حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 9 تیر 1396 در ادامه سلسله جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» به موضوع «غربت امیرالمؤمنین علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
بیتوجهّی به کتاب شریف نهج البلاغه و سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
موضوع ما درنگ و درآمدی بر کتاب شریف نهج البلاغه است. چند وقت پیش در یکی از دانشگاههای تهران عرض میکردم که روزگار به جایی رسیده است که بیان کلمات امیر المؤمنین اگر جرم تلقّی نشود، تابو است و ممنوع است. از بعضی از پایههای تحصیلی بعضی از سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام) که قبلاً جزو کتاب درسی بوده است الآن حذف شده است. به بعضیها بر میخورد.
خدمت شما رسیدیم در جلسهی اوّل محضر عرض کردیم که اگر در مورد این کتاب شریف با تمام نکات فنّی که در آن است دقّت نشود میتواند مورد سوء استفاده واقع شود. لذا عمدهی بحث ما فضای صدور کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. بعضی از بحثهای فردی رد گم کنی که اخیراً برای اینکه جامعه را از مسائل اصلی به این مسائل فرعی سوق دهند در همین راستا بود که از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) سوء استفاده شد که به بعضی از جملات امیر المؤمنین (علیه السّلام) استناد کردند بدون اینکه فضای کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در نظر گرفته شود. این هم شاهدی از غیب بود.
تلاش اهل سنّت و وهّابیّت برای تخریب عقاید شیعه با سوء استفاده از نهج البلاغه
شاید ما چند ماه پیش این حرف را داشتیم. قبلاً هم محضر بعضی از مسئولین حوزه عرض کردم که اگر کتاب نهج البلاغه مورد دقّت قرار نگیرد مورد سوء استفاده قرار میگیرد و اگر ما آن را تبیین نکنیم دیگران به نفع خود از آن سوء استفاده میکنند. حتّی اگر به خاطر داشته باشید قبلاً عرض کردم قدیمترها؛ اهل سنّت یا وهّابیّت اصل نهج البلاغه را انکار میکردند. اگر عزیزان صوتهای بنده را در جلسات قبل گوش دهند میبینند که قبلاً گفته شده است.
امّا امروز این کار را نمیکنند، امروز نمیآیند نهج البلاغه را انکار کنند، بلکه از آن استفاده میکنند. چرا؟ چون بسیاری از نقاط کلیدی عقاید شیعه را میشود با آن تخریب کرد اگر کسی نداند این کلمات در کجا صادر شده است یا اصلاً صادر شده است یا نه. ما سعی کردیم بعضی از خطب و جملههای امیر المؤمنین (علیه السّلام) را اثبات کنیم که اینها از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیست، آنچه در نهج البلاغه است صد درصد کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیست، گرچه از مهمترین کتب روایی است که ما داریم. نکات خیلی زیاد است، ولی این مقدّمه را اینجا نگه میدارم.
تقطیع جملات در کتاب شریف نهج البلاغه
یکی از کارهایی که سعی کردیم انجام دهیم این است که بگوییم جملاتی که در نهج البلاغه آمده است یا تقطیع است، یک جملات طولانیتری است یا اینکه اینطور نیست که تک روایت باشد، ما یک روایت را بگیریم و فکر کنیم این قطعاً از امیر المؤمنین (علیه السّلام) صادر شده است، بلکه نقلی است که در کنار نقلهای دیگر معنی پیدا میکند. به خاطر داشته باشید سعی کردیم نشان دهیم در یک جایی بین احتجاج طبرسی و جملاتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه چه تفاوتهایی است و یکی از اینها میتواند باشد.
علی (علیه السّلام)؛ شهید غریب محراب کوفه
در شرایط روزگار ما که اگر کسی درد دین داشته باشد غربت او را فرا میگیرد، داشتم در این چند روز اخیر میگشتم. چند آیه از قرآن کریم ذهن من را خیلی مشغول کرده است که اگر توانستم به آن استناد میکنم. در نهج البلاغهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم میگشتم، چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) امام غریب است.
در روایت است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک روز یک نگاهی به چهرهی مبارک امیر المؤمنین (علیه السّلام) کردند و فرمودند: «بِأَبِت شَهیدِ الغَریب» پدر من فدای تو که شهید غریب هستی. امیر المؤمنین (علیه السّلام) امام غریبها است. لذا گشتم ببینم امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غربت چه دارد.
ترجمههای متفاوت از نهج البلاغه
خطبهی سی و سوم نهج البلاغه نظر من را جلب کرد. این خطبهی سی و سوم خیلی نکات دارد، ولی چون مرحوم سیّد رضی تلخیص کرده است من در مقدّمهی آن میمانم. عزیزان اگر خواستند به این خطبه رجوع کنند که معمولاً بیشتر نهج البلاغهها خطبهی 33 دارد، به کتاب شریف ارشاد اگر رجوع کنند نقل کاملتری میبینند.
