حجت الاسلام کاشانی مورخ 15 اسفند 95 در هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق علیه السلام به سخنرانی پیرامون موضوع «خفتگان خسته و منتظران نشسته؛ نقدی بر تشکل های مذهبی دانشجویی» پرداختند که مشروح جلسه تقدیم می شود.
برای دانلود صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».
مهمترین عامل شکست معصومین (علیهم الصّلاة و السّلام)
در طول تاریخ تشیّع و حضور در محضر معصومین (علیهم الصّلاة و السّلام) همواره ما دو نوع مشکل را تجربه کردیم و هر دو نوع مشکل، طرح و plan معصومین (علیهم السّلام) را به هم زده است، لذا آنها نتوانستهاند آنچه در ذهن داشتهاند را پیاده کنند گرچه در بررسی شرایط آنها میبینیم کارهایی که اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام) انجام دادند مثل معجزه است. ولی روایات فراوانی که پر شمار صحیحه هم در آنها وجود دارد میگوید: علّت ناکامی اهل بیت (علیهم السّلام) شیعیان هستند نه دشمنان!
شیعیان بر هم زننده نقشهی امامان (علیه الصّلاة و السّلام)!
دشمن باید دشمنی کند، این طبیعی است و علیهم لعنة الله، إنشاءالله در روز قیامت از آستین آنها چوب رد کنند (آنها را مجازات کنند) امّا آن چیزی که مهم است این است که میشد با این شرایط کار بهتر از این پیش برود. اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام) طراحی میکردند امّا متأسّفانه طرح امام را به هم میزدند.
إنشاءالله اگر وقت کافی بود که امشب مقدّمهی این بحث را عرض کنم، غرض اصلی من در واقع نقد جنبشهای دانشجویی حزب اللّهی معاصر است. منتها اگر فرصت کافی بود به این موضوع خواهم پرداخت اگر فرصت کافی نبود که در آخر به صورت روضه به آن موضوع خواهم پرداخت.
شرایط امروز ما به این جهت که عرض خواهم کرد به آن دو دوره شبیه است. ما دو دورهی کلّی داریم؛ دورههایی وجود دارند که اهل بیت (علیهم صلوات الله) نیاز میدانند جامعهی شیعه کار فکری، فرهنگی انجام دهد و کار سیاسی انجام ندهد، مصلحت جامعه نیست. متأسّفانه گوش نمیدهند و طرح ائمه (علیهم الصّلاة و السّلام) را به هم میزنند. روایات مربوط به این زمینه را عرض میکنم.
ائتلاف شیعه با بنی امیّه برای از بین بردن خوارج
من چند نمونهی تاریخی را میگویم تا ببینید. یکی از مثالها را قبلاً یکی از دوستانی که با هم درسهای سیرهی اهل بیت (علیهم السّلام) را با هم بحث میکردیم داشتیم، لذا سریع از آن عبور میکنم چون مفصّل به آن موضوع پرداختهایم. دوره امام مجتبی (صلوات الله علیه) است. شیعیانی که از خوارج کینه دارند بدون استمزاج و بدون اینکه ببینند طراحی امام معصوم چیست، برای از بین بردن خوارج با بنی امیّه ائتلاف کردند! و خوارج را برای مدّت زیادی از سال 43 به بعد نابود کردند. این عمل بعداً باعث قتل عام شیعه توسط بنی امیّه شد.
عواقب ائتلاف شیعه با بنی امیّه
چه اتّفاقی رخ میدهد که سیل جاری میشود؟ اگر سیل بندها و درختها را از راه سیل بردارید سیل جاری میشود. اینها مانعین حمله به شیعه بودند. خوارج شیعه نبودند، آنها سنّیهای دو آتشهی (تندرو) دو امامی بودند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) (معاذ الله) و خلیفهی سوم را کافر گناهکار میدانستند و دو خلیفهی اوّل را خیلی دوست داشتند. آنها اصلاً کاری به شیعیان نداشتند، دغدغهی آنها بنی امیّه بود، هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ ژنتیکی. اینها یمنی الاصل بودند، قحطانی بودند و در طول تاریخ عربهای حجاز به شدّت آنها را دوشیده بودند (از آنها سوء استفاده کرده بودند) آنها یک ضعف تاریخی در برابر بنی امیّه احساس میکردند، یک استثمار تمام عیار احساس میکردند لذا هم دشمنی ژنتیکی و قومی داشتند و هم دشمنی عقیدتی.
شیعیان در طرح امام حسن (سلام الله علیه) شرکت نکردند. گفتند: اینها بد هستند، آنها را بزنیم و از سر راه برداریم. گزنهها و خارکها را از بیابان کندند، مسیر آزاد شد و بنی امیّه، تشیّع را سالها شخم زدند. قریب به 20 سال شیعه را چرخ کردند! چرا؟ چون خیال آنها از پشت سر راحت بود. ما قبلاً این نمونه را به طور مفصّل توضیح دادیم لذا فقط به همین مقدار اکتفا میکنم. این وضعیت در مورد دورهی امام حسن (علیه السّلام) بود.
حفظ دستاوردهای قیام و شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه)
بعد از شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) این حرکت مهمّ سیّد الشّهداء (علیه السّلام) به پدافند نیاز داشت. باید اهدافی که به دست آمده بود تثبیت میشد. طرح حضرت سجّاد (صلوات الله علیه) -که بحث بسیار مفصّلی است و قصد وارد شدن به آن بحث را ندارم و تنها با این بخش آن کار دارم- این بود که باید مردمی که از دین بیزار شدهاند به سمت معنویت برگردند.
علّت عدم واکنش انقلابی امام سجّاد (علیه السّلام)
انقلابیگری فقط قتل عام جدید بود، چیزی به دست نمیآمد. نگاه بفرمایید، مردم کوفه با حضرت سجّاد (صلوات الله علیه) که باید شیعهی امام سجّاد (علیه السّلام) میبودند، به عنوان شیعهی اعتقادی، فقهی تا حدودی شیعهی امام هستند، شیعهی سیاسی اصلاً نیستند. مثلاً فرض کنید در فضای ما (معاذ الله) امام (علیه السّلام) را سکولار حساب میکردند. میگفتند اگر آقا احکام بگوید درست میگوید، او با تقوا است ولی در برابر ظلم ساکت است. در طرح امام (علیه السّلام) شرکت نمیکردند. لذا شما میبینید که پشت سر هم جنبش داریم و در این جنبشها فقط محبّین اهل بیت (علیهم السّلام) هستند که مدام تحلیل میروند. همزمان خیانت خواص را هم داریم.
به تعویق افتادن فرج اهل بیت (علیهم السّلام)
لذا در روایات صحیحهی ما آمده است که فرج اهل بیت (علیهم السّلام) قرار بود یک بار بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتّفاق بیفتد که سقیفه نگذاشت، یک بار قرار بود حدود سال 70 اتّفاق بیفتد، عدّهای از خائنین بنی هاشمی نگذاشتند و عدّهای از تندروهایی که دائماً کاری انجام دادند که شیعه را به تحلیل بردند.
علّت عدم تبعیّت شیعیان از ائمّه (علیهم السّلام)
این روایاتی که از ائمّهی ما، از امام سجّاد (علیه السّلام) رسیده است که مثل میوهی کال است، مثل جوجهی نارس است، اینها شکست میخورند، پرچم بلند نکنید، متعلّق به این دوران است. شیعیان دائماً دنبال گزینه میگشتند که قیام کنند. در این قیامها، عمدهی این قیامها، ائمّه (علیهم السّلام) به صورت تمام عیار مورد وفاق نیست، امام حدّاکثر استاد احکام و عقاید است، در مسائل سیاسی، رئیس شیعیان محسوب نمیشود، مثلاً امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) که شیعیان از او تبعیّت نمیکنند. چون امام نسبت به حکومت اصلاً موضعگیری تند ندارد، چون میخواهد اهداف به دست آمدهی دوران سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را تثبیت کند و در این راه بسیار موفّق عمل کرده است.
