اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام – جلسه هفتم

نویسنده

ادمین سایت

به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام» پرداختند.
مشروح جلسه هفتم تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏».[3]

تلاش برای تخریب شخصیّت فاطمه (سلام الله علیها)

بعد از این‌که قدری راجع به ازدواج‌های صدر اسلام مطالبی تقدیم کردیم که بگوییم برای شیعه و غیر شیعه ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) استثنایی بود، یک مرتبه اتّفاق افتاده و این بستر استثنایی هم مورد پذیرش شیعیان و هم غیر شیعه است. غیر شیعه به خاطر این‌که از صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سیلی خوردند اوایل خیلی تلاش کردند که قدر و قیمت ایشان را کم کنند، بلکه 400 سال، 200 سال اوّل بیشتر، 200 سال بعدی یعنی قرن سوم و چهارم کمتر، تلاش بر تخریب شخصیّت ایشان بود.

از امام صادق (صلوات الله علیه) روایت داریم که نستجیر بالله- روی منبرها هم به حضرت جسارت می‌کردند. در منابع شیخ صدوق مثل خصال آمده، در منابع شیعه‌ی زیدی، مثل ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطّالبین شبیه آن آمده که از این طرف شهر به آن طرف شهر «فَلَم یَزَل شَتَماً لِفَاطِمَة»،[4] روی اسب نشسته بودند دو نفری بلند بلند دشنام می‌دادند. علّت این رفتار این بود که می‌خواستند وجود مبارک صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)، مقدّس بودن و تقدّس او را بشکنند که بتوان مسئله را حل کرد.

قبول استثنائی بودن ازدواج فاطمه (سلام الله علیها)

امّا عرض کردیم ولو می‌خواستند دروغ جدیدی درست کنند بر بستر ویژه بودن صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) درست می‌کردند. عمده‌ی تهمت‌هایی که به امیر المؤمنین (علیه السّلام) زدند این است که او با کنیزی می‌خواسته ارتباط بگیرد. البتّه ارتباط مرد با کنیز او اشکال ندارد، ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) استثناء بوده، اصلاً طعن بر امیر المؤمنین (علیه السّلام) در این موضوع یعنی قبول داریم این ازدواج استثنائی است. این طعن نیست که یک مرد دو مرتبه ازدواج کند، یا ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) با شخص دیگری طعن نیست. غیر از اشکالات فراوانی که قصّه‌ای که درست کردند دارد، بر بستر این باور شکل گرفته است.

این‌که امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌خواست به خواستگاری دختر ابو جهل برود، بستر این داستانی که جعل شده چه چیزی است؟ نمی‌شود که هر دو را رد کند بگوید هم ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) عادی بود، زهرای اطهر یک شخصیّت عادی بود، بعد امیر المؤمنین نمی‌توانست ازدواج دوم داشته باشد، یعنی چه؟ نمی‌شود، باید یکی را بپذیرید، یکی را قبول کنید. یا آن ازدواج ویژه بود یا این قصّه‌ی شما دروغ است. اگر این قصّه دروغ است که ما کاری نداریم، ما که می‌دانیم دروغ است، می‌گوییم بستر جعل آن چیست؟ فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) شخصیّت بی‌نظیر و استثنائی بود، لذا اگر کسی می‌خواست همزمان با او با کس دیگر ازدواج کند این کار خلاف شرعی است، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) جلوی آن را گرفته است. ما که می‌دانیم دروغ است، ولی باور شما هم این بوده که آن شخص ویژه بود.

علّت تلاش برای تخریب شخصیّت فاطمه (سلام الله علیها)

این را برای چه عرض می‌کنم؟ چون صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) اگر زبیر را کنار بگذاریم- تنها فرد اصلی بنی هاشم است که جایگاه و فضایل او قابل قیاس با هیچ‌کس نیست، مقابل حکومت ایستاد، این حکومت را بی‌حیثیّت کرد، باید تقدّس او را می‌شکستند. امّا خواستند تقدّس را بشکنند باز دوباره از یک جهت دیگر اعتراف کردند.

