حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه 29 تیر 96 در دفتر امام جمعه بزرگوار و انقلابی کرج به به موضوع «تقیه امام صادق علیه السلام از دوستان بیشتر از دشمنان» با عنوان «چرا امام صادق علیه السلام قیام نکردند؟» پرداختند که مشروح جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
دو سال اخیر که بنده خدمت شما عزیزان، اساتید معظّم حاضر شدم، در مورد شهادت امام صادق (سلام الله علیه) با هم گفتگو کردیم، مطالبی تقدیم شد. تتمّهی مهمّی دارد که چند دقیقهای به مقدّمه میگذرانم، آنچه که گذشت یک اشارهی مختصر بکنم و إنشاءالله میخواهم تتمّهی آن که هم بسیار دردناک و عبرت انگیز است را خدمت شما تقدیم بکنم. دو سال پیش که خدمت شما رسیدیم بحث ما تبلیغ گسترده و کمّی حضرت صادق (سلام الله علیه) بود که بسیار هم حیرتآور است، عجیب است، اصلاً شگفتانگیز است. شرایط شروع امامت امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) شرایطی است که چون بزرگان شیعه مرزبندی نشده است، هنوز عبادات اوّلیه را هم درست مطابق فقه اهل بیت بلد نیستند، از بزرگان شاگردان از اینکه جُنب برای شروع روزهی ماه رمضان باید غسل بکند، نمیدانند تا اینکه نماز را چطور بخوانند. از اینجا حضرت شروع کرده است؛ این همه نظریهپرداز در عرصههای مختلف تربیت کرده است. سالهای گذشته به این پرداختیم، با حواشی که فرصت بود.
مرزبندی مکتب تشیّع توسّط امام صادق (علیه السّلام)
کار دیگری که حضرت صادق (صلوات الله علیه و آله) کردند که بسیار کار بزرگی است؛ یعنی اگر ما امروز در جمع مسیحیان هم بنشینیم، در جمع غیر مسلمانها هم بنشینیم، عصمت امام را هم کار نداشته باشیم، علم امام را هم کار نداشته باشیم، این کار، یک کار عظیم مدیریّتی است، و آن این است که حضرت صادق (صلوات الله علیه و آله) مکتب تشیّع را مرزبندی کردند. ما در دورهی سه امام ابتدایی شیعه تفاوت ویژهای از جهت اعتقادی فقهی بین شیعیان و سایرین نمیشناسیم، یعنی اینها تبیین نشده است؛ نه اینکه وجود ندارد، فرصت تبیین نیست. بسیاری از شیعیان برجستهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی از عقاید رایج امروز من و شما را ندارند. آن هم به واسطهی جهل، فرصتی که نیست. امام صادق (صلوات الله علیه و آله) میخواستند مکتب تشیّع را تدوین بکنند، تبیین بکنند، مرزبندی بکنند، مرزبندی حسّاس است، احساس افکن است. شما اگر یک زمینی، باغی، چیزی جایی بخرید ابتدا دور آن را فنس میکشید اوّل اینجا مرز ما با دیگران است؛ آنجایی که شما میخواهید خطکشی بکنید، محلّ اختلاف میتواند باشد که یک متر اینطرفتر است یا یک متر آنطرفتر. مرزبندی که بخواهید بکنید باید وارد مسئلهی اختلافی بشوید.
سه سطح تقیّه در دوران امامت امام صادق (علیه السّلام)
در حالی که دورهی امام صادق (علیه السّلام) دورهای است که تقیّه در آن برخلاف دورهای مثل سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه و آله) بسیار سنگین است. دورهی امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) تقیّه از حکومت اینقدر نیست؛ تقیّه از مردم، بیشتر از حکومت است. امام صادق (صلوات الله علیه و آله) سه سطح تقیّه دارند. یکی از مردم، یکی از حکومت، یکی از امامزادهها.
این سومی از آن دو تای قبلی شدیدتر است که محلّ بحث امروز بنده هم است. خیلی هم باید در بیان آن احتیاط کرد، بیان آن خیلی سخت است. این از آن مباحثی است که ده سال است بنده فیشهای آن را آماده کردم، امسال تصمیم گرفتم که بگویم. یعنی چند سال است خواستم بگویم، حتّی دو سال گذشته یک دههای این بحث را مطرح کردیم، نُه شب را به مقدّمه گذراندیم، باز هم آنها رها کردیم یعنی آن را نگفتیم. ولی دیدم اگر این بحث معلوم نشود، مظلومیّت امام صادق (صلوات الله علیه و آله) روشن نمیشود. چون این همه موفّقیّتهایی که این دو سال اخیر ما به اندازهی توان اندک خود، ضعف خود، عدم دانش خود، خدمت شما عرض کردم که حضرت چه کار کرد که غوغا کرد، کنار این مظلومیّت بگذارید باید ضربدر در میلیارد بشود.
قائل نبودن جایگاه امامت برای امام حسن و امام حسین (علیهما سلام) توسّط جامعهی آن زمان
حضرت برای مرزبندی چه کار کرد؟ من یک سؤال خدمت شما عرض میکنم. از امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) یک دانه پرسش فقهی به دست ما نرسیده است؛ این به این معنا است که جامعه امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) را امام به معنایی که باید بداند، نمیدانست. همه گفتند: به کربلا نرو، کم بودند کسانی که بگویند: ما هم به دنبال شما میآییم. از داخلیها تا بیرونیها، از خودیها تا غیر خودیها، همه حضرت را نصیحت میکردند. حضرت مجتبی (صلوات الله علیه و آله) هم همینطور است. جامعه اصلاً برای آن دو بزرگوار جایگاه امامت قائل نیست؛ لذا مطلبی هم چندان نقل نشده است. نه اینکه دورهی تقیّه باشد که مثلاً فرض بفرمایید امام حسین (سلام الله علیه) بترسند، تقیّه بکنند خوفی باشد، اصلاً جامعه نگاه امامت به ایشان نداشت. حالا اینکه چه کسی این مصیبتها را درست کرده است، چون آن یک جلسات مفصّلی لازم دارد که کسانی که قبلاً این بلا را سر اسلام آوردند، چه کسانی بودند که اهل بیت را از جامعه دور کردند. این جلد کتابی که من خدمت شما آوردم، یک بزرگواری 22 تا به این قطر اسناد و روایات از حضرت صادق (صلوات الله علیه) را جمع کرده است، تازه همهی آنها هم نیست. 22 تا مثل این جلد یک نفر بخشی از روایات امام صادق (علیه السّلام) را جمع کرده است.
خوب چرا از امام صادق (علیه السّلام) روایت زیاد است و از امام حسین (علیه السّلام) کم است؟ این فقط این نیست که ما خیال بکنیم که زمان امام صادق (علیه السّلام) آزاد بود. یعنی وسط امامت حضرت، چون ابتدا و انتهای امامت خیلی سختی داشت، این فقط این نیست. چون زمان امام حسین هم مردم میتوانستند بروند سؤال بکنند، کسی کار نداشت. تقیّهی زمان سیّد الشّهداء (علیه السّلام) آنقدر شدید نبود. علّت این بود که زمان امام صادق (علیه السّلام) امامت حضرت را پذیرفته بودند، زمان امام حسین (علیه السّلام) نپذیرفته بودند.
