درآمدی بر نهج البلاغه – جلسه اول

33

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 20 اسفند 1395 به سخنرانی با موضوع «درآمدی بر نهج البلاغه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

موضوع بحث: مسائل حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

یکی از موضوعاتی که خیلی با فضای امروز ما نزدیک است هم از جهت شناخت سیره‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)، هم از جهت عبرت‌گیری و فکر کردن راجع به مسائل دوران ما، بحث حول و اطراف حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است. یک وقتی جایی توفیق داشتیم دو، سه تا ماه مبارک رمضان بیست و چند جلسه یک بحثی را ارائه کردیم، ادامه‌ی آن هم در ماه رمضان آینده اگر زنده باشم آن‌جا می‌خواهم ارائه بکنم. تقریباً یک جهتی از موضوع را آن‌جا بحث نکردیم، آن هم این است که خود امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) چطور اوضاع زندگی مردم را تحلیل کردند. لذا اسم این جلسات را از این به بعد می‌گذارم: امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در پرتوی کلمات خود حضرت و می‌خواهم به نهج البلاغه‌ی حضرت نزدیک بشوم. منتها این جلسه چون جلسه‌ی آخر سال است و فاصله می‌افتد، راجع به خود کتاب نهج البلاغه توضیح نمی‌دهم که بحث فاصله بیفتد و بین مقدّمه و ذی المقدّمه سکت ایجاد بشود. یکی دو جلسه که گذشت، اگر که دیدم این بحث را ادامه می‌دهیم، آن وقت راجع به خود نهج البلاغه هم نکات مهمّی است که در این موضوع اهمّیّت دارد و آن را هم عرض می‌کنم.

اهمّیّت در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی نهج البلاغه

آن چیزی که دغدغه‌ی حقیر است این است که اگر عزیزی نهج البلاغه را بخواند، ممکن است بعضی وقت‌ها کلمات حضرت را متناقض احساس بکند. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در یک‌جا خلفا را نقد می‌کند، در یک‌جا مشروعیّت دو تا از آن سه تا را اعتراف می‌کند، در یک‌جا به هر سه نفر آن‌ها اعتراف می‌کند. خوب این‌ها چطور با هم جمع می‌شود؟! بحث بنده این است که شأن نزول کلمات و نامه‌های حضرت را بحث بکنیم که این نامه یا خطبه در چه شرایطی از حضرت صادر شده است. این مهم است ما گاهی چون فضای حضور داریم، یکی از سخنرانی‌هایی را که یکی از بزرگان می‌فرماید، چون فضای کشور در اختیار ما است که چه کسی چه چیزی گفته است، آن وقت تحلیل‌های کلام گوینده را کاملاً متوجّه می‌شویم. امّا اگر بین کلام و فضا فاصله بیفتد، آن وقت این متن را در اختیار یک نفر قرار بدهند، 50 سال بعد متوجّه نمی‌شود که این‌جا دقیقاً به چه کسی اشاره دارد؛ شاید متوجّه نشود که فرض بفرمایید گفتند: پشت بلند بگو؛ بگوید این هم پشت بلندگو مثلاً… تا این فضا در اختیار کسی نباشد، این جمله، این تأکید را نمی‌فهمد که یعنی چه. نهج البلاغه هم همین‌طور است.

 دلایل مهجوریّت نهج البلاغه

یکی از دلایل مهجوریّت نهج البلاغه این است که شأن نزول کلمات روشن نیست، یکی هم به خاطر روشی است که مرحوم سیّد (اعلی الله مقامه الشّریف) در جمع‌آوری این کتاب داشته است که کلمات و نامه‌ها را تقطیع کرده است؛ لذا گاهی پنج تا خطبه و سه تا نامه همه‌ی آن‌ها یک مطلب است، به هم وصل است و اگر این روشن نشود، یک مقدار ارتباط کلمات دقیق روشن نمی‌شود. چون غرض آن بزرگوار بیشتر بحث‌های ادبی بوده است. سؤالات مهم در مورد خطوط قرمز حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و سؤالات مهمّی هم در زندگی ما وجود دارد که با امیر المؤمنین (علیه السّلام) گره خورده است. مثل این‌که خطوط قرمز حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه چیزی بوده است؟ مثل این‌که آیا در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) مصلحت‌اندیشی‌ بوده است یا نبوده است؟ مفاسد اقتصادی بوده است یا نبوده است؟ اختلاس بوده است یا نبوده است؟ رفتار امیر المؤمنین (علیه السّلام) با اختلاس‌گران یکسان بوده است یا نبوده است؟ مورد داشتیم که آیا امیر المؤمنین (علیه السّلام) حق‌طلبی را برای یک مصلحت دیگری کنار گذاشته باشد یا نه؟ افراط‌گرایی در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در سربازان حضرت بوده است یا نه؟ تندرویی بوده است یا نبوده است؟ جای افکار عمومی در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) کجا بوده است؟ این‌ها دقیقاً مسائل امروز ما است. در حکومت حضرت هم می‌شود به آن پرداخت. لذا بحث بسیار مهمّی است.

واکاوی شکست حکومت پیغمبر و امیر المؤمنین (سلام الله علیهما) و نقد این نظر

اصل این پروژه‌ی فکری در واقع یک پروژه‌ای است که بنده چند سالی است به آن می‌پردازم و آن هم واکاوی دو شکست است. یعنی برداشت ما این است که حکومت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حکومت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) شکست خورده است که از جهتی درست است و از جهتی نه. از این جهت درست نیست که آن‌ها به خیلی از چیزها رسیدند، کما این‌که امروز ما جمعه صبح بلند شدیم و دور هم جمع شدیم و از آن جهت درست است که آن‌ها به آرمان‌ها و توان بالقوّه‌ی خود نرسیدند. خوب چرا شکست خوردند؟ چه عواملی باعث شد؟ نقش مردم چیست، نقش خواص چیست؟ جای منافقان کجا است؟ این بحث خیلی مفصّلی است. برای این‌که بحث ما محدود بشود، آن را به نهج البلاغه محدود می‌کنیم و الّا این پروژه خیلی مفصّل است، شاید بنده بیش از سیصد جلسه در مورد این موضوع صحبت کردم.

به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در نتیجه‌ی تلاش خواص

 امروز یکی از خطوط قرمز امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را بیان می‌کنم. بحث را از وسط آغاز می‌کنم، به این جهت که امروز فاصله می‌افتد و الّا خود داستان به حکومت رسیدن امیر المؤمنین یک بحث بسیار بسیار مهمّی است و کمتر هم بحث شده است و به انقلاب ما خیلی شباهت دارد. البتّه بنده خیلی مخالف هستم که مسائل تاریخی را تطبیق به روز بکنم؛ به این معنی که آن اتّفاق این اتّفاق است ولی علل و عوامل آن، خیلی از علّت‌های آن نزدیک به هم است. یعنی چه؟ یعنی این‌که به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) حاصل تلاش پنج هزار نفر آدم و دو سه تا آدم خاص است. نه جامعه‌ی اسلامی. حالا إن‌شاءالله رسیدم عرض می‌کنم اگر دو سه نفر آدم خاص با چهار، پنج هزار نفر آدم نبودند -که آن موقع دنیای اسلام بیش از چند میلیون نفر جمعیت داشته است- هیچ وقت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خلیفه‌ی چهارم هم نمی‌شد و امروز امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) لعن می‌شد. امیر الؤمنین (صلوات الله علیه) تا پایان قرن دوم (معاذ الله) منفورترین شخص جهان اسلام است. اگر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به حکومت نمی‌رسد، امروز هیچ اثری از مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) باقی نمانده بود. آن وقت برای ما جالب می‌شود که ببینیم آن یکی دو نفری که باعث شدند امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به حکومت برسد، چه کسانی هستند. این‌قدر نقش خواص می‌تواند مهم باشد. منتها چون بحث آن مفصل است و با یک جلسه جمع نمی‌شود، آن را رها می‌کنم یعنی بحث را منطقی پیش نمی‌برم، یک مسئله آن را فعلاً امروز مطرح می‌کنم.

