تکلیف گرایی یا مصلحت سنجی؟ جلسه چهارم

6

نویسنده

ادمین سایت

شب سیزدهم ماه مبارک رمضان مصادف با 17 خرداد 96 حجت الاسلام کاشانی در جلسه هیئت به ادامه سخنرانی پیرامون مسئله «تکلیف گرایی یا مصلحت سنجی؟ سیره ی امیرالمؤمنین علیه السلام چه می گوید؟» پرداختند که مشروح جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مصلحت‌گرایی یا تکلیف‌گرایی در سیره‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

بحث ما مصلحت‌گرایی یا تکلیف‌گرایی در سیره‌ی امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) است. نکاتی را عرض کردیم. شب گذشته هم محضر شما عرض کردم که در واقع ما داریم بلند بلند فکر می‌کنیم تا بعد از این‌که داده‌های تاریخی را بررسی کردیم، ببینیم این چیزهایی که تا به حال مطرح کردیم چند دسته است و خدمت شما عرض کردیم، می‌خواستم بحث را ادامه بدهم، دیدم یک واقعه‌ی بسیار بسیار مهم را درست بیان نکردم، لذا بحث را به شب اوّل برمی‌گردانم.

مصلحت‌گرایی همان تکلیف‌گرایی است

گزار‌ه‌هایی که تا این‌جا علی الحساب ظاهراً به نتیجه رسیدیم، این‌ها است که اوّلاً ظاهر امر این است که مصلحت‌گرایی مقابل تکلیف‌مداری است امّا توضیح دادیم که مصلحت‌گرایی، خودِ همان تکلیف است هم چنون تکلیف به عنوان ثانوی؛ اصلاً تکلیف اوّلیه را ساقط می‌کند. منتها این‌که چه می‌شود که انسان به جایی می‌رسد که برای حفظ اساس دین یا بیضة الاسلام -که حالا ما برای این‌که لفظ آن برای ما ناآشنا است، می‌گوییم: بیضه اشتباهی یا حفظ نظام- چه می‌شود که برای حفظ این نظام آدم تکلیف را کنار می‌گذارد، این شب‌ها چند تا مورد را عرض کردیم، یکی تبیین برای خودی‌ها بود که ماجرای مالک را عرض کردیم، تبیین برای مردم بود، ماجرای انتساب عمروعاص و اشعث را برای همین عرض کردیم. حفظ جایگاه بعضی از اصحاب ویژه بود که باز در ماجرای مالک عرض کردیم.

امّا آن بحثی را که به سرعت از آن گذشتیم و شاید علّت آن هم این بود که من عصر همان روز ابتدایی که خدمت شما رسیدم.

مصلحت‌اندیشی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در دفاع از حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 یک جایی مفصّل راجع به آن موضوع بحث کرده بودم، لذا ذهن من منضبط نبود و این‌که کأنّه این‌جا مطرح کردم، از آن گذشتم و دیدم این بحث ناقص است و آن هم این است مهمترین موردی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) مصلحت اندیشی کرده است که از همه‌ی موارد عمر خود بزرگتر است، عدم دفاع از صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است. این از همه حیرت ‌آورتر است. یک اشاره‌ای به آن کردیم، دیگر وقت گذشت، من هم غفلت کردم و بحث را ادامه دادم؛ به همین دلیل امشب سر جای اوّل خود برگشتیم. دیگر خیال من هم راحت است که در شش شب نمی‌توانیم این بحث را تمام بکنیم، لذا سعی می‌کنیم بحث را خیلی ذبح نکنیم، حالا جلسات ماهانه‌ی خود، إن‌شاءالله این بحث را ادامه می‌دهیم.

این‌که امیر المؤمنین (علیه السّلام) از حضرت زهرا (سلام الله علیها) دفاع نکرده است، خیلی عجیب است. شما در واقعه‌ی سیّد الشّهداء (علیه السّلام)  که آن‌جا هم شبهاتی مطرح است، می‌بینید سیّد الشّهداء (علیه السّلام) تا پای جان جنگیده است و خوب شهید شده است امّا این‌جا در دفاع عکس العمل نشان نداده است. ولو این‌که حالا اخباری داریم که یقه‌ی خلیفه‌ی دوم را گرفت و به زمین کوبید یا بینی او را به زمین زد و بعد فرمود: اگر عهد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود می‌دانستم و… خوب ولی دفاع نشد. بعد خود این مسئله شد، این را باید به بحث‌های شب اوّل اضافه کرد. یعنی اگر قرار شد یک وقت این‌ها را پیاده بکنند باید این جلسه را به جلسه‌ی اوّل اضافه بکنند.

قابل فهم نبودن علّت عدم دفاع امیر المؤمنین (علیه السّلام) از حضرت زهرا (سلام الله علیها)

چه شد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع نکرد؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عهد پیغمبر دفاع کرد؛ این یعنی این‌که ما نمی‌توانیم مسئله را حل بکنیم. باب مسئله از نظر عقلایی بسته است، اصلاً نمی‌فهمیم چرا. تروریست‌ها حمله کرده است، ما دفاع نکردیم، خیلی سخت است. بگوییم: عهد پیغمبر بوده است، این را به عهده‌ی امور ماورایی بیندازیم و خود را خلاص بکنیم. این بوده است یا عقلانی بوده است؟ بعد هر کدام این‌ها بوده است، علّت آن چه بوده است؟ انصافاً اگر به من بگویند که همه‌ی عالم در یک کفه‌ی ترازو و جان صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در یک کفه‌ی ترازو باشد، کدام را ترجیح می‌دهی، بنده جز آن کسانی هستم که جان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ترجیح می‌دهم. خوب امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که قابل قیاس با کسی نیست، چرا این کار را نکرد؟ به همین جهت هم بود که خیلی از ایشان سؤال کردند. بعد از ایشان از امام حسن (علیه السّلام) هم سؤال کردند، بعد از ایشان از امام باقر (علیه السّلام) هم سؤال کردند، بعد از ایشان از امام صادق (علیه السّلام) هم سؤال کردند. این نشان می‌دهد مسئله حل نشده است؛

ایجاد شبهه در واقعه‌ی هجوم به خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسّط اهل سنّت

 اهل سنّت این را به شکل شبهه مطرح کردند که اصلاً اگر واقعه‌ی هجوم بود، مگر (معاذالله) علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) -این‌طور که آن بی‌ادب‌ها می‌گویند- غیرت نداشت. می‌خواهند بگویند: بله داشت؛ پس هجومی در کار نبود. حالا بحث ما الآن اصل هجوم نیست، بحث ما الآن درون شیعی است و یک جایی راجع به اصل هجوم و این حرف‌ها بحث کردیم. به همین عنوان هم در منابع شیعه، هم در منابع اهل سنّت بحث کردیم. لذا ما الآن داریم درون شیعی بحث می‌کنیم. اصل هجوم و شهادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) برای ما مسلّم است که دیگر نمی‌خواهم به آن شبهات پاسخ بدهم.

