یازدهمین جلسه امامت شناسی با محوریت کتاب شریف عبقات الانوار استاد کاشانی روز شنبه 16 دی 1396 در مدرس پژوهش حوزه علمیه امام خمینی (ره) تهران برگزار گردید که مشروح این کلاس تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.
بحث در رد کلام فخر رازی بود. او حدیث غدیر را از جهاتی مورد خدشه قرار داد که علامه میرحمد حسین به تمام آنها جواب داد. تا جایی که گفت این حدیث در بخاری و مسلم نقل نشده و مرحوم میرحامد هم مفصلاً جواب دندانشکنی به آنها داد. به نظر بنده اگر مرحوم میرحامد، همین یک حرف را زده بود، کافی بود! به ویژه که این بحث حتی در روزگار ما هم مطرح می شود و در سر ما زده می شود.
این مطلب را که مرحوم میرحامد نقل می کنند از شخصی به نام ابوالفضل ابوالفضل ادفوی شافعی است که ابن حجر درباره او می گوید: جعفر بن ثعلب ادفوی ادیب الفقیه الشافعی که در سال 680 به دنیا آمده و سبکی درباره او گفته که لقبش وعد الله بوده است. و در فنون مختلف مهارت داشته و دیگری درباره او گفته که او ادیب ذاکر ذکی حدیث شناس است و خلاصه شخصیت شناخته شده ای بود.
ایشان کتابی دارد که منتشر نشده و هنوز هم خطی است. سه نسخه از این کتاب پیدا شده است.
مرحوم میرحامد حسین از کتاب «الامتاع فی الحکام السماع» او مطلبی را نقل کرده است. از کلام مرحوم ظاهر است که این کتاب در تبیین فضائح و قبائح و نشر معایب و مثالب صحیحین است. این طور جلوه می نماید که این کتاب حرف های سنگینی درباره نقد کتاب صحیحین آورده است.
مرحوم میرحامد می گوید: ادفوی در مقام رد مذهب ابن الصلاح[1] گفته است. او[2] از این کتاب درباره کلامی که بیانگر اجماع امت در صحیحین است، می گوید: « ثم أقول ان الامة تلقت كل حديث صحيح و حسن بالقبول»؛ امت هر حدیث صحیح به حسنی را تلقی به قبول کرده است. «و عملت به عند عدم المعارض»؛ کلا حدیث وقتی حجت است که معارض نداشته باشد؛ وگرنه باید معارضش را علاج کرد. «و حينئذ لا يختص بالصحيحين»؛ چه کسی گفته «امت تلقی به قبول کرده» این تلقی به قبول مخصوص صحیحین نیست. « و قد تلقت الامة الكتب الخمسة و الستة بالقبول»؛ اگر منظور کلیت کتاب است، امت کلیت همه شش کتاب صحاح را قبول کرده است. اما اگر بگویید: منظور تک تک روایات است که خود بخاری و مسلم هم این را قبول نکردند! خروجی حرفتان چیست؟ «و أطلق عليها جماعة اسم صحيح» بعضی ها اطلاق اسم صحیح کرده اند بر کتاب مسلم و بعضی کتب دیگر را مثل: بخاری.
سپس ادامه می دهد که: کسانی مثل خطابی گفته اند: « كتاب السنن لابى داود كتاب شريف، لم يصنف فى حكم الدين كتاب مثله»؛ سنن ابی داوود کتابی شریفی است که مثلش نوشته نشده است. «و قد رزق من الناس القبول كافة» این کتاب روزی اش شده که کافه مردم آن را تأیید کنند. مثال می زند که کتاب های بسیاری را مورد توجه خویش قرار داده اند. مثل کافی در نزد شیعه که کتابی است که تلقی به قبول شده؛ اما اینکه بگوییم تک تک روایاتش مقبول واقع شده، هیچ کس چنین نمی گوید. « فصار حكما بين فرق العلماء، و طبقات الفقهاء على اختلاف مذاهبهم، و كتاب السنن أحسن وضعا و أكثر فقها من كتاب البخارى و مسلم»؛ یعنی کتاب ابو داوود، وضع، نگارش و فقه آن از کتاب بخاری و مسلم قوی تر است.
