالا ما رفتیم ولی این‌جا بحث اعتقادی است و ما برای آن دو ماه عزاداری می‌کنیم و بحث بسیار حساس است. اگر دوستان روی این بحث کار کردند و سؤال کردند اگر کار مصابیح را انجام ندادند مهم نیست، این خودش یک روایت است.

-‌ علّت چیست که این‌قدر روی این مسئله حساس هستند؟

-‌ به چه چیزی حساس هستند؟

-‌ خود حدیث

-‌ یعنی «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»؟

-‌ خیر، چرا دو همسر از وُلد حضرت زهرا سلام الله علیها گرفتن این‌قدر…

-‌ چرا باعث مشقّت حضرت می‌شود؟

-‌ این مطلب را امام صادق علیه السّلام فرموده است، من نمی‌دانم چرا؟

-‌ یعنی علّتی در احادیث برای آن نیامده است؟

-‌ این روایت منقول از امام صادق سلام الله علیه است، ما نمی‌دانیم.

-‌

نیاز به علم رجال در شناخت وثاقت حدیث و راوی حدیث

-‌ امّا بخش دوم بحث:

در بحث‌های علوم حدیث، یک بخش اوّل بحث امروز ما، فقه الحدیثی شد. بخش دوم این است که آیا ما به علمی مثل علم رجال نیاز داریم یا نداریم؟ آیا در مورد این بحث کرده‌ایم؟ بحث نیاز به علم رجال یعنی به قسمت دوم بحث آمدیم- بحث نیاز به علم رجال، یکی از مسائل بسیار حساس است، چرا؟ زیرا موضع شما را در موارد زیادی مشخّص می‌کند؛ یعنی آیا ما بحث راجع به اسناد داریم یا نداریم؟ نیاز است که در زمینه‌ی سند بحث کنیم یا خیر؟ همین که در منابع اصلی ما آمده است کفایت می‌کند. اخباری‌ها قائل به این بوده‌اند.

یک مقدّمه‌ی مختصر بیان می‌کنم. قدما وقتی می‌خواستند راجع به حدیث بحث کنند، این‌طور مثل ما که الآن مطرح می‌شود و شبیه ماشین می‌آیند بحث سندی می‌کنند، این حدیث از چه کسی و چه کسی و… آیا ثقه است و یا ثقه نیست، پس روایت درست است یا درست نیست و بعد هم وقتی راجع به روایتی متأخّرین بعد از علّامه حلّی به بعد صحبت می‌کنند می‌گویند سند حدیث درست است، ممکن است حتّی روایتی جعلی باشد ولی سند آن درست باشد؛ یعنی بعد از علّامه حلّی به بعد، هیچ نگاهی به مضمون و محتوا ندارند. وقتی می‌گویند: روایت صحیحه است باید ببینید منظور آن شخصی که می‌گوید چیست؟ یعنی سند آن صحیح است یا محتوای آن هم صحیح است؟ قدما وقتی می‌گفتند صحیح است یعنی مجموعاً این مطلب درست است، انتساب مطلب به معصوم صحیح است یا بگوی در انتساب مطلب به معصوم، حجّت داریم لذا اگر ابو هریره هم بگوید: «مَن کُنْتُ مَولَاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» در نگاهی مثل نگاه شیخ کلینی، نمی‌گوییم روایت ضعیف است بلکه می‌گوییم روایت صحیحه است. فرض کنید این مرتبه دروغگو، راست گفته است.

شخصیت‌های مؤثّر در علم رجال و شناخت حدیث

قدما برای این‌که روایت را بررسی کنند، روش‌هایی داشتند که اگر کسی خواست، ما وقتی نمی‌کنیم در مورد آن بحث کنیم، اگر نگاه کنید، مرحوم شیخ بهایی در مشرق الشّمسین توضیح داده است که روایت صحیح، پنج، شش حالت داشت که در نزد قدما چیست؟ شیخ بهایی و پدر او از کسانی هستند که در علم حدیث، زحمات زیادی کشیده‌اند و حق هم دارند. من نمونه‌هایی را بیان می‌کنم. مثلاً فرض بفرمایید این‌ها نگاه می‌کردند روایتی در اصل زراره آمده است. زراره با کاشانی فرق دارد. زراره شاگرد امام است، 40 سال است که شاگرد دو امام است، خبره‌ی فن است، وقتی می‌نویسد… مثل این‌که شما فرض بفرمایید پیش یکی از آقایان که از شاگردان آقای بهجت رحمة الله علیه بودند، مثلاً به حاج آقا صدیقی بگویید: شما که پیش حاج آقای بهجت بودید، ایشان راجع به فلان موضوع چیزی فرمودند؟ و ایشان پاسخ بدهند. شما نمی‌گویید: من بروم باقی قرائن را بررسی کنم. اگر بدون تردید بگوید نیازی نیست امّا گاهی ممکن است با تردید بگوید شما بررسی می‌کنید امّا اگر بدون تردید بگوید شما می‌پذیرید.