قابل فهم نبودن بعضی از مصلحت‌اندیشی‌ها در مسائل اجتماعی

 امّا چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع نکرد؟ این همان‌جایی است که ما هم به مشکل برخورد کردیم. یعنی در واقعه‌ای که انسان در مسائل اجتماعی مصلحت‌گرایی یا مصلحت‌سنجی می‌کند، ما به مشکل برخورد می‌کنیم. مثل این‌که مثلاً همان‌طور که من شب اوّل هم عرض کردم به ما می‌گویند: دیگر در مورد آن مسائل مناظرات بی‌خیال (چیزی نگویید)، دیگر حرف نزنید. در حالی که این (موضوع) واقعاً است. بنده خیلی صریح عرض می‌کنم اتّهاماتی که در آن مناظرات زده شد یا بهتان زننده یا خائن یا هر دو این‌ها جداً لیاقت تصدّی سرویس بهداشتی امامزاده کن را هم ندارند، چه برسد به مسئولیت‌هایی که چند میلیارد در اختیار این‌ها است یا بهتان زننده یا خائن یا هر دو، حالت چهارمی هم وجود ندارد. خوب پذیرش این برای ما خیلی مشکل است که شرایط به گونه‌ای است که این‌قدر هزینه‌ی آن بالا می‌رود که می‌گویند: این را رها بکنید. خوب ما هم اطاعت از آن بزرگوار را حجّت می‌دانیم، می‌گوییم: چشم.

دردناک‌ بودن بعضی از مصلحت‌اندیشی‌ها

 ولی ذهن جوّال می‌گوید: یعنی چه بلایی بر سر ما می‌آورند و چه هزینه‌ای به نظام اسلامی تحمیل می‌شود که می‌گوید: این را رها بکنید، دفاع نکنید، احقاق حق نکنید، این دردناک است. دردناک است که می‌فرماید: من آبروی خود را با خدا معامله کردم و جام زهر نوشیدم. جام زهر نوشیدم، یعنی خودکشی کردم. نه چیز تلخ خوردم، جام زهر نوشیدم، یعنی خودم را کشتم. می‌گفتند: می‌رویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم، تا دفن فتنه، تا قتل صدام، تا راه قدس آزاد بشود، بعد متوقّف شدیم. شرایط را طوری برای او به وجود آوردند یا این شرایط به نحوی است که امکان این شعارها نیست با این‌که کمتر از یک ماه قبل از این، بارها این شعارها را با حدّت و شدّت داده بود. گفت: آبروی خود را با خدا معامله می‌کنم. اتّفاقاً آن کسی که حقیقتاً درست عمل می‌کند، این نرمش برای او قهرمانانه است، چون واقعاً از خودکشی برای او سخت‌تر است. یک نفر را بکشند، فرق دارد با این‌که یک نفر خودش در سلامت جسم و روح افسردگی هم ندارد بخواهد خودکشی بکند، بخواهد جام زهر بخورد. یا امیر المؤمنین (علیه السّلام) بفرماید: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»[4] امکان صبر نبود ولی من صبر کردم. تلخ است، این از آن موارد روزهای گذشته نیست که بحث آن تبیین مصلحت است. این درد دارد. مثال آن این است که گردان محاصره است، یک ماشین می‌خواهد به عقب برگردد، پنج نفر هم بیشتر جا ندارد، ما هم 15 نفر هستیم. آن فرمانده‌ای که می‌خواهد پنج نفر را عقب برگرداند و ده نفر جلوی او تکه پاره بشود، خیلی انتخاب افراد برای او سخت است. مصلحت همین است دیگر. همیشه مصلحت تبیین نیست که روشن بشود، گاهی آدم باید تلفات بدهد. حالا این‌ها را عرض می‌کنم که بیایم روی فضای امیر المؤمنین (علیه السّلام) تطبیق بکنم.

مصلحت‌اندیشی در تزاحمات حکم‌ها

آن حالتی که آن فرمانده بخواهد تصمیم بگیرد؛ تصمیم بگیرد که معبر را باز بکنیم یا برگردیم. معبر را باز بکنیم، خنثی بکنند یا فرصت نیست کسی روی مین بخوابد، شوخی که نیست. پس چه کسی برود بخوابد. انتخاب این خیلی دردناک است. مصلحت این است که با همه‌ی وجود درد می‌کشد، وقت می‌خواهد این کار را بکند، سخت است. درست است دارد کار درستی انجام می‌دهد ولی یک وقتی مصلحت این است که مرحوم شهید وزوایی (اعلی الله مقامه الشّریف) نماز را به صورت همین دو لا دو لا که دارید می‌روید به حالت دویدن که دارید می‌روید نماز بخوانید، وقت نماز این یک نوع مصلحت است؛ یعنی نایستید نماز بخوانید، در همین راهی که می‌روید بخوانید، قبله را رها بکنید و حالا ما وقت نداریم آن بحث ولایت مطلقه‌ی فقیه که ما می‌گوییم دقیقاً همین‌جا است، مطلقه است یعنی همین. یعنی وقتی مصلحت می‌بیند در تزاحم یک حکم، یک حکم دیگری را کنار می‌گذارد. این‌که می‌گوید: می‌تواند نماز را تعطیل بکند، مستکبر که نیست؛ بگوید: برای این‌که زور من معلوم بشود، چقدر است، یک هفته نماز نخوانید. این‌طور که نیست، مثال آن همین‌جا است که نماینده‌ی او که شهید وزوایی است و فقیه هم نیست، می‌گوید: الآن وقت این‌که بایستید نیست، باید بدوید، نیم خیز هم بروید، قبله را هم رها بکن. مگر شما فقیه هستی؟ این تشخیص مصلحت است.

تشخیص اهمّ و مهم کار اصلی ولایت فقیه

 اصلاً کار ولی فقیه دقیقاً تشخیص اهمّ و مهم و تشخیص تزاحمات است. کار او همین است، فصل الخطاب است. در بعضی از موارد ما بین دو تا امر محذور هستیم که هر دوی آن‌ها برای ما دردناک است، آن مثالی که ما شب اوّل زدیم که من می‌روم نماز بخوانم، یک بچّه‌ای روی بلندی رفته است، ممکن است سقوط بکند، امّا دردناک نیست؛ چون اصلاً نماز من که نماز نیست، بشکنم و نشکنم فرقی نمی‌کند، خوب این را دوباره می‌خوانم.