روایت اسلم عدوی از حمله به خانه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

نمونه‌ای از موارد این‌طور است، برای این‌که مخاطبین خود را نسبت به آن واقعه توجیه کنند، ما نقل‌هایی داریم که حکایت از این می‌کند هیزم در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بردند. کشتن را حذف کردند، وقوع آتش‌سوزی را هم حذف کردند، ولی آتش تا در خانه بردن را در نقل‌ها دارند. با این چه کنند؟ یک بستر دیگری برای این ساختند. یک شخصی به نام اسلم عَدَوی بود، از قبیله‌ی بنی عَدی، فامیل‌های خلیفه‌ی دوم. اصلاً به او اسلم عُمَری می‌گویند، به یک شکلی تریبون ایشان بود. برای این‌که در تاریخ انحراف ایجاد کند یک خبری گزارش کرده از نظر برادران غیر شیعه صحیحه است، همین نقل آن‌ها را به دردسر انداخته است.

بالاخره مردم آن موقع سؤال می‌کردند: می‌گویند یک آتشی دیده شده، قضیّه‌ی آن چیست؟ او آمده ابرو را درست کند چشم را کور کرده است! آمده توجیه کند، یک قصّه‌ای نقل کرده آقایان می‌گویند صحیح است، هم در عربستان، هم در مصر، هم در لبنان، آثاری که چاپ شده محقّقین آن‌ها مثل شَثَری… در مصنّف ابن ابی شیبة در عربستان سال 1436 چاپ شده است. شثری شخصیّت بزرگی است، فرد مهمّی است، کتاب هم در عربستان چاپ شده، ذیل این روایتی که می‌خواهم عرض کنم می‌گوید صحیح است. ما این روایت را قبول نداریم، این گزارش آن‌ها است می‌گوید آتش‌سوزی واقع نشد.

قابل توجیه نبودن حمله به خانه‌ی فاطمه‌ (سلام الله علیها)

امّا همین هم آن‌ها را به دردسر انداخته، چرا؟ چون این‌ها نمی‌دانند باید چه جواب بدهند افرادی بودند، با حکومت مخالفت کردند، بیعت هم نکردند، یک کبریت هم به در خانه‌ی آن‌ها نرفت. فرض کنیم تهدید بوده، چرا تهدید را از خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) شروع کردید؟

روایت اهل سنّت از حمله به خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها)

روایتی که نقل کردند این است، در مصنّف ابن ابی شیبه است. ابن ابی شیبه سال 230 و خرده‌ای از دنیا رفته، استاد بخاری است، خیلی فرد مهمّی است. ایشان روایت را نقل کرده، سند آن صحیحه است، می‌گوید: اسلم گفت -همین اسلم که عرض کردم تریبون خلیفه‌ی دوم است- به خلیفه‌ی دوم گفتند… گزارش را ببینید تا متوجّه شوید چرا این را نقل کرده‌اند.

به خلیفه خبر رسید که «كَانَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَيُشَاوِرُونَهَا».[5] گفتند علی و زبیر به خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) می‌روند، سعی می‌کنند او را شستشوی مغزی بدهند که با تو درگیر شود. یعنی باید این‌طور بفهمید که فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با حکومت مشکل نداشت، علی و زبیر بودند که با حکومت مشکل داشتند، برای این‌که تقویت شوند، یک آبرودار به جمع آن‌ها اضافه شود، رفت و آمد می‌کردند سعی می‌کردند یادگار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را با خود همراه کنند. یعنی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در این موضوع نظری نداشت، آن‌ها بودند که مشورت می‌دادند، سعی می‌کردند او را تحریک کنند. همه‌ی این‌ها روی بستری است که عرض کردم می‌خواهند تقدّس ویژه، استثنائی بودن ویژه را انکار کنند. یک زن عادی بود، می‌شد او را فریب داد.

