حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 27 اسفند 1395 به سخنرانی با موضوع «درآمدی بر نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
تذکّر عمومی نهج البلاغه
ظاهراً بنا بر این شد که ما بر سر سفرهی نهج البلاغه بنشینیم. نهج البلاغه نکاتی دارد که چون تذکّر عمومی است، إنشاءالله در جلساتی که بعد از ایّام تعطیل است یکی، دو جلسه را به خود کتاب نهج البلاغه اگر زنده باشم، اختصاص میدهم که در مطالعهی کتاب مؤثّر است.
ترتیبی نبودن کتاب نهج البلاغه
اجمالاً عرض میکنم ما بنا بر این نداریم کتاب نهج البلاغه را ترتیبی پیش برویم، چون کتاب نهج البلاغه ترتیب خاصّی ندارد. إنشاءالله بعداً توضیح خواهم داد که قصد و غرض نویسندهی کتاب ادبی بوده است. شاید خودش هم هیچ وقت فکر نمیکرد کاری که انجام داده چنین برکتی داشته باشد و میدانید از کتب بسیار با اهمّیّت ما در تاریخ شیعه است.
اهمّیّت نسخهبرداری از نهج البلاغه در آثار شیعیان و اهل سنّت
اگر کسی بخواهد این جمله را ثابت کند باید اینطور بگوید کتابی که اهمّیّت داشته و نسخهبرداری آن هم زیاد بوده است. کتابی که برای شیعیان اهمّیّت کمی داشته و نسخهبرداری آن هم کم بوده است. عزیزان به یاد دارند من در فاطمیّه عرض کردم که ما بیش از 500 کتاب تاریخی داشتیم که 10، 12 کتاب بیشتر به دست ما نرسیده است. به این جهت که شیعیان بر آن کتب اهمّیّت قائل نشدند. یعنی نهج البلاغه از آن آثاری بوده که در تاریخ هم برای شیعیان مهم بوده است و هم برای اهل سنّت مهم بوده است. الآن ما مصحف خطی از نهج البلاغه داریم که بعضی برای دوران حیات برادر سیّد رضی است و بعضی برای دوران شاگردان سیّد رضی است. الآن نسخی از نهج البلاغه است که برای قرن پنج است. 400 و 20 و 60 و 70 و 507، این نسخهها وجود دارد. وقتی این نسخهها و صدها نسخهی بعدی نگهداری شده نشان میدهد این کتاب اهمّیّت داشته است.
حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) آشناترین حکومت به حکومت حضرت حجّت (سلام الله علیه)
شاید یکی از دلایلی که ما این موضوع را انتخاب کردیم این بود که آشناترین حکومت با حکومت حضرت حجّت (صلوات الله علیه)، حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) میتواند باشد. البتّه تفاوتهای جدّی هم با هم دارند که اگر فرصت کردیم یک موقع عرض میکنیم.
تقطیع کردن خطبهها و نامهها در نهج البلاغه از سوی نویسنده
اجمالاً اینکه ما ترتیب کتاب را پیش نخواهیم رفت، چون کتاب از این جهت نامرتّب است و دیگر اینکه کتاب نهج البلاغه کتابی است که نویسنده خطبهها و نامهها را تقطیع کرده است یعنی گاهی خطبه طولانی بوده و آن را چند قسمت کرده است، چند جا آورده است. دوباره نامه طولانی بوده چند قسمت کرده است. گاهی یک نامه طولانی بوده چهار قسمت را در خطبهها آورده است، سه قمست را در نامهها آورده است. لذا پیدا کردن اینکه ابتدا و انتهای این خطبه کجا بوده شاید برای همه ساده نباشد.
تناقض در نهج البلاغه
قصد ما هم این نیست که خدایی نکرده اسم مباحث خود را شرح نهج البلاغه بگذاریم که حد و اندازهی ما نیست. اسم آن را درآمدی بر ورود نهج البلاغه گذاشتیم. برای اینکه بتوانیم با نهج البلاغه آشنا شویم، یک نکاتی لازم است. از جمله اینکه این مطالبی که حضرت فرموده است، در چه شرایطی فرموده است. گاهی ظاهراً در نهج البلاغه تناقض است. یعنی یک جا امیر المؤمنین (علیه السُّلام) خلیفهی اوّل و دوم را نقد میکند، یک جایی به مشروعیّت آنها اعتراف میکند، جایی به مشروعیّت سه خلیفهی اوّل اعتراف میکند. این چه موقع و در کجا و در چه صورتی است؟ یک جایی با اینها همکاری میکند، یک جایی گله میکند. وضع چیست و در چه شرایطی بیان شده است؟ لذا لازم است شرایط صدور این کلمات را هم بررسی کنیم. بیشتر از اینکه به شرح کلمات بخواهیم بپردازیم، ما دوست داریم فضای صدور این حرفها را با هم بررسی کنیم.
