حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 10 شهریور 1396 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به موضوع «انبیاء علیهم السلام در نهج البلاغه – بمناسبت عید قربان» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[1]
طرح بحث جلسه
قربت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در جامعهی ما آزاردهنده است. قربت هم فقط این نیست که ما به ظاهر عید یا عزا بگیریم. امروز از تقریباً ساعت چهار صبح یادداشتهای خود را نگاه میکردم که برای امروز چه بحثی را خدمت شما تقدیم کنم. قصد من این است که زیاد از فضای نهج البلاغه دور نشویم و حرفهای خودمان را بیان نکنیم. ولی با توجّه به اینکه امروز روز عید قربان است و روز عظمت حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام خیلی جستجو کردم ولی باز هم نتوانستم به این موضوع نپردازم. برای اینکه از فضای نهج البلاغهی امیر المؤمنین علیه السّلام دور نشده باشیم، یکی از خطبههای حضرت را به اندازهی بسیار کوتاه معرّفی میکنم، چند جمله از آن میخوانم و بعد إنشاءالله ببینم کار به کجا میرسد.
مروری بر خطبهی 160 نهج البلاغه
یکی از خطبههای امیر المؤمنین صلوات الله علیه که در شناخت انبیاء علیهم السّلام و سبک زندگی ما اثر دارد، خطبهی 160 است. سبک زندگی یک ظاهری دارد که این کمترین اثر سبک زندگی است. اینکه مثلاً فرض بفرمایید ظاهر لباس من چیست؟ ظاهر رفتار من چیست؟ ظاهر آداب کلامی من چیست؟ اگر کسی روی این موارد سرمایهگذاری کند به این زودی در جامعه تغییر سبک زندگی اتّفاق نمیافتد. بلکه اینها نشأت گرفته از یک سری تفکّر است. اینقدر که انبیاء الهی علیهم السّلام به ویژه خاتم انبیاء صلّی الله علیه و آله و سلّم روی عدم تعلّق به دنیا حرف میزدند و بیان داشتند که بنده به خاطر اینکه پایم در گل دنیا گیر است (وابستگی دنیایی دارم) معمولاً به مسائل اخلاقی ورود نمیکنم. علّت این بود که میخواستند دلهای مردم به سمت باطل گرایش پیدا نکند.
اظهار نیاز مطلق به درگاه خدا توسط حضرت موسی علیه السّلام
گاهی اوقات وقتی آدم خطبهی 160 امیر المؤمنین علیه السّلام را میخواند احساس میکند اگر امروز انبیاء خدا در جامعهی ما بودند معاذ الله آنها را به چه چشمی نگاه میکردند؟ در جامعهی ما فقیر را به چه چشمی نگاه میکنیم؟ کدام فقیری در زندگی مثل حضرت موسی علیه السّلام است؟ و کدام عزیزی از بندگان خدا به عزّت حضرت موسی علیه السّلام است؟ «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي»،[2] خدا در قرآن به حضرت موسی علیه السّلام میفرماید: تو را برای خودم درست کردهام. بعد خطبهی 160 را ببینیم که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: وقتی حضرت موسی علیه السّلام میفرمود: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»،[3] خدایا، آنچه تو بر من بفرستی من فقیر هستم و به تو رو کردهام. امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: حضرت موسی علیه السّلام نانی نداشت که بخورد، اینجا یک قرص نان میخواست. اگر ما یک وقت به این صورت دچار عسرت بشویم البتّه نه در این حد که نان نداشته باشیم بخوریم… میگویند: حضرت موسی علیه الصّلاة و السّلام آنقدر از سبزیهایی که خوردنی عموم هم نیست خورده بود سبزی اینها از شکم او -که چیزی هم از آن باقی نمانده بود- پیدا بود. همانطور که وقتی پوست نازک میشود رگ بیشتر پیدا میشود. وقتی عرض میکرد: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»، یک قرص نان میخواست امّا اینقدر با ادبیات مؤدّبانه در برابر حضرت حق خاضع بود. اگر زندگی ما یک مقدار آشفته بشود قهر میکنیم. تعجّب میکنیم چرا خدا ما را تحویل نمیگیرد.