جریانات تندرو سیاسی در زمان امام سجّاد (علیه السّلام)
اگر من بخواهم جملهی فتوایی بگویم این جمله را عرض میکنم، چون این بحث طولانی است و اگر بخواهم در مورد همین موضوع صحبت کنم مدّت زیادی زمان میبرد. شما در یک فاصلهی 34 ساله دو تغییر رفتار میبینید که این کار امام سجّاد (علیه السّلام) است که آن جریانهای تندروی سیاسی انقلابی آن روز نمیفهمیدند. در آن روزگار دو، سه جریان سیاسی تندرو امام سجّاد (علیه السّلام) را اذیّت میکردند و طرح امام (علیه السّلام) را به هم میریختند.
حرکت در جهت عکس فرمان ائمّه (علیهم السّلام)
بحث ما دو شاخه دارد: در زمانی که ائمّه (علیهم السّلام) میگفتند بنشینید یک عدّه میایستادند و در زمانی که میگفتند بایستید یک عدّه مینشستند. ما فعلاً در مورد شاخهی اوّل بحث میکنیم.
نتایج پاسداری از دستاوردهای قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) توسط امام سجّاد (علیه السّلام)
به این مسئله توجّه کنید. سال 61 هجری وقتی لباس مطهّر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) غارت میشود، آن لباس به جهت ضربات متعدّدی که به آن وارد شده بود برای خرید و فروش، ارزش مادّی نداشت، بلکه آن لباس فقط برای هتک حرمت از بدن امام حسین (علیه السّلام) خارج میشود. 34 سال بعد، وقتی امام باقر (علیه السّلام) به امامت میرسد گروههای مسلمین، نه فقط شیعیان از اقطار عالم به مدینه سفر میکردند امّا نه برای زیارت قبر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلکه برای باقر العلوم (علیه السّلام)؛ «کَانَ العُلَمَاء یَقصُدونَهُ بِالمَدینَة مِن کُلِّ اُفُقٍ». چه چیزی باعث شد این اتّفاق رخ دهد؟ این پدافند حضرت سجّاد (علیه السّلام) باعث شد. استدلال این امر مفصّل است که در بعضی از محافل نیز مطرح کردهایم.
تثبیت مواضع به دست آمده پس از قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) تا زمان امام کاظم (علیه السّلام)
امّا این دو جریان تندرو این مسئله را نمیفهمیدند؛ این دو جریان یکی جریان انقلابیون بودند که مدام میگفتند انقلاب کنیم. اگر در جنگ هم مدام بگوییم برویم جلو، برویم جلو شما را قیچی میکنند. اصول نظامی میگوید: قدری که جلو رفتی موضع خود را تثبیت کن، مطمئن شو که تا اینجا را گرفتهای. چه فایدهای دارد که پنج قدم جلو بروی و هفت قدم فرار کنی؟! پدافند لازم دارد. دو قدم که جلو میروی آن را تثبیت کن و بعد یک قدم دیگر جلو برو. ما تا زمان موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) دیگر در مرام اهل بیت آفند نداریم، حمله نداریم، مبارزهی علنی نداریم، اصطکاک رسمی نداریم. سه امام پدافند کردند، امام است، مأموم که نیست. او امام است و من مأموم هستم.
حمایت جریانهای تندرو از اقدامات زید فرزند امام سجّاد (علیه السّلام)
تندروهای آن زمان میآمدند و میگفتند: ماشاءالله به زید، او پسر امام است و از پدر خود جلوتر رفته است! شمشیر او به زمین نمیافتد. در همین صحیفهی خود ما در مسجد وجود دارد، بعد از جلسه بروید نگاه کنید، در مقدّمهی صحیفه وجود دارد. بچّههای زید میگفتند ما یک فرق داریم، اینها علم دارند، ما علم و سیف داریم، دو تا از یک بهتر است. اینها عالِم هستند، ما هم عالِم هستیم ولی ما شمشیر جهاد هم داریم. جریانها هم به دنبال اینها هستند.
نتیجهی اقدامات جریانات تندرو
وقتی موج جریان زیدیه به راه میافتد، عدّهای از مردم دنبال آنها میروند و وقتی شکستهای سنگین میخورند و سرکوب میشوند میروند. شما دارید آنها را از دامن اهل بیت (علیهم السّلام) دور میکنید. شما برای جمع کردن مردم توان فرهنگی لازم را ندارید. آنگاه دو حزب مجبور میشوند با هم ائتلاف کنند. نمیتوانند امام صادق (علیه السّلام) را به عنوان امام انتخاب کنند چون شعار، انقلابیگری است و امام صادق (علیه السّلام) در آن شرایط انقلاب را جایز نمیداند، چون مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) تثبیت نشده است، شیعیان بلد نیستند نماز بخوانند، عقاید اوّلیهی خود را بلد نیستند، کشته بشویم که چه نتیجهای داشته باشد؟! حدّاقل اوّل بفهمند تشیّع یعنی چه، بعداً کشته بشوند. شیعیان اوّلیات عقاید را نمیدانستند، بنی هاشم بلد نبودند نماز بخوانند وای به حال بقیه! همه اینطور (اشاره) نماز میخواندند.
توحید مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) چیست، نبوّت و معاد و امامت آن و فقه آن چیست؟ نمیدانیم. شرایط هم که دائماً حکومت را سرکوب میکند و امام صادق (صلوات الله علیه) در اوج تقیه است. این جریانات تندرو هم مکرّر قیام میکنند. بعد نتایج بعدی این قیامها این است که چون مدام قیام کردهاند علَم بلند کردهاند، نمیشود این علَم را زمین بگذارند، ضایع است! (برای آنها ناتوانی محسوب میشود) لذا شما میبینید که دو، سه جریان مقابل امام صادق (علیه السّلام) که درونْ شیعه است با هم ائتلاف میکنند.
لعن امام جواد (علیه السّلام) بر جریانات تندرو
در دورهی امام جواد (علیه السّلام)، ایشان زیدیه و واقفه را لعن میکند و میفرماید: آنها ناصبی هستند چون مجبور هستند برای حیات خود شیعیان را جذب کنند. وقتی میخواهند شیعیان را جذب کنند، شیعیان میخواهند به سمت امام جواد (علیه السّلام) ولی آنها باید امام جواد (علیه السّلام) را برای امامت (معاذ الله) نا لایق معرفی کنند که بگویند به سمت ما بیایید. این شیعیان در این بین تکه و پاره شدند، خواص جا به جا میکردند، عوام هم (از محضر شما عذر میخواهم) گلهوار پشت سر آنها حرکت میکردند.
نتایج شرم آور قیامهای جریانات تندرو
بر اثر این قیامها قتل عامهای جدّی صورت گرفته است. بعضی اوقات باعث خجالت است وقتی صفحات تاریخ را بخواهد بخواند. چشم انسان از خواندن بلاهایی که بر سر نوامیس شیعه آمده است خجالت میکشد. چون آنجا که میگوید بنشینید اینها میخواهند قیام کنند. در دورهی امام رضا (علیه السّلام) نیز همینطور است. یادگاران و آقا زادهها هر کدام یک شهر و یک استان را محور قرار میدهند و قیام میکنند.
تعویق دیگر بار فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال 140 هجری قمری
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: یک بار قرار بود این اتّفاق در سال 140 و حوالی سال 140 این اتّفاق رخ دهد. ما هفت، هشت روایت صحیح داریم. امام صادق (علیه السّلام) فرمود: به خاطر خیانت شیعیان… اینجا بحث خیانت شیعه است، محبّین، طرفداران اهل بیت (علیهم السّلام)، گوش به حرف نکردند و فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عقب افتاد.
زمینی را که امام صادق (علیه السّلام) کاملاً مهیّا کرده بود که در دوران خود ایشان یا در دوران امام کاظم (علیه السّلام) شیعه به حکومت اسلامی برسد، توسط بنی عبّاس مصادره شد به جهت اینکه یک امام زادهی مهم در این دوران همهی معادلات را به هم ریخت.
