احیاء دین در عصر غربت – جلسه نهم

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی مورخ 07 مهر ۹۶ مصادف با شب نهم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به ادامه سخنرانی پیرامون موضوع «احیاء دین در عصر غربت» پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تلاش ائمّه علیهم السّلام برای برپایی حکومت

چندان به پایان دهه‌ی اوّل محرم الحرام باقی نمانده است. موضوع بحث ما احیای دین در عصر غربت دین است. همه‌ی حرف ما، به قول اهل هنر سناریوی یک خطّی عرایض ما در این دهه همین یک جمله است که دوران اهل بیت علیهم صلوت الله بسیار سخت‌تر از امروز بوده است ولی آن بزرگواران به دلایلی خسته نشدند و سعی کردند که دین را نجات بدهند. گرچه خود امام دین است، گاهی در رجزها می‌بینید که می‌فرمایند از دین پیغمبر دفاع می‌کند. خود امام جزء دین است بلکه «دِينَ اللَّهِ الْقَوِيمَ» است. امّا آن دینی است که باقی دین را هم نگه می‌دارد. خسته نشدند، ناامید نشدند، برای رسیدن به همه‌ی هدف برنامه‌ریزی می‌کردند ولی عمل آن‌ها اگر به یک هدف هم از چند هدف می‌رسیدند، آن‌ها را خسته و ناامید نمی‌کرد. امام برای همه‌ی اهداف خود برنامه‌ریزی می‌کند، کما این‌که اگر یک وقت فرصت بشود راجع به قیام سیّد الشّهداء علیه السّلام با هم گفتگو بکنیم که از آن بحث‌هایی است که برای دهه‌ی اوّل نیست، یک حوصله‌ای بیرون از این هیجان و این فرصت عظیم می‌خواهد؛ فرصت بیشتر بشود آن‌جا گفتگو بشود امام می‌داند پیروزی نظامی پیدا نخواهد کرد ولی تا شکست بنی امیّه و تشکیل حکومت هم برنامه‌ریزی کرده است امّا بعداً به خیلی از آن‌ها نرسیده است برای همه‌ی هدف برنامه‌ریزی می‌کند ولی در عمل طبیعتاً اوّل باید مرحله‌ی اوّل را باید انجام بدهد؛ خسته نمی‌شود، مشکلات او را از پای درنمی‌آورد. این مشکلاتی که ما گاهی در جامعه‌ی خود داریم، زد و بندها و بده بستان‌ها و بگیر ببندها اگر بعداً سراغ سیره‌ی اهل بیت برویم، در تاریخ اهل بیت نگاه بکنیم، می‌بینیم حداقل کمتر از الآن نیست، بلکه می‌شود گفت بیشتر است. ولی امام خسته نمی‌شود.

کمک به مجالس اهل بیت و از بین بردن غربت اهل بیت

 همه‌ی حرف ما این است اگر این تبدیل به یک باور بشود -نه دانش؛ نه این‌که نمی‌دانستم حالا می‌دانم. این هیچ فایده‌ای در این موضوع ما ندارد- من می‌گویم پس من هم باید یک گوشه‌ای، یک علمی زمین افتاده‌ای از دین را بلند بکنم. -خدایا تو شاهد باش که گفتن این حرف برای من سخت است- یک چنین جلسه‌ای که بخواهد شکل بگیرد، صدها میلیون تومان هزینه دارد. یکی می‌گوید: من می‌تواند بیایم چایی آن را تأمین بکنم. یکی می‌گوید: من می‌توانم بیاییم چراغ آن را روشن بکنم. یکی می‌گوید: توان مالی دارم. بسم الله این برادرها امروز به من پیغام دادند، «هَل مِن نَاصرٍ یَنصُرنی» گفتند؛ میلیون‌ها میلیون بدهکار هستند. یکی می‌گوید: من توان علمی دارمف برود یک گوشه‌ای از دین را بلند بکند. یک علم زمین خورده را به اهتزار دربیاورد، نیمه برافراشته را افراشته بکند. یکی می‌گوید: توان جسمی دارم، بسم الله. یکی می‌گوید: من فکر دارم یا علی. به همه‌ی آن‌ها هم نمی‌رسم. یک کسی بخواهد یک جلسه برای اباعبدالله الحسین تشکیل بدهد خیلی کار سختی است نمی‌توانم همه‌ی آن‌ها را خود من انجام بدهم ولی می‌شود شریک شد. این‌قدر داریم که طرف زنگ می‌زند به یک روضه‌خوان می‌گوید: چیزی پیدا کردم امشب بگو. این‌ها زیرکی بعضی‌ها است، خود را در گریه‌ی هزاران نفر شریک می‌کند و هر کسی به نوبه‌ی خود.

خدا شهید کجباف رحمة الله علیه را رحمت بکند، بدن او برنگشته است، سردار جنگ هشت ساله است. وقتی هم می‌خواستند معامله بکنند، خانواده‌ی او گفتند: ما نمی‌خواهیم به خاطر جنازه‌ی شهید ما پول بدهید. اگر هم می‌خواهید پول بدهید، یک شهید دیگر را بیاورید. شهید همه را با هم بخشیده است. آن کسانی که ایشان را می‌شناختند، می‌دانند نزدیک حرم ارباب ما در اربعین کفش واکس می‌زد، مرخصی می‌گرفت از سوریه به آن‌جا می‌رفت و کفش واکس می‌زد. بعد از شهادت او من دیدم پسر او عکس او را زده بود، داشت کفش مردم را واکس می‌زد. به اندازه‌ی کفش واکس زدن. هر کسی هر کاری از دستش برمی‌آید، انجام بدهد. امروز ظهر یک برادر شهیدی یک حرفی به من زد، خدا می‌داند منهدم شدم، با خاک یکسان شدم؛ شبیه به این کسانی که اخیراً چهار تا خوردند، ما هم خلاصه نابود شدیم و رفت. من از خود آن‌ها بودم، از حق طلبی من است که می‌گویم داغان شدیم. خیلی حرف عجیبی زد، می‌گفت: من رفته بودم مشهد، تازه چهلم برادر من تمام شده بود یا نزدیک به چهلم برادر من بود که شهید شده است.