فساد اقتصادی جامعه در زمان به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

مطالبات امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) متعدّد است. امّا یکی از آن‌ها از خطوط قرمز حضرت است که امروز محلّ بحث من است. امیر (سلام الله علیها) وقتی به حکومت رسید که 25 سال همه نوع فسادی اتّفاق افتاده است -إن‌شاءالله بعداً به آن می‌پردازیم- اختلاس‌هایی معادل‌سازی امروز بکنیم به همین هشت، ده هزار میلیارد تومان می‌شود آن را تطبیق بدهیم بود که نمونه بخواهم خدمت شما عرض بکنم بعضی از نزدیکان خلیفه‌ی سوم که باعث به حکومت رسیدن او شدند، مثل عبد الرّحمن بن عوف وقتی از دنیا رفتند قریب به سه میلیون و دویست هزار دینار از این‌ها به عنوان میراث باقی ماند و سه میلیون و دویست هزار دینار، یعنی سه میلیون و دویست هزار مثقال طلا. یعنی سه میلیون و دویست هزار، چهار گرم و 24 صدم گرم طلا. قریب به 12 تن طلا بلکه بیشتر. 12 کیلوگرم طلا از یک نفر ارث رسید. این حاصل فساد اقتصادی دولت خلیفه‌ی سوم بود که زیاد هم است. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) وارث این حکومت است.

ایجاد اختلاف طبقاتی در اثر فساد اقتصادی

 و خوب وقتی فساد اقتصادی این‌طور است، اختلاف طبقاتی در جامعه قطعاً ایجاد می‌شود؛ چون ثروت محدود است یا باید توزیع متناسب به همه مساوی کرد، یا حداقل متناسب و عادلانه توزیع کرد یا این‌که اگر قرار باشد این یارانه‌ای که الآن می‌دهند 45 هزار تومان است، اگر به کسی می‌دهند نمی‌فهمد دادند یا ندادند این را به جای 70 میلیون نفر به 7 میلیون نفر، به هفتصد هزار نفر، به 70 هزار نفر، به هفتصد نفر، به 70 نفر بدهند شما مدام یک صفر در مقابل 45 هزار تومان اضافه بکنید. می‌شود ماهی چهار میلیارد و نیم به بعضی‌ها بدهند. آن وقت رقم زیاد می‌شود، پول زیاد است منتها در دست چند نفر محدود رسیده است. این اختلاف طبقاتی را جدّی می‌کند.

اشرافی‌گری نتیجه‌ی ایجاد اختلاف طبقاتی

وقتی اختلاف طبقاتی در جامعه‌ای مثل جامعه‌ی عثمانی جدّی بشود، اشرافی‌گرایی به دنبال آن می‌آید. از شهوات انسان اشرافی‌گری است، شهوات اوّلیّات هستند عذرخواهی می‌کنم از محضر شما یک گوسفند نری یک گوسفند مادی را ببیند هیچ چوپانی لازم ندارد که با اشاره و با کنایه و این‌ها معرّفی بکند، غریزه‌ی او، محرّک او خواهد بود، شهوات این‌طور است؛ شهوات نیاز ندارد که شما کسی را تحریک بکنید وای به حال این‌که تحریک بکنیم، دیگر چه می‌شود.

شرایط به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 لذا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در جامعه‌ای وارث حکومت شد که -همین‌طور اجمالی عرض می‌کنم- امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را به عنوان یکی از فقهای اهل سنّت پیروی مکتب شیخین پذیرفتند نه امیر المؤمنینی (صلوات الله علیه) که ما قبول داریم به همین جهت هم إن‌شاءالله بحث خواهیم کرد که حضرت اصلاً حکومت را نمی‌پذیرفت. چون حضرت جانشین کسی شد که دنباله ‌روی شیخین است، دو خلیفه‌ی اوّل باشد و دو خلیفه‌ی اوّل قبله‌ی امّت بودند و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هم اگر قرار بود رسماً با آن دو نفر مخالفت بکند، حکومت خود را از دست می‌داد. حضرت اوّلاً مایل نبود که حکومت را بگیرد. در این شرایط به حکومت رسید. در شرایطی که اشرافی‌گری به گونه‌ای بود که مثلاً فرض بفرمایید که الآن همسر یکی از مراجع یا مثلاً ولی فقیه یا رئیس جمهور مثلاً یکی از ارکان نظام فرض کنید که با 40 تا ماشین اسکورت مثلاً سیصد نفر محافظ با سر و صدا جایی بروند. ببینید چه اتّفاقی می‌افتد؟ بعد وقتی در ماشین را باز می‌کنند، آن همسر مرجع تقلید مثلاً وقتی بیرون می‌آید یک تاج طلا بر سر داشته باشد. دیگر من برای این‌که جسارت نشود مثال به قبل از انقلاب نزدم. معلوم است که در این جامعه مسابقه‌ی اشرافی‌گری اتّفاق می‌افتد.

مشکلات مردم در زمان به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که به حکومت رسیدند، مردم خیلی مشکلات داشتند. تعبیر خود حضرت به مالک اشتر این است که: یا مالک «هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ»[4] این دین دست اشرار اسیر شده بود. این دین اسیر شده بود، به دست اشرار هم اسیر شده بود. «يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» هوای نفس که خیلی عامل خطرناکی است «أَعَاذَ اللَّهُ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا» باور نکردنی است که یک عدّه‌ای با علم ولی به خاطر هوای نفس و شهوات خود سر پسر پیغمبر را بریده باشند ولی این اتّفاق افتاده است. هوای نفس مسئله‌ی دامنه‌داری است.

علّت مخالفت اوّلیه‌ی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در قبول حکومت

 امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این شرایط به حکومت رسیدند. خیلی هم اوّل ناز کردند و قبول نکردند به این جهت که حضرت را نمی‌خواستند که او را بر سر جای خود قرار بدهند، بگویند: آقا شما بیا برگردد، بیا خلیفة الرّسول هستی، معصوم هستی، آیه‌ی تطهیر داریم. این‌ها نبود. می‌گفتند: شما یکی هستی از فقهای دنبا‌ل‌روی دو خلیفه‌ی اوّل.

نامسلمان بودن عثمان از نظر جامعه‌ی زمان او

آن جامعه‌ای که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را به حکومت رساند، خلیفه‌ی سوم را مسلمان نمی‌دانست. حالا این‌ها را إن‌شاءالله بعداً عرض خواهم کرد و در فهم کلمات حضرت اثر دارد که مردم مخاطب امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در مدینه و در کوفه اکثریّت مطلق عثمان را نامسلمان می‌دانستند. مثلاً جناب عمار معروف است که شتّام عثمان بود، نه شتم می‌کرد که شتّام بود که صیغه‌ی مبالغه. یعنی جناب عمار هر کجا می‌نشست، راجع به عثمان با فحش حرف می‌زند و مردم او را در قبرستان مسلمین دفن نکردند ولی حالا غیر از عمار و امثال او اکثریّت مطلق مردم دو خلیفه‌ی اوّل را قبله‌ی خود می‌دانستند و آن‌ها را در عرض پیغمبر نشانده بودند ولی خلیفه‌ی سوم را نه، به خاطر آن شرایط اقتصادی که بعداً توضیح خواهم داد، اصلاً ایشان را مسلمان هم نمی‌دانستند. لذا دو خلیفه قبول داشتند با یک فطرتی حالا خلیفه‌ی سوم کأنّه آمده است، مردم شام را البتّه عرض نمی‌کنم.