بیعت مخالفان اهل بیت با محمّد نفس زکیه
بنی عبّاس آنقدر آبرو نداشتند که بخواهند به عنوان اهل بیت (علیهم السّلام) قیام کنند. آنها با نوهی امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) به صورت توأمان بیعت کردند؛ با محمّد نفس زکیّه. ابو حنیفه با او بیعت کرد! نفوذ کاریزماتیک را ببینید! ابو حنیفه با او بیعت کرد، بنی عبّاس هم با او بیعت کردند. از فرصتی که سه امام ما تلاش کرده بودند…
رجوع مردم به افرادی غیر از معصومین (علیهم السّلام)
مردم در زمان امام حسین (علیه السّلام) یک سؤال از امام حسین (علیه السّلام) نپرسیدند. این واقعاً یک حقیقت گدازنده است وقتی انسان میخواهد بگوید شخصی آمد به مسجد بیاید، دید امام حسین (علیه السّلام) و ابن عبّاس نشستهاند. آن شخص آمد سؤال بپرسد. امام حسین (علیه السّلام) یا تصوّر کرد آمده است از او سؤال کند یا برای اینکه مظلومیت او ثبت بشود خواست جواب بدهد. آن شخص گفت: من با شما کاری ندارم، از علّامه پرسیدم! آن خوش انصاف هم جواب داد! این خیلی غرور آفرین است که من در کنار امام حسین (علیه السّلام) باشم و به من بگویند: علّامه! (عذر میخواهم) گفت: خوب چیزی گیر آوردم!
تمام سرمایه گذاری که ائمّهی ما کردند و همه درِ خانهی اهل بیت (علیهم السّلام) آمدند، هرچه اهل بیت (علیهم السّلام) را تبلیغ کردند یک جریان از دل اهل بیت (علیهم السّلام) این حرکت را مصادره کرد. پدر او، عبدالله محض، همزمان نوهی امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) بود. مادر او فاطمه بنت الحسین بود و مادر او حسن مثنّی. این آدم هر جا نشست گفت: پسر من مهدی موعود است «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»[3]. مردم هر چیزی از اهل بیت (علیهم السّلام) توسط سه امام شنیده بودند، یک امام در دوران تقیّه چون فضا تثبیت است شمشیر به دست گرفت و به میدان آمد و تمام معادلات را به هم ریخت. مثلاً از دیوارهای سفارت منصور دوانیقی بالا رفتند.
اثر بیعت با نفس زکیّه
سنّ ابو حنیفه از امام صادق (علیه السّلام) بیشتر است چه رسد به نفس زکیّه. ابو حنیفه با او بیعت کرد، یک پیرمرد با جوانی بیعت کرد. این اثر داشت چون ابو حنیفه خیلی طرفدار داشت. بنی عبّاس هم با او بیعت کردند. البتّه وقتی به حکومت رسیدند او را کشتند. در این بین نفس زکیّه تنها حمّال چهارصد سال ظلم بنی عبّاس شد. این مهدی موعود! اثر آن در روایات ما است که باید بحث کنیم «الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي»[4] «و اسْم أَبِيه اسْم أبي»[5] این را هم درست کردهاند. از پیغمبر روایت کردهاند که مهدی از وُلد من است، اسم او اسم من است، اسم پدر او اسم پدر من است. محمّد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، محمّد نفس زکیّه پسر عبدالله است. ما در مهدویت بحثی داریم که نصب امام زمان (عجّل الله فرجه) را درست کنیم.
لذا آن همه روایاتی که قیامها را تخریب کردهاند همهی این قیامها علَم امامت است و انحراف در تشیّع است، تندروی است. بیچاره تودهی مردم هم دنبال اینها هستند. و این جریان به همین صورت ادامه دارد.
خفتگان خسته و منتظران نشسته
این یک جریان است که به عنوان مقدّمه عرض کردم تا بحث انسجام داشته باشد، ادامهی بحث ما این نیست. یک بحث که ما به آن دچار هستیم و بیشتر برای ما فایده دارد من اسم آن را خفتگان خسته و منتظران نشسته گذاشتهام. آدمهای وا دادهی بیحال (ضعیف النّفس)، نا امیدان خستهی از نفس افتاده. این دسته از افراد هم در دورهی اهل بیت (علیهم السّلام) به آنها زیاد ظلم کردند. شیعه هم بودند، محب هم بودند ولی همزمان مراقب جیب خود هم بودند، بسیار دقیق همه چیز را حساب میکردند!
ضربهی شدید به شیعه در جریان فاطمیه
مهمترین جایی که شما میبینید اینها نیستند و ما (چَک) ضربهی اصلی را خوردیم همین اخیراً در ایّام فاطمیه است. چون در محفلی به صورت مفصّل به آن پرداختیم فقط به آن اشاره میکنم. به این همه گلایههای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) توجّه کنید. از جریان سقیفه که از قبل طراحی شده است که توقّع نیست که آنها به اسلام عمل کنند. اینها یک جریان توحّش هستند، منشأ تشکیل داعش هستند.
تهدید حضرت زهرا (سلام الله علیها) از جانب خلیفهی دوم
در روایات صحیح السّند (!) که نزد آنها موجود است آمده است که خلیفهی دوم سراغ صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) میآید و میگوید: تو بعد از پدرت محبوبترین فرد در نزد ما هستی ولی اگر علی (علیه السّلام) و زبیر بیعت نکنند خانه را با اهل آن به آتش میکشیم. این روایت صحیحه است، در مصنّف ابی شیبه آمده است. یک سال پیش این کتاب در عربستان در 25 جلد چاپ شده است. محقّق برجسته، شثری که از بزرگان وهّابیت است میگوید: این روایت صحیح است. خود آنها نیز این روایت را قبول دارند. آخر اینگونه است که همه چیز به خیر و خوشی تمام شد، من کاری ندارم امّا این تهدید را ببینید! این خانه مرد دارد امّا خلیفه به سراغ خانم خانه میرود و میگوید: اگر مرد این خانه بیعت نکند شما را آتش میزنیم، یا للعجب! منطق را ببین!
استمزاج کنید و با اسکیموها ارتباط بگیرید و ببینید اگر اسکیموها متوجّه شوند در یک خانه کودک چهار ساله و هفت ساله باشد رسماً اعلام آتش زدن آن خانه را میکنند یا خیر؟ آقایان تهدید به آتش زدن را دارند امّا وقوع آتش زنی را ندارند، آن را از کتابهای خود حذف کردهاند. در خانهای که مقام معصومین و سیّدان شباب اهل جنّة را هم در نظر نگیریم بالاخره چهار نفر طفل در آن خانه زندگی میکنند، چهار ساله و هفت ساله که در این روایت میگویند حضرت زهرا (سلام الله علیها) که مخالف نبود، علی (علیه السّلام) و زبیر مخالف بودند. خلیفه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگوید: اگر علی (علیه السّلام) و زبیر بیعت نکنند خانه را با وجود تو و فرزندان تو آتش میزنم. شما در مورد این منطق چه میتوانید بگویید.