اهمّیّت گریه کردن در مجالس اهل بیت

 این گریه کن است. مجلس گرم کن است. این یک نوع کمک است. طرف می‌رود مجلس امام حسین علیه السّلام را گرم می‌کند. ما در روایات داریم بعضی از آن‌ها هم منسوب به اهل بیت است، وقتی مسلم بن عقیل را کشتند یک شاعری -که از ائمّه رسیده است او را تجلیل کردند- گفت: «أ تَقضی وَ لَم تَبکِکَ البَاکِیات» تو آن‌جا در کوفه غریب مردی، غریب شهید شدی، یک نفر یک زن آن‌جا برای تو گریه نکرد؟ «أمَا لَکَ مِن مصرِ مِن نَائِحَه» نائحه کسانی بودند که در جلسات پولدارها آن‌ها را می‌بردند چند می‌ گیری گریه بکنی؟ یک نائحه نبود، یک کسی پول بدهد بیاورد بدن مسلم را که روی زمین می‌کشند، این شبیه بچّه‌ی‌ خود که می‌خواهد گریه بکند، تو را از غربت دربیاورد. گاهی یک نفر می‌گوید: من می‌روم مجلس امام حسین علیه السّلام را گرم می‌کنم. خدا می‌داند اگر نیّت کسی خیر باشد، چه اتّفاقی می‌افتد.

 این می‌گوید: مادرم سادات بود، بچّه‌ی او شهید شده بود، من رفته بودم مشهد، برگشتم به من گفت: فلانی خوش به حالت. گفتم: مادر چه شده است؟ گفت: من ماندم حضرت زهرا سلام الله علیها می‌خواهد با تو چه کار بکند. گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: این چهلم که بود اگر کسی برای بچّه‌ی شهید من یک نعلبکی می‌خواست جا به جا بکند، من دوست داشتم پای او را ببوسم. ما معتقد هستیم صاحب این مجلس صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. هر جایی که پرچم به اسم ابا عبدالله الحسین علیه السّلام باشد، صاحب آن صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. لذا هر کسی هر کاری از دستش بر می‌آید، بکند. گاهی آدم نمی‌تواند همان‌طور که در ماجرای غدیر می‌گویند. آدم می‌تواند به اندازه‌ی یک وعده غذا شریک بشود. ده هزار تومان. اگر این جمعی که این‌جا نشستند، نفری ده هزار تومان بدهند، یک هیئت مفصّل ده روز می‌تواند کار بکند، چیزی نیست. می‌گوید: این‌قدر هم نمی‌توانم، می‌گوییم: اشکال ندارد. می‌گوید: می‌آیم مجلس ارباب را گرم می‌کنم، از خلوتی درمی‌آورم. بودند کسانی که خوش گریه بودند، یک جلسه که دوست داشت می‌رفت، یک جلسه‌ی خلوت هم در محل بود به آن‌جا می‌رفت و بلند بلند گریه می‌کرد. خود این هم از غربت درآوردن است. این هم جذب است. یکی توان دارد می‌گوید: من شعر می‌گویم. من این‌قدر دیدم، طرف می‌آید خاضعانه می‌گوید، اسم من را هم هیچ کجا نبرید، این شعرها را گفتم اگر خوب است بخوانید، یک مصرع آن را بخوانید. این رندی است بعداً ما می‌فهمیم که… یعنی اگر الآن می‌رفتند محبّان سیّد الشّهداء علیه السّلام که سر به سینه‌ی تراب نهادند را از خاک بیرون می‌آوردند، می‌گفتند: دوست داشتی الآن یک لحظه به دنیا برگردی کجا بروی؟ آن‌جایی دوست داشتند بیایند که ما هستیم. خدا بکند قدر بدانیم. خلاصه این‌ها تقاضای کمک دارند و البتّه بگویم تقاضای کمک دارند که اگر کسی بخواهد به مجلس ابا عبدالله علیه السّلام کمک بکند، باید منّت هم بکشد. آدم اگر نخواهد سر خم بکند جلوی گروه‌های مختلف بخواهد سر خود را بالا نگه بدارد این‌طور است که به این راحتی اتّفاقاً از جایی هم پول زیاد قبول نمی‌کنند خدا بکند این‌جا از آن‌جاها باشد.

امام حسین علیه السّلا مظهر توحید

موضوع بحث غربت دین بود. چند شب از غربت دین گفتیم. چند شب عرض کردیم اهل بیت به دلایلی خسته نمی‌شدند، تکلیف مدار بودند. توحید اهل بیت را عرض کردیم؛ نیّت مهم است. کاری که بخواهی در آن ثواب داشته باشد نیّت لازم دارد و بگویم نیّت خالص خیلی سخت است، دست نیافتنی است این ضجّه لازم دارد. یکی از کارهایی که پیشنهاد می‌کنم انجام بدهید بهتر از قبل بشوید چون خوب هستید بعد بیچاره‌هایی مثل من که هیچ هستند را هم دعا بکنید این است گریه که می‌کنید از خود حضرت گریه‌ی خالص برای خود او را بخواهید. توحید بخواهید. حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام مظهر توحید است، هیکل توحید ربّ العالمین است. مظهر توحید است، از او توحید بخواهید. از او ولایت‌مداری حقیقی بخواهید. بعد عرض کردیم که خوب منفعل هم نمی‌شدند که بگویند: دیگر سخت است، هیچ کسی کار ندارد، بروم دنبال کار خود. می‌روم در غار زندگی می‌کنم. خسته بشود کوفته بشود، اعصاب او خورد بشود اصلاً. هیچ یک از اهل بیت علیهم صلوات الله قرص اعصاب نمی‌خوردند. البتّه قرص اعصاب دو قسم است؛ یک بخشی از آن مشکل جسمی است، مثل فرض بفرمایید ضعف ماهیچه‌ی یک نفر است. یک نفر است یک ضعف اعصاب دارد این جسمی است. یک وقتی است که افسرده است، منظور من این دومی است. آن اوّلی دارو می‌خورد، بالاخره اعصاب هم جزء این بدن است. شما یک مورد پیدا نمی‌کنید اهل بیت اهل افسردگی باشند. عرض کردیم سعی می‌کنند هر طور که شده است، غربت دین را کم بکنند.