مثلاً مرحوم آقای میرزا جواد تبریزی رحمة الله علیه بگوید: من در جلسه‌ی آقای خوئی بودم که چنین اتّفاقی رخ داد. شما می‌پذیرید. این در اصل زراره آمده است، در اصل مثلاً محمّد بن مسلم آمده است، در اصل ابان بن تغلب آمده است، در این اصل‌های افراد برجسته آمده است. روایت را می‌پذیرفتند. بعد دیگر وقتی سند می‌دادند، سند را تا اصل بیان می‌کردند. وقتی سندی می‌گفت فرض کنید: «عَن زُرارة عن أبی عبد الله علیه السَّلام» می‌گفتند این اصل متعلّ به زراره است، روایت را می‌پذیرفتند مگر این‌که بحث تعارض پیش بیاید.

دیدید، مقدّمه‌ی شیخ کلینی را خواندیم. او می‌گفت: من سعی کردم آثار صحیحه از صادقین را بیاورم البتّه باید در مقام تعارض این کار را انجام دهی؛ یعنی دو تا که صحیح است ممکن است چون دو تا صحیح است را امام صادق علیه السّلام فرموده باشد ولی یکی از آن‌ها را راوی خوب متوجّه نشده است یا امام صادق علیه السّلام تقیه کرده است، امام صادق علیه السّلام فرموده است امّا اراده‌ی جدّی نداشته است، مراد جدّی امام نبوده، جهت صدور، بحث داشته است. می‌گویند: اگر روایت از اصل زراره باشد، این تمام است (جای بحث ندارد) اگر از اصل محمّد بن مسلم باشد تمام است (جای شک ندارد) مثلاً این تیپ افراد.

-‌ یعنی مرسل حساب نمی‌کنند؟ یا قبل از آن

-‌‌ چون آن‌ها به اصل، دسترسی داشته‌اند. مثل این‌که شما الآن به کتابخانه‌ی آستان قدس بروید. می‌گویند: این دست خط امیر المؤمنین علیه السّلام است. اگر احراز بشود که این دست خط متعلّق به امیر المؤمنین علیه السّلام است، (مطمئن می‌شوید) که دست خط امیر المؤمنین علیه السّلام است.

پس صفوان بن یحیی؛ اگر اصل یک انسان ویژه می‌بود، روایت را می‌پذیرفتم. بعد وقتی که سند می‌دادند، این‌طور سند می‌داد که این اصل چگونه به دست من رسیده است. اصل این را فلان شخص از زراره گرفته است. بعد فلان شخص از فلان شخص از زراره، اصل را گرفته است، بعد فلان شخص از فلان شخص اصل را گرفته است تا حدیث به دست من رسیده است.

-‌ طرق آن‌ها فرق دارد.

-‌ بله. منتها کتاب در دست آن‌ها بوده است. لذا چون اصل آن معروف بوده، مثل کتاب کافی… الآن شما نمی‌گویید این کتاب کافی که الآن این‌جا روی میز من است، این را از چه کسی گرفتی؟ چه کسی آن را امضا کرده است؟ می‌گوییم این کتاب کافی است، کتاب کافی این‌طور نیست که کسی از آن کم و یا به آن اضافه کند. لذا این قسمت بعدی لزوماً برای آن‌ها اصلاً اهمّیّت نداشت، چرا؟ چون اصل زراره مهم بود. منتها برای نکاتی، سند آن را هم می‌گفتند که من از چه کسانی گرفته‌ام ولی اصل بودن آن معلوم است و این اصل زراره در دست شیخ کلینی بود، در دست شیخ صدوق بود، دست اشخاص دیگری هم بود. روایت معلوم بود، نمی‌شد آن را کم یا زیاد کرد. لذا اگر برای آن در یک اصل مهم بود، روایت را می‌پذیرفتند. اگر در یک اصل مهمّی نبود، مثلاً در چند اصل افراد غیر مهم بود، مثلاً سه، چهار یا پنج نفر از اصحاب درجه دو یک روایت را از امام صادق سلام الله علیه نقل می‌کردند. زراره نمی‌گفت، شاگرد اوّل نمی‌گفت، دو، سه نفر شاگرد چهارمی می‌گفتند، باز هم روایت را به همین شکل می‌پذیرفتند. اگر نگاه می‌کردند بیشتر اصحاب به این روایت عمل کرده‌اند، روایت را می‌پذیرفتند. اگر می‌دیدند بیشتر اصحاب، روایت را رد کرده‌اند، روایت را کنار می‌گذاشتند. و نکات دیگری که در کتاب مشرق الشّمسین مرحوم شیخ بهایی آمده است.

این روش قدما بود، وقتی می‌گفتند روایت صحیح است، یعنی این‌که از معصوم است و قرینه هم داشتند. مثلاً یکی از مواردی که باعث تأسّف شدید من می‌شود این‌جا است که شیخ صدوق می‌گوید: این‌جا یک روایت داریم، آن‌جا هم یک روایت داریم که با هم در تعارض هستند ولی من دست خط امام عسگری سلام الله علیه را دارم. دیگر چه قرینه‌ای بالاتر از این؟ یعنی گاهی البتّه نمی‌خواهم بگویم آن‌ها همیشه به این قرینه‌ها دسترسی داشتند- دست خط امام را داشته، یعنی چشم شیخ صدوق به دست خط امام عسگری صلوات الله علیه افتاده است. می‌گوید: خود من دست خط امام حسن عسگری صلوات الله علیه را در این زمینه دارم. دیگر این بحث‌های سندی امروزی مثل ما مطرح نمی‌شود. می‌گوید: من دست خط امام را می‌شناسم. چقدر دست خط را دیده که آن را می‌شناسد. لذا این بحث‌ها نیست.