گفتگوی خلیفه‌ی دوم و فاطمه (سلام الله علیها)

لذا می‌گویند خود شماره‌ی دو رفت بر صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وارد شد، گفت: شنیدم علی و زبیر به این‌جا می‌آیند راجع به بعضی چیزها صحبت می‌کنند، به خدا سوگند اوّلاً تو این را بدان – تناقض را ببینید- «مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ»،[6] به خدا محبوب‌ترین فرد نزد ما پدر شما است. «وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»، بعد از پدرت هم محبوب‌ترین فرد شما هستید. محبوب‌ترین فرد نزد مسلمین به اعتراف شماره‌ی دو چه کسی است؟ فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. می‌گوید: امّا به خدا سوگند «مَا ذَاكَ بِمَانِعِي»، این مانع من نمی‌شود که خانه‌ی شما را آتش نزنم، اگر این‌ها بیعت نکنند آتش می‌زنم.

برای این‌که قصّه را درست کنند گفتند: صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) رفت و زبیر و امیر المؤمنین (علیه السّلام) را صدا کرد، گفت این شخص این‌طور گفته، من می‌دانم او حرفی که بزند انجام خواهد داد وقتی قسم خورده باشد. گزارش خود آن‌ها است، یعنی اگر این دو نفر بیعت نکنند قسم خورده می‌سوزاند، من یقین دارم این کار را نکنید او کاری که گفته انجام خواهد داد. «فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ»، برخیزید و بیرون بروید، برنگردید تا بیعت کنید. آن‌ها هم رفتند و بیعت کردند و تمام شد.

تناقضات روایت اسلم عدوی با دیگر منابع اهل سنّت

 این قصّه‌ای است که این آقا نقل کرده است. صدر و وسط و ذیل آن تناقض است. اوّلاً روایات بخاری مقدّم بر امثال این روایت است، می‌گوید تا زمانی که فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیعت نکرد. طبق همین روایت یعنی او قسم خورد اگر بیعت نکند من خانه را آتش می‌زنم، تهدید را نقل کرده‌اند ولی این‌طور گفته‌اند. این اوّلاً.

ثانیاً اگر این واقعه در نهایت به همین خوبی تمام شد «فَهَجَرَتْهُ»[7] صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) خلیفه را، «فَلَمْ تُكَلِّمْهُ»، با او صحبت نکرد، «حَتَّى تُوُفِّيَتْ»، تا وقتی که از دنیا رفت، «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ» برای چیست؟ اگر آمدند و بیعت کردند و آشتی شد دعوا برای چه بود؟ دعوای بعدی چه بود؟ مشکل چه بود؟

همه‌ی این‌ها را کنار بگذاریم، همه‌ی این‌هایی که شما گفتید درست است، این کلمه‌ی «آتش می‌زنم» را از کجا آورد؟ خانه را روی سر اهل آن آتش می‌زنم، این را از کجا آورد؟ این از کجا آمده است؟ این صحیحه است، عرض کردیم نه شهادت را نقل کرده‌اند، نه وقوع آتش‌سوزی را نقل کرده‌اند، امّا تهدید را گفته‌اید، این را صحیحه می‌دانید. سال 1436 در عربستان چاپ شده که صحیحه است، این را از کجا آورد که آتش می‌زنم؟ کتاب گفته یا سنّت گفته است؟

نقش مالک اشتر در یاری کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)

بی‌جهت نبود وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به حکومت رسید عبد الله پسر خلیفه بیعت نکرد. مالک اشتر که سلام و درود خدا بر او باد، یک جایی مفصّل بحث کردیم اگر مالک اشتر نبود امیر المؤمنین (علیه السّلام) خلیفه‌ی چهارم هم نمی‌شد. اگر می‌بینید امروز یک عدّه‌ای هستند که منحرف می‌شوند، به سمت جناح چپ و راست می‌روند، متأسّفانه برای این‌که جبهه‌ی سیاسی خود را تقویّت کنند مقاله و کتاب علیه مالک اشتر می‌نویسند، برای این‌که اگر شیعیان مثل مالک اشتر باشند ولیّ خدا غریب نمی‌شود.