علّت گستاخی وقیحانه در برابر حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه بود؟
نکتهای که در این قصّه برای من دردناک است و تنها قصد دارم به آن اشاره کنم و به بحث بعدی برسم این است که چرا این آقا درِ خانهی سعد بن عبادة، رئیس قبیلهی خزرج که بیعت نکرد که به خلفا ناسزا میگفت و تا زنده بود با آنها بیعت نکرد، نرفتند و نه او را تهدید کردند و کوچکترین تهدیدی نسبت به او صورت نگرفت. چه کسی اینقدر آنها را گستاخ کرد که به فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بگویند خانه را بر سر تو آتش میزنیم؟ ادّعای وهّابی عربستان این است که این تهدید است و واقع نشده است. من هم فعلاً در مورد همین تهدید صحبت میکنم. آیا این تهدید را نسبت به شخص دیگری هم بیان کرد؟ این را از کدام بخش شریعت به دست آورده بود؟ خانهای که چهار طفل، نه ریحانهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، سیّد شباب اهل البیت (علیهم السّلام)، ابنائنا، این مقامات را در نظر نمیگیریم، چهار طفل چهار ساله و هفت ساله در آن خانه بودند. اگر بخواهند یک قاتل بالفطرة را بکشند، بخواهند بن لادن را بکشند، اگر در خانهی آنها چند کودک حضور داشته باشد آیا آن خانه را آتش میزنند؟! آیا عرف بین الملل این نکته را قبول دارد؟ درد من اینجا است که چه کسی به او اجازه داد که اینقدر گستاخ بشود و چنین حرفی را بزند؟ خود آنها هم الّان نوشتهاند و ما بیشتر آن را قبول داریم، همان چیزی که آنها میگویند. آیا تاریخ خانهی دومی را سراغ دارد که این آقا تهدید به آتش سوزی کرده باشد؟ چه شد که برای دفاع نیامدند؟ 50 روز بعد به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) حمله کردند. 50 روز محاسبه کردند و دیدند این خانه چقدر مراقب دارد؟ مطمئن شدند کسی نیست، بنی هاشم مردهاند… متأسّفانه.
آن چیزی شد که شد. گلایهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را قبل از هجوم به خانه ببینید. بعد از هجوم که دیگر عیادتی نیست، معمولاً در بیانها اشتباه میشود. زنها که برای عیادت ایشان میآیند صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) میفرماید: من از مردان شما راضی نیستم. یعنی چه؟ یعنی نشستید محاسبه کردید، عدّهای رشوه گرفتند –اسناد تاریخی برای این مدّعا داریم- تاریخ در مورد این برهه فقط میگوید: فلان و کذا. میگوید: یک فلان درِ خانهی فلانهای رفت و چیزی میخواست بدهد، آن فلانه… -تمام این نقلها مبهم هستند- «أ تُراشُونَني عَنْ ديني؟»[6] به من رشوه میدهی که دین خود را بدهم؟! نمیخواهم. تاریخ میگوید: وقتی با خلیفهی اوّل بیعت کردند یک فلان درِ خانهی فلانهای رفت –در صواعق محرقه و شرح ابن ابی الحدید نگاه کنید؛ اینها آثار درجهی دو اهل سنّت هستند- یک عدّه با پول، یک عدّه هم از ترس، نشستند و سوختن در را تماشا کردند.
تنها ماندن امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) در دفاع از حضرت زهرا (سلام الله علیها)
صراحت کلام امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) این است: «طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءٍ»[7] با دست شکسته، یعنی یار نداشتم. واقعاً در بین مردم مدینه پانصد نفر، دویست نفر، این آیات در مورد چه کسانی است؟ «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ»[8] پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول خدا است «الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[9] آیا نسل اینها یک دفعه منقرض شد! خیر، عافیت طلبی کردند. دشمنان که دشمن بودند، دشمنها که زهر خورده بودند. این یک دوره بود. صراحت کلام حضرت علی (علیه السّلام) این است که من از صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دفاع نکردم چون یار نداشتم و اگر دفاع میکردم جنگ رخ میداد.
ترجیح صبر بر دفاع و جنگ
در این جنگ نا برابر کربلای زودرس اتّفاق میافتاد. اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حسنین (علیهما السّلام) کشته میشدند ما امروز همه داشتیم برای حضرت شیخ دعا میکردیم و قسمهای ما هم به قد و بالای بلند او بود! هدایت قطع میشد، (آب باریکه هم از بین میرفت) همین تعداد کم شیعه نیز از بین میرفت. این درد دارد که حضرت علی (علیه السّلام) میفرماید: خار در چشم من بود ولی صبر کردم. این صبر من عقلانی نبود فقط بگویید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: صبر کن. «طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءٍ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى »[10] عاقلانه این بود که صبر کنم. بین اینکه یک نفر کشته شود یا همه، برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) سخت است ولی هدایت قطع میشد.
علّت صبر یاران واقعی امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام)
اگر دیدید عمّار و سلمان و مقداد و ابوذر هم قیام نکردند به دلیل سست عنصری آنها نبود چون تعداد آنها کم بود اگر دفاع میکردند جنگ رخ میداد و اهل بیت (علیهم السّلام) کشته میشدند.
دفاع بیهنگام بریدهی اسلمی از حضرت علی و حضرت زهرا (علیهما السّلام)
مرحوم شیخ مفید میفرماید: یک ناصبی که در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستبصر شد بعد از 40، 50 روز به مدینه آمد و بعد از این 40، 50 روز که به مدینه آمد متوجّه شد همه چیز عوض شده، حاکم شخص دیگری است. شمشیر خود را برداشت و به محلّهی آنها رفت که «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنصُرُنی یا انصار ولیّ الله؟» کمتر از چهار نفر (!) جمع شدند، دیدند نمیشود جنگید، حکومت تحریک شد و گفت: اگر هر روز عدّهای بیایند و چند نفر آدم جمع کنند ممکن است نیرو جمع کنند بنابراین به خانه حمله کردند. بریدهی اسلمی از عشق به ولایت طرح امام علی (علیه السّلام) را به هم زد.
سکوت یا دفاع؟
بحث این است که آنجا که امام میگوید بنشین، بنشین و آنجا که میگوید بلند شو، بلند شو. عمّار و مقداد و سلمان و ابوذر توان کار سیاسی نداشتند. چون آن زمان یکی از آنها فارسی بود و یک نفر آنها اعرابی بود و دو نفر دیگر سیاه پوست بودند. آنها نمیتوانستند نقش خواص را در جامعه داشته باشند، باید میجنگیدند ولی چهار نفر در برابر لشکر دشمن هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. شما میروید از جایی عبور میکنید یک نفر به شما تکّهای میگوید (شما را مسخره میکند) نگاه میکنید میبینید شما یک نفر هستید و آنها صد نفر، عاقلانه این است که نشنوید و عبور کنید.
صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) تنها مدافع علی (علیه السّلام)
این دوران با مظلومیت گذشت و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اشاره کردند: «لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ، مَا بَايَعْتُ كُرْهاً»[11] اگر خواصّ خوبی مثل حمزه و جعفر (علیهما السّلام) بودند این بلا بر سر من نمیآمد. آنها شهید شدند و بقیه نیامدند جای آنها را پر کنند. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) مجبور شد به عرصه بیاید. اگر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) وارد عرصه نمیشد امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) کشته میشد. خلیفه میگوید: ای کاش درِ خانهی فاطمه (سلام الله علیها) را نمیگشودیم، ای کاش مقابله میکردم و نمیگذاشتم حرب رخ بدهد.
لغت حرب را بررسی کنید. اگر کتک کاری کنند، مشت و سیلی به هم بزنند آن را نزاع میگویند، حرب یعنی شمشیر کشیدند! وقتی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) دید شمشیر کشیدند و این برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) خطر جانی دارد به خط زد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) حفظ بشود. حضرت علی (علیه السّلام) فرمود: «لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ» اگر آن اسد اللهها بودند نیازی نبود فاطمهی من وارد میدان بشود. نه این میشد که شد.
یکی از علل دفاع صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) از حضرت علی (علیه السّلام)
چون صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) خانم بود، وقتی وارد عرصه شد کسی نمیگفت جنگ کرده است که طرف مقابل هم جنگ کند، او که اسلحه به دست نداشت، حرمت داشت، دفاع او از امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) خطر جانی نداشت امّا اگر افراد نظامی دخالت میکردند خطر داشت چون اگر درگیری به وجود میآمد به جنگ تبدیل میشد. آنها آماده بودند که بگویند جنگ شد، در درگیری هم که کسی با دیگری رفتار خوبی ندارد. صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) خود را خرج کرد. این یک دوره بود.
