تحلیلی بر عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها

3

نویسنده

ادمین سایت

روز یکشنبه هشتم مرداد 1396 حجت الاسلام کاشانی در جلسه هیئتی به سخنرانی پیرامون موضوع «عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

امامت یک مسئله‌ی وراثتی و ژنتیکی نیست.

با توجّه به این‌که ایام، با دو شخصیت برجسته مناسبت دارد و چند تا نکته‌ی مهمّ اعتقادی هم با این موضوع مرتبط است؛ نکته‌ای را می‌خواهم مطرح بکنم که امروز هم ممکن است، ما با آن درگیر باشیم، ممکن است با آن درگیر هستیم. یک مسئله‌ای مطرح است، اخیراً این طرف و آن طرف مطرح شده است به اسم ژن خوب. این ژن خوب تقریباً یک ماجرای بسیار قدیمی 1340، 1350 ساله است. یعنی این‌که هیچ نباید تعجّب کرد اگر یک کسی از فرزندان یا بعضی از فرزندان یا اکثر فرزندان مسئولین احساس بکنند که ژن آن‌ها ژن خوبی است که وضع مالی خوبی دارند، از رانت استفاده کردند، تحصیل کردند، مسئولیت گرفتند، 25 سال ندارد، عضو هیئت مدیره‌ی فلان پالایشگاه و فلان شرکت شده است و بعد از مدّتی ممکن است توّهم بکند، ژن من ژن خوبی است. کروموزم بقیه مشکل دارد. ژن او ژن، ویژه‌ای بوده است و کروموزم‌های او مشکل نداشته است. کروموزم بقیه مشکل دارد، این‌ها نژاد سالم هستند. ما از اوّل اسلام با این مسئله درگیر بودیم؛ شب شهادت حضرت صادق (سلام الله علیه) به بخش‌هایی از آن اشاره کردم. الآن یک بخشی را می‌خواهم عرض بکنم که ثمره‌ی اعتقادی دارد. خیلی از فرزندان ائمّه (علیهم صلوات الله) چون خیال می‌کردند پسر امام معصوم هستند، پس ژن خوبی دارند -در مسئله‌ی ژن ما به این معترف هستیم که ژن صادق، ژن خوبی است و هرگز هم دست کسی به او نخواهد رسید- برداشت این‌ها گاهی این می‌شد که خوب حالا که ما ژن ویژه‌ای داریم و فرزندان رسول خدا هستیم پس دیگر حداقل این‌که مردم به ما احترام می‌گذارند. بعضی از آن‌ها می‌گفتند بعضی از کارها هم باید در دست ما باشد. فرق مثلاً عبدالله افطح با امام کاظم (علیه السّلام) که دو فرزند امام صادق (علیه السّلام) بودند در این نبود که یکی ویژگی خاصّی داشت که دیگری نداشت؛ بلکه هر دو پسر امام بودند، برداشت این‌ها این‌طور بود. مثلاً از نظر تبلیغاتی و فرصت‌طلبی امام کاظم (علیه السّلام) بهتر توانسته است خود را نشان بدهد و در مناظرات انتخاباتی بهتر کار کرده است و لذا او امام شده است. نگاه این امامزاده‌ها به امام معصوم کسی بود که فرصت‌طلبی کرده است و گوی سبقت را ربوده است. اگر من یک مقدار سریع‌تر حرکت می‌کردم، من امام شده بودم. حتّی گاهی می‌رفتند نصیحت هم می‌کردند. هم از فرزندان امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم، هم از نوادگان بعضی ائمّه‌ی دیگر داریم که می‌رفتند به امام معصوم می‌گفتند: حیا بکن، سنّ من ده سال از شما بیشتر است. حالا بگذار چند سال من امامت بکنم، بعد نوبت شما هم می‌شود. چرا؟ چون خیال می‌کردند امامت یک مسئله‌ی صرفاً وراثتی است. امامت یک مسئله‌ی ژنتیکی است و چون هیچ کسی نمی‌تواند با او رقابت بکند، چون ماجراهای ژنتیکی قابل رقابت نیست. اگر بنابر این باشد، کسی که فرزند امام است صرفاً به خاطر فرزند امام بودن، امام بشود. مثلاً فرض بفرمایید بین سی و چند فرزند موسی بن جعفر (سلام الله علیه)، امام رضا (علیه السّلام) با بقیه فرقی ندارد.

نسبت دادن کندروی به امامان معصوم توسّط بعضی از امامزاده‌ها

این امامزاده‌هایی که این‌طور بودند یک کار دیگر هم می‌کردند، کارهای زیادی می‌کردند، شب شهادت حضرت صادق (علیه السّلام) یک چیزهایی از آن را گفتم، یکی دیگر از آن کارهایی که نگفتیم این است این‌ها خیال می‌کردند که امامت یک مسئله‌ی ژنتیکی نوبتی است، حقیقت امام چیست؟ برای آن‌ها مثل انتخاب یک ریاست قبیله بود. مثل این‌که یک رئیس قبیله می‌خواهد انتخاب بشود. لذا می‌بینیم وقتی امام اصلی به امامت می‌رسد، این‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند که دست او را رو بکنند او را محدود بکنند که به این‌ها سهم بدهد. یعنی اگر شما امام کل هستی، استان فلان را به دست ما بده، فلان استان دیگر را هم به دست ما بده، بعد یک بهانه‌ی خوبی را پیدا می‌کردند. یکی از اتّهاماتی که این آقایان امامزاده‌ها به ائمّه‌ی ما می‌زدند، اتّهام کندروی بود. نمونه‌ی بارز آن در زمان امام سجّاد (علیه السّلام) اتّفاق افتاد. زمان امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) چون ماجرای آن دو بزرگوار فرق داشت و فرزندان صدّیقه‌ی طاهره بودند، قابل رقابت نبودند؛ لذا فرزندان امیر المؤمنین (صلوات الله علیه و آله) نمی‌توانستند رقابت داشته باشند. می‌دانید امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرزندان پسر زیادی داشتند ولی اکثریّت آن‌ها در کربلا شرکت نکردند. به نسبت آن فرزندانی که آمدند و شهید شدند بیشتر شرکت نکردند. این‌ها نمی‌توانستند با امام حسن یا با امام حسین (علیهم السّلام) رقابت بکنند. بعد از شهادت امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) این‌ها شروع به رقابت کردن کردند. همزمان این‌ها عدّه‌ای را هم تحریک می‌کردند. به چه عنوان؟ به این عنوان که مثلاً اتّهام سکولار بودن حضرت به سجّاد (سلام الله علیه) می‌زدند و این‌که در مسائل اجتماعی ورود نمی‌کند، عافیت طلب است. پناه بر خدا از عافیت طلبی. یک مقداری هم انقلابی‌گری خوب است. آقایان امامزاده‌ها برای این‌که در رقابت با امام اصلی نمی‌توانستند، به مسائل علمی ورود بکنند، قابل رقابت نبود. خود آن‌ها می‌دانستند، در امامت نمی‌توانند با امام رقابت بکنند، قابل قیاس نیستند، شاید هم نمی‌دانستند چون بعضی از آن‌ها توّهم‌های سنگینی داشتند. در چه موردی می‌توانستند رقابت بکنند؟ در این‌که من آخوند ساکت نیستم. ما این‌طور که ساکت یک گوشه بنشینیم، نیستیم. ما نمی‌توانیم ظلم را تحمّل بکنیم. آن کسی که مشکل اعتقادی دارد، خیال می‌کند قیام بهتر از قعود است. آن که مشکل اعتقادی دارد، خیال می‌کند عدالت‌طلبی بهتر از سکوت است. در صورتی که نه قیام بهتر از قعود است و نه عدالت طلبی بهتر از سکوت است. قیام بهتر از قعود است؛ اگر طبق دستور باشد و قعود بهتر از قیام است اگر طبق دستور باشد. عدالت‌طلبی وقتی خوب است که طرّاحی امام معصوم را برای حفظ تشیّع از بین نبرد.

