حجت الاسلام کاشانی مورخ 09 مهر ۹۶ مصادف با شب یازدهم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به ادامه سخنرانی پیرامون موضوع «احیاء دین در عصر غربت» پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
احیاء دین در عصر غربت
موضوع عرایض ما اهل بیت علیهم السّلام و احیاء دین در عصر غربت بود. عرض کردیم به دلایلی در این دهه از شیوهی گذشتهی خود عدول کردیم. غرض ما بیشتر از اینکه مطلب جدید ارائه کنیم ایجاد یک باور بود که بسیار نیاز است. فضای جامعه را رصد کنیم میبینیم که کمبودها، ضعفها، مشکلات، فسادها، تعطیلی ارگانهای فرهنگی، کوته فکری بسیاری از مسئولین، بازیهای جناحی، درگیریهای سیاسی ممکن است حسینیها را خسته کرده باشد، ناامید کرده باشد. همینطور مؤدّبانه دارم میگویم ممکن است، امّا واقعیّت این است که این اتّفاق افتاده است.
بخشی از این ناامیدی، اگر ناامیدی باشد که ما برای نبود امام زمان علیه السّلام زجّه بزنیم باید از آن مسئولین فاسد تشکّر کرد. باید از ارگانهای فرهنگی تعطیل تشکّر کرد، اگر جامعه را به این رسانده باشند که باید به وجود امام زمان سلام الله علیه استغاثه کنیم. امّا ناامیدی بیشتر از آن و جهت ناامیدی و درخواست اگر عوض شود خدایی نکرده نقاط قوّتی که در جامعه وجود دارد دیده نشود، مسئولین خدومی که هستند به چشم نیایند، آن عزیزانی که علمداری میکنند قدر فقیه عادل جامع الشّرایط که سایهی او روی سر ما است دانسته نشود، هم پاسخ دادن به اینها سخت است و هم اینکه خلاف واقع و انصاف است. این مسئله باعث شد که این موضوع را مطرح کنیم.
ناامید نشدن و برنامه ریزی اهل بیت برای رسیدن به اهداف
همهی حرف بنده در این ده، یازده شب، سناریوی یک خطی است که یک جمله است: دوران زندگی اهل بیت از نظر سختی قابل قیاس با ما نیست، ولی آنها ناامید نمیشدند. برنامه ریزی برای تمام اهداف در همهی سطوح میکردند، ولی به همان قدری که میشد عمل کنند اکتفا میکردند و عمل میکردند. استعفا، مرخصی، خستگی، غر زدن اصلاً دیده نمیشود. اینکه ما امروز میبینیم بعضی از بزرگترهای جامعه کج و راست میروند و کم کاری میکنند، در دورهی اهل بیت علیهم صلوات الله فرزندان ائمّه این کار را میکردند. شایسته نیست که من بعضی از جاها بخواهم اسم ببرم. ما در بین معصومین علیهم السّلام داریم فرزندی دارند که شراب خوار هستند نستجیر بالله. یعنی اگر قرار بر این باشد که یک نفر جایی فسادی میبیند از همه چیز ناامید شود، اگر ما زمان امیر المؤمنین علیه السّلام و پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بودیم ناامید میشدیم. قرار بر این بود که ناامید نشویم و ببینیم آنها چه کردند. یک مثال برای شما بزنم.
جنایت خالد بن ولید و اعلام بیزاری پیامبر نسبت به وی
دیگر بهتر از خاتم انبیاء روی زمین نیامده است. در دورهی حکومت آن بزرگوار خالد بن ولید از طرف پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم یک جایی مأمور شد. در مأموریّتی که داشت به اشتباه یا به ظاهر به اشتباه، حالا یا در باطن امر نفهمید که دارد اشتباه میکند یا از روی خباثت، به ظاهر و به اشتباه عدّهای را قتل عام کرد. خون ناحق در دولت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم ریخته شد. دو شیوه یا چند شیوه را میشد در پیش گرفت. 1- بگوییم او را مخفی کنید و به کسی نگویید، چون آبروی نظام اسلامی میرود. این بدترین کار ممکن است چون آن وقت فلش جنایت به سمت رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم میرفت. گاهی ما این کار را میکنیم. یعنی بعضی از مسئولین به طور شخصی غلطی میکنند، دستور کلّی نیست، تصمیم نظام نیست، بعد برای اینکه بقیّه را خفه کنند گردن نظام میاندازند. بقیّه هم علاقمند به نظام هستند ساکت میشوند. در صورتی که وقتی اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْه»[4] مگر نمیبینی حق عمل نمیشود. هر جا حق عمل نمیشود باید داد بزنی. بله، یک جایی ممکن است بخواهید داد بزنید، میبینید یک حق بزرگتری ممکن است غصب شود، خورده شود، آنجا باید آدم دقّت کند. بحث تزاحم جای دیگری است.
موقعی که آدم بخواهد در آن داستان سر خالد بن ولید داد بزند نباید طوری داد بزند که کأنّ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور داده است. کأنّ دائم هر روز قتل عام میکنند. یک روش این بود که بگوییم ساکت شوید، آبروی اسلام میرود. حالا ما تازه با کفّار درگیر شدیم، یک حکومت و روستای مدینه را در دست گرفتیم، در جامعه جهانی آبروی ما را میبرند، صد تا رسانه علیه ما است، چیزی نگویید، رها کنید!
نه، پیغمبر این کار را نکردند. بلکه خود حضرت با صدای بلند اعلام برائت کرد. یعنی همانطور که بعضی از بزرگتر جامعهی ما وقتی بعضی از فجایع رخ داد این کار را کردند. خود پیغمبر مسئله را رسانهای کرد. فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدُ»[5] خدایا من بیزار هستم از این کاری که خالد کرده است. البتّه پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خالد را مجازات نکرد.