تلاش امام صادق (علیه السّلام) برای عدم درگیری با منصور
چه کار کرد که حضرت را پذیرفتند؟ آن تقدّسی که امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) به عنوان سبط رسول خدا، پسر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) برای مردم نداشت، امام صادق (علیه السّلام) پیدا کرد. چطور این تقدّس را پیدا کرد؟ امام صادقی که در نقلها آمده است به خاطر تقیّه به مجلس منصور دوانقی وارد میشد، به او «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» میفرمود. چون اگر کسی غیر از این میگفت، او را میکشتند. یعنی مبارزه کرده بود، علم مبارزه برداشته بود. در یک نقلی هم است که عصای رسول خدا را به منصور هدیه کرد. خوب چرا منصور باید امام صادق (علیه السّلام) را بکشد؟ امام صادق (علیه السّلام) در هیچ یک از درگیریهای نظامی زمان منصور هم دخالت ندارد. چرا باید منصور با امام صادق (علیه السّلام) دشمن باشد، مگر حضرت چه کار میکرده است؟
از طرفی حضرت میخواست تفاوت مکتب اهل بیت با دیگران را روشن بکند. لذا دست به یک کاری زد که اگر کسی عصمت نداشته باشد، این کار را دارای ریسک بزرگی میداند، خیلی کار حسّاسی است. ما سال گذشته به آن پرداختیم. در دو، سه دقیقه به آن یادآوری میکنم که بحث را ادامه بدهم. وقتی آوازه و سیط علمی حضرت همه جا را گرفت، از اقطار عالم میآمدند حضرت را ببینند. شخصیت علمی، عظمت او، هیبت او برای همه آشکار شد. حتّی زنادقه وقتی با حضرت مواجه میشدند، میگفتند: «مَا هَذَا بِبَشَرٍ»[4] اینکه انسان نیست. «يَتَجَسَّدُ إِذَا شَاءَ ظَاهِراً وَ يَتَرَوَّحُ إِذَا شَاءَ» بخواهد ملکوتی میشود؛ بخواهد زمینی میشود، عرشپیما است.
محدودیّتهای امام صادق (علیه السّلام) در برگزاری کلاسهای درس
یک چنین شخصیتی که از لحاظ علمی، آوازهی علمی حضرت همه جا را فرا گرفت، شیعه و سنی در پای درس حضرت مینشستند؛ البتّه حضرت درس به معنای امروزی نداشتند. یعنی شرایط اجازه نمیداد که حضرت کلاس داشته باشد. نُه ماه، ده ماه، صد جلسه در سال درس داشته باشند، ابدا اینطور نیست. یک مواقع اندکی که حضرت از مدینه به عراق تشریف میبردند یا موسم حج میشد یا در حدّ سؤال و جواب. اینطور نبود که حضرت با شیعیان ارتباط داشته باشد، کلاس پر جمعیت از این خبرها نیست و خود این عجیب است.
راهکار حضرت در بیان احادیث
حضرت میتوانستند راوی بشوند، روایات نبوی را بیان بکنند، چون 130 سال روایات نقل نشده بود، همهی مسلمین، نه فقط شیعهها گرفتار بودند، مشکلات داشتند. از نماز بگیرید که خود آنها اعتراف میکنند؛ میگویند: نمازی که ما میخوانیم، با نمازی که پیغمبر میخواند فاصله دارد. این را فقط ما نمیگوییم، هم اصحاب پیغمبر میگویند، هم تابعین میگویند، 130 سال ارتباط قطع شده بود. امام صادق (صلوات الله علیه و آله) میتوانستند بیایند به عنوان یک راوی برجسته از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق پدرشان، جدّشان سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بعد پیغمبر اکرم روایات را بیان بکنند؛ شیعه و سنی، ابوحنیفهها و مالکها هم استفاده بکنند، حضرت این کار را نکردند، بلکه مستقیم حکم خدا را بیان کرد. سال گذشته خیلی مبسوط به این پرداختیم. میدانید الآن اگر من محضر شما نشستم، بگویم: الآن داشتم خدمت شما میآمدم، وجود مبارک حضرت حجّت (سلام الله علیه) به من پیغام دادند، این را به مردم کرج بگو، شما اوّل دقّت میکنید که من شوخی میکنم یا جدّی میگویم؛ اگر مطمئن بشوید، جدّی میگویم بلافاصله مداح بزرگوار میآیند، مجلس را اداره میکنند ما را هم با 115، 125 جا به جا میکنند. چون میگویند: دسترسی به امام معصوم را از کجا آوردی؟ ارتباط نیست یا دیگر من بالاتر بگویم همین الآن به من حضرت حق عزّوجل فرمود این را به شما بگویم این که دیگر روز از محضر از باغ وحش خبر میکنند که بیایید این را ببرید اشتباهی به اینجا آمده است طبیعتاً مردم نمیپذیرند.
علّت شکّ مردم به وثاقت اهل بیت از امام صادق (علیه السّلام) به بعد
سال گذشته عرض کردیم وقتی آوازهی حضرت همه جا را گرفت، حضرت میخواست مرز مکتب اهل بیت با دیگران را مشخّص بکند، بدون اینکه بخواهد با دیگران بجنگند. حضرت (سلام الله علیه) در مجلس مینشست، مستقیم حکم خدا را بیان میکرد. حکم خدا یعنی خدا اینطور فرموده است. شما از من سؤال میکنی توقّع دارید اگر من بلد باشم با علم فقه خود پاسخ شما را بدهم؛ با استنباط خود، با حدس علمی خود، نه اینکه بگویم: خدا فرموده است، اگر بگویم باور نمیکنید. حضرت کاری کرد که دیگران از درس حضرت محروم شدند. ابوحنیفه که باور یک چنین چیزی را نداشت که امام مستقیم حکم خدا را بگوید، لذا اینها اگر در مجلس هم مینشستند، روی کنجکاوی مینشستند، ببینند آقا چه میگوید و الّا طبیعتاً در ذهن آنها این بود که (معاذ الله) حضرت دروغ میگوید، خطکشی شد. اگر بررسی بفرمایید از امام صادق (علیه السّلام) به بعد، شبههی عدم وثاقت ائمّهی ما در منابع اهل سنّت فراوان است، حتّی راستگو بودن آنها محلّ شک است، علّت آن همین است. مردم باور نمیکردند. حالا نمیخواهم وقت را بگیرم و الّا ذهبی در کاشف، مناوی در شرح جامع الصّغیر برای امام صادق (علیه السّلام)، ابن حبّان برای امام رضا (علیه السّلام) همینطور. برای ائمّهی پایانی شیعه تقریباً نزدیک به اتّفاق دارند که (معاذ الله) راستگو نیستند.
علّت تردید در راستگویی ائمّهی پایانی شیعیان در منابع اهل سنّت
چون میبینند ائمّه در جایگاهی نشستند که مستقیم حکم الله را بیان میکند، یعنی کار پیغمبر را میکنند. بدون اینکه امام صادق (علیه السّلام) بخواهد با منصور درگیری پیدا بکند، بخواهد قیام بکند، بخواهد مظاهر دیگر را بکوبد که درگیری بشود، حضرت در مقامی بحث را بیان میکرد که آنها نمیتوانستند بپذیرند و عملاً از سر سفرهی حضرت محروم شدند.