گزارشی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غضب خلافت

امّا در آن حالتی که جان کسی در خطر باشد، بلکه آن شخص مهمترین شخص عالم وجود باشد، ودیعه‌ی خدا باشد، لذا مردم نمی‌توانند این مسئله را حل بکنند. به یاد دارید ابن أبی لیلا آمد گفت: یا علی ما خیلی حرف شنیدیم، خود تو بگو و آن‌جا عرض کردیم حضرت مصلحت ندانست، بیان بکند. فقط اصل موضوع که بله اختلافی است، من حقّی داشتم؛ تعبیر حضرت را هم که من دیگر آن‌جا برای شما نخواندم سانسور کردم یک جمله‌ی آن این است که من حقّی دارم که سر رسید آن رسید و مردم وصول نکردند، به موقع پرداختن نکردند. 25 سال بعد یک چیزی ناقص از آن دادند. آن حکومتی که پیغمبر به من داده بود که این نبود. جانشینی رسول الله بود، من را جانشین عمر کردید که ما این شب‌ها توضیح دادیم، این خیلی فرق دارد. برای همین است که حضرت اوّل نمی‌پذیرفتند. چون خلافت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) غصب شد، گفتند: عثمان خوب نبوده است تو بیا خلیفه‌ی ابابکر و عمر بشو. معلوم است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) ابتدائاً نمی‌پذیرند. چون شأن خود را اصلاً اجل می‌داند. در این شرایط حضرت پاسخ‌هایی داده است.

علّت بیان عهد الهی بودن در مورد بعضی از مصلحت‌اندیشی‌های ائمّه (علیهم السّلام)

در چند گزارش ما است که به «عهد مِنَ الله» بوده است. این را شاید اصلاً برای کسانی که قائل به عصمت امیر المؤمنین (علیه السّلام) نبودند، گفتند. همان‌طور که شیعیان در ماجرای صلح امام حسن (علیه السّلام)، شیعیان که می‌گوییم ما باز تکرار می‌کنیم شیعیان عراقی یعنی سنیّان، سنیّان مخالف عثمان. این‌ها می‌آیند و به امام حسن (علیه السّلام) می‌گویند: «يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ»‏. این چه کاری است که رفتی کردی؟ نمی‌توانند حل بکنند. این حرف یعنی خطا کردی. شاید قتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) چون از آن فجیع‌تر، این جنایت وقیح‌تر است؛ چند امام ما و همین‌طور خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) اگر به یاد داشته باشید در همان پاسخ به ابی أبی لیلا فرمود: از پیغمبر (صلوات الله علیه) عهد داشتم امّا حضرت همه جا این را نفرموده است و ائمّه همه جا نگفتند. این عهد داشتم را گفتند یعنی این‌که کار خطا نبود. حتّی در یک روایتی برادر زراره می‌رود پیش امام باقر (علیه السّلام) می‌گوید: آقا یعنی چه. یکی قیام نمی‌کند، او از صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دفاع نمی‌کند؛ او زن و فرزندان خود را به کربلا می‌برد، بعد او این‌طور کشته می‌شود و آن یکی بزرگوار آتش‌بس را امضا می‌کند. امام باقر (علیه السّلام) می‌فرماید: «فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ»[5] یعنی عهد بود، از پیغمبر علم هم داشتند. یعنی معلوم بود که چه کسی باید قیام بکند و چه کسی نباید قیام بکند. این پاسخ، پاسخ تحلیلی تاریخی که برای ما فایده داشته باشد، نیست؛ برای کسی فایده دارد که شک کرده است که ائمّه (علیهم السّلام) درست عمل کردند یا غلط می‌گوید: عهد پیغمبر بود که این طرف بگوید: چشم. این چیزی را برای ما روشن نمی‌کند. چون ما اهل بیت را معصوم می‌دانیم. هیچ چیزی هم متوجّه نشویم، می‌گوییم: لابد یک حکمتی داشته است، نمی‌دانیم. ما که نسبت خطا نمی‌دهیم. این برای آن کسانی خوب بود که عصمت اهل بیت را قبول نداشتند.

علّت بیان فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کلام ایشان

 امّا برای آن کسانی که عصمت اهل بیت را قبول دارند، باید یک چیز دیگری گفته بشود که ببینیم ما باید چه کار بکنیم. این‌جا چند تا گزارش رسیده است، جملات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در شقشقیه‌ی از جمله‌ی آن‌ها است. چند جای دیگر هم این بیان شده است. فرمود که: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ]»[6] این لباس خلافت را فلانی که به تن خود کرد؛ «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» می‌دانست جایگاه من جایگاه قطب برای آسیاب است. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» سیل فضائل و فیوضات از من سرازیر می‌شود، من سر چشمه‌ی همه‌ی فضائل و فیوضات هستم. کوهساری که از آن باران رحمت می‌بارد، من هستم. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ» از من است که سیل نازل می‌شود و جاری می‌شود. «وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» پرنده‌ی تیز پرواز اوهام احدی هم هر چه پرواز بکند، به قلّه‌ی من نخواهد رسید. نه لفظ تو نمی‌رسد، نه علم تو نمی‌رسد، مرغ وهم تو هم نمی‌رسد. «وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» این‌ها را گفت برای این‌که می‌خواهد بگوید، من تصمیم گرفتم نگویید: اشتباه تصمیم گرفتی.

گزینه‌های پیش روی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غصب خلافت

 این‌جا حضرت نمی‌فرماید: عهد. این‌جا می‌فرماید که: «طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ» «طَفِقْتُ أَرْتَئِي» «أَرْتَئِي» باب افتعال رأی است. یعنی بررسی کردم، نظرات را بررسی کردم، آراء را بررسی کردم «طَفِقْتُ» شروع کردم «أَرْتَئِي» به بررسی. بین چه چیزهایی؟ گزینه‌های روی میز من این‌ها بود: «بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ» با دست شکسته بجنگم. دست شکسته کنایه از این است که یار ندارم، مفسّرین دست، ید الله را معمولاً قدرت الهی تفسیر می‌کنند. دست شکسته یعنی قدرت ناقص. من قدرت برای این‌که بخواهم مبارزه بکنم و جنگ را به پیروزی برسانم، نداشتم. «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ» یا صبر بکنم در یک بیابان ظلمانی؛ کأنّه یک نفر را وسط بیابان‌های کویر ببرند، او را تنها رها بکنند.