دو تا نسخهی خطی برای عزیزان اهل فن آوردهام، مثلاً بعضی از نسخههای نهج البلاغه مانند نسخهی نهج البلاغهی مرحوم دشتی نسخهی مغلوط است؛ یعنی نقل نصف و نیمهی ارشاد را آورده است. در حالی که سیّد رضی یک نقل آورده است، نسخههای قدیمی هزار سال پیش یک چیز دیگر است و استاد ارشاد شیخ مفید یک نقل دیگری آورده است.
همین که دو تا نقل در مورد یک حادثه که بنده میخواهم راجع به آن با شما گفتگو کنم وجود دارد، حدّاقل این نشان از قوّت ماجرا است. یعنی کأنّه مسئله دو تا شاهد عینی داشته است یا دو تا راوی واسطه داشته است. مسئله از تکراری درآمده است.
سه ترجمهی متفاوت از خطبهی سی و سوم نهج البلاغه
لذا بین جملات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در خطبهی سی و سوم نهج البلاغه و ارشاد شیخ مفید تفاوتهایی است و خطبهای که شیخ مفید در ارشاد آورده است یک صدر اضافی و یک ذیل اضافی دارد. مرحوم دشتی ظاهراً برای اینکه خطبه را کامل کند یا از نسخههای دیگر استفاده کرده است، آن اضافی کتاب ارشاد را هم به آخر آن اضافه کرده است، البتّه اگر ایشان نسخه را تصحیح کرده باشند.
در این خطبه خیلی نکات دارد، ولی من از ارشاد برای شما میخوانم، چون اگر به مقدّمهی آن در خطبهی 33 رجوع بفرمایید چند جمله را آورده است که همهی شما شنیدید. همانجا که حضرت میفرماید این کفش من چقدر میارزد و ابن عبّاس میگوید چیزی نمیارزد. حضرت میفرماید حکومت شما از از این هم کمتر میارزد. یک چیزهایی در کتاب ارشاد است که دو یا سه جملهی اضافی دارد که خیلی مهم است و در روزگار ما هم به درد میخورد، البتّه من نمیخواهم به روزگار خود برگردم.
حرکت امام علی (علیه السلام) به سمت بصره در جریان جنگ جمل
مقدّمه اینطور است میگوید: «لَمَّا تَوَجَّهَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) إِلَى الْبَصْرَةِ»[4] امیر المؤمنین وقتی سمت جمل، به سمت بصره تشریف بردند…، این خیلی غربت است که شما امیر المؤمنینی دارید که امام اوّلین و آخرین عالم وجود است، امام انبیاء است، بعد مسلمین با حقّانیّت او مشکل دارند. خیلی عجیب است! مسلمین مشکل دارند، بزرگترهای جامعه همه کنار کشیدند. بزرگان همه با او بیعت کردند، ولی وقتی دیدند که امیر المؤمنین (علیه السّلام) میخواهد سمت جمل رود و با مسلمانهای دیگر درگیر شود در انتخاب اولویّتها به مشکل برخوردند و لذا همه او را ترک کردند. بسیاری از بزرگترهای جامعه او را ترک کردند. یادگارها او را ترک کردند. پسر خلیفهی دوم، پسر خلیفهی اوّل پسر زید، اسامه، حصّان بن ثابت شاعر معروف، آدمهای رسانهای و سرشناس او را رها کردند. گفتند ما نمیآییم، احتیاط میکنیم. الآن شرایط آن نیست که شما رو به دیگران شمشیر بکشید، احتیاط میکنیم.
حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اوّلین مثال حقیقی ولایت فقیه
این هم دقیقاً همان مسئلهی همیشگی جامعه اسلامی است. عزیزانی که با ما همراه بودند به خاطر دارند که ما عرض کردیم حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اوّل مثال حقیقی ولایت فقیه است. این چیزی که دارم میگویم خدا میداند که اگر کسی همین جمله را به من میگفت من یک عمر نوکری او را میکردم، این کلید فهم خیلی از نکات تاریخ است که ما نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگاه امام معصوم داریم که حق است، ولی امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیست، حاکمیّت او حاکمیّت امام معصوم نیست. حاکمیّت یک فقیهی از فقهای اصحاب است.
همین را نفهیمد آن کسی که اخیراً نفهیمد و به امیر المؤمنین (علیه السّلام) تهمت زد و چیزی را نسبت داد که حضرت نگفته بود. اگر میفهمید حاکمیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) حاکمیّت یک فقیهی از فقها است در عرض سایر فقها، نه آن امیر المؤمنین (علیه السّلام) امام انبیاء! این وجود دارد، ولی حضرت با این هویّت وارد حاکمیّت نشد و اصلاً آن وقت حاکمیّت اسلامی یا ولیّ فقیه؛ منظور من از ولیّ فقیه امیر المؤمنین (علیه السّلام) است در آن وقتی که حکومت کرد، چه خاصیّتی دارد جز اینکه همه را به یک سمت منسجم کند که فصل الخطاب باشد. اصلاًٌ غیر از این چیست؟
آنجایی که با او همراه و همگام و همفکر و هم عقیده هستیم نه، آن که مسئله نیست، آنجایی که اختلاف داریم نظر او باید اعمال باشد. بین من و او اختلاف نظر است.