یعنی گاهی ممکن است جایی یک اشتباهی صورت بگیرد، طرف اسنادی بیاورد که اشتباه صورت گرفته است. در همین جنگ ما با عراق فرماندهها میگویند گاهی شده است که توپخانه به اشتباه خطّ خود ما را زده باشد. بعضی از شهدای معروف را خودیها به اشتباه زدند. شهید حساب میشوند، در عرصهی نبرد یک لحظه گرا اشتباه رفته است، اینطور میشود. اگر کسی عمداً این کار را کرده باشد او را مجازات میکنند ولی اگر عمدی نیست، اشتباه کردند، محاسبات اشتباه شده است، اینها کارهای خود را انجام دادند. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم خالد را اعدام نکرده است، مجازات نکرده است، زندانی نکرده است؛ در این مورد گزارشی نرسیده است، بلکه او را توبیخ کرده است.
این که در ابتدا عرض کردم، در ظاهر امر او اشتباه محاسباتی کرده است. حالا اگر در باطن امر او خباثت به خرج داده است، ولی ظاهر امر مهم بوده است. چون ما در قضاوت به ظاهر امر کار داریم، ما که نیّت خوانی نداریم! پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم اوّلاً مسئله را رسانهای کرد؛ اوّلین کسی که فریاد زد خود او بود. دوم اینکه امیر المؤمنین را فرستادند و فرمودند: دیه و بیشتر از دیه بده و اینها را راضی کن تا اینها کینه به دل نگیرند. حالا اگر یک نفر بگوید دماء مهمترین مسئله است و زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خون ناحق ریختهاند. اگر کسی توقّع دارد که انسانها کار کنند و خطا نکنند… من نمیدانم در دورهی حضرت حجّت روحی له الفداء هم چنین اتّفاقی میافتد و مردم معصوم میشوند یا نمیشوند. إنشاءالله ببینیم چه میشود.
مسئولیت دادن به فرد شایسته، حتّی اگر ثروتمند باشد اشکالی ندارد
اینکه این یکی را ضربدر در صد هزار کنیم و بگوییم که دیگر نمیشود کار کرد، ناامید شویم. اینها خطاهای راهبردی است. اگر ما زندگی اهل بیت را دقیق بشناسیم، آنچه وجود دارد بگوییم و ببینیم، آن وقت زود ناامید نمیشویم و میفهمیم که چرا اهل بیت اینطور عمل میکردند. چرا ناامید نمیشدند. ما گاهی در جامعه معیارهای خود را گم میکنیم. صرفاً چون یک نفر پولدار است یک مسئولیّت بگیرد او را در فضای مجازی پرچم میکنند. در سیرهی معصومین، پولدار اگر مسئولیّت بگیرد هیچ اشکالی ندارد. اگر یک پولداری حلال پول درآورده است و حالا به او وزارت و یا وکالت جایی را میدهند، هیچ اشکال ندارد، بلکه لابد باعرضه بوده است اگر حلال به دست آورده است.
در حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام معروفترین میلیاردر آن زمان قیس بن سعد بن عباده است. حضرت هم دو بار به او استانداری دارد و هم فرمانده لشکر پیاده نظام 40 هزار نفری حضرت شد. باید بفهمیم کجا را دقیق بزنیم. پولدار بودن اشکالی ندارد، امّا اگر پروندهی مالی او روشن نباشد اشکال دارد. فامیل سر کار آوردن هیچ اشکال ندارد. به عثمان دعوا میکردند که چرا فامیلهای خود را سرکار میآوری؟ ولی هیچ کسی به امیر المؤمنین علیه السّلام نگفت که چرا سه استانداری را به سه پسر عموی خود دادی! چرا؟ چون شایسته بودند.
اگر پسر یک مدیر مدرسه نابغهی ریاضیات باشد، پسر خود را معلّم ریاضی آن مدرسه کند چون نابغه است هیچ کسی اعتراض نمیکند. بلکه میگویند یک شخص بهتر آوردی آن شخص را برمیداریم و این را جای او میگذاریم. مشکل کجا است؟ مشکل جایی است که ناشایستی که فامیل است سرکار بیاید. اینجا باید فریاد زد. علامت آن هم خیلی روشن است. هم در این دولت، هم در دولت قبلی و هم دولت قبلتر وقتی میخواستند فامیل سرکار بیاورند دست و پای خود را گم میکردند. خود این علامت این است که این آدم خیلی شایستگی ندارد.
میگوید چرا ایشان را قاطی مذاکرات فرستادید؟! برای اینکه ایشان مذاکره کنندهی ارشد است، معلّم تیم مذاکره کننده است. اشکالات آنها را میگیرد، ولی میگویند که زبان کدگذاری میکند. زبان کدگذاری میکند یعنی مخاطب نادان است و ما هم داریم از این استفاده میکنیم، یعنی کاری بلد نیست. همسر او آنجا چه کار میکند؟ آن کسی که دارد زبان کدگذاری میکند را از نظر روحی حمایت میکند. این مشکل است، نه اینکه فامیل است. فامیل است ولی نابغه است، فامیل است ولی متخصّص است، فامیل است ولی متعهّد است.