قیام بعضی از امامزادگان برای تخریب امام زمان خود

 دوره‌ی امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) دوره‌ای بود که حکومت به شدّت دنبال این بود که یک بهانه پیدا بکند و امام سجاد را بکشد. چون در واقعه‌ی کربلا دیدند عجب غلط بزرگی کردند که اسرا را نکشتند. اگر اسرا را به هر ترتیبی در راه کشته بودند، به شام نمی‌رسیدند، این‌قدر داستان درست نمی‌شد. یک درگیری شده بود، دعوا شده بود، اشتباهی هم -از نظر آن‌ها- حسین بن علی (سلام الله علیه) بچّه‌های خود را بی‌جهت وسط جنگ برده بود، در جنگ هم که حلوا خیر نمی‌کنند، کشته می‌شدند، تمام می‌شد و می‌رفت. بنی امیّه فهمیدند، خیلی اشتباه بزرگی کردند که اسرا را رها کردند. یا نباید اسیر می‌گرفتند یا اگر اسیر گرفتند، نباید این‌ها را زنده می‌گذاشتند. بنی امیّه یک اشتباه بزرگی کرد. حضرت سجّاد (صلوات الله علیه و آله) می‌دانست که اگر کوچکترین عکس العملی در برابر حکومت نشان بدهد، اصل امامت از بین خواهد رفت. در این شرایط یک عدّه از شیعیان گفتند: حیف امام سجّاد (علیه السّلام) یک مقدار محافظه‌کار است، اهل قیام نیست. بحث چیست؟ بحث همین آقایان امامزاده‌ها بود. چطور می‌شد با امام رقابت کرد؟ این‌جا می‌شد. چون مرتکض ذهنی مردم این بود قیام بهتر است، عدالت‌خواهی بهتر است، قیام در برابر ظلم خوب است. ائمّه‌ی ما از امام سجّاد تا امام کاظم (سلام الله علیهم اجمعین) در هیچ یک از درگیری‌های نظام شرکت نکردند. چون در علم نمی‌توانستند با امام رقابت بکنند؛ این آقایان صاحب ژن‌های خوب چه کار می‌کردند؟ یکی از کارهایی که می‌کردند قیام بود که مردم بگویند این‌ها در برابر ظالم می‌خواهند، بیایستند، در این اثنا می‌شد امام را هم کوبید. نمونه‌ی بارز آن باز همین مقدّمه‌ی صحیفه‌ی سجّادیّه را ببینید که چطور نوه‌ی زید امام صادق را (شاید منظور امام سجّاد است) تخریب می‌کند. می‌گوید: علم شما از ما بیشتر است، ریش شما بلند است و فقه شما عمیق است ولی جامعه را ببینید، ظلم همه جا را گرفته است. او نمی‌فهمد که امام سجّاد (صلوات الله علیه و آله) و بعد امام باقر و بعد امام صادق (علیهم السّلام) برای آن عملیاتی که سیّد الشّهداء (علیه السّلام) کرده است، باید زیرسازی بکند، مبانی را به دست مردم بدهند که هر کسی از راه رسید، مردم خیال نکنند امام است. خوب اصلاً امام چه کسی است، حقیقت امامت چیست؟ این را نه بنده در این‌جا مطرح بکنم، جسارت به شما باشد، در حوزه‌های علمیّه هم وقتی بحث بکنیم بعضی جاها به مشکل برخورد می‌کنیم. این‌که یک نفر می‌آید خود را پسر امام زمان معرّفی می‌کند و برخی در حوزه‌ی علمیّه می‌روند طرفدار او می‌شوند؛ چون در مسئله‌ی امامت مسئله برای آن‌ها حل نشده است، مشکل اعتقادی است. طرف پسر امام است؛ می‌گوید: چرا من امام نشدم؟ به یک نحوی همان ماجرای هابیل و قابیل است. می‌گوید: چرا من خلیفه نشدم و او شد؟ اگر پسر آدم است، پدر من هم آدم است، مادر من هم حوا است. خیال می‌کند مسئله فقط ژنتیک است. پس چطور می‌شود امام را تخریب کرد؟ این‌طور می‌شود امام را تخریب کرد که وقتی یک نفر سراغی از امام می‌گیرد، بگویند: دارد نماز خود را می‌خواند. در صورتی که ما یک وقت یک بحث مفصّل کردیم، شاید در همین منطقه هم این بحث را کردیم که عبادت حضرت سجّاد (صلوات الله علیه و آله) یک عبادت استراتژیک هم است؛ در مسیر امامت حضرت است، اهداف والایی دارد. در واقع دارد مبارزه می‌کند. ولی ظاهر آن این است که امام دارد عبادت می‌کند و به مسائل اجتماعی کار ندارد و بعد امام می‌داند که دنبال این هستند که کمترین بهانه را از امام بگیرند و او را بکشند و کار تمام بشود و بعد از کربلا از دست اهل بیت خلاص بشوند. لذا وقتی واقعه‌ی حرّه شد، ریختند داخل مدینه. آن ملعون ازل و ابد خونریز مسلم بن عقبه گفت: علیّ بن الحسین کجا است؟ اوّل بگیرید او را بکشید. گفتند: ایشان در شهر نیست، چون مردم بر علیه او مدینه قیام کرده بودند. گفت: کجا است؟ گفتند: در بیابان زندگی می‌کند. دید به چه بهانه‌ای او را بکشد، در این قیام مردم مدینه کاره‌ای نبوده است، همه را هم بکشد نمی‌تواند او را بکشد. چادر زده بود و مدّتی بیرون مدینه، در بیابان زندگی می‌کرد. حالا مظلومیّت اهل بیت را نگاه بکنید که در نگاه تبلیغی دشمن درصدد به دست آوردن بهانه برای این‌که اصل واقعه را نابود بکند، آقایان امامزاده‌های داخلی چه کار می‌کردند؟ می‌گفتند: دارد نماز خود را می‌خواند. اصلاً ولایت‌پذیری، از امام جلو نرفتن، عقب نرفتن به جز این چیست؟ همه‌ی آن‌جاها که دعوا می‌شود، در تعیین مصداق است. وگرنه الآن در این جمع بگویند: چه کسی می‌گوید: عدالت بد است؟ هیچ کسی نمی‌گوید. چه کسی می‌گوید: ظلم خوب است؟ هیچ کسی نمی‌گوید امّا این‌که فلان عمل مصداق عدالت است یا مصداق ظلم است، ممکن است ما دچار اختلاف بشویم. خوب آن‌جا اگر با هم یک نظر شدیم، مشکل حل است؛ اگر حل نشد و هم نظر نشدیم، یک فصل الخطاب لازم است. این‌جا باید تشخیص امام را خراب کرد، بگوییم خوب تشخیص نمی‌دهد. در انقلاب ما هم هر وقت می‌خواستند امام را تخریب بکنند -ما که نمی‌گوییم امام معصوم است- می‌گفتند: اخبار را برای او کانالیزه می‌کردند. حالا ما که نمی‌گوییم امام معصوم بوده است ولی امام را (معاذ الله) می‌خواهند ابله بکنند برای این‌که یک نفر خطاکار نشود، او را کانالیزه می‌کردند. یعنی ولایت‌مداری تا وقتی که ولی مثل من حرف می‌زند. اگر بخواهد خلاف من حرف بزنم، این دیگر نمی‌فهمد، پای او در عرش است، دیگر متوجّه نمی‌شود، او را دوره کردند و اخبار غلط به او می‌دهند.