ظرفیت انسان در پذیرش سختیهای زندگی
امیر المؤمنین علیه السّلام میخواهد در خطبهی 160 به ما بفرماید: آن کسانی که عزیزان خدا بودند، خدا چگونه با آنها رفتار کرده است. خدا عزیزان خود را برای خود تربیت کرده است، «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي». یکی از عزیزان تعبیر بسیار زیبایی داشت که من از این تعبیر خیلی لذّت بردم. میگفت: سر سفره نشسته بودیم و یک پیاز تند و تیز هم خورد کرده بودند. هر چقدر پیاز تند و تیزتر باشد بین بزرگترها طرفدار بیشتری دارد. بچّهای داشت بازی میکرد، سر سفره آمد و این پیاز را برداشت و گاز زد. پیاز تند بود، او شروع کرد به گریه کردن و آن پیاز را انداخت و رفت. آن کسی که لطیف بود گفته بود: بلاها در دنیا اینطور است؛ آن کسی که ظرفت کوچکی دارد، گریه میکند و فرار میکند امّا آن کسی که ظرف بزرگتری دارد به استقبال میرود.
إنشاءالله خدا در روز عید قربان که روز ظرفیت بندگی است به برکت امیر المؤمنین علیه السّلام به ما برکت عطا کند و اگر کسانی مثل بنده ظرفیت ندارند ناامید نشوند چون اهل بیت علیهم السّلام توان اینکه ظرفیت ایجاد کنند را دارند. آنها میتوانند ظرفیت آن کاری که در ما وجود ندارد هم ایجاد کنند، اصلاً این حقیقت امامت است.
بررسی قضا و حکمت الهی در خطبهی 160 نهج البلاغه
خطبهی 160، تقریباً خطبهی مفصّلی است. حضرت امیر سلام الله علیه ابتدا خطبه را با توحید شروع میکنند، سپس اینگونه بیان میکنند: «أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِكْمَةٌ»،[4] شروع میکند. امر الهی، قضا و قدر الهی حکمت است، هم حتمی است و هم حکمت الهی است، بیسبب نیست. «وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةُ»، رضایت او است که امنیت و رحمت است نه رضایت دیگران. راجع به انبیاء خدا علیهم السّلام که صحبت میکنند میفرماید: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ»،[5] حسابهای خدا با حسابهای ما فرق دارد. اگر بخواهید ای بندهها، راجع به موسی که کلیم خدا است، عزیز و دور دانهی خدا است، خدا خیلی از او حمایت میکرد…
اگر انسان آیات قرآن را در مورد حضرت موسی علیه السّلام نگاه کند خیلی دوست دارد که خدا اینطور به او هم رحمت کند. وقتی خداوند در سورهی طه به حضرت موسی علیه السّلام میفرماید: سراغ فرعون برو. حضرت موسی علیه السّلام اوّل میگوید: خدایا، من کمک میخواهم. میفرماید: «قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى»،[6] برادرت را هم با تو فرستادم. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»،[7] خدا قدم به قدم او را رشد داده است. سراغ فرعون بروید که طغیان کرده است. حضرت موسی علیه السّلام عرض میکند: من میترسم، اینها قصد دارند با ما چه کنند؟ حضرت حق فرمود: مگر قبلاً اینطور نبود، هر جایی که تو درگیری داشتی من آمدم. میخواستند تو را بکشند، تو را در صندوقی انداختم و در خانهی دشمنت بردم و تو را بزرگ کردم، «وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي»،[8] سایهی محبّت من روی سر تو بود. بعد تعبیر را عوض میکند، میگوید: شما دو نفر بروید. وقتی میگوید: بروید. به من میگوید: تنها به یک بیابان برو. خوف است، میترسم. تعبیر را عوض میکند و میگوید: «فَأْتِياهُ»،[9] بیایید. فرق بروید و بیایید چیست؟ بیا یعنی خود من آنجا هستم، زیر نظر خود من هستید، بیایید، اتّفاقی نمیافتد. این آیات سورهی طه را ببینید. حضرت موسی علیه السّلام عزیز و دوردانهی خدا است. ولی علامت عزیز و دوردانه بودن این نیست که ظاهراً در این دنیا هم لزوماً از نعمات مادّی برخوردار باشد لذا امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: بندههای خدا، تصوّر نکنید خبری است. اگر بخواهید از موسی کلیم الله برای شما میگویم که آن موقعی که عرض کرد: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً يَأْكُلُهُ»،[10] یک قرص نان میخواست، گرسنه بود ولی به ادبیات او دقّت کنید، در برابر خدا گستاخی نمیکند، «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ»، تعیین تکلیف هم نمیکند. ادب او این است که نمیگوید نان میخواهم. وقتی گرسنگی به او فشار میآورد، میگوید: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ»، خدایا، هر چیزی که میخواهی برای من بفرستی یا پیش پای من بگذاری، «مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»، من فقیر هستم. إنشاءالله خدا ما را با فقر به محضر حضرت حق ببرد. اگر ما ظرف خالی نداشته باشیم نمیشود آن را پر کرد، ظرف پر را نمیتوان بیشتر پر کرد. گاهی ما توهّم ظرف پر را داریم. اگر با ظرف بروی آن را پر میکنند. کرم او اقتضا میکند.