دور کردن مردم از در خانه‌ی اهل بیت

این توضیحات اوّلیه را دادم برای این‌که عرض بکنم ما بودیم کدام یک از خطوط قرمز را تقویت می‌کردیم؟ در جامعه‌ای که امام‌شناسی که بسیار بسیار مهم است، از بین رفته است، در جامعه‌ای که ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) مرده است. در جامعه‌ای که – در آن جلسات فاطمیّه توضیح دادیم- مصداق اهل بیت (علیهم السّلام) دست خورده شده است. گفتند: سادات بنی هاشم اهل بیت هستند، یعنی جمعیت را زیاد کردند و قیمت اهل بیت (علیهم السّلام) را شکستند، نرخ بازار را شکستند. کتاب نسخه‌ی خطّی تک را بردند، از روی آن کپی کردند، پنج هزار تا، هفت هزار تا، ده هزار تا، دیگر از قیمت افتاد، اهل بیت، پنج تن، تبدیل به سادات بنی هاشم شدند، ده هزار نفر در رأس همه‌ی آن‌ها هم عبّاس را معرّفی کردند، یعنی آدرس غلط دادند. عالم اهل بیت (علیهم السّلام) را هم ابن عبّاس معرّفی کردند؛ مردم را از در خانه‌ی اهل بیت دور کردند، این‌ها را قبلاً به اندازه‌ای که فرصت داشتیم در بحث فاطمیّه مرتبط بود توضیح دادیم.

تغییر پیدا کردن نگاه مردم به اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیه)

آن بحث‌ها ادامه‌ی همین پروژه بود، ذیل همین پروژه بود. وقتی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به حکومت رسید، مردم تقریباً برای اهل بیت احترام نسبی قائل بودند. یعنی چه؟ الآن ما فرض کنید یک وکیلی، وزیری جایی نماینده‌ی مجلسی، استانداری بیاید، یک پسر استاندار است؛ در یک روستایی بگویند: این پسر کدخدا است، کار نداریم پسر کدخدا دکترا دارد، آیت الله است یا فاسق است، این پسر کدخدا است، حرمت پسر کدخدا را نگه بداریم. نگاه مردم به اهل بیت این بود که فامیل‌های پیغمبر هستند، حرمت نگه بداریم. اصلاً مرجعیّت علمی و بحث تقوا و شرافت ملکوتی و این‌ها مطرح نبود، از بین رفته بود، سکوت بود. تازه مسلمان‌ها بسیار زیاد بودند، چند برابر زمان اسلام به خاطر فتوحات و این‌ها اصلاً پیغمبر را ندیده بودند، آن 180 دفعه حداقل که پیغمبر در خانه‌ی اهل بیت را ندیده بودند. کسی حرف نزده بود، این‌ها خویشاوندان پیغمبر بودند. یادگاران پیغمبر بودند در همین حد که خویشاوند هم هستند. چون هیچ جایگاهی هم در جامعه نداشتند.

خانه‌نشین کردن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یکی از مظلومیّت‌های ایشان

یکی از نقدهایی که به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) شده است که کسی مثل ابن تیمیه به او نقد کردند -که خدا إن‌شاءالله او را با محبوبان خود محشور بکند- این است که علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) جنگ با کفّار را رها کرد، بعد از 25 سال در جمل با مسلمان‌ها جنگید. بله امیر المؤمنینی (صلوات الله علیه) که شمشیر او برای کفّار کمر شکن بود، 25 سال در نیام رفت. همین برای اسلام کافی است که سردار پیغمبر 25 سال خانه نشین شد، بلکه چاه‌کن شد؛ یعنی اگر انسان بخواهد مظلومیّت‌های امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را بشمارد انصافاً دیگر حرف نمی‌تواند بزند که از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک فرد چاه‌کن در جامعه ساختند، آدم این درد را به کجا ببرد. دیگر نمی‌تواند حرف بزند که از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در جامعه یک فرد چاه‌کن ساختند. آدم این درد را به کجا ببرد! بگوییم حالا باغدار شد.

فساد مالی به عنوان مهمترین خطوط قرمز امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

حضرت وقتی به حکومت رسید خیلی از خطوط قرمز را خراب شده دید، خیلی از مرزهای اسلام نابود شده بود. شما بودید اوّل کار کدام یک از این‌ها را احیا می‌کردید؟ مرزهای اعتقادی نابود شده است، مردم اهل بیت را که عامل هدایت هستند  به این عنوان نمی‌شناسند. آن‌ها را به این عنوان که فامیل‌های پیغمبر هستند می‌شناسند. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) قبل از این‌که روی این‌ها سرمایه‌گذاری بکند، روی فساد مالی سرمایه‌گذاری کرده است، یعنی مهم است. لذا نفرمود: اگر من بیایم به حسن و حسین (علیهم السّلام) پست می‌دهم، فرمود: اگر من بیایم مال حرام خورده باشید از شما پس می‌گیرم حتّی اگر مهریه‌ی همسران شما باشد، این‌ها هم باور نمی‌کردند. در آن انقلاب هم مردم از فساد اقتصادی عثمان یک، فضای امنیتی او دو، خشونت او سه و کارگزاران فامیل درجه یک او که بر سر مردم سوار هستند برادرها و آقازاده‌هایی که بر سر کار بودند، خسته شده بودند، لذا خیال کردند امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دارد شعار تبلیغاتی می‌دهد گفتند: باشد، قبول کردند. امّا بعداً نتوانستند تحمّل بکنند. چون فساد کم کم ایجاد می‌شود، به این راحتی هم نمی‌شود آن را از بین برد، مبارزه لازم دارد.

اثرات شهوت در جامعه

جامعه‌ی شهوتران، جامعه‌ای که امام حسین را (علیه السّلام) می‌کشد، به اعتقاد او کار ندارد. جامعه‌ای شهوت‌ران منطق نمی‌شناسد، شهوت منطق نمی‌شناسد. این همه جنایاتی که گاهی در جامعه اتّفاق می‌افتد یا جوامع دیگر که انسان باور نمی‌کند اصلاً بعضی پرونده‌های قضایی را آدم نمی‌تواند بخواند، چطور یک چنین جنایتی رخ داده است برای شهوت است. شهوت که منطق را نمی‌فهمد. وقتی شهوت باشد عقل نیست. لذا انسان شهوت‌ران منطقی عمل نمی‌کند. این‌ها گفتند: باشد. حضرت که به حکومت رسید، چند تا خطّ قرمز ترسیم کرد که این‌ها برای جامعه‌ی آن روز خیلی عجیب بود. بعضی از آن‌ها را گذاشتند به حساب این‌که دارد به سیستم خلفا عمل می‌کند ولی بعداً دیدند نه فرق دارد.

اهمّیّت شهر کوفه

مثلاً امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) وقتی بعد از هفت هشت ماه بعد از حکومت خود به کوفه وارد شد، کاخ حکومتی کوفه آماده بود، ساخته بودند، دار الحکومه ساخته بودند و کوفه هم بسیار جای مهمّی بود، کوفه را یک شهر نبینید، کوفه یک استانی است که حداقل پانصد هزار نفر جمعیت دارد و نصف ایران امروز هم حواشی آن است، یعنی از یک کشوری مثل امروز بیشتر و بعد هم بسیار ثروتمند.