انقلابیگری و سست عنصری پیروان علی (علیه السّلام) و آسیبها
دورهی بعدی که بنی هاشم و شیعه نشستند در زمان امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. آنقدر دفاع نکردند که دشمن مطمئن شد اگر به هر شهری حمله کند کسی مقابل او نمیایستد. دشمن ارزیابی میکند. تاریخ نوشته است وقتی معاویه میخواست با امیر المؤمنین (علیه السّلام) بجنگد شبها کابوس میدید. مگر آسان است که کسی مقابل حیدر کرّار (علیه السّلام) قرار بگیرد! امّا حوالی سال 39 یقین کردند اگر مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) قیام کنند کسی مقاومت نمیکند. حمله میکردند و زنها را میدزدیدند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مسجد به صورت خود میزد. این شیعیان با خود حساب کردند دیدند اگر برویم کشته میشویم، چرا برویم؟ نمیرویم. محاسبه کردند…
آدم این درد را به کجا ببرد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) زنده بود و جغرافیای حکومت او آنقدر کم شد که به ثلث رسید، شهرها یک به یک سقوط کردند. چون مردم مقاومت نکردند. اینجا همان موقعیتی است که امام میگوید بیایید در نخیله لشکر جمع کنیم. بر خلاف امام سجّاد (علیه السّلام) که فعلاً عرصه نیست (عرصهی فعّالیّت نظامی برای او فراهم نبود). امامت را برای نظام امّت قرار دادهاند. فقط خودشان به طور شخصی تشخیص میدادند. در آن برهههایی که گروه اوّل بودند، امام (علیه السّلام) میگفت بنشینید، فعلاً باید کار علمی انجام دهیم، اینها مدام حمله میکردند، انقلابیگری.
عدم تبعیّت از امام در دوران سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه)
در دورهی بعد امام امّت رهبر انقلابیها است امّا مردم حال انقلاب کردن را ندارند. این دوره به دورهی ما بسیار شبیه است. کربلا شد، بنی هاشم نیامدند، از هزاران نفر جمعیت بنی هاشم تنها 17 آمدند و از بقیهی مردم. اینجا معنی پیدا میکند، همه به امام میگویند: آقا نرو، تو را میکشند؛ یعنی فکر نکردند که امام حدّاقل به اندازهی اینها میفهمد! همینقدر که شما میفهمید امام هم میفهمد. این دورهی سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) بود.
تأکید بر مطالعهی تاریخ و تطبیق با شرایط روز
دوران ما هم از این جهت خیلی شبیه آن دوران است. امام مسلمین فریاد میزند من انقلابی هستم دیپلمات نیستم. ما مردان باردار زمین نشستهایم! خاک مرده همه جا پاشیده شده است. خدا میداند و از اهل تاریخ هم بپرسید، مطالعهی دوران روز، برای فهم تاریخ مؤثّر است. نه اینکه تطبیق مستقیم انجام دهید و بگویید این آن ایّام است. خیر، ولی میتوان علل و عوامل آن را بررسی کرد و آن دوران برای این دوران مؤثّر است.
زمینگیر کردن جریانهای دانشجویی
همانطور که مردم کوفه را باردار کردند و آنها در زمان امام حسین (علیه السّلام) زمین نشستند، خواسته یا ناخواسته، هفت، هشت، ده سال پیش جریانهای دانشجویی را حامله کردند، همه سر جای خود نشستند، همه باردار شدند، دیگر توان تحرّک ندارند.
آن صدر اینطور شد. آنقدر به مردم کوفه حقوق دادند… از کجا این پولها را به من میدهی چرا به بقیه نمیدهی؟ شما نخبه هستید. آنقدر پول دادند… این نقل را بارها شنیدهاید که آقا سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) میفرماید: چرا هر چقدر با شما صحبت میکنم نمیفهمید؟! میگویند: «خفنا طرح العطاء» اگر بخواهیم بفهمیم باید هزینه بپردازیم. حقوق ما را قطع میکنند. این حقوقها را به هم گره زدند.
آقای دکتر صفری مقالهای دارد تحت عنوان مردم شناسی کوفه، نشر مشکات آن را چاپ کرده است و در این زمینه خوب است. مردم را به هم گره زدهاند! گروه، گروه با هم بودند، آنها با هم حقوق میگرفتند. یک نفر حقوق میگرفت و بین بقیه تقسیم میکرد. اگر حکومت میخواست با آنها درگیر شود، مثلاً من اگر مبارزه میکردم حقوق کلّ آن گروه که عرافه نام داشت را قطع میکرد. من میخواستم انقلابیگری کنم حقوق خویشاوندان من قطع میشد و آنها به من اعتراض میکردند و از کار من جلوگیری میکردند که اگر تو میخواهی انقلابیگری کنی چرا میخواهی حقّ ما را نادیده میگیری؟ اعتراض نکن.
این عبارت را در تاریخ طبرسی search کنید. وقتی مسلم (سلام الله علیه) و یاران او آمدند و اطراف دار الحکومة را گرفتند اوّل عبید الله به هذیان افتاد و بعد گفت: «عَینَ العُرَفا؟» رئیسها، عریفها –منظور از عرفا، عارف نیست- را خبر کنید. گفت: اگر بشنوم یک نفر از گروه شما، -عرافه که همه از یک فامیل بودن و رئیس آنها را حکومت تعیین میکرد- یک نفر به مسلم (سلام الله علیه) پیوسته است، حقوق کلّ شما را قطع میکنم و عزیز را به جای ذلیل میگیرم. یعنی اگر یک نوجوان 15 سال اقدام انقلابی کند، من پدر و پدر بزرگ او را مسئول میدانم. و آنها این کار را انجام میدادند.
در زمان معاویه وقتی عمرو بن حمق خزاعی تحت تعقیب بود تا او را دستگیر کنند وقتی او را پیدا نکردند همسر او را به زندان انداختند و او را شکنجه کردند. آنها اینطور بودند، وحشی بودند. باور کنید که داعش حلال زاده است!
اعترافات هولناک خلیفهی اوّل
خلیفهی اوّل در اواخر عمر خود گفت: ای کاش درِ خانهی فاطمه را نمیگشودیم، کاش جلوی حرب را میگرفتیم. یعنی یک عدّه با شمشیر رفتند.
دومین مطلب این است: ای کاش فجائه را آتش نمیزدیم. او یک کاری انجام داده بود که باید اعدام میشد، او را زنده سوزاندند! شما تهدید میکنید خانهای که حسنین و زینبین (علیهم السّلام) در آن حضور دارند بسوزانید، مورد داشتیم، اتّفاق هم افتاده، پشیمانی هم ابراز کردید. این داعشیها که بچّههای حلال زاده و خوب و مؤدّبی هستند که بچّهها را داخل قفس میگذارند و آنها را آتش میزنند!! اگر این کار را انجام نمیدادند فرزند آن پدر نبودند. آنها دارند درست عمل میکنند، آنها حلال زاده هستند.
زمین گیر کردن مردم کوفه
مردم کوفه بار دار شدند. اینطور نبود که تو میخواهی قیام کنی بتوانی قیام کنی. تو میخواهی قیام کنی، پدر، خاله، عمو، همسایه، باجناق، دوست… میگویند: تو میخواهی بروی هر کاری انجام بدهی، تندروی کنی، حماقت کنی من میخواهم پسرم را زن بدهم، برای دخترم جهیزیه میخواهم، قصد مدرسهی فرزندم را چه کار کنم؟ نمیگذاشتند. به همین دلیل بود که زن و مرد را از سپاه مسلم بیرون میکشیدند؛ از ترس و از طمع. پولها قطع میشود، اگر بچّه کاری انجام دهد، عموی او را میگیریم و آنها را مجازات میکنیم… از ترس!