اثرات صبر امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد غصب خلافت

 ظلمت کورکننده که ویژگی آن چیست؟ «يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ» که اگر به گوش بزرگترها بخورد، استخوان‌های آن‌ها زیر بار این غم می‌شکند. یعنی صبر، صبر بر یک مصیبتی است. «وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ» اگر برای بچّه‌ها هم تعریف بکنی، موهای آن‌ها زیر بار این غم سفید می‌شود. «وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ‏» مؤمن تا زنده است، کامش از این واقعه تلخ است. برای همین هم گفتند: حزن مؤمن در قلب او است، لبخند به لب او است. ظاهر مؤمن است که می‌خندند ولی قلب او از آن حادثه آتش گرفته است.

یکی از علامات مؤمن

 خود او هم بالای قبر صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) گفت: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»[7] این جگر دیگر خنک نخواهد شد. این همان چیزی است که فرمود. خود او که هیچ چیزی، خود او که بالاترین شخص است، خود او مباشرتاً همه چیز را دیده است. فرمود: . «وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ» مؤمن کادح است، مؤمن غمگین است. «حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ‏» تا خدا را ملاقات بکند، این حادثه کام مؤمنین را تلخ می‌کند. نمونه‌ی آن همین است که شیعیان روز ولادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هم دور همدیگر جمع می‌شوند، گریه می‌کنند. روز عروسی امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) جشن می‌گیرند، گریه می‌کنند. روز ولادت اهل بیت می‌گویند: حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرزندار شده است، گریه می‌کنند. چرا گریه می‌کنید؟ «يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ» این از علامت مؤمن است.

مصحلت‌اندیشی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در صبر عاقلانه

بعد حضرت این‌طور فرمود: «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم بین این‌که بجنگم… این جنگ برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) -حالا جلوتر عرض می‌کنم- صد بار از صبر کردن راحت بود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) آن‌جا می‌جنگید مردانه، کما این‌که در احد یک تنه با لشکر جنگید. بعد هم کشته می‌شد. این خیلی راحت‌تر بود. آن کسی که درست به مصلحت عمل می‌کند، با جگر سوخته به مصلحت عمل می‌کند. فرمود: «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» دیدم صبر بکنم، عاقلانه‌تر است. یعنی عقل من می‌گوید: متأسّفانه باید صبر بکنی. عقل می‌گوید: باید صبر بکنی. این خیلی مشکل است. صبر بکنی یعنی چه؟ یعنی بایستی و قتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) تحمّل بکنی. «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» بعداً این‌جا است که می‌فرماید: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى» خار در چشم من بود و صبر کردم. «وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا» استخوان در گلوی من گیر کرده بود و صبر کردم؛ یعنی نمی‌شد که صبر کرد و صبر کردم. یعنی صد بار می‌مردم، راحت‌تر بود. این‌جا حضرت می‌فرماید: عاقلانه بود.

قابل فهم نبودن عهد پیغمبر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای شیعیان

 خوب آن عهد عرض کردیم، عهد را گفتند برای این‌که کسی نگوید اشتباه کردی. دیدی بنده این را زیاد در روضه می‌خوانم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: پیغمبر وقتی در یک کوچه‌ای دید تنها هستم، پشت سر خود را نگاه کرد، یک چیزی در گوش من گفت، او همان عهد است. به تعابیر مختلف آمده است. امّا این عهد برای ما قابل فهم نیست، چرا آن کسی که هر جا اسلام در خطر نظامی بود، شمشیر او آماده بود، هر زن و کنیز در کوفه اگر احساس ناامنی می‌کرد به او پناه می‌برد، آن‌جا که صدّیقه‌ی طاهره (سلامالله علیها) دفاع نکرد؟ جواب عهد را دادند، برای این‌که بگویند: علی (علیه السّلام) خطا نکرد.

این‌جا چند تا جمله هم معمولاً می‌گویند که برای تقریب به ذهن است، من اشاره می‌کنم. آیا ممکن است انسان گاهی این‌طور از ناموس خود بگذرد؟ متأسّفانه برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) دو بار این اتّفاق افتاده است. برای این‌که تقریب به ذهن بشود، آن کسانی که با اهل سنّت بحث می‌کنند، مثال به این می‌زنند که عثمان در محاصره‌ای که شد، وقتی که به او حمله کردند، از خود دفاع نکرد و حتّی به همسر او تعرّض کردند، باز هم دفاع نکرد. این را می‌گویند، برای این‌که (معاذالله) به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نسبت بی‌غیرتی ندهید، شما هم نمونه دارید. حالا قرار نیست بحث ما امشب شیعه و سنی باشد حالا می‌گذریم و نمی‌گویم امّا آن را که ممکن است در دل یک شیعه هم خلجان باشد که ممکن است واقعاً این سطح انسان بین دو محذور مضطر بشود.

نمونه‌ای قرآنی از مضطر بودن انسان بین دو محذور

 نمونه‌ی قرانی آن را عرض می‌کنم که روی آن توجّه بفرمایید آن هم ماجرایی است که حضرت لوط (سلام الله علیه) وقتی که مهمانان او که فرشته هستند، زیبارو هستند، ملکوتی هستند، اصلاً زمینی نیست، این‌ها مهمان می‌شوند و همسر او خیانت می‌کند، راپورت می‌دهد، آن ملاعین می‌آیند و بی‌ادبی می‌کنند و تقاضای شرم‌آور دارند. آن‌جا نگاه بکنید، حضرت لوط می‌فرماید که: «هؤُلاءِ بَناتي‏»[8] این خیلی سخت است برای یک پیغمبر که این‌قدر… پیغمبر فرمود: انبیاء غیور هستند. «كَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ ع غَيُوراًاً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ»[9] یعنی کسی که توحید داشته باشد، غیرت دارد. کسی که غیرت ندارد، ضعف در توحید دارد. از مظاهر توحید است. این کسانی که تقاضای بی‌شرمانه از این فرشتگانی که به ظاهر انسان بودند و مهمان حضرت لوط بودند داشتند، او که مضطر شد؛ یعنی دید جمعیت یک طوری است که حریف این‌ها نمی‌شوند، حالا متوجّه شده است که این‌ها فرشته هستند یا نه روشن نیست، این آیه‌ی قرآن است فرمود: «هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»[10] آدم به یک لات بی‌ سرو پای بدکاره (شخص فاسد) در محل می‌گوید: این دختر من. خیلی سخت است. خدا هیچ وقت ما را این‌طور امتحان نکند. خدا هیچ مردی را امتحان نکند به این‌که دچار یک چنین آزمایشی بشود.