غنیمت شمردن فرصتها در زندگی
قبل از اینکه وارد بحث شوم، میخواهم یک تذکّری به خود بدهم و آن اینکه در ایّام زندگی ما نفحاتی است که اینها گاهی خیلی زودتر از آنچه ما تصوّر میکنیم فرصت آن تمام میشود. اوّلین باری که یکی از اساتید ما این جمله را گفت، من هیچ وقت فکر نمیکردم -وقتی او این جمله را گفت من خیلی تعجّب کردم- که گاهی پیش بیاید چند سال فرصت نکنم که استاد خود را ببینم. حالا چه اینجا و چه هر جایی که برای امام زمان (روحی له الفداء) گریه میکنم، یک فرصتی است که در رأس دعاهای خود بعد از فرج حضرت حجّت و رفع مشکلات نظام اسلامی و سلامتی مقام معظّم رهبری این را بخواهید که حداقل هفتهای یک بار را از ما نگیرند، ای کاش به روزانه برسد.
ارزش پیدا کردن در عالم با یاد امام زمان (علیه السّلام)
در روایتی که مکرّر از معصومین (علیهم السّلام) تکرار شده این است: «إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَى اللَّهِ»[4] اگر خواستید خدا به شما نظر کند، اگر خواستید خدا به شما نگاه کند یا اگر خواستید اهل بیت (علیهم السّلام) به شما نگاه کنند «فَقُولُوا كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى سَلَامٌ عَلَى آلِ يس» اگر میخواهید در این عالم قیمت پیدا کنید باید در خانهی امام زمان (علیه السّلام) بروید.
کوتاه بودن فرصتها
بنده خودم این را میخواهم، إنشاءالله دعای جمع باعث شود که حضرت حق، نفحهی فرصت ما در تنفّس بین گریه کنان امام زمان را طولانی کند. این نکته باید برای ما خیلی با اهمّیّت باشد که فرصت ما خیلی کوتاه است و اگر آدم فکر کند صبح که بلند شد، خواست به مجلس حضرت حجّت (سلام الله علیه) بیاید، بداند که در این عالم جز ارادهی او ارادهای نیست، او ما را بلند کرده است. ما در دعا به حضرت حق هم میگوییم. گنهکار میگوید: «تُبْ عَلَيْنَا»[5] تو رو کن که من توبه کنم که بخواهی ببخشی.
قدیمیترین استدلال بر وجود امام زمان (علیه السّلام)
برای همین مرحوم آیت الله تهرانی (أعلی الله مقامه الشّریف) شبهای قدر قسم میخورد که خداوند حتماً شما را بخشیده است. به این دلیل است که او حکیم است و عبث کسی را معطّل نمیکند، شما را صدا زده که آورده است. هیچ چیزی در این عالم به جز ارادهی حضرت حق که راه تحقّق ارادهی حضرت حق در این عالم که قدیمیترین استدلال بر حضور امام زمان (علیه السّلام) است، از طریق امام زمان (علیه السّلام) است. چند جمله تذکّر میدهم و إنشاءالله ما را هم دعا کنید که حداقل هفتهای یک بار به این یاد باشیم که ما بیهوده رها نیستیم، صاحب داریم. قدیمیترین استدلال بر وجود امام زمان (علیه السّلام) این است و این نشان میدهد که او رسالت دارد. از کجا مردم میفهمیدند که امام زمان (علیه السّلام) است و غایب است؟ اگر به کتب قدما رجوع بفرمایید مهمترین استدلال این بود که عرض میکنم. در ذهن من و شما است که معلوم است حضرات ائمّه 12 امام هستند و امام یازدهم به شهادت برسد، امام دوازدهم طبیعتاً هستند منتها این برای من و شما است که اخبار به دست ما رسیده است. در آن صدر اوّل اصلاً روایات به دست شیعیان نمیرسیده است و حتّی نزدیکان و مَحرمها هم تعداد ائمّه را نمیدانستند و مصداق امام بعدی را نمیدانستند.
شناخته نبودن امام موعود در زمان امام رضا (علیه السّلام)
دو نمونه را عرض میکنم، شاید قبلاً هم گفتم ولی تذکّر آن بد نیست و آن اینکه یکی ریان بن صلت است. ریان بن صلت از سوپر منهای شیعه است. کسی که امام جواد (سلام الله علیه) وقتی هفت، هشت سال داشت و به امامت رسید بعضی از مراجع تقلید آن زمان شیعه که مقدّسترین مردم زمان خود بودند و بلکه به تعبیر امام رضا (علیه الصّلاة و السّلام) سلمان زمان امام رضا (علیه السّلام) بود. گفت: حالا الحمدلله امام داریم، ایشان تا تکلیف شوند، ما این هفت، هشت سال را چه کار کنیم؟ ریان بن صلت بلند شد، یقهی او را گرفت –ریان از مراجع است، آن فرد هم از مراجع تقلید است، فرض کنید دو مرجع تقلید با هم …- یقهی او را گرفت، گفت: مگر تو نبودی که امام رضا (علیه الصّلاة و السّلام) امام را مشخّص کرده است؟ تو حالا چرا اینقدر پافشاری میکنی؟ کسی که اینقدر در دفاع از ولایت محکم بود، یک موقعی قبل از این واقعه پیش امام رضا (علیه السّلام) آمد و گفت: آن مهدی موعود که میگویند شما هستید؟ این نشان میدهد که او نمیداند ائمّه چه تعداد هستند.
نقل زیارت برای حضرت عبد العظیم حسنی (رحمة الله علیه)
همینطور وجود مبارک حضرت عبد العظیم حسنی (سلام الله علیه)، سیّد الکریم، امامزادهی واجب التعظیم که از امامزادگان ویژه است. میخواهم عرض کنم که حضرت عبد العظیم حسنی زیارت برای او نقل شده است، ثواب زیارت در کتب معتبر برای او نقل شده است.