مردم توقّع داشتند یک شخص فقیه باشد، با روایات پیامبر یا اصول فقه مثلاً حکم صادر بکند. خود شاگردهای برجستهی ابوحنیفه مثل ابویوسف و شیبانی بسیاری از حرفهای او را قبول ندارند، مکتب او را قبول دارند، نه همهی حرفهای او را. او نمیتوانست وقتی میخواهد حکم شرعی بدهد، بگوید: امام صادق (علیه السّلام) فرموده است. باید میگفت: پیغمبر فرموده است. لذا اینها از امام صادق (علیه السّلام) محروم شدند. لذا یکی از دلایلی که در کتب فقهی اهل سنّت اسم افراد درجه ده هم آمده است، اسم امام صادق (علیه السّلام) -در صدها جلد کتاب گشتم، یک بار پیدا کردم- نمیآید، همین است. یک استاد برجستهای به نام دکتر مرعشلی که تاریخ فقه نوشته است، معاصر است از بزرگان اهل سنّت است. میگوید: من در تاریخ فقه، اسم امام صادق (علیه السّلام) را نمیآورم چون منهج او مطابق با منهج فقها نیست. چون فقها به سراغ روایات پیغمبر میرفتند، استنباط بکنند. ما امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را مجتهد نمیدانیم، استنباط بکند و حدس بزند و ممکن است، خطا بکند.
برگشتن تقدّس شکسته شده به اهل بیت
ما (شیعیان) در بیان حکم شرعی، امام صادق (علیه السّلام) را مثل پیغمبر میدانیم. اجتهاد نمیکند که محاسبه بکند، خطا بکند. لذا اصلاً نمیشود امام صادق (علیه السّلام) را… او هم میگوید، میگوید: با ادّعایی که امام صادق (علیه السّلام) دارد یا شیعیان از امام صادق (علیه السّلام) دارند، امام صادق (علیه السّلام) را نمیشود کنار ابوحنیفه آورد. مکتب تشیّع که با سایرین مرزبندی نداشت، تفاوتهای آن معلوم نشد، تقدّس اهل بیت که شکسته شده بود، مخالفین بیرون رفتند. اگر بنده در همین جلسه عرض بکنم که از طرف خدای عزّ و جلّ برای شما پیغام دارم، عرض کردم زنگ میزنید که بیایند و بنده را ببرند؛ امّا اگر نکنید و باور بکنید آن وقت دیگر لباس من را برای تبرّک تکه تکه میکنید. آن تقدّس شکسته شد برگشت. شیعیانی که امام صادق (صلوات الله علیه) را باور داشتند؛ نگاه آنها این بود که کأنّه در محضر پیغمبر نشستند، در محضر یک معصوم نشستند، در محضر کسی نشستند که با ملکوت ارتباط دارد. حکم الهی را بیان میکند، اینها را از عرش به فرش متّصل میکند.
لذا بود که زمینههایی مثل غلو -که خود آن یک وقتی اگر روزی من بود و خدمت شما رسیدم باید بحث غلو مطرح بشود- مطرح شد. با یک پدیدهی جدید مواجه شدند. این اتّفاق افتاد، لذا انگیزه زیاد شد ببینیم امام صادق (علیه السّلام) چه میگوید، لذا یک عالم بزرگوار 22 جلد از فرمایشات حضرت جمع کرده است که خیلی بیش از این است. بنده این کتاب مهم را یک بررسی کردم، دیدم خیلی از روایات مهم هم، در خیلی از مجموعهها نیامده است؛ البتّه خیلی زحمت کشیده است. چون مردم نمیگفتند: برویم سر کلاس درس یک عالم که حالا یک نمره از بقیه بالاتر است، برویم سر کلاس کسی که اصلاً فاز او فرق میکند، افق او متفاوت است. آن آوازهی علمی هم به باور آنها کمک کرده بود.
علم امام صادق (علیه السّلام) تالی تلو علم نبی
شما میبینید که فقهایی بالاتر از ابو حنیفه میآیند و شاگرد امام صادق (علیه السّلام) میشوند و 30 سال پای درس حضرت حاضر هستند. زراره میگوید: آقا جان من 40 سال -چون موسم حج میآمده است، کوفی است- از شما و پدر شما راجع به حج پرسیدم و تمام نشده است. زراره نابغهی فقه است ولی امام صادق (علیه السّلام) نابغهی فقه نیست که زراره خود را با او مقایسه بکند، او امام صادق (علیه السّلام) را تالی تلو نبی میداند. لذا تا قیامت هم پای درس امام صادق (علیه السّلام) بنشیند، تمام نمیشود. یکی وصل به چشمهی لایزال است، یکی یک دانشپژوه است. تا اینجا را سال گذشته عرض کردیم.
آن وقت باید این سؤال مطرح بشود امام صادق (صلوات الله علیه) که با منصور درگیری فیزیکی نداشت، نقل شده است عصای رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به او هدیه داد، خیلی ارزشمند است، نمیشود قیمت برای آن تعیین کرد، برای تقدّس آن نمیشود معادل پیدا کرد، در دوران تقیّه به منصور هدیه داد. با احترام به او سلام میکند، در درگیریها نیست. چرا منصور باید امام صادق (علیه السّلام) را به شهادت برساند؟ چرا آن حکومت جهانی شکل نگرفت؟ تحقیقات نشان میدهد شرایط به گونهای فراهم شده بود، مردم وقتی امام صادق (علیه السّلام) و قبل از آن هم وقتی امام باقر (علیه السّلام) را تا حدودی نگاه میکردند اصلاً خسته شده بودند میگفتند: این بنی امیّه… خوب دور از محضر شما عذرخواهی میکنم برای اینکه فقط… بعضی از چیزهایی که در کتب تاریخ خلفا نوشته است، سلاطین یک گناهان عجیب و غریبی کردند. مثلاً در حوض شراب با کنیز مرده چه کار کرده است. مردم خسته شده بودند از اینکه اینها به اسم اسلام دارند حکومت میکنند. بعد یک شخصی را میبینند تالی تلو پیغمبر، دریای علم، هیبت عظیم همه چیز مهیّا بود که مردم را حکومت به اهل بیت بدهند چرا این اتّفاق نیفتاد؟ منصور قدرت این را نداشت که جلوی امام را بگیرد.
علّت به تعویق افتادن تشکیل حکومت جهانی در زمان امام صادق (علیه السّلام)
آن چیزی که خیلی درد است، این است که عرض کردم امام (علیه السّلام) در سه سطح تقیّه میکرد که از همه مهمتر تقیّه از بعضی از امامزادههای داخلی بود. ما هفت تا روایت معتبر در این زمینه داریم که فرمودند: قیام اوّلیّه و اقامهی حق اوّلیه برای دوران امام صادق (علیه السّلام) بوده است -البتّه من بخشی از روایت را دارم عرض میکنم- ولی به خاطر ظلم بعضی، قدرناشناسی بعضی، ناشکری بعضی داخلیها در درون تشیّع -اینجا دیگر بحث سقیفه نیست- این موضوع عقب افتاد. چه شد که عقب افتاد؟ آن موقعی که مکتب خلفا اهل البیت را شکستند، حرمت آن را از بین بردند، وقتی ائمّهی ما سعی کردند این حرمت را برگردانند، فرصت برای مرزبندی نبود، مردم نسبت به همهی فامیلهای نزدیک پیامبر نگاه اهل بیتی داشتند. بعضی از فامیلهای نزدیک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاه اهل بیتی به خود داشتند، بلکه خود را شاخص امامت میدانستند.