و الله اگر مالک اشتر در مدینه بود سقیفه به این شکل اتّفاق نمی‌افتاد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) خلیفه‌ی چهارم هم نمی‌شد، اگر بود سقیفه هم به این شکل اتّفاق نمی‌افتاد. منتها مشکل این‌جا بود که در مدینه مرد نبود، خواصّ ویژه یا مثل مالک قدرت کاریزمای قوی داشته باشند نبود. وقتی عبد الله بیعت نکرد مالک خیلی غیور بود، گردن او را گرفت، او را کشید و پیش امیر المؤمنین (علیه السّلام) آورد، گفت: آقا، گردن او را بزنم؟ این‌ها وقتی شما بیعت نکردید -حداقلی که خود آن‌ها می‌گویند- گفتند خانه را روی سر شما آتش می‌زنیم، این هم پسر او است، گردن او را بزنم؟

به تو می‌گوییم بیعت کن نمی‌کنی، حَمیل بیاور. حمیل یعنی یک ضامن بیاور که خیانت نمی‌کنی. گفت: حمیل هم نمی‌آورم. نباید این را بر تندروی مالک حمل کرد، باید بر غیرت او حمل کرد، اگر تندرو بود گردن او را زده بود، هیچ اشکالی هم نداشت، ولی نزد. آمد و گفت: آقا، گردن او را بزنم؟ هر قومی را به آنچه قبول دارند ملزم می‌کنند، آن‌ها آمده‌اند خانه‌ی فاطمه را آتش بزنند چون بیعت نکرده است. بیعت نکرده، خانه‌ی او را هم آتش نمی‌زنم، گردن او را بزنم؟ این تندروی نبود که گردن بزند. گفت: شما مگر به این اعتقاد ندارید؟ جرأت دارید؟ ضامن هم ندارید. حضرت فرمود: من حمیل او هستم، من ضامن او هستم، بگذارید برود. بعد فرمود: او لیاقت ندارد، من از او بیعت نمی‌خواهم، اصلاً از او بیعت نخواهید، او را انسان حساب نکنید. گفت: برخیز و برو.

عاقبت عبد الله بن عمر

عبد الله اواخر عمر خود… ما در جایی چند جلسه راجع به او صحبت کرده‌ایم، خیلی به اهل بیت (علیهم السّلام) ظلم کرده است. اواخر عمر خود هر چه به بنی امیّه خدمت کرد حجّاج او را مسموم کرد، می‌آمد و عیادت می‌کرد، می‌گفت: حال تو چطور است؟ به او سم داده بود، منتظر بود که او چه وقت می‌‌میرد. آن‌هایی که با امیر المؤمنین (علیه السّلام) مقابله کردند در آخر عمر پشیمان شدند. در اواخر عمر خود گفت: آن روزی که علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) با فئه‌ی باقیّه -یعنی معاویه و فرزندان او- درگیر شد علی را تنها گذاشتم، من بر هیچ چیز این‌قدر تأسّف نمی‌خورم. در بیعت با امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: من احتیاط شرعی می‌کنم، با یزید بیعت کرد. بعد هم با بنی مروان بیعت کرد، بعد هم او را کشتند. اگر مالک عبد الله را جلوی امیر المؤمنین (علیه السّلام) آورد و پرسید او را گردن بزنم یا نه، می‌خواست به او بگوید مرام شما این است.