نشانهی مردان خدا
بعد میفرماید: «لِأَنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ»، من نمیخواهم جسارت کنم. حضرت موسی علیه السّلام همین سبزیهایی که روی زمین میرویید را میخورد. «وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَة الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ»، آنقدر لاغر شده بود و آنقدر فقط از همین سبزیهای بیابان خورده بود -چون از دست فرعون فرار کرده بود- که از روی شکمش سبزی داخل بطن او پیدا بود! «لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِه»، چون گوشتی بر بدن مبارک او باقی نمانده بود. با اینکه عزیز خدا بود، دستپروردهی خدا بود.
«وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»، داود علیه السّلام که قاری اهل جنّت بود و صاحب مزامیر بود، پیغمبر خدا بود، عظیم الشّأن بود، با دست خود حصیر میبافت، دستفروش بود در کنار خیابان. در نزدیکیهای شما هستند کسانی که شخصی دستفروش است و همین اطراف جوراب میفروشد ولی مرد خدا است. حسابهای خدا با حسابهای ما فرق دارد. چون حسابهای ما با خدا فرق دارد.
و یک عدّهای بعد از سقیفه تفکّر مردم را عوض کردند، تاج ملکهی ایران را روی سر همسر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گذاشتند، خیلی از آنچه پیغمبران رشته بودند را پنبه کردند (ثمرات زحمات پیغمبران را نابود کردند) امروز هم شما دعوای آن را میبینید. در جامعه بر سر چیزی دعوا است که خداوند نخواست به انبیاء خود بدهد. امیر المؤمنین علیه السّلام میخواهد بفرماید نه اینکه دنیا بد است… همین که امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه اگر کسی به دنیا ناسزا بگوید با او برخورد میکند. دنیا بد نیست، آن چیزی که بسیار بد است دلبستگی به آن است. اگر خدا دوست داشت، آن را به انبیاء خود میداد. این ایمان لازم دارد، شنیدن این سخن از شخصی مثل من فایده ندارد، ایمان لازم دارد.
توصیف حضرت علی علیه السّلام از سادهزیستی حضرت عیسی علیه السّلام
حضرت (علی علیه السّلام) میفرماید: آیا میخواهید از عیسی علیه السّلام برای شما بگویم که به نحوهی اعجاز بر روی زمین آمد؟ «يَأْكُلُ الْجَشِبَ»، «يَأْكُلُ الْجَشِبَ»[11] نان خشکی میخورد که شما نمیتوانید از آن بخورید، «وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ»، نان را با چه چیزی میخورد؟ حضرت علی علیه السّلام میفرماید: نان را در گرسنگی میزد و میخورد. خورش او گرسنگی بود؛ یعنی غذای او فقط یک نان خشک بود، فقط همین! «وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ»، چراغ او در شب، ماه بود؛ یعنی چیزی نداشت. «وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا»، سایهی او در و دیوار خیابان و بیابان بود ولی پیغمبر خدا بود. مسیر آن نیست که من و شما میرویم. این به این معنا نیست که در دنیا تلاش نکنیم، سخن روشن است. بعد امیر المؤمنین علیه السّلام جملهای میفرماید که من از همینجا میخواهم بحث را نگه دارم.