یک فردی است نوهی دختری سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است. یعنی مادر او دختر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است و نوهی پسری امام مجتبی (علیه السّلام) است. یعنی پدر او، پسر امام مجتبی (علیه السّلام) است، این شخص خود را لایق امامت میدانست. آن علم امام صادق (علیه السّلام) را هم نداشت. امام صادق (علیه السّلام) برای اینکه مشخّص بکند تشیّع چه میگوید، مکتب اهل بیت چیست، باید مرزبندی بکند، این آدم خلاف عمل میکرد. هر کجا که مینشستند از او که سؤال میکردند، میگفتند: مسح بر کفش هم داریم؟ گفت: بله که داریم. همان فتوایی که اهل سنّت میگویند. چون اگر او میخواست وارد تمایز خود با اهل سنّت شود، باید میرفت سر کلاس امام صادق (علیه السّلام) تلمّذ میکرد، این شخص خود را امام میدانست. او که نمیتوانست این کار را بکند. باید خود را از امام صادق (علیه السّلام) محروم میکرد، خود را امام میدانست. آن درسی که در دانشگاههای آنجا داشتند عمومی تدریس میکردند، همان فقه اهل سنّت بود، او بلد بود. آن چیزی که امام صادق (علیه السّلام) میفرمود احاطه نداشت، باید میرفت شاگردی میکرد، اگر میرفت شاگردی میکرد که نمیتوانست امام بشود. «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى»[5] امام اهل بیت که نمیشود شاگرد باشد. لذا به او گفتند: یک نفر در یک جلسه گفته است که من تو را طلاق میدهم به عدد نجوم آسمان و عدد ستارگان. میدانید برادران اهل سنّت سه طلاق در یک مجلس را قبول دارند. گفت: سه دفعهی آن قبول است و اینها به هم حرام میشوند. چون او به این (حکم) تسلّط داشت و نمیخواست زیر بار فقه امام صادق (علیه السّلام) برود که فقه اهل بیت است. چون زیر بار رفتن این یعنی حذف خودش. هر کدام به یک نوع مکتب اهل بیت را دچار آسیب کردند، از همه مهمتر این شخص است.
اثر منفی اعتقادی در مبحث مهدویّت با دستکاری روایات توسّط بعضی از امامزادهها
ما امروز که در مسئلهی مهدویّت با وهابیها بحث میکنیم، یکی از مسائل عمده این است که وجود مبارک امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء) چه کسی است و اسم پدر ایشان چیست؟ روایت فراوان با طرق متعدّده از رسول خدا داریم که: «الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي، اسْمُهُ اسْمِي، وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي»[6] یعنی وجود مبارکِ اسم پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) و کنیهی مبارک رسول خدا. خوب اینها باید یک چیز جدید رو میکردند (میگفتند) این عبدالله گفت: پسر من موعود است. لذا روایت را دستکاری کردند. وقتی امروز ما بحث میکنیم، میگویند: شما شیعیان یک روایت دیگر هم دارید که میگوید: «المهدی من ولدی اسمه اسمی» ولی یک چیز جدید هم رو میکردند «وَ اسْمَ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي» اسم پدر او هم اسم پدر من است. خوب آن هم عبدالله بود و اسم پسر او محمّد بود و هنوز هم این وجود دارد اگر شما در محّاجههای شیعه و سنی و وهابیّون نگاه بکنید کاری که او 1200 سال پیش کرده است هنوز اثر منفی اعتقادی او وجود دارد. اینها این طرف و آن طرف که مینشستند… نوهی امام حسین (علیه السّلام) بود، کسی جرأت نمیکرد در درون تشیّع با سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) اینطور صحبت بکند. میگفت: خدا جد ما سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را رحمت بکند، کاش (معاذ الله) تقوا به خرج میداد. او که میدانست امامت بعد از او به اکبر اولاد امام حسن (علیه السّلام) میرسد. اثری که اینها داشتند از جهت اعتقادی و فکری از اثر منصور خیلی خطرناکتر بود، تبلیغات گسترده هم میکردند.
طبیعتاً حکومت هم تا جایی که اینها دارند آسیب (آسیب رساندن به اهل بیت منظور است) میرسانند، به اینها کاری ندارد تا اینها وارد جنگ نشوند. لذا طرف میگوید: من رفتم ببینم امام اهل بیت چه کسی است. وارد مدینه شدم؛ میگوید: از هر کسی پرسیدم امام چه کسی است، اعلم چه کسی است؟ گفتند: عبدالله بن حسن بن حسن. همه این شخص را نشان میدادند. بعد میگوید: من رفتم با او بحث کردم، دیدم چیزی نمیداند. بالاخره این فقیه بوده است. دوباره به مسجد رفتم. گفتم: اعلم چه کسی است؟ گفتند: عبدالله. گفتم: او که… آمدم بگویم نمیداند، دیدم چشمها به سمت من براق شد. یک نفر اشاره کرد آمد گفت: جعفر بن محمّد.
علّت شدّت تقیّه امام صادق (علیه السّلام) از برخی از امامزاده نسبت به منصور
اینکه میگفت: تقیّه از این امامزادهها، چون منصور که مدینه زندگی نمیکرد، منصور مناسبات داخلی سرّی اهل بیت را نمیدانست. درون مکتب اهل بیت خائنینی بودند که اینها مثل سقیفه عمل کردند. در مورد چند امام ما این اتّفاق افتاده است، در مورد امام صادق (علیه السّلام) در بدترین حالت ممکن این اتّفاق افتاده است. دو حالت داشت؛ اینجا امام میخواهد بین مکتب اهل بیت و دیگران مرزبندی بکند، اینها قیام میکنند، با حکومت درگیر میشوند.
دیدید این سؤال مطرح است امام صادق (صلوات الله علیه) فرموده است: هر قیامی تا قبل از قیام حضرت حجّت باشد باطل هستند. خوب اگر برویم زمینهی تاریخی آن را بحث بکنیم، میبینیم تمام این قیامها علم امامت در نفی امام معصوم بلند کردند. نه اینکه کسی بخواهد نهی از منکر بکند. اصلاً قیاس مع الفارق است با اینکه انقلاب ما چه… تاریخی آن را که نگاه میکنیم، میبینیم هر کدام از آنها یک علمی بلند کردند من امام هستم و او امام نیست، در نفی امام معصوم قیام کردند. همین صحیفهی سجّادیّه (سلام الله علیه) را همه در خانههای خود دارند مقدّمهی آن را ببینید. بچّههای زید صراحتاً به امام میگویند: ما امام هستیم، شما امام نیستید. از معدود کتب قدیمی که مقدّمه دارد همین صحیفهی سجّادیّه است.
عدم حمایت امام صادق (علیه السّلام) از قیام امامزادهها
آدم این درد را به چه کسی میتواند بگوید که پسر زید، عیسی وقتی همین عبدالله گفت: این امام صادق (علیه السّلام) این طرف و آن طرف علیه ما صحبت میکند، امام صادق (علیه السّلام) هم مثل بعضیها که عافیت طلب هستند، عافیت طلب نبود. دیدید بعضیها میگویند: ما در مسائل اختلافی مردم ورود نمیکنیم، هدایت بکنیم. 40 درصد این طرفی هستند، 60 درصد آن طرفی هستند، ما بخواهیم حرف بزنیم حق را روشن بکنیم، یک عدّه از طرفدارهای ما، فالورهای ما کم میشود، هیچ چیزی نمیگوییم. امام صادق (علیه السّلام) هم باید با منصور درگیر باشد، هم وقتی (برخی از امامزادهها) قیام میکنند، میگوید: ما این قیامها را قبول نداریم. گفتن اینکه ما این قیامها را قبول نداریم که اکثریّت شیعهی آن زمان شیعیان شمشیر به دست آن طرفی هستند، بسیار شجاعت میخواهد. چون شیعیان میگفتند: این پیش فرض ما است که باید با طاغوت بجنگیم. یک نفر بلند شده است با طاغوت بجنگد یکی هم نشسته است. صراحتاً میآمدند به امام صادق (علیه السّلام) میگفتند: شما چقدر گرفتید که نشستی؟ با منصور بستید (تبانی کردید)؟ ما اهل قیام و ظلم ستیزی هستیم.