زندگی فقیرانه‌ی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در دوران حکومت خود

 امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بیشتر حکومت خود را در کوفه‌ای زندگی می‌کرد. من دارم از وسط حکومت بحث می‌کنم عرض کردم چون در یک جلسه می‌خواهم بحث را نگه بدارم بعداً ادامه بدهم نرفتم از اوّل کار شروع بکنم. نظم منطقی را حفظ نکردم. حضرت در مدینه خلیفه شد ولی وقتی بعد از جمل به کوفه تشریف بردند، در آن کوفه اکثریّت مردم ثروتمند بودند، به گونه‌ای که بعضی‌ها می‌آمدند به امیر المؤمنین می‌گفتند: «أبَالعِراقُ تَصنَعُ هَذا؟» شما در عراق این‌طور زندگی می‌کنید؟! انگار یکی مثلاً فرض بفرمایید در نیاوران نان جوی خشکیده بخورد. فرق دارد با مثلاً جنوب شهر. آدم تعجّب می‌کند.

ثروتمند بودن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در هنگام رسیدن به قدرت

 و حضرت هم شخصیت ثروتمندی بود به خاطر این‌که 25 سال کاری با ایشان نداشتند، ایشان کاسبی کرده بود، تجارت کرده بود، بیشتر آن را هم وقف کرده بود ولی وضع ایشان خوب بود، حضرت ثروتمند شده بود، هم چاه‌های آب قابل شرب، هم باغ‌های متعدّد. بعضی از باغ‌هایی که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) کاشته بود معروف بود. 50، 60 سال بعد مثلاً بنی امیّه حاضر بودند پول‌های کلان بدهند، آن باغ‌ها را از اهل بیت بخرند به این دلیل که باغ‌ها ارزنده بود، حالا ما که قائل هستیم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هم کاشته است، درخت و چاهی که به دست امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) تأسیس بشود، معلوم است که برکت آن با آن‌های دیگر فرق دارد. لذا این باغ‌ها و چاه‌ها مشهور بود. کما این‌که عزیزانی که مشرّف شدند دیدند روی کانتینرهایی که در مدینه است همه جا اسم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) حذف شده است، جز آن‌جا که چاه‌ها مربوط به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است، هنوز هم روی آن کانتینرها نوشتند که این آب برای کجا است.

کاخ‌نشین نشدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در هنگام رسیدن به حکومت

 حضرت وقتی به کوفه تشریف آوردند، داخل دار الحکومه نشدند. در حالی که دار الحکومه را برای کسانی دیگر ساخته بودند خوب یا بد یک بار دولت اسلامی هزینه کرده بود، این‌ها برای بیت المال بود حضرت می‌توانست برود در آن دار الحکومه در یک سوم آن کار بکند. روی گچ‌بری‌های آن پارچه بزنند. می‌توانست این کار را بکند. اصلاً برای جامعه‌ای که زمان عثمان، تبختر حاکمان را دیده بودند مسئله‌ای نبود. به ادبیات امروز این کار پوپولیستی بود یا نه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به آن اعتقاد داشت؟ ما که شیعه هستیم واضح است که گزینه‌ی یک نیست. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) وقتی وارد کوفه شدند، داخل دار الحکومه نشدند. بلکه حضرت مدّتی خانه‌ی ابی جعده که خواهر زاده‌ی حضرت بود، پسر امّ هانی بود سکونت کردند تا یک جای کوچک ساده‌ای ساخته شد. یعنی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) آبروی حکومت خود را در کاخ زندگی کردن، کاخ آماده ندیده است. بنابراین در آن دوره این سؤال نبود برای مردم که آقا انقلاب کردیم کاخ‌ها به دست ما افتاد این‌ها را می‌توانیم به مقدار خیلی کم به مسئولین بدهیم. آن‌ها را بیرون بکنیم، یک عدّه دیگر داخل آن کاخ‌ها زندگی بکنند یا در مظاهر حکومت. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نپذیرفت. کسی مثل معاویه فکر بکند، ممکن است بگوید: این اقدام پوپولیستی بود، تبلیغاتی بود ولی این برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مهم بود.

بی‌آبرویی قلمداد شدن زندگی اشرافی برای مسئولین از نظر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

حالا جلوتر عرض خواهم کرد که حضرت حکومت خود را به خاطر این مسئله داد و آن هم این بود که حضرت نمی‌خواست بعضی از مظاهر اتّفاق بیفتد یکی از آن‌ها زندگی در فضای اشرافی بود. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) زندگی در فضای اشرافی را برای مسئولان بی‌آبرویی قلمداد می‌کرد نه آبرو. لذا هیچ گزارشی نرسیده است که سفیر فلان کشور از روم، از کجا آمد حضرت در آن کاخ از او استقبال کرد. اگر این بحث‌ها دقیق مطرح نشود کما این‌که من به یاد دارم سال 88 یک بنده‌ی خدایی در تلویزیون مطرح کرد، یکی از وزرای اطّلاعات ما که باید مجتهد باشد بعد از انقلاب او را متّهم کرد که حرف‌های مارکیستی داری می‌زنی، این‌ها حرف‌های مارکسیستی است. باید دقیق مطرح بشود و ما امروز کاملاً می‌بینیم که این فضا نیست. ما می‌بینیم که بعضی از مسئولین ما در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که بسیار بزرگ است. حالا عرض می‌کنم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اگر بود چطور رفتار می‌کرد و همسر بعضی از مسئولین ما اگر بخواهد مهمانی بدهد مثلاً در کاخ سعد آباد می‌برد شوی لباس می‌گذارد مهمانی می‌دهد. این یعنی شکاف عمیق بین آن فضا و آن فضا.

عدم مخالفت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در حاکم بودن ثروتمندان

بعداً إن‌شاءالله توضیح می‌دهیم که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مخالف نبودند که حتّی ثروتمندان در جامعه حاکم بشوند، نه این‌که ثروتمند در جامعه حضور داشته باشد که با حاکمیّت ثروتمندها مخالف نبود. برای این‌که بعضی از حکّام امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) ثروتمند بودند.

مخالف حضرت برای داشتن مظاهر ثروت در زمان حکومت

منتها حضرت از این‌که این‌ها مظاهر ثروت را زمان حکومت داشته باشند مخالف بودند، اصلاً خود حضرت ثروتمند بود. اگر حضرت مخالف بود با این‌که ثروتمندان حاکم بشوند، خود او نمی‌توانست حکومت بکند. خود حضرت ثروت داشت ولی در دوره‌ی حکومت خود به گونه‌ای زندگی می‌کرد که حیرت‌آور بود. ائمّه‌ی بعدی هیچ گاه به حکومت نرسیدند که ما تجربه‌ی دومی هم پیدا بکنیم حالا غیر از همان شش ماه امام حسن که برای همان فضا است، فضای جدیدی نیست که بگوییم دوره عوض شد، زندگی اقتصادی مردم جا به جا شد.

تحت نظر بودن بلاد بین المللی و زندگی مسئولین حکومتی از طرف امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 آن یک نمونه‌ای که داریم، این است که در حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) مسئولین به شدّت ساده زیست باید می‌بودند و بررسی‌های ما نشان می‌دهد سربازان گمنام امام زمان (علیه السّلام) دو جا فعّال جدّی بودند -حالا إن‌شاءالله بعداً در نهج البلاغه تطبیق می‌کنند ببینید- سربازان گمنام امام زمان (علیه السّلام)، زمان امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یکی در بلاد بین المللی مثلاً در شام به شدّت فعّال هستند. نمی‌گویم جاسوس برای این‌که جاسوس بار منفی دارد، در حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) سرباز گمنام امام زمان (علیه السّلام) است کسی که حقیقتاً کار اطّلاعاتی می‌کند و دومین آن در زندگی مسئولین بودند. مسئولین آب می‌خوردند امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) می‌فهمید و عکس العمل نشان می‌داد.

