درآمدی بر نهج البلاغه – جلسه پنجم

19

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 25 فروردین 1396 به ادامه سخنرانی با موضوع «درآمدی بر نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

بحث‌های ادبی در نهج البلاغه و اثر آن بر ماندگاری این اثر

به فضل الهی بر سر سفره‌ی کلمات نورانی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نشستیم. بعد از بحث همکاری امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) با مجموعه‌ی خلفا -که آن را تخلیص کردم به این جهت که خیلی طولانی نشود و می‌شود آن را بیش از ده‌ها جلسه‌ی دیگر هم ادامه داد- خطبه‌ی شماره‌ی پنجم را مورد گفتگو قرار می‌دهیم. بارها عرض کردیم غرض کتاب شریف نهج البلاغه به خاطر این‌که ماندگار بشود، بحث‌های ادبی بوده است؛ همان‌طور که شما هر کدام از این شعرای ما را مثل سعدی و سنائی و انوری را که نگاه می‌کنید متأسّفانه این‌ها در قبل از دوره‌ی صفویه و دوره‌ی خفقان بودند و خیلی از این‌ها شیعه نبودند ولی شما اشعار آن‌ها را می‌خوانید و لذّت می‌برید.

ضعیف بزرگ ما در گفتمان‌سازی

وقتی بحث ادبی بشود، گفتمان آن توسعه پیدا می‌کند، نسبت به وقتی که مذهبی باشد. وقتی که مذهبی باشد، فقط طرفداران آن مذهب می‌خوانند. متأسّفانه یکی از ضعف‌های بزرگ ما در گفتمان‌سازی این است که نتوانستیم نسبت به جهان اسلام حرف‌هایی که باید از اهل بیت می‌زدیم، را بزنیم. هنر این کتاب شریف این بوده است که توانسته است در جاهای دیگر، در بین غیر از شیعیان هم جا باز بکند. البتّه با توجّه به این‌که در کتاب حرف‌های حسّاس وجود دارد، طبیعتاً با آن مخالفت‌هایی شده است که حالا شاید یک وقتی به آن پرداختم.

خطر بزرگ فحّاشی دینی در مجالس دینی

 اصل این‌که این کتاب نهج البلاغه برای سیّد رضی است یا نه، در اهل سنّت محلّ بحث است؛ کتابی که در آن نقد به خلفا را نقل بکند، طبیعی هم است که آن‌ها اصل موضوع را انکار بکنند. گرچه خیلی از این خطبه‌ها و نامه‌ها قبل از این‌که در نهج البلاغه باشد، جاهای دیگر بوده است. امّا آن چیزی که می‌خواهم عرض بکنم -و حالا بعد از این که وارد بحث شدیم ادامه بدهم- این است که ما خطری داریم قبلاً هم عرض کردم- به اسم یک جریانی -إن‌شاءالله که نداشته باشیم- که متأسّفانه از بچّه هیئتی‌ها دارند نیرو جمع می‌کنند. خدا می‌داند ذائفه‌ی من خیلی تلخ می‌شود بخواهم این را بگویم که وقتی بخواهیم بگوییم مراکز تجمّع بی‌ادبی یا گستاخی کجا است، خوب یکی استادیوم‌های ورزشی را باید بگوییم که تماشگرنماها به تماشاگرها غلبه کردند. حالا این‌طور می‌گویند و یکی هم بعضی از مجالسی که متأسّفانه به اسم اهل بیت برپا می‌شود. این خیلی خطر بزرگی است که در بین بچّه هیئتی‌ها یک عدّه‌ی قلیلی از یک جریان خاصّی -إن‌شاءالله قلیل باشند- فحّاشی می‌کنند. فحّاشی دینی. به نام دین و متأسّفانه آن‌قدر وجود دارد که قابل انکار نیست. مثلاً فلان مرجع خلاف این روایت فتوا داده است، بعد شروع می‌کنند به حرف. در حالی که این بحث، بحث تخصّصی است.

جریان خطرناک تفسیر روایت بدون تخصّص

 بنده جلسات گذشته اشاراتی کردم، امروز هم فقط می‌خواهم متناسب با خطبه‌ی پنجم یک اشاره بکنم. آن کسی که اهل مباحث روایی نباشد، وقتی به کتاب نهج البلاغه یا هر کتابی که روایات اهل بیت (علیهم السّلام) در آن وجود دارد، دسترسی پیدا می‌کند؛ برخوردش با این‌ها، این است که این‌ها قطعاً کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) است و منظور او لزوماً هم همین ظاهر کلمات بوده است؛ لذا اگر یک جمله‌ای گفته است، این جمله را برمی‌دارد و همه‌ی عالم را می‌خواهد با همین چوب بزند. در حالی که کلماتی که در روایات وجود دارد… اگر ما در شرایطی بودیم که این جریان خطرناک نبود که بدون تخصّص روایت بخواند، من این‌طور حرف نمی‌زدم. چون متأسّفانه جریانی وجود دارد که چهار تا روایت را برمی‌دارد می‌خواند و می‌خواهد اسلام را با همین چهار تا روایت تفسیر بکند.

تفاوت آیه با روایت

 مجبور هستم عرض بکنم که فرق روایت با آیه این است که اوّل کلام روایت این است که این هنوز معلوم نیست، برای معصوم است. شما روایت را نزد یک متخصّص ببرید، در مقابل او بگذارید، او می‌گوید: این روایت إن‌شاءالله از معصوم است. بررسی می‌کند روایت از معصوم است یا نیست.

تضاد و تعارض خطبه‌ی منتسب به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در منابع مختلف

عزیزانی که بودند دیدند ما بخشی از یک خطبه‌ای که منسوب به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بود و در همین کتاب بود را عرض کردیم از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نیست. 48 سال قبل از این‌که سیّد رضی به دنیا بیاید، طبری از دنیا رفته است و او همان جملات را از کسی دیگر نقل کرده است. در خطبه‌ی پنجم هم همین‌طور است. خطبه‌ی پنجم یک قطعه‌ای دارد که در منابع اهل سنّت با آن مقابله شده است. یک نامه‌ای منسوب به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در احتجاج طبرسی است که برای همین شاید نزدیک دوره‌ی نهج البلاغه است؛ این‌ها سه تا متن در یک موضوع است. نمی‌تواند هر سه تا درست باشد، با هم تضادّ و تعارض دارند.