مشخّص نبودن تعداد ائمّه (علیهم السّلام) برای حضرت عبد العظیم حسنی در زمان امام جواد (علیه السّلام)
ایشان محضر امام جواد (علیه السّلام) میآید و به امام جواد (علیه السّلام) عرض میکند: مهدی موعود شما هستید؟! یعنی تعداد ائمّه را نمیدانستند. چون اگر میدانستند میکشتند. امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: ما هر چه به شما میگوییم در بین شما نفوذی است یا دهان شما محکم نیست یا دشمن بهتر و بیشتر از شما با خبر است و برنامهریزی میکند. این یعنی اگر من بگویم امام بعدی کیست او را کشتند و تمام شده است. لذا ائمّه را نمیشناختند. منتها یک چیزی را میدانستند که به مرور یاد گرفتند.
استدلال مردم نسبت به غایب بودن امام زمان (علیه السّلام)
این تذکّر را به خودم عرض میکنم و آن اینکه پس امام زمان چه موقع غایب شد؟ یعنی از کجا فهمیدند که باید 12 امام باشد؟ اوضاع ما فرق میکند، صدها روایت مبنی بر 12 امام به ما رسیده است، این روایات، روایات مخفی است که به دست آنها نمیرسید. اسراری است که امروز فاش شده است. ما بخواهیم استدلال کنیم، میگوییم خزّاز قمی یک کتاب داشت 450 سال است که عبارت ائمّه 12 گانه است. دوازدهمین امام زمان (علیه السّلام) است، 11 امام شهید شدند، دوازدهم امام زمان (علیه السّلام) است، پس غایب است. استدلال ما فرق میکند آنها اینطور استدلال میکردند که «لو لا الحُجَّة لَساختِ الأرضُ بَأهلِه»[6]، «إنَّ الأرض لا يَخلُو مِن حُجَّة» زمین از حجّت خالی نخواهد ماند. و وقتی میدیدند مردم امام را پیدا نمیکنند، میگفتند حتماً امام غایب شده است، اینطور استدلال میکردند. این قدیمیترین استدلال بر وجود امام زمان (علیه السّلام).
استدلال علمای شیعه بر وجود امام زمان (علیه السّلام)
اینکه عرض میکنم یعنی اوایل قرن چهارم یعنی سال 320 و 310 است، علمای شیعه وقتی میخواستند به وجود امام زمان (علیه السّلام) استدلال کنند، میگفتند روایاتی داریم که -انصافاً این روایات خودش یک جلد کتاب است، آنقدر که زیاد است- زمین بدون حجّت نخواهد بود. حالا که من حجّت را نمیبینم این حجّت یا باید ظاهر باشد یا غایب باشد، حالا که ظاهر نیست، من او را نمیبینم پس غایب است.
اداره کردن عالم از محوریترین صفت وجودی امام زمان (علیه السّلام)
به این خاطر این را عرض کردم که بگویم محوریترین صفت وجودی امام زمان (علیه السّلام) این است که عالم را او اداره میکند، از اینها استدلال میکردند. یعنی ما معتقد هستیم هیچ عالمی «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها»[7]هیچ اتّفاقی در این عالم نمیافتد الّا به افاضهی ایشان. اگر ما در مجلسی شرکت میکنیم حتماً ایشان اذن داده است. همینقدر آدم توجّه کند که او بیش از ما، ما را به خاطر دارد. لحظه لحظهی زندگی ما به ارادهی ایشان است، ما تحت ارادهی قیومیّهی ایشان هستیم. لحظهای ارادهی خود را بردارد ما نیست و نابود هستیم، این اراده عمومی است، تجلّی رحمت رحمانی است.
قرار گرفتن زیر سایهی رحمت امام زمان (علیه السّلام)
ما در دعای ندبه دعا میکنیم، من به این دعا خیلی توجّه میکنم و حیرت زده هستم. این را هم امام سجّاد (علیه السّلام) در صحیفهی خود فرمودند: «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ»[8] آنجا هم امام سجّاد (علیه السّلام) میفرماید: «وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ». اینجا هم داریم: «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ»[9]. ما اگر دعا میکنیم و قرار است دعای ما مستجاب شود، آن چیزی که میخواهیم بخواهیم. ما آخر دعا وقتی دعا میکنیم میخواهیم مستجاب شود، هر چه میخواهیم از خود خدا بخواهیم، ولی به خدا میگوییم «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ» مهمترین دعای ما این است که ما را مورد رحمت امام زمان (علیه السّلام) قرار بده. «وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ» این نشان میدهد قیمتیترین شیء عالم وجود این است که ما در نظر امام زمان خود مورد رحمت واقع شویم. بخواهیم دعا کنیم میتوانیم دعا کنیم و اگر قرار است این دعا مستجاب شود دعای ما مستجاب میشود.
بالاترین دعا توسّل به امام زمان (علیه السّلام)
میخواهم عرض کنم توسّل به امام زمان (علیه السّلام) خودش بالاترین دعای ما است. اینکه حضرت ما را به حساب بیاورد، جزء نوکرهای خود حساب کند، جزء گریه کنهای خود حساب کند.