علّت دفاع حضرت زینب (سلام الله علیه) از اسرای کربلا به جای امام سجّاد (علیه السّلام)

من نمی‌خواهم الآن روضه بخوانم ولی از این جهت امام سجّاد (علیه السّلام) خیلی در شام مظلوم است. حضرت به جای 34 سال، سیصد سال هم اگر بعد از سیّد الشّهداء (علیه السّلام) زنده بود، گریه می‌کرد حق داشت. آن بی‌حرمتی‌هایی که در شام شده است، سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هم حتّی، حتّی امیر المؤمنین (علیه السّلام)؛ خوب شما هم می‌بینید آن‌جا زین العابدین (سلام الله علیه) نمی‌تواند عکس العمل نشان بدهد، بلکه این زینب کبری (سلام الله علیها) است که وقتی چشم آن ملعون به سمت یکی از دختران اباعبدالله می‌رود، زینب پاسخ می‌دهد. چون زینب (سلام الله علیها) اگر پاسخ بدهد، یک زن خشمگین اسیر است ولی اگر تنها مرد آن کاروان عکس العمل نشان می‌داد، کشته می‌شد و این کشته شدن قطع هدایت بود. یعنی اگر زین العابدین آن‌جا کشته می‌شد، امامت از بین می‌رفت. فهم این‌ها انصافاً خیلی سخت است ولی این همان مصلحت تلخ است که ما عرض کردیم.

 قرار گرفتن انسان در شرایط محذورات

می‌خواهیم برویم سیره‌ی اهل بیت را بررسی بکنیم، ببینیم ما گاهی احساس، یعنی دهان خود بنده گس می‌شود وقتی گاهی بعضی از اتّفاقات سیاسی را می‌بینم تا چند روز خدا می‌داند دهان من تلخ است. گاهی می‌شود یک هفته شب تا صبح نمی‌توانم بخوابم به خاطر بعضی از اتّفاقاتی که می‌افتد. حالا تازه من که از چیزی خبر ندارم، همین اتّفاقات ظاهری را می‌بینم، درد من هم تاریخی است، خیلی هم پشت پرده را… تا مطمئن نشوم خیلی هم حرف کسی را باور نمی‌کنم، همین ظاهر آن را می‌دانم، خواب را از چشم من می‌گیرد، آن کسی که حقیقت وقایع را می‌داند، مسئولیت سنگین دارد، بحث ما همین است که ما یک جایی می‌گوییم بعضی وقت‌ها یک اتّفاقاتی افتاده است که ذائقه‌ی اهل انقلاب را تلخ می‌کند، بعد ما ابراز ناراحتی می‌کنیم. حالا می‌خواهم عرض بکنم که این‌جا چه کار باید کرد. پس مواردی بوده است؛ حضرت لوط وقتی آن نگاه هوسرانان را می‌بیند، برای حفظ حرمت مهمان خود می‌گوید: این دختران من با این‌ها ازدواج بکنید. دیگر این بهترین تعبیر آن است؛ اگر گفته باشد: ازدواج بکنید که ما می‌گوییم همین را گفته است، این بهترین تعبیر است. دختران را هرزه نکرده باشد، گفته است: با این‌ها ازدواج بکنید. چه کسانی با آن‌ها ازدواج بکنند؟ کسانی که این‌ها هیچ شأنیّتی ندارند، این‌طور فاسق مُعلِن هستند. پس ممکن است گاهی پیش بیاید که انسان دچار محذور بشود.

علّت عدم ورود به صحنه‌ی بعضی از یاران امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای احقاق حق آن حضرت

حالا در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) محذور چیست؟ ما در فاطمیّه چون این بحث را مطرح کردیم، آن بخشی را که در فاطمیّه مطرح کردیم، عرض نمی‌کنم. چون آن‌جا عرض کردیم خدمت شما که مثلاً عمار، مقداد، ابوذر، سلمان این‌ها توان ورود به صحنه را نداشتند، چون جایگاه اجتماعی آن‌طور که باید می‌داشتند، نداشتند؛ اقدام نظامی آن‌ها منجر به بهانه‌ی حمله کنندگان برای حمله می‌شد؛ کما این‌که اگر در خاطر شما باشد عرض کردیم وقتی بریده‌ی اسلمی با چند نفر اعلام مخالفت کردند.

علّت ایجاد زمینه برای حمله به خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 اصلاً زمینه‌ی حمله به خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) فراهم شد. به خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) تا قریب به 40، 50 روز حمله نکردند، داشتند بررسی می‌کردند. وقتی بریده از یمامه برگشت و دید همه چیز خراب شده است و او قبل از آن رفته بود پیش پیغمبر و از علی (علیه السّلام) شکایت بکند و پیغمبر فرموده بود: «عَلِيٌّ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[11] عذرخواهی کرده بود و گفته بود: ببخشید، من نمی‌دانستم، من دیگر غلط می‌کنم، غضب به علی ندارم، من عاشق علی خواهم شد. آدم (مطیعی) حرف گوش کنی بوده است؛ یعنی می‌گوید: من علی را دوست نداشتم ولی وقتی دیدم پیغمبر این‌طور می‌گوید: تغییر کردم، یعنی از شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) شد. وقتی آمد، دید همه چیز خراب شده است، رفت از اسلم قبیله‌ی خود چند نفر را برداشت آورد، حکومت احساس کرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) چند تا نیروی نظامی دارد، چون این نیروی نظامی کافی نبود، حکومت تصمیم به حمله گرفت که کار را تمام بکند و الّا ممکن بود هر روز اغتشاش بشود.

عدم حضور عموم مردم مدینه در ماجرای دفاع از صدّیقه‌ی کبری (سلام الله علیها)

 خوب آن‌ها نمی‌توانستند مثل سلمان و ابوذر و مقداد… این روایت که می‌گوید: مقداد چه کار می‌کردی؟ می‌گوید: دست من به شمشیرم بود ولی نگاه من به چشمان امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، یعنی ما این‌قدر نبودیم. عکس العمل من منجر به قتل امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌شد که صبر کردم. خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه؟ هم امیر المؤمنین (علیه السّلام) این را فرموده است و هم امام صادق (علیه السّلام) این را فرموده است؟ -موضوع فاطمیّه‌ی امسال ما همین بود- یا باید عوام به اندازه‌ی کافی حضور پیدا می‌کردند که حضور پیدا نکردند و در کیفرخواست قیامت اهل مدینه قتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) کیفرخواست همه است، عموم شرکت نکردند. این خیلی تلخ است که سعد بن عباده‌ی انصاری که بیعت نکرد و علناً فحش می‌داد احدی به او تعرّض نکردند ولی به خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) حمله شد. عبارت حضرت را برای شما خواندیم به همان ابن ‌أبی لیلا فرمود: آن موقعی که دیدم کار ما سست شده است و یاور نداریم، شترچرانان قریش در ما طمع کردند، به یاد دارید. یعنی اگر عموم بودند، افکار عمومی بود، این‌ها جرأت نمی‌کردند یک چنین کاری بکنند و اگر خواصّ تأثیرگذار بودند که در دو روایت وقتی این آمده است: یک روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) و یک روایت از امام صادق (علیه السّلام) و یک روایت هم قریب به این از امام باقر (علیه السّلام) نشان می‌دهد که این‌ها محفوف به قرائن بر صحّت آن شده است.