عدم مقابله به مثل ائمّه علیهم السّلام با دشمنان

بعد عرض کردیم تا دل شما بخواهد همین خودی‌ها اهل بیت را غریب کردند، به غربت دین افزودند. با رفتار خود، با منش خود نمونه‌ی آن چیزی است که لازم است در فضای مجازی فریاد بزنند. حال شیعه‌ها بهم بخورد. اگر دشمن یک غلطی می‌کند که با هیچ مبنایی… اگر داعش ادّعا دارد که با عقیده‌ی خود ما را تکفیر می‌کند، همان داعش حتّی در ادّعا کردن نمی‌تواند بگوید مثله کردن جزء دین خود من است، چه برسد به ما. ما گاهی می‌بینیم اگر آدم کار برای خدا نکند، ممکن است گاهی از سرباز این طرفی هم یک فیلمی درمی‌آید یک غلطی بکند. آن لحظه‌ای که جنازه‌ی یک میّتی را هتک می‌کند، آن آدم سرباز زهرای اطهر نیست؛ بلکه آن موقع سرباز شمر و یزید است. آن‌جا دارد به نفع یزید تبلیغ می‌کند، دارد آن را تبرئه می‌کند می‌گوید: بده بستان است، مقابله به مثل است. ما ممکن است در خطّ مقدّم نتوانیم اسیر را برگردانیم، تیر خلاص به او بزنیم ولی به بدن او هتک نمی‌کنیم. یعنی بعد از کربلا اصلاً بنای شیعه بر این نیست که با بدن میّت انتقام‌کشی بکند. نمی‌شود من شیعه‌ی امام حسین علیه السّلام باشم، بعد رفتار شمر و یزید را داشته باشم. این مقابله به مثل انواع دارد. ائمّه اهل مقابله به مثل نیستند، اهل احقاق حق هستند. حاکم مدینه خیلی امام سجّاد علیه السّلام را اذیّت کرد. انقلاب شد، واقعه‌ی حرّه شد، مردمی که واقعه‌ی حرّه را انجام دادند، قیام کردند. چون امام سجّاد علیه السّلام با حکومت نبود، با امام سجّاد علیه السّلام کاری نداشتند، خانه‌ی ایشان امن بود. حاکم مدینه را گرفتند، بستند، مردم صف کشیدند. یکی می‌آمد آب دهان پرتاب می‌کرد، یکی می‌آمد فحش می‌داد. یکی سیلی می‌زد، یکی فحش ناموس می‌داد، همه در صف هستند. این مدام می‌گفت: ای وای علیّ بن الحسین بیاید می‌خواهد با من چه کار بکند؟ این همه من او را اذیّت کردم. وقتی کاروان اسرا به مدینه برگشتند این‌ها خیلی تمسخر کردند؛ الآن فرصت انتقام‌کشی است. وجود مبارک زین العابدین وقتی مقابل او قرار گرفت… دیدید ما می‌گوییم: داداش. برادر از یک پدر و مادر نیستیم ولی می‌گوییم داداش، این‌طور می‌گوییم. بعضی اقوام دایی جون می‌گویند. عرب می‌گوید: پسر عمو. ولی لفظ تحبیبی است. یعنی شما می‌گویید داداش جون؛ این تحبیب در آن است. آن آدم ذلیل بود. ظلم کرده بود حالا ورق برگشته بود، او را فحش می‌دادند حضرت وقتی مقابل او قرار گرفت فرمود: پسر عمو خدا شاهد است دوست نداشتم تو را در این حال ببینم؛ اگر کاری از دست من برمی‌آید بگو برای تو انجام بدهم. یعنی الآن که دست‌های تو را بستند، من آدمی نیستم مثل شما باشم. وقتی دست را بستید، تازه شروع  به خندیدند می‌کردید. این را هم نفرمود، این را من دارم می‌گویم. فرمود: به خدا دوست نداشتم تو را در این حال ببینم. اگر کاری داری بگو انجام می‌دهم. بعد برگشت گفت: اگر کسی برای من احترام قائل است، از این بگذرد. این مرام اهل بیت است.

امام باقر علیه السّلام فرمود: پدرم به من وصیت کرد اگر با کسی دچار مخاصمه شدی، درگیر شدی، او مقابل تو جز خدا کسی را نداشت، او را مراعات بکن. جز خدا اگر کسی را نداشت. امام اهل مقابله به مثل نیست. خدا شاهد است من سیره‌ی ائمّه علیهم السّلام را نفهمیدم و نتوانستم اهل بیت را معرّفی بکنم. اگر من ائمّه را معرّفی کرده بودم و می‌شناختم، عالم در برابر آن‌ها خاضع می‌شدند، عالم در برابر زیبایی مطلق خاضع می‌شوند. زیبایی مطلق همه را منفعل می‌کند ما نتوانستیم معرّفی بکنیم. یعنی من، از مقصّرین خود من هستم. سعی می‌کردند دین را از غربت در بیاورند، هر چه می‌توانند منفعل نباشند ولو شش ماه پیش خود من را با زنجیر به گردن به مدینه آوردند ولی من این کار را نمی‌کنم. دینی که من می‌خواهم معرّفی بکنم، در آن اسیر کوبی نیست. ممکن است اسیر را در خطّ مقدّم چون نمی‌توانم برگردانم و نمی‌شود هم او را آزاد بکنم؛ چون می‌رود من را لو می‌دهد مجبور می‌شویم بکشم ولی اگر می‌خواهم اسیر را برگردانم با فحش برنمی‌گردانم. اگر کشتم به بدن او اهانت نمی‌کنم، وقتی کشته شد تمام شد. من وظیفه داشتم او را بکشم، وظیفه‌ی من این نیست به او جسارت بکنم. وای به حال این‌که ما شیعه‌ها به همدیگر…

نقش نزدیکان اهل بیت در افزایش غربت اهل بیت علیهم السّلام

بعد عرض کردیم عدّه‌ای از نزدیکان اهل بیت باعث می‌شدند خیلی غربت اهل بیت افزایش پیدا بکند. از آن طرف عرض کردیم، عدّه‌ای بودند سعی می‌کردند اهل بیت را از غربت دربیاورند، سینه سپر بکنند از مثل کربلا که سینه سپر بکند، تیر و نیزه به ارباب نخورد بگیر تا آن‌جایی که وقتی بحث از این بود که امام، امام است یا نه مثال‌هایی عرض کردیم مثل مؤمن طاق را که فحش را او به جای امام می‌خورد. فراوان هستند شاید بعداً هم به آن‌ها اشاره کردم. یکی از آن چیزهایی که خیلی مهم است جای آن هم امشب است که بگویم در این دهه بخواهم بگویم این است که از آن کسانی که باعث غربت شدید امام می‌شدند، بعضی از آن‌ها آن کسانی بودند که اتّفاقاً ژن‌های خوبی هم داشتند. چون تنها ژن خوب در این عالم واقعاً خوب ژن سادات است. واقعاً خوب است. این سادات امام زاده‌ی ابن الامام، سبط الامام -سبط یعنی نوه‌ی دختری- این از عوامل اصلی غربت اهل بیت است.