کار مرجع تقلید فتوا دادن است نه مصداق تعیین کردن
سرّ اصلی تفاوت بین مرجع تقلید و ولیّ فقیه هم همین است. این بحث خیلی مهمّی است. چرا نباید اعلم فقها لزوماً مرجع تقلید شود؟ برای چه؟ برای اینکه فقیه اصلاً وارد موضوع و مصداق نمیشود. فقیه میگوید خوردن خمر؛ آن چیزی که مایع مست کننده است حرام است. اگر بپرسند این چیزی که اینجا گذاشتند چیست، میگوید من چه میدانم چیست! اصلاً در مصداق وارد نمیشود.
پست سیاسی دادن به فاسق حرام است. از او بپرسند این فلان کسی که الآن است فاسق است یا نه؟ میگوید من چه میدانم فاسق است یا نه. این مسئلهی دراز دامنی است که سالها است مردم سر کارند که ماه را چه کسی دیده است و چه کسی ندیده است. این از شئون فقیه نیست، بروید نگاه کنید، این مصداق است. اگر شما ماه را دیدید و همهی فقها گفتند فردا عید نیست، پس فردا عید است شما حق ندارید روزه بگیرید، چون خود شما دیدید! نهایت یک کمکی به شما بکند.
مرجع تقلید کلّی نگر؛ ولیّ فقیه جزئی نگر
مرجع تقلید در کلیّات فتوا میدهد، حکم صادر میکند، نه مصداق تعیین کند. کار او حکم تعیین کردن است نه مصداق تعیین کردن، نه وارد موضوع شدن. لذا همین که فقیه باشد بسیاری از مشکلات حل میشود.
امّا آن کسی که ولیّ فقیه است کار او ورود در مصادیق است، مثلاً این آدم فاسق است یا نه، این قرارداد درست است یا نه. این مایع چیست. میخواهد عزل و نصب کند، نمیتواند کلّی حرف بزند. کلّی به درد جامعه نمیخورد. لذا آن کسی که میخواهد وارد مصادیق شود فقط نیاز نیست که فقیه باشد.
شرایط و ویژگیهای ولایت فقیه
لذا ممکن است عدول کنند و بگویند اعلم علما هم اگر داریم، امّا بعضی از شرایط را ندارد؛ مثلاً اعلم علما است ولی روزی دو ساعت بیشتر بیدار نیست، کهولت سن دارد. این به درد ولایت فقیه نمیخورد، شایستگی ندارد، گرچه میتواند مرجع خوبی باشد چون احکام صادر میکند. احکامی هم که صادر میکند، مثلاً یک رساله نوشته است که هر یک جملهی آن رسالهی علمیّه ساعتها و بلکه اگر میانگین بگیرید ماهها وقت میگیرد تا یک حکم صادر کند، ولی کلّی است.
شما هر یک حکم کلّی را… هزاران هزار مایع و شیشه اینجا است که یکی یکی میشود بررسی کرد که این خمر است یا نیست. این حلال است یا نیست. این گوشت تصفیه شده است یا نیست. مزکّی است یا نه. او کلّی میگوید، او میگوید اگر ذبح شرعی نشد نمیتوانید بخورید. مثلاً قرارداد ببندیم که از برزیل گوشت وارد کنیم، چه کار باید بکنیم؟ در جزئیات مسائل باید ورود کند، لذا فایده ندارد که فقط فقیه باشد. بلکه خیلی خوب است اگر فقیه اعلمی پیدا کردیم که اعلم واضح بود و همه میشناختند که او اعلم است، اینطور خوب است. ولی فقط این نیاز نیست. یک آدم ساده لوحی باشد که تحت تأثیر چند نفر نظرات او عوض شود، اینطور نمیشود کشور را اداره کرد! ولیّ فقیه قرار است که در مصادیق ورود کند، آن وقت اگر اختلاف نظر داشتیم باید چه کار کنیم؟ او اصلاً آمده است در اختلاف نظر… آنجایی که اختلاف نظر نیست که مسئلهای نداریم.
تطبیق جریانات امروز با شرایط صدر اسلام
آن وقت درد در جامعه آنجایی است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جامعه است، اختلاف نظر است ولی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ترجیح نمیدهند. بین این ماندند که… الآن مسئلهی اوّل کشور ما این است که برویم با عایشهی مفتی حکومت که محبوبترین فرد جهان اسلام در زمان خود است بجنگیم؟! ما این همه مسئله داریم! برای چه برویم با این بجنگیم؟ رسالهی او در خانههای ما است. به قول امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) «أَطْوَعُ النَّاسِ فِي النَّاس»[5] پرنفوذترین مردم در میان مردم است. اینقدر این آدم مقدّس است. این آدم که فضولات شتر او تقسیمی مرحمتی است و باید روی چشم خود بگذارید و با وضو بخورید، حالا برویم با این بجنگیم؟! این مسئلهی اوّل کشور ما است؟!
امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم میفرماید بله، همین است. دعوا دقیقاً همینجا است که الآن اولویّت چیست؟ دعوا همینجا پیش میآید. وگرنه آنجا که میگوید نماز بخوانید، دزدی بد است، اینجا که دعوا نیست. آنجایی که میخواستند قرارداد را از دست شما بگیرند یک عدّه منتفع هستند، میگویند این قرارداد قبول نیست. حقوق یک سریها را باید برگردانید. الآن باید با معاویه بجنگیم. در انتخاب اولویتها با امیر المؤمنین (علیه السّلام) دعوا داشتند، در نحوهی تقسیم غنایم مثلاً میگفتند آقا کمی مصلحت اندیشی کنید.