تحمّل نداشتن مردم نسبت به حقایق ائمّه (علیهم السّلام)
یک نکتهی دیگر عرض کنم و بحث خود را جمع کنم. به عنوان مقدّمهی سال جدید خدا إنشاءالله از اهل بیت (علیهم السّلام) لحظهای جدا نکند این است که شاید این سؤال برای ما به وجود بیاید حسنی که یوسف داشت چه بود که آنها دستهای خود را میبریدند؟ و از آن طرف چطور زراره و امثال زراره راحت در خانهی امام معصوم (علیه السّلام) میرفتند و آنها دستهای خود را نمیبریدند؟ جناب یوسف (سلام الله علیه) مأمور بود یا مبتلا بود که زیبایی خودش را که زیبایی حقیقی او بود، کمال معنوی خود بود را قدری بروز کند. او بود که آن زن و دیگران را بیچاره کرد. وگرنه خال و خط و چشم و ابرو بعد از چند سال تکراری میشود. امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: اگر ما قدری از محاسن خود را بروز بدهیم، مردم تحمّل ندارند. یک نقل هم داریم که حضرت سجّاد (علیه السّلام) داشتند قرآن میخواندند، کسی از پشت پنجره داشت عبور میکرد، اشعهای، لمحهای، قطرهای از وجود مبارک خود را بروز داد، آن مرد بیهوش شد. حضرت فرمود: اگر ما حقیقت خود را بروز بدهیم اصلاً کسی تحمّل آن را ندارد. مثل اینکه شما لامپی را به سد کرج وصل کنید، تحمّل چند صد هزار ولت را ندارد.
روز قیامت روز سلطنت خدا و اهل بیت (علیهم السّلام)
یکی از معانی که در قیامت هم که روز تجلّی صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است که میگویند: «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ»[10] این است که اصلاً کسی تحمّل دیدن آن نور الهی را ندارد، نه اینکه نامحرم باشند. چون میدانید قیامت آدم محرم و نامحرمی نیست، ما (معاذ الله) برهنه هستیم و خوش به سعادت کسانی که لباس تقوا دارند. آنجا محرم و نامحرمی نیست، ثانیاً حضرت ابراهیم جدّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در روایت داریم به حضرت ابراهیم هم میگویند سر خود را پایین بینداز. یعنی اینکه آن روز، روز «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار»[11] آن روز، روز سلطنت خدا و اهل بیت (علیهم السّلام) است. یعنی روز سلطنت خدا است که شما سلطنت را و تاج سلطنت را بر سر امیر المؤمنین (علیه السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) میبینید، چون ما که خدا را نمیبینیم. لذا آن روز که نور صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) را میبینند آنطور به همه میگویند سرها را پایین بیندازید، کسی طاقت دیدن او را ندارد.
بیشتر شدن هیبت امام (علیه السّلام) با مرور زمان در دل مردم
در مورد امام زمان (علیه السّلام) هم اینطور گفتند. ائمّهی ما آمدند یکی یکی اوصاف امام زمان (علیه السّلام) را بیان کردند، شما دیدید مردم با ائمّهی ابتدایی شوخی میکنند، با هم استخر میرفتند، به خزینه میرفتند، حرف میزدند، سؤال میکردند. هر چه گذشته است اوصاف امام را که شنیدند هیبت امام در دل مردم بیشتر شده است. لذا شما نگاه کنید ائمّهی پایانی ما که تقیّه نمیکردند و اگر میفرمودند ما امام هستیم مثل امام هادی و امام عسگری (علیهم السّلام) نگاه کنید شیعه و سنّی نوشتند صاحب هیبت عظیم بود.
شناخته شدن هیبت امام هادی (علیه السّلام) در نظر سیاه پوستان متوکّل
مثلاً داریم که امام هادی (علیه السّلام) وقتی وارد شد، متوکّل ملعون برای اینکه امام را اذیّت کند، 50 سیاه پوست وحشی را –وحشی که میگویم از این جهت که آنها تربیت نشده بودند و از اقوام بدوی بودند- جلوی در آورده بود که وقتی امام هادی عبور میکند- آنها اسیر دست مسلمین بودند، میخواستند از مسلمین انتقام بگیرند- میخواستند یا به حضرت آسیب برسانند یا بیاحترامی کنند. اینها به سجده افتادند، اینها موحّد نبودند ولی به زمین افتادند، سرهای آنها به زمین خورد. هر چه آنها را کتک زدند بلند نشدند. بعد میگفتند چرا شما این کار را انجام دادید؟ گفتند: آن خدایی که ما میپرستیم برای او صورت مجسّم میکردیم، امروز آن صورت را دیدیم. این هیبت امام است که هر چه معرفت ما بیشتر شود هیبت امام در دل ما بیشتر میشود. همانطور که بعضی میگویند خدا چه ترسی دارد، ولی آن عالم ربانی که نصف شب از بستر بلند میشد، میرفت کنار حوض گریه میکرد او که گنهکار نبود، او هیبت خدا را فهمیده بود.