شرایط بررسی روایت ائمّه (علیهم السّلام)

آن کسی که یک روایت را برمی‌دارد و می‌خواند، دیگر توجّه نمی‌کند این‌ها را معصوم فرموده است یا نفرموده است. اگر فرموده است، در چه شرایطی فرموده است. دوره‌ی تقیّه بوده است، توریه بوده است یا نبوده است. راوی درست عین موضوع را نوشته است یا ننوشته است. خوب شما از این‌جا تشریف ببرید بلاتشبیه بگویند: این شیخ این‌جا حرف می‌زد، چه می‌گفت؟ می‌گویید: راجع به فلان موضوع حرف می‌زد. عین حرف بنده را نمی‌زنید. هیچ کسی هم نمی‌گوید شما دروغ گفتید. گاهی نقل به مضمون است، عموم اخبار ما نقل به مضمون است. یعنی اکثریّت به اتّفاق آن. یا حداقل شبهه‌ی این است فهم راوی در آن دخیل است. ممکن است راوی این را بد فهمیده باشد، اشتباه فهمیده باشد. یک روایت را از یک‌جایی برمی‌دارد، یک جریانی که امروز پل دارد می‌زند بین این‌که… که این جریان از جریان‌های سیاسی است که بنده نمی‌خواهم اسم ببرم. ما در جریان‌های سیاسی جریانی را داریم که عالم دین را می‌خواهد حذف بکند؛ کارگزار، مستقیم از دین بگیرد. این خطر را هم در جریان چپ داریم و هم در جریان راست داریم. در حالی که شما دسترسی به منبع ندارید، جز این‌که متخصّص باشید. دسترسی نیست.

ارتباط با عالم متخصّص برای حدیث‌خوانی

چطور می‌خواهی تشخیص بدهی این کلمه صادر شده است یا نشده است، احاطه لازم دارد. این‌طور هم نیست که لغت آن را برداریم در اینترنت search بکنیم، گاهی لغت آن هم تغییر کرده است، مفهوم آن معارض است. یعنی این‌طور نیست که دو تا کلمه را search بکنید، همه جا را راحت پیدا بکنید. این‌که ما نسبت به کلمات اهل بیت می‌خواهیم مواجه بشویم آیا اصلاً این را فرمودند یا نفرمودند. چقدر اعتبار دارد که گفته باشند یا این‌که نگفته باشند. جای دیگر مخالف آن را فرمودند یا نفرمودند. لذا حتماً برای حدیث‌خوانی باید با عالمی که متخصّص این کار باشد انسان باید ارتباط داشته باشد و الّا حدیث‌خوانی ممکن است خطرناک باشد. چرا؟ چون یک فهم خطایی را که ممکن است حتّی از معصوم صادر نشده است، انسان به معصوم نسبت بدهد. دروغ ببندد؛ حالا ولو قصد هم نداشته باشد دیگران را هم سر کار بگذارد . خیلی باید دقّت کرد. هم در جریان‌های سیاسی این‌طور است، دنبال این است که عالم دین را حذف بکند. عرض کردم متأسّفانه در هر دو طیف اصلی فضای سیاسی گروهک‌هایی هستند که این‌طور فکر می‌کنند این‌ها خیلی خطرناک هستند.

تبعات جریان‌های انحرافی منتسب به امام زمان (علیه السّلام)

شما می‌دانید عمده‌ی ضلالت‌هایی که مردم را سر کار می‌گذارند، همین‌جا است، این جریان یمانی را ببینید. جریانی که می‌گوید: من پسر امام زمان (علیه السّلام) هستم و ظهور کردم و آماده‌سازی می‌کنم که امام زمان (علیه السّلام) تشریف بیاورد. اوّلین نقطه‌ای را که می‌زند این است که حوزه‌های علمیّه و مراجع هزار سال است که مردم را سر کار گذاشتند. دیگر نمی‌گوید: اگر مراجع واقعاً هزار سال مردم را سر کار گذاشتند، آن امام زمان (علیه السّلام) چه فایده‌ای دارد که مردم هزار سال در گمراهی بودند. امام زمانی (علیه السّلام) که هزار سال مردم در گمراهی بودند قاعدتاً هیچ فایده‌ای برای مردم ندارد. امام زمان (علیه السّلام) هادی است، مگر می‌شود هزار سال همه در گمراهی مطلق باشد و او هیچ اثری نگذاشته باشد، هیچ حرکتی نکرده باشد پس چه فایده‌ای دارد؟ خورشید پشت ابر چه فایده‌ای دارد؟

جریان‌های انحرافی و حذف امام زمان (علیه السّلام)

این در واقع حذف امام زمان (علیه السّلام) است. امام زمانی که هزار سال مردم در گمراهی باشند عکس العمل نشان ندهد؛ چگونه حجّت در این هزار سال، 1400 سال اخیر چطور بر مردم تمام شده است؟ این پیشینیان ما، 50 سال پیش، 60 سال پیش، 100 سال پیش همه در گمراهی بودند تا این آقا بیاید ظهور بکند. حالا این احمد الحسن که نمونه‌ی افراطی حذف عالم دینی است، چه نمونه‌ی با دوز پایین‌تر است که مثلاً می‌گوید: در شرایط سیاسی ما باید بی‌خیال این طبقه بشویم. بنده دنبال این نیستم برای صنف روحانی یک حقّ العمل جداگانه درست بکنم ولی بالاخره اگر عالم دینی متخصّص این امور نیست، چه کسی است؟ 1400 سال است امام زمان (علیه السّلام) ما را سر کار گذاشته است، حوزه‌های علمیّه و آخوندها می‌آیند مردم را سر کار بگذارند. خوب آن امام زمان چه فایده‌ای دارد؟ نداشتیم چه می‌شد؟ حضور او چه فایده‌ای دارد؟ ظاهر نبود که ما استفاده بکنیم، باطناً هم ما سر کار بودیم و در گمراهی بودیم که مهمترین دلیل بر بطلان احمد الحسن همین است؛ هر جریان مهدویّت دروغین هم اگر بخواهد سر کار بیاید، نباید حوزه را حذف بکند، عالم دینی را حذف بکند چون مردم 1400 سال است از همین طریقه به دین دسترسی داریم. اگر این‌ها باطل بود، یک صدایی باید درمی‌آمد. نه این‌که 1400 سال صبر بکند، یک دفعه بگوید: من پسر امام زمان (علیه السّلام) هستم، قیام کردم. حالا این از آن انحراف خیلی واضح، انحراف کوچکتر آن این است که یک صفحه‌ی مجازی درست می‌کنند و به علما توهین می‌کنند. (این‌جا مخاطب شخص منحرف) بیا فهم خود را یکی، دو جا عرضه بکن، ببین قابل دفاع است.