مصلحت اندیشی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در امور مختلف
یک شاعری مدام به نفع امیر المؤمنین (علیه السّلام) شعر میگفت، شراب خورد. هم قبیلهایهای او آمدند گفتند آقا این کار را نکنید، طرفدار شما است. کمی کوتاه بیاید، او در تنهاییها به شما کمک کرده است. اگر او را حد بزنید ما شما را تنها میگذاریم و میرویم! الآن باید حدّ الهی را جاری کنم یا برای حفظ لشکر خود که بخشی از لشکر از من جدا نشود چشم خود را ببندم. هر دو مورد را در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم، گاهی مصلحت اندیشی کردند و گاهی مصلحت اندیشی نکردند. البتّه تمام رفتار امیر المؤمنین (علیه السّلام) مطابق مصلحت حقیقی است.
جنگ جمل و حرکت حضرت علی (علیه السّلام) به سمت بصره
ظاهر مردم… مردم نمیفهمیدند که چرا باید با عایشه بجنگیم؟ عرف نمیتوانست این را تشخیص دهد. عرف نمیتوانست تشخیص دهد که چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) کوتاه نمیآید یا به معاویه باج نمیدهد که اینقدر به دردسر نیفتیم و این همه کشته ندهیم. عرف نمیتوانست این را تشخیص دهد. آنجایی که عرف تشخیص نمیدهد باید چه کار کنیم؟ اصلاً این شخص را برای همین ولیّ جامعه گذاشتید.
غربت آنجا است که خواص جامعه نسبت به ولی ساز مخالف میزنند. اینجا غربت است. حالا خطبه را که شروع کردم ببینید غربت امیر المؤمنین (علیه السّلام) چقدر است. «لَمَّا تَوَجَّهَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) إِلَى الْبَصْرَةِ نَزَلَ الرَّبَذَةَ فَلَقِيَهُ بِهَا آخِرُ الْحَاجِّ»[6] حضرت که از مدینه خارج شدند به سمت بصره رفتند، در همان نزدیکیهای مدینه در ربذه، همانجا که مرحوم ابیذر (سلام الله علیه) در آنجا به رحمت الهی رفتند، آخرین گروه حجّاج که داشتند برمیگشتند، «فَاجْتَمَعُوا لِيَسْمَعُوا مِنْ كَلَامِهِ وَ هُوَ فِي خِبَائِهِ» آمدند ببینید حاکم مسلمین چه میگوید؟ چه شده است که میخواهد برود با عایشه بجنگد؟! مادر ما است. در آن جامعه مؤمنین چند مادر داشتند، همسران پیغمبر.
دیگر آن کسی که از همه پرنفوذتر بود و مقدّستر بود عایشه بود. بعد هم لشکر امیر المؤمنین (علیه السّلام) به سمت بصره رفته است، روز جنگ جمل عایشه شروع کرد، ولی لشکر امیر المؤمنین (علیه السّلام) از مدینه و از کوفه نیرو جمع کرده است و به سمت بصره رفتند و در نزدیکی بصره جنگیدند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) به سمت آنها رفته است!
ابن عبّاس در دوران حکومت علی (علیه السّلام)
آقا چه اشکالی دارد، حالا یک استان هم به مادر ما بدهید؟ چرا او را رها نمیکنید. آمدند از حضرت سؤال کردند تا ببینند حضرت چه میگوید. حضرت در خیمهگاه خود است. ابن عبّاس اینطور میگوید. ابن عبّاس که نماد عقلای خواص جامعهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که اطاعت محض از امیر المؤمنین (علیه السّلام) ندارد، گرچه خدمت کرده است. ابن عبّاس خیلی خدمت کرده است، ولی بنده حتّی دوست ندارم در قیامت با او محشور شوم. او را دوست ندارم، حبّی به او ندارم. یک مورد آن همینجا است. صدها نمونه اینطور داریم که این هم یک مورد آن است.
ماجرای کفش وصلهدار
ابن عبّاس میبیند مردم نشستند و سالن پر شد، همه منتظر هستند که ولیّ امر مسلمین بیاید با اینها صحبت کند، میبیند که نیامد. این نیامدن یعنی چه؟ یعنی اولویت را رعایت نکرده است، دیر شد. به چه کاری مشغول هستید؟
به خیمهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) میرود. ابن عبّاس میگوید «فَأَتَيْتُهُ»…، از دو یا سه جمله دیگر در مقدّمهی خطبهی 33 نهج البلاغه آمده است، وارد شدم «فَوَجَدْتُهُ يَخْصِفُ نَعْلًا» دیدم نشسته است و دارد کفش خود را وصله میزند. آخر این هم کار شد؟! امام مسلمین هستید، این همه بحران است و دارید کفش خود را وصله میزنید؟! این همان غربت است. نمیگوید آقا جان اینجا ما باید چه کار کنیم، میآید عتاب میکند.