لذا بعد از علّامه حلّی رحمة الله علیه و دوره‌ی علّامه حلّی و مرحوم آقای سیّد احمد موسی، سیّد بن طاووس فقها… ما دو سیّد بن طاووس داریم که یکی از آن‌ها برای فقها است و دیگری برای اهل مقتل و ادعیه و کتاب‌شناسی و… است؛ علی و سیّد احمد که دو برادر هستند. سیّد احمد، سیّد فقها است. وقتی می‌گویند: «قَالَ السَّیِّد» یعنی سیّد احمد ابن موسی تا صاحب عروة که اطلاق سیّد برای ایشان به کار گرفته شد. قبلا وقتی می‌گفتند: سیّد، منظور سیّد احمد بود، استاد علّامه حلّی. سیّد احمد بن موسی، فقیه برجسته که کتاب بناء المقالة الفاطمیة را در نقض عثمانیه‌ی جاحظ هم دارد. او یک فقیه برجسته است و ظاهراً ایشان روایات را تربیع کرده است؛ یعنی (این روش را ابداع کرده‌اند) که اگر روایات این مشخّصات را داشته باشند صحیح هستند و اگر این مشخّصات دیگر را داشته باشند حسن هستند و اگر فلان مشخّصات را داشته باشند موثّق هستند و اگر مشخّصات دیگری را داشته باشند ضعیف هستند. او استاد علّامه حلّی است و چون علّامه حلّی هم (دور دستش بوده) صاحب سبک بوده، این سبک را رواج داده است. 

-‌ (ظاهراً مشهور) به علّامه حلّی منتسب می‌دانند.

-‌ بله، ظاهراً برای ایشان است منتها علّامه… از این موارد زیاد داریم مثلاً مرحوم محقّق اردبیلی در کتاب معروف فقهی خود با نام «مجمع الفائدة و البرهان» مطالبی زیادی (در این باب) مطرح کرده است. سیّد محمّد عامری همان‌ها در در «مدارک الأحکام» آورده است. نسخه‌ی «مجمع الفائدة» بد خط بوده و رواج نداشته لذا به دلیل این‌که نسخه‌ی «مدارک الأحکام» خوب بوده و رواج داشته و وارد جلسات درس و بحث می‌شود، لذا به این دلیل می‌گویند خیلی از نظرات متعلّق به سیّد محمّد عاملی است امّا اگر شما بررسی کنید متوجّه می‌شوید که استاد او این نظرات را بیان کرده است.

مرحوم علّامه و استاد او سیّد بن طاووس یعنی آقا سیّد احمد یا سیّد فقها، می‌بینند قرائن دیگر در دست ما نیست. نه دست خط امام عسگری سلام الله علیه را داریم، نه آن قرائن و نه اصل زراره هست که ببینم در اصل زراره آمده یا نیامده است.

ضعف شیعه در زمان احادیث

آیا به یاد دارید که من به شما عرض می‌کردم یکی از مواردی که من می‌گویم: ای کاش کافی نوشته نمی‌شد، چه بود؟ در این زمینه بحث کردیم، علّت همین‌جا بود. کافی که نوشته شد، این اصل‌ها از بین رفت و دیگر کسی بخش بخش نمی‌نوشت، بلکه کلّ آن را می‌گرفت، یک کتاب کافی می‌خرید، همه چیز در آن وجود داشت. قرائن از بین رفت، دسترسی به آن نسخ قدیمی از بین رفت، متون قدیمی از بین رفتند. بالاخره در یک اصل، لزوماً همه‌ی مطالب آن‌که نیامده است.

خلاصه این‌ها دیدند قرائن نیست، گفتند: ما بخش متن حدیث را کنار می‌گذاریم و این سلسله سندهایی که خوب هم نیست برای من «عن» دارد یعنی معنعن است اگر وقت شد دلیل آن را بیان خواهم کرد ما برای این سلسله سندها، شرایطی می‌گذاریم؛ مثلاً اگر همه‌ی آن‌ها چگونه بودند، شیعه بودند، ضابط بودند، ثقه بودند، اسم آن را صحیح می‌گذاریم. اگر یکی از آن‌ها ثقه نبودند، فقط مدح شده بود را حَسَن می‌نامیم. اگر همه‌ی آن‌ها ثقه بودند و یک نفر از آن‌ها غیر شیعه‌ی اثنی عشری بود مثلاً یکی از آن راویان فطحی بود، یک نفر از آن واقفی بود، یک نفر از آن‌ها زیدی بود، یک نفر از آن‌ها سنّی بود -اگر یکی از آن‌ها هم که باشد، نتیجه، تابع اخص است- این شخص موثّقه نامیده می‌شود اگر بگوییم روایت می‌شود موثّق، اگر بگوییم خبر یا حدیث این مؤنّث است و آن مذکّر است- اگر هم یک نفر از راویان توثیق یا مدح نشده باشد، این روایت ضعیف نامیده می‌شود و روایت ضعیف، مورد بحث است که آیا به آن عمل می‌شود یا نمی‌شود، مشهور می‌گویند: عمل نمی‌شود.