به اوج رسیدن هیبت ائمّه (علیهم السّلام) در دورهی امام زمان (علیه السّلام)
تا به امام عسگری (صلوات الله علیه) میرسد شما «و الهیبة العسگریّ» میگویید، این در زمان امام زمان (علیه السّلام) به اوج میرسد. اوج چیست؟ اوج معرفت ما است. وقتی شما امام را بشناسید دست و پای خود را جمع میکنید. اینکه شنیدید بعضی از بزرگان میگفتند آقا در خیمه است، منتظر است دست و پای او لرزید و نرفت، نه اینکه تقوای او مثل زراره –البتّه زراره ویژه است- کمتر بود، معرفت او به امام بیشتر بود. لذا بشارت میدهند که اگر إنشاءالله روزی، روزی ما شود که وجود مبارک مهدی فاطمه (سلام الله علیه) را ببینیم ما با حجاب کمتری از گذشتگان میبینیم. لذا یوسفها در برابر او باید سر به سجده بگذارند. امید داریم إنشاءالله یک روزی نور وجود مبارک او در دل ما هم روشن شود، چشم ما هم باز شود. این امید جدّی است، امیدوار هستیم امسال سال ظهور حضرت باشد.
دست نیافتنی بودن کتاب نهج البلاغه
یکی از حجابهای کتاب نهج البلاغه که ما میخواهیم وارد شویم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) را یک قدری از پس نوشتههایش بیشتر بشناسیم این است: کتاب را که باز میکنیم خطبهی شمارهی 1 خطبهی توحیدی است و آدم در این خطبهی توحیدی جلو نمیرود و همینجا میایستد. لذا توصیهی من به عزیزان که با نهج البلاغه انس جدّی ندارند این است قسمتهای توحیدی نهج البلاغه را نخوانید یا اگر میخوانید سریع عبور کنید و به قسمت بعدی بروید. امیر توحید راجع به توحید صحبت کرده است. إنشاءالله یک قدری فرصت شود با هم قدری راجع به این کلمات صحبت کنیم، ولی سطح کلمات طوری است که شما را از اینکه بتوانید جلو بروید باز میدارد و کتاب برای ما دست نیافتنی میشود که انصافاً هم همینطور است. امیر المؤمنین (علیه السّلام) دست نیافتنی است و معمولاً (کتاب را) کنار میگذاریم. من این تجربه را دارم خیلی از دوستان طلبه یا دانشجو گفتم نهج البلاغه بخوان بعد از یک مدّت گفته است آقا سخت بود نفهمیدم.آدم کلماتی را بخواند و متوجّه نشود ولو ترجمهی آن هم خوب باشد کنار میگذارد. لذا توصیهی من این است ترجمه را بخوانید و رد شوید یا از قسمتهای توحیدی عبور کنید.
گسترده بودن خطبهی توحید نهج البلاغه
نکتهی دیگر اینکه چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) این کلمات را بیان کرد؟ من که میگویم از روی آن بگذرید برای اینکه بتوانید بخوانید. مرحوم صدرا که در فیلسوفان ما کم نظیر است و 400 سال است حوزهی علمیّه از سر سفرهی او بلند نشده است یعنی همه پای درس او نشستند و الآن قریب به 400 سال است. ایشان به خطبهی اوّل نهج البلاغه که میرسد، میگوید اگر میخواستم این را شرح کنم باید یک چیزی مثل این کتاب نه جلدی اسفار خود حرف میزدم.
نقل خطبهی توحیدی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کوفه
حالا امیر المؤمنین (علیه السّلام) این حرفها را کجا زده است؟ من که عرض کردم از آن عبور کنید. امیر المؤمنین (علیه السّلام) این حرفها را در کوفه زده است. اگر امروز امیر المؤمنین (علیه السّلام) بین شیعیان خود در تهران منبر میرفت، خدا میداند چه چیزهایی میگفت. سخنرانی توحید امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای 1400 سال پیش است، با دانش مردم زمان خودش صحبت کرده است.
شناختن افراد از روی آثار و نوشتههایش
وقتی میخواهند متن را بشناسند، شما میخواهید یک نمایندهای را بشناسید، نمیدانید سلیقهی او چیست. مثلاً بلاتشبیه شما میخواهید بوستان سعدی بخوانید و شخصیّت سعدی را تحلیل کنید. از کجا بفهمید. میگویند نگاه کنید ببینید به چه چیزهایی تکیه کرده است، چه چیزهایی را تکرار کرده است، از همانجا میفهمید نویسنده یا شاعر دنبال چه چیزی بوده است. مثلاً وجود مبارک امام سجّاد (صلوات الله علیه) 120 نوع صلوات در صحیفه دارد. این نشان میدهد که صلوات در صحیفه برای امام سجّاد (علیه السّلام) یکی از اهداف بوده که اینقدر آن را تکرار کرده است و غرض را باید فهیمد، باید بفهمیم آن اغراض چه بودند.
مثلاً سعدی در آثار خود به یتیم خیلی توجّه دارد.
چو بینی یتیمی سرافکنده پیش مده بوسه بر روی فرزند خویش
میفهمیم سعدی از کسانی بوده که به این مسئله توجّه داشته است.
حفظ کردن نهج البلاغه از سوی مردم در قرن چهارم هجری
حالا بلاتشبیه اگر به عنوان متن سراغ کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه برویم، کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) 13، 14 برابر نهج البلاغه امروز باقی مانده است و بیش از دو برابر خطبههای امروز نهج البلاغه حفظیات مردم در قرن چهارم بوده است یعنی قبل از اینکه نهچ البلاغه نوشته شود. اسناد تاریخی نشان میدهد در سال حدود 330، 480 و اندی از خطبههای امیر المؤمنین (علیه السّلام) را مسئولین میگویند مردم حفظ هستند و در کلمات روزانهی خود مثل ضرب المثل که شما استناد میکنید، شیعه و سنّی به کلمات حضرت استناد میکردند. در واقع حتّی نویسنده شیعه نیست و این کتاب 240 خطبه دارد یعنی نصف آن چیزهایی که مردم زمان حفظ بودند.