اگرآدم دنبالهروی امام نباشد متوجّه نمیشود که چه زمانی باید قیام بکند و چه زمانی باید قعود بکند. حضرت روشنگری میکرد. خوب این روشنگری به حضرت آسیب میرساند. چون باید نسبت به چه کسی روشنگری بکند؟ کسی که بزرگان اهل سنّت در برابر او خاضع بودند. الآن توضیح میدهم باید موضع میگرفت. میگفت: این جریان، جریان طاغوتی است. آنجایی که نمیشود حق از باطل شناخته بشود، امام دیگر تقیّه نمیکند وارد میدان میشود. این وارد میدان شدن برای امام هزینه داشت. عبدالله که نوهی امام حسن (علیه السّلام) است، میگفت: پسر من نفس زکیّه مهدی موعود است و الآن عرض میکنم که چقدر آوازهی او همه جا را فرا گرفت. دو سه جا از حضرت سؤال کردند فرمود: نخیر، این پرچم طاغوت است. عیسی بن زید را فرستادند… معلوم است من راجع به همهی امامزادگان صحبت نمیکنم ولی واقعیت این است که جمعیت این امامزاده هایی که ظلم کردند کم نیست ولی معلوم است که خوبان فراوانی هم هستند سلام خدا بر آنها.
خیانت برخی از امامزادهها علّت عدم تشکیل حکومت جهانی امام صادق (علیه السّلام)
به پسر زید گفتند: به اینجا بیا، برو آقا را بردار بیاور. هیچگاه تاریخ به یاد ندارد که منصور به امام صادق (علیه السّلام) دشنام داده باشد ولی این امامزادهها دشنام دادند. تاریخ ثبت کرده است، من نمیتوانم بیان بکنم. جلوی چشم مردم به امام ضربه زده باشند، لگد زده باشند ما جایی نداریم اینها انجام دادند، اینها از اطرفیان امام بودند. اینها با هم تبانی کردند. اگر آن قیام اوّلیه رخ ندارد، اگر حکومت جهانی امام صادق (صلوات الله علیه و آله) با آن آوازهای که باید اتّفاق میافتاد، نیفتاد، خیانت اینها است. اگر ما این را بحث بکنیم از بعضی بزرگان و آقازادهها تعجّب نمیکنیم که گاهی یک کارهای عجیب و غریبی میکنند. بزرگتر از اینها گاهی به خاطر هوای نفس این کارها را کردند. توهین کردند، به امام معصوم دشنام دادند. ناصبی چه کسی است؟ کسی که امام صادق (علیه السّلام) را کتک بزند، فحش بدهد. اگر این شخص ناصبی نیست، چه کسی است؟! این نوهی امام سجّاد (علیه السّلام) است و این یک خطّ فکری است.
علّت طغیان طلحه و زبیر در برابر امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امیر المؤمنین (علیه السّلام) غنائم را تقسیم میکند؛ اوّلین دشمنان ایشان طلحه و زبیر هستند. میگویند: سهم ما را بیشتر بده، ما قبلاً در دورهی زمان انقلاب علیه خلفا فعّالیّت کردیم، باید سهم ما را بدهی و وقتی حضرت نمیدهد قیام میکنند و تبلیغ میکردند که (معاذ الله) امیر المؤمنین (علیه السّلام) جنگیر است، ننشینید با او حرف بزنید. (معاذ الله) رمال است. برای اینکه حضرت را تخریب بکنند. میدانستند اگر کسی برود با امیر المؤمنین (علیه السّلام) بحث بکند، حتماً کم میآورد، متقاعد میشود. میگفتند: شما را سحر کرد.
در این ایام تقسیم غنائم، عقیل میآید، میگوید: من فقیر هستم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) به او چیزی نمیدهد ما این درد را برویم به چه کسی بگوییم. مثلاً اگر الآن درجامعهی ما حقّ یک نفر را بخورند، او به طرف ترامپ برود. درست است که حالا برمیگردد و فرزندان او در کربلا شهید میشوند ولی میخواهیم بگویم مظلومیّت اهل بیت حیرتانگیز است. عقیل امیر المؤمنین (علیه السّلام) را رها میکند و پیش معاویه میرود. ببینید از نظر تبلیغاتی چه بلایی بر سر حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) آورده است این کار. امام حسین (علیه السّلام) شهید میشوند، محمّد بن حنفیه میآیند به امام سجّاد (علیه السّلام) میگویند: برادر زاده تقوا داشته باش تا فرزندان علی هستند که نوبت به شما نمیرسد. حالا نقل کردند ایشان هم توبه کرده است. کار کوچکی نیست من ادّعا بکنم مثلاً فرض بکنید امام سیزدهم هستم و بعد هم توبه بکنم. من نمیگویم: توبهی او پذیرفته نیست، ما کارهای نیستیم. میخواهم فضا را ببینید. هنوز امام سجّاد (علیه السّلام) امام است، عمر بن علی که پسر کوچک امیر المؤمنین (علیه السّلام) است پیش عبدالملک مروان میرود، میگوید: این موقوفهها را باید من که پسر علیّ بن ابیطالب هستم اداره بکنم. این، امام سجّاد (علیه السّلام) به جای فرزند من است، از امام شکایت میکند.
علّت بیعت مردم با نفس زکیّه به عنوان مهدی موعود
میخواهم بگویم زمان امام صادق (صلوات الله علیه و آله) حادثهی استثنایی نیست ولی در زمان امام صادق (علیه السّلام) متأسّفانه این امامزادههایی که خیانت کردند، نقل توبه از آنها نشده است و هم اینکه با هم یکی شدند. نوادگان زید هر جا مینشستند، میگفتند: محمّد نفس زکیه. اسم او که محمّد است، هم اسم پیغمبر است. میگفتند: بحر العلم است -حالا حداقل این ادّعا بود- میگفتند پشت دیوار را میبیند. پدر او که نوهی امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) است، این هوشمندی او (پدر نفس زکیّه) بود برای اینکه زمان امام صادق (علیه السّلام) برای خود تبلیغ بکند، میگفت: پسر من را نمیشناسید، او موعود امّت اسلام است، موعود آخر الزّمان است. بعضی از روایات ما که از امام صادق (علیه السّلام) در مورد علایم ظهور رسیده است، به مسئلهی بنی عبّاس و اینها اشاره دارد برای اینکه آن زمان جمعیت قابل توجّهی مهدی موعود میدانستند. فقط هم شیعیان نه، شاید شنیده باشید بعضی از عزیزانی که در تلویزیون کارشناس هستند، من دیدم میگویند: ابو حنیفه محبّ اهل بیت بود، وجوهات میفرستاد. ابوحنیفه وجوهات را برای چه کسی میفرستاد؟ برای این محمّد نفس زکیه میفرستاد. بسیاری از اهل سنّت به عنوان امام اهل البیت با او بیعت کردند. قرار بود امام صادق (صلوات الله علیه و آله) قیام بکنند، کسی بنی عبّاس را در آن سطح قبول نداشت بنی عبّاس باید خود را وصل به یک مقدّس میکردند. در بین بنی عبّاس یک چنین شخصی نبود. نفس زکیه را علم کردند. لذا میدانید همهی بنی عبّاس با نفس زکیّه بیعت کردند.