-‌ پس مجهول هم ضعیف محسوب می‌شود.

-‌ بله، اگر یک نفر از راویان، ناشناخته باشد، حالا انواع آن؛ این‌که اسم او در کتب رجالی آمده باشد و چیزی در مورد او نگفته باشند، یا این‌که اسم او اصلاً نیامده باشد، یا این‌که اتّصال سند در یک نقطه به هم بخورد. این شروط قبلی برای جایی است که اتّصال سند برقرار باشد. اگر یکی از حلقه‌های اتّصال سند به هم بریزد، آن روایت، ضعیف نامیده می‌شود. مرسل و مرفوع و… که در آن اتّصال سند به هم می‌خورد، ضعیف نامیده می‌شود.

با سیستم مرحوم علّامه حلّی و استاد او، علم رجال بسیار لازم است. تا به حال نکات بسیار زیادی دارد که نمی‌خواهم وارد جزئیات آن بشوم. این‌ها آمدند با روایات به شکل ریاضی‌وار و قاعده برخورد کردند. در مورد روایات از جهت سندی بحث می‌کردند و آن را کنار می‌گذاشتند. شهید ثانی هم در این زمینه از افرادی است که بسیار سخت‌گیر است. البتّه نکات فنّی زیادی دارد؛ مثلاً خود علّامه در بحث این‌که به کسی جرحی نشده باشد و… آیا کسی که هیچ جرحی به او نشده ثقه است یا نه، اصل بر عدالت است یا نه؟ خود علّامه حرف‌هایی دارد که من جزئیات را نمی‌گویم، خیلی دقیق صحبت نمی‌کنم چون دارم اجمال را می‌گویم. مرحوم شهید ثانی یک مقدار در روایات سخت‌گیر است و روایات را کنار می‌گذارد. شهید ثانی که از دنیا می‌رود دو پسر و نوه‌ی او پیش محقّق اردبیلی می‌روند و درس می‌خوانند. پسر دختر او سیّد محمّد عاملی، صاحب «مدارک الأحکام» است -که آل البیت آن را چاپ کرده است- پسر او شیخ حسن، صاحب «معالم الأصول». این‌ها پیش محقّق اردبیلی می‌روند و درس می‌خوانند و خودشان درس می‌خواندند و می‌آمدند ارائه می‌کردند، ده، دوازده ساله مجتهد می‌شوند، به لبنان می‌روند و دو کتاب می‌نویسند و هر دو کتاب در حوزه، مدار ابحاث می‌شود: یکی معالم الأصول که مقدّمه‌ی کتاب فقهی شیخ حسن، پسر شهید ثانی است و دیگری، مدارک، یکی در زمینه‌ی اصول است و دیگری در زمینه‌ی فقه و تا این اواخر، «معالم الأصول» کتاب درسی بود و اهل آن می‌گویند: اگر کسی معالم الأصول و… را نخواند، مباحث شیخ را متوجّه نمی‌شود چون حرف‌ها بر آن حرف‌های او نظارت دارد؛ هم معالم و هم شروح معالم. مثل هدایة المسترشدین و… بعد هم قوانین…

خانواده‌ی شهید ثانی نسبت به احادیث خیلی با سختگیری فراوان برخورد می‌کردند و روایت را نمی‌پذیرفتند، سختگیر هستند. مثلاً معروف است که آقا سیّد محمّد عاملی می‌گوید: باید صحیحه‌ی اعلایی باشد؛ یعنی هر راوی را دو نفر توثیق کرده باشد. معلوم است که روایت مدام رد می‌شوداین روایاتی که تراث شیعه است، با سختی فراوان جمع شده است. توضیح دادیم که چهار کتب اربعه‌ی قبلی از بین چه چیزهایی جمع‌آوری شده‌اند. یکی می‌گوید حجّت است، یکی می‌گوید آثار صحیحه است، صادقین است و… این نگاه روایات به شکل جرح و تعدیل رجالی علّامه حلّی و بعد توسعه‌ی آن در زمان شهید ثانی که بعد شما دیده‌اید پسر شهید ثانی کتابی دارد به نام «منتقی الجمان فی الأحادیث الصّحاح و الحسان»، این کتاب سه جلد است. وقتی شما با آن نگاه سختگیرانه بیایید و وارد کار بشوید، شبیه این کاری می‌شود که آقای آصف محسنی با بحار انجام داد که این کتاب سه جلد شد! «المُعتبر مِن بحار الأنوار» حاصل کار او بود که اخیراً در قم دیدم که در سه جلد است.

-‌ اوّل کتاب «مشرعة البحار الأنوار» را در دو جلد نوشت که به آن کتاب اعتراض کردند و بعد کتاب «المعتبر من بحار الأنوار» را در سه جلد نوشت. کتابی هم نوشت به نام «معجم الأحادیث المعتبرة» که با همین نگاه است و مجم احادیث آقای محسنی هم هشت جلد است که فقط از جهت سندی بحث کرده است، فقط روایاتی که سند آن مشکلی ندارد. مثلاً کلّ روایات بصائر را حذف کرده است چون می‌گوید: آن کتاب، وجاده‌ای است.