خطبهی 160 است. بعد میفرماید: «لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»، اگر در ما همین نباشد که آن چیزی که خدا و رسول دوست ندارند ما دوست بداریم. «وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»، آن چیزی که خدا و رسول کوچک میدانند را بزرگ حساب کنیم؛ یعنی حساب ما با آنها فرق داشته باشد. حضرت میفرماید: معاذ الله برای دشمنی با خدا و رسول کافی است. چون خودم مبتلا هستم نمیتوانم اینجا زیاد توضیح بدهم. هر کسی به خودش رجوع کند معلوم میشود آنجا که خدا و رسول دوست دارد او دشمن میدارد یا نه؟ گناهان فردی و اجتماعی که امثال حقیر گرفتار آن هستند را معاذ الله… امیدوار هستیم حضرت حق جلّ و علی این را دشمنی قلمداد نکند. نفس خبیث گرفتار است نه دشمنی.
ایمان حضرت ابراهیم علیه السّلام به خدا و ابتلائات او
امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه چند مرتبه دارند که «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ»،[12] این ابراهیم سلام الله علیه که عزیز خدا است، به چند روش آزمایش شد. آنجا که خود او آزمایش شد مثل کوه است. وقتی قرار شد برود و بتها را بشکند و شکست و او را دستگیر کردند، در روایات ما آمده است ابراهیم (علیه السّلام) نشسته بود و آماده بود او را پرتاب کنند. برای ولیّ خدا، آنجا که میخواهند خود او را آزار دهند اهمّیّت ندارد، به استقبال میرود، به سمت بلا حمله میکند. در آن سبدی که میخواستند او را پرتاب کنند نشسته بود. فرشتهها نگاه کردند دیدند دعا هم نمیکند. آمدند گفتند: از خدا بخواه. گفت: او من را میبیند. علم او به حال من، من را بینیاز میکند از اینکه چیزی از او بخواهم. او برای من مقدّر کرده است –این مقام هر کسی نیست!- او دارد من را نگاه میکند، او اینطور راضی است و من هم راضی هستم به هرچه او بفرماید. به استقبال (این خطر) رفت. آرامش او قبل از اینکه او را در آتش پرتاب کنند با آن لحظهای که از آتش سرد شده بیرون میآمد فرق نداشت.
رحمت خدا، درود خدا، رضوان خدا بر امام راحل ما که نفحاتی از این لحظات به ما نشان داد. آن موقع که همه در تلاطم بودند که الآن چه میشود به ایشان گفتند الآن چه میشود، شما چه حالی دارید؟ فرمودند: هیچ. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ»،[13] قلب مؤمن، بین سر انگشتان خدا است. مؤمن، خود را در محضر حضرت حق میداند، هیچ قدرتمندی هم به هیچ میزانی قدرت ندارد که بخواهد او را از آن حالت بیرون بیاورد یا او را جا به جا کند لذا آرامش او به هم نمیریزد. این همه مشکلات روحی و روانی که در جامعهی ما وجود دارد و اگر خدای نکرده تحقیق بشود معلوم میشود که چه فجایعی از مسائل روحی و روانی در جامعهی ما وجود دارد همه به این دلیل است که ما اتّصال خود را به آن منبع لایزال کمرنگ کردهایم.
آزمایشات بسیار سخت حضرت ابراهیم علیه السّلام و عشق او به خدا:
تعرّض به ناموس
خدا حضرت ابراهیم علیه السّلام را در معرض آزمایشات بسیار سختی قرار داد. اگر فقط آیات قرآن را ببینید، من به دو، سه مورد آن اشاره میکنم. حضرت در حال سفر با ناموس خود بود. یک جایی مبتلا به سلطانی شد که نگاه او به سمت ناموس ابراهیم علیه السّلام رفت و دست او به سمت ناموس آن حضرت رفت. ظرف حضرت ابراهیم علیه السّلام بزرگ بود که اینطور آزمایش میشد. هرچه بلا سنگینتر باشد از ظرف آن مبتلا خبر میدهد. شما برای اینکه یک مورچه را بکشید از تفنگ وینچستر استفاده نمیکنید، از سنگ دویست کیلویی استفاده نمیکنید. هرچه ابتلا بیشتر باشد معلوم میشود مبتلا شیرتر است، ظرف او بزرگتر و پروازش بیشتر است. هرچه فشار این فنر بیشتر باشد جهش آن هم بیشتر است.