یک سونگری در صورت عدم تخصّص فهم روایات

کسی که متخصّص نیست، یک سو نگری می‌کند، یک روایتی را از یک‌جا می‌بیند، صد تا روایت خلاف آن را نمی‌بیند. ابعاد آن مختلف است. شرایط آن مختلف است. همان پیغمبری که از او نقل شده است: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»[4] در یک‌جایی از همان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نقل شده است «الْفَقْرُ فَخْرِي»[5] خوب این‌ها را باید بگذاریم که به کدام معنا؟ فقر نزدیک است، انسان را وارد کفر بکند. فقر افتخار من است. این چه چیزی را دارد می‌گوید؟ یکی را دارد می‌گوید، دو تا را دارد می‌گوید. معانی آن‌ها فرق دارد.

نمونه‌ی واضح بر اختلاف علما در مورد معنی روایت معتبر

 نمونه‌ی واضح برای این‌که ببینید که دو روایت معتبر داریم که علما اختلاف داشتند؛ آن هم این است که ماه مبارک رمضان 30 روزه است، معتبر است. ظاهر سند معتبر است. (یک روایت دیگر) ماه مبارک رمضان با توجّه به رؤیت هلال متغیّر است. بعضی از علما به آن اوّلی فتوا دادند، بیشتر علما به روایت دوم. خوب این کسی که اهل تخصّص نیست، یک روایت را برمی‌دارد می‌رود حرف خود را می‌زند. من یک وقت معلّم ریاضی بودم، معلّم ادبیات آن مدرسه می‌گفت: این فقها مردم را سر کار گذاشتند. در روایت است که ماه رمضان 30 روزه است. گفتم: خوب شما این یکی را دیدی. بقیه‌ی آن‌ها را هم دیدی یا همان یکی را دیدی؟ گفتم: خوب است، من یک بیت شعری را که خودم بلد هستم، بگویم این بهترین شعر روی زمین است. شما به من اعتراض نمی‌کنی؟ می‌گویی: شما دیوان‌ها را دیدی؟ خوب همان‌قدر هم در اظهار نظر کردن خیلی باید دقّت کرد. به ویژه آن‌جایی که طرف احساس می‌کند چون مأنوس است، بچّه هیئتی است خلاصه محرم است. این‌طور نیست خدا می‌داند که…

راحت نبودن تخصّص پیدا کردن به روایت ائمّه (علیهم السّلام)

پیش یکی از آقایان از مراجع رفته بودند 20، 30 نفر را برده بودند گفتند: این‌ها قریب الاجتهاد هستند. آن عالم هم خیلی ادم اخلاقی است. عجیب اخلاقی است. ایشان ناراحت شده بود گفته بود: بلند بشوید برود. مهمان‌ها را بیرون کرده بود. خلاصه این‌ها دست از پا درازتر… این‌قدر حال این‌ها گرفته شده بود. این واسطه گفته بود: آقا این‌ها دیگر می‌روند خودکشی می‌کنند. گفته بود: برای چه دروغ می‌گویید. هر کسی که… برای کسی که 15 سال است 20 سال است درس می‌خواهند ایشان رو ترش کرد که چرا دروغ می‌گویید، واقعاً هم همین‌طور است چرا دروغ‌ می‌گویید؟ تخصّص پیدا کردن کار ساده‌ای نیست. دیگر وای به حال این‌که طرف هنوز نه ادبیات اوّلیه‌ی آن را بلد نیست. با یک روایت می‌خواهد عالم را تحلیل بکند. فلان مرجع تقلید خلاف این روایت فتوا داده است. اصلاً آن روایت را قبول داشته است یا نداشته است؟

سخت بودن تشخیص خطبه‌ی پنجم امیر المؤمنین (علیه السّلام) در میان منابع گوناگون

خطبه‌ی پنجم نهج البلاغه این‌طور است. فهم مرحوم سیّد این بوده است که وقتی رسول خدا به شهادت رسید؛ عبّاس عموی پیغمبر و ابوسفیان وقتی آمدند با امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بیعت بکنند. حضرت شروع به این صحبت‌ها کردند. خوب اگر این توضیح را بنده نداده باشم، یک نفر نهج البلاغه خوانده باشد خطبه‌ی شماره‌ی پنج، می‌گوید: این سخنرانی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است، وقتی این دو تا خواستند بیعت بکنند. در احتجاج که کتابی هم عصر این کتاب است آمده است، این بخشی از یک نامه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خلیفه‌ی اوّل است. اصلاً موضوع عوض می‌شود. برای مردم نیست، خصوصی است. یک نامه‌ای هم در منابع اهل سنّت وجود دارد که در ادامه این است که خلیفه‌ی اوّل به امیر المؤمنین (علیه السّلام) نامه نوشته است که حالا فرصت کردم عرض می‌کنم. کدام یک از این سه مورد است؟ مرد میدان بیاید تشخیص بدهد ببینیم. این‌طور نیست که تا نهایتاً چهار تا کلمه‌ی عربی به دست آوردن روایت را به سختی متوجّه شد آن را به معصوم نسبت بدهد.