روایت بخاری در احترام به اهل بیت (علیهم السّلام)

شما این آتش‌سوزی را از کجا آوردید؟ کدام منطق دینی تهدید به آتش‌سوزی دارد؟ آن هم چه کسی؟ محبوب‌ترین فرد خدا روی زمین به اقرار خود آن شخص در همین روایت. از خلیفه‌ی اوّل در صحیح بخاری نقل است: «ارْقُبُوا»،[8] یعنی مراقبت کنید، محافظت کنید، تکریم کنید. «مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ»، پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) را «فِي أَهْلِ بَيْتِهِ». اگر می‌خواهید به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) احترام بگذارید اهل او را تکریم کنید. خود او هم که می‌گوید: «وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»، قسم می‌خورد به خدا محبوب‌ترین فرد روی زمین بعد از پیغمبر تو هستی. در این امّت تعداد زیادی شهداء و صالحین هستند، آقایان که عدالت صحابه‌ای هستند، همه‌ی صحابه عادل هستند، در بین صحابه بعضی افضل از دیگران هستند. وقتی می‌گوید تو «أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ» یعنی چه؟ یعنی برترین این امّت هستی. از کجا آورد که آتش در خانه‌ی سیّده‌ی نساء اهل الجنّة ببرند و تهدید کنند؟ این از کجا می‌آید؟

بی‌رحمانه بودن تهدید به آتش زدن خانه

اگر می‌خواهید دروغ را ببینید، باید ببینید چطور در مورد این روایت به دردسر افتاده‌اند، در مورد همین روایت دروغ. خود این روایت یک گزارش دروغ است، بخشی از واقعه را نقل کرده، تا تهدید را نقل کرده گفته بعد از آن آشتی کردند. چون نمی‌توانند جواب این تهدید را بدهند. خانه را با اهل آن که در خانه هستند آتش می‌زنید؟ یک فرد نادان هم می‌فهمد در خانه‌ای که چند بچّه‌ی کوچک هستند، از هر مرامی که باشد، آن‌ها را نمی‌کشد. الآن یک بچّه‌ی سوری در دریا غرق شد همه‌ی عالم برای او گریه کردند. یک فرد نادان هم می‌فهمد که یک بچّه‌ی سه چهار ساله مهدور الدّم نیست وقتی با پدر او مشکل دارید. خانه را با اهل آن آتش می‌زنم کودک کمتر از هفت سال در خانه است، این را از کجا آوردید؟ معلوم است نمی‌توانند این را تحمّل کنند، همین گزارش ناقص را داده‌اند.

توجیهات حمله‌ به خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها)

لذا شما نگاه کنید، تریبون آن‌ها در شبکه‌های ماهواره‌ای وقتی صحبت می‌کنند می‌گویند: امّا رابطه‌ی خلیفه‌ی دوم با فاطمه‌ی زهرا، او گفت تو محبوب‌ترین فرد این امّت هستی. بعد چه گفت؟ هر کس آن را به یک شکلی حل کرده است. می‌گویند بعد از آن گفت: «کَذَا وَ کَذَا». یک چیزهایی گفتند و آن‌ها هم بیعت کردند. دیگری می‌گوید: «وَ کَلَّمَهَا»، بعد با هم گفتگو کردند و آن‌ها آمدند بیعت کردند. همان روایت را وقتی دارد گزارش می‌کند… همه‌ی این‌ها معاصر هستند.

دیگری می‌گوید نیمه‌ی دوم را رافضی‌ها از خود جعل کرده‌اند. رافضی‌ها می‌توانند کافی را جعل کنند، مصنّف ابن ابی شیبة را که نمی‌توانند جعل کنند. چون اگر بگویید مصنّف ابن ابی شیبة را جعل کرده‌اند بیش از 200 روایت در بخاری دارد، یعنی کلّاً منابع شما را ما جعل کرده‌ایم، خوش باشید!

می‌گویید روایت صحیحه است، وقتی نمی‌تواند جواب بدهد می‌گوید رافضی‌ها به آن اضافه کرده‌اند. رافضی‌ها اگر به این راحتی می‌توانند به روایات شما اضافه کنند پس چه چیزی در دست شما است؟ ما در بقیّه هم چیزهایی اضافه کرده‌ایم. این چه حرفی است؟ این‌جا است که می‌آیید ابرو را درست کنید هر دو چشم را با هم درمی‌آورید! چون این ادّعا یعنی حجّیّت کتب شما در هاله‌ای از ابهام است. روایتی که علمای شما می‌گویند صحیح است یعنی معتبر است، نمی‌فهمید معتبر است می‌گویید شیعه‌ها به آن اضافه کرده‌اند! مرحبا به علم رجال و درایه‌ی شما! روایاتی که صحیح است شیعه‌ها به آن اضافه کرده‌اند، وای به حال روایاتی که ضعیف است. چرا این حرف‌های بی‌ربط را می‌گویید؟ دلیل شما چیست؟ از کجا می‌آورید؟ هر جا مخالف شما بود یعنی شیعه‌ها به آن اضافه کرده‌اند؟ معلوم است که این منطقی نبود.