فریاد حق طلبی
عبّاس عموی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم سه پسر دارد؛ یک فرماندار بصره میشود، یکی فرماندار مکّه میشود و یکی فرماندار یمن میشود. در تاریخ بگردید آیا کسی به امیر المؤمنین سلام الله علیه اعتراض کرده است که چرا فامیل سرکار میآورید؟ اینها ناشایست هستند و چیزی بلد نیستند. یعنی ما اگر گاهی شکایت میکنیم و اشکالات را میبینیم نباید مبانی را گم کنیم. فامیل سر کار آوردن اشکال ندارد. پولدار آوردن هیچ اشکال ندارد. بله، پولدار بیاورید، بعد او در دورهی حکومت و مسئولیّت خود بخواهد را به رخ بکشد جلوی او را میگیرند. فقط هم برای دولتها نیست، در هیئتهای مذهبی راه پیدا کرده است. بچّهی یک آقازادهای، یک سیاسی در هیئت میآید. هر کسی در هیئت امام حسین میآید قدم او روی تخم چشمهای همهی خادمهای سیّد الشّهداء علیه السّلام؛ بنشیند و عزاداری کند. امّا اینکه مداح دارد میخواند و ایشان هم مثل ابوالهول کنار ایشان زیر نور میایستد، چون به بیست هزار نفر چلو گوشت داده است؛ این اشکال دارد، اینجا باید فریاد زد؟! یعنی باید بفهمیم که کجا را داد بزنیم و کجا را داد نزنیم. اینکه کسی هیئت امام حسین علیه السّلام آمد، هر کس و هر ناکسی آمد؛ از من ناکستر که دیگر نیست، قدم او سر چشم. اینجا برای کسی نیست، صاحب دارد و صاحب آن همه را میپذیرد. امّا رسانهای کردن آن، تجلیل بیش از حدّ او… هر کسی که اینجا نشسته است قدم او روی چشم کسانی که اینجا خادم هستند. چرا یک نفر خاص را زیر دوربین میگذارید؟ اشک چشم او بیشتر است؟! سوز دل او بیشتر است؟! یعنی میخواهم عرض کنم اگر ما گاهی ایراد میگیریم باید به ایرادهای خود دقّت کنیم.
این شکایتهایی که این شبها کردیم و عهد کردیم که زبان ما تیز باشد و تقیّهای نباشد، حق را بگوییم، به این معنا نیست که بگوییم وضع الآن افتضاح است، بلکه اگر دقّت کرده باشید ما داریم این شبها به عکس میگوییم. این شبها داریم میگوییم وضع مردم از مردم دوران اهل بیت علیهم السّلام بهتر است، بد برداشت نشود. اتّفاقاً میخواهیم بگوییم که میشود کار کرد، میشود اصلاح کرد، خوبان هستند.
امام صادق علیه السّلام احیاگر مکتب شیعه
این که اهل بیت علیهم صلوات الله کوتاه نمیآیند، جلسهی پیش چند مثال زدیم و دورهی امام صادق علیه السّلام را عرض کردیم که امام صادق صلوات الله علیه در اوج عُسرت تقسیم کار کرد، دانشکده درست کرد، بدون اینکه بودجهای باشد، بدون اینکه حمایتی باشد، بدون اینکه بشود ارتباط راحتی برقرار کرد. امام صادق علیه السّلام در مدینه است، شیعیان در کوفه هستند. دانشکدهها در کوفه تشکیل شد، استاد در مدینه بود. شیعهها در ایّام حج سه ماه فرصت داشتند که به مکّه، مدینه بیایند و با امام دیدار کنند و سؤالات خود را بپرسند. نه ماه روی سؤالات خود کار کنند، پخته کنند و بیایند بپرسند.
آدم مقایسه میکند میبیند که روز اوّل شیعیان دورهی امام صادق علیه السّلام نماز خواندن بلد نیستند. شیعهها مثل ما نماز خواندن بلد نیستند. مثل آقایان دیگر نماز میخوانند، کتفهای آنها درد میکند و محکم نگه میدارند. کمکم یاد میگیرند. احکام یاد میگیرند، عقاید یاد میگیرند. خیلیها فکر میکنند که خدا جسم دارد. خدا الله اکبر است، شکم او بزرگ است، موهای او فلان شکل است، چون دیگران این طور فکر میکردند. خدای مذاهب اسلامی یک چیزی عجیبی است! بعضی از آنها با این گودزیلا و اینها… ببینید چه گفتند.
مردم کمکم یاد گرفتند که خدای امام صادق علیه السّلام جسم ندارد. از امام صادق علیه السّلام یاد گرفتند. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[6]، «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ»[7] به چشم نمیآید، قابل حس نیست. کمکم کلاس بالا رفت. خدا رحیم است، ولی «لَا يُوصَفُ بِالرِّقَّة»[8]، ولی دل او نمیسوزد. دل خدا نمیسوزد، خدا منفعل نمیشود. انفعال برای عبد است، برای بنده است، تغییر برای خالق نیست. مدام پیشرفت کردند.
آزمون تعیین سطح!
کار به جایی رسید که در آن اواخر اگر استاد یک رشتهای میآمد میگفت میخواهم با جعفر بن محمّد مناظره کنم اوّل از او آزمون تعیین سطح میگرفتند. آن زمان گذشت که هر کسی از راه میرسید میگفتیم بیا یک کشتی بگیر ببینیم کت تن چه کسی است (ببینیم دانش تو چقدر است)، تمام شد. اوّل یک بچّه را میفرستادند با او گفتگو کند. اگر شکست میخورد میگفتند شما باید بروید ابتدا خطها را بکشید تا به الفبا برسید (از ابتدا آموزش ببینید). کمی بیشتر بلد بود میگفتند در مؤمن طاق شرکت کن. کمی بیشتر بلد بود میگفتند در کلاس هشام بن حکم شرکت کن و اینها سپر امام هستند. همین که در جامعه بگویند آقا اگر کسی بخواهد… قدیم اینطور بود که جامعه اصلاً کسی را حساب نمیکرد. پسر پیغمبر را امروز… در روضهها میدانید چه گفتند. حالا الآن میگویند میخواهید با جعفر بن محمّد مناظره کنید باید آزمون تعیین سطح بدهید. اوّل معلوم شود که لایق این هستید که بروید گفتگو کنید یا نیستید. آن چیزی که شما نمیبینید این است که امام در آن فضا منفعل شود و بگوید دیگر مهم نیست، بدبخت شدیم.