 زمان زین العابدین صلوات الله علیه حکومت بنی امیّه به شدّت تلاش می‌کند که امام را تخریب بکند و حضرت هم دارد زندگی عادی می‌کند، به مردم کمک می‌کند. یک پسر امیر المؤمنین علیه السّلام به دادگاه می‌رود شکایت می‌کند، می‌گوید: موقوفه‌های زمان پیغمبر را باید به من بدهید. تنها پسر باقی مانده از امیر المؤمنین علیه السّلام من هستم، این علیّ بن الحسین برادرزاده‌ی من است و حکومت هم تعیین می‌کند و اجازه می‌دهد موقوفه دست چه کسی باشد. موقوفه‌های پیغمبر و امیر المؤمنین علیهم السّلام که زیاد هم است، ثروت فراوانی است؛ می‌رود از امام شکایت می‌کند. یک شب به یاد دارید عرض کردم یک جانباز کربلا که او هم پسر امام است، می‌آید به زین العابدین صلوات الله علیه سر همین پول‌ها فحش می‌دهد. «لَولا أنَّ بَنِي اُمَيَّةَ وَجَدُوا »[4] اگر بنی امیّه یار پیدا نمی‌کردند، نمی‌توانستند حق ما را بخورند. زین العابدین فرمود: اگر فرزندان فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها و نوه‌های ایشان حقّ امامت ما را به جای بیاورند، بهشتی می‌شوند چون این‌ها می‌توانند ضربه بزنند. این‌ها بیش از دیگران می‌توانند ضربه بزنند. در آن شرایطی که همه می‌خواهند امام را تخریب بکنند، یک خودی بگوید: این حرف‌ها چیست می‌زنید. کرامت چیست، عصمت کجا بود. ما در خانه‌ی او هستیم، می‌بینیم. به راحتی می‌تواند امام را تخریب بکند و شما هم نمی‌توانید او را تکذیب بکنید.

من این مثال را زیاد این طرف و آن طرف گفتم؛ در قم یک کنگره‌ای برگزار شد می‌خواستند فضایل یک آقایی را بگویند از بزرگان بود. هر کسی آمد یک چیزی گفت. یک کسی گفت: ایشان روی هوای پرواز می‌کرد. یکی گفت: در دریا می‌رفت. یکی می‌گفت: طی الارض می‌کرد. همه‌ی این‌ها که گذشت پسر او هم از بزرگان است. گفت: این‌ها که… می‌خواهم بگویم آن کسی که می‌تواند تخریب بکند آن خودی است. فرض بکنید آن وسط یکی بلند می‌شد می‌گفت: جمع بکنید. می‌گفتند: تو بنشین خبر نداری. تو یار سرّ او نبودی. پسر او آخرین نفر سخنران بود. عمداً هم آخرین نفر سخنرانی کرد. گفت: این‌که شما می‌گویید ما ندیدیم. اگر حواس خود را جمع نمی‌کردیم یک جدید صیغه می‌کرد. اصلاً منفجر شد. هر چه آن‌ها گفتند در هوا پرواز می‌کرد، در زمین چه کار می‌کرد، طی الارض می‌کرد همه‌ی آن‌ها تمام شد. گفت: پدر ما یک شیطنتی داشت که… تسبیح داشت می‌گفت: صد و هفتاد و سومین نفر، صد و هفتاد و چهارمین نفر. شما می‌خواهید بگویید: دروغ می‌گویی؟ پدر من است، شما چه می‌گویید؟! می‌خواهی مادر شصت و هفتم خود را بردارم بیاورم ببینی. شما می‌خواهی تکذیب بکنی، مگر می‌توانی تکذیب بکنی، نمی‌توانی تکذیب بکنی تمام شد. هر چه عرفان درست کرده بودند با بمب اتم زد آن را منفجر کرد.

نقش تخریبی امامزاده‌ها در رابطه با ائمّه علیهم السّلام

همین کار را بعضی از امامزاده‌ها با اهل بیت کردند. می‌گفتند: می‌گویند: امام صادق علیه السّلام یک فقهی دارد هیچ کسی ندارد. واقعاً هم همین‌طور بود فقه امام صادق علیه السّلام منحصر به فرد بود. همه بحث فقهی می‌کردند، استدلال بکن، از کجا بیاوریم، حکم شرعی از کجا بیاوریم، روایت آن را بیاور بحث بکن، اصول فقه را با آن مخلوط بکن. امام صادق علیه السّلام می‌فرمود: حکم آن این است. حلال است، حرام است، واجب است، مباح است یا باید امام صادق علیه السّلام را قبول می‌کردی با باید قبول نمی‌کردی. لذا نمی‌شد امام صادق علیه السّلام را نقد کرد -ما یک وقتی مفصّل این را یک جایی نقد کردیم- بحث این است که امامزاده‌ها می‌توانند خراب بکنند. می‌رفتند پیش یک کسی که هم نوه‌ی امام حسن علیه السّلام است و هم نوه‌ی امام حسین علیه السّلام است. یعنی پدر او پسر امام حسن علیه السّلام است، مادر او دختر امام حسین علیه السّلام اسیر کربلا است. پدر او هم جانباز کربلا است. یکی از طرف امام حسن علیه السّلام، یکی از طرف امام حسین علیه السّلام. رفتند گفتند: می‌گویند: فقه امام جعفر بن محمّد خیلی ویژه است. گفت: این‌ها دکان است. جمع بکنید بروید مسجد ببینید علما چه می‌گویند. یک نفر آمده است، کجا درس خوانده است، استاد او چه کسی بوده است؟ گفتند: آقا می‌گویند اهل بیت علم لدّنی دارند؟ گفت: جمع بکن این حرف‌ها را زدند دکان است. راوی می‌گوید: من رفتم در مدینه گفتم اعلم چه کسی است؟ گفتند: این، همین را که من دارم می‌گویم. رفتم از او سؤال کردم دیدم خود او هیچ چیزی بلد نیست. آمدم گفتم: این چیزی نمی‌داند. دیدم چشم‌ها براق شد. چون یک عدّه هم به نفعشان بود. اصلاً اوّل به نفع حکومت بود که این بالا بیاید. بنی عبّاس برای این‌که با بنی امیّه درگیر بشوند، سراغ این‌ها آمدند. گفتند: این عجب جنس خوبی است. می‌شود مقابل بنی امیّه بگوییم اهل بیت. این هم نوه‌ی امام حسن و امام حسین علیهم السّلام است، با ما همکاری می‌کند. اصلاً رفتند بیعت گرفتند، با هم بستند. هیچ کسی مثل این نمی‌توانست امام صادق علیه السّلام را خراب بکند. بدتر آن را بگویم می‌گفت: این جعفر بن محمّد می‌گوید: من امام هستم؟ پدر بزرگ او که امام حسین علیه السّلام است. بعد نستجیر بالله این جدّ ما حسین بن علی تقوا را رعایت نکرد. چه کسی جز این آدم می‌تواند این حرف را بزند؟ یعنی اگر کسی در جای دیگر بگوید مردم دهان او را پاره می‌کنند. ولی این را چه می‌خواهی بگویی؟ می‌گوید: برای این‌که باید به مردم می‌گفت امامت از آل حسن است ولی چون دوست داشت امامت از فرزندان خود او باشد دیگر نگفت. خدا رحمتش بکند بالاخره پسر فاطمه‌ی زهرا است، خدا می‌گذرد. آیا شنیده بودید که یک کسی یک چنین غلطی راجع به امام معصوم علیهم السّلام بکند؟ این را فقط یک امامزاده می‌تواند انجام بدهد.