علّت فتوا ندادن فقیه به بعضی از کتب روایی  

 نه این‌که کتاب شریف نهج البلاغه کتاب کم قیمتی باشد که خیلی کتاب پر ارج و قربی است؛ امّا چرا فقیه به آن فتوا نمی‌دهد، با این‌که این همه اهمّیّت دارد. چون نحوه‌ی اعتبار روایت در فقه با نحوه‌ی اعتبار روایت در تاریخ دو موضوع هستند، متفاوت هستند. فقیه نمی‌تواند به کتاب نهج البلاغه اعتماد بکند، قسم حضرت عبّاس بخورد. چون خطبه‌ها و نامه‌ها بدون ذکر سند آمده است. گرچه از لحاظ تاریخی شاید بعضی از آن‌ها را آدم نزدیک به یقین برسد که از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است؛ فقیه نمی‌تواند اعتماد بکند و فتوا بدهد؛ لذا نهج البلاغه در کتب فقهی ما جایگاهی ندارد و بالاتر از آن حتّی صحیفه‌ی سجّادیّه برای اکثریّت فقها؛ با این‌که این همه مهم است. حساب و کتاب دارد. این‌طور نیست که هر چیزی هر جایی… هر وسیله‌ی خوبی همه جا وسیله‌ی خوبی باشد، این‌طور نیست. باسکولی که با آن کامیون را وزن می‌کنند، خیلی هم خوب است؛ طلافروش‌ها از آن استفاده نمی‌کنند. چون راننده در ماشین باشد و نباشد، آن باسکول تشخیص نمی‌دهد، دقّت ترازویی که می‌خواهند با آن طلا وزن بکنند باید متفاوت باشد، گرچه آن (باسکول) وسیله‌ی خوبی است. همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد انسان باید یا مختصّص بشود.

مزیّت مکتب تشیّع بر سایر مکاتب

خوبی مکتب تشیّع بر خلاف سایر مکاتب، این است که راه برای همه باز است؛ می‌گوید: پدر تو کشاورز است، بقّال است، اشکال ندارد شما می‌توانی بیایی درس بخوانی. درس برای طبقه‌ی خاصّی نیست، برای گروه خاصّی نیست، برای سنین خاصّی نیست. امّا اگر نخواندی یا هنوز به مدارج آن نرسیدی خیلی کار دارد، خیلی باید در اظهار نظر دقّت کرد.

بیان یکی از معضلات هیئتی‌ها

یکی از معضلاتی که انسان با آن روبرو است این است بنده کمتر، بزرگترهای مجلس بیشتر آدم محلّ مشورت بین زن و شوهرها قرار می‌گیرد. یکی از مشکلات بچّه هیئتی‌ها این است که با روایت زن و فرزند خود را اذیّت می‌کنند. هر جا می‌خواهد مخالفت بکند، یک روایت پیدا می‌کند. این روایت مقابل هم دارد. بگو من دوست دارم این کار را بکنم، چرا روایت می‌خوانی که طرف از اهل بیت ناراحت بشود؟ آمده بودند می‌گفت: حاج آقا این ائمّه‌ی شما -او را ناراحت کرده بودند که این‌طور می‌گفت. او هم مذهبی بود- چیزی به نفع ما نگفتند؟ یک کتابی ننوشتند که ما هم برویم بخوانیم؟ این‌ها در محّاجه بودند، مرد شب اس ام اس می‌زد، حاج آقا راجع به فلان موضوع بی‌زحمت یک روایت  بفرستید. این یک بازی است. یک روایت بفرستیم، این روایت کجا صادر شده است؟ در چه شرایطی؟

تشخیص سخت یک مسئله‌ی فقهی از روایات اهل بیت (علیهم السّلام)

روایت داریم: «رَدُّ جَوَابِ الْكِتَابِ وَاجِبٌ كَوُجُوبِ رَدِّ السَّلَامِ‏»[6] صحیحه هم است. ببینید پاسخ دادن به نامه واجب «كَوُجُوبِ رَدِّ السَّلَامِ». مثل جواب سلام واجب است. کسی که اهل روایت نباشد می‌گوید: واضح است دیگر، دارد واجب می‌گوید. دارد می‌گوید: پاسخ دادن به نامه مثل سلام واجب است. بعد من می‌گویم: چرا مرحوم کلینی روایت را بیرون از کتاب الفروع خود نوشته است، در قسمت اصول در بخش روایت اخلاقی نوشته است؟ مرحوم کلینی از این روایت متوجّه نشده است امام در مقام بیان حکم شرعی است. برداشت ایشان این بوده است که این یک مسئله‌ی اخلاقی است. این را در بخش فقه و احکام ننوشته است. علما را هم نگاه بکنید به جز پدر علّامه‌ی مجلسی هیچ کدام به این فتوا ندادند. گفتند: یک توصیه‌ی اخلاقی است. خوب از کجا تشخیص بدهیم؟ چون در توصیه‌ی اخلاقی هم امر و نهی وجود دارد. حتّی گاهی واجب و حرام هم در آن‌ها می‌گوییم. این یک توصیه‌ی اخلاقی است. حالا این توصیه‌ی اخلاقی است یا حکم شرعی؟ بنده درصدد پاسخ آن نیستم. روایت دارد به صورت واضح می‌گوید که: واجب. گاهی روایت می‌گوید: مکروه. گاهی منظور او حرام است. «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي الْمَسْجِدِ»[7] آن کسی که همسایه‌ی مسجد است به مسجد نرود، صلاة ندارد. خوب این یعنی چه؟ یعنی اگر همسایه‌ی مسجد در خانه نماز بخواند، نماز او باطل است؟ به این سادگی اگر بود که فقیه شدن با یک قرص بود؛ یک دکمه هم می‌زدند دیگر نهایتاً شش ماه همه فقیه می‌شدند.

مشکل نبود لحن در فهم روایات

مشکل ما این است که متن ما لحن ندارد. اهل بیت را از دست ما گرفتند، روایاتی که از آن‌ها نقل شده است، از فعلاً طرف افراد دیگر به جای آن‌ها آمده است. چون مجبور هستیم، یک متخصّص باید برود تشخیص بدهد کدام یک از این‌ها برای معصوم است. یا احتمال بیشتر برای معصوم است روی آن کار بکند. راهی نداریم. امّا به این معنی نیست که هر کسی از راه رسید، روایت را بردارد بخواند. برای این‌که نظر دین را بگوییم باید رفت سراغ… امروز بعضی از بزرگان ما هستند حتّی کسی که فقیه است را می‌گویند: راجع به دین نظر نده، راجع به فقه نظر بده. آن کسی که استاد عقاید است، در بخش دیگر ورود نکند؛ آن کسی که استاد چیز دیگر است، در عقاید ورود نکند، وای به حال این‌‌که کسی در هیچ چیزی تخصّص ندارد.