تطمیع جنبشهای دانشجویی
این اتّفاق برای ما هم افتاد. یک زمان جوانان ما در این کشور با ساواک طرف بودند اینقدر هم ابزارهای امروزی نبود که بشود به راحتی مطلب را انتقال داد و کار رسانهای انجام داد. باید یک چیزی میگفتند، آن را تایپ کنند، چگونه آن را بیاورند، پنهان کنند، تکثیر کنند و به دست مردم برسانند؟ مثل امروز ابزار نبود، مردم میدانستند روز به روز امام میخواهد بگوید. نه کسی پول میداد و نه منتظر بودجه بودند. نذر میکردند که این کار را انجام بدهند. هفت، هشت، ده سال، پانزده سال پیش، همهی جریانهای دانشجویی بودجه گرفتند. نفهمیدند حامله میشوند، وقتی این بودجه قطع شد همه الآن در گل نشستهاند! خاک مرده در دانشگاهها پاشیدهاند، همه کاملاً اخته شدهاند. هر اتّفاقی بیفتد در نهایت ابراز تأسّف میکنند، با چشم درشت شده و لب گزیده!
بیم عواقب سکوت و سست عنصری
نشستهایم و سقوط خود را تماشا میکنیم. امروز آن دورهای نیست… ما اشتباهات بزرگ و واضح انجام میدهیم. از دیوار سفارت بالا میرویم و آن بندهی خدا در حمایت از ما سیلی میخورد برای اینکه بگوید: اخته نشوید، عیبی ندارد، اشتباه بزرگی انجام دادید ولی میدان را خالی نکنید. ما اصلاً… بودجهی ما نرسید، ستارهدار میشوم. ما اصلاً خود را هزینه نمیکنیم. ما تنها تصوّر میکنیم که در جامعه حرف زده میشود. سه، چهار تریبون به صورت مجازی دارند صحبت میکنند و در بین صحبتها معمولاً حرفهای خود را بیان میکنند. مطالبه صورت نمیگیرد که دشمن بترسد که درِ خانهی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آتش نبرد. اینکه هتّاکی میکند به این دلیل است که احساس خطر نمیکند، بارهای اوّل و دوم و دهمی که غلطی کرد چه شد که مرتبهی یازدهم شما جای او باشید انجام ندهید؟! طوری نمیشود.
جنبش بیتحرّک دانشجویی
منظور بنده این نیست که با کسی درگیر شویم، از این دلخور هستم که جنبش دانشجویی مثل مردههایی است که هر چقدر به آن لگد میزنند حتّی آه نمیکشد. همه باردارهای زمین نشسته و یا مرده هستند. به این دل خوش داریم که تعداد معدودی تریبون هستند که حرف پخش میکنند، آنها هم در خدمت جریانهای سیاسی هستند.
دوران رکود و بیتحرّکی مؤمنان
ما دوران بسیار خطرناکی داریم. دورانی که انحراف روز به روز شدیدتر اتّفاق میافتد و اعلام انزجار توسط مؤمنین صورت نمیگیرد. چند ارگان دولتی یا شبه دولتی نهایتاً در بازیهای سیاسی یقهی همدیگر را میکشند (با هم درگیر میشوند) و متأسّفانه دو طرف پر دروغ میگویند.
مطالبه یعنی اینکه من حلقهی معرفتی داشته باشم، خود من ببینم واقعاً چه اتّفاقی افتاده است. این فیلمی که الآن در آن یک نفر را سرکوب میکنند آیا میخواهند واقعاً فلان شخص را سرکوب کنند یا فلان رئیس فلان جا را سرکوب کنند، یا اینکه واقعاً قصد دارند او را سرکوب کنند؟ از همدیگر نقطه ضعف پیدا میکنند. متأسّفانه امروز جریان خالص حزب اللّهی حرف نمیزند.
از امروز به فکر اصلاح باشید
دوستان، من حدّاقل کار تاریخی انجام دادهام، این حرفی که میخواهم بیان کنم بسیار تلخ است. تاریخ نشان میدهد این مسیری که ما داریم پیش میرویم که از آرمانها فاصله میگیریم اگر جلوی آن را نگیریم، چون الآن هنوز وقت باقی است، الآن هنوز برای اصلاح کاستیها وقت وجود دارد چون هنوز اعضای سالم هم در ارکان نظام وجود دارد. اگر جلوی این روند گرفته نشود 50 سال بعد باید یک عدّه انقلاب کنند. تصوّر نکنید مردم دوران قبل از ما شاخ دار (عجیب) بودند، از قبل همه زنا زاده و زنا کار بودند، خیر.
اثر بیتفاوتی نسبت به ضعفهای جامعه
چه کسی اینقدر ما را آسوده خاطر کرده است که همهی وظایف حرف زدن و نهی از منکر را به دست یک عدّه سپردهایم؟ چه کسی به ما اجازه میدهد؟ بسیجیهای دانشجویی الآن در اوج سکولاریزم هستند. نهایت این است که یک نامهی مؤدّبانه حاوی سلام و صلوات مینویسیم و هیچ کسی هم آن را نمیخواند، حرفی زده نمیشود.
جریانهای سیاسی آسیب زننده به پیشرفت جامعه
حرف مهم نیست، حلقهی معرفتی وجود ندارد، اگر هم وجود دارد بازی خوردهی یک جریان سیاسی دیگر هستیم، میرویم در زمین یک نفر دیگر بازی میکنیم چون خودمان رجوع نمیکنیم. یک وقتی من دعواهای دو جریان را نگاه میکردم. دو خبرگزاری را به عنوان پایلوت در نظر گرفتم. آن خبرگزاری خبرهایی را نقل میکند که این خبرگزاری را سرکوب کند. مثلاً یک جریان دولت را سرکوب کند و یک جریان هم مخالفان دولت را سرکوب کند. معمولاً دنبال حقیقت نیستند. دروغ بیداد میکند، این کار اثر نمیگذارد.
احکام شریعت، بازیچهی منفعت طلبان
علامت خطرش این است: من در ایّام فاطمیّهی امسال در ماشین که از این طرف به آن طرف میرفتم حدود 85 سخنرانی از هم لباسیهای خودم را گوش کردم، دیدم در سه، سخنرانی، سه یا چهار دقیقه به مسائل ما هم پرداخته میشود. اصولاً سخنرانی آقای معروف ما این است که… این چه ربطی به جامعهی امروز ما دارد؟ این جوان امروز چه کاری انجام دهد؟ بعد از سیصد هزار نفر شهید یک دولت تشکیل شده است و الآن وضع او به جایی رسیده است که من که معلّم تاریخ هستم نمیتوانم در مراکز غیر حزب اللّهی نهج البلاغه بخوانم. آبروریزی است! هر قسمتی از نهج البلاغه را که باز میکنم باید امیر المؤمنین (علیه السّلام) را سانسور کنم، چون نمیتوانم برای مردم بگویم، هر جا را که بگویم تصوّر میکنند یا دارم رئیس جمهور را میگویم یا رئیس قوّهی قضائیه را! نمیتوانم تعریف کنم چون از این معیارها فاصله گرفتهایم. یک روز با استفاده از این مسائل به مبارزهی پهلوی رفتیم. بسیار خوب، کار کرد خود را انجام داد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) (اشاره) ما را به حکومت رساند و بعد به روی طاقچه منتقل شد. نمیتوانم در مورد آن صحبت کنم، هر قسمت از آن را بگویم… به کدام قسمت از این کتاب پناه ببرم؟!
امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عثمان بن حنیف گله میکند چرا در مهمانی ثروتمندان شرکت کردی؟ طرف میگوید: حاج آقا، فامیل ما فلان میلیاردر است، هزار میلیارد پول دارد، 16 وزیر و 15 نماینده و چهار نفر رئیس قوّه و هفت نفر فلان مقام در عروسی آنها شرکت میکنند، آیا به عروسی من هم میآیند؟ اگر برادر و خواهر من هم یک وقت عروسی کنند آنها به عروسی میآیند؟ چرا در مهمانی ثروتمندان شرکت میکنید؟ اصلاً میشود این حرفها را گفت؟ میگویند دارید علیه نظام تحریک میکنید.