خطبه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام اسارت در کوفه
اگر امشب این را نگویم بیانصافی کردم. اتّفاقی که امروز افتاده است اگر خدایی نکرده برای خانوادهای بیفتد چقدر طول میکشد که آن خانواده خود را پیدا کند. هنوز از لباس اسارت خارج نشده بودند، سه روز دیگر زینب کبری سلام الله علیها در کوفه سخنرانی کرد. برای چه سخنرانی میکند؟ حالا من نمیخواهم محتوای آن را بگویم، چون الآن نمیخواهم روضه بخوانم. سخنرانی برای چیست؟ گفتگو برای چیست؟ برای اینکه یک مفاهمهی دو طرفه یا چند طرفه رخ بدهد.
وگرنه اگر من یا شما را یک جایی ببرند، اینجاهایی که بعضی از مخلوقات خدا در زندان هستند، شما با آنها حرف نمیزنید. وقتی امید به مفاهمه نیست که آدم حرف نمیزند! ما اگر میرفتیم با مردم کوفه مواجه میشدیم چه میگفتیم؟ بعد از امروز حرف میزدیم؟! از اوّلین فرصتی که زینب کبری سلام الله علیها پیدا میکند؛ چون امام سجّاد صلوات الله علیه فعلاً به امر الهی نباید خیلی به چشم بیاید، شروع به گفتگو کردن میکند. قالب ظاهری توبیخ است، ولی دنبال این هستند که این مردم را متوجّه کند. هستهی اوّلیّهی خونخواهی در کوفه را زینب کبری درست کرده است.
از چه زمانی؟ از اوّلین لحظه که با طناب در گردن وارد شهر کوفه شد. از همانجا شروع کرد. خیلی بیانصافی است که شیعیان چند اشکال و مشکل و بدبختی ببینید و بعد بگویند اهمّیّتی ندارد. نه به نگاه روضه خواندن، خطبههای زینب کبری سلام الله علیها، امّ کلثوم سلام الله علیها، فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها را در کوفه ببینید. برای چه اینها با مردم صحبت کردند؟ چرا اینها را توبیخ کردند؟
شیعیان کوفه؛ طرفداران سیاسی اهل بیت علیهم السّلام
خدا در قرآن وقتی بخواهد به یک عدّه و قومی عذاب نازل کند آنها را مورد خطاب قرار نمیدهد. یعنی وقتی قرار بر هدایت نیست دیگر آنها را مور خطاب قرار نمیدهد. به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «قُلْ لَهُم»[9] به آنها بگو یا «قيلَ لَهُم»[10] به آنها گفته میشود که عذاب نازل میشود. امّا اینجا قرار است که این مردم… شیعیان کوفه چنین خطایی کردند. شیعیان کوفه یعنی طرفداران سیاسی اهل بیت، سنّی بودند. شیعیان کوفه… این از آن اشتباهات فاحش است که بعضی وقتها مشاهیر ما هم انجام میدهند. در همین دهه بعضی از اساتید مشهور هم این اشتباه را انجام دادند. اگر لازم باشد میشود مناظره کرد. کوفه شیعه به معنایی که من و شما میدانیم ندارد؛ اینکه مثل من و شما اعتقاد آنها شیعی باشد.اینکه سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و آله را حاکم زمین و آسمان بداند. از این چیزها نداریم. اینقدر معدود هستند که… اینها اهل سنّتی هستند که از نظر سیاسی اهل بیت علیهم السّلام را قبول دارند و همینها هم هستهی تشیّع شدند. یعنی شیعیان اعتقادی از بین اینها مستبصر شدند. اهمیّت آنها این است. از این گروه اهل بیت علیهم السّلام جذب کردند و اینها شیعهی اعتقادی شدند.
زینب کبری سلام الله علیها بدون اینکه خسته شوند…، یک قومی به پسر پیغمبر نامه نوشتند و تعلّل کردند. محبّان در قتل سیّد الشّهداء صلوات الله علیه شرکت نکردند. ما گاهی در روضهها اشتباه میشنویم. بعداً در جلسات برای شما میخوانند ابداً شما پیدا نمیکنید که کوفیان به اسراء سنگ زده باشند. کوفیان زار زدند، ولی دیر شده بود. حتّی آن کوفیان وقیح و ناصبی که معاویّه یک عدّه از اینها را آورده بود از ترس بقیّه جرأت نمیکردند که در جمع زیادی سر و صدا کنند. آنچه شما نگاه میکنید این است که مردم کوفه از غلطی که کردند زجّه میزنند. مثل هر گناهکاری که خدایی نکرده دچار گناه میشود. اهل بیت آنها را توبیخ کردند، طبیعی است. بعضی جاها توبیخ آدم را به خود میآورد.
توبیخ ملّا حسینقلی همدانی به طلبهی ایرادگیر
یک بنده خدایی طلبه بود. میخواست عروسی کند داده بود عبا بدوزند. قبا و عبا را به تن کرد و جلوی آینه رفت و مثلاً دید که راست و چپ آن شبیه هم نیست، پارچه بدهید از اوّل بدوزند. وضع او خوب بود. آقا ما هم از این کارها بلد هستیم. دوباره دوختند و دید که نه راست و چپ شبیه هم نیست. عروسی را میخواست عقب بیاندازند. چرا؟ چون قبای حضرت شیخ با هم تناسب نداشت و هم اندازه نبود. مثلاً باید 352 کوک میزد، 353 کوک زده است، یک کوک اضافه زده است و من نمیخواهم. عروسی را عقب بیاندازید.