سپس قولی را از مقدسی می آورد که: «از فلانی شنیدم که وقتی اسم ترمذی و کتابش آمد، گفت: کتاب ترمذی برای من نافع تر از بخاری و مسلم است».
سپس از سعد بن علی بن زنجانی می آورد«ان لابى عبد الرحمن النّسائي شرطا فى الرجال أشد من شرط البخارى و مسلم»؛ نسائی شروطی برای پذیرش روایات دارد که از نظر من سختگیرانه تر از بخاری و مسلم است.
ابوزرعه که در جلسه قبل از او گفته شد: کتاب مسلم را کوبیده بود، وقتی ابن ماجه کتابش را به او داد و عرضه کرد گفت: «أظن ان وقع هذا فى أيدى الناس تعطلت هذه الجوامع كلها» گفته بود اگر این کتاب، دست مردم بیافتد، همه کتاب ها کنارگذاشته می شوند. بنابرین اینکه این دو کتاب را تخصیص بزنیم، مورد خدشه است.
سپس می گوید:«ان أراد كل الامة فلا يخفى فساد ذلك» اگر بگوییم کل امت را اراده کرده، فساد این حرف روشن است؛ چراکه: «إذ الكتابان انما صنفا فى المائة الثالثة، بعد عصر الصحابة، و التابعين، و تابعى التابعين، و أئمة المذاهب المتبعة، و رؤس حفاظ الاخبار، و نقاد الاثار المتكلمين فى الطرق و الرجال المميزين بين الصحيح و السقيم»؛ این کتابها در قرن سوم، بعد از عصر صحابه، تابعین، تابعی تابعین و ائمه مذاهب و رؤسای حافظین خبر و نقاد متکلم این احادیث بزرگان رجالیین آمده است. یعنی همه اینها قبل از نگاشتن این کتب می زیستند. حال اگر بگویید منظور از اجماع، اجماع کل امت است که سخت در اشتباهید؛ زیرا اين افراد اصلاً قبل از نگارش صحیحین می زیستند. «و ان أراد بالامة الذين وجدوا بعد الكتابين، فهم بعض الامة، فلا يستقيم له» حال اگر منظور از اجماع عصر بعد از نگارش این کتب باشد که این اجماع امت نیست. اما باز هم این حرف ادعایی است و مورد قبول نمی باشد؛ چراکه: «و الظاهرية انما يعتنون باجماع الصحابة خاصة و الشيعة لا تعتد بالكتابين» ظاهریه مثل ابن حزم و … می گویند اجماع صحابه مدخلیت دارد نه اجماع امت (برای امت و گروه عصمت قائل نیستند) و شیعه نیز آن را قبول ندارند.
بعد از این می گوید: منظور کل نشد و از زمان بعد هم نشد؛ حال اگر منظور از اجماع اکثریت و کافه امت باشد، باز هم درست نیست زیرا کسانی را لیست می کند که چنین چیزی را قبول نداشته اند. مثل دارقطنی که این دو کتاب را نقد کرده؛ ابن حزم هم درباره برخی از این احادیث اشکال داشته است.
سپس می گوید: «و وقع فى الصحيحين أحاديث متعارضة لا يمكن الجمع بينهما و القطع لا يقع التعارض فيه» در خود بخاری مسلم احادیثی هست که شما نمی توانید هر دو را قبول کنید. نمونه آن حدیثی است که در آن نستجیر بالله سلیمان نبی گفت من امشب می خواهم بروم سراغ شصت زن، هفتاد زن، نود زن، نود و نه زن یا صد تا زن! خود بخاری و مسلم هم روایاتی دارند که در آن تعارض قطعی دارند که ناگزیریم یکی از آنها را بپذیریم. و حتی گاهی چهار روایت متعارض وجود دارند. پس خلاصه اولا امت خیلی از کتاب را تلقی به قبول کرده است بنابرین منظور کل کتاب است یا اینکه این کتاب قابل اعتناست. اگر آن است که تک تک روایات صحیح است که خود بخاری و مسلم هم آن را قبول ندارند. اگر بگویید منظور از اجماع امت از صدر اسلام است که صحیح نیست. اگر بگویی بعد از نگارش این دو کتاب است که ظاهری ها و شیعه این اجماع را قبول ندارند. اگر هم بگویی غالب و کافه مسلمین این صحت را قبول دارند، باز هم صحیح نمی باشد و بسیاری از محققین آن را رد کرده اند. خلاصه معلوم نیست که چه می گویند.