این نوع نگاه به روایات که در واقع روایات را دور می‌ریزد که تراث شیعه است، هر روز دارد قرائن را بیش از پیش از دست می‌دهد. اگر شما روایات را کنار هم بگذارید، معنای آن فرق دارد تا این‌که آن‌ها را از هم جدا کنید. هر چقدر بیشتر روایات را از هم تفکیک کنید، فضای صدور و قرائن مدام کم می‌شود. این یک عکس العمل در جامعه‌ی اسلامی شیعی داشت و آن هم مسئله‌ی اخباری‌گری بود. اخباری‌گری یک عملیات افراطی در پاسخ به یک افراط است. وقتی شما در ریزش روایات افراط کنید، آن کسانی که دلشان برای روایات می‌سوزد هم واکنش نشان می‌دهند. تندروهای اخباری‌گری گفتند: کلّ روایات، معتبر است که این، بحث بسیار مهمّی است؛ یعنی زمینه‌ی این‌که چه شد که اخباری‌گری به وجود آمد، این‌ها افراد کم‌هوشی نبودند، آن‌ها نگاه می‌کردند دیدند اصل روایات شیعه در حال از بین رفتن است. با این نگاه که هر روز شما روایات را تقلیل می‌دهید و می‌کنید سه جلد، نفر بعدی بیاید سختگیری بیشتری کند و آن را به دو جلد و یک جلد برساند. بعد این‌که چقدر از این قرائن رجالی دقیق است؟ چقدر آن عالم رجالی درست گفته که این ثقه است و دیگری ثقه نیست. مدام ریزش می‌کند و شما بعد از یک مدّت چیزی ندارید و مکتب اهل بیت علیهم السّلام از بین می‌رود. اگر شما به زندگینامه‌های علما نگاه کنید آن‌ها گریه کرده‌اند که ما گرفتار روزگاری شده‌ایم که با احادیث اهل بیت علیهم السّلام با عنوان درجه دو رفتار می‌شود. همزمان علوم عقلی و مباحث تصوّف و نگاه به عرفان ابن عربی و فلسفه‌ی صدرا هم در حال رشد بود و قبل از آن میر داماد. اگر نگاه کنید میر داماد محدّث است ولی هر چقدر به سمت فلسفه رفتند این اخباری‌ها بیشتر ترسیدند. گر چه ما اخباری فیلسوف داریم مثل ملّا محسن فیض و مثل خود مرحوم صدرا و… بعید نیست که کسی بگوید مرحوم صدرا اخباری است.

-‌ ملّا محسن فیض بعداً به شدّت جبهه گرفتند.

-‌ حالا یا بعداً به شدّت جبهه گرفت یا مثل استادش که جبهه هم نگرفت و اخباری شد، اخباری می‌شود، حالا یا اخباری بود یا اخباری می‌شود. یک جریان به راه افتاد که روایات را حفظ کند و اگر چه ضررهایی داشت امّا برکات زیادی هم داشت. مثلاً ضررهای آن چه بود؟ آن‌قدر به روایات بها دادند که اصل قرآن و ظهور را زدند و در تحریف قرآن و… خیلی حرف‌ها مطرح شد. وقتی شما سراغ همه‌ی روایات بروید، در همه‌ی روایات خیلی چیزها وجود دارد. قدما همه‌ی روایات را به سادگی نمی‌گفتند. امّا تقریباً ما هر چه شرح بر همه‌ی احادیث داریم این درد بسیار بزرگی است- ما از صد تا 150 سال بعد از بخاری، شرح بخاری داریم. ما از نظر حفظ میراثی حدیثی خودمان بیچاره هستیم! من تا به حال شرحی برای کافی متعلّق به دوره‌ی پس از صفویه پیدا نکرده‌ام؛ یعنی اصلاً تحلیل و بحث و بررسی… قبل از آن علّامه حلّی با آن روش عقلی که داشت، ورود کرد، قبل از آن خواجه نصیر… شما ببینید، کلام ما هم با روایات بیگانه است. مرحوم خواجه در شرح اشارات که ردی بر فخر رازی است می‌گوید: بداء یعنی چه؟ این حرف‌ها چیست؟ منبع این حرف‌ها چیست؟!

-‌ با این‌که کلام ما اخباری بوده تنافی ندارد؟

-‌ کلام ما اخباری بوده، چه زمانی؟ دوره‌ی خواجه نصیر به بعد، کلام، عقلی می‌شود و از روایت فاصله می‌گیرد. بحث رجالی هم مطرح می‌شود، این رجال هم مطرح می‌شوند و احادیث را می‌زنند. ناگهان جامعه‌ی طلبه‌های حدیث‌دوست به این‌جا می‌رسند که در عقاید، در احکام باید کنار رفت و جنبش اخباری‌گری به وجود می‌آید و کتاب‌هایی مثل بحار که حالا بحثی که خود علّامه مجلسی چقدر اصولی است یا چقدر اخباری است کتاب داریم.

-‌ مسلّم نیست که اخباری است.

-‌ خیر، کتاب داریم که رد کرده است که علّامه مجلسی اخباری نیست. آقای ملکی، پسر آقای ملکی معروف مکتب تفکیک نوشته است. انتشارات دلیل ما هم آن را چاپ کرده است: «علّامه مجلسی، اخباری یا اصولی». علّامه مجلسی کتاب بحار را می‌نویسد، ملّا محسن فیض کتاب وافی را می‌نویسد و ما داریم در این بین برای این‌که بگوییم علم رجال مفید است یا مفید نیست، حدیث هم می‌گوییم.