بد نیست که آدم با یک ربّانی ارتباط داشته باشد. خدا روزی کند. این شیخ ایرادگیر با ملّا حسینقلی همدانی ارتباط داشت. ملّا حسینقلی همدانی استاد مشایخ مرحوم آقای قاضی بود که ایشان استاد علّامه طباطبایی و آقای بهجت و اینها است. میخواهم بگویم توبیخ اینطور است. ایشان دید این شیخ وسط بازار ایستاده است، به او میگویند برویم، عروسی است، او میگوید نمیخواهم، نمیآیم! بد است، علما را جمع کردند، ولیمه آماده کردند، عروس آماده است! میگوید قبای من درست نیست. ملّا حسینقلی همدانی رحمة الله علیه مقابل او ایستاد، گوش او را گرفت و چند قدمی راه رفتند. حالا این حرف برای من است، مثلاً گفتند چه وقت میخواهی آدم شوی؟ در این توبیخ اثر تکوینی است. بعداً این شخص از زهّاد شد.
عزاداری اهل بیت در مدینه در جهت خونخواهی سیّد الشّهداء
این توبیخی که شما میبیند در کوفه صورت گرفته است زمینهی قیام مردم کوفه را فراهم کرد. دیگر کوفه آرام نشد تا حدّاقل بسیاری از قاتلان سیّد الشّهداء به درک رفتند. اینکه من عرض میکنم اهل بیت علیهم السّلام کوتاه نمیآیند برای همین امشب است. وقتی اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین از امروز تا قریب به 50 روز حدّاقل در اسارت بودند، باز دوست ندارم که روضه بخوانم و توضیح بدهم. به مدینه رسیدند. وقتی به مدینه رسیدند، اینها تا مدینه نمیتوانستند درست عزاداری کنند. درون آنها مثل باروت در حال انفجار بود. اسیر هستند، در حدّ اینکه گریه کنند بیشتر اوقات زیاد اجازه ندارند. اینها به مدینه رسیدند و لباس عزا به تن کردند. در این مدّت نمیشد این کار را بکنند. لباس عزا به تن کردند. دقّت کنید عزادار هستند ولی این عزاداری هم در راستای هدف آنها است.
امّام سجّاد فرمود و از بزرگان دیگر هم نقل است که احدی شانه به مو نزد. لباس سیاه از تن بیرون نیاوردند. «السَّوَادَ وَ الْمُسُوح»[11] سیاه و زبر، پشمینه. وقتی مردم کوفه میگفتند الآن اهل بیت حسین بن علی علیهم السّلام کجا هستند؟ میگفتند مشغول عزاداری هستند. آنها گفتهاند… دقّت کنید، اینکه من میگویم خونخواهیها را راه انداختهاند یعنی ناامید نشدند. حالا حسین بن علی روحی له الفداء را کشتند، مهم نیست. میگویند کشتند، یک خونی به ناحق ریخته شد که در راستای احقاق حق بود. حدّاقل باید یک سیلی به طرف بزنیم. این که میگویم امام کوتاه نمیآید!
در کوفه گفتند ناموس حسین بن علی علیه السّلام مشکی به تن دارد، تا خون قاتلان ریخته نشود لباس سیاه را از تن در نمیآورند. این یعنی چه؟ یعنی باید این کار را بکنید.
دلیل غذا پختن حضرت سجّاد علیه السّلام در عزاداری اباعبدالله الحسین چه بود؟
«لَبِسَ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ السَّوَادَ وَ الْمُسُوح» و شروع به عزداری کردند. شبانه روز کار اهل بیت علیهم السّلام عزاداری است. این عزاداری هم عزاداری است و هم در آن سیاست است. «وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهم السّلام يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ» خود زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم که صاحب عزای اصلی است غذا درست میکنند که این خانمها عزداری کنند و غذا درست نکنند. «وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهم السّلام يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ »؛ «كَانَ يَعْمَلُ» یعنی کار هر روز او این بود. ماضی استمراری است. ماضی استمراری به فعلی میگویند که مدام و مستمرّاً در گذشته تکرار شده است. «وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهم السّلام يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ» غذا برای اینها درست میکرد. چرا؟ «لِلْمَأْتَمِ» اینها عزاداری کنند. وقتی سر عبیدالله بن زیاد به مدینه رسید، زین العابدین علیه السّلام دستور داد که هاشمیات لباس سیاه از تن درآورید. آیا این جگر خنک شده بود؟ نه، این جگر خنک نمیشود! این دل دیگر خنک نمیشود، ولی باید با این جامعه کار کرد.
حدّاقل این است که مردم بفهمند اگر کسی بار دیگر بخواهد غلطی کند، شمشیر به روی پسر پیغمبری بکشد عاقبت او سر بریدهی عبیدالله بن زیاد است. نتیجه هم این است که شما بعد از امام حسین علیه الصّلاة و السّلام دیگر نمیبینید که کسی شمشیر به صورت اهل بیت علیهم السّلام بکشند. یعنی باور نکردنی است که در شام غریبان سیّد الشّهداء علیه السّلام، زین العابدین علیه السّلام خسته نیست از اینکه این فاجعهی عظمی رخ داده است، پس دنبال کار خود برویم.