خشم و عتاب ابن عبّاس به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
میگوید: «نَحْنُ إِلَى أَنْ تُصْلِحَ أَمْرَنَا أَحْوَجُ مِنَّا إِلَى مَا تَصْنَعُ» بیایید کار مردم را راه بیاندازید و حکومت را اداره کنید، اینها چه کاری است که میکنید؟ آن کار را بیشتر نیاز داریم تا این کار، یعنی دقیقاً به اولویتهای امیر المؤمنین دارد گیر میدهد (اشکال میگیرد). چرا این کار را میکنید، چرا کفش خود را درست میکنید؟ مردم آمدند و جمع شدند!
اگر ما به خود رجوع کنیم میبینیم که چند دفعه از این کارها کردیم. این مثل این میماند که چرا این موضوع را گرفتید و آن موضوع را نمیبیند. چرا راجع به این حرف میزنید و راجع به آن حرف نمیزنید.
«فَلَمْ يُكَلِّمْنِي حَتَّى فَرَغَ مِنْ نَعْلِهِ» جواب من را نداد. ابن عبّاس میگوید حضرت جواب من را نداد تا کفش را وصله زد. این همان کفشی است که… چرا خود او وصله میزند؟ فرمود: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ»[7] اینقدر این را بردم پینه دوز این را وصله کرده است «حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا».
شبیه دانستن سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام) به مکتب مارکسیستی
این حرفها را در جامعهی ما بزنید، ما را متهّم به مارکسیسم میکنند. قبلاً هم این را گفتم؛ یعنی این نشان میدهد که ما در جامعهی خود بحران هویّت دینی داریم. از وزیر اطّلاعات یک دولت تا نامه به رئیس دوم یک مجلس تا حقوقدان برجستهی یک دولت تا معاون اوّل رئیس جمهور یک دولت، وزیر بهداشت یک دولت که همه برای یک دولت نیست، بیشتر آن برای یک دولت است. وقتی راجع به کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) حرف میزنیم میگویند مارکسیستی حرف نزنید.
حتّی به یاد دارم شخصی در یک برنامه ترجمهی فارسی جملات امیر المؤمنین (علیه السّلام) را میگفت، او گفت این حرفهای مارکسیستی چیست؟ مجری گفت این ترجمهی حرفهای امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. همین اخیر هم فرزند متفکّر بزرگ انقلاب اسلامی گفت جنگ فقر و غنا ادبیات مارکسیستی است. نه اینکه من بخواهم او را تخطئه کنم، این حاصل یک فکر است. وقتی این حرفها را میزنیم میگویند این حرفهای مارکسیستی را جمع کنید، اینها به درد انقلاب کردن میخورد نه به درد حکومت کردن!
نهج البلاغه زمانی که میخواستیم پهلوی را بیرون کنیم خوب بود، یک جمله از آن میگفتیم و همه متحیّر میشدند. شاه و تاج شاه را نگاه میکردند و این حرفها را میزدند که شاه را بیرون بیاندازند. حالا که شاه رفت ما چه کار کنیم! فامیلی پهلوی که فقط بد نبود، فامیل او را عوض کنیم، لباس را از تن او دربیاوریم، رنگ لباس را عوض کنیم.
برتری کفش کهنه بر زمامداری حکومت نزد حضرت علی (علیه السّلام)
میگوید جواب من را نداد. «ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَى صَاحِبَتِهَا»[8] لنگهی دوم را کنار لنگهی اوّل گذاشت «ثُمَّ قَالَ لِي قَوِّمْهَا» چند میارزد؟ گفتم: «لَيْسَ لَهَا قِيمَةٌ» هیچ ارزشی ندارد. کفشهای میرزا نورورز است، چیزی نمیارزد. فرمود: «عَلَى ذَاكَ» حالا اگر بخواهی چیزی بگویی چه میگویی؟ «قُلْتُ كَسْرُ دِرْهَمٍ» گفتم نیم درهم، به پول امروز مثلاً 1200 تومان، 1500 تومان. یک جفت کفش 1200 تومان یعنی خواستم که شما را رد نکنم. خود من هم اینطور هستم برگه که تصحیح میکنم اگر اسم خود را هم نوشته باشد یک یا دو نمره به او میدهم، میگویم بالاخره شرکت کرده است. حالا برای این کفش نصف درهم به شما میدهم. فرمود: «وَ اللَّهِ لَهُمَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَمْرِكُمْ» به خدا سوگند این از آن حکومت بر شما، برای من قیمتیتر است.
از اینجا به بعد در نهج البلاغه است و بعد دوباره نیست. به همین خاطر من دارم از ارشاد میخوانم. سیّد یا تلخیص کرده است یا به احتمال زیاد از یک نقل دیگری برداشته است که ظاهراً مورد دوم باشد. حکومت که به درد نمیخورد. کجا به درد میخورد؟ «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً» مگر اینکه بتوانم یک حق احقاق کنم. یعنی اگر بتوانم حق احقاق کنم این حکومت خیلی میارزد. این چیزی نمیارزد، از این کفش پاره که تو آن را مسخره میکنی کمتر میارزد.