نسبت دادن ظنّ و گمان به دین یکی از خطرات عدم تخصّص داشتن در فهم روایات

یکی از خطرات کسانی که مثل من تخصّص و تبحّر ندارند این است که ظنّ و گمان خود را به دین نسبت بدهم، بعد این را یک چماق بکنم و این را بر سر دیگر بکوبم و با آن دیگران را هم تکفیر بکنم. چون من همان یک روایت را شنیدم، نمی‌توانم تحمّل بکنم.

راهکار اهل بیت (علیهم السّلام) برای حل کردن اختلافات بین اصحاب خود در مورد روایات

 در حالی که در دوره‌ی اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام) ائمّه‌ی ما برای این‌که مردم یاد بگیرند که قرار است گرفتار یک چنین بلیّه‌ای بشوند، معصوم ظاهراً از جامعه حذف می‌شود و متخصّص باید به سراغ روایات بروند و تشخیص بدهند گاهی بین اصحاب یک امام اختلاف است سعی نمی‌کردند فرض بکنید موضوع را حل بکنند بگویند: شما دو نفر بیایید حق با این است، بروید. چرا؟ چون این‌طور ماهیگیری یاد نمی‌گرفتند. الآن این مشکل حل شد، فردا دوباره بین آن‌ها مشکل به وجود می‌آمد. چون فهم آن‌ها مختلف بود. فراوان داریم دیگر محضر امام رضا (علیه السّلام) آمده است، زیر آب یکی از یاران امام رضا (علیه السّلام) را بزند و حضرت هم سکوت کرده است، گوش کرده است. برای امام رضا (علیه السّلام) کاری نداشت که بگوید: می‌دانی راجع به چه کسی داری صحبت می‌کنی؟ کسی که من او را قبول دارم. خوب تمام می‌شد. ولی آن موقع که امام رضا (علیه السّلام) نبود، این‌ها رفتند در قم مثلاً 1500 کیلومتر هم با امام فاصله گرفتند، آن زمان چطور مشکل خود را حل بکنند. آن زمان دسترسی به معصوم ندارند، یک جمله‌ای جواب بگیرند. آن‌جا باید به متن‌هایی که منسوب به اهل بیت است، رجوع بکنند ببینند کدام یک از آن‌ها برای اهل بیت است و کدام یک از آن‌ها برای اهل بیت نیست. آن‌جا باید تشخیص بدهند. لذا ائمّه‌ی ما خیلی وقت‌ها زود جواب نهایی را در اختلافات نمی‌دادند.

حذف متخصّص دین تفاوت اهل سنّت و داعش

حذف متخصّص دین در این امور دقیقاً همان کاری است که تفاوت اهل سنّت با داعش است. شما پیش اهل سنّت که بروی حرف بزنی می‌گوید: بگذار بروم از عالم خود بپرسم. می‌رود از عالم خود می‌پرسد. خوب بین چهار نفر عالم اختلاف به اندازه‌ی چهار نفر است ولی اگر بین این جمع ما بخواهیم حرف بزنیم، متن بدهند اظهار نظر بکنیم، می‌شود اختلاف بین دویست نفر. خیلی اختلافات زیاد می‌شود. داعش چه می‌گوید؟ داعش می‌گوید: تقلید حرام است.

حرام بودن تقلید، یکی از خصیصه‌های جریان‌های سلفی جهادی

یکی از خصیصه‌های همه‌ی جریان سلفی‌های جهادی این است که تقلید حرام است. خود ما اگر این‌طور هستیم، می‌رویم از روایات استفاده می‌کنیم. خوب از کجا تشخیص می‌دهی روایت است یا نیست؟ یک کلمه از روایت کم و زیاد بشود معنای آن، وجوب و غیر وجوب آن تغییر می‌کند. از کجا تشخیص می‌دهی؟ همه‌ی مردم بروند متخصّص روایات بشوند؟ خوب ما شغل دیگری لازم نداریم؟! همه استعداد آن را دارند.

بیان ضرورت این بحث برای جامعه

این بحث امروز ضروری است. چرا؟ چون یک وقتی مردم کتاب نداشتند همه‌ی کتب در خانه‌ی همه نبود. لذا این بحث معلوم بود، می‌گفت: اصلاً کتاب آن را ندارم که بخواهم بروم ببینم. امروز یک چیزی در دست ما است، اسم آن گوشی هوشمند است؛ بنده همین الآن در گوشی خود آفلاین بیش از 7700 تاکتاب دارم. به گوگول هم که وصل بشود دیگر…

اثرات کم و زیاد کردن و دستکاری در روایات

در این کانال‌ها برای ما روایت می‌فرستند. این اصلاً روایت است یا نیست؟ اوّلاً خدا شاهد است از هر ده روایت که می‌فرستند، هفت هشت تا از آن‌ها اصلاً دروغ محض است. نیست. باشد آن را خلاصه می‌کنند. مثل این‌که کسی بگوید: خداوند در قرآن می‌فرماید: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» دست خدا بسته است. خدا این را گفته است یا نگفته است؟ این لفظ در قرآن وجود دارد یا ندارد؟ وجود دارد. قسمت اوّل آن این است که «قالَتِ الْيَهُودُُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»[8] قسمت اوّل آن را حذف می‌کند می‌گوید: در آیه‌ی قرآن است که دست خدا بسته است. دیگر نمی‌گوید که… حالا قرآن کتاب کم حجمی است، روایات ما صدها جلد است، منابع تاریخی هزاران جلد. اعتماد بنده که محضر شما هستم و کسی نیستم، به پاورقی کتاب صفر است وای به حال گوشی‌های… چرا؟ به خاطر این‌که ضرورت کار ما این است که به پاروقی کتابی که مطالعه می‌کنیم رجوع می‌کنیم خدا می‌داند هر کتابی را بیاورید جز موارد استثناء هر ده مورد استناد آن شش تا هفت تا از آن‌ها اصلاً نیست یا آن معنی که او می‌گوید نیست. خیلی باید دقّت کنند.