سپس ادامه می دهد که: «و قد اتفق البخارى و مسلم على اخراج حديث محمد بن بشار بندارا، و أكثرا من الاحتجاج بحديثه، و تكلم فيه غير واحد من الحفاظ، أئمة الجرح و التعديل، و نسب الى الكذب» این دو تا از یک راوی، روایت نقل کرده اند که ائمه جرح و تعدیل آن را تکذیب کرده اند. می دانید که نیمی از جلد اول فتح الباری (هدی الساری) راجع به توجیه این کار است؛ که امت عده ای از روات اعراض کرده اما بخاری از آنها روایت نقل نموده است.
آن روایتی که راجع به حدیث ثقلین گفته: «کتاب الله و سنتی» راوی آن مورد اعراض تمامی علمای رجال است؛ اما چون در کتاب بخاری و مسلم آمده می گویند: «این روایت مورد اعتماد است». می گوید این اعتبار از کجا آمد؟ از کجا پیدا شد؟ چه طور می شود که تک تک این روایات مورد قبول باشد؟ چه طور می شود که راوی مورد جرح همه به خاطر آوردن روایت از بخاری مورد قبول واقع می شود! شما می خواهید بگوید بخاری همه اش صحیح است معلوم نیست چرا و بعد می گویید: راوی قوی است چون در بخاری آمده است! این دور شد!
شیخ بخاری عمر بن علی قسم خورد که بندار (محمد بن بشار) قسم می خورد که او در حدیث یحیی دروغ گفته است. یا مثلا علی بن مدینی گفته این کذب است؛ یحیی بن معین او را ضعیف می دانسته و به او اعتنا نمی کرده است. به چه دلیل این را قبول می کنند؟ آنها مدعی اند که بخاری یک سری شروطی داشته که روزنه های این شروط آنقدر ریز است که هر آنچه آورده صحیح بوده است. برای همین ادفوی او را نقد می کند که چرا با این شرط مثلا سخت گیرانه ات، از اینها روایت کرده ای؟!
بعد ادفوی در مورد عبدالرزاق همام صنعانی مطلبی را نسبت کذب می دهد: «و أكثرا من حديث عبد الرزاق، و الاحتجاج به، و تكلم فيه و نسب الى الكذب» او می گوید: بخاری و مسلم از احادیث بسیاری را از عبدالراق روایت کرده اند؛ در حالی است که به او نسبت کذب داده شده است! او این زیدی بطری است که شیخ بخاری و مسلم بوده است.
ما در اینجا با ادفوی همراه نمی شویم؛ زیرا عبدالرزاق شخصیتی است که هم توثیق شده است و هم جرح. علت جرح او برای این بود که او با خلیفه دوم میانه خوبی نداشت. قابل توجه است که اشخاصی که جزو فرقه زیدیه بطریه هستند، سنی می باشند؛ منتها امیرالمؤمنین علیهالسلام را برتر می دانستند.
او یک خبری دارد که در آن بهتان بسیاری وجود دارد. ضمن این حدیث امیرالمؤمنین و عباس دعوایی بر سر مسأله ارث داشتند؛ لذا برای داوری نزد عمر می روند. خلیفه می گوید در این درگیری گفته است: او را ببینید! آمده میراث زنش از پدرش را از من طلب می کند. عبدالرزاق می گوید: «انظر الی هذا الانوک»؛ این ابله را ببین که نمی گوید سیده نساء اهل جنه از رسول الله! می گوید ارث زنش از باباش! او ادب ندارد.
عبدالرزاق در این بحث خیلی سرکوب شده است. ذهبی گفته انوک تویی که به خلیفه چنین گفتی!
اینکه عبدالرزاق در خط قرمز دوست داران خلیفه وارد شده، موجب شده است که او را تکذیب کنند. منتها جالب است که هم بخاری و هم مسلم، از او روایات بسیاری نقل کرده اند. تقریبا می شود گفت که مشهور او را قبل کنند. ولی چون ادفوی در مقام تخریب بخاری و مسلم است، می خواهد او را جرح کند. برای همین ادفوی می گوید او هم مثل محمد بن بشار دروغگو است.