ظلم ستیز نبودن امام یکی از تخریب‌های جدی امامان معصوم

 یکی از تخریب‌های جدّی این بود امام را تخریب می‌کردند که امام ظلم‌ستیز نیست از پشت با ظلمه بسته است. همه‌ی امامزاده‌ها در زمان امام کاظم (سلام الله علیه)… -که حضرت معصومه و حضرت رضا (سلام الله علیهما) به بحث ما ربط پیدا بکند- همه که می‌گویم یعنی بالای 99 درصد علیه ظلم قیام کردند. آن کسی که قیام نکرد امام کاظم (علیه السّلام) بود. حتّی احمد بن موسی شاهچراغ قیام کرد. البتّه حرف‌های خوبی هم استثنائاً از ایشان است ولی حتّی ایشان هم قیام کرد. چرا قیام می‌کنی؟ برای این‌که دو تا سبک زندگی است؛ یکی مرجعیّت اهل عبادت است، اصلاً به مسائل روز کار ندارد، ظلم‌ها را نمی‌بیند. توجّه نمی‌کرد که من مأموم هستم و او امام است. او یک شرایطی را درک می‌کند. ظلم‌ستیزی همیشه خوب نیست، این‌جا داشت ظلم بزرگتر اتّفاق می‌افتاد و آن هم خطر انهدام اصل حقّ و حقیقت بود. بله طرف می‌خواست در برابر ظلم قیام بکند ولی داشت جامعه را از دامن امام معصوم دور می‌کرد. خود این اصل ظلم است. علّت هم این بود: هم مردم، هم این امامزاده‌ها که این‌طور تخریب می‌کردند خوشبینانه‌ترین حالت این است که معنای امامت را نمی‌دانستند، چیست. بدبینانه‌ی آن این است که هوای نفس داشتند.

معنای امامت در مکتب تشیّع

معنای امامت شیعی چیست؟ این حقیقت امامت چیست که این امامزاده‌ها (دانسته) یا نادانسته فکر می‌کردند، ما هم امام هستیم. خوب این برادر من موسی بن جعفر بیشتر از من تبلیغات کرد، کاندیدا شد و مشهور شد، این‌طور خیال می‌کردند اگر خوش بین باشیم. اگر بدبین باشیم که هیچ عالماً عامداً بود. بعضی از مردم هم دنباله‌روی این‌ها بودند. یک شبهه مطرح است که امامتی که شیعه می‌گوید چیست؟ مسئله‌ی حکومت است؟ چرا از این امامتی که شیعه می‌گوید اثری در قرآن نیست؟ حقیقت امامت چیست؟ حقیقت امامت آن چیزی نیست که در غدیر اتّفاق افتاد. آن چیزی که در غدیر اتّفاق افتاد، یکی از مناصب امامت بود که حکومت باشد. این حرف مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشّریف) که روز غدیر، روز حکومت اسلامی است، حرف بسیار دقیقی است. گرچه بعضی‌ها خیال کردند امام چون انقلاب کرده است، خواسته است برای حکومت اسلامی تبلیغ بکند. آن چیزی که حقیقت امامت است، قابل غصب شدن نیست در حالی که غدیر را غصب کردند. حکومت بسیار مهم است ولی حقیقت امامت حکومت نیست، ریاست ظاهری نیست. آن چیزی که حقیقت امامت است که بیشتر هزار روایت برای آن داریم- این است که مدیریّت عالم وجود به دست با کفایت یک معصوم است. مطیع حضرت حق است ولی مربّی و مدیر عالم است. لذا آن فیض اصلی که الآن ما امام زمان (سلام الله علیه) را نمی‌بینیم ولی امام داریم؛ یعنی چه که امام داریم؟ امام مبیّن شریعت است؟ الآن امام زمان (علیه السّلام) کجا است؟ کجا دارد شریعت را تبیین می‌کند؟ حافظ شریعت است، کجا؟ حکومت اسلامی، کجا است؟ امام زمان (سلام الله علیه) کدام یک از شئون امامت را دارد؟ یک شأنی الآن دارد که آن شأن اصلی است، حقیقت امامت است. آن امامت باطنی وجودی تکوینی است. امام چه در این دنیا کنار باشد، چه ما او را نبینیم؛ آنچه خیر در این عالم می‌خواهد تقسیم بشود، او باید مدیریّت بکند. می‌گوییم: خزنه‌ی علم است، خزان علم است. کلیددار عالم وجود است. آن که حقیقت امامت است، حکومت نیست که در سقیفه جلوی آن را بگیرند، بله آن خیلی مهم است، مردم را محروم کردند. ولی آن حقیقت امامت نیست. حقیقت امامت این است که من بدانم تمام افعالی که حضرت حق می‌خواهد در این عالم اجرا بکند، به دست با کفایت یک نفر مدیریّت می‌شود. البتّه این مدیریّت تحت امر حضرت حق است، مستقل نیست. اگر این نگاه دقیق باشد، ما در طول روز نمی‌توانیم امام زمان (علیه السّلام) را فراموش بکنیم. چون خیری به ما نمی‌رسد الّا این‌که او اذن بدهد، بدون اذن او نخواهد شد. حالا نکته‌ی تاریخی این را هم عرض خواهم کرد. اگر شری به ما برسد، یعنی آن بزرگوار آن‌جا اذن داده است که به ما شر برسد، اگر خدایی ناکرده من دچار گناه بشوم، از حصن حصین او بیرون آمدم یعنی او سیلی زده است. مثل این‌که بچّه‌ای در پناه پدر خود است کسی اگر بخواهد جلو بیاید دست خود را جلو می‌آورد، یک دفعه می‌بینید سیلی خورد. می‌فهمد که سپر از جلوی او برداشته شده است. این مسئله دقیقاً ادامه‌ی توحید ربوبیّت است. اگر کسی خدایی ناکرده دچار لغزش شد، یعنی در آن زمان امام زمان (علیه السّلام) او را از حصن خود بیرون کرده است و اگر خیری به او رسید به یک نماز اوّل وقت رسید، یک دلی از مادر خود شاد کرد، آن‌جا تحت عنایت امام زمان (علیه السّلام) بوده است. حقیقت امامت این است. لذا این نه غصب می‌شد -هیچ کسی نمی‌تواند این را غصب بکند- نه نصب می‌شود. حتّی پیغمبر نمی‌تواند این را به هر کسی بدهد. این مقام حقیقت ولایت است، حتّی پیغمبر (سلام الله علیه) نمی‌تواند این را از امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگیرد. حالا پیامبر (معاذ الله) اراده‌ی او که با اراده‌ی خدا اختلاف ندارد. حتّی او قدرت ندارد (معاذ الله) دارم مثال می‌زنم- که این را از امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگیرد. این حقیقت امامت است.