همان‌طور که سر بسته می‌گویم برای انهدام ولایت فقیه یک مرجع می‌تواند این کار را بکند، کسی دیگر نمی‌تواند، کسی دیگر بیایید اصلاً عددی نیست که بخواهد مقابله بکند. لذا اگر هم قرار باشد سرمایه‌گذاری بشود از این طریق سعی می‌کنند سرمایه‌گذاری بکنند. «تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»[5] کسی غیر از او نمی‌تواند. من بیایم حرف بزنم می‌گویند: بچّه بنشین برو خود را آب بکش. تو را چه به این حرف‌ها. باید ریش تو سفید باشد، باید 80 سال سن داشته باشی. باید عین خود را از ته حلق بگویی. مگر همین‌طور می‌شود؟ باید چهار نفر دست تو را ببوسند، باید سه نفر پای تو را ببوسند تا بتوانی. امامزاده‌هایی که اهل بیت را تضعیف کردند، عجیب غریب تضعیف کردند. این بحث خیلی مهم است بنده اخیراً به امامزاده‌ها گیر دادم. ولی دو تا نکته دارد. یک مورد دیگر از موارد منفی آن را بگویم بعد رفتار اهل بیت را بگویم که یک وقت شما اشتباه نگیرید بنده هر جایی دارم می‌روم یک گبندی ببینم اسم امامزاده باشم می‌روم نگاه می‌کنم، منسوب به کدام امام است، درگاه آن را هم می‌بوسم اشتباه نگیرید. امّا قرار ما بر این است که من به شما راست بگویم؛ اگر یک کسی به من بگوید مجموعاً آن امامزاده‌های ویژه خیلی خوب‌های آن‌ها از بدهای آن‌ها بیشتر هستند من می‌گویم ببخشید من یک مقدار تاریخ خواندم بد باورم می‌شود، این را هم می‌گویم. نمی‌گویم ده تا خوب هستند یکی بد هستند. البتّه چه می‌گویم را تقیّه می‌کنم نمی‌گویم.

 نقش تخریبی جعفر عمومی امام زمان علیه السّلام

یک نمونه به شما عرض بکنم. حالا بعضی وقت‌ها ما با سادگی می‌گوییم آن جعفر این توّاب شد. من بگویم این آقای جعفر که توّاب شد چه کار کرده است؟ این رفت بست که امام عسگری را ساقط بکند. گفت: چرا شما این‌‌قدر به برادر من احترام می‌گذارید؟ ما در بعضی از روایات خود داریم به امام صادق علیه السّلام گفتند: جعفر صادق به خاطر این‌که یک جعفری در فرزندان اهل بیت به دنیا می‌آید که او صادق نیست، کذّاب است. چرا گفتند: کذّاب است؟ یعنی صبح تا شب مدام دروغ می‌گفته است؟ نه یک ادّعای بزرگی… گاهی یک نفر صبح تا شب دروغ می‌گوید، گاهی یک نفر یک دفعه می‌آید یک دانه دروغ می‌گوید، به اندازه‌ی همه‌ی دروغ‌های همه ارزش دارد. این گفت: چرا شما این‌قدر این برادر من را تحویل می‌گیرید؟ تعظیم و فلان می‌کنید؟ آوردید او را محاصره کردید، باز هم او را تعظیم می‌کنید؟ من را تحویل بگیرید، سالی این‌قدر هم به شما پول می‌دهم. حاکم بنی عبّاس گفت: ما مجبور هستیم به او احترام بگذاریم. مردم او را قبول دارند. ما چپ به او نگاه بکنیم، بخواهیم هم بکشیم باید بگوییم به مرگ طبیعی از دنیا رفت، طرفدارهای او دهان ما را پاره می‌کنند، کسی تو را حساب نمی‌کند. امّا همین حکومت با این بست؛ چرا؟ در شیعه قاعده بر این بود که بعد از امام حسین علیه الصّلاة و السّلام امامت فقط از طریق پدر به پسر می‌رسد، از طریق برادر و این‌ها نداریم. استثناء یک بار امام حسین علیه السّلام بوده است. اعتراض آن پسر هم که می‌گفت: امام حسین علیه السّلام (نعوذ بالله) بی‌تقوایی کرد، همین بود. چون بعد از امام حسین علیه السّلام اگر بخواهیم برگردیم به امام قبل از امام حسین علیه السّلام بعد پسر او، بعد پسر او از دنیا رفته است، نوه‌ی او امام بشود، خوب این این‌طور هر کسی از راه می‌رسید، می‌گفت: من هم امام هستم. دیگر شهرداران شهرستان‌های نواحی هم می‌گفتند: ما می‌خواهیم رئیس جمهور بشویم. نمی‌شود. فقط از طریق پدر به پسر. لذا اگر آمدند گفتند: امام جواد علیه السّلام پسر امام رضا علیه السّلام نیست، برای چه گفتند؟ برای این‌که اگر امام رضا علیه السّلام پسر نداشته باشد، امامت باید ادامه داشته باشد. معلوم است خود او هم امام نیست. به عقب برمی‌گردیم امام کاظم علیه السّلام برویم یک پسر دیگر او را پیدا بکنیم که او امام بوده است ما نشناختیم و حالا پسر او امام می‌شود. یعنی وجود امام جواد حقّانیّت امامت امام رضا علیه السّلام است. حالا اگر امام عسگری علیه السّلام پسر نداشته باشد چه می‌شود؟ امامت خود او ساقط می‌شود. به سراغ امام هادی علیه السّلام می‌رویم فرزند دیگر امام هادی علیه السّلام می‌شود این جعفر. این می‌شود امام. لذا باید بگوید: امام عسگری علیه السّلام پسر نداشت. همین را هم گفت. چند تا دروغ دارد که یکی از آن‌ها این است. گفت: امام حسن عسگری پسر ندارد، یک عدّه را شاهد آورد که امام حسن عسگری علیه السّلام پسر نداشته است. وقتی حضرت از دنیا رفت، تمام کنیزها و همسران امام را به زندان انداختند، یک سال در زندان دشمن بودند. من جرأت نمی‌کنم توضیح بدهم برای این‌که اطمینان پیدا بکنند فرزندی در آل امام حسن عسگری علیه السّلام نیست.