ابا نداشتن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از افشاگری در مورد فساد اقتصادی مسئولین

در این نهج البلاغه معلوم است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از افشاگری در مورد فساد اقتصادی مسئولان ابا ندارد. چون این سؤال هم می‌تواند مطرح بشود که یک وقت مطرح کردن بعضی از این امور خلاف مصلحت نباشد. البتّه یک وقت که إن‌شاءالله راجع به مصلحت صحبت کردیم، عرض می‌کنیم مواردی داریم که حضرت فساد را برای مصالحی تحمّل کرده است. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) (معاذالله) آن‌طور که ما تعریف می‌کنیم در جامعه‌ که این‌جا اگر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بود شمشیر به دست می‌گرفت، نبوده است. امام مصلحت است. منتها باید بعداً توضیح بدهیم امّا نسبت به مسئولان حضرت به هیچ وجه اجازه نمی‌داد تظاهر مسئولی به تبختر و اشرافی‌گری برسد. بلکه وقتی که باخبر می‌شد از این‌که او از زندگی عادی فاصله گرفته است عکس العمل نشان می‌داد این عکس العمل را رسانه‌ای می‌کرد.

اهمّیّت قائل شدن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) برای افکار عمومی

اگر شما نامه‌های امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را نگاه بکنید و پیگیری بکنید، می‌بینید که افکار عمومی آن زمان گزارش کردند فرض کنید مثل الآن که نامه‌ها می‌آید، عفو عمومی برای ولادت با سعادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) یا مثلاً فرض بفرمایید انتصابی، چیزی نامه‌ها منتشر می‌شود رسانه‌ای می‌شود، آن زمان هم نامه‌ها را سر میدان برای مردم می‌خواندند. لذا رسانه‌ای می‌شد. اگر نامه‌ای سرّی بود معلوم است، بعضی از نامه‌ها معلوم است سرّی است. بقیه منتشر می‌شد. قرائن زیادی دارد که -حالا در بحث افکار عمومی إن‌شاءالله عرض خواهم کرد- امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) گاهی به معاویه می‌گوید: من جواب تو را نمی‌خواهم بدهم، تو اصلاً لایق این نیستی که من جواب تو بدهم ولی این را می‌گویم. یعنی من غیر از تو باید به افکار عمومی هم جواب بدهم، آن‌ها هم شبهه را متوجّه بشوند.

ممانعت مردم از عزل شریح قاضی توسّط امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 حضرت می‌داند این حرف‌ها را مردم خواهند شنید و خوب مثلاً فلان مسئول دولت، مثلاً رئیس قوّه‌ی قضائیه یا دادستان کلّ کشور حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دزدی نمی‌کند یک آدمی است که ناصبی مسلک هم است، حضرت او را به مصلحت نگه داشته است شریح قاضی. این نامه‌ی سوم نهج البلاغه است. یک آدم تر و پاکیزه‌ی آب کشیده هم نیست، شریح قاضی است که از معروفین به مخالفت و دشمنی با امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است و حضرت ایشان را عزل می‌کند، مردم اجازه نمی‌دهند. مردم می‌گویند: این منصوب خلیفه‌ی دوم است مثلاً ما هم داشتیم مثلاً فرض کنید این وزیر دوره‌ی فلان، نخست وزیر دوره‌ی کجا است بلا تشبیه البتّه در بعضی از موارد آن. می‌گفتند: این منصوب زمان خلیفه‌ی دوم است، نمی‌شود آن را برداشت. نماینده‌ی مثلاً شیخ دوم در امور قضایی کوفه و شهرهای تابعه است. لذا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دید در جامعه سر و صدا شد، فشار توده‌ها از پایین، چانه زنی از بالا، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) او را ابقا کرد، او را برگرداندند.

کنترل شدن شریح قاضی توسّط امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

منتها به او فرمود: هر حکمی خواستی بدهی، اوّل من امضا کنم، بعد آن را منتشر بکن. یعنی سطح او را به قاضی مشورتی تقلیل دارد، کسی نمی‌تواند جلوی نفوذ حکم قاضی را بگیرد ولی حضرت فرمود: حکم دادی من باید امضا بکنم و هم او دیگر حواس خود را جمع کرد که به هر چیزی حکم ندهد، هم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عملاً این بار را خود به دوش گرفته بود. یعنی قاضی القضات حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) ناصبی است. این هم مظلومیّت حضرت را نشان می‌دهد. یعنی حضرت در این فضا دارد کار می‌کند این‌قدر کار سخت است.

علّت منتشر شدن نامه‌ی حضرت در اعتراض به شریح قاضی

در این شرایط این قاضی القضات رفت یک خانه‌ای خرید که 80 دینار پول آن بود. 80 دینار امروز با آن مسکن مهر هم، بلکه ودیعه‌ی مسکن مهر نیست. بیست و چند میلیون تومان می‌شود. 30 میلیون تومان. پارکینگ است دیگر، الآن پارکینگ 30 میلیون تومان است. آن زمان برای شماپول نبوده است و تورم مثل الآن نبوده است؛ برای این‌که ببینیم 80 دینار چقدر است یک بار رقمی که عمداً اوّل جلسه گفتم میراثی که عبد الرّحمن بن عوف به جا گذاشت، سه میلیون و دویست هزار دینار بود، قاضی القضات حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک خانه خرید 80 دینار. یعنی انصافاً باید برای او پیام تسلیت بفرستیم، 80 دینار به سه میلیون و دویست هزار دینار دیگر هیچ است. او یکی از بزرگان حکومت خلیفه‌ی سوم است، این هم قاضی القضات حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است و تازه محب هم نیست، یک آدم معروف به منصوب به خلیفه‌ی دوم است. حضرت به او نامه نوشت. چرا نامه نوشت؟ الآن جواب آن را دادم. حضرت می‌توانست یک تذکّر لسانی بدهد. چرا نامه نوشت؟ برای این‌که نامه منتشر می‌شود برای این‌که مردم مواضع حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را باید بدانند. معلوم است امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این امور ملاحظه نمی‌کند، آبروی این آقا نرود. این اسامی مخفّفی که به کار می‌برند و بعد می‌گویند: این کوه‌خواری کرده است. این امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است. این‌طور نیست، رسانه‌ای می‌کند.

تفاوت نسخه‌های شرح نهج البلاغه

در این نامه‌ای که رسانه‌ای کرد برای 80 دینار، نمی‌فرماید گزارش رسیده است که تو دزدی کردی، عبارت حضرت این است: … اگر به نهج البلاغه رجوع بکنید این نامه‌ی سوم است. می‌دانید که نهج البلاغه نسخ متعدّدی دارد. یعنی شماره‌ها در چاپ‌های مختلف متعدّد است. مثلاً نسخه‌ای که ابن میثم بحرانی شرح کرده است با نسخه‌ای که ابن ابی الحدید شرح کرده است با نسخه‌ای که مثلاً صبحی صالح شرح کرده است، نسخه‌ای که محمّد عبده شرح کرده است، نسخه‌ی علّامه‌ی جعفری، نسخه‌ی آیت الله مکارم این‌ها که شرح کردند، این‌ها کاملاً با هم متفاوت است ولی این معمولاً در نامه‌ها سه است. خیلی جاهای آن جا به جا است.