گفتم که این بحث ما ملقمه است تا این‌که برسیم به این‌که چه شد که علم رجال اصلاً مهم نیست؟ من الآن می‌خواهم به این موضوع برسم.

-‌ می‌خواهید بگویید مهم نیست؟

-‌ خیر، می‌خواهم به این موضوع بپردازم که چه شد که گفتند علم رجال مهم نیست. آقایان شروع کردند به بحث راجع به این‌که وافی بنویسند، بحار بنویسند، وسائل بنویسند، کتب شروح حدیث بنویسند، پدر علّامه مجلسی دو کتاب شرح تهذیب نوشت، روضة المتّقین و لوامع صاحبقرانی و… همین‌طور شروع شد و کتاب‌هایی مثل کافی و… به فارسی ترجمه شد. الآن دیده‌اید که چاپ شده است، ترجمه‌ی کافی که متعلّق به دوره‌ی صفویه است؛ یعنی اهتمام به احادیث بیشتر شد، رونق گرفت و بعد روایت، اصلاً علم رجال فایده‌ای ندارد.

از کسانی که این را خوب مبوّب و منظّم کرد، مرحوم حاجی نوری است. اگر یک وقت فرصت داشته باشم در مورد او صحبت می‌کنم که او شخصیت بسیار جالبی است. حاجی نوری چند حادثه‌ی مهمّ تاریخ تشیّع در ابعاد مختلف را درست کرده است. این بحثی که الآن شهید مطهّری را در زمینه‌ی حضرت رقیّه سلام الله علیها و اربعین و… مورد هجمه قرار می‌دهند در واقع باعث آن حاجی نوری بوده است. شهید مطهّری که در این زمینه محقّق نبوده، این مطالب را از حاجی نوری گرفته است. حاجی نوری هم کسی است که می‌توان به نوعی گفت مؤسّس پیاده‌روی به سمت کربلا است، مؤسّس نیست ولی واقعاً او رونق داده است و هم مخالف این است که اهل بیت علیهم السّلام در روز اربعین به کربلا رفته باشند. او آدم بسیار جالبی است. ما هم از او بحث تحریف قرآن را داریم و هم بحث لؤلؤ و مرجان در منبر و این بحث‌هایی که در زمینه‌ی مقتل وجود دارد و هم کتابی دارد به اسم خاتمه‌ی مستدرک که کتاب بسیار مهمّی است. مستدرک کتاب چندان مهمّی نیست. بنده کتاب مستدرک را خریدم، مستدرک را فروختم و خاتمه‌ی آن را نگه داشتم! خاتمه‌ی این کتاب بسیار مهم است. خاتمه‌ی آن علمی در زمینه‌ی علم حدیث است و بسیار خوب است ولی مستدرک کتاب چندان مهمّی نیست. آن‌جا ایشان از کتب اربعه بحث کرده که حجّت هستند و گفته است کتب اربعه حجّت هستند و وقتی کتب اربعه حجّت هستند دیگر ما نیازی به علم رجال نداریم و این‌که شما موثّقه و حسن و… را مطرح می‌کنید یعنی چه؟ کتاب‌ها حجّت هستند.

تقریباً بهترین بحث راجع به این‌که کتاب کافی حجّت است در جلد سوم خاتمه‌ی مستدرک مطرح شده است.

kashani-13961124-OlomHadis-Thaqalain_IR-8-300x200

اهمّیّت و نقش علم رجال در نزد عالمان علوم دینی

-‌ در فقه، کتب اربعه است. همه‌ی این بحث‌ها برای فقه است. اصلاً بقیه‌ی علوم تقریباً مهم نیستند. لذا بحث نشده‌اند. ما وقت نداریم و الّا بیان می‌کردم که چرا بحث نشده است. از مرحوم آقای خوئی و میرزا جواد تبریزی در این زمینه چه مطالبی داریم که هست یا نیست و…