تنها گذاشتن همسر و فرزند در بیابان
این مسائل برای او ساده بود تا اینکه خدا به او دستور داد فرزندت را -که در اواخر عمر او به دنیا آمده بود و تک فرزند بود و آن موقع فرزند دیگری هم نداشت- «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»،[14] قرار بده. آنچه من میخواهم از این سخنان خود خدمت شما القاء کنم این است که ما در جامعهی خود، در تبلیغات رئیس جمهوری خود، گاهی ابتلاء را ذلّت حسابم ی کنیم. البتّه معلوم است گاهی اشتباه میکنیم و نتیجهی آن را هم میبینیم، نمیخواهم آن را عرض کنم. امّا گاهی ابتلاء را ذلّت حساب میکنیم. (خدا به ابراهیم علیه السّلام) فرمان داد: برو فرزند خود را در یک بیابان بگذار. او این کار را انجام داد. هیچ آثار ضعفی در او نیست. و بعد از مدّتی برگرد و اینجا با هم این خانه را بسازید، ساختند.
ذبح فرزند
و بعد خوابی دید که عرفا در اینجا به دست انداز (شک 22:08) افتادند که نمیخواهم وارد این بحث بشود که اصلاً چطور ممکن است چنین اتّفاقی رخ دهد؟! بعضی از چهرهها مانند ابن عربی میگویند: ابراهیم علیه السّلام ندید که باید فرزند خود را قربانی کند، در حال قربانی کردن دید. گفت: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»،[15] بعضیها اینجا در تعجّب بودند که این به چه معنا است؟! اهل تفحّص بروند و این قسمت را ببینند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام پسر خود را صدا کرد و گفت: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»، چقدر خوب او را تربیت کرده است. پسری را که در کودکی، در تشنگی، در گرسنگی و در وادی ذی زرع رها کرده است… که هر کدام از اینها را برای آیندگان آیت قرار داده است. آن فرزند تشنه میشود، چشمهای میجوشد که آن چشمه هنوز هم وجود دارد. بعد از مدّتی برمیگردد و بیت الله را که میسازد، پسر نوجوان خود را صدا میکند که «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»،[16] دیدم که میخواهم تو را ذبح کنم. چه انسانی تربیت کرده است! خدا بچّههای ما را عاشق و شیفته و عبد قرار بدهد إنشاءالله. او هم جواب داد: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ»،[17] هر کاری که دستور داری انجام بده. «سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ»، صبر میکنم. اگر انسان تصوّر کند، اینکه انسان تیغ به دست خود بگیرد و روی گلوی فرزند خود بگذارد باید خیلی عاشق باشد. بعد قرآن فرمود: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ»،[18] چه کسانی به ابراهیم نزدیک هستند؟ کسانی که آن راه را رفتهاند، «وَ هذَا النَّبِيُّ»، پیروان این پیغمبر هم همینطور هستند. بلکه بعضی وقتها ابراهیم را رد کردهاند و از ابراهیم علیه السّلام سبقت گرفتهاند.
مقایسهی مقام ائمّه علیهم السّلام با مقام حضرت ابراهیم علیه السّلام
رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آخر عمر شریف خود نگاه کردند، امیر المؤمنین علیه السّلام را صدا کردند. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همه چیز را میبیند. همه چیز مهیّا است. آزمایش بسیار سختی است. امیر المؤمنین علیه السّلام وصیّت کردند، خدا خود میداند آزمایشی که امیر المؤمنین علیه السّلام شد با آزمایشی که حضرت ابراهیم علیه السّلام شد قابل قیاس نیست لذا یک تفاوت آن این است که در آن ماجرا وقتی حضرت ابراهیم علیه السّلام –که راجع به آیهی 124 سورهی بقره باید به طور مفصّل بحث بشود- در آن آزمایش پیروز میشود خداوند به او میفرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»، وقتی که ابراهیم علیه السّلام آن کلمات وجودی را طی کرد و تمام کرد و رد کرد «إِذِ ابْتَلى» هم به قول علّامه طباطبایی میفرماید: بلا، «بَلَیَ» به این معنا است که مثلاً ظاهر کمد خانهی شما ایراد پیدا کند، پوسیده بشود و شما عمق آن را ببینید. خدا میفرماید: من ابراهیم را طوری آزمایش کردم که تا عمق دل او را دیدم. وقتی این اتّفاق افتاد، بیان آمد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»، تو بر مردم به امامت رسیدی با اینکه پیغمبر بودی.