ادفوی درباره سماک بن حرب حرف می زند که مسلم بارها از او روایت نقل کرده است؛ او ادمه می دهد: « أخرج أيضا عن سماك بن حرب و أكثر عنه، و تكلم فيه غير واحد».
شعیب ارنعوط در جایی که به نفعش هست او را تعدیل کرده و در جای دیگر او را نفسیق کرده و گفته: «فی حدیثه ضعف و …».
ادفوی می گوید: احمد حنبل نسبت به سماک بن حرب می گوید او مضطرب الحدیث است؛ شعبه (امیرالمؤمنین در حدیث) او را تضعیف کرده؛ سفیان ثوری و نسائی نیز او را ضعیف دانسته اند و …
ادفوی سپس حرف جلسه گذشته ما را می آورد که: « و كان أبو زرعة يذم وضع كتاب مسلم» ابوزرعه اصل کتاب مسلم را می کوبید.
مرحوم میرحامد اضافه می کند که ذهبی از ابوزرعه نقل کرده است: «هذا ليس له عقل لو دارى محمد بن يحيى لصار رجلا»؛ اگر مسلم مدتی با محمد بن یحیی ذهلی مدارا می کرد و او را تحمل می نمود، رجلی شده بود. چون محمد بن یحیی وقتی بخاری را منکوب کرد، او هم قهر کرد و از پیش ذهلی رفت. ابوزرعه می گوید: مسلم عقل نداشته است.
که بعد از آن مرحوم میرحامد حسین شخصیت او را معرفی می کند که مختصرا چنین است: ذهبی نقل کرده که: ابوزرعه الرازی الامام، سید الحفاظ یا کان اماما ربانیا حافظا متقنا مکثراً. و بعد مجالس احمد حنبل بوده است. به او گفتند: «به ما خبر رسیده که صد هزار حدیث حفظی و او نیز جواب داده است که آری اگر به من حدیثی را بدهند آن را می شناسم».
ابی حاتم و ابوزرعه جزو کسانی هستند که از راویان امام رضا علیهالسلام هستند؛ حال ذهبی از پسر ابی حاتم از کتاب الجرح و التعدیلش نوشته: «قال ابو زرعة عجبت ممن يفتى فى مسائل الطلاق يحفظ اقل من مائة الف حديث»؛ ابوزرعه گفت: من تعجب می کنم از کسی که در مسائل طلاق نظر می دهد و کمتر از صد هزار حدیث حفظ است!
یا مثلا ابن ابی شیبه گفت که من احفظ از او نمی شناسم! یا مثلا فلانی گفت که ششصد هزار حدیث حفظ است؛ یا مثلا پسر احمد حنبل گفته کسی افقه از اسحاق بن راهوی و احفظ از ابوزرعه نداریم. این آدم به مسلم بگوید عقل ندارد، حرف مهمی زده است!
کاری که مرحوم میرحامد حسین در کتاب عبقات کرده است، این است که چون کتاب ها در دسترس نبوده، برای همین وقتی به قسمت تراجم می رسیده، تمام قسمت تراجم آن شخص را می آورده؛ برای همین می بینید ایشان برای ابوزرعه از کتب رجالی مختلف، نقل های مختلفی را آورده است.
وقتی صفحات را ورق می زنیم، نکته جالبی در نقل از کتاب الکمال مقدسی مشاهده می کنیم: «در كتاب (كمال فى اسماء الرجال) كه مأخذ تهذيب الكمال مزى است، نيز ترجمه ابو زرعه را ببسط وارد كرده، لكن چون نسخه كمال كه بدست اين منكسر البال افتاد، كرم خورده است و جابجا سطور عديده از صفحات آن ضايع شده، لهذا نقل ترجمه بالتمام ممكن نشد» ایشان در دقت بی همتا بود! کس دیگری را نمی توان از قدما پیدا کرد که به این دقت مطلب نقل کرده باشد. جز میرحامد حسین و سید بن طاووس کسی به این دقت نبوده. او برای این چنین می گوید که بگوید اگر بعد از من این مطلب را از الکمال یافتید بدانید که من نسخه خوبی نداشتم!