افسوس امیر المؤمنین (علیه السّلام) از نبود حمزه و جعفر در دفاع از خانه‌ی ایشان

 امیر المؤمنین فرمود: «لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ، مَا بَايَعْتُ كُرْهاً»[12] اگر حمزه یا جعفر بودند من این‌طور غریب نمی‌شدم. در روایت امام صادق است که آمد سؤال کرد گفت: آقا بنی هاشم خیلی جمعیت داشتند. راوی سؤال کرد. چرا این‌ها عکس العمل نشان ندادند؟ حضرت فرمود: از کلّ بنی هاشم آن دو تا که از آن‌ها کار برمی‌آمد، جعفر و حمزه شهید شده بودند. «فمضیا » این‌طور فرمودند.

علّت مجبور شدن امیر المؤمنین به نوشیدن جام زهر

 امّا آن دو نفر دیگری که امکان داشت بیایند کاری بکنند که عکس العمل نشان بدهند که از جهت سیاسی اثر داشت که پشت سر آن‌ها بنی هاشم حرکت بکنند که پشت سر آن‌ها شاید قریش تکان بخورد یا حداقل شقاق در قریش به وجود بیاید، فرمود: دو تا ضعیف ذلیل بودند. عبّاس و عقیل. دقیقاً نقطه‌ای که حضرت نقل می‌کند که چه شد که کار به این‌جا رسید؛ من جام زهر بنوشم؛ طبق روایت خود حضرت «فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى» کأنّه خود من خار در چشم خود کردم. خود من استخوان در حلق خودم، جرعه جرعه زهر نوشیدم، خود من با دست خود من. یعنی باید انتخاب می‌کردم. خود من این کار را کردم. چه شد؟ فرمود که: حمزه و جعفر شهید شده بودند، عبّاس و عقیل ذلیل بودند. شما از عقیل هیچ عکس العملی نمی‌بینید. حتّی به ا ندازه‌ی لب گزیدن مقداد هم گزارش نشده است. برای راویان کاری نداشت، بگویند: ابوذر این‌طور شد، مقداد این‌طور شد و عقیل هم یک لبی گزید.

تغییر روش بعضی از حزب اللّهی‌ها در مواقع بحرانی

در کشور ما یک وقتی بحران شد، شش، هفت سال پیش شقاق عجیبی به وجود آمد. همان طوری که 16، 17 سال پیش من هیچ وقت از یاد نمی‌برم، آن سال ما کنکوری بودیم، بعضی‌ها از ترس محاسن خود را در تهران زدند، چون ناگهان ممکن بود بیایند شما را بزنند. روزهای عادی که می‌آیند التماس دعا می‌گویند. می‌گویند: آقا ماه رمضان هستند، التماس دعا. امّا وقتی چماق بر سر آدم بزنند، مرد می‌خواهد که محاسن خود را بلند نگاه بدارد. من به خوبی سال 78 به یاد دارم که حتّی برخی بسیجی‌ها تغییر چهره دادند، خیلی پای کار بودند ولی من می‌شناختم کسی که در طول عمر خود آستین کوتاه نپوشیده بود، به او گفتند: این آستین تو دیگر به نزدیک سرشانه‌ی تو رسیده است. می‌خواستند رد گم بکنند. در صورتی که آن زمان اتّفاقاً مرد می‌خواست کسی ظاهر حزب اللّهی‌گری داشته باشد. سال 88 هم این‌طور شد بعضی از مسئولین… حالا به آن شدّت درگیری آن‌قدر زیاد نبود ولی خوب سال 88 اختلال در کشور ایجاد شد. خود شما می‌دانید و من هم نمی‌خواهم مثال بزنم که بعضی مسئولین آن‌جا حساب و کتاب کردند که خوب پول در سوئیس ما که است و بالاخره و بعداً هم آمدیم… حتّی بعضی از آن‌ها آن موقع صداهایی بلند شد که بعد از دوران ولایت فقیه یک طوری قانون‌گذاری بکنیم که اگر مدل‌های حکومت به نحو دیگر هم شد، پای ما در جایی که درست کردیم محکم باشد و زمینه‌ی حکمیّت سر دادند.

حکمیّت اعلام عدم قبول حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

ما عرض کردیم حکمیّت را اهل سنّت علیه امیر المؤمنین (علیه السّلام) درست کردند، مگر می‌شود کسی به ولایت فقیه معتقد باشد و بگوید: حکمیّت؟! می‌شود کسی به ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام) معتقد باشد و او را حجّت بداند، به اندازه‌ی یک مرجع تقلید، نه معصوم بعد بگوید: حکمیّت. حکمیّت یعنی ما تو را قبول نداریم. ببینیم ابو موسی چه می‌گوید، داور این باشد. زن و شوهر وقتی همدیگر را قبول ندارند، حکم می‌گیرند؛ اگر حرف هم را قبول بکنند که کار به این‌جا نمی‌رسد.

پیشنهاد عبّاس به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد اتمام اختلافات

صدای عقیل بلند نشد. به یاد دارید عرض کردیم عبّاس در آن شرایط آمد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیغام داد که حالا که فاطمه از دنیا رفته است -حالا بعد از این وقایع- تشییع جنازه‌ی خوب بگیریم همه بیایند، اختلافات را از بین ببریم. قبل از این‌که هجوم بیاورند، از این کارها می‌کردید که برای خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) امنیّت بیاوری. وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) دار و ندار خود را و عالم وجود را از دست داده است، حالا همه چیز تمام بشود! از این برد بردهای امروزی بود. مذاکره بعد از قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه فایده‌ای دارد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه چیزی در مقابل این واقعه به دست می‌آورد. این‌قدر آدم واقعاً نمی‌فهمد؟!