مظلومیّت فاطمه (سلام الله علیها)

چون صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) با این‌ها درگیر شد لذا باید او را تخریب می‌کردند. یکی از دردهای روزگار این است که امروز اگر شما با یکی از این‌ها صحبت کنید، با جوان‌‌های آن‌ها صحبت کنید، خیلی هم مذهبی نباشند، بگویید 50 حدیث از عایشه بگویید می‌گویند، این‌قدر علمای آن‌ها تبلیغ کرده‌اند. من این کار را انجام داده‌ام، بگویید یک روایت از فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) بگویید، می‌گوید به یاد ندارم. بایکوت خبری است. همین بایکوت خبری نشان می‌دهد که چه سیلی خورده‌اند.

کلام ابن تیمیّه در مقایسه‌ی همسران و دختران پیامبر (صلّی الله علیه و آله)

ابن تیمیّه می‌گوید، بحث شده برترین دختران، همسران و زنان این جامعه‌ی اسلامی چه کسی است؟ خیلی سؤال سختی است. فاطمه (سلام الله علیها) برتر است یا همسران پیغمبر؟ کدام آن‌ها برتر هستند؟ می‌گوید خیلی مشکل است، ولی من می‌توانم جواب بدهم. اگر به من بگویی همسران پیغمبر برتر هستند یا دختران پیغمبر، من این را می‌توانم جواب بدهم، چون همسران بیشتر از دختران هستند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) در نهایت سه دختر داشته، بالاترین قول این است، لذا وقتی از دنیا رفته نُه همسر داشته است، اگر با خدیجه (سلام الله علیها) حساب کنیم بیشتر هم می‌شود.

می‌گوید: بخواهیم ببینیم چه کسی برتر است من نمی‌دانم چه کسی برتر است، راحت‌تر است بگویم نمی‌دانم، امّا اگر بگویید همسران برتر هستند یا دختران برتر هستند من می‌گویم جواب واضح است که همسران، چون بیشتر هستند. مثل این است یک بچّه‌ی سه ساله بگوید 50 هزار تومانی یک پول است، سه عدد 100 تومانی سه تا پول است، سه تا از یکی بیشتر است. این‌قدر نمی‌فهمد؟ کسی که دکتر دینانی در کتاب ماجرای فکر فلسفی یک جلد به ردّ او به منطق بحث می‌کند. باور می‌کنید یک نفر این‌قدر نادان باشد؟

مگر شن و ماسه می‌شمارید؟ می‌گویید این طرف پنج تا شن است، آن طرف یک عقیق است، این یکی است آن پنج تا است. چرا به این‌جا می‌رسید برای این‌که اقرار به برتری فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)… (قطع صدا) وقتی بگویید فاطمه‌ زهرا (سلام الله علیها) افضل امّت است؟

قهر فاطمه (سلام الله علیها) با ابی‌بکر

می‌گویند: «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ»،[9] افضل النّساء باشد نمی‌توانید بگویید خلاف شرع با خلیفه‌ی مسلمین قهر کرده است. این را که نگویید… از بن حُصِیمین این سؤال را می‌پرسند: می‌گویند فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با خلیفه قهر کرده است. برای او طلب استغفار می‌کند! بالاخره زن بوده، زن‌ها سر مسائل مالی حسّاس هستند، نتوانسته بر غضب خود مستولی شود، خدا إن‌شاء‌الله او را ببخشد! این حرف را راجع به يك فردی که یک ثانیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را دیده و مسلمان شده بگویید شما را به جرم توهین به صحابه شلّاق می‌زنند. یعنی برای مال دنیا با خلیفه‌ی مسلمین قهر کرده بدون بیعت از دنیا رفته است. بار دارد، بگویید فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) افضل است نمی‌توانید از این حرف‌ها بگویید، لذا نمی‌گویید.