ثروت ناچیز شریح قاضی در قیاس با طلحه

فرمود: به من خبر رسیده است خانه‌ای خریدی که 80 دینار پول آن است. 80 دینار آن روز کم نبوده است. دیگر امّا خیلی حساب بکنیم پانصد میلیون نبوده است. دادستان کلّ کشور یک خانه بخرد چهارصد میلیون تومان، پانصد میلیون تومان قطعاً بیشتر از این نیست. نمونه‌ی دیگر به شما بگویم یک بار عثمان به زبیر دویست هزار دینار پول می‌دهد. می‌خواهم عدد به ذهن شما بیاید 80 دینار اصلاً گفتم باید به او پیام تسلیت می‌دادند، نه پیام تبریک. در جامعه‌ای که طلحه وقتی می‌میرد صد بُهار طلا از او می‌ماند. پوست بزغاله را می‌دوختند مشک آب می‌شد، هفت هشت لیتر در آن آب جمع می‌شد گوساله‌ی درشت را اگر می‌دوختند به آن بُهار می‌گفتند یعنی اگر کسی در صد تا گوساله سکّه بریزد این ثروت باقی مانده است. 80 دینار یعنی 80 دانه، 80 دانه را در جیب هم می‌شود ریخت. یک کیسه می‌شود به نسبت بُهار که پوست گوساله باشد و صد تا. هیچ چیزی نیست. یعنی اصلاً اگر ما بودیم… مثلاً الآن فرض کنید به ما بگویند: یکی از وزرا سه تا خانه‌ی یک میلیاردی هم دارد، الآن دیگر ظرفیت ما بالا رفته است، می‌گوییم: بنده‌ی خدا دیر رسیده است، ما این‌طور می‌گوییم، ده تا یک میلیارد هم دارد تازه خیلی پاک دست است، بلکه الآن صد تا یک میلیارد هم می‌گوییم: اصلاً چیزی نیست. 80 دینار پانصد میلیون هم نمی‌شود. یک خانه خریدی حضرت این را رسانه‌ای می‌کند.

اعتراض حضرت به شریح قاضی در مورد خریدن خانه

می‌فرماید: «بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً»[5] 80 دینار رفتی خانه خریدی؟! «وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً» چون خانه آن زمان ارزش داشت. خانه آن زمان‌ها اگر می‌خریدند مثلاً یک چهار دیواری در بیابان‌ها شما حساب بکنید آن موقع‌ها که خرید و فروش مهم…

اهمّیّت خانه در کوفه

البتّه اگر من یک وقت وقت بکنم راجع به خانه در کوفه بحث خواهم کرد، خانه در کوفه به جهاتی قیمتی بوده است که آن جمله را هم خوب متوجّه بشویم که چرا عمرو سعد به امام حسین (علیه السّلام) گفت: «أَخَافُ أَنْ تُهْدَمَ دَارِي»[6] خانه‌ی منرا خراب می‌کنند ولی اگر یک‌جایی بود، شما در یک بیابانی زمینی فرض کنید چهار دیوار بکشید که حالا قدیمی‌ها را نگاه بکنید پدران ما در روستا این‌قدر لزوماً سند امضا نمی‌کردند، شاهد بگیرند، وسیله‌ی کاسبی نبوده است.

عصبانیّت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از شریح قاضی

خانه‌ی تو این‌قدر ارزش داشته است یعنی یک قیمت اوّلیه داشته است که  «وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً» هم این را سند زدی، هم چهار تا شاهد آوردی دیدند. یعنی یک مقدار ارزش داشته است، کمتر از آن چیزی که من عرض کردم. هنوز انتقاد مکتوب نیست، بعد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نامه را منتشر می‌کنند. فرمود که: این‌طور بوده است؟ یعنی هنوز چیزی ثابت نشده است دزدی هم نه، سؤال کرد. گفت: بله. «فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ» حضرت با خشم به او نگاه کرد یعنی این‌که چرا تأیید کردی. نباید این کار را می‌کردی.

توجّه دادن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به قیامت

فرمود: به زودی کسی به سراغ تو خواهد آمد که این شهود و سندها دیگر برای او فایده دارد، محکمه‌پسند نیست. این سند را برای محکمه دادی که رفتی شکایت کردی، معلوم بشود که این خانه برای تو است، به زودی قاضی تو را قضاوت خواهد کرد که این شهود… چون شهود به ظاهر عمل می‌کنند، نمی‌دانند که پول تو از کجا است. از کجا آوردی. پول تو کثیف بوده است یا نبوده است، پول‌شویی کردی یا نکردی. حلال بوده است یا مال مردم در آن بوده است، قاضی چه می‌داند. پولی که الآن در حساب من است، لباسی که بر تن من است، ظاهراً برای من است، شما چه می‌دانید که من چه کار کردم. فرمود: به زودی کسی تو را قضاوت خواهد کرد که این شهود و این نامه محکمه‌پسند آن محکمه نخواهد بود. بعد فرمود: تو سند نوشتی برای خانه‌ی خود، می‌خواهی من هم برای خانه‌ی تو سند بنویسم؟ گفت: بله آقا. سند آن را شما بنویسید کتمان می‌کند دیگر. شما امضا بفرمایید. حضرت نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» عبدی فانی که غرق در دریای شهوات است نامه‌ی سوم را نگاه بکنید این نامه است- خانه‌ای خریده است… می‌دانید قدیم‌ها در روستاها خانه می‌خریدند می‌گفتند: به حدود اربعه. یعنی چهار طرف دارد. یک طرف این خانه‌ای که او خریده است آفات او را احاطه کرده است. این‌طور بود دیگر می‌گفتند: یک طرف آن به کوه می‌رسد، یک طرف آن به رودخانه می‌رسد احاطه شده است فرمود: یک طرف آن را آفات احاطه کرده است. یعنی فانی است. شما نگاه بکنید در فضای آن روز انصافاً سخت این حرف‌ها برای مردم سخت بوده است و یک طرف آن را شهوات فرا گرفت. یک طرف آن را مصیبت‌ها فرا گرفت. یک طرف آن را بلایا. این خانه، خانه‌ی آباد است یا خانه‌ی ویرانه‌کننده‌ی سرنوشت تو.

علّت اهمّیّت مسائل مالی دولتمردان برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

چرا حضرت این‌طور برخورد کرده است؟ رسانه‌ای کرده است؟ برای من خیلی عجیب است وقتی می‌بینم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اگر با قاطعیّت نگوییم مهمترین یکی از مهمترین خطوط قرمز ایشان مسائل مالی دولتمردان او است. چرا؟ برای این‌که آسیب‌پذیرترین نقطه‌ی یک حکومت وقتی است که بین مردم و مسئولین فاصله بیفتد. مقایسه بکنند و تفاوت ببینند. مردم به ثروت میراثی کسی کاری ندارند امّا در شرایط یکسان ببینند تفاوت در برداشت است، نمی‌توانند تحمّل بکنند و اساس حکومت سست خواهد شد.

کم نظیر بودن عثمان در برخورد تند با مخالفین خود

یک وقتی حکومت، حکومت مستکبران است، قرار نیست مردم دل بدهند؛ در دولت خلیفه‌ی سوم بعداً عرض خواهیم کرد؛ اصلاً افکار عمومی ارزشی نداشتند. اگر کسی به حکومت خلیفه‌ی سوم اعتراض می‌کرد، خود او رأساً در مقابل مردم او را می‌زد. خیلی کم پیش می‌آمد فرعون هم این کار را نمی‌کرد. عثمان از لحاظ درایت سیاسی در تاریخ حکومت‌داری دنیا کم نظیر است. خسرو پرویز هم این کار را نمی‌کرده است؛ این‌ها اگر هم می‌کشتند مثلاً اشاره می‌کردند یکی بعداً که طرف می‌رفت بیرون به طور خودجوش داخل دره می‌افتاد ولی این‌که مستقیم کسی حرف بزند، خود او وارد عمل بشود خیلی کم داریم. شما معاویه را نگاه بکنیدد ابداً نمونه نداریم یک نمونه هم نداریم کسی مقابل او بلند شده بود بر سر او فریاد زده باشد و او عکس العمل نشان داده باشد. عثمان این کار را می‌کرد.