ارزش یک حکومت در اقامه کردن حق و دفع باطل است
جالب است که ابن عبّاس محرم امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم نمیفهمد امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه میگوید، چه برسد به معاویه و عایشه و طلحه! چه توقّعهایی! مگر اینکه بتوانم حقّی را اقامه کنم یا «أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا» جلوی یک باطلی را بگیرم و باطلی را دفع کنم. اگر بتوانم جلوی یک باطل را بگیرم میارزد.
اگر به من بگویند این حکومتی که شما دارید اسلامی است یا نه؟ من همیشه این جواب را میدهم؟ میگویم شما شیعه هستید یا نه؟ شیعه بودن یعنی آرمان. میگوید بله، شیعه هستم. میگویم چقدر شیعه هستید، به همهی آن عمل میکنید؟ حکومتی که یک حق را اقامه کند و یک باطل را اقامه کند میارزد. بله، معلوم است که این آرمانی نیست. فرمود: چیزی نمیارزد مگر اینکه یک حق اقامه کنم و یک باطلی را دفع کنم.
اصرار ابن عبّاس به امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای سخنرانی در میان حجّاج
غربت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اینجا است. وای از آن روزی که خواصّ خودیها امام و ولی را قبول نداشته باشند، تن نمیدهند. «قُلْتُ» گفتم «إِنَّ الْحَاجَّ قَدِ اجْتَمَعُوا لِيَسْمَعُوا مِنْ كَلَامِكَ» این حجّاج آمدند جمع شدند ببینند شما برای چه میخواهید بروید با عایشه بجنگید. «فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَتَكَلَّمَ» بگذار من حرف بزنم. عین عبارت او این است «فَإِنْ كَانَ حَسَناً كَانَ مِنْكَ» اگر رفتم خوب حرف زدم سربلندی شما است. «وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ كَانَ مِنِّي» اگر خراب شد من خراب میشوم. این یعنی چه؟ یعنی شما حرف بزنید خراب میشود! فرمود: «لَا أَنَا أَتَكَلَّمُ» خود من میخواهم صحبت کنم. من اصرار کردم.
اصرار ابن عبّاس به حضرت علی (علیه السّلام) به سخنرانی در مسیر جنگ جمل
این جمله در عین غربت زیبا است. «ثُم وَضَعَ يَدَهُ فِي صَدْرِي وَ كَانَ شَثْنَ الْكَفِّ» میگوید من…، حالا ابن عبّاس که فرماندهی لشکر است، ابن عبّاس یک شخصیّت نظامی است، میگوید من اصرار کردم که من میخواهم حرف بزنم، دست خود را روی سینه من گذاشت و من را آرام به عقب هل داد. دست او خیلی سنگین بود، به گونهای که سینهی من درد گرفت! یک فرماندهی نظامی میگوید وقتی علی (علیه السّلام) دست خود را روی سینهی من گذاشت سینهی من سنگینی کرد و عقب رفتم، ولی کوتاه نیامدم. «فَأَخَذْتُ بِثَوْبِهِ» دامن او را گرفتم. گفتم «نَشَدْتُكَ اللَّهَ وَ الرَّحِمَ» تو را به خدا و آن قرابتی که داریم؛ حالا یا خود را جزء اهل بیت میدانست که میدانست یا اینکه بالاخره من فامیل تو هستم، حضرت فرمود: قسم نده. رفت و شروع به صحبت کردن کرد. حالا اینکه چه گفت را بعداً عرض میکنم.
نقش مهم خواص در جهت دادن به افکار عمومی
غربت آنجایی است که در جامعه امام و ولی را درک نمیکنند. اینجا خواص باید چه کار کنند. خواص باید افکار مردم را به سمت او بگردانند و ببینند که او چه میگوید. اگر ناشایست است که او را حذف کنند. او ولی نیست و به درد آن جامعه نمیخورد. حکمیّت درست کنند و او را حذف کنند. امّا اگر او حاکم است، اگر قرار باشد یک پرچم بالا برود باید پرچم او باشد، نه اینکه حتّی خودیها هم جلوی حرف زدن او را بگیرند. بحث را اینجا نگه میدارم و بعداً ادامه میدهم.
انتخاب ناگزیر ابو موسی اشعری به عنوان والی کوفه توسط حضرت امیر (علیه السّلام)
درد اینجا خیلی زیاد است. هر چه گفت از پس اینها بر نیامد و مجبور شد ابو موسی اشعری را حاکم کوفه کند. همان آدم هم بعداً در حکمیّت آمد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را عزل کرد. وجههی او بین مردم بیشتر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) شد. این یک واقعیّت است، در حکمیّت… حکمیّت یعنی چه؟ یعنی ما نمیدانیم شما دو نفر که دعوا دارید حق با چه کسی است؟ یک نفر بیاید تشخیص دهد که حق با چه کسی است. او معلوم است که کیست. اگر عدالت و حقّانیّت او زیر سؤال رود که حقّانیّت او زیر سؤال میرود. او چه کسی است؟ ابو موسی اشعری است! بین علی و معاویه معلوم نیست که حق با چه کسی است، ابو موسی باید تشخیص دهد!