نکته جالب دیگر این است که یکی از چیزهایی که خیلی بر اهل سنت باب است، نقل خواب است. برای چهار امامشان نقل خواب می کنند: هم در مذمت و هم خلاف آن. مثلا کسی می گوید: من دیشب در خواب دیدم که پیغمبر گفت: آی بلند شوید که شافعی کمرم را شکس! و باز نقل کرده اند که به به به این شافعی که سنت مرا احیا کرد.
در اینجا هم نقل کرده اند که ابوزرعه را در خواب دیدند و به او گفتند که: «يا ابا زرعة ما فعل اللَّه بك قال: لقيت ربى عز و جل فقال: يا أبا زرعة: انى أوتى بالطفل فآمر به الى الجنة، فكيف بمن حفظ السنن على عبادى، تبوء من الجنة حيث شئت. قال: و رأيت ابا زرعة مرة اخرى فى المنام كأنه يصلى فى السماء الرابعة بالملائكة، فقلت يا ابا زرعة: بما نلت أن تصلى بالملائكة؟ قال: برفع اليدين» ای با زرعه چگونه ای؟ او هم جواب داد: من خدا را ملاقات کردم. و خداوند به من خطاب کرد که یا ابازرعه من طفل را به بهشت می برم. تو که از بندگان من هستی و از حافظان منی. هر جایی از بهشت را که می خواهی برو و سکنی بگزین!!! خلاصه آنقدر برای او از این مدایح جعلی در خواب درست کرده اند که آدمی به خنده در می آید!
بعد میرحامد می گوید که صاحب تحفه در «بسطان المحدثین»[3] نقل کرده که او رئیس محدثین است. میرحامد چند جا به این اشاره کرده که خود مخاطب نهری در بسطان المحدثین، تصریح کرده که ابوزرعه رئیس محدثین است. مطلب چنین است که ابوزرعه گفته که اگر کسی بگوید: هر آنچه در الموطأ هست، صحیح است، درست می باشد و نیز در این زمینه قسم یاد نماید که اگر چنین نباشد، همسرم را طلاق می دهم، دچار حلف قسم نمی شود.
میرحامد وقتی این مطلب را از ابوزرعه نقل می کند، بعد از آن مچ دهلوی را می گیرد و می گوید: «و عجب آنست كه شاهصاحب با وصف آنكه ابو زرعه را رئيس محدثين گفتهاند، و باين مدح و تبجيل اثبات متانت ستايش او موطأ را خواسته در باب مطاعن اين كتاب اعنى (تحفه) (صحيح مسلم) را اصح الكتب نزد اهل سنة وانمودهاند، و بروايات آن بر تحريم متعه استدلال بمقابله اهل حق نموده، و ندانسته كه اين بالاخوانى بعد ادراك تفضيح و تقبيح ابو زرعه صحيح مسلم را و خود مسلم را، مبدل بكمال حيرانى و پريشانى خواهد شد، لكن جنابشان را بالحاظ جوانب و اطراف و تتبع و تفحص افادات اسلاف چه كار بود، كه از اين مجازفت باز مىماندند». وقتی می خواهی موطأ را تقویت کنی، از کسی نقل مطلب می کنی که بخاری و مسلم را له کرده است. و گفته مسلم اصلا عقل ندارد. و جالب است که ابوزرعه خطاب به او گفته است که او رئیس المحدثین است! این یعنی شهوت در کار است! چون اگر دنبال حق بود، این مطلب را در کتاب خودش به این صورت نمی گفت!
والسلام علیکم و رحمةالله
” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “
[1] او کسی است که کتابی به نام مقدمه علم حدیث دارد که طلبه ها این کتاب را حفظ می کند و معروف است که یکی از بانیان تدوین علم حدیث اهل سنت است.
[2] متأسفانه در فایل صوتی سبق لسان شده و قرطبی ذکر شده.
[3] این کتاب ترجمه در باره علماست. دهلوی آمده بخشی از این کتاب «کنز الدرایه» را به نام خودش ترجمه کرده است!