خالی نبودن زمین از حجّت خدا

اگر فرزندان امام کاظم (سلام الله علیه) این حقیقت امامت را می‌فهمیدند، با امام رضا (علیه السّلام) درگیر نمی‌شدند که بگویند: پدر تو و ما یکی است، تو می‌گویی: من امام هستم. چون امامت امام رضا (علیه السّلام) را امام کاظم (علیه السّلام) هم به او نداده است. حقیقت این ولایت باطنی ملکوتی که هر چه در این عالم اتّفاق می‌افتد، طبق مشیّت و مربّی‌گری و مدیریّت او است، «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ بِأمرَهَا» هیچ اتّفاقی در این عالم نمی‌افتد الّا به امر او، به علم او. او بر عالم وجود سیطره دارد. خوب این معنا در قرآن است یا نیست؟ یک وقت باید این را بحث بکنیم که معنای امامت در صد و بیست و چهارمین آیه‌ی بقره همین معنا است، نه حکومت. حکومت یکی از شئون آن است حالا معلوم است کسی که همه‌ی عالم در دست او است، در بین ما باشد چه کسی حاکم بشود؟ خوب او حاکم بشود، واضح است. امّا حالا حاکم هم نشد، نگذاشتند بشود، اشکالی ندارد، این حقیقت امامت است. این را هم به مردم یاد داده بودند. شیعیان وقتی می‌خواستند بر غیبت امام زمان (علیه السّلام) استدلال می‌کنند، همین را می‌گفتند. کتب قدیمی قرن دو و سه‌ی ما را نگاه بکنید، وقتی شیعیان می‌خواهند بر غیبت امام زمان (علیه السّلام) استدلال بکنند، می‌گویند: زمین «أنَّ الأرضَ لَا تَخلوا مِن حُجَّة»[4] -بیش از 70 تا سند داریم با عبارات قریب به هم. یعنی شک نیست از اهل بیت صادر شده است- زمین بدون حجّت نباید باشد. خوب الآن می‌بینی امام کجا است؟ می‌گوید: نه. چطور استدلال می‌کردند؟ می‌گفتند: «أنَّ الأرضَ لَا تَخلوا مِن حُجَّة» زمین نمی‌تواند بدون حجّت باشد. چرا؟ چون همه‌ی اداره‌ی عالم به دست او است، مدیر همه‌ی عالم وجود است. نه مدیر زمین، نه مثل حضرت ابراهیم «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[5] «إنَّی جَاعِلُکَ لِلعَالمِ الوجودِ إماماً» اصلاً «مَن بِهِ الوجود» است. وجود بند به او است. نباشد زمین و آسمان به هم می‌ریزد. می‌گفتند: الآن امام کجا است؟ این استدلال شیعیان قرن دو و سه است، زمان ائمّه است. می‌گفتند: الآن امام کجا است؟ مثل ما می‌گفتند: الآن امام کجا است؟ ما نمی‌دانیم کجا است. می‌گفت: چون زمین نمی‌تواند بدون حجّت باشد، نمی‌شود زمین باشد و امام نباشد با این معنا، این‌ها حاصل فهمی است که شیعیان از امام صادق (علیه السّلام) به بعد یاد گرفتند. به جای این‌که امام صادق (علیه السّلام) برود بجنگد، لازم بود اوّل بیاید مفاهیمی را برای مردم روشن بکند که بی‌جهت مدام به این سمت و آن سمت نروند.

امام مظهر همه‌ی صفات الهی

 «أنَّ الأرضَ لَا تَخلوا مِن حُجَّة»[6] زمین بدون حجّت است. الآن کجا است؟ نیست. می‌گفت: حالا که ظاهر نیست، پس حتماً غایت است، استدلال عقلی می‌کردند، نگاه بکنید. گفت: چرا می‌گویی الآن غایب است؟ می‌گفت: برای این‌که نمی‌دانم کجا است و نمی‌شود زمین بدون امام باشد. امام با این معنایی که عرض کردم و اگر کسی این معنا را متوجّه بشود، خیلی از این اباطیلی که بعضی از این روشنفکرها در بحث غلو می‌گویند را متوجّه می‌شود که طرف متوجّه نیست. همه‌ی استدلال، همه که می‌گویم یعنی بار اصلی استدلال شیعیان در مسئله‌ی امامت این است: امامت یک امر باطنی وجودی است. امام بخوابد، بیدار باشد. فرقی نمی‌کند. چون اگر قرار بود فرق بکند، ایامی که امام می‌خوابید عالم به هم می‌ریخت. «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ لَا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ» این‌طور نیست که چهار نفر از چهار جا با او حرف بزنند، او قاطی بکند. مظهر همه‌ی صفات فعل الهی است. لذا فرمود: «تَنَامُ عَيْنِي وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي‏»[7] چشم‌های من بسته می‌شود، چون طبیعی است، من بشر هستم ولی قلب من بیدار است. اگر قرار بود امام بخوابد، واقعاً به یک معنایی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»[8] است. اگر قرار بود بخوابد آسمان و زمین به هم می‌ریخت. همه چیز به هم می‌ریخت. لذا فرمود: چشم من می‌خوابد، قلب من که نمی‌خوابد. بعد شما ببینید حالا امام عصمت هم دارد؟ برای این معنا از امام که عصمت فضیلت نیست. چون اگر قرار بود به هم بریزد، یک نفر که دست چپ و راست خود را نمی‌شناسد یا در امور اشتباه می‌کند را بگذارند عالم را اداره بکند. این اداره‌ی عالم عرض کردم طغیان در مقابل خدا نیست، استقلالی نیست، یعنی این‌که ابداً حتّی یک لحظه از حضرت حق استقلال ندارد. لحظه به لحظه تحت امر الهی است امّا او دارد اداره می‌کند. اصلاً امام فقط برای مکلّفین نیست که خیال بکنیم مکلّفین امام می‌خواهند. آن کسانی که به دنبال هدایت هستند، در روایات ما است که عزرائیل به محضر امام صادق (علیه السّلام) می‌رسد می‌گوید: «بَلی أیَّهَا الأمام » او امام عالم وجود است. همه سطوح عالم را تدبیر می‌کند. اگر این معنا را فهمیده بودند، نمی‌گفت: چون پدر من و ایشان مشترک است، پس یک رقابتی در امامت بود و او بهتر از من تبلیغات کرد و به امامت رسید. این معنای امامت است که اتّفاقاً ریشه در قرآن دارد. شیعیان به این معنا امام را قبول دارند. لذا امام حکومت داشته باشد…