شباهت دوران ما با زمان حضرت علی و امام حسین (علیهما السّلام)
ما فاصله گرفتیم، چون من میترسم موقعیت خود را از دست بدهم. شما از این میترسید که ستارهدار بشوید. مگر زمان پهلوی خیلی خوب رفتار میکردند؟ الآن زمان پهلوی نیست. بزرگترهای ما آن موقع تیر در تاریکی میزدند و اصلاً فکر نمیکردند چنین اتّفاقی رخ دهد، خدا برکت داد. حالا نشستهایم و صدای شکستن استخوانهای خودمان را میشنویم. بعد میگوییم بودجه نیست. اگر بودجه نیست دو ساعت اضافه کاری کن، خرج کن. این حالت مردگی که وجود دارد شرایط کوفه و کربلا را به یاد آدم میآورد.
بازیهای سیاسی دوران ما
دوستان، فرصت از دست میرود! آرمانهای نظام را ببینید که مطالبات آقا چیست؟ ما مدام از این آرمانها منحرف میشویم. بنده جزء کسانی هستم که طرفدار حجاب اجباری هستم و راجع به آن 80 دقیقه سخنرانی کردهام ولی شما ببینید در استراتژی این رهبر، امروز صلاح این است که شما روی چه مسئلهای دقّت کنید؟ این، انقلاب پا برهنهها است. خدا میخواست یک نفر در استخر فرح از دنیا برود. ما برویم به چه کسی شکایت کنیم که مسئول رده اوّل جمهوری اسلامی در تفریحگاه شاه قبلی مرده است! فقط حرف این بود که او برود و ما بیاییم؟ همه هم از هم رو در بایستی میکنیم. تلوزیون ما چهار سال چیزی از آن شخص پخش نمیکند امّا وقتی از دنیا میرود میشود سر مقدّس، سوپر مقدّس؛ چهار سال به او ظلم کردید که از او حرف نزدید.
دعوت به استقلال فکری و تفکّر
نمیخواهم این حرفها را بزنم که بروید با دولت درگیر بشوید، مستقل فکر کنید، حرفهای من را هم به عقاید خود عرضه کنید، اگر دیدید فایدهای نداشت آن را به دیوار بکوبید. جریانهای سیاسی زیاد دروغ میگویند لذا به هیچ جناحی دل نبندید. دانشجو باید خودش حلقهی معرفتی داشته باشد، جلسهی مطالعاتی داشته باشد، فریب این بازیگر و آن بازیگر و این جناح و آن جناح را نخورد. در هر دو جناح آدمهای خوبی هستند، باید جدا کرد. بازیگری ما را بیچاره کرده و ما هم به دلیل اینکه حوصله نداریم یا کلّاً تغییر جهت دادهایم یا نهایت این است که من یک جریان خاص را دوست دارم، کانال او را دوست دارم، به دیگران forward میکنم و شما کانال دیگری را. نهایت فعّالیّت رسانهای ما این است! موج سواری میکنند و ما مرکبهای جریانهای سیاسی میشویم آن هم در صورتی که وارد جریانهای سیاسی بشویم، اگر وارد نشویم که هیچ.
تبعیض، نابود کنندهی هویت انقلاب
جامعهای که مردم آن… خدا را شاهد میگیرم که اگر مردم ما هر ماه یک بار گوشت نخورند، یقین کنند رئیس دولت و برادر او و رئیس قوّه و نمایندهی مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام و… هم نان و پنیر با گردو میخورند، مردم هم حاضر هستند نان و پنیر با گردو بخورند. تبعیض، تمام هویت انقلاب را نابود میکنند. از بس خفه شدیم و حرفی نزدیم جریان اینطور شده است که امروز باید برویم از شهرام جزایری عذرخواهی کنیم بدبخت بیچاره. او یک دله دزد بود. آبروی این بیچاره رفت!
سکوت جامعه، عامل تقویت روند خلاف
آنقدر حرف نزدیم روز به روز بیشتر شده است. اینجا اگر حرف بزنید ممکن است ناگهان -آن جریان بدر- اگر شما مؤثّر باشید خود جوش مثلاً ریتم قلب تو به هم بخورد! ما میترسیم حرف بزنیم.
الآن اگر رهبر این انقلاب میگفت: دوران سکوت است، من دیپلمات هستم، مصلحت اندیش هستم، انقلابی کجا بود؟! دههی 60 مرد، ما مینشستیم و میگفتیم plan آقا اینطور است و ما هم حجّت داریم از ایشان اطاعت کنیم، نمیخواهیم بازی او را به هم بزنیم. او طراحی کرده است، افق را میبیند. ما در اطاعت او حجّت داریم، یا مرجع ما است یا ولی فقیه ما است ولی نگاه کنید، او مطالبهگر شمارهی یک است ولی او را مورد تمسخر قرار میدهند. مگر این شوخی است! او راجع به حقوق نجومی صحبت میکند اتّفاق دیگری رخ میدهد و چون هیچ اتّفاقی رخ نمیدهد صدا را بالاتر میبرند و بلندتر داد میزنند.
افزایش معرفت و آگاهی، آرمان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
من نمیخواهم از فردا شعار مرگ بر منافق سر بدهید. حلقهی معرفتی تشکیل بدهید، فریب هیچ کسی از جمله من را هم نخورید. ما داریم شستشوی مغزی میدهیم. معلوم نیست من چه کسی هستم، از کجا آمدهام، خاستگاه من کجا است، چه کسی من را تربیت کرده است؟ حالا هزار نفر آمدهاند و سخنرانی من را گوش میدهند حالا میخواهم شما را فریب دهم. خودتان بروید ببینید، نهج البلاغه را بخوانید، خطبهها و نامهها و خطبههای غیر توحیدی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بخوانید، بحث کنید. این آرمان امیر المؤمنین (علیه السّلام) است.
تجمّلگرایی خواص جامعه، عامل فروپاشی نظام جامعه
میگوید: اگر در جامعه امنیت نباشد و خلخال از پای زن یهودیه بردارند بمیرم بهتر است. به مهمانی ثروتمندان رفتهای، اگر فقرا با خبر بشوند از تو ناامید میشوند. الآن فقرا ناامید هستند. الآن نیاز به انقلاب نداریم، نیاز به اصلاح داریم ولی وضع ما خیلی خراب است، ما از آن چیزی که باید باشیم فاصلهی زیادی داریم. اینجا خون لازم دارد نه به این عنوان که برویم کتک کاری کنیم. دورهی صدر اسلام شده است که به ما سیلی بزنند، ما حرف خود را بیان کنیم، از حق دفاع کنیم. سلاح نمیدانند، این پارچه را از سر تو بر میدارند، بردارند، چهار سال درس خواندی، تو را تعلیق میکنند، بکنند.
بابت این انقلاب زیاد خون داده شده است. تصوّر نکنید حرفهای عجیبی بیان میکنم، همان حرفهایی را بیان میکنم که شما به آن اعتقاد دارید. مگر شما نمیگویید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آن همه زحمتی که متحمّل شد، 23 سال تلاش کرد، نفوذیها آمدند جریان را بردند. آیا شهوت و نفوذ تنها منحصر به دورهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود؟ آیا مراقبت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کم بود؟ مدیریّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) ضعیف بود؟
آفت نبود یا کمبود حلقههای معرفتی و اثر آن بر افکار سیاسی جامعه
الآن وضع ما بهتر است. ما هیچ دورهای نداریم که این همه سرباز رایگان با التماس در کشور دیگر بفرستیم و آنها بجنگند؛ این یعنی هنوز جوان مشتاق به کار وجود دارد ولی نمیداند باید چه کاری انجام دهد چون حلقهی معرفتی نداریم. ما حدّاکثر دنباله رو جریانهای سیاسی هستیم که متأسّفانه دروغگو در بین آنها زیاد است. اگر من جزء آن گروه باشم و کار اشتباهی انجام دهم، اسم من را نمیگوید امّا اگر شما در جناح دیگری باشید شما را پرچم میکند. وقتی در آن (یک فعّالیّت) حقیقت نباشد پرچم بالا نمیرود چون دروغ میگوید.