مهم بودن مسئلهی توحیدی بر امیر المؤمنین (علیه السّلام)
حالا چرا سر سفرهی کتاب نهج البلاغه هستیم بعداً عرض میکنم. اگر همین کتاب را هم مد نظر قرار بدهیم میبینیم درصد قابل توجّهی از آن توحیدی است. شاید بشود گفت بیش از 10 درصد خطبهها و نامههای نهج البلاغه به امور توحیدی ربط دارد. آدم میفهمد این مسئله برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی مهم بوده است. شما در یک جامعهای که درد است سخنرانی میکنید، عیبها را برطرف میکنید، رهبران جامعهی اسلامی سخنرانی میکنند تا عیوب را برطرف کنند، حداقل ده درصد کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا بیشتر راجع به توحید است.
علّت ضعف و بدبختی مردم کوفه
شما از این متوجّه میشوید ضعف و بدبختی مردم کوفه فهم ضعیف آنها یا عدم التزام عملی آنها به توحید و ربوبیّت حضرت حق است وگرنه امیر المؤمنین (علیه السّلام) (معاذ الله) نمیآمد وقت مردم را بگیرد راجع به چیزی صحبت کند که اهمّیّت آن کمتر است. حضرت دست روی عیب گذاشته است، هر جا خواسته عیب را برطرف کند اوّل راجع به ربوبیّت صحبت کرده است. این نشان میدهد که ربوبیّت یکی از مشکلات ما است که اگر یک موقع فرصت شد عرض میکنم که مشکل همهی بشریت است.
مسئلهی مرگ پرتکرارترین موضوعات نهج البلاغه
یکی دیگر از نکاتی که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) خیلی عجیب است که اینقدر در نهج البلاغه تکرار شده است مسئلهی مرگ است. یکی از پر تکرارترین موضوعات نهج البلاغه که شاید من از صد نفر میگفتند، شاید نفر صدم هم اگر کسی خیلی با نهج البلاغه و کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) سر و کار نداشته باشد، بگوید موضوعات سیاسی، اجتماعی، مبداء و معاد دغدغهی امیر المؤمنین است برای اینکه جامعه اصلاح نمیشود الّا به مبداء و معاد. مرگ خودش یک فصل جدایی دارد، غیر از معاد است.
علاقهی شدید ابن ابی الحدید به خطبهی مرگ امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امیر المؤمنین (علیه السّلام) خطبهای دارد که ابن ابی الحدید میگوید خدا شاهد است من از 50 سال پیش تا حالا بیش از هزار بار این خطبه را خواندم. این ادیب بزرگ میگوید خدا شاهد است در 50 سال اخیر بیش از هزار بار این خطبه را خواندم و هر بار که این خطبه را خواندم دلم لرزیده است. هر بار احساس کردم که یک پیغمبری نشسته و من را موعظه میکند. آدم میگوید یک ادیب برجستهی غیر شیعه دیوانهی یک خطبه شد. این خطبه راجع به مرگ است. حالا إنشاءالله اگر فرصت کردم دربارهی جملات حضرت و دربارهی مرگ صحبت کنم، چون خیلی اثر دارد.
یاد مرگ یکی از راهکارهای دوری از دنیاخواهی
یکی این است که حضرت میفرماید: ای مردم از مرگ بترسید. به یاد دارید جلسهی گذشته عرض کردم وقتی یکی از کارگزاران حضرت خانه خرید ، حضرت فرمود: بده من قباله بنویسم که سند داشته باشد و آن سند این بود این فرد قرار است بمیرد. یعنی با مرگ سراغ قاضی رفت. حضرت راه درمان سرطان دنیاخواهی بشر را یاد مرگ میدانند. از پیغمبر است که شنیدید فرمود: «أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ»[12] منهدم کنندهی لذّات و منقّص شهوات را یاد کنید. گفتند: آقا چیست؟ فرمود: مرگ است.
رسیدن گنجینهای از سوی خداوند به برکت اهل بیت (علیهم السّلام) به شیعیان
در این خطبهای که ابن ابی الحدید میگوید من هزار بار خواندم و هر بار خواندم، میگوید به مقدّسات همهی ادیان قسم میخورم -نه فقط به قرآن قسم میخورد- که من هزار بار بیشتر این خطبه را نخواندم، هر بار خواندم احساس کردم پیغمبر خاتم مقابل من ایستاده و من را موعظه میکند. الآن این خطبه در نهج البلاغه است. یعنی ما گنجینهای که خداوند به برکت اهل بیت (علیهم السّلام) به ما داده است بخشی از آن به ما رسیده است.