بحث اصلاً علم رجال را برای چه می‌خواهیم؟! از سوی دیگر، وقتی که در دوره‌ی وحید بهبهانی و مرحوم بحر العلوم و… اصولی‌ها بر اخباری‌ها غالب شدند، این‌ها باید برای پذیرش اخبار، ملاک داشته باشند، آن‌ها با اخباری‌ها مخالف بودند. لذا این‌ها مجبور شدند باز به علم رجال… بر خلاف تصوّر، علم رجال برای غیر از حدیث‌دوستان است. این جمله‌ی خوبی نبود که گفتم، برای غیر اخباری‌ها است. آدم احساس می‌کند علم رجال، یکی از علوم وابسته به علم حدیث است و باید محدّثان با این علم رابطه‌ی بسیار خوبی داشته باشند در حالی که محدّثان این علم را چاقوی تخریب احادیث می‌دانند! لذا محدّثان معمولاً با علم رجال رابطه‌ی خوبی ندارند. از سوی دیگر اصولیون می‌گویند کسانی که با علم رجال مخالف هستند، حشویه هستند، بدون سند و مدرک، مطلب نقل می‌کنند. اگر شما نگاه کنید معمولاً در کتب اصولی به محدّثان با نگاه سخیفی نگاه شده است. به ویژه إن‌شاءالله اگر به رسائل رسیدید، می‌بینید که طوری راجع به اخباری‌ها صحبت می‌شود که کأنّه اصلاً اهل تفکّر و تعقّل نبوده‌اند در حالی که این‌طور نیست، آن‌ها هم در شرایط خاصّی بوده‌اند. اگر اخباری‌ها نبودند ما الآن اصلاً شرح کافی نداشتیم. اصولی‌ها به علم رجال نیاز پیدا کردند، شروع کردند به نوشتن رجال. خود بحر العلوم سلام الله علیه، چهار جلد کتاب «الفوائد الرّجالیه» دارد که کتاب بسیار خوبی است. او در این کتاب، راجع به شناخت نجاشی و… مطالب بسیار مهمّی را مطرح کرده است. و باب آن به نام باب علم رجال باز شد. این علم رجال با توجّه به این‌که بحث‌ها پیش می‌رفت و با این‌طور بررسی کردن‌ها روایات زیادی حذف می‌شد، قواعدی به علم رجال ضمیمه شد که روایات بیشتری حذف نشود، روایات بیشتری احیاء بشود لذا گفتند فقط توثیق خاص فایده ندارد، یعنی این‌که فقط مطرح شود فلان شخص ثقه است، ما توثیقات عامّه هم داریم؛ راویان فلان کتاب که ما به خاطر همین «کامل الزّیارات» و… را می‌خواندیم. راویان کتاب‌های مختلف…

از سوی دیگر، عدّه‌ای از اصولین پیدا شدند که گفتند: روایات حجّت هستند، معارض داشته باشد، بحث می‌کنیم، ما با فقه الحدیث، جواب مسئله را پیدا می‌کنیم. این‌جا دیدید که صاحب عروة و موسوعة ی خوئی با علم فقه الحدیث با روایت برخورد کردند. حالا روایت باشد یا نباشند را به نوعی رد کردند یعنی آن را با دلایل علمی خودشان حذف کردند، نیازی نیست. مثلاً نقل شده است که آقای خوئی می‌فرماید: استاد ما آقای نائینی می‌فرمود: «مناقَشَةُ فی أسناد الکافی حرفة العاجز» هر کسی که در کافی مناقشه کند اصلاً سواد ندارد «پسر جان، برو درست را بخوان»!

یا مثلاً فرض بفرمایید اشخاصی مثل حاجی نوری بحث رجالی کرده‌اند و سعی کرده‌اند برای حجّیت کتب اربعه ادّله بیاورند، آقای شبیری با حاجی نوری در جلد 3 به شدّت به مناقشه می‌پردازند و آقای شبیری نظرات حاجی نوری را رد می‌کند و آیت الله شب زنده‌دار که شاگرد آقای شبیری است نظر آقای شبیری را نقد می‌کند که این آخرین مورد این رد و قبول‌ها است! در سال 92 نوشته‌ای از آقای شب زنده‌دار منتشر شد که کتاب کافی «حُجَّةٌ». پس بحث این‌که علم رجال نیاز است یا نیاز نیست این‌جا به وجود آمد.

من نکته‌ی مختصری را در این‌جا مطرح می‌کنم و بحث را این‌جا نگه می‌دارم. اگر کسی چند شرط بگذارد، علم رجال نیاز ندارد. اگر بگوید کتب اربعه حجّت هستند. البتّه خود آقای شب زنده‌دار رجالی است چون آقای شب زنده‌دار همه‌ی کتب اربعه را حجّت نمی‌داند، او کافی را مادامی که معارض نداشته باشد حجّت می‌داند. البتّه سال گذشته ایشان در مورد تحف العقول هم همین را فرمودند که ما بسیار متعجّب شدیم. چون می‌دانید که امروز بحث است صاحب تحف العقول از غلات نُصیریه بوده است. او آدم ناشناخته‌ای است و الآن اسنادی پیدا شده است که بعید نیست که ابن شعبه حرّانی از غلات نُصیریه باشد، این باید مورد بحث واقع شود.

نقش فِرَق مختلف در علم رجال

یکی از نکات مهمّ علم رجال، فِرَق است. می‌گویند: فرق، بحث تاریخ است و از آن نکته‌ای در زمینه‌ی فقه به دست نمی‌آید! خیر. یکی از مباحث اصلی در علم رجال، فِرَق است که این فرق چه می‌گفتند؟ -که باید در یک وقت مقتضی راجع به آن بحث کنیم- مثلاً غلات انواعی داشتند، یک عدّه از آن‌ها از طرفداران محمّد نُمیر نُصیری بودند. آیا چیزی در مورد این کتاب «هدایة الکبری» نوشته‌ی خصیبی را شنیده‌اید؟ این کتاب یک روضه دارد که همه‌ی شما آن را شنیده‌اید. «كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؟ قَالَ: يَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[11] این روایت متعلّق به کتاب هدایة الکبری نوشته‌ی خصیبی است که متعلّق به دوره‌ی کلینی و یا فاصله‌ی اندکی بعد از شیخ کلینی بوده است و از دعاة نصیریه است. امروز بحث در این زمینه مطرح است که ابن شعبه حرّانی نیز از دعاة نصیریه است. آن‌ها یک گروه از غلات هستند که قائل هستند محمّد بن نمیر نصیری، باب امام عسگری سلام الله علیه است و در همین کتاب هدایة الکبری بحث می‌کند راجع به این‌که آیا محمّد بن نمیر شخصیت او چگونه است، آیا عصمت دارد یا ندارد؟

گروه‌های مختلف، فطحیه، واقفیه، زیدیه، جارودیه از زیدیه… این‌ها از چه فرقی هستند؟ این در بحث‌های رجالی می‌آید.