علّت اقبال مردم به سمت امامزادگان مدّعی امامت

بیشتر ائمّه‌ی ما حکومت نداشتند جز چند سال امیر المؤمنین (علیه السّلام)، هیچ یک از ائمّه‌ی ما حکومت نداشتند. از امام سجّاد (علیه السّلام) تا حضرت حجّت (سلام الله علیه) که هنوز ظاهراً تشریف نیاوردند؛ هیچ یک از ائمّه‌ی ما حکومت نکردند. بسیاری از آن‌ها نتوانستند تبیین شریعت بکنند. امام کاظم (صلوات الله علیه) 10، 11 سال در زندان بود، کجا تبیین شریعت کرد؟! ولی آن امامتی که عرض کردیم را نمی‌شود به بند کشید، نمی‌شود آن را زندانی کرد. این شاید معنای همان است که در زیارت جامعه‌ی کبیره هم می‌گوییم: «آتَاكُمُ اللَّهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ» چیزی به شما دادم، به هیچ کسی ندادم. بلکه انبیای عظام… این زمامدار هم نیست. معنی دارد، هزار سال اخیر این‌طور اداره بشود، قبل از آن یک طور دیگر اداره بشود؟ قبل از آن یک طور اداره می‌شده است، از زمان رسول الله این‌طور اداره بشود؟ نخیر، از اوّل خلقت این‌طور بوده است. این را هم قرآن می‌گوید؟ بله قرآن فرموده است: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ»[9] هر امّتی شهیدی دارد، شاهدی دارد. شهید صفت مشبه از دیدن است، مشاهده است. من و شما الآن همدیگر را می‌بینیم به من نمی‌گویند: شهید شما، چون الآن دارم شما را می‌بینم. باطن شما را نمی‌بینم، شما هم باطن من را نمی‌بینید. شب هم به خانه‌ی خود بروید، نمی‌بینم داری چه کار می‌کنی. یک‌جا بروی و من نباشم هم تو را نمی‌بینم. آن که شهید است که نبی هر قومی است، یعنی ظاهر و باطن تک تک افراد امّت را دارد می‌بیند، بعد هم در قیامت می‌رود شهادت می‌دهد. «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ» هر امّتی، یک شهیدی دارد. پیغمبری دارد که ظاهر و باطن همه‌ی افعال منویّات و نیّات آن‌ها را آن پیغمبر می‌بیند، قیامت هم شهادت می‌دهد. «وَ جِئْنا بِكَ» یعنی یا رسول الله «وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً» تو را هم خلق کردم که شهید این انبیاء باشی. بالاخره یکی باید در مورد این انبیاء در قیامت شهادت بدهد. خوب پیغمبر در زمان حضرت موسی (علیه السّلام) کجا بوده است که حضرت موسی (علیه السّلام) تحت ولایت ایشان باشد؟ این معنا از ولایت نه زمان دارد، نه مکان دارد، نه به عالم دنیا قید خورده است. اگر این را آن امامزادگان محترم دارای ژن خوب فهمیده بودند با امام معصوم بر سر امامت رقابت نمی‌کردند که ما هم امام هستیم. چون پدر ما هم موسی بن جعفر (علیه السّلام) است. مردم اگر فریب این‌ها را می‌خوردند، چون گاهی متوجّه نبودند که امامت یعنی چه. می‌گفتند: راست می‌گوید. اصلاً زمینه‌ی این مطلب که فراهم شد، این را که می‌خواهم خدمت شما عرض بکنم اگر کسی این نکته‌ای را که می‌خواهم عرض بکنم را نداند إن‌شاءالله با این نکته به امام رضا (علیه السّلام) توسّل بکند، از حضرت می‌گیرد.

علّت عنایت تامّ امام رضا (علیه السّلام) به امام جواد (علیه السّلام)

 چرا امام رضا (علیه السّلام) این‌قدر به امام جواد عنایت دارد؟ خوب روایت داریم که امام رضا (علیه السّلام) به امام جواد (علیه السّلام) عنایت تام دارد. خداوند اگر بخواهد دل امام رضا (علیه السّلام) را شاد بکند، به واسطه‌ی امام جواد (علیه السّلام) شاد می‌کند، این در روایت است، معتبره هم است. امّا چرا؟ برای این‌که همان نقشی را که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) ایفا کرد، امام جواد (علیه السّلام) در امامت حضرت رضا (سلام الله علیه) ایفا کرده است. یک بار در فاطمیّه بحث می‌کردیم که حضرت زهرا (سلام الله علیها) مصحّح امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. اگر ایشان ورود نمی‌کرد، از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع نمی‌کرد، دلیلی بر حقّانیّت امیر المؤمنین باقی نمی‌ماند، کسی بخواهد تحقیق بکند. وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشان داد امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) درست است. چون در برابر هیچ طاغوتی سر خم نکرد، بلکه خود را فدای امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد. وقتی امام رضا (صلوات الله علیه) نزدیک به 40 سال داشتند و هنوز فرزند نداشتند. چون شیعیان می‌دانستند انتقال امامت به واسطه‌ی پدر به پسر است. یک بار استثنائاً از برادر به برادر بوده است؛ یعنی از امام حسن (علیه السّلام) به سیّد الشّهداء (سلام الله علیه). لذا اگر کسی ادّعای امامت می‌کرد، فرزند نداشت، از دنیا می‌رفت، می‌فهمیدند ادّعای دروغ کرده است، عدول می‌کردند. یعنی تا موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را شناخته بودند؛ اگر امام رضا (علیه السّلام) فرزند نداشت؛ مردم می‌فهمیدند (معاذ الله) امام رضا (علیه السّلام) امام نبوده است، برمی‌گشتند دوباره به موسی بن جعفر، به سراغ یک پسر دیگر می‌رفتند، ادامه می‌دادند. چندین و چند بار در تاریخ تشیّع این اتّفاق افتاده است. مردم به دنبال یک جریانی رفتند، مثل عبدالله افطح زمان حضرت صادق (علیه السّلام)، بعد این پسری نداشت که بعد از او بتواند امامت بکند، فهمیدند که خود این عبدالله افطح هم امام نبوده است، دوباره به امام عقب برگشتند، امام قبلی امام صادق (علیه السّلام) بود که یقین داشتند امام است ولی این شاخه را اشتباه رفتیم، پس باید از این راه برویم. اگر امام جواد (صلوات الله علیه) نبود، امامت امام رضا (سلام الله علیه) خدشه‌دار می‌شود، مصحّح امامت امام رضا (علیه السّلام) است. یعنی از یک جهت منّت خدا بر حضرت رضا است، لذا حضرت رضا (علیه السّلام) به فرزند خود عنایت تام دارد.