مظلومیّت امام زمان علیه السّلام

 این مظلومیّت امام زمان روحی له الفداه استثنایی است که در زمان حیات خود ارث پدر او را تقسیم کردند. این آقای جعفر خورد. یعنی یک بار ارث صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها توسّط غیر غصب شد، یک امامزاده آمد ارثیه‌ی امام زمان سلام الله علیه را خورد؛ ارثیه را خورد این‌قدر مهم نیست، ارثیه را خورد یعنی از نظر خود اثبات کرد که امام حسن عسگری علیه السّلام فرزند ندارد. در دوره‌ی تقیّه اهل بیت نمی‌توانند: بگویند چرا دارد. می‌گویند: کجا است باید نشان بدهند. خوب امام را می‌کشند. در دوره‌ی تقیّه یک طرف نمی‌تواند حق را بیان بکند، یک نفر جولان می‌دهد. بعد روایت جعل کردند یکی از روایاتی که جعل شد این است که «المَهدیُ مِن وُلدِ جَعفَر» یکی از روایاتی که جعل شد «المهدی من ولدی اسم ابیه اسم ابی» اسم او اسم من است، اسم پدر او اسم پدر من است. اسم پدر پیغمبر چیست؟ عبدالله. آن آقا که گفتم نوه‌ی امام حسن و امام حسین علیهم السّلام بود، برای این‌که پسر خود را امام زمان جا بیندازد همین کار را کرد. آن‌ها هم یک روایت منتشر کردند که پیغمبر فرموده است: اسم امام زمان اسم من است، اسم پدر او اسم پدر من است. یعنی اسم پدر حضرت حجّت عبدالله است. او برای این‌که پسر خود را امام زمان جا بزند، این حدیث را جعل کرد. این‌ها یک کاری کردند که تا دویست سال بعد از مرگ این‌ها شیعیان باید اثبات می‌کردند که این روایت جعلی است. می‌گفتند: امامزاده‌ی شما گفته است. نوه‌ی امام حسن و امام حسین علیهم السّلام گفته است. پسر امام هادی علیه السّلام گفته است. اگر امامت امام زمان شما این‌قدر واضح بود پس این‌ها چه گفتند؟ این‌که آن وقت امام سجّاد علیه السّلام گفتند: از بنی فاطمه اگر کسی فقط امامت ما را قبول بکند، بهشتی می‌شود این است. چون می‌توانستند ادّعا بکنند و خوب اعتقاد شیعه هر چه به ائمّه‌ی پایانی می‌رسید شبیه به اعتقادات ما بود. یعنی بیشتر برای آن‌ها تبیین می‌شد. الآن به شما بگویند امام زمان علیه السّلام در مجلس آمده است چه کار می‌کنید؟ از جایی که حضرت رد بشود، شما لب روی خاک می‌گذارید که حضرت پای خود را گذاشته است. آن‌ها هم دوست داشتند مردم این‌ها را تحویل بگیرند.

عظمت شخصیت امامزادگان معتقد با امامت ائمّه علیهم السّلام

 ارزش آن امامزاده‌هایی که ویژه هستند و ادّعای امامت نمی‌کنند خیلی است. یکی از آن‌ها وجود مبارک سیّد الکریم است. به جای این‌که ادّعای امامت بکند، آمد مقابل امام هادی علیه السّلام نشست؛ گفت: یابن رسول الله من دارم می‌میرم، پیر شدم، یک بار عقاید خود را بیان می‌کنم، اشکالات من را بگیرید. همه گفتند: این عبدالعظیم با این‌که نوه‌ی امام حسن علیه السّلام است، اقرار کرد که آن جوان -امام هادی علیه السّلام- امام است. چون آمد عقاید خود را عرضه کرد گفت: آقا غلط‌های آن را به من بگویید. البتّه غلط هم نداشت. بیان کرد حضرت فرمود: این‌که به حضرت منصوب است که «أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً»[6] تو در برابر امام خود خضوع بکن، شب‌های جمعه حرم او (عبد العظیم) جا نیست. حسنی بود، اهل بیت از او تشکّر کردند، گفتند: ثواب زیارت کربلای امام حسین علیه السّلام را به تو می‌دهیم. پسر حسین بن علی را یاری کردی. آن اهل بیتی که ائمّه را یاری می‌کردند، این‌ها خیلی قیمت دارند. یکی از آن‌ها این علیّ بن جعفر سلام الله علیه است که در قم است یا البتّه ایشان نوه‌ی آن علیّ بن جعفر است، هنوز برای من مسجّل نیست. شما تشریف می‌برید، می‌گویند: ایشان همان است، پسر امام صادق علیه السّلام است که خیلی در امامت امام جواد زحمت کشید. با این‌که اگر ادّعای امامت می‌کرد، می‌گفت، می‌توانست دکان و دستگاه راه بیندازد، این کار را نکرد.