در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان بعضی از آیات حضرت نوح (سلام الله علیه) که خیلی به این فضا ربط دارد، ذهن من را خیلی درگیر کرد، خدا میداند که اصلاً نمیتوانستم قرآن بخوانم.
زحمات طاقتفرسای نوح (ع) در كار دعوت و استهزاء ایشان
در سورهی هود است که میآمدند به ایشان میگفتند: این اراذل که در اطراف تو هستند چه کسانی هستند؟ اگر اینها را رد نکنید ما با تو نیستیم. شرط پیوستن این است که… اصلاً اینها در شأن ما نیستند. هر چه تلاش کرد…، نهصد و چند سال شوخی نیست! تا اینکه از دست اینها خسته شد. حضرت حق فرمود: «فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ»[9] اینها میآمدند مسخره میکردند. شما در نظر بگیرید، یک پیرمرد، محاسن سفید، پیغمبر خدا را دست میانداختند.
تنهایی و غربت حضرت نوح (سلام الله علیه) در میان خانواده و قوم خود
در بین انبیاء (صلوات الله علیهم) حضرت نوح (سلام الله علیه) خیلی غربت دارد، از این جهت که هم خانوادهی او، او را قبول ندارند و هم مردم! بعد به او نسبت بلاهت به او میدادند. تحمّل آن خیلی سخت است. غربت خیلی تلخ است، خیلی تحمّل کرد. ده تا یا بلکه بیشتر عمر من و شما را تحمّل کرده است. خدا هم فرمود: «إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ» جز آن قبلیها که ایمان آوردند کسی دیگری اضافه نخواهد شد. گاهی بیانصافی میشود میگویند خسته شد و نفرین کرد.
آیهی قرآن است که خدا فرمود: دیگر کسی ایمان نخواهد آورد. هر چه تلاش کرد ولی دیگر ناامید شد. قبل از آن هم خدا گفته بود که در وسط بیابان بیا و کشتی بساز. هر کسی که رد میشد میگفت اینجا چقدر باید باران ببارد که این کشتی تو روی آب بیاید پیرمرد! خیلی تلخ است. خیلی تلخ است که آدم یک جایی باشد حرف حق بزند، فساق و فجّار رد شوند، او را نشان دهند و بخندند. مثلاً بگویند او هم اینجا مشغول است، کاسب وحی است. میگوید به من وحی میشود! وسط بیابان دارد کشتی درست میکند، برای خود مشغول است. این آیات را که شما نگاه میکنید هم در سورهی هود است و هم در سورهی قمر.
عذاب الهی و هلاکت قوم نوح
خیلی تلخ است که یک پیغمبر خدا این همه زحمت میکشد و حتّی پسر او هم، او را رد میکند. حالا شما ببینید پیغمبر مهربان است، نبیّ همهی جامعه است، برای همهی اینها تلاش کرده است، او پارهی تن او است. میگوید به سمت کشتی بیا، میگوید بالای کوه میروم. مثلاً در تهران که باران بیاید دماوند را که سیل نمیگیرد. ایمان که نیست.
اینقدر او را مسخره میکنند که در سورهی قمر است که «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ»[10] وقتی پیغام رسید که «لَنْ يُؤْمِنَ»[11] اینها دیگر ایمان نمیآورد، «إِلاَّ مَنْ قَد» جز آن کسانی که ایمان آوردند دیگر کسی ایمان نمیآورد، بالاخره او را شکستند. «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ»[12] با خدا صحبت کرد گفت: پروردگارا اینها من را شکستند. «فَانْتَصِر». تا این «فَانْتَصِر» را محضر خدا عرض کرد، «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ»[13] ابواب آسمان باز شد «بِماءٍ مُنْهَمِر» آب فراوان نازل شد. «وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً»[14] هم از زمین چشمه جوشید و هم از آسمان آب نازل شد، دنیا را آب گرفت!
مَثَل اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیه) همانند کشتی نوح است
بیجهت نبوده است که به ما گفتند «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»[15] هر کسی به این سفینه ملحق شد نجات پیدا کرد. «وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق» و «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاة»[16] ما که از ماه رمضان بیرون آمدیم، به قول یک بنده خدا میگفت ما را که یا مجیر أجرنا عوض نکرد. ما که وازدههای ماه رمضان هستیم. ما را که یا مجیر اجرنا عوض نکرد!
مظلومیّت و غریبی امام حسین (علیه السّلام)
سیّد الشّهداء (علیه الصّلاة و السّلام) یک غربتی دارد که اگر رسیدم میخواهم یک جملهای راجع به امام حسن (علیه السّلام) از غربت بگویم که این را هم حضرت نوح (علیه السّلام) ندارد. چند غربت دارد که یک مورد آن این است؛ هم حضرت مجبتی (علیه السّلام) فرموده است و هم حضرت سیّد السّاجدین (علیه السّلام) و آن هم این است که کفّار میآمدند حضرت نوح (علیه السّلام) را مسخره میکردند، ولی آن وقتی که اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) مقابل لشکر ایستاده بود مسلمین دشنام میدادند. به نوعی خودیها ناسزا میگفتند!