ولایت‌مداری حضرت معصومه (سلام الله علیها)

در این شرایطی که زمان موسی بن جعفر (علیه السّلام) فرزندان حضرتش (سلام الله علیه)، این ژن‌های خوب به جای این‌که به سراغ امام رضا (علیه السّلام) بروند، با حضرت رقابت می‌کردند گاهی دشنام می‌دادند این که شنیدید بی‌ادبی را به جایی رساندند که آدم هیچ وقت دوست دارد واقعه را درست بیان بکند؛ وقتی حضرت جواد (علیه السّلام) به دنیا آمدند، حضرت بزرگان شیعه را جمع کردند، فرمودند: پسر من را ببینید. یکی گفت: اصلاً هم شبیه به شما نیست. چرا؟ چون می‌بیند انکار نسبت امام جواد (علیه السّلام) به حضرت رضا (علیه السّلام)، امامت امام رضا (علیه السّلام) را نابود می‌کند. چرا؟ برای این‌که اگر امام رضا (علیه السّلام)، امام نشود، مردم سراغ موسی بن جعفر (علیه الصّلاة و السّلام) برمی‌گردند، یک پله به عقب می‌آیند، شاید نوبت به ما هم رسید. شاید در خانه‌ی ما آمدند. یک چند صباحی… مثل آن کسی که فرزند امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، آمد به حضرت سجّاد (علیه السّلام) گفت: من پیر هستم، تو جوان هستی، یک چند سال بگذار من امامت بکنم، بعد إن‌شاءالله نوبت تو می‌شود. معنای امامت چیست؟ امامت یعنی نسب؟! عالم ملک و ملکوت را می‌فهمی می‌خواهی امامت بکنی؟! یک حدّی از اعتماد به نفس هم خوب است. علم اوّلین و آخرین داری؟ شب شهادت حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کردم چون ندید، مجبور شد بگوید: علمی هم نیست، فقه هم همان است که اهل سنّت می‌گویند: چون این طرف چیزی نبود. مجبور شدند انکار بکنند. در این شرایطی که همه مثل گرگ پنجه تیز کرده بودند که امام معصوم (علیه السّلام) را بدرند در هر عرصه‌ای در هر دوره‌ای امامزادگانی که خود را خرج ائمّه کردند معدود هستند،. ظاهراً یکی از آن بزرگواران که تلاش کرده است، امامت حضرت رضا (سلام الله علیه) تثبیت بشود، حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) است. همه‌ی این‌ها را برای این جمله گفتم. خوب ما در مورد حضرت فاطمه‌ی معصوم (سلام الله علیها) خیلی کم نصّ تاریخی داریم. ناگریز هستیم تحلیل بکنیم -این مقدّمه را برای این قسمت عرض کردم- امام حکیم است.

بیان عظمت شخصیت حضرت معصومه (سلام الله علیها) از زبان امام رضا (علیه السّلام)

آن هم امامی که ما الآن توضیح دادیم، دارد عالم را اداره می‌کند. کسی که عالم را اداره می‌کند، کسی که عالم وجود بخش کوچکی از ثروت او است، برای یک میلیارد و دو میلیارد و صد میلیون تومان اصلاً انگیزه ندارد بالا و پایین بکند. همه چیز برای خود او است. من نیستم که ممکن است با ده هزار تومان جمله‌ی خود را جا به جا بکنم. امام حکیمِ معصومِ عالم در یک روایت می‌فرماید که: «من زار فاطمه معصومه کمن زارنی» این یکی را که عرض می‌کنم، صحیحه است. اگر یک روایت معتبری از معصوم به ما برسد، ما به آن عمل بکنیم، روز قیامت طبق آن می‌رویم، تقاضای پاداش می‌کنیم. می‌گوییم: از شما رسیده بود، این کار را بکنید، این‌قدر اجر دارد. روایت معتبره است. در بین همه‌ی فرزندان موسی بن جعفر (علیه السّلام) که 37 تا فرزند دارد؛ یکی از آن‌ها حضرت رضا (علیه السّلام) است. در مورد یک نفر این حرف زده شده است: «مَنْ زَارَهَا، فَلَهُ الْجَنَّةُ»[10] یا «مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»[11]هر کسی او را زیارت بکند، امید دارم که إن‌شاءالله در این ماه ذی القعده بار سفر ببندیم، یک لحظه هم که شده است چشم ما به آستانه‌ی آن بزرگوار برسد. بهشت بر او واجب می‌شود. خوب ما محضر حکیم نشستیم این فرمایش را به ما فرموده است، معتبره هم است. ما قیامت برویم بگوییم: ما به زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتیم، باید بهشت به ما واجب بشود، بگویند: نه، بهشت رفتن شرایط دارد. ما می‌گوییم: خوب می‌گفتید. می‌فرمودید، ما می‌فهمیدیم. این حکیمانه نیست. بگویند:  700 و فلان را بزنی پنج هزار تومان خرید بکنید، به شما جایزه می‌دهند، بعداً شما این کار را بکنید؛ بگویند: نه، باید آن وقت 432 بار هم روزی مثلاً سه دفعه دراز نشست می‌رفتی، شب تا صبح چه کار می‌کردی، صبح نماز فلان می‌خواندی. می‌گوییم: شما نگفتید، گفتید می‌خواهید قرعه‌کشی را ببرید، این کار را بکن، بقیه‌ی آن را نگفتی «الْكَرِيمُ إِذَا وَعَدَ وَفَى‏»[12] کریم وعده می‌دهد، وفا می‌کند. این‌که امام رضا (سلام الله علیه) هیچ شرطی نفرموده است، «مَنْ زَارَهَا، فَلَهُ الْجَنَّةُ»[13] «مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»[14] خوب بعضی از شروط را هر کسی می‌تواند بفهمد که ایمان اگر نباشد که اصلاً… اگر من توحید را قبول نداشته باشم، بروم اجر را از چه کسی بگیرم. غیر از چند تا شرطی که عقلاً متوجّه می‌شوم، هیچ شرط دیگری در کار نیست. یک نفر باید چه مقامی داشته باشد که امام نبوده است چرا باید امام رضا (علیه السّلام) او را تبلیغ می‌کرده است؟ غرض از تبلیغ او چیست؟ الآن این همه اولیای خدا غریب هستند، امام زمان (علیه السّلام) نمی‌آیند یک به یک این‌ها را به مردم معرّفی بکنند. چه کسی را معرّفی می‌کند؟ کسی که می‌خواهد هدایت بکند. شما بروید ببینید در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها) چقدر از اهل بیت روایت داریم. دوره‌ای که روایت کم به مردم می‌رسیده است؛ همه‌ی تمرکز روی امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) است. چرا باید در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها) یک چنین روایتی برسد؟ مثلاً روی عرق برادر و خواهری که امام رضا (علیه السّلام) الحمدلله خیلی خواهر و برادر داشته است. 36 تا خواهر و برادر داشته است، راجع به یک نفر این حرف را زدند، این فرمایش را فرمودند. چرا؟ مرد هم نبوده است که شما بگویی می‌خواسته است فرمانده‌ی لشکر خود را ترویج بکند، رئیس قبیله را تفخیم بکند، ظاهراً آن بزرگوار زن بوده است. چرا؟ بدون هیچ شرط و قیدی. این نشان می‌دهد هم شخصیت بزرگی است، هم لازم است که او را ترویج کرد و الّا خیلی از شخصیت‌های بزرگ هستند، اهل بیت آن‌ها را ترویج نکردند. چه لزومی دارد او را تبلیغ بکنند؟ تا کسی مقام هدایت نداشته باشد، راجع به او صحبت نمی‌شود.