نقد مظاهر حکومت سه خلیفه‌ی پیشین توسّط امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک فرصت چهار ساله دارد که در آن سه جنگ بزرگ شده است، دنبال این است که بفرماید بین این حکومت چهار ساله‌ی محدود با آن سه تا حکومت 25 ساله قبلی تفاوت ماهوی وجود دارد و مردم هم هنوز این را باور ندارند و حضرت هم عملاً بیانی نمی‌تواند حکومت‌های قبلی را روی تریبون نقد بکنند. لذا مظاهر حکومت‌های قبلی را نقد می‌کند که یکی از آن‌ها مسئله‌ی مالی است.

شرط حکومت کردن حکومت دینی بر دل مردم

 امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) قرار بود بر دل‌ها حکومت بکند. اگر قرار است حکومت‌های دینی بر دل‌ها حکومت بکنند، حتماً باید فاصله‌ی مالی مسئولین آن حکومت در برداشت از بیت المال با مردم کم بکنند. ماشین یک میلیاردی هم اگر دارند در دوره‌ی حکومت خود سوار نشوند. چه برسد به این‌که از بیت المال ماشین یک میلیاردی مثلاً بخرند. نمونه‌ها فراوان است إن‌شاءالله بعداً بیشتر به آن می‌پردازیم. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در حکومت خود نه تنها با… ولو ساده زیستی ظاهری، شما اسم آن را منافقانه بگذار اسلام این‌طور است.

 شرّ تظاهر به انجام دادن و از بین بردن خطوط قرمز

یک اصل به شما عرض می‌کنم آن هم این است که در جامعه‌ی اسلامی شرّ تظاهر به انجام دادن و از بین بردن خطوط قرمز بسیار بیشتر است تا تظاهر به قانون‌گرایی در حالی که شما اعتقادی نداشته باشید. این را که دارم عرض می‌کنم خیلی حرف مهمّی است که زدم. در جامعه‌ی اسلامی -برداشت این است که- معصومین این است که طرف ظاهراً پایبند باشد و خطوط قرمز را رد نکند، اعتقاد نداشته باشد، صد برابر می‌ارزد به کسی که رسماً با جسارت و جرأت خطوط قرمز را رد بکند. اهل بیت (علیهم السّلام) حاضر هستند برای دومی خون بدهند این اتّفاق نیفتد؛ یک جایی این را مفصّل در مورد سیّد الشّهدا (علیه السّلام) توضیح دادیم.

خلاف شرع انجام دادن یزید در جایگاه حاکم اسلامی، یکی از دلایل قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

یکی از دلایل قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) این است که یزید در جایگاه حاکم اسلامی می‌خواست بعضی از کارها را انجام بدهد که این‌ها رسماً خلاف شرع بود. یکی از دلایل قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) این بود و بلافاصله یزید وقتی امام سجاد (علیه السّلام) در شام سخنرانی کرد، از این موضع خود پایین آمد. یعنی اوّل تشت آوردند و آن جسارت‌های عجیب و غریب را انجام داد.

تغییر فضا، یکی از کارکردهای قیام امام حسین (علیه السّلام)

 تا امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) شروع به صحبت کردن و مقابله کردند، دید فضا عوض شد، اوّل آن گفت: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ»[7] و فلان اوّل اصلاً حرف‌های الحادی زد، بلافاصله گفت: خدا عبید الله را لعنت بکند -وقتی امام سجّاد (علیه السّلام) صحبت کرد- و من نمی‌خواستم بکشم او کشته است، عزاداری بکنید. یعنی از کارکردهای قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) این بود که یزید را از هتاکّی نسبت به خطوط قرمز به دوره‌ی نفاق دوباره آورد. نفاق خیلی خطرناک است. ولی خطرناک‌تر از نفاق هتّاکی است. این‌ها را که دارم می‌گویم ناظر به روز دارم حرف می‌زنم.

خطرناک‌تر بودن هتّاکی نسبت به خطوط قرمز نسبت به نفاق

بعضی جریان‌های سیاسی را ببینید یک زمانی نسبت به امام می‌گفتند: باید به زباله‌دان تاریخ برود. الآن می‌گردند یادگاران امام را این طرف و آن طرف جمع می‌کنند، تقدیس بکنند. همان‌ها که اصلاً قبول نداشتند. این موفّقیّت است یعنی از هتّاکی به دوره‌ی نفاق برگشتند. باز هم خدا را شکر. کسانی که می‌گفتند: نظام ولایت فقیه نظام دیکتاتوری است، امروز دنبال ارتباط مستقیم به قول خود با دیکتاتور هستند، یعنی از هتّاکی به دوره‌ی نفاق برگشتند این موفّقیّت سیاسی محسوب می‌شود. خیلی بحث آن گسترده است، إن‌شاءالله به آن می‌پردازم.

عزّت داشتن فقیر در حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

وقتی خطوط قرمز در حکومت امیر (سلام الله علیها) این‌ها بود در نتیجه فقیر در دولت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عزّت داشت. اوّلاً فقیری که به نان شب محتاج باشد، معلوم نیست داشته باشیم. چون نگاه بکنید وقتی حضرت روزهای آخر بستری هستند، بچّه یتیم‌ها شیر برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) می‌آورند؛ یعنی شیر دارند که بیاورند. یتیم‌های کوفه یک روز حضرت بستری شد فهمیدند که یک اتّفاقی برای آن‌ها افتاده است. یعنی این یتیم‌ها نبود امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را به فاصله‌ی یک روز فهمیدند.

تکریم فقیر در دولت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

 لذا فقیر در دولت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عزّت داشت، معروف این است که وقتی کسی به دار الحکومه‌ی کوچک امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) وارد می‌شد، حضرت بلافاصله می‌گفت: همه بنویسند. هر کسی وارد می‌شد، می‌نوشتند. معلوم نبود این کسی که وارد می‌شود آمده است از یکی از مسئولین شکایت بکند یا آمده است بگوید: من پول ندارم. کسی حاجت خود را بیانی و زبانی نمی‌گفت، همه می‌نوشتند. این تکریم فقیر بود که بیان نکند.

بی‌ارزش بودن طلا و سکّه در نزد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

طرف محضر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) آمد گفت: من گرفتار هستم. حضرت نوشتند که: هزار سکه به او بدهید. نامه‌ی حضرت را برد به حسابداری داد. او گفت: هزار سکه چه بدهم؟ «مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»[8] نوشت برگردانید. دوباره نزد حضرت برگشت، حضرت فرمود: چه شده است؟ گفت: گفته است از چه؟ جواب حضرت حیرت‌آور است انصافاً. برای خود ما هم درس است ببینیم چقدر با امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فاصله داریم. طلا بدهم یا نقره بدهم؟ طلا و نقره خیلی با هم فرق دارند. ده برابر حداقل قیمت آن‌ها فرق دارد. حضرت فرمود: «أَنْفَعَهُمَا لَهُ» ببین چقدر گرفتار است؛ بعد این جمله‌ی این عجیب است «كِلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ» هر دوی این‌ها برای من سنگ است. سنگ طلا و سنگ نقره است. نگاه من به طلا و نقره نگاه شن است. این‌طور است دیگر شما بروید در معدن بیاورند، تشخیص نمی‌دهید که این شن است یا سنگ است. «كِلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ» برای من هر دوی این‌ها سنگ است.