-‌ مگر تأثیر دارد؟ این‌که کسی از غلات باشد چه تأثیری دارد بر این‌که در بحث

-‌ اگر کسی از غلات اعتقادی باشد و ثابت بشود که از غلات اعتقادی است به خاطر روایات اهل بیت علیهم السّلام تکذیب می‌شود. اگر کسی از غلات باشد دروغ می‌گوید و دروغگو محسوب می‌شود و اگر نباشد دروغگو محسوب نمی‌شود و یک مرتبه می‌بینیم یک راوی مانند محمّد بن سنان دو هزار روایت دارد! از غلات باشد، دو هزار روایت داشته باشد روایات او باطل است و اگر از غلات نباشد روایاتی که او مطرح کرده است قابل قبول است. این بسیار مهم است؛ بحث فرق در علم رجال بسیار مهم است.

اگر کسی چند مورد شرط داشته باشد به علم رجال نیاز ندارد:

1-‌ بگوید کتب اربعه، حجّت هستند. استدلال بیاورد که کتب اربعه همه حجّت هستند.

2-‌ فقط برای فقه علم رجال را بخواهد.

3-‌ بگوید در باب تعادل و تراجیح، من مبنای آخوند را قبول دارم که تخییر است نه مبنای شیخ انصاری که ترجیح است. چون اگر ترجیحی باشد یکی از مرجّحات افقهیت و اوثقیت راوی است و این باز هم به علم رجال برمی‌گردد. امّا اگر بگوییم مثل مرحوم آخوند که می‌گوید: اگر تعارض شد و هر چقدر تلاش کردیم مشکل حل نشد، نه جمع عرفی شد، نه با حکومت، نه با ورود، نه با تخصیص و با هیچ روشی، انواع این تعارض‌های ظاهری را نتوانستیم به کار بگیریم و مسئله را حل کنیم، تخییر داریم، یا این را درست در نظر بگیر، یا آن را. ترجیح واجب نیست که یکی از آن‌ها را اخذ کنید. اگر مبنای آخوند را داشته باشد، کتب اربعه را هم حجّت بداند، فقط هم به فقه نیاز داشته باشد، این دیگر به علم رجال نیاز ندارد. معلوم است که این سه مورد، سه بحث مفصّل است و بخش اصولی آن که به ما ربطی ندارد و إن‌شاءالله اگر شما رسیدید در رسائل و کفایة و کتاب‌ها تا آخر خوانده شد، می‌بینید که مبانی این دو، شیخ انصاری رحمة الله علیه و مرحوم آخوند رحمة الله علیه با هم خیلی فرق دارند.

إن‌شاءالله در جلسه‌ی بعد، مختصری با معرفی یک کتاب به شما عرض می‌کنم که همان‌قدر که علم رجال برای فقه اهمّیّت دارد، حدّاقل همان‌قدر برای عقیده‌ی ما اهمّیّت دارد. یکی از سخت‌ترین مباحثی که ما با آن روبرو هستیم، بحث تاریخ اندیشه‌ی شیعه است که آیا اندیشه‌ی تشیّع دچار تطوّر شده یا از اصل همین بوده است؟ هم تاریخ، هم رجال برای این بحث بسیار مهم هستند که تاریخ این عقایدی که ما امروز داریم و روایاتی که داریم، آیا به معصوم می‌رسند یا برساخته‌ی مثلاً غلات قرن چهار یا قرن سه هستند و شما نمی‌توانید به شکل دیگری به آن‌ها پاسخ دهید باید با روش خود آن‌ها به آن‌ها جواب بدهید. اگر وقت شد کمی توضیح خواهم داد. می‌خواهم بگویم: در این سه مورد، مورد سوم که بحث اصولی است به من ربطی ندارد، کلاس اصول دارید، روی دو مورد قبل، هم این‌که کتب اربعه حجّت باشد محلّ مناقشه است و خود آقای شب زنده‌دار حفظه الله هم کافی را مطرح می‌کند. هم این‌که علم رجال فقط برای فقه کارایی دارد.


پی نوشت:

[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیة، ص 98.

[4]– بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، ج‏ 1، ص 76.

[5]-‌ رجال النجاشي، ص 377.

[6]-‌ إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏ 3، ص 359.

[7]-‌ تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏ 7، بَابٌ مِنَ الزِّيَادَاتِ فِي فِقْهِ النِّكَاح، ص 462.

[8]– العروة الوثقى (المحشى)، ج‌ 5، ص 561.

[9]– العروة الوثقى (المحشى)، ج ‌5، ص 562.

[10]– موسوعة الإمام الخوئي، ج ‌32، ص 364‌.

[11]– الهدایة الکبری، ص 204.