اهمّیّت منبع اخذ دین و سفارشات ائمّه (علیهم السّلام) نسبت به آن

 زمان اهل بیت (علیهم السّلام) به شما گفته نشد ببینید دین خود را از چه کسی می‌گیرید. از گوگول. تلگرام. دین را از کجا اخذ می‌کنیم؟ یونس بن عبد الرّحمنی که نور از سر تا به پای او می‌بارید، مردم  پیش امام رضا (علیه السّلام) می‌رفتند، می‌گفتند: دین را از چه کسی اخذ بکنیم؟ این خوب است یا نه؟ الآن چون دسترسی ما به متون زیاد شده است، ممکن است فکر بکنیم فهم ما هم نسبت به متون زیاد شده است. این کار تخصّصی است. چون دسترسی زیاد است، راحت است. چند جلسه‌ی یک درس خارج یک عالم را گوش بدهید، فقه او را. می‌بینید که روایت می‌آورد، اشکالاتی را به آن مطرح می‌کند می‌گوید: نمی‌شود این روایت را نسبت قطعی داد منظور امام است، این را کنار می‌گذارد. آن وقت من تشخیص می‌دهم… نسبت دادن روایت کار هر کسی نیست. در جریان شیعی هم همین‌طور.

مناظره با یک شخص منتسب به جریان تشیّع انگلیسی

آن کسانی که به آن‌ها جریان تشیّع انگلیسی می‌گویند، بروید ببینید جوان 20 ساله‌ی آن‌ها تکفیر می‌کند. در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) یکی از نزدیکان یکی از همین بزرگان این جریان آمده بود می‌گفت: تو که با این جریان مشکل داری، مشکل تو چیست؟ گفتم: مشکل من این است که تو که 20 سال داری، آیت الله بهجت را تکفیر می‌کنی. گفت: خوب کافر است. گفتم: منهج تکفیر در دین چیست؟ نتوانست جواب بدهد. گفت: در روایت داریم. گفتم: در روایت داریم یعنی چه؟ یعنی معصوم گفته است؟ گفت: بله دیگر. گفتم: کجا گفته است که معصوم گفته است؟ من این‌جا می‌نویسم شما دزد هستی. هر نقلی بود قبول است؟

جعل یک روایت در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) و خلیفه‌ی اوّل

 یک وقت است می‌گوییم ما شیعه‌ها داریم، اهل سنّت خلاف آن دارند که در همین ماجرای خطبه‌ی 5 این‌طور است. یک نقلی است که رفتند به امیر المؤمنین گفتند: تو برای چه بیعت نکردی؟ تو نهایت با پیامبر قرابت داری؟ این‌طور نقل کردند. یعنی فامیل هستی. ابوبکر قرب دارد. نفس الرّسول است. این زمان امیر المؤمنین (علیه السّلام) و خلیفه نیست. این یک جعل است. بعدها برای این‌که با مردم خود صحبت بکنند، باید یک چیزی می‌گفتند، این‌طور گفتند. برای چه خوب است ما بخوانیم؟ برای این‌که بیینم آن موقع چطور بر علیه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) تبلیغ می‌شده است. نفس الرّسول بودن را برای خلیفه‌ی اوّل تبلیغ می‌کردند. علی داماد او است، ابوبکر نفس او است. خوب خیلی فرق دارد. انصافاً بین نفس پیغمبر و داماد پیغمبر شما بودید چه کسی را ترجیح می‌دادید؟ تبلیغات آن‌ها است. یک وقت بین ما و آن‌ها است. یک وقت در منابع خود ما…

بیان اهمّیّت کتب روایی

عرض می‌کنم خطبه‌ی پنج نهج البلاغه که با متن کتاب احتجاج طبرسی 30 درصد شبیه و 70 درصد با اختلاف دارد که  هر دوی آن هم نزد علما ببرید، می‌گویند: خیلی کتاب‌ها جلیل القدر هستند، نهج البلاغه که اصلاً شک نیست، احتجاج هم بروید ببینید مراجع می‌گویند: کتاب بسیار خوبی است. خیلی کتاب خوبی است نه این‌که همه‌ی جملات آن کلمه به کلمه از معصوم است. کلمه اگر برای معصوم باشد یا شک داشته باشیم که برای معصوم است، مثل یک جواهر می‌ماند که تراش نخورده است، در جوب هم افتاده است. بچّه که رد بشود، نگاه بکند به او می‌گویند: یک بستنی می‌خواهی یا آن چیزی که در جوب است؛ می‌گوید: بستنی بدهید بهتر است. آن کسی که اهلش است، ظاهر این را تمیز می‌کند، تراش هم می‌دهد، بعد آن وقت دیگر نمی‌شود روی آن قیمت گذاشت. چون در بین این کلماتی که منسوب به ائمّه (علیهم السّلام) است، بعضی از آن‌ها جواهر است، یعنی کلمات معصوم است لذا حرف‌هایی که من می‌زنم به این معنا نیست کتب روایی بی‌احترام هستند. خیلی مهم هستند، گنج هستن،د معدن هستند ولی معدن فرآوری لازم دارد؛ هر کسی از راه برسد که نمی‌تواند برود طلا استخراج بکند. معلوم نیست تشخیص بدهد. چقدر دیدید در این فیلم‌های وسترن که می‌روند طلا استخراج بکنند؛ این یکی آن یکی را فریب می‌دهد، شن به او می‌دهد و طلاهای او را برمی‌دارد. این می‌تواند تشخیص بدهد، او نمی‌تواند تشخیص بدهد که سنگ است یا سنگ طلا است. این کلمات مؤدبّانه‌ی ادیبانه‌ی فصیح و بلیغ یک آدمی است که سعی کرده است با معصوم شبیه سازی بکند و این را جا بزند مطلّا است، قلّابی است یا طلا است. کار هر کسی نیست و خدا می‌داند این کار بسیار زحمت دارد. لذا با توجّه به این‌که ما باید در نهج البلاغه مقدّمه می‌گفتیم و نگفتیم، دیگر امروز وقت را به این اختصاص دادم. خیال آدم در مورد نهج البلاغه راحت است؛ زیر آب یک یا دو تا خطبه را بزنند خیال من راحت است که اهمّیّت نهج البلاغه کم نیست.