ویژگی افرادی که از دنیا فاصله گرفتند
حضرت آنجا میفرمود: مرگ اتّفاق عجیبی است. آدمهایی که از این دنیا فاصله گرفتند و مدام پریدند و آموزش دیدند اصلاً مرگ برای آنها کاری ندارد، آنقدر تمرین کردند که مرگ برای آنها آسان است. کما اینکه در خطبهی متّقین امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم که به همّام فرمود: «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»[13]مثل اینکه روح آنها از بدنشان فاصله گرفته و مثل بادکنک گازی که با نخ نگه داشتی و یک لحظه از دست شما در برود دیگر آن را پیدا نمیکنید، روح آنها از بدنشان مفارقت کرده و یک تعلّق کوچکی دارد. لذا اینها اینجا هستند «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ» اینجا که هستند مثل اینکه در بهشت هستند و متنعّم هستند. «وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ» مثل اینکه همین الآن دارند جهنّم را میبینند و در آن عذاب میشوند. خوشا به حال آنها. آدمهایی که مثل من هستند و از دنیا فاصله نگرفتند مثل میوهی کالی که نمیشود آن را چید، روح و بدنش به هم تنیدند و از هم جدا نمیشوند. لذا قبض روح آنها (معاذ الله) وحشتناک است و وقتی هم این اتّفاق عجیب برای او میافتد مثل کسی که میخواهند او را در جزیرهی آدمخوارها رها کنند، چون از عالم ملکوت بیخبر است، غریبه است.
پرواز انسان با مرگ از این عالم
شما یک نفر را در تاریکی عمیق ظلمانی از بالای یک درهای پایین پرت کنید که هیچ جا را هم نمیبیند. آن وحشتی که او دارد ممکن است دو متر پایینتر یک جایی باشد مثلاً یک سطحی باشد که او بیفتد و هیچ آسیبی نبیند، ولی او را رها کنید هنوز به دو متر نرسیده از ترس از دنیا میرود. چون نمیداند کجا میرود. آنها صبح تا شب در دنیا هستند و از قیامت خبر ندارند، روح هم پرواز نکرده و تمرین پرواز نکرده است. نمیدانم تا حالا دیدید جوجهای که هنوز پرواز را تمرین نکرده است. شما همین جوجه را لب پرتگاه ببرید، با همان کوچکی خود به عقب میکشد، چون از پرواز میترسد. مرگ برای ما پرواز است ولی خدایی نکرده اگر مثل من باشید و تمرین نکرده باشید خیلی وحشتناک است.
موعظهی حضرت در خطبهها و نامههایش
حضرت که این را در این خطبه توضیح میدهد، یک جملهای میفرمایند که من خیلی میترسم. میفرماید: ای مردم کسانی که از مرگ میترسیدند و خودشان را آماده کرده بودند که با مرگ مواجه شوند، وقتی که از دنیا رفتند «أفزع ممّا خافوا»[14] از آن چیزی که از آن میترسیدند و آماده بودند خیلی ترسناکتر دیدند وای به حال آن کسانی که آماده نیستند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) همهی زندگی خود را خرج موعظه کرد.
امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در روزهای پایانی عمر خود
حضرت روزهای پایانی آسیب دیده بود که جانباز شده بودند، لحظات آخر عمر شریف خود یک جملهای گفتند که درس بزرگی است، این امیر المؤمنین ما را بیچاره کرده است. امیر المؤمنینی که وقتی مقابل هر فارسی قرار میگرفت، در تاریخ آمده چهار، پنج نفر مقابل او شلوار از پای خود درآوردند بلکه نجات پیدا کنند. کسی که عالم به وقت کارزار از او میترسید، آن روزهای پایانی دیگر توان حرکت نداشت، امامت خود را نشان داد، فرمود: «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[15] برای شما واعظ بس است. اینکه میبینید یکی میمیرد یعنی منی که خیبرشکن بودم حالا دیگر دست و پای خود را نمیتوانم تکان بدهم. یعنی همهی عمر خود را خرج کرد برای اینکه مردم را بیدار کند. حتّی جانبازی آخر عمر خود را. حالا اگر فرصتی بود و خواستم روضهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بخوانم این را عرض میکنم. مسئلهی مرگ این یکی از ویژگیهای مهم نهج البلاغه است.
توسّل به حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
یکی از ائمّهی بین المللی ما حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) است. میخواهم به صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) متوسّل شوم، برای اینکه یکی از ابواب رسیدن به صدیقهی طاهره، وجود مبارک موسی بن جعفر (سلام الله علیه) است، به خاطر ویژگیهایی که حضرت داشت. لذا از اینجا میخواهم وارد توسّل شوم.
عطا و کرم حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) بر شیعه و سنّی
یکی از ویژگیهای موسی بن جعفر این است دست عطا و کرم او فقط شامل شیعهها نبود. ابن حجر هیثمی که کتاب الصواعق را در رد شیعه نوشته است، به اسم امام کاظم (علیه السّلام) که میرسد میگوید: «یُدعی بِبابِ قَضاءِ حَوائِجِ المُؤمِنینَ، أی بابُ قَضاءِ حَوائِجِ أهلِ السُّنَّة» موسی بن جعفر باب الحوائج ما سنّیها است. میدانید آنها برای باب الحوائج روایت ندارند، از پیغمبر برای وجود مبارک موسی بن جعفر (علیه السّلام) روایت ندارند، آنقدر این قضاء حاجت را چشیدند که میگوید: «بَابُ قَضاءِ حَوائِجِ المُؤمِنینَ» یعنی هر وقت ما گرفتار میشویم به موسی بن جعفر (سلام الله علیه) توسّل میکنیم. ائمّه ما همه آسیب دیده هستند.