فضای آن زمان نشان میدهد که مردم عادّی دچار افسردگی شده بودند، چون باور نمیکردند که پسر پیغمبر صلوات الله علیه کشته شود و آسمان به زمین نیاید. میدانید این گزارشهایی که میگوید هر سنگی را امروز عصر بلند میکردند از آن خون میآمد، هم شیعه و هم سنّی به دهها طریق نقل کرده است. یک وقت بررسی بفرمایید، گزارشهایی که میگوید هر سنگی را بلند میکردید خون از آن بلند میشد، هم شیعه و هم سنّی به دهها طریق نقل کرده است، یعنی انکار آن سخت است. آسمان نمیتواند تحمّل کند، ولی امامی که فهم او به مصیبت از همهی عالم بیشتر است نمیگوید تمام کنیم، کافی است! اینها دیگر میخواستند چه کار کنند؟! تازه آن خطبههای کوفه است، بعد سراغ شامیان میروند. اهل بیت علیهم السّلام مظلوم هستند که… ما گاهی با این خطبهها فقط روضه خواندیم و گریه کردیم.
سخنان حضرت سجّاد علیه السّلام با پسر طلحه
بعد از خطبهی امام زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم پسر طلحه پیش… طلحه در جنگ جمل مرده بود، مردم میگفتند طلحه چه شد؟ میگفتند به دَرَک رفت. در یک جنگ مقابل امیر المؤمنین علیهم السّلام، او مرد. خیلی عاقبت به شرّی است دیگر. طرف اگر حدّ زنای محسنه میخورد و میمرد وضع بهتری از طلحه داشت. بدترین عمل روی زمین این است که انسان دشمن اهل بیت علیهم السّلام بشود و در این مسیر کشته شود. دیگر از این بدتر نداریم! پسر طلحه آسیب دیده بود. دید زنجیر به گردن زین العابدین علیه السّلام است. آمد گفت: «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَب؟»[12] آقا پیروز چه کسی است؟ ای بیانصاف!
ملامت خیلی وحشتناک است. من بزرگترهایی را دیدم که ملامت کردند و محکم بر دهان خود زدند. چون در همین دنیا نتیجهی آن معلوم میشود. ملامت یعنی چه؟ یعنی یک کسی اشتباهی میکند و حالا ضرر کرده است، دیگر هیچ فایده ندارد، بعد شما به او بگویید که برای چه این کار را کردید؟ خیلیها هم به آن مبتلا هستند. دیدی به شما میگفتم این کار را نکن! ملامت خیلی خطرناک است. اگر کسی به عاقبت ایمان ندارد، حدّاقل برای ترس بلا بر سر او آمدن در این دنیا نباید ملامت کند. طرف ورشکست شده است، حالا به او بگویید دیدی که به شما گفتم اهل ریخت و پاش هستی؟ حساب و کتاب تو… چرا این حرف را میگویید؟ چه فایدهای دارد؟ چه سودی دارد؟ قبل از این کار بگویید که بتواند جبران کند. این کار چه فایدهای دارد جز اینکه دل او را بسوزانید. دلسوزاندن در این دنیا قطعاً جواب دارد! خدا میداند من بزرگترهایی را دیدم که تا آمده حرف بزند محکم بر دهان خود زده است. گفته که خدا غلط کردم!
این بیانصاف وقتی دید زنجیر بر گردن زین العابدین صلوات الله علیه است، آمد گفت: «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَب؟» آنجا جنگیدید چه شد؟ حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ» میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد؟ از ظاهر ایشان معلوم بود، یکی زنجیر به گردن دارد و یکی هم مست شراب است و مهمانی تشکیل داده است. فرمود: موقع نماز که شد «فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ» یک اذان و اقامه بگو. پدر این (طلحه) دنبال این بود که اسم پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را از مأذنهها بیاندازد. روی مأذنهها اسم پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است، ما پیروز شدیم.
خطبهی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در کاخ یزید
آن بلایی که سر زین العابدین علیه السّلام آوردند، سر هر کس دیگری میآوردند اگر خودکشی نمیکرد، افسردگی میگرفت. زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم به شام رفت. ناموس یک غیور را جلوی چشم او بیاورند و به او بیحرمتی کنند؛ در همان ایّام! همهی حرفهایی که من از شب اوّل تا اینجا زدم را امام سجّاد علیه السّلام در کاخ یزید اجرا کرد. «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ»[13] بگذار روی این تخته پاره بروم میخواهم حرف بزنم. شمشیر را هم از رو بسته است! نمیگوید منبر، چون روی منبر دین میگویند. از روی منبر کاخ یزید که دین نمیگوید. فرمود: این اعواد است، تخته پاره است. نمیخواست، منتها چون اسراء همیشه غیر عرب بودند؛ اسراء آفریقایی بود یا برای جایی بودند، بلد نبودند حرف بزنند. یک دفعه مهمانها گفتند این شخص چقدر فصیح عربی حرف میزند!
این را اینجا بگویم که بعداً در روضه نگویم. اینکه شنیدید بعضیها میگفتند چه اسرای زیبایی! ما مثل اینها اسیر به این زیبایی ندیده بودیم. چون اسرای جنگی یا سیاه پوست بودند، یا آفریقایی بودند. فضای اینها متفاوت بود. این را نمیتوانم در روضه بگویم. گفتند آقا چقدر فصیح حرف میزند. بگذار ببینیم چه میگوید؟ دیگر چیزی برای او باقی نمانده است. همه را کشتید و اسیر گرفتید، حالا بگذارید یک جمله حرف بزند.