بنی امیّه ایرانیها را از ظلم بیچاره کردند خوب اینها (بنی امیّه) خیلی روی عربیّت خود هم حساس بودند. ایرانیها هم از ظلمهایی که این میکردند نفرت داشتند. چون بنی امیّه ایرانیها را حتّی حیوان هم حساب نمیکردند، چه برسد به انسان. یعنی انسان مدام مورد ظلم قرار بگیرد، مقابله میگیرد. لذا یک سپاه ایرانی هم… همان ایرانیهایی که ماجرای جنگ سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را جنگ عرب با عرب حساب کردند نیامدند، اینجا ابو مسلم خراسانی و اینها برای جلوگیری از استمرار ظلم بنی امیّه آمدند جمع شدند. توقّع این بود که قرار است اهل بیت سر کار بیایند که مردم استقبال کردند.
مخالفت امام صادق (علیه السّلام) با درخواست بیعت با نفس زکیّه
درون شیعه هم با نفس زکیّه بیعت شد. هم در درون شیعه بسیاری بیعت کردند، هم اهل سنّت، هم علمای اهل سنّت؛ مالک هم گفتند بیعت کرده است، اسناد بیعت ابوحنیفه که موجود است، هم حکومت. لذا وقتی همه بیعت کردند، نفس زکیّه اواخر حکومت بنی امیّه پیغام فرستاد بگویید: جعفر بن محمّد هم بیاید بیعت بکند. حالا او همسنّ پسر امام است. برای حضرت پیغام آوردند، حضرت فرمودند: برو به جوانی خود برس، این کار به نتیجه نمیرسد. من دیگر اسم نمیبرم بعضی از اینها که پسر مستقیم امام بودند یا مادرهای اینها میآمدند میگفتند: (معاذ الله) حسادت شما از محبوبیّت باعث میشود اینها را بگوبی.
یعنی این همه خدمات امام صادق (صلوات الله علیه و آله) که است، اگر امام صادق (علیه السّلام) جهان را نگرفت به خاطر خیانت این داخلیها بود، برای اینکه تشتّت ایجاد شد. اگر انقلاب صادر نمیشود از خود ما است، نه از آن بیرونی. آن بیرونی نمیتواند تقدّس داشته باشد، او نهایت میتواند لشکرکشی بکند، درون جبههی اسلام نگذاشتند آن قیام حضرت صادق (صلوات الله علیه و آله) صادر بشود. هر کجا نشستند ناسزا گفتند، (معاذ الله) کذاب معرّفی کردند، اثر هم دارد. شما میخواهید یک نفر را برای منبر دعوت بکنید، یک عمویی دارد، او هم روحانی است از او سؤال بکنی؛ بگوید: کذّاب است. آدم احتیاط میکند، حضرت را تخریب میکردند.
علّت موضعگیری امام صادق (علیه السّلام) در برابر قتل بعضی از امامزادهها
از آن طرف وقتی این امامزادهها قیام میکردند و با منصور میجنگیدند، امام صادق (صلوات الله علیه و آله) امام است، اهل هوا که نیست. اگر میخواست نسبت به این قتلها سکوت بکند، در ذهن مردم این بود که این حرمتی که برای اهل بیت دارد ایجاد میشود شکسته میشود. لذا موارد اندکی که امام صادق (علیه السّلام) علیه منصور موضعگیری کرده است، موضعگیری در برابر قتل اینها است. اینقدر آنها از پشت ظلم میکنند و امام صادق (علیه السّلام) برای حفظ هویت اهل بیت اعلام برائت (از قتل آنها) میکردند. مردم میگفتند: اعلام برائت کرد، یعنی آقا اینها را قبول دارد؟ حتّی نگاه بکنید خیلی از مورّخین ما -بعضی از این آقایان که من اسم نمیبرم- اسم آنها را جزء شهدای ویژه آوردند ولی شما نامهنگاریها و گفتگوهای آن را با امام صادق (علیه السّلام) ببینید، پر از ناسزا گفتن است. امام را قبول ندارند ولی وقتی حکومت اینها را میکشد، امام موضعگیری میکند.
به امام صادق (علیه السّلام) گفتند: بیا بیعت بکن. حضرت فرمودند: من بیعت نمیکنم، به من چه کار دارید، من اصلاً اهل جنگ نیستم؛ نه با منصور میجنگم و نه با شما. گفتند: تو جعفر بن محمّد هستی، تو اگر نباشی اینها باور نمیکنند؛ باید بیایی. امامی که در برابر منصور «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» میگوید، اینجا تقیّه نمیکند؛ چون اگر تقیّه میکرد خطّ حقّ و باطل گم میشد. روشن نمیشد. لذا حضرت میفرماید: من بیعت نمیکنم. میگویند: اگر بیعت نکنی، بلایی بر سر تو میآوریم تو را شکنجه میکنیم. حضرت فرمود: من این کار را نمیکنم. بیعت با من را به چه دلیل میخواهد. میگویند: «أُرِيدُ الْجَمَالَ بِكَ»[7] خیلی ارزش دارد وقتی میگویند: چه کسانی با محمّد نفس زکیّه بیعت کردند؟ بگویند: امام صادق (علیه السّلام). امام صادق (علیه السّلام) که عرض کردیم میگوید: «قَالَ الله». میفرماید: «قَالَ رَسُول الله» و مردم باور میکنند، حالا آمده با نفس زکیّه بیعت کرده است، ببینید این کسی که امام صادق (علیه السّلام) با او بیعت کرده است چه شخصیتی دارد! حضرت فرمود: من این کار را نمیکنم.
اهانت به امام صادق (علیه السّلام) به دلیل اجتناب ایشان از بیعت با نفس زکیّه
رجوع بکنید در کافی شریف یک بابی در این زمینه است، جاهای دیگر هم آمده است. اینجا جسارت کردند، امام را کتک زدند، در یک خرابهای بردند. اینها بچّههای ائمّه هستند مظلومیّت امام صادق (علیه السّلام) این است که اینها منصور دوانقیها نیستند؛ گاهی آنها هم از این کارها کردند؛ اینها داخلیها هستند. آنجایی همهی جگر آدم میسوزد که آن آشنا این کار را کرد، این غربت را به کجا فریاد بزنیم جسارت کرد. اصلاً نمیتوانم بیان بکنم خدا میداند من در خلوت خود هم این متن روایت را میخوانم اشک میریزم که یک کسی که میشناسد، به حقّ امام آگاه است اینطور شروع به ناسزا گفتن میکند و حضرت را به یک مخروبهای بردند، بستند.
این شرایط امامت امام صادق (علیه السّلام) است. آن نفس زکیّه حرف امام را قبول نکرد. حضرت فرمود: تو را آلت دست برای تقدّس میکنند، بعداً اینها به حکومت برسند، حکومت را به تو نخواهند داد. متأسّفانه بنی عبّاس که به حکومت رسیدند، هم سران ایرانیها را کشتند… اوّل آمدند گفتند: مدینه مردم توقّع دارند دولت اهل بیت سرکار بیاید. شعار هم این بود. بنی عبّاس را دولت اهل بیت میدانستند. در این تغییرات از بنی امیّه به بنی عبّاس چه کسی را حاکم مدینه بگذاریم که مردم باور بکنند این دولت اهل بیت است؟ نوهی امام حسن (علیه السّلام) را آوردند. شما نگاه بکنید کدام یک از حکومتهای بنی عبّاس نسبت به امام باقر و امام صادق (علیها سلام) لطفی داشت. حسن بن زید بن حسن امیر مدینه شد که مردم بگویند بله درست است، آدرس غلط نبوده است، اینها دولت اهل بیت هستند، نوهی امام حسن (علیه السّلام) را فرماندار مدینه کردند، الحمدلله دولت اسلامی دارد برمیگردد. تا بنی امیّه را نابود بکنند، ظاهر این بود که ما دولت مستقر بکنیم با آن امامی که صاحب نفس زکیّه است، صاحب مقام ملکوت است، صاحب علم اوّلین و آخرین است، موعود امم است، با او بیعت خواهیم کرد و حکومت را به او تحویل خواهیم داد. فعلاً ما داریم قیام میکنیم تا زمینه سازی بکنیم. قیام که پیروز شد، همین نفس زکیّه را یک طوری کشتند که تاریخ به خود یاد ندارد، او را مثله کردند.