شرط مفید بودن این نگاه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

چه زمانی این مفید است؟ وقتی که کار یک کسی را راه بیندازد. یعنی اگر این نگاه باشد، کسی به خاطر سنگ که رشوه نمی‌گیرد که سنگ بگیرد. حق و ناحق نمی‌کند که سنگ بگیرد. ظلم نمی‌کند که سنگ بگیرد. پست نمی‌گیرد که به جای آن سنگ نجومی به او بدهند یک کیسه شن یا پنج تا کیسه‌ی شن. اگر این نگاه به پول باشد، یعنی ببین کار مردم را راه می‌اندازد یا نه. «كِلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ … أَنْفَعَهُمَا لَهُ» این از آن نقاط استثنایی تفاوت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) با دیگران است. یعنی می‌خواهد با ما یاد بدهد. یعنی نگاه دولتمرد نظام اسلامی به طلا و نقره نگاه او به دو تا سنگ است که با این دو سنگ با کدام یک از آن‌ها می‌تواند کار مردم را راه بیندازد. «كِلَاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ» رفت.

ولی نعمت بودن فقرا در دولت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه)

لذا در دولت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) برخلاف سایر دولت‌ها که ثروتمند تکریم می‌شود دولتمردها در عروسی پولدارها شرکت می‌کنند هر کسی بالای هزار میلیارد سرمایه داشته باشد اگر عروسی فرزند او بروی بالاخره یکی دو تا شخیص آن‌جا می‌بینی. مهمانی فقرا و بیچارگان کسی نمی‌رود. چون نگاه آن‌ها به طلا و نقره طلا و نقره است نه سنگ و حجر. لذا فقیر عزّت دارد بلکه حقیقتاً ولی نعمت مردم هستند.

غیر قابل تحمّل بودن ظلم به بیچاره از نظر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) 

 داشت در کوچه‌های کوفه رد می‌شد دید یک کنیزکی نه یک زنی، کنیز در نگاه عرب آن زمان از حیوانات پست‌تر بود. داشت رد می‌شد، دید یک کنیز مطبخی -یعنی کنیزی که سر و شکلی نداشته است که در مجالس بیاید پذیرایی بکند این باید برود آب جوش بیاورد در آشپزخانه هیزم ببرد بگذارد زیر آتش- گریه می‌کند؛ امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دارد حکومت اداره می‌کند. یک دولتمردی است که دارد حکومت اداره می‌کند و کسی که دارد حکومت اداره می‌کند، خیلی کار دارد، اصلاً وقتی برای او باقی نمی‌ماند. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که بحران‌های سیاسی کمرشکن دارد. همسر پیغمبر با او درگیر است، معاویه با او درگیر است. همین که رد شد شب هم بود، بعید هم است خیابان‌های کوفه و کوچه های کوفه مثل امروز چراغ داشته باشد، داشت رد می‌شد صدای گریه‌ی این زن یا هر طور بود توجّه حضرت را جلب کرد، ایستاد. فرمود برای چه گریه می‌کنی؟ گفت که: من پول خود را گم کردم. فرمود: گریه نکن چقدر بوده است من می‌دهم. گفت: آمدم خرید بکنم پول خود را گم کردم، فرمود: چقدر بوده است می‌خواهی چه خبری؟ گفت: می‌خواهم نان بخرم. گفت: این پول بیا برو گریه نکن. حضرت دید این نمی‌رود، هنوز حال او مساعد نیست. گفت: آیا دیر شده است دیگر من اگر نان هم ببرم، نان نیست، کجا بروم خرید بکنم چیز بخرم بعد هم ببرم هم دیر است. حضرت فرمود: بیا من می‌آیم و شفاعت می‌کنم حضرت با او همراه شدند تا در خانه رفتند. همین که در زد. این صاحبخانه که منتظر بود در را که باز کرد به سمت در حمله کرد، مشت آمد به سمت این زن بزند، حضرت جلو آمد به سینه‌ی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خورد. حالا سر و صدا شد، مردم جمع شدند یا از خانه‌ی خود او بیرون آمدند مشتی که به سینه‌ی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خورد، به سینه‌ی سردار خیبر خورد، وقتی مشت می‌خورد می‌فهمد که عکس العمل معلوم است که این سینه، سینه‌ی ستبر حیدر کرّار است یا به او گفتند. این به پای حضرت افتاد. حضرت فرمود که: به یک شرطی می‌بخشم آن هم این است که دست روی این‌ها بلند نکنی. برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) ظلم به بیچاره‌ها اصلاً تحمّل نشدنی بود.

عمار آمد محضر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دید حضرت خشمگین است. فرمود: که در کوچه حالا این در منابع ما است- یک مرد و زنی دارند دعوا می‌کنند، مرد سر زن دارد داد می‌زند، برو بگو اگر این کار را تمام نکند، علی با ذوالفقار خود می‌آید. می‌گوید: من رفتم. -در فضل بن شاذان قمی ما است، برای قرن ششم ما است- آمد دید که سر یک شتری که خرید و فروش کردند دعوا دارند مرد دارد داد می‌زند. خوب آن زن هم معلوم نیست چه کسی است، نگفتند: یک مؤمنه‌ی ویژه‌ای است ولی بالاخره زن نمی‌توانست با آن مرد محّاجه بکند. آن مرد داد می‌زند و آن زن هم نمی‌توانست با او مقابله بکند. عمار جلو آمد گفت: چه شده است؟ گفت: آقا دعوا سر این شتر است. گفت: امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) گفته است اگر این را تمام نکنید، من با ذوالفقار می‌آیم. گفت: آقا مال من را خورده است. گفت: من نمی‌دانم علی (علیه السّلام) گفته است من با ذوالفقار می‌آیم. بعد یک جمله‌ای عمار گفته است رجوع بکنید می‌بینید علی تحمّل فریاد زدن بر روی زن‌ها را نداشت.

سرمایه‌گذاری امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) روی هدایت مردم

حالا یک جمله‌ی نهج البلاغه را برای شما معنی می‌کنم شما ببینید حضرت چه فرموده است. فرمود: آن موقعی که من گرفتار شدم که جان حسنین در خطر بود، خوف این بود که اگر من وارد درگیری بشوم، حسنین کشته بشوند، خدا می‌داند من هر وقت تا به حال این حرف را زدم از خود خجالت کشیدم، چون جان حسنین حفظ بشود چرا؟ حسنین هم فدای صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هستند. چون اگر حسنین حفظ نمی‌شدند، هدایت قطع می‌شد. یعنی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) روی هدایت ما سرمایه‌گذاری کرده است. فرمودند: من ماندم مبارزه بکنم در حالی که یار ندارم یا صبر بکنم چه صبری؟ صبری که اگر به مردم بگویند چه بلایی سر من آمده است کمر این‌ها خم می‌شود اگر به بچّه‌ها گفته بشود موهای این‌ها سفید می‌شود. «يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ‏»[9] مؤمن اگر بشنود چه بلایی سر من آمده است تا زنده است جگر او می‌سوزد. بعد فرمود: «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى‏» دیدم عقل من می‌گوید برای این‌که این میراث پیغمبر به آیندگان برسد من باید صبر بکنم. این‌جا فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا» آن امیر المؤمنینی (صلوات الله علیه) که تحمّل گریه‌ی کنیز مطبخی را نداشت. بیشتر از فرزندان امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بعد از شهادت صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) یتیم شد. چون بارها از خود بنده شنیدید من خیلی با این جمله می‌سوزم که وقتی حضرت وارد خانه شد آن روزهای آخر دید صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) گریه می‌کنند با آن حال نحیف خود. خوب این گریه کردن برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که می‌داند صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سپر او شده است خیلی جانسوز است. لذا رفت سر او را به دامن گرفت عرض گرد: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ‏»[10] یعنی مثلاً از درد بازو گریه می‌کنی؟برای چه گریه می‌کنی؟ ایشان فرمود که: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» من برای غربت تو گریه می‌کنم.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.

[4]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 435.

[5]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 364.

[6]– مثير الأحزان، ص 50.

[7]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج ‏2، ص 307.

[8]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏7، ص 268.

[9]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.

[10]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏43، ص 218.