بصیرت، سیاستی علیه دستمایه شدن احزاب سیاسی و خواص
قرار بود کتاب بدی چاپ شود، ما مسئول شدیم که جلوی چاپ آن کتاب را بگیریم در صورتی که وزارت ارشاد برای چاپ آن کتاب اجازه داده بود؛ یعنی مجوّز داده بود. ما یک سال زحمت کشیدیم و بخشهایی از آن را حذف کردیم برای اینکه کتاب بدی به دست مردم نرسد. یک آقای ریش بلند آمده بود به آقای ناشر گفته بود: مگر ارشاد برای چاپ این کتاب مجوّز نداده است؟ تو کتاب را چاپ کن، من جنگ رسانهای علیه وزارت ارشاد یک جریان به راه میاندازم. مردمی هم که این کتاب را میخوانند و منحرف میشوند هیچ اهمّیّتی ندارند. دو طرف میخواهند همدیگر را از صحنه حذف کنند و به حکومت برسند، افراد صالحی هم پیدا میشوند؛ در یک جناح بیشتر و در یک جناح کمتر. ولی بیهوده دنبال جریان به راه نیفتید و تحلیل کنید و… معلوم نیست آنها دنبال چه هدفی هستند، ما باید خودمان تحلیل داشته باشیم، مطالبات را رصد کنیم امّا این حالت اختگی که الآن وجود دارد، نهایت این است که عجب، یک خبر جدید شد.
رکود بصیرت در فضای دانشگاهی
گروههایی که میگفتند: «دانستن حقّ مردم است» امروز اگر بخواهند کوچکترین فعّالیّتی انجام دهند میگویند مخفیانه است. ما هم میگوییم مخفیانه است، هیچ مطالبهگری نیست. جالب است، صبح جایی به عدّهای میگفتم: مطالبهگری؛ میگفتند: برای اوّلین قدم به دفتر رئیس دانشگاه برویم و مشکل سه شانزدهمها را درست کنیم!
مطالبهگری باید جهادی باشد، من از خود بگذرم. نه اینکه مطالبهگری برای این باشد که جیب خود را پر کنم و برای خود بودجه بسازم. بودجهی دولتی دادن به جریانهای دانشجویی سمّ مهلک است چون همینطور میشوند که الآن شدهاند، دیگر نمیتوانند نفس بکشند، میترسند این بودجهی اندک هم از آنها سلب شود. ببخشید «تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»[12].
درخواست صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از انصار
صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) که شأنش از همهی عالم اجل بود، جا داشت و انصافاً اگر از دل امیر المؤمنین (علیه السّلام) میپرسیدی، حاضر بود صد بار بین در و دیوار کشته شود ولی این صحنهها را نبیند، این شخصیت وجود خود را خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد. اوّل گریههای خود را، دوم عزّت خود را، فاطمه که در طول زندگی خود به هیچ احد البشری حتّی امیر المؤمنین (علیه السّلام) درخواستی مطرح نکرد، فرمود: علی جان، مرکبی فراهم کن تا بروم به انصار بگویم. امشب رفتند و از این خواص درخواست کرد، دست رد زدند و حضرت (سلام الله علیها) یک بار دیگر فرمود: علی جان، یک بار دیگر مرکب فراهم کن تا یک بار دیگر بروم التماس کنم.
تلاشهای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) در راه امیر المؤمنین (علیه السّلام)
آن کسی که گفت: «مَثَلُ الإمَام کَمَثَلِ الکعبة» که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) است در کفایة الأثر خزّاز است. انصافاً خود را دور کعبهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) خرج کرد، روایت را عملاً نشان داد نه مثل من که مدام به فکر حساب منفعت خود هستم. وقتی فایده نکرد، سخنرانی فدک را انجام داد، فایده نداشت، بیت الاحزان؛ بیت الاحزان آخرین بیچارگی او است، یعنی چارهای ندارد.
بینتیجه ماندن تلاشهای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
یکی از اصحاب به نام محمود بن لبید میگوید: کنار مزار حمزه (سلام الله علیه) رفتم. دیدم صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) گریه میکند. صبر کردم، او بلند بلند گریه کرد و آنقدر بلند گریه کرد که من خسته شدم و نفس حضرت (سلام الله علیها) گرفت. اینجا هنوز حمله به خانهی ایشان واقع نشده است. نفس ایشان گرفت، گفتم: خانم، «قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي»[13] بند دل ما پاره شد چرا اینطور گریه میکنی؟ فرمود: جز گریه دیگر چارهای برای من باقی نماینده است ولی حالا که میتوانم این یک کار را انجام میدهم.
این 50 روز حضرت زهرا (سلام الله علیه) به حدّی گریه کرد که گاهی به اشتباه فکر میکنند این روایت متعلّق به بعد از هجوم به خانهی ایشان است: «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ … بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ»[14] اینها برای گریه از فراق پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و غصب خلافت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. تقریباً 50 روز گذشت که واقعهی هجوم رخ داد. بعد از این سُلیم بن قیس میگوید: دیگر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از بستر بلند نشد. بعد از این را دعائم الاسلام اینطور گزارش میکند که بعد از واقعهی هجوم، ملازم فراش شد و دیگر از بستر بلند نشد. «نَحَلَ جِسْمُهَا»[15]، «وَ ذَابَ لَحْمُهَا»[16] بدن مطهّر او آب شد «وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ»[17] شبهی از بدن مطهّر او باقی ماند. امّا هنوز چیزهایی دارد تا خرج علی (علیه السّلام) کند.
حمایت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) از امیر المؤمنین (علیه السّلام) حتّی پس از شهادت
ما تصوّر ماجرای تابوت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) فقط مسئلهی حجاب است که البتّه حجاب هست. من از یک روایت عایشه میفهمم که این سیاسیترین کار صدّیقه (سلام الله علیها) است. روایت نزد اهل سنّت معتبر است. عایشه خواست به خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) بیاید، او را راه ندادند. ناراحت شد و رفت پدر خود را صدا کرد. در احادیث ذهبی وجود دارد که میگوید حسنه است، در اکمال اکمال و منابع دیگر از جمله ابن حجر و ذهبی همگی میگویند این روایت معتبر است. عایشه پدر خود را صدا کرد و آمد و به اسماء گفت: چرا همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را راه نمیدهی؟! گفت: فاطمه (سلام الله علیها) دستور داده است. آنها دیگر بهانه نداشتند که به خانه حمله کنند. گفت: بسیار خوب، اگر او دستور داده است بیا برویم. ناراحت شد، نگاهی به داخل خانه انداخت و دید داخل حیاط یک تابوت وجود دارد. عایشه به پدر خود گفت: «جَعَلَتْ لَهَا مِثْلَ هَوْدَجِ الْعَرُوسِ»[18]، مثل کجاوهی عروس برای او درست کردهاند! کجای دنیا دیدهاید به تابوت یک مادر 18 ساله بگویند: کجاوهی عروس؟! برداشت تحلیلی من این است که او ناراحت شد. میدانید از چه چیزی ناراحت شد؟ فاطمه (سلام الله علیها) که در طول عمر او قامت او را کسی ندیده بود بعد از فوت او بدن نحیفش که چیزی از آن باقی نمانده بود باید در تابوت باشد، در آن نیمهی شب، بین آن هفت نفر هم دیده نشود ولی همین بانو بین 40 مرد جنگی، زیر دست و پا رفت. عایشه حق دارد توهین کند و بگوید: «جَعَلَتْ لَهَا مِثْلَ هَوْدَجِ الْعَرُوسِ» چون میداند این تابوت یعنی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) جز شریعت عمل نمیکند، من برای دفاع از علی (علیه السّلام) زیر دست و پا هم میروم. هر چیزی که داشت خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد.
ملاقات عایشه و خلیفهی دوم از حضرت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
حالا من این روایت را میخوانم که بیشتر قسمتهای آن را شنیدهاید. در علل