علّت عدم برخورد ائمّه با امامزادگان مدّعی امامت

این‌که می‌گویم ائمّه‌ی ما ویژه هستند یعنی چه. «أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[7] این‌ها این‌طور خرابکاری می‌کردند، ائمّه برای این‌که اسلام را زنده نگه بدارند، باید روی اهل بیت کار می‌کردند. یعنی اهل بیت برای مردم اهمّیّت پیدا می‌کرد. در آن جامعه‌ی آن روز وقتی می‌گفتند: اهل بیت همین نزدیکان پیغمبر بود؛ لذا اگر حکومت می‌خواست یکی از این امامزاده‌ها را بکشد، از نگاه مردم چه کسی را کشته بود؟ اهل بیت را کشته بود. حالا اگر جعفر کذّاب باشد، اگر نفس زکیّه باشد، اگر عیسی بن زید باشد که امام صادق علیه السّلام را کتک زد؛ همین‌ها را هم اگر بخواهند بکشند از نگاه مردم اهل بیت کشته شدند. امام می‌خواهد مردم به در خانه‌ی اهل بیت بیایند. فرصت هم نیست خیلی جدا بکند. حالا مردم هنوز اصل اهل بیت را تحویل نمی‌گیرند بگویی این یکی از اهل بیت خوب است و این یکی خوب نیست منجر به درگیر بشود. چطور امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود از ترس این‌که مردم مرتد نشوند، نسبت به ماجرای سقیفه بعداً آمدند به حکومت کمک هم کردند؛ چون مردم مترد نشوند. ما به درگیری می‌رسیدیم، تازه مسلمان‌ها  از اسلام برمی‌گشتند. هر کدام از این‌ها که با حکومت درگیر می‌شوند، امام معصوم -در عصر هر امامی که هستند- به نفع ایشان‌ -اگر کشته بشوند- با حکومت موضع می‌گیرد. هر کدام از این‌ها در خانه‌ی ائمّه می‌آمدند، ابراز فقر می‌کردند همین دشمنان، اهل بیت کمک می‌کردند. یکی از این‌ها که موجب قتل امام کاظم علیه السّلام شد، آمد پیش امام کاظم علیه السّلام هفتصد سکّه گرفت؛ بعد هم حضرت گفت: می‌خواهد برود من را لو بدهد، حکومت من را بکشد. گفتند: یابن رسول الله پس چرا این‌قدر پول دادی؟ فرمود: ما باید وظیفه‌ی خود را انجام بدهیم. ما کار خود را می‌کنیم، آن که باید ببیند می‌بیند. ما طبق دستور وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهیم.

عظمت شخصیت حضرت عبّاس بن علی در اطاعت از امام

 از نمونه‌های بارز امامزاده‌هایی که در محضر اهل بیت خاک هستند آن کسی است که امشب همه‌ی عالم به او می‌خواهد پناه ببرد. هر وقت در کربلا گروهی توسّط دشمن محاصره می‌شد، متأخّرین با این عبارت زیبا می‌گفتند، می‌گفتند: «أغثنی یا عبّاس» نمونه‌ها را داریم کتاب مرحوم علّامه سماوی را نگاه بکنید، بعضی از آن‌ها را آورده است. می‌رفت خط را می‌شکست، این‌ها را از محاصره بیرون می‌آورد. برادر سیّد الشّهداء علیه السّلام است. علمدار است. در سپاهی که علی اکبر سلام الله علیه باشد، کسی علمدار باشد ببینید چه کسی بوده است. اشبه النّاس به رسول الله باشد و او زیر دست یک فرمانده باشد. ببینید این فرمانده چه بزرگواری است. قد آقای ما بلند بود، هر اسبی برای او مناسب نبود، اسب متحّم سوار می‌شد، یعنی اسب‌های قوی هیکل. نقل‌های متأخّر حرف‌های خوبی زدند. خیلی با منطق ادب حضرت هماهنگی دارد می‌گویند: وقتی می‌خواست نزدیک حضرت  بیاید، با حضرت صحبت بکند خیلی نزدیک نمی‌آمد که در قاب چشم کسی قد او قابل مقایسه با سیّد الشّهداء علیه السّلام باشد. عقب می‌ایستاد، سر او پایین بود.

یکی از شباهت‌های حضرت عبّاس و امیر المؤمنین علیهم السّلام

یکی از شباهت‌های قمر بنی هاشم به امیر المؤمنین علیه السّلام این است که تا وقتی پیامبر زنده بود امیر المؤمنین علیه السّلام یک کلمه حرف نزد. شما یک کلمه از عبّاس بن علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام پیدا نمی‌کنید، هیچ چیزی پیدا نمی‌کنید. بگردید یک جا پیدا بکنید معتبر باشد سخن گفته باشد. فقط یک بار معتبر است جلوی حضرت سخن گفته است. آن هم وقتی شب عاشورا فرمود: «اتَّخِذُوا هَذَا اللَّيْلَ جَمَلًا»[8] شب تاریک است، بروید من را کار دارند. آن‌جا همه‌ی مقتل نویس‌ها گفتند: اوّلین کسی که روی زانوهای خود بلند شد گفت: ما کجا برویم، خدا ما را بعد از تو زنده نگذارد. این‌جا صحبت کرد. حاصل برنامه‌ریزی امیر المؤمنین علیه السّلام است، این خیلی عجیب است. کسی پسر امیر المؤمنین علیه السّلام باشد به عالم فخر بکند، حق دارد فخر بفروشد. امّا امیر المؤمین علیه السّلام می‌داند برای کربلا یک علمداری لازم است، باید مادر او هم ویژه باشد. لذا به عقیل فرمود: برو از یک خانواده‌ی شجاع، باتقوا برای من همسر انتخاب بکن. یک مأموریتی مهمّی عبّاس بن علیّ بن ابی‌طالب روحی له الفداه دارد. همین‌قدر که امام معصوم به او تکیه بکند. تا زنده بود اگر بچّه‌ها تشنه بودند می‌گفتند: عمو هست. مشک‌ها را به دست خود می‌گرفتند، برگردد بیاید حرم، مشک بدهیم با آب بر می‌گردد. تا او بود امید در خیمه‌های سیّد الشّهداء علیه السّلام نمرد.

 ابا عبدالله می‌آمد و می‌رفت. به میدان می‌رفت و می‌آمد. شب گذشته عرض کردیم تا خطّ دشمن هم برای علی اکبر رفت، چون خیال او راحت بود یک نفر هست از خیمه‌های ما مراقبت بکند. اهل حرم آرامش داشتند، حافظ الخیام است. ابو القربه است، پدر مشک است، سقّا است. تا عبّاس هست امید آب هم است. تا عبّاس هست یعنی پدر تیر نخورده است. یعنی ابا عبدالله الحسین سلامت است. «یَا کَاشِفَ الکَرب عَن وَجهِ الحُسَین».