صبر اهل بیت علیهم السّلام بر مصائب
اگر انسان بخواهد بحث کند، آزمایشات ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام بسیار پیچیده و سخت است. عرض کردیم سعهی وجودی آن مبتلا نشان میدهد که چه عظمتی دارد ولی در این آزمایشات وجودی با اینکه بسیار سخت بود و دل کند، هر بار با یک عافیت مواجه شد. آنجا که دست به سمت ناموس او رفت آن دست به امر الهی خشک شد. جایی که به ذبح فرزند مبتلا شد، خداوند جایگزین داد. در روایات آمده است و آیه هم میگوید: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ»،[19] حیوانی آمد و ابراهیم علیه السّلام او را ذبح کرد و امروز هم برای ما عید قربان است.
در روایات آمده است قربانی آل انبیاء علیهم السّلام شخص دیگری است، هر کسی این ظرفیت وجودی را نداشت که به این مقام برسد. هنوز درجهی ابراهیم علیه السّلام به آنجا نرسیده بود، هنوز این ظرف برای ابراهیم جا داشت، ابراهیم علیه السّلام باید بزرگتر میشد. لذا فرمودند: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»، در حالی که اهل بیت علیهم الصّلاة و السّلام «إنِّی جاعِلُکَ للعَالَمینَ إماماً» امام عالم وجود است نه امام مردم.
یکی از آنها موارد را بیان میکنم. ابو بصیر میگوید: من و همسرم کوفی بودیم. همسرم به من گفت: من برای امام صادق علیه السّلام بسیار دلتنگ شدهام، پیر شدیم. دیدن امام هم در اواخر عمر حضرت سخت شده بود زیرا حضرت در عسرت قرار گرفته بود. گفت: یک بار دیگر بیا برویم آقا را ببینیم، من میترسم بمیرم. راه افتادند و از کوفه آمدند. نزدیک ورودی دروازهی شهر مدینه این خانم به حال احتضار افتاد. یار امام صادق علیه السّلام شروع کرد به گریه کردن. این خانم گفت: گریه نکن، برو به امام صادق علیه السّلام بگو: زائر تو با امید آمده بود، من را شفاعت کن. این مطالب را به این جهت میگویم که بیان کنم «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»، فرق دارد. میگوید: من رفتم، خود را به حضرت رساندم، وقتی من را تحویل گرفت: دید حال من خوش نیست. گفتم: آقا، همسر من محبّ شما بود، زائر شما بود، لابد الآن از دنیا رفته است. حضرت فرمود: برو او را بیاور. میگوید: من تعجّب کردم و گفتم: چشم. برگشتم و دیدم همسرم منتظر نشسته است. پرسیدم و او گفت: من احساس کردم به حالت احتضار و اغما رفتم. دیدم عدّهای آمدهاند جان من را بگیرند. این فرد، همسر این یار ویژه بود، معرفت داشت. لذا میگوید: قابض الارواح خودش آمده بود. معلوم نیست شخصی مثل من را آنقدر قبول داشته باشد و خودش بیاید. آماده شدم برای اینکه من را ببرند، یک لحظه دیدم امام صلوات الله علیه اینجا هستند. او را صدا کردند و فرمودند: فعلاً منصرف بشوید. –همهی این مطالب را برای رسیدن به این جمله گفتم- میگوید: عزرائیل سلام الله علیه به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: ، «لَبَّيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ»،[20] چشم، ایّها الامام.