اثرات شکست قیام نفس زکیّه در برپایی حکومت اهل بیت به دلیل خیانت بنی عبّاس
ولی اتّفاقی که افتاد این بود مردم چنان سرخورده شدند که تا صد سال اگر کسی میگفت: میخواهم دولت اهل بیت… میگفتند: خدا تو را خیر بدهد «یَا لَیتَ ظُلم بَنی امیة دَامَ لَنا»[8] میگفتند: ای کاش ظلم بنی امیّه ادامه داشت و این عدل بنی عبّاس اینطور نمیآمد ما را بیچاره بکند. اصلاً اینها زمینه را برای قیام نابود کردند. لذا وقتی به سراغ ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) میروند میگویند: الآن وقت آن نیست. اهل بیت (معاذالله) ترسو نیستند، عافیت طلب نیستند. زمینهی قیام را نابود کردند. چون مردم باید وارد صحنه بشوند. همه که چهار نفر شیعهی تنوری نیستند. با چهار نفر شیعه که نمیشود حکومت جهانی، سلطنت اسلام را تشکیل داد!
این درد ما است از اینکه آن همه زحماتی که حضرت صادق (صلوات الله علیه و آله) کشید که البتّه از جهت علمی مکتب الهی به فضل الهی سر سفرهی حضرت است ولی ما میبینیم که امامِ بعد از امام صادق (علیه السّلام) زندانی شدند. من این را در فاطمیّه هم خدمت شما عرض کردم، خدا شاهد است خود دل خود من خیلی میسوزد که آن روزی که پیغمبر خدا به رحمت الهی رفتند، یک کبریت نبردند در خانهی سعد بن عباده بزنند، چون میدانستند یک خزرج از او حمایت میکند ولی مطمئن بودند حسادت داخلیهای بنی هاشم کاری میکند که تشتّت نگذارد اینها بروند از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع بکنند. همین اتّفاق برای امام صادق (علیه السّلام) افتاد.
یک ریاضیدان ما داشتیم اخیراً به رحمت خدا رفته است. خدا إنشاءالله از همهی ما و او بگذرد. بالاخره یک اتّفاقاتی افتاده است ظاهر آن این بوده است که… بله نابغهی ریاضی بوده است، بنده هم یک مقدار ریاضی خواندم ولی ظاهراً با یک نامسلمان ازدواج کرده است، اصلاً ازدواج یک زن مسلمان با یک مرد نامسلمان این چه صورت دارد و بچّهی اینها چه حکمی پیدا میکند حالا من به اینها کار ندارم. حرف من این است دیدید که یک هشتگ جهانی در تجلیل از علم راه افتاد. اشکالی هم ندارد. سیّد رضی (رحمة الله علیه) در رسا و مرثیهی یک عالم گبر که استاد بلاغت است، شعر سروده است. دیوان سیّد رضی را نگاه بکنید ظاهراً اشکال ندارد آدم از علم عالم دفاع بکند و تعریف بکند.
عرض من این است یک ریاضیدان از دنیا رفته است، حالا تقدّسی هم ندارد، کسی هم به او ظلمی نکرده است شما ببیند چه حمایت جهانی برای حرمت علم او است. بلا تشبیه امام صادق (صلوات الله علیه و آله) که حقیقتاً بحر علوم بود، چطور باید در آن جامعه اجازه بدهند ایشان را روی زمین بکشند؟ ما این درد را به کجا ببریم، یک بخشی از آن ظلم است. اگر فقط ظلم منصور بود این اتّفاق نمیافتاد. چون منصور بعد از مسموم کردن حضرت صادق (علیه السّلام) بزرگان شیعه را دعوت کرد گفت: بیایید ببینید بدن آقا سالم است. هیچ آثار ضرب و جرح و اینها نیست. کسی جرأت نمیکرد قتل ائمّه را قبول بکند، فاعلیّت آن را بپذیرد. یک ریاضی دان که هیچ تقدّسی هم نداشته است در همان ریاضی خود هم مثل امام صادق (صلوات الله علیه و آله) نیست –این را به عنوان مثال عرض کردم- آن کسی که قابل قیاس با هیچ کسی نیست، عرض کردیم علم او از دانشگاههای عرفی نبود، به منبع وحی متّصل بود؛ اگر این تشتّت و این خیانت نبود که ما هم امروز خدایی ناکرده ممکن است گرفتار باشیم…
مطابق نبودن طریق بعضی از بزرگان شیعه در برخورد با ظلم به شیعیان با روش ائمّه (علیهم السّلام)
این خیلی تلخ است برای من که عرض بکنم در مکتوبات حضرت امام (رحمة الله علیه) رسیده است ظاهراً ایشان فرموده است: 15 خرداد که شد، عدّهی زیادی از مردم کشته شدند. اگر هزار تا گربه کشته میشدند بالاخره یک روز درس را تعطیل میکردند. بعضیها درس خارج خود را تعطیل نکردند. انسان که بودند، شیعه که بودند. خوب ما عرض کردیم اگر شما پیروی امام صادق (علیه السّلام) هم بودید، امام صادق (علیه السّلام) برای همین نفس زکیّهای که به خاطر او به امام صادق (علیه السّلام) سیلی زدند، وقتی کشته شد، حضرت اعلام برائت کرد. برای اینکه ظلم منصور دوانقی را تقبیح بکند، ائمّهی ما برای شهید فخ اعلام موضع کردند. خود امام صادق (علیه السّلام) برای زید اعلام موضع کرد. اینها هیچ کدام در مسیر امام صادق (علیه السّلام) نبودند، حداقل مطابق منویّات نبودند.
ظلم عوامل داخل علّت به ثمر ننشستن کامل زحمات امام صادق (علیه السّلام) آنجایی که دشمن احساس بکند داخل ما تشتّت است و تقدّس را پاره پاره کردیم، هر کسی یک گوشهی آن را به سمت خود میکشد، آن روز، روز خطرناکی برای ما است. دیگر در تاریخ هیچ کسی که امام صادق (علیه السّلام) نخواهد شد. نه علم او، نه تقوای او، نه عرفان او، نه عظمت او، نه معرفت او، نه قرب او عند الله. اگر داخل ما، داخل جبههی اسلام منسجم نباشد، بدون عمامه او را روی زمین میکشند. آن چیزی که باعث شد زحمات امام صادق آنطوری که باید باشد به ثمر ننشیند ظلم داخلیها بود. چه کسی جرأت میکرد به امام صادق (معاذ الله) ناسزا بگوید؟! و این برای ما عبرت است.