رد کردن افضلیّت فاطمه و علی (علیهم السّلام)

عیبی ندارد، بگذارید بگویند او نادان است می‌گوید نُه نفر از سه نفر بهتر هستند. همین بن حصمین که این حرف اشتباه را می‌گوید وادی نصب است، بنده اهل سنّت را لعن نمی‌کنم، ولی بن حصیمین با این حرفی که گفته از نظر من ناصبی است، خدا عذاب او را زیاد کند! در شرح عقیدة الواسطیّة می‌گوید: «أَفضَلُ النِّسَاء» از جهت علم و فضیلت عایشه است. «أَفضَلَهُنَّ نَسَباً»، از لحاظ نسب فاطمه است، پدر او پیغمبر است. چرا؟ بینایی شما معمولاً مشکل دارد، خواندن و نوشتن هم بلد نیستید؟ به دست کسی بدهید که لغت می‌داند، بگویید سیّده یعنی چه؟ نساء یعنی چه؟ اهل یعنی چه؟ جنّت یعنی چه؟ این مولا نیست که بگویید معنی آن دوست است.

سیّده… این‌قدر بار کلمه‌ی سیّد بالا است در روایتی که نقل کرده‌اند امیر (سلام الله علیه) سیّد عرب است – اگر اشتباه نکنم- ذهبی می‌گردد در هیچ جای سند روایت مشکلی پیدا نمی‌کند، ولی اگر بخواهد روایت را بپذیرد یعنی علی (علیه السّلام) سیّد است. وقتی سیّد است زیر دست او مهم نیستند. سیّد مالک الرّقاب است، سرپرست است، سرور است. مدام سند را نگاه می‌کند، می‌بیند در سند کسی نیست که بگوید مشکل دارد، بگوید این دروغ گفته یا آن دروغ گفته، می‌گوید: قلب من شهادت به بطلان آن می‌دهد! چرا؟ قلب از کجا شهادت به بطلان می‌دهد؟ برای این‌که اگر او سیّد عرب بود او باید خلیفه می‌شد، در حالی که یک نفر دیگر خلیفه شد.

می‌دانید امثال ذهبی قائل هستند خلافت به ترتیب فضیلت است، برترین فرد به حکومت رسیده، نمی‌شود علی (علیه السّلام) سیّد عرب باشد. روایت را هر چه جستجو می‌کنند مشکلی ندارد، ولی می‌گوید با عقیده‌ی من مشکل دارد، با قلب من مشکل دارد. پس کلمه‌ی سیّد معلوم است، چون یک جایی در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) آن را نمی‌پذیرد. می‌‌گوید روایت مشکلی ندارد، مفهوم آن را نمی‌توانم بپذیرم.

سیّد با سیّده فرقی نمی‌کند، فقط مؤنّث و مذکّر است. بر نساء اهل الجنّة سیّده است، اگر سرور زنان بهشت معاذ الله به اشتباه سر مال دنیا با خلیفه قهر کند، این فاجعه رخ بدهد… می‌دانید که از صدر اسلام تا به حال خون‌های زیادی سر این مسئله ریخته شد، یک طرف آن هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.

بن حصیمین اگر بخواهد بگوید خدا از حضرت زهرا (سلام الله علیها) بگذرد، استغفار کند، باید ملتزم به باقی آن هم باشد. فقط یک مرتبه در بغداد 17 هزار نفر زمان شیخ مفید در بغداد سر بریده شدند، این سر بریدن‌ها در طول تاریخ را جمع کنید میلیونی می‌شود. صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) یک سر این داستان است، اگر بگویید بی‌جهت سر یک تکّه زمین دعوا کرد باید باقی آن را هم قبول کنید، اعمال «مَا تأخّر» است. یک شکافی درست کرده که 1400 سال درباره‌ی آن آدم کشته شده است. اگر این سیّده‌ی نساء اهل الجنّة است با مبانی سازگار نیست. به این‌جا که می‌رسد سیّده‌ی نساء اهل الجنّة را فراموش می‌کنند.