صبر حضرت علی و حضرت زهرا علیهما السّلام
اگر حضرت ابراهیم سلام الله علیه «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» است همهی عالم وجود در قبضهی قدرت امام است. اینقدر قدرت دارد ولی در برابر حضرت حق خاکِ خاک (بسیار متواضع) است. اگر در سیرهی اهل بیت ما نگاه کنید میبینید که همه همان مسیر را رفتهاند. هیچ امتحانی برای امیر المؤمنین علیه السّلام سختتر از این نبود که در آن ماجرا صبر کند و ناموس خدا آسیب ببیند. ابراهیمها اینجا باید بیایند و سر درس بنشینند. اگر روز ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام عید قربان است، برای روز علی و فاطمه علیهما السّلام را باید چه نامی انتخاب کرد؟
صبر امام حسن علیه السّلام
نوبت امام مجتبی علیه السّلام رسید. وقتی دید عالم وجود بسته به این است که اینجا باید در برابر آن ملعون صبر کند و آتش بس امضا کند که جسارت بشنود، هزار بار برای امام مجتبی علیه السّلام که انبیاء الهی در برابر شجاعت او ترسو قلمداد میشوند بلکه او معطی شجاعت است. اهل بیت علیهم السّلام معطی صفات و کمالات نسبت به عالم وجود هستند. صبر کرد و شنید و دم نزد. بعضی اوقات بعضی از دوستان آمدند و جسارت کردند. به یکی از آنها فرمود: من برای حفظ جان تو این کار را انجام دادم.
نوبت به سیّد الشّهداء علیه السّلام که رسید دیگر کسی نمیتواند صحبت کند! از سحر امشب دل من به جایی رفت که… کسانی که به امام حسن علیه السّلام علاقه دارند، امام حسن در کربلا هم قربانی کرد. چون یک مرجِع بزرگی این مقایسه را انجام داده است من این مطلب را عرض میکنم.
امروز روزی است که اگر خدا بخواهد میتواند به ما نظر کند و ما را متحوّل کند، ما را بخرد. مثل همین دو روز پیش بود که سیّد الشّهداء صلوات الله علیه از مکّه خارج شدند و اگر دیروز جایی کنار کوهها عرفه را خوانده باشند، اگر آخر ایشان باشد یک مقدار که راه آمدند مثل این روزهای آتی نزدیک ما، لحظاتی در منزلگاهی که استراحت کردند چشمان خود را روی هم گذاشتند. –این روایت را حضرت علی اکبر روحی له الفداء بیان کردهاند- بعد از خیمه بیرون آمدند. این کاروان که دارد میرود صغیر و کبیر در آن زیاد است. نگاهی به اهل خود کردند، شاید بچّهها بازی میکردند، رفت و آمد میکردند، راوی میگوید ابا عبدالله الحسین علیه السّلام نگاهی به بچّهها کردند و شروع کردند به گریه کردن، «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ»[21]. وقتی نگاه کردند تا عمق ماجرا را دیدند. خداوند هیچ جایی سیّد الشّهداء علیه السّلام را متوقّف نکرد. هرچه بلا سختتر شد… جلسهی پیش هم عرض کردیم، کار به جایی رسید که بیان روایت معتبر این است که پیغام رسید کافی است، بیش از این توقّع نیست. این روایت صحیحه است و دو مرتبه در کافی با سند معتبر آمده است که نصر نازل شد، نصر الهی تکوینی نازل شد یعنی بیش از این توقّع نداشتیم. «یا حسین قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» همانطور که «يا إِبْراهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»،[22] بس است. ظرف وجودی آن کسی که باب نجات الامّة است اوسع است لذا ادامه داد.
مقایسهی حضرت اسماعیل و حضرت قاسم علیهما السّلام
امروز میخواهم متوسّل به امام حسن علیه السّلام بشوم. او در کربلا نشان میدهد یک ابراهیم و اسماعیل هم در کربلا هستند که با همدیگر گفتگو کردهاند. خدا روح ملکوتی مرحوم آیت الله تهرانی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، ایشان اینطور مقایسه میکردند. گفت: اگر میخواهید ابراهیم و اسماعیل کربلا را ببینید، آنجا حضرت ابراهیم علیه السّلام گفت: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»،[23] دیدم که باید سر از پیکر تو جدا بشود. پاسخ پسر در اوج عبودیت است. ولی با این عبارت که «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»،[24] صبر میکنم. صبر یعنی تلخ است ولی من صبر میکنم. دستور خدا است، مولا دستور داده است ولی من صبر میکنم. مثل همین گفتگو در کربلا رخ داد. شب عاشورا پسر امام حسن علیه السّلام ادب میکرد. در روایتی که خصیبی نقل کرده است که عقب نشسته بود. وقتی سیّد الشّهداء علیه السّلام با اصحاب صحبت میکرد او در تلاطم بود ولی ساکت بود. اصحاب صحبت کردند، سیّد الشّهداء علیه السّلام جای آنها را در بهشت به آنها نشان داد. صبر کرد و آنها رفتند. این ادب نشان از عظمت دارد. وقتی رفتند، جلو آمد و عرض کرد: عمو، من چه میشوم؟ فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ نفرمود صبر میکنم، بلکه عرض کرد: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»،[25] استدلال من مرگ را در آغوش میکشم. اینجا ظرافت زیاد است.