هم حضرت سیّد الساجدین (علیه السّلام) فرموده است و هم حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) که «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام)»[17] چرا؟ «ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُل» سی هزار نمازخوان همان ظهر عاشورا که به نماز حضرت تیراندازی کردند تا بگویند ما نماز شما را قبول نداریم، خود آنها ایستادند و نماز خواندند! سی هزار نماز خوان و مسلمانها ایستادند، او صحبت میکرد و آنها مسخره میکردند. حالا آنجا حضرت نوح (علیه السّلام) را قبول نداشتند، ولی اینها جلوی… قدیمها اگر لاتهای سر کوچه میدیدند که یک مردی با زن و بچّههای خود رد میشود حرمت نگه میداشتند.
تمسخر اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) در مقابل زنان و اطفال
سی هزار نفر ظاهراً مسلمان! چند بار در مقاتل است که حضرت صحبت میکرد، آنها مسخره میکردند و زنها گریه میکردند. این غربت را آنها حس میکردند. صدای گریهی زنها از غربت بلند میشد. آن شاعری… چند بار این را از قول زینب کبری خواندند که ما بیاییم بجنگیم، بارها در مقاتل دیده شده است که این زنها خیلی دوست داشتند که بیایند و خود را فدای حضرت کنند.
یک فرق دیگری که این غربت داشت این بود که این همه سعی کردند اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) را بشکنند، هیچ جا نداریم که اینها را نفرین کرد! لذا نه آب از آسمان آمد و نه از زمین جوشید، بلکه نصر نازل شد. در کتاب کافی است و در جاهای دیگر هم است که نصر نازل شد، ولی چون حضرت میدانست که برای آخر و عاقبت امّت پیغمبر (صلوات الله علیه) این است به قول آن شاعر فرمود که ما به عهد خود وفا خواهیم کرد. اینجا دعا نکرد، بلکه از این عجیبتر آن جاهایی که احساس میکرد هر لحظه ممکن است عذاب نازل شود جلوی عذاب را میگرفت.
خون مقدسی که به زمین بازنگشت
یک نمونه هم آن است که بارها شنیدید که بارها گفته شده است «إن لم ترحموني فارحموا هذا الطفل»[18] نوشتند هنوز جملات حضرت به پایان نرسیده بود و داشت صحبت میکرد دید این آقازاده در بغل او دارد دست و پا میزند. سفینة النجاة آن کسی است که نگذاشت خون به زمین برسد. خون را به آسمان پاشید. این غربت آن امامی است که در جامعهی مسلیمن او را نمیشناسند.
لحظات آخر عمر پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلّم)
چون در ایّام هشتم شوّال هستیم، یک جمله برای امام حسن (علیه السّلام) بگویم، امید دارم که مادر ایشان به ما یک نظری کند. به نظر من دو جا باید برای امام حسن (علیه السّلام) گریه کرد، یکی اگر آن واقعهی کوچه باشد و یکی اینجا است. روایت شده است که رسول خدا در لحظات آخر عمر شریف خود اهل بیت (علیهم السّلام) را جمع کردند، نگاه میکردند و گریه میکردند. اگر این در ذهن خود داشته باشید بعدها برای غربت امام حسن (علیه السّلام) گریه میکنید.
حضرت نگاه کردند، به هر یک از این چهار بزرگوار دیگر راجع به شهادت آنها جملهای گفتند. به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگاه کردند و گریه کردند فرمودند: «كَأَنِّي بِك»[19]، انگار الآن دارند میبینند، آن لحظهای که با خون سر مبارک تو محاسن تو خضاب میشود. یعنی به شهادت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اشاره کرد و گریه کرد. نگاهی به صدیقهی طاهره کرد و گفتند «كَأَنِّي بِكِ» الآن دارم میبینم آن ضربهای که به تو میزنند. به شهادت ایشان اشاره کرد. امام حسن (علیه السّلام) را بعداً عرض میکنم. بعد نگاهی به امام حسین (علیه السّلام) کردند و گفتند حسین جان تو را بین دو نهر آب تشنه میکشند.
مظلومیّت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
اگر قرار بود راجع به امام حسن (علیه السّلام) بیان کنند باید چه میفرمودند. باید میفرمودند حسن جان امّت من تو را مسموم میکنند ولی این را نفرمود. پیغمبر (صلوات الله علیه و آله) برای غربت او گریه کرد. فرمود: حسن جان سجّاده از زیر پای تو میکشند، مسلمانها موقعی که تو را خنجر به ران تو میزنند.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصحیفة السّجادیّة، ص 98.
[4]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 247.
[5]– الأمالي (للطوسي)، ص 712.
[6]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 247.
[7]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 229.
[8]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 247.
[9]– سورهی هود، آیه 36.
[10]– سورهی قمر، آیه 10.
[11]– سورهی هود، آیه 36.
[12]– سورهی قمر، آیه 10.
[13]– همان، آیه 11.
[14]– همان، آیه 12.
[15]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 23، ص 123.
[16]– همان، ج 98، ص 262.
[17]-الأمالي( للصدوق)، ص 462.
[18]– سفینه البحار، ج 5، ص 57.
[19]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 28، ص 60.