مضطر شدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای هجوم به خانه‌ی ایشان

آن حامی عموم نبود، خواص هم نبود. بعد حضرت تبیین کرد که چه اتّفاقی افتاده بود که من نتوانستم دفاع بکنم. در آن مثالی که من برای شما زدم که فرمانده‌ای بین نیروهای خود مضطر می‌شود، مثلاً می‌بیند که در محاصر هستند، باید یک عدّه حرکت ایضایی بکنند، بقیه بتوانند فرار بکنند. یعنی باید راضی به کشته شدن یک عدّه، برای نجات یک عدّه‌ی دیگر بشود. در حالت عادی آدم این کار را نمی‌کند ولی آن موقعی که مضطر می‌شود، آن‌جا باید چه کار کرد؟ آن‌جا نمی‌توانی از او حمایت بکنی، باید راضی به مرگ او بشوی. این‌جا بود که در جملات حضرت است که این جمله در شرح ابن أبی الحدید است که حضرت در آن بحبوحه فرمود که: «اللُّهُمَّ احفَظ حَسناً وَ حُسِينا»[13] حضرت مضطر شد بین این‌که دست به هر عکس العملی بزند، جنگ اتّفاق می‌افتد کما این‌که جنگ هم اتّفاق افتاد. چون خلیفه‌ی اوّل گفت: ای کاش جلوی حرب را گرفته بودم. یعنی جلوی حرب را نگرفتم. یعنی حرب رخ داد. حرب هم به درگیری نظامی می‌گویند، شمشیر کشیدند. کوچکترین عکس العمل آن‌ها درگیری شد. همدیگر را زدند، درگیری نظامی شد. این را کاری نمی‌شود کرد. یک طرف جان صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و یک طرف جان حضرت فاطمه و حسنین بود.

همان که حضرت در خطبه‌ی 26 فرمود فرمود، در نامه‌ی حضرت به عمرو بن حمق خزائی و حجر بن عدی هم است که در مسترشد طبری است، در نهج البلاغه هم است. فرمود: اهل من کشته می‌شدند. یعنی من گرفتار شدم، مضطر شدم بین قتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) قتل حسنین. با این شرایط می‌گوید: برای من سخت بود؛ یعنی کاملاً عقلایی بود «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى»[14] عقل می‌گفت: باید این‌جا عکس العمل نشان ندهم.

الگوگیری حضرت زینب به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دفاع از امام سجّاد (علیه السّلام)

 کما این‌که همان کاری که صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در مدینه کرده است، همان کار را زینب کبری (سلام الله علیها) کرد. امام سجّاد (علیه السّلام) حرف‌های مهم را نمی‌زند، خطبه‌ها را مقایسه بکنید حرف‌های امام (علیه السّلام) را حضرت زینب می‌زند. بحث از امامت را حضرت زینب (سلام الله علیها) مطرح می‌کند. امام سجّاد (علیه السّلام) اهل بیت را معرّفی می‌کند. امام سجّاد (علیه السّلام) حرف‌های نیش‌دار نمی‌زند. چون کشته می‌شود و کشته شدن او خلاف مصلحت است. حرف‌ها را حضرت زینب (سلام الله علیها) می‌زند، بلندگو حضرت زینب (سلام الله علیها) است. تریبون حضرت زینب (سلام الله علیها) است.

علّت عدم بیان فضیلت حضرت زینب (سلام الله علیها) توسّط اهل بیت

 و بنده معتقد هستم یکی از دلایل این‌که با آن همه عظمت حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت در مدح ایشان کم داریم همین است، این دیگر تحلیل است. با آن عظمت قدری که زینب کبری (سلام الله علیها) داشت که اگر کسی دختر یا فرزند فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) باشد، این شخصیت حیرت‌انگیز است؛ ما هیچ حرفی نسبت به حضرت زینب (سلام الله علیها) در روایات نداریم. نه از پیغمبر، نه از امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نه از امام حسن (علیه السّلام)، نه از امام حسین (علیه السّلام). آن چیزی هم که تازه از امام سجّاد (علیه السّلام) داریم اوّلاً برای بعد از واقعه است، ثانیاً در کتب متأخّر ما آمده است. چرا راجع به حضرت زینب با این‌که یک چین کار عظیمی انجام داده است، حرفی نیست؟ یعنی روایتی در فضیلت ایشان نگفتند.

علّت مطرح نشدن مقام حضرت سجّاد (علیه السّلام) و حضرت زینب (سلام الله علیه) توسّط اهل بیت

 به نظر ما همان چیزی است که در مورد امام سجّاد (علیه السّلام) این کار را کردند. علیّ اکبر (علیه السّلام) را مطرح کردند که امام سجّاد (علیه السّلام) حفظ بشود. حضرت زینب نباید مطرح شد که به عنوان یک زن عادی بتوانند اقدام بکنند. یعنی عبیدالله از رفتار اسرا با حضرت زینب تعجّب می‌کرد که او با بقیه چه فرقی دارد.

تلخ‌ترین مصلحت‌گرایی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 امّا شرایطی پیش آمد که من بین حفظ جان فاطمه و حفظ جان فاطمه و حسنین مضطر شدم؛ عکس العمل نشان دادن بهانه‌ی جنگ درست می‌کرد. این تلخ‌ترین مصلحت‌گرایی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. برای همین است که فرمود: «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»[15] شب که خلوت بشود و دیگر کسی با من کاری نداشته باشد، خواب به چشم من نمی‌آید. یعنی این حادثه‌ی چشم من است. حالا امیر المؤمنین (علیه السّلام) که عصمت دارد ولی این نگاه ظاهری است؛ یعنی این تصویر در مقابل چشم من است.

کم کاری عوام و خواص علّت انجام بعضی از مصلحت‌ها

حالا فرض کنید مردم مدینه -همه حرف را برای این‌جا زدم- ما گاهی ولی فقیه را تنها می‌گذاریم به عنوان عوام و خواص هم تنها می‌گذارند و بعد که او جام زهر می‌نوشد، تازه می‌آیند می‌گویند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ»‏ این دیگر خیلی نمک به حرامی (پستی) است. یعنی آن موقعی که ولی فقیه در همه‌ی شرایط ایستادگی کرده است، سیلی خورده است، دشمنام شنیده است، حرف زدند، خواص نشستند، عوام هم همراهی نکردند، بعد که به جایی می‌رسد، او یک جایی می‌گوید: این حق را رها بکنید، به آن مصلحت. می‌گویند: این دیگر چیست؟ کجای این حکومت اسلامی است؟ این خیلی بی‌انصافی است. اوج بی‌انصافی این است که مقصّرین آن مظلوم را تخطئه می‌کنند. امام حسن (علیه السّلام) که در جنگ‌ها کم نمی‌آورد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) نبود که از جنگ بترسد، از دفاع بهراسد. آن کسانی که آمدند به امیر المؤمنین (علیه السّلام)… البتّه از اصحاب کسی نیامده است به امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگوید، شاید به همین دلیل که خجالت می‌کشیدند، بلکه تابعین آمدند گفتند: یا علی چرا دفاع نکردی؟ خوب شما کجا بودید؟! اگر موارد مصلحت در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) را جستجو بکنیم هیچ کدام به این تلخی و به این سنگینی و به این پر هزینه‌ای نیست. موارد آن زیاد است که این شب‌ها بحث بکنیم. حضرت مکرّر به خاطر ضعف افکار عمومی به عنوان عوام یا کم کاری خواص دچار مصلحت‌اندیشی شده است؛ یعنی دچار تزاحم شده است و ناچار شده است اهم را انتخاب بکند. البتّه در یک جاهایی هم است که به ظاهر حضرت به مصلحت عمل نکرده است آن‌جا باید بحث بشود. این از همه‌ی آن‌ها تندتر است. حکومت امیر المؤمنین انصافاً (علیه السّلام) برای ما آینه است؛ لحظه به لحظه‌ی این چهار سال و چند ماه برای ما آینه است. این موضوع را (این نوع مصلحت اندیشی حضرت را) باید شب اوّل می‌گفتم و الّا بحث ناقص می‌ماند.