علّت طمع برخی از امامزادهها به جایگاه امامت
در مورد ائمّهی بعدی هم این مورد مدام پر رنگ میشود. هر چه عظمت امام بیشتر نمایان میشود، طمع امامزادهها و مرحلهی بعد درون شیعه هم یک به یک بیشتر میشود. امام صادق (علیه السّلام) از دنیا رفتند. یک پسر ایشان عبدالله با امام کاظم (علیه السّلام) رقابت کرد. امام کاظم (علیه السّلام) از دنیا رفتند، چند تا از پسرهای امام کاظم (علیه السّلام) با وکلا بستند (تبانی کردند) گفتند: پدر ما نمرده است، ما در تشییع جنازه نبودیم (معاذالله) آن کسی که میگوید: من امام هستم، دروغ میگوید، امام زنده است. کار که جلو رفت، بقیه هم یاد گرفتند ابواب و باب و بحث غلات شروع شد و همه میگفتند: ما باب ارتباط با امام معصوم هستیم.
لذا اگر شما سیرهی اهل بیت را مطالعه بفرمایید متوجّه میشوید امام همزمان که دارند از منصور تقیّه میکنند، از اینها هم تقیّه میکنند. یکی از وجوهی که میآیند به امام صادق (علیه السّلام) میگویند: ما میخواهیم برویم به فرزندان خود امر امامت شما را بگویم، حضرت میفرماید: نگویید. خدا اگر بخواهد کسی را هدایت بکند، هدایت میکند، یکی از وجوه آن این است. چون اگر باخبر بشوند که امام تحرّک دارد همین اطرافیان امام از حسادت نمیگذارند. زمان امام کاظم (علیه السّلام) همین شد. دو تا از پسرهایِ پسر امام صادق (علیه السّلام)، یعنی نوهی امام صادق (علیه السّلام) پیش هارون رفتند، گفتند: چه نشستهاید موسی بن جعفر (علیه السّلام) دارد علیه شما توطئه میکند.
در فضاهای هیئتی نسبت به دشمنان اهل بیت چه حرفهایی زده میشود، اینها را چطور ما بگوییم ولی اگر ما اینها را نگوییم مردم باور نمیکنند، یک چنین ریزشهایی است. باور نمیکنند ممکن است در حوزهی علمیّه یک دفعه اشتباهی یک نفر یک کاری بکند. این را نباید به همه نسبت داد. بیت امام معصوم و بیت پیغمبر نفوذی دارد. چه برسد به حوزهی علمیّه و بیت رهبر انقلاب. هر کجا که تقدّس است، دشمن قطعاً روی آن زوم کرده است؛ لذا نباید از اینکه یک نفر خیانتکار است ترسید و مردم وحشت زده بوند. طبیعی است هر جا قدرت و تقدّس است، دشمن برای آنجا خودش را آماده کرده است. چون از آنجا میتواند اسلام را بزند و اگر اینها محاکمه نشوند، میدانید بعضی از اینها به زندان میافتند، جنایات متعدّد کردند، بعضی از آنها حمایت میکنند، میگویند: اینها را محاکمه نکنید، آنها را نگه میدارند. کار سخت است.
علّت غربت امام صادق (علیه السّلام) در مدینه و هجوم به خانهی ایشان
بحث امروز تلخ بود ولی تتمّهی دو سال اخیر بود. چون خیلی از جاها تحلیل به آدم میگوید: چطور شد که امام صادق (صلوات الله علیه و آله) با آن عظمت در این حد متوقّف شد؟ حدّ او نسبت به وهم من خیلی بالاتر است ولی به نسبت خودش او را متوقّف کردند، امام را زمینگیر کردند. چند بار نوشتند حمله کردند. در جامعهی خود ما اگر یک اسقفی، یک کشیشی یک چنین عظمت علمی نه، یک صدم آن را داشته باشد، حرمت او را حفظ میکنند. یک فوتبالیست شهیر اگر یک کاری بکند، خیلی او را حمایت میکنند. اینها به خانهی امام صادق (صلوات الله علیه و آله ریختند) چون میدانستند تشتّت وجود دارد. چون شیعیانِ امام در کوفه هستند. مدینه را اهل بیت فاسق -منظور من از اهل بیت یعنی فامیلهای پیغمبر- قبضه کرده بودند اجازه نمیدادند امام فعّالیّت بکند. لذا وقتی هم به در خانهی حضرت حمله کردند اتّفاقی نیفتاد. یک بار نقل شده است خانهی حضرت را آتش زدند. نوشتند حضرت روی پارههای آتش قدم میزدند، میفرمودند: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى»[9] ریشهی این زمین اجداد من هستند. «أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ» ایشان را با سر برهنه بردند.
امّا خود امام صادق (علیه السّلام) به ما یاد داد بگوییم: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» آقا جان اگر به خانهی شما حمله کردند، الحمدلله هیچ گزارشی از توهین، تعدّی به نوامیس شما گزارش نشده است. ارباب ما سیّد الشّهداء (علیه السّلام) وقتی تنها شدند، «فَلَمَّا صَارَ الحُسَین فَرداً وَحیداً» وقتی تنها شد «نَظَرَ يَمِيناً وَ شِمَالًا» چپ و راست را نگاه کردند، کسی باقی نمانده بود. عزیزان او روی زمین افتاده بودند، 30 هزار وحشی با حقد و کینه مقابل ایستادند، ناموس خدا هم در معرض خطر بود. آقا برگشتند وداع بکنند. ما حال این اهل حرم را که درک نمیکنیم، آن کسانی که وقتی داعش به موصل کرد در خانههای خود احساس خوف کردند، یک قدری چشیدند دختران سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در چه حالی بودند. لذا تا آقا را دیدند سینهی مبارک او خون فوران کرده است، شروع به گریه کردن کردند. یکی از آنها عرض کرد: «اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟»[10] خود را مهیّای مرگ کردی؟ حضرت سعی کردند اینها را آرام بکنند، اینها صدای هلهلهی دشمن وحشی را دیده بودند. دیده بودند با بدن علی اکبر چه کردند، دیده بودند با قمر بنی هاشم چه کردند، اینها دختران رسول خدا هستند. گفتند: «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا» ما را اینجا رها نکن. اینها با نامحرم حرف نزده بودند. یک جملهای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) فرمودند، سکینه خاتون شروع به گریه کردن کردند. حضرت فرمودند: «لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً»[11] اینطور مثل یتیمها جلوی من گریه نکن. «مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي» هنوز من زنده هستم. یک توقّع از تو دارم
«وَ إِذَا قُتِلْتُ (مضیت) فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَان»
ای بهترین زنان از تو توقّع دارم عمّهی خود را در قتلگاه فراموش نکنی. مقاتل نوشتند وقتی ریختند در قتلگاه نیزه که میزدند، نیزه را میشکست. این است آن که میگویند: وقتی زینب کبری وارد قتلهگاه شد، نیزه شکستهها را کنار زد، هر نیزهی شکسته علامت یک ضربه بر آن پیکر پاک بود. اصلاً قابل شناسایی نبود. اوّل تعجّب کردند، نمیتوانستند بشناسند. سکینه خاتون میفرماید: اینجا کسی نبود بیاید زیر بغل عمّهی ما را بگیرد «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ»[12] یک عدّه از این عربهای بادیهنشین با تازیانه آمدند…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.
[4]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص 75.
[5]– سورهی یونس، آیه 35.
[6]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 36، ص 309.
[7]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص 362.
[8]– السلفية بين أهل السنة و الإمامية، ص 612.
[9]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص 473.
[10]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 45، ص 47.
[11]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 109.
[12]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص 134.