زین العابدین صلوات الله علیه وقتی دید فرصت فراهم شد، در کاخ یزید، در قلب حکومت دشمن، از فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام گفت. چند سال است که امیر المؤمنین علیه السّلام روی منبرها لعن میشود؟ امام کوتاه بیایند! مثل ائمّه نمیشود شد، ولی این روش آنها است. «أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى عَلَی قِبلَتَین» آن وقتی که شما کافر بودید، پدر من قبل از اینکه این کعبه قبلهگاه شود به قبلهگاه قبلی آن نماز خوانده است. «وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْن» با دو نیزه ضربه زده است. یعنی به شما، شما کافر بودید. «وَ ضَرَبَ بِسَیفَین وَ قاتِلُ الکُفر بِبَدرٍ وَ حُنَین مُعتِز زَکاة» آن کسی که خلایق از دست او روزی میخورند… در کاخ یزیدی که دارند امیر المؤمنین علیه السّلام را لعن میکنند…
بیان فضایل امیر المؤمنین سلام الله علیه توسط حضرت سجّاد علیه السّلام در کاخ یزید
در همین کربلا نگاه کنید، بخش زیادی از رجزهای دشمن لعن امیر المؤمنین علیه السّلام است. حضرت برای چه دارد این حرفها را میزند؟ این نشان میدهد که من کوتاه نمیآیم! صد بار دیگر هم کربلا رخ بدهد و کسی از این خانواده باقی بماند قد او خم نمیشود. «سَيْفُ اللَّهِ الْمَسْلُولُ وَ ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ وَ زَوْجُ الْبَتُول».[14] ببینید عمدهی خطبهی زین العابدین صلوات الله علیه مدح امیر المؤمنین علیه السّلام است. اصلاً حضرت چیزی نگفته است، فلسفه قیام نفرموده است که ما برای چه قیام نکردیم، برای چه بیعت نکردیم، اضطراری که میشد بیعت کنیم، ما چه مشکلی با هم داریم. اینجا فرصت نیست، حالا که فرصت است… چون قرار بود زین العابدین علیه السّلام را بکشد. حالا که فرصت است من مدح امیر المؤمنین را میگویم.
خدا میداند هر کسی در راه معرّفی امیر المؤمنین علیه السّلام به جامعه گام بردارد… سیّد الشّهداء علیه السّلام سر داده است که اسم امیر المؤمنین علیه السّلام در کاخ دشمن بالا برود. هر چه کنار منبر نشستیم و شما لعن کردید، میآییم در کاخ خود شما اسم امیر المؤمنین علیه السّلام را بالا میبریم. یک کاری کردند که یزید مجبور شد بگوید خدا عبیدالله بن زیاد را لعنت کند، من نمیخواستم چنین غلطی بکنم! درست است که بازیگر است، ولی او منفعل شد نه زین العابدین سلام الله علیه. آن همه جنایت در آن مجلس کرد، هر کاری که میشد یک مرد را تحقیر کند آنجا انجام دادند، ولی زین العابدین علیه السّلام کاری که باید بکند را انجام داد. اگر یک شیعه بگوید من شیعه هستم و مشکلات باعث شده است که من خسته شوم، باید جمع کند برود! این مسیر اهل بیت نیست. در مسیر اهل بیت تا زنده هستند به خدا امید دارند، خدا برکت میدهد.
حسین الحوثی؛ رهبر شیعیان یمن
این یمنیها را… بروید قصّهی حسین الحوثی را بخوانید، او شهید شده است. نمایندهی مجلس یمن بود. یک مستبصر… الآن شیعه است و در قم است. نزدیک به 11 سال پیش من از او شنیدم. آن وقت از این خبرهای یمن نبود. او یمنی است، میگفت خواهید دید در یمن چه اتّفاقی میافتد! اینها شیعهی اثنی عشری هم نیستند. کمی از حقیقت دست آنها رسیده است. ولی باطندار هستند. خیلی چیزها را هم هنوز نمیدانند. وقتی هم با آنها حرف میزنید خیلی خوب جذب میشود.
این را هم بگویم که یک عالم ناشناسی در قم است که جذب اوّلیّهی اینها کار او است و کسی هم او را نمیشناسد. یک نسخه پژوهی است که مشغول کار تحقیقی است. ما اگر بدانیم مکتب اهل بیت را… اهل بیت علیه السّلام فرمودند: شما بروید محاسن کلام ما را بگوییم اهل آن میآیند. من بیعرضه هستم که نرفتم معرّفی کنم. یک عالم پیدا شد، با اینها ارتباط گرفت و اینها زیر و رو شدند. آن وقت آن مستبصر که استاد علوم حدیث هم است؛ وهابی بود و شیعه شده است، میگفت در یمن یک نمایندهی مجلسی است به نام دکتر حسین الحوثی. از مجلس بیرون آمد و گفت من میخواهم بروم کار تبلیغی کنم. میدانید در یمن هم سلفیها خیل پر کار هستند و هم دولت خیلی غرب زده است. میگفت در یک روستا رفت و برای آن یک قبر کند. شبهای جمعه آنجا مینشست و کمیل میخواند؛ همین کمیلی که ما خیلی راحت از کنار آن رد میشویم. یک نفر از این روستا، یک نفر از روستای دیگر، یکی یکی اینها را جمع کرد و بعد برای آنها مجلس فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام را برگزار کرد. نفر به نفر اینها را جذب کرد. سالها اینها را بمباران هوایی میکردند و اینها در کوهها زندگی میکردند. شما میبینید که هنوز پابرجا است. زندگی اینها را ببینید.
گریه و اندوه در عزای اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه
هر جا نقصی است یعنی یک نالایق مثل من نتوانسته وظیفهی خود را انجام دهد. میخواهم وارد روضه شوم، قبل از آن یک اعتذار کنم. شما چیزی هم نمیگویید، نوکرهای امام حسین و یکی مثل من میداند که اگر قرار بود من جای دیگری حرف بزنم کسی پشیزی ارزش قائل نبود. شما به حرمت امام حسین علیه السّلام مینشینید و تحمّل میکنید. گاهی هم ممکن است من چیزی بگویم که با عقیده و سلیقهی شما جور نباشد. حرمت امام حسین علیه السّلام را رعایت میکنید. هم طلب حلالیّت میکنم و هم امیدوارم زهرای اطهر از شما قبول کند.