علّت عظمت شخصیت حضرت معصومه (سلام الله علیه) در نزد امام رضا (علیه السّلام)

 بنده یکی از دلایل آن را این می‌دانم که در بین فرزندان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) احدی به ولایت‌مداری حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیها) نبود. شاید اگر این‌ها را که می‌گویم تحلیل است- بعضی مشرّف شدند یا خواب دیدند امیر المؤمنین (علیه السّلام) را گفتند: ما می‌خواهیم صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را زیارت بکنیم. بعضی از سادات خواب دیدند، حضرت فرمودند: قم مشرّف بشوید، چون کار مادر خود را کرده است، یعنی در راه ولایت قدم برداشته است؛ در دوره‌ای که خیلی‌ها خود را کنار امام رضا (سلام الله علیه) به عنوان رقیب حضرت جا می‌زدند، حضرت معصومه (سلام الله علیها) ازدواج نکردند. نگاه بکنید در تاریخ قم است. تاریخ قم کتاب بسیار قدیمی است، قبل از شیخ کلینی است. از ایشان خواستگاری کردند یا از دختران موسی بن جعفر (علیه السّلام) این‌ها فرمودند که: امر ازدواج ما به دست علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) است. آدم می‌تواند خود را خرج امام خود بکند. بعضی برادرهای امام رضا (علیه السّلام) ادّعای امامت کردند، برای این‌که امامت امام رضا (علیه السّلام) را خراب بکنند، حتّی نسب پسر او را خراب کردند. این بزرگوار می‌داند به امامت نمی‌رسد، مردم می‌دانند مرد باید امام باشد ولی می‌گویند: ازدواج؛ می‌گوید: امر ازدواج ما به دست علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) است، این در تاریخ قم آمده است. تاریخ قم یک کتاب بسیار قدیمی است که متأسّفانه اصل آن به دست ما نرسیده است. ما چهارصد، پانصد کتاب تاریخی مهم داشتیم، 15 تا از آن‌ها هم به دست ما نرسیده است. دو قسمت از این تاریخ قم به دست ما رسیده است. یکی یک ترجمه‌ی آن کتاب از هفت، هشت قرن پیش است. یعنی یک بنده‌ی خدایی این را ترجمه کرده است، فارسی است و یک بخش‌هایی از آن فارسی به دست ما رسیده است و یک بخش‌های از آن هم نقل در بعضی از آثار قدیمی شیعه است که در تاریخ قمّ محمّد بن حسن قمی یک کتاب خیلی قدیمی این‌طور آمده است و چون کتاب به دست ما رسیده است، ما نه از ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها) خبر داریم و نه از شهادت یا وفات ایشان. هیچ چیزی نمی‌دانیم امّا این را می‌دانیم که وقتی از ایشان خواستگاری کردند، فرموده است: ازدواج من به دست ولی من است، ولی من در میان این همه برادر چه کسی است؟ آن کسی که امام حق است که علیّ بن موسی الرّضا است و شما نگاه بکنید خدا شاهد است این را که دارم می‌گویم با بی‌دانشی خود می‌گویم، هنوز متعجّب هستم شیعیانی که ائمّه می‌خواستند این‌ها را از کوفه کوچ بدهند، این‌ها می‌خواستند از کنار مضجع امیر المؤمنین و امام حسین (علیهم السّلام) جدا بشوند، خیلی سخت است، مرکز علم شیعه کوفه بود که خوب می‌دانید کوفه در فاصله‌ی کمی از نجف قرار دارد. در واقع یک جا است، مثل ری و تهران است. هیچ چیزی نمی‌توانست انگیزه بشود مردم یک جای دیگری جمع بشوند؛ جز آن‌جایی که فرمودند: آن‌جا آشیانه‌ی اهل بیت پیغمبر است و وقتی کسی از شهرهای اطراف قم هم محضر اهل بیت می‌آمد، می‌فرمودند: «مَرْحَباً … مِنْ أَهْلِ قُمَّ»[15] یعنی آن‌جا پایتخت جهان اسلام شد. 130، 140 سال همه‌ی علم تشیّع مرکزیّت آن قم است. بعد از آن هم قم یکی از مراکز اصلی است، الآن هم مرکز اصلی است. واقعاً تعجّب‌انگیز است که چه کسی می‌توانست یک چنین محور وحدتی باشد؟! شروع کوچ مردم به قم قبل از ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) است ولی تقویت قم بعد از وفات حضرت معصومه _سلام الله علیها) است که این در زیارت حضرت رضا (علیه السّلام) یکی از علل بیان این‌که «مَنْ زَارَهَا، فَلَهُ الْجَنَّةُ»[16] یا «کمن زارنی» هم  همین است. و بعد شیعیان آن‌جا جمع شدند، مرکز تشیّع شد و با نجف رقابت کرد. خوب حالا فرض کنید یک بزرگی این حرف را در مورد من هم می‌زند که «مَنْ زَارَهَا، فَلَهُ الْجَنَّةُ» این با هم تطبیق نداشت، حرف من این است. من خیال نکنم که امام رضا (علیه السّلام) می‌خواست قم را منسجم بکند، یک بهانه لازم بود، گفت: حضرت معصومه (سلام الله علیها). اگر در مورد من این حرف را می‌زدند، دو نفر آدم هم اطراف من جمع نمی‌شدند، این حرف با من هم‌خوانی نداشت. این بیان فضیلت نسبت به حضرت معصومه (سلام الله علیها) مخاطبین آن را باور کردند، هم‌خوانی داشته است که بگویند. شاید علّت عظمت ایشان این باشد. چون ما در روایت از امام سجّاد (علیه السّلام) داریم؛ خیلی حرف عجیبی هم است؛ دو تا روایت از امام سجّاد (علیه السّلام) داریم می‌فرمایند: از بنی فاطمه (سلام الله علیها) از فرزندان صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و نوادگان حضرتش اگر کسی امامت ما را قبول بکند، کار او تمام است. می‌دانید چرا؟ چون او می‌تواند ادّعای امامت بکند و کار را خراب بکند. اگر این قدر کفّ نفس داشته باشد، این کار را نکند، خیلی از خود گذشته است. چون امامت خیلی جذّاب است برای کسی که مثل امام فکر نمی‌کند، سراسر زندگی امام توحیدی است، هیچ چیزی را از خود نمی‌بیند، ولی اگر کسی مثل امام فکر نکند، این‌که مردم از همه‌ی عالم چشم آن‌ها، قبله‌ی آن‌ها شخص او است، این خیلی جذّاب است. همان‌طور که حضرت عبد العظیم (سلام الله علیه) می‌توانست ادّعای امامت بکند و نکرد. این‌قدر هم او را بالا بردند در بین این همه امامزاده غیر از شهدای کربلا روایت معتبر برای زیارت دو امامزاده بیشتر نیست، یکی حضرت عبد العظیم است، یکی حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام الله علیهم) هر دو هم یک کار کردند هر دو هم با این‌که می‌توانستند امام زمان (علیه السّلام) خود را تخریب بکنند یا یک امتیازخواهی بکنند، خود را خرج کردند.  