دفاع از فاطمیّه یکی از دلایل اسارت حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
امّا یکی از دلایل اسارت شدیدی که وجود مبارک موسی بن جعفر (سلام الله علیه) کشیده دفاع از فاطمیّه بوده است. از مادر خود دفاع کرده که اینطور به زندان افتاده است. به سیاه چال افتاده بود، نور آفتاب را نمیدید. در آن گودی سیاه چال نمور مرطوب… آدم در جای نمور و مرطوبی که آفتاب نباشد، روی خاک نمدار زندگی کند چند روز اگر باشد از استخوان درد نمیتواند تکان بخورد. اگر به چند سال بکشد خدا میداند چه بلایی بر سر او میآید.
نقلی از فضل بن ربیع راجع به موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
یک روز فضل بن ربیع میگوید یک پنجرهای رو به روی من بود، سیاه چالی که موسی بن جعفر، پسر فاطمهی زهرا را آنجا قرار داده بودند، هارون را به آنجا بردم، در را باز کردم تا هارون نگاه کند، یک جملهای گفته که خیلی عجیب است، میگوید پایین چراغ انداختیم هارون نگاه کرد، فرمود: «مَا هَذهِ المَلحَفه» آن پارچهای که روی زمین افتاده چیست؟ گفتم: این پارچه نیست، «هذا موسی بن جعفر» آنقدر بدن مبارک ایشان نحیف شده بود، او تشخیص نداده بود پارچهای که روی زمین است، روی بدن شریف موسی بن جعفر (علیه السّلام) قرار گرفته است.
شباهت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) به فاطمهی زهرا (علیها سلام)
کسانی که اهل روضه هستند میدانند ما شبیه این را برای صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) داریم. «مَا زَال بَعد أَبیها» بعد از پدر مبارکش «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ بِشَبهِهِ» آدم در رطوبت و بدون آفتاب که باشد مدّتی که بگذرد اگر زنجیر به دست و پا هم نبسته باشند انسان پوکی استخوان میگیرد وای به حال اینکه بخواهند زنجیر بسته باشند.
این صلواتی که است إنشاءالله فرصت کردید حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتید از طرف ایشان برای پدرش بخوانید که «وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ»[16] در آن تاریکیهای سیاه چالههای مرطوب «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ» زنجیر به دست و پای او بسته بودند، هوا مرطوب بود، خاک نمدار بود، نور خورشید شبانه روز نمیتابید. سالها در آن سیاه چاله انفرادی بود. لذا به جدّ و جدِّش شبیه شد. «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ» کلمهی رضض به معنای کوبیدن است. «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ» یعنی ساق پای مبارکش از این حلقههای آهنین کوبیده شده بود. «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ».
شبزندهداریهای امام کاظم (علیه السّلام)
ما در گرفتاری دنیا که میشویم مدام زبان به شکوه باز میکنیم، در این صلوات آمده که «حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ» میگویند وقتی از اذان صبح نماز میخواند به سجده میرفت و تا ظهر سر از سجده بلند نمیکرد. «الَّذِي كَانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ… بِمُوَاصَلَةِ حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِِ… وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ» شب زندهداری کار هر شب او بود. همهی اینها جرم به دفاع از فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بود. اگر ما دم از صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) زدیم و سیلی نخوردیم باید در خود تجدید نظر کنیم. وقتی پسر از مادرش دفاع کرد اینطور با او برخورد کردند.
نقلی از غروی اصفهانی راجع به صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
یک جا اینجا بود، یک جا هم یکی از اولیاء خدا است که مرحوم غروی اصفهانی راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) که صحبت کرده است، چند جمله گفته که یکی به درد صبح جمعهای میخورد. میگوید: ای مردم! مادر امام زمان ما را زدند، نوعی رفتار کردند که ایشان دیگر توان حرکت نداشت. بعد اینطور میگوید: «لَكنَّ كَسرَ الضِلع لَيسَ يَنجَبِر»[17] آن استخوان سینه که شکست، هر کاری کردند درمان نشد «إِلّا بِصَمصامِ عَزيزٍ مُقتَدر» تا إنشاءالله پسرشان آن اسد الله بیاید. بعد اینطور میگوید: میدانید چرا هر کاری کردند آن بیماری جبران نشد، آن استخوان شکسته ترمیم نشد. میگوید: «إِذ رَضُّ تِلكَ الأضلعُ الزَكيَّة» برای اینکه آن اضلع زکیّه، برای اینکه آن دندههای مبارکشان را کوبیده بودند.
«إِذ رَضُّ تِلكَ الأضلعُ الزَكيَّة رَزيّةٌ لا مِثلُها رَزيّة»
توان ندارم این را ادامه بدهم، باید خود رجوع کنید.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.
[4]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص 493.
[5]– تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 3، ص 113.
[6]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 16، ص 69.
[7]– سورهی انعام، آیه 59.
[8]– الصّحيفة السّجاديّة، ص 220.
[9]– إقبال الأعمال، ج 1، ص 299.
[10]– مصباح الشريعة، ص 9.
[11]– سورهی غافر، آیه 16.
[12]– دعائم الإسلام، ج 1، ص 221.
[13]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 303.
[14]– تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 9، ص 216.
[15]– الكافي، ج 2، ص 275.
[16]– بحار الأنوار، ج 99، ص 17.
[17]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج11، ص 583.