امام صادق فرمود : اشک چشمی جاری نمیشود الّا اینکه به فاطمهی زهرا سلام الله علیها خبر آن میرسد و مورد عنایت است. شب آخر این مجلس است. صاحب خانه به اسارت رفته است. ما توقّع جایزه و تشکّر نداریم، ما را از در خانهی خود بیرون نکنید. شما هم از اینکه نوکر خود را تحمّل کردید، دون شأن شما حرف زدم، گاهی حرفی زدم، شوخی کردم، عقیدهی شما نبود، تحمّل کردید، خدا از شما قبول کند. قصد ما خدمت بود، خود زهرای اطهر سلام الله علیها میداند، ولی دست ما خالی است. امشب باید به در خانهی صاحب عزا برویم. موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: آنهایی که نمیتوانند امام خود را ببینید آنها یتیم هستند «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ».[15]
إنشاءالله خدا قسمت نکند که عزیز شما از دنیا برود، یک وقتی به بهشت زهرا سر میزنید و قبری را میبینید که تازه کندند و صاحب عزا ایستاده است، گداها همه پیش صاحب عزا میروند «آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ جَدِک». «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»[16] آقا بیچاره هستیم، شب به در خانهی شما آمدیم. جدّ شما فرمود: شب اگر به در خانهی شما آمدند، ظنّ به این داشتید که دروغ میگوید دست خالی او را رد نکنید. «يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» این هم نیست. این هم آیه است که من میخوانم. ما هیچ کاری نکردیم «فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ». اصل این شبها باید بنشینید گریه کنید اگر توانی برای شما باقی مانده است. امروز کمی بیشتر گریه کردند دیگر حال ندارند.
حضرت زینب سلام الله علیها؛ شیرزن دشت کربلا
زینب کبری سلام الله علیها از صبح در سر خود زده است. بیبی جان برای شما بمیرم. تمام روضههایی که این دهه برای شما خواندند گوشهای از چیزهایی است که او دیده است. همین امروز از بعد از ظهر تا حالا. اگر الآن بروید در دشت کربلا نگاه کنید زینب سلام الله علیها را پیدا نمیکنید، دارد میگردد تا بچّهها را پیدا کند. شب شده است، اینها شاهزداده بودند، خاک نشین نبودند. الآن اگر بروید نگاه کنید این بچّهها شب کجا میخوابند؟ خیمهای باقی نمانده است، خیمهها را سوزاندند. یک نقل جدید است که متأخّرین نقل کردند و دل من را میسوزاند. خدایا به اضطرار زینب کبری سلام الله علیها ما را مضطر غیبت حضرت حجّت روحی له الفداء بگردان.
علمدار زینب کبری سلام الله علیها است، مسئول امنیّت این کاروان است. میگردد سرشماری میکند. خیلی از بچّهها… روایات اینطور میگوید: وقتی به خیمهها حمله کردند، سرمست پیروزی که بودند، بعضی از بچّهها را با شمشیر جلوی در خیمهها زدند، نقل داریم. دارد بررسی میکند چه کسی مانده است، بچّهها کجا رفتند. شب شده است، این بچّهها میخواهند نزدیک جایی که آتش است بیایند. حجابی ندارند که جلوی نامحرمها جلو بیایند. در بیابان هم نمیتوانند بمانند. میگردد اینها را پیدا کند. در کنار یک بوتهی خاری دو نفر را پیدا کرد. دل او خوش شد. هر چه صدا کرد دید جواب نمیدهند. دست در دست هم…
خواب حضرت سکینه سلام الله علیها در خرابهی شام
امروز اگر زیارت ناحیهی مقدّسه خواندید، آن جایی که دل من از همه بیشتر میسوزد جایی که روضه دارد نیست، آنجایی است که میگوید: «كُنْتَ رَبِيعَ الْأَيْتَامِ»[17] بهار یتیمان بودی. حسین جان یتیمهای تو امشب کجا خوابیدند! یتیمهای تو امشب صورت روی خاک گذاشتند. دختر امام حسین علیه السّلام میگوید: خواب زهرای اطهر سلام الله علیها را دیدم. تا فهمیدم که مادر ما فاطمهی زهرا علیه السّلام در آن کجاوه است خود را رساندم، گفتم مادر جان! حرمت ما را هتک کردند. ببین در قتلهگاه با پدر من چه کار کردند! این را در لهوف نوشته است، نگاه کنید. سکینه خاتون میفرماید زهرای اطهر به من فرمود: بند دل من را پاره کردی «فَقَدْ قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي»[18] اینقدر نگو، بند دل من پاره شد. خود من از صبح همینجا بودم. جلوی چشم مادر او…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.
[4]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 68.
[5]– الأمالي( للصدوق)، النص، ص 173.
[6]– سورهی شوری،آیه 11.
[7]– سورهی انعام، آیه 103.
[8]– الأمالي (للصدوق)، ص 342.
[9]– سورهی نساء، آیه 63.
[10]– سورهی بقره، آیه 11؛ سورهی آل عمران، آیه 167.
[11]– وسائل الشيعة، ج 3، ص 238.
[12]– الأمالي (للطوسي)، النص، ص 677.
[13]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 45، ص 137.
[14]– الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص 77.
[15]– سورهی یوسف، آیه 97.
[16]– همان، آیه 88.
[17]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 98، ص 239.
[18]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص 189.