امیدواری به محبّت اهل بیت در روز قیامت

ما در یکی از زیارات ائمّه می‌خوانیم که من در کارنامه‌ی عمل خود هیچ عملی که به آن امیدوار باشم ندارم. بنده هم اعتراف می‌کنم که هیچ عملی که به آن امیدوار باشم، ندارم. هیچ عملی که به آن مطمئن باشم تا حالا انجام ندادم. بزرگتر از من، خدا روح ملکوتی امام راحل را شاد بکند فرمود: من نمی‌توانم بگویم دو رکعت نماز برای خدا خواندم. خوب آدمی مثل من که عمر خود را باخته است (معاذ الله) به معصیت گذرانده است، در این ماه ذی قعده که ماه توبه است، یکی از زیاراتی که از ائمّه‌ی طاهرین به ما رسیده است، این‌طور آن‌ها را زیارت بکنیم این را می‌گوییم، می‌گوییم: ما هیچ کاری که امیدوار باشیم، بگوییم: من یک کار کردم، خدا رحمت بکند می‌گویند مرحوم علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشّریف) لحظات آخر عمر که مستحب است بگویند: «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ»[17] ای کسی که گناهان زیاد را می‌بخشی و از کم می‌گذری. «اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ» یک مقدار را هم از من قبول بکنم، این گناهان زیاد من را بگذر، هر چه می‌گفتند… چون این اواخر یک مقدار هم حافظه‌ی ایشان کم شده بود، نمی‌فرمودند. بعضی‌ها خیال می‌کردند، ایشان از یاد می‌برد، بعد فهمیدند که فقط می‌فرمود: «يَا مَنْ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ» گناه زیاد کردم، چیزی در خود ندید که بگوید این این یک مقدار را ببخش. وقتی آن‌ها این‌طور هستند، من چه بگویم. وقتی به خود رجوع می‌کنم می‌بینم واقعاً هیچ چیزی ندارم همان زیارت درست گفته است. بعد می‌گوید: الّا این‌که من به محبّت شما امید دارم. چون به خودم که رجوع می‌کنم، یک مقدار از این محبّت حداقل واقعی است. بعضی وقت‌ها شده است که اشک من جاری شده است ولی نه نظر به ثواب آن داشتم، نه دیگران. خصوصی بوده است. بعضی از پدر و مادرهای خود را دیده بودیم که شبانه کسی نبود، نشسته بودند، اشک آن‌ها جاری بود کسی نمی‌دید. ما سر سفره‌ی دو کریم و کریمه نشستیم، با دست خالی آمدیم.

خود تاریخ قم به دست ما نرسیده است ولی بعضی از کتاب‌ها که از تاریخ قم نقل کردند، می‌گویند: وقتی حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم تشریف آوردند، خیلی استقبال آبرومندانه‌ای از ایشان شد. مردم خیلی ایشان را تحویل گرفتند. خبر رسیده بود که محبوبه‌ی حضرت رضا (سلام الله علیه) است. حضرت رضا (علیه السّلام) نور چشم ما بود. خیلی ایشان را تجلیل کردند. «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‏» یک روزی هم دختر امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد کوفه شد، از ایشان هم پذیرایی کردند. آن کسانی که دوست داشتند یک روزی (معاذ الله) خواری و ذلّت اهل بیت را ببینند، امروز آمده بودند شکست خورده‌ها را تماشا بکنند. در یکی از دردنامه‌هایی که از بعضی از مقاتل از معصومین رسیده است، می‌گویند: این عبارت است که چشم‌های نامحرمان به سمت کاروان خیره شد. همه منتظر بودند، با این نگاه بدرقه کردند تا وارد دار الحکومه شدند. عبیدالله زیاد مست پیروزی شد، این اسرا وقتی خواستند وارد بشوند، لباس آن‌ها مناسب نبود. ظاهراً کوفه صد هزار مرد داشت ولی حقیقت این بود که همان خانم‌های اسرای آل الله آمدند دور قامت والای حضرت زینب (سلام الله علیها) را گرفتند. مردم قد و قامت حضرت زینب را نبینند. همین باعث شد که عبیدالله زیاد حواسّ خود را جمع کرد و پرسید: «مَن هَذهِ المُتِنکِّرَه» آن کسی که سعی می‌کنند او را بپوشانند چه کسی است؟ گفتند: «هِذهِ زِینَب بِنت علی» برای این‌که بخواهند از امیر المؤمنین غیرت الله انتقام بگیرند، بهترین وقت بود. می‌گوید: «دَخَلت زِینب (سلام الله علیها) عَلی إبنِ زیاد» وارد بر ابن زیاد شد «فِی أرذَلِ ثِیابِهَا» لباس دون شأن دختر امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود.     


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.

[4]– تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ‏2، ص 408.

[5]– سوره‌ی بقره، آیه 124.

[6]– تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ‏2، ص 408.

[7]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏73، ص 189.

[8]– سوره‌ی بقره، آیه 255.

[9]– سوره‌ی نساء، آیه 41.

[10]– وسائل الشيعة، ج ‏14، ص 576.

[11]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 546.

[12]– غرر الحكم و درر الكلم، ص 82.

[13]– وسائل الشيعة، ج ‏14، ص 576.

[14]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 546.

[15]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏10، ص 368.

[16]– وسائل الشيعة، ج ‏14، ص 576.

[17]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏1، ص 132.