پول دادن به عدّه‌ای برای جعل روایات در میان روایات ائمّه (علیهم السّلام)

وقتی نهج البلاغه این‌طور است، وقتی در کتاب کافی با آن عظمت خود چیزهایی است که انتساب دادن آن به معصوم سخت است دیگر کسی که در این وادی متخصّص نیست، یک روایت از تلگرام برای او فرستادند، نگوید: این را معصوم گفته است. این حرف سخت است، تشخیص آن سخت است. به ویژه این‌که امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: عدّه‌ای را -که حالا به یک نفر از آن‌ها اشاره می‌کنم- پول داده بودند که این‌ها بین روایات ما بیایند روایت جعل بکنند. روایت جعل کردن هم این‌طور نیست که مثلاً طرف بیاید یک دروغ غیر قابل باور بگوید. در روایت معصوم یک موضوعی دو مورد دارد، می‌گوید: این و آن. آن شخص یک مورد اضافه می‌کند یا کم می‌کند. این‌طور نیست که همه‌ی الفاظ آن را به هم بزند. مثلاً داریم معروف است دیگر یکی از سلاطین عبّاسی کفتر باز بود. طرف آمد روایت بخواند، مثلاً گفت که: ماهی خانگی این‌طور است، خروس این‌طور است، کبوتر هم… دو کلمه به روایت اضافه می‌کند. کم می‌کند. جعل هم نباشد.

نبودن لحن و بیان اهل بیت (علیهم السّلام) در مورد روایات

 فهم راوی از کلمات امام شرایطی که امام بیان کرده است، ما لحن نداریم، متون ما ساکت هستند، صدای امام روی آن نیست، شما ببینید الآن این را سؤالی گفتند، با تعجّب گفتند. یک موضوع خاصّی بوده است صبح آمدند نشستند با هم حرف زدند، بعد از ظهر آمده است یک سؤال دیگر در آن رابطه کرده است امام هم جواب داده است. شما فکر می‌کنید امام کلّی گفته است در حالی که راجع به آن موضوع خاص دارد می‌گوید. این را متخصّص تشخیص می‌دهد. عرض کردم کافی است، یک درس خارج از فقه…

کلاس خارج فقه بهترین مکان برای فهم حدیث

 بهترین جایی که فقه الحدیث را می‌شود آدم ببیند فهم حدیث -آن چیزی که در تجربه‌های ما است- در درس خارج فقه‌ها اتّفاق می‌افتد. کسی پنج جلسه از آن‌ها را گوش بدهد، بخش‌هایی از این را می‌بیند. البتّه فقه عبادی باید گوش بدهید. نه معاملات. مثلاً صلاة و حج و این‌ها. این تا این‌جا، ادامه‌ی آن برای بعد.

این خطبه‌ی پنجم یک رونوشت سنّی دارد، یک رونوشت غیر نهج البلاغه در شیعه دارد، در سه منبع ذکر شده است. کدام یک از این‌ها از امیر المؤمنین است؟ در یک واقعه سه نقل از امیر المؤمنین (علیه السّلام) شده است. دو نقل در کتب ما است. کدام یک از آن‌ها برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. نمی‌تواند هر دوی این‌ها را گفته باشد. حضرت که ضدّ و نقیض حرف نمی‌زند. حالا إن‌شاءالله بقیه‌ی آن را بعداً عرض می‌کنم.

علّت عدم ترویج فضائل حضرت زینب (سلام الله علیها)

تحلیل حقیر این است که از حضرت زینب (سلام الله علیها) کم مطلب گفته شده است آن‌طور که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و حسنین (علیهم السّلام) را ترویج کردند، نباید زینب (سلام الله علیها) را ترویج می‌کردند؛ همان‌طور که از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) روایات زیادی در مدح حضرت سجّاد (علیه السّلام) نداریم که عمومی به دست همه رسیده باشد. آن اسراری که بعدها فاش شده است، در بعد از زمان این دو بزرگوار فایده‌ای ندارد، می‌شود جز زمان ائمّه‌ی بعدی؛ چرا؟ چون همان‌طور که هفته‌ی گذشته می‌خواستم به حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) متوسّل بشویم عرض کردیم اگر قرار بر این بود) آن قدر و منزلتی که زینب کبری (سلام الله علیها حقیقتاً دارند و ما یک مقدار کمی از آن را واقف هستیم، برای مخالفین هم آشکار می‌شد، ایشان را در همان کربلا می‌کشتند. چون در همان مقاتل گذشته‌ی ما است که بعضی از بچّه‌ها را در کربلا کشتند. اگر زینب کبری (سلام الله علیها) می‌شناختند چه بلایی قرار است بر سر این‌ها بیاورد و نقش او چیست، حتماً ایشان را می‌کشتند. بر خلاف این‌که باید حقایق حضرت زهرا (سلام الله علیها) توصیف می‌شد که وقتی می‌خواهند از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دفاع بکنند، در ذهن مردم موجّه باشد. حضرت زینب (سلام الله علیها) باید پوشش می‌شد برای این‌که وجود مبارک زین العابدین حفظ بشود. لذا ایشان را باید یک زن عادی فرض می‌کردند و الّا ایشان را می‌کشتند. از این رو از ائمّه‌ی ابتدایی ما تا زمان کربلا ایشان ترویج نشده است. نگوید: ایشان هر کجا می‌رفت احترام داشت. بله، خبرنگار کربلا می‌گوید: وقتی علی اکبر (علیه السّلام) به زمین افتاده بود و سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بالای سر ایشان رفت که دور هم شد؛ هنوز به یاد دارم که زنی از خیمه‌ها خارج شد «فَكأنَّي أنظُرُ إلى امرَأةٍ خَرَجَت مُسرِعَة»[9] به سمت میدان می‌دوید. خبرنگار دشمن می‌گوید: «كَأنَّها الشَّمسُ الطَّالِعَة» مثل خورشید می‌درخشید. خوب این به این معنا نیست که وجود مبارک حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) خود ایشان شخصیت عظیم الشّأنی نبود، نه، ولی ترویج نمی‌شد؛ چون اگر ترویج می‌شد او را می‌کشتند. یک نفر باید تا شام می‌رفت. در شام، در کاخ یزید از وجود مبارک زین العابدین (سلام الله علیه) رونمایی شده است. لذا این بار باید به دوش ایشان قرار داده می‌شد برای همین خیلی ترویج نشد.