وقتی حضرت حالت او را دیدند سیّد الشّهداء علیه السّلام پسر آن کسی است «أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»،[26] است امّا لحظهی تدفین سیّدة النّساء مانده بود که چگونه این امانت را تحویل بدهد. سیّد الشّهداء علیه السّلام از دست امام خود امانت گرفته است. حضرت مجتبی علیه السّلام فرمود: حسین جان، «وَ تَكُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً»،[27] برای فرزندان من پدری کن، اینها امانت هستند. لذا به محض اینکه دید او مشتاق است فکر کرد مبادا به دل قاسم بیاید که میخواهد ما را فدا کند، فرمود: این را هم به تو بگویم که شیرخوار ما را هم میکشد. بعد فرمود: قاسمم، تو به بلای عظیمی گرفتار میشوی. بقیه را دشمن نقل کرده است. دشمن هیچ انگیزهای ندارد از اینکه بیجهت بخواهد سرباز سپاه دشمن را بالا ببرد. حُمَید بن مسلم میگوید: داشتیم نگاه میکردیم. از خیمهها یک نوجوان بیرون آمد. صورت او مثل فلقهی –شقّهی- قمر میدرخشید. روز عاشورا، زیر آفتاب، به محض اینکه آمد و مقابل سیّد الشّهداء علیه السّلام قرار گرفت، نگاه حضرت به قامت قاسم علیه السّلام افتاد با آن شمشیری که روی زمین کشیده میشد، زره به تن نداشت. شروع کرد به گریه کردن. قبول نکرد و گفت: تو امانت هستی. خوش به حال قاسم که بلد بود چگونه با امام زمان خود ارتباط برقرار کند. وقتی دید سیّد الشّهداء علیه السّلام امتناع میکند اوّل دست بوسی کرد. وقتی دید حضرت امتناع میکند روی پای حضرت افتاد. امام حسین علیه السّلام دید این آقازاده حیف است، او غیرة الله است. حیف او است که مثل پدرش ببیند چه بلایی بر سر… بگذار برود. «جَعَلا يَبكِيَانَ حَتَّى غُشِيَ عَلِيهِمَا»، همدیگر را در آغوش گرفتند. گفت: به میدان برو. «خَرَجَ وَ دُمُوعُهُ تَسيلُ عَلَى خَدَّيهِ»، به سمت میدان رفت در حالی که صورت او از اشک خیس بود. برداشت من این است که قاسم میخواست نام امام حسن علیه السّلام در کربلا به یادگار بماند لذا فریاد زد: «إِنْ تَنْكُرونِي فَأَنَا ابنُ الحَسَن».
[1]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[2]– سورهی طه، آیه 41.
[3]– سورهی قصص، آیه 24؛ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 226.
[4]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 224.
[5] همان، ص 226.
[6]– سورهی طه، آیه 36.
[7]– همان، آیه 43.
[8]– همان، آیه 39.
[9]– همان، آیه 47.
[10]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 226.
[11]– همان، ص 227.
[12]– سورهی آل عمران، آیه 168؛ نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 387 و ص 484.
[13]- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 67، ص 39.
[14]– سورهی ابراهیم، آیه 37.
[15]– سورهی صافّات، آیه 102.
[16]– همان.
[17]– همان.
[18]– سورهی آل عمران، آیه 68.
[19]– سورهی صافّات، آیه 107.
[20]– الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 295.
[21]- تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 3، ص 108.
[22]– سورهی ابراهیم، آیات 104 و 105.
[23]– سورهی صافّات، آیه 102.
[24]– همان.
[25]- الهداية الكبرى، ص 204.
[26]- الأمالي (للصدوق)، النص، ص 306.
[27]- الأمالي (للطوسي)، النص، ص 160.