 امشب من می‌خواهم یک روضه‌ای که علّامه‌ی مجلسی نقل کرده است را بگویم. خیلی قدیمی نیست ولی من کودکی خود را به یاد می‌آورم که با این روضه گریه می‌کردم. دوست دارم امشب این را بگویم. علّامه‌ی مجلسی می‌فرماید: -در بحار است نقل کرده است-  عبّاس بن علیّ بن ابی‌طالب علمدار بود، فرمانده بود. تیر اندازی کردند. زهیر رفت، حبیب رفت، تک تک کشته شدند، هیچ چیزی سخت‌تر از این نیست که فرمانده باشد، بچّه‌های او یک به یک پرپر بشوند. نوبت به اهل بیت رسید. قاسم بن الحسن عزیز امام حسن علیه السّلام رفت. اگر برای امام حسین علیه السّلام امانت بود، برای قمر بنی هاشم هم امانت مولا بود. علی اکبر میدان رفت یک یک این‌ها شهید شدند. نمی‌تواند برود به خیمه‌ی دار الحرب نگاه می‌کند می‌بیند عزیزان او زمین افتادند، می‌خواهد برود خیمه‌ی بانوان می‌بیند این بچّه‌ها با یک امیدی نگاه می‌کنند. بعضی‌ها از آن‌ها مشک به دست دارند. آمد چند قدمی حضرت ایستاد، سر مبارک خود را پایین انداخت. یا ابا عبدالله «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»[9] سینه‌ی من سنگین شده است. «وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ» دیگر از این زندگی بیزار هستم. چقدر این صدای العطش را بشنوم. مقاتل را ببینید. تاسوعا کسی کشته نشده است، تاسوعا ما برای چه دور هم جمع می‌شویم؟ چون یوم العطش است، صدای عطش می‌آید. صدای العطش بچّه‌های امام حسین علیه السّلام او را بیچاره کرد. یا غیرت الله. «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»[10] سینه‌ی من سنگین شده است. از این زندگی بیزار شدم. من نمی‌توانم به خیمه‌ها برگردم. بگذار بروم جان خود را فدای تو بکنم. این‌جا نوشتند امام حسین صلوات الله علیه بلند بلند شروع به گریه کردن کرد. «فَبَكى الحُسين علیه السّلام بُكاء شَديدا» بعد این‌طور فرمود: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي» علمدار لشکر من. پناه حرم «وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي‏» لشکر می‌پاشد، تو هستی که ماندی. امّا دید که عبّاس بن علی پر کشیده است. دیگر نمی‌تواند بماند. فرمود: اگر قرار است بروی پس برو یک مقدار آب بیاور. مشک را که برداشت، چقدر این بچّه‌ها را خوشحال کرد. همه‌ی وجود او انگیزه است. از چهار هزار تیر انداز رد شد، خدا رحمت بکند مرحوم غروی اصفهانی، کمپانی را اعلی الله مقامه -استاد آقای بهجت است. من هر سال این را می‌خوانم که این بزرگوار به ما نظر بکند مضجع او در سرداب امیر المؤمنین علیه السّلام است- می‌گوید: چطور از چهار هزار نفر رد شد؟ یک نفر از چهار هزار تیرانداز چطور عبور کرد؟ می‌گوید: «وَ لَا یَهُمُّهُ السُّهام حَاشا» تیر برای او اهمّیّت ندارد. برای چه کسی؟ «مَن هَمَّهُه سِقَایة العَطاشا» قول داده است آب می‌آورد. به چهار هزار نفر زد، از آن‌ها گذشت به آب رسید. مشک را پر کرد. سقای ادب است سقای معرفت است خدا خود می‌داند ساقی معرفت عالم است. مشک را پر از آب کرد، این دست خنک شد. (دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد) بریده باد این دست. حالا که آب آورد شروع به رجز خواندن کرد.

«لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَى»[11] از مرگ نمی‌ترسم، جان خود را فدای حسین بن علی بکنم بالا می‌روم. «حَتَّى أُوَارَى فِي الْمَصَالِيتِ لَقَا» اگر این‌قدر شمشیر بزنید که زیر شمشیرها من را دفن بکنید، من از مرگ نمی‌ترسم. «نَفْسِي لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقَا» جان من فدای نفس پیغمبر حسین من. «إِنِّي أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا» منصب من سقایی است. رزمنده در میدان تک هم که باشد، هر چه بزنند دائم جا به جا می‌شود، تیرها را رد می‌کند ولی دشمن می‌داند عبّاس نیامده است بجنگد، هدف او معلوم است کوتاه‌ترین راه به خیمه. لذا می‌شود به کمین او نشست. در کمین او نشستند. دست راست افتاد. فدای سرش.

«وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمِينِي             إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي»

 فدای سر حسینم. جلوتر رفت. نمی‌تواند مسیر را عوض بکند. باید این آب را برسانم.

یا رب مدد کن. جلوتر دست چپ افتاد. ایمان را ببین. «يَا نَفْسُ لَا تَخْشَيْ مِنَ الْكُفَّارِ» ای نفس از این کفّار نترس. «وَ أَبْشِرِي بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ» دست دادی فدای سر او. بشارت باد به رحمت خدا. این دست را که دادم رحمت خدا است. لایق دانست که من فدای او بشوم. ‏

    «وَ أَبْشِرِي بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ                     ….

                   …                               قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَسَارِي»

 دست چپ را انداختند، سرعت خود را بیشتر کرد. شاید با دندان مشک را گرفته است. دیگر سپر مقابل این تیرها نیست، مشک تیر نخورد. سر مبارک را این‌قدر خم کرد که پشت سر اسب پنهان بکند. باید این مشک را برسانم. تا یکی نفر با عمود آهن آمد. من دیگر این‌جاها را رد می‌کنم، همین‌قدر برای شما می‌گویم مقرّم می‌گوید: ابا عبدالله الحسین علیه السّلام وقتی آمد داشت  به سمت خیمه‌ها برمی‌گشت، چند تا نکته می‌گوید: یکی این است که خم شده بود. «و بَانَ الاِنکسارُ فی جَبِینِه» آثار شکست در حسین می‌دیدند. «فَاندَکَّتِ الجبالُ مِن حَنینِهِ» دیدند دارد بلند بلند گریه می‌کند. مقرّم می‌گوید: «وَ جَعَلَ یُکَفکِفُ الدُّموعُ بِکُمِّهِ» آقای تشنه، تشنه که گریه ندارد می‌گوید: به نحوی گریه می‌کرد که با آستین صورت خود را پاک می‌کرد. آمد نزدیک خیمه علّامه‌ی مجلسی می‌فرماید: وقتی رسید فرمود: زینب جان -همه منتظر هستند ببینند عمو چه شد.- به بچّه‌ها بگو معجرها را محکم گره بزنید.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.

[4]– رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج ‏2، ص 178.

[5]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 50.

[6]– الأمالي (للصدوق)، ص 338.

[7]– سوره‌ی انعام، آیه 124.

[8]– الهداية الكبرى، ص 204.

[9]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏45، ص 41.

[10]– همان.

[11]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏45، ص 40.