به مقام امامت رسیدن با رسیدن به اوج صبر

ولی همان اتّفاقاتی که در کربلا افتاده است، عظمت ایشان را نشان می‌دهد. ما در ادبیات دینی خود این‌طور داریم اگر کسی در صبر به اوج برسد به امامت می‌رسد. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[10] خدا در قرآن می‌فرماید: ما امام قرار دادیم. چه زمانی؟ «لَمَّا صَبَرُوا» وقتی که صبر کردند. مطلق صبر مقام امامت است. امام ائمّه چه کسی است؟ امام صادق (علیه السّلام) فرمودند در مورد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه): «أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ»، «أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ» امام ائمّه می‌شود. حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) هم خود ایشان هم پسر ایشان؛ صراحتاً پسر ایشان به پدر عرض کرد که: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ‏»[11] إن‌شاءالله صبر می‌کنم. همین که صبر کرد، به این مقام رسید. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»[12] هر کسی به مقام صبر برسد، آن هم صبر مطلق؛ نه در یک مسئله‌ی مطلق، نه در یک سطح خاص، نه یک لایه‌ی خاص به امامت می‌رسد.

تفاوت امامت بر مردم و امامت بر عالم وجود

 ولی امامت بر مردم متفاوت، از امامت بر عالم وجود است. حضرت ابراهیم «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» در روایات ما است امام صادق (علیه السّلام) مثلاً امام عالم وجود است. آن یک چیزهای دیگر هم لازم دارد. چون بعد از صبر…

بالا بودن مقام شکر نسبت به مقام صبر

 بالاتر از صبر مقام شکر است. در صبر آدم دردش می‌آید، زجر می‌کشد، صبر تلخ است. صبر مصیبت. صبر گناه نکردن، تلخ است. میل من به سمت دیگر است، به خود مهار می‌زنم. مقام شکر بالاتر است، برای این‌که تلخ است ولی تشکّر می‌کنم زبان خود را به شکوه آلوده نمی‌کنم. از این مقام بالاتر هم است. آن مقام رضا است که دیگر این تلخی را حس نمی‌کند. چون جهت فیض را می‌بیند که مورد رضایت حضرت حق است، دیگر برای او تلخی ندارد. فقط تحمّل بکند. به استقبال می‌رود. در کربلا است که تحمّل ملائکه تمام شد. مجمل این روایت صحیحه است. نماینده‌ خدمت سیبد الشّهداء (صلوات الله علیه) فرستادند -مجمل این در کافی است- که ملائکه آمادند برای این‌که وارد بشوند، این‌ها تحمل ندارند این‌طور شما دچار مصیبت بشوید. صبر آن‌ها تمام شده است. سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) فرمود: من بر عهدی که با تو داشتم هستم؛ این از صبر گذشته است، من راضی به رضای او هستم. ما به عهد خود وفا خواهیم کرد. مقام رضا مقامی بالاتر از این حرف‌ها است کسی که در رضا به او ج برسد بالاتر از مقام امامتی است که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) داشت.

حضرت زینب زینت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 خود زینب کبری (سلام الله علیها) صحنه گردانی کرده است. شما از ایشان وقتی که وارد صحنه می‌شوند و به ظاهر وصی و نائب می‌شوند، امیر کاروان می‌شوند آن‌جا صبر نمی‌بینی. «اللّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القَليل‏» آبروداری کرده است. خدا می‌داند من یک وقت فکر می‌کردم چطور می‌شود امیر المؤمنین (علیه السّلام) زینت داشته باشد. چون زینت برای چیزی است که شاید انسان در آن ضعف داشته باشد. چشم من ضعف داشته باشد، سرمه بکشم، زیباتر بشود. زینت که کمال را کم نمی‌کند، افزایش می‌دهد. چطور ممکن است چیزی یا کسی برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) زینت باشد. خدایا قابل تو را ندارد، «اللّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القَليل‏» و در آن شرایطی که ‌بی‌بی داشت در وقتی…

امامت حضرت زینب (سلام الله علیها) بر حضرت ابراهیم (علیه السّلام)

تا به حال با نامحرم صحبت نکرده بود- می‌پرسد: دیدی خدا چگونه با شما رفتار کرد؟ از رضایت هم گذشته است؛ «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا».[13] اگر امامت حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) به مطلق صبر است، زینب کبری امام حضرت ابراهیم است. شهدالله که من با این عقیده از این دنیا می‌روم بحث بسیار مفصّل است می‌خواستم عرض ادب بکنم. این ‌بی‌بی (سلام الله علیها) درمورد یک موضوعی نفرمود: «اللّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القَليل‏» و آن‌جا خیلی به ایشان سخت گذشت. یک اشاره بکنم.

خدا به ما لطف کرده است، معانی اصلی بعضی از الفاظ را خوب متوجّه نمی‌شویم. وقتی می‌خوانیم «سُبِيَ مَنْ سُبِيَ» معنا می‌کنیم اسیر شد از آن‌ها. در حالی که این‌ها دو تا معنا دارند. هر کسی در بند قرار بگیرد به او اسیر می‌گویند. کسی که در زندان بیفتد را اسیر می‌گویند. امّا عرب به هر حالت دربند کردنی سبی نمی‌گوید. دیدند امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) گریه می‌کنند، شبیه به ضجّه زدن شد. بعد گفتند: آقا چرا گریه می‌کنید؟ فرمود که: با اسرای ما كسبايا برخورد کردند. وقتی این‌ها را وارد کردند در آن مسجد که امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: یک بار هم نبود، ناموس خدا را به مجلسی وارد کردند او آمده بود فتوحات خود را نشان بدهد، سفرا را دعوت کرده بود، رقّاصه‌ها آمده بودند؛ قبل از این‌که این ملعون وارد بشود. آمدند یک چادر کوچکی زدند، عدّه‌ای سرباز جلوی این چادر ایستادند تا همسر یزید وارد شد و داخل این چادر قرار گرفت. زینب (سلام الله علیها) وارد شد؛ در خطبه‌ی حضرت زینب است: «أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ‏»[14] حضرت شکوه کردند که تو همسر خود را پشت پرده نگه داشتی؛ جانسوزتر این است: «تَخْدِيرُكَ وَ إِمَاءَكَ» تو کنیزهای خود را پشت پرده نگه داشتی؛ «أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ» کنیزها را پشت پرده نگه داشتی «بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ»… 


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.

[4]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2 ، ص 307.

[5]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏69، ص 30.

[6]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 670.

[7]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏80، ص 379.

[8]– سوره‌ی مائده، آیه 64.

[9]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏45، ص 44.

[10]– سوره‌ی سجده، آیه 24.

[11]– سوره‌ی صافات، آیه 102.

[12]– سوره‌ی بقره، آیه 124.

[13]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏45، ص 116.

[14]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏45، ص 134.