دلیل کینه‌توزی نسبت به فاطمه (سلام الله علیها)

از کجا می‌گویم این‌ها کینه دارند؟ چون صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) به آن‌ها سیلی زده، درست است که هیچ‌کس از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع نکرد، ولی آن یک نفر که دفاع کرد به اندازه‌ی همه دفاع کرد. لذا شما بوی کینه از حرف‌ها و نوشته‌های آن‌ها در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) استشمام می‌کنید.

وقتی علّامه حلّی به ابن تیمیّه می‌گوید… شاید دیشب هم گفتیم، من تأسّف می‌خورم از این‌که چند کار را نباید انجام می‌دادم، یکی این‌که نباید در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره را به زور می‌گشودم، ای کاش حرب را تعطیل می‌کردم. عرض کردم مشت و لگد و کتک‌کاری را حرب نمی‌گویند، حرب یعنی جنگ، یعنی آتش بردند شمشیر هم کشیدند. گفت: ای کاش جلوی این حرب را می‌گرفتم. به این‌ها کاری نداریم.

ادعای حمله به خانه برای گرفتن اموال مسلمین

علّامه حلّی این را می‌گوید، ابن تیمیّه می‌خواهد جواب بدهد، می‌گوید: من قبول ندارم که این واقعه رخ داده، امّا اگر شما می‌گویید به خانه هجوم بردند -خدا او را لعنت کند- به خانه‌ی او هجوم بردند تا اموال مسلمین را از آن‌جا خارج کنند، می‌خواستند بیت المال را برگردانند. اگر هجوم را پذیرفته بود این حرف را نمی‌گفت ناصبی نبود، می‌گفت یک نفر دیگر حمله کرده، من نکردم. می‌گوید: من هجوم را قبول ندارم، این روایت را قبول ندارم، امّا اگر شما اصرار دارید… عبارت او کَبس است، یعنی هجوم. می‌گوید: شما می‌گویید کبس البیت، هجوم به خانه واقع شده است؟ اگر واقع شده برای این‌که می‌خواستند اموال مردم را از آن‌جا خارج کنند.

اموال مردم در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) چه می‌کرد؟! اموال مردم را آن‌جا نگه می‌داشتند پس نمی‌دادند باید حمله می‌شد؟ این نفرت نیست؟ این عین نفرت است، این ناصبی‌گری است. برای همین است که صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)… آن‌ها کینه داشتند، چون صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) کاری انجام داده بود که نمی‌شد قصّه را توجیه کرد، لذا باید به او توهین می‌کردند.

راه ندادن عایشه به عیادت فاطمه (سلام الله علیها)

روایتی که بنده به خاطر این روایت در خلوت خود خیلی گریه کردم، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بعد از مجروحیّت اذن ورود به خانه به احدی نمی‌دهد. به غریبه‌ها اذن نمی‌دهد، عرض کردیم حتّی به یکی از نزدیکان خود از بنی هاشم هم اذن ندادند. عایشه می‌خواهد وارد شود اسماء او را راه نمی‌دهد. ناراحت می‌شود و می‌رود پدر خود را خبر می‌کند. می‌آید و می‌گوید: برای چه راه نمی‌دهی؟ می‌گوید: فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) دستور داده است. بهانه‌ای وجود نداشت که دوباره حمله کنند. گفت: باشد اگر فاطمه…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– مقاتل الطالبیین، ص 69.

[5]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.

[6]– همان.

[7]– صحیح البخاری، ج 5، ص 139.

[8]– صحیح البخاری، ج 5، ص 20.

[9]– صحیح البخاری، ج 5، ص 139.