علّت دفاع حضرت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در آن شرایط می‌دانستند تنها کسی که اگر تلاش بکند، جان امیر المؤمنین (علیه السّلام) را می‌تواند حفظ بکند، ایشان است. اگر بقیه عکس العمل نشان می‌دادند، عرض کردیم خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم به همراه حسنین و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) کشته می‌شد. به جز صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که به غیر از به ظاهر عظمتی که داشت و دختر پیغمبر بود و آن جلالت و سیّده‌ی نساء اهل الجنّة بود، این‌ها را هم که حذف بکنیم و کنار بگذاریم، یک زنی بود که به عنوان یک زن هم حتّی کسی نمی‌گفت: او دارد با ما وارد نبرد می‌شود که جنگ بکنند. خوب شما دیدید حتّی در کربلا وقتی به خیام امام حسین (علیه السّلام) حمله شد، بعضی از همان رذل‌ها اعتراض کردند، حتّی یک زنی از کاروان کوفه شمشیر کشید و آمد وسط میدان و گفت: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ‏ِ» شما دیگر چه موجوداتی هستید. یعنی همان سربازان تعجّب کردند که چرا به خیمه‌ی زن‌ها حمله شده است. خیلی برای عرب قبیح بود. لذا صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دیدند این دشمن آمده است -به قول خود خلیفه‌ی اوّل- که حرب اتّفاق بیفتد، جلوی حرب گرفته نشد و شمشیر کشیدند.

علّت سکوت شیخ زکزاکی در مقابل حمله به خانه‌ی ایشان

خدا إن‌شاءالله این شیخ زکزاکی را از دست ظالمین نجات بدهد؛ نگاه بکنید وقتی به آن خانه حمله کردند، ارتش به یک خانه حمله کرد، تیر اندازی هم کردند به همسر او تیر زدند، به خود او تیر زدند، بچّه‌ها را کشتند. کوچکترین مقاومتی باعث می‌شد که آن خانه را با موشک بزنند و می‌گفتند: درگیری هم شد و این را توجیه هم می‌کردند. او برای این‌که حق روشن بماند مجبور شد سکوت بکند. این خیلی تلخ است. مجبور شد سکوت بکند و این جریان خاموش نشود، این شمع کم نور می‌شود ولی آن را نگه داشت.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) خود را بدهکار صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دیدند اگر وارد صحنه نشوند، جان امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خاطر می‌افتد، لذا وقتی سر و صدا شد، رفتند پشت در ایستادند. این حادثه برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی تلخ است، کسی در نزده است که آن بزرگوار برود در را باز بکند، ولی او می‌رود برای این‌که او باید خود را در راه امام خود فدا بکند. حالا شما یک لحظه… نمی‌شود که تصوّر کرد. خود را نمی‌توانید جای ایشان بگذارید، سعی بکنید تصوّر بکنید حال امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بعد از این روز. وقتی وارد خانه می‌شود امیر المؤمنین (سلام الله علیه)، کسی که هر که دچار ناامنی شد، به او پناه می‌برد؛ امیر المؤمنین (علیه السّلام) خود را در این موضوع بدهکار صدّیقه‌ی طاهره می‌داند. حالا این‌جا این روایت معنی می‌شود که گفت: امیر المؤمنین وارد شد «لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) الْوَفَاةُ»[16] وقتی لحظات احتضار صدّیقه‌ی طاهره نزدیک شد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد خانه شد. این‌قدر حال بی‌بی وخیم شده بود که در آن گزارشی که گفتند خلفا رفتند با ایشان دیدار بکنند، ایشان توان این‌که سر بگرداند نداشت. به خادمین فرمود: سر من را برگردانید. خوب در این شرایط کسی خود را بدهکار می‌بیند… یک کسی اعضای فرزند خود را به یک کسی هدیه می‌کند، آن کسی که نجات پیدا کرده است وقتی خانواده‌ی متوفّی را می‌بیند، چه حسّی دارد. خود را مدیون می‌داند، شرمنده است ولو این‌که آن‌ها خوب برخورد بکند برای همین است که می‌گویند: این‌ها با هم دیدار نکنند.

علّت گریه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در لحظات احتضار

 حالا امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد خانه شد، نزدیک صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) رفت، دید دارد گریه می‌کند. ببینید حال امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیست. چرا گریه می‌کند، از شدّت درد است؟ دیگر این روزهای آخر توان گریه هم نداشت، خود گریه کردن یک انرژی می‌خواهد. لذا نوشتند: «لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) الْوَفَاةُ» امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد خانه شد، سر صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را به دامن گرفت؛ این‌جا فرمود: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ» شما چرا گریه می‌کنید؟ یعنی تو گریه هم نکنی، من شرمنده هستم. همین که از جا نمی‌توانی بیاستی به استقبال بیایی، من شرمنده هستم. بی‌بی سنّی نداشته است. فرمود: -این جمله برای من است- من برای درد خود گریه نمی‌کنم، این جمله را فرمود: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» من دارم می‌روم و نمی‌دانم بعد از من چه بلایی بر سر تو می‌آورند.

پایان


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.

[4]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص  48.

[5]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 281.

[6]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.

[7]– همان، ص 320.

[8]– سوره‌ی هود، آیه 78.

[9]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏3، ص 444.

[10]– سوره‌ی هود، آیه 78.

[11]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏30، ص 588.

[12]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب (عليه السّلام)، ص 417.

[13]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏20، ص  298.

[14]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.

[15]– همان، 320.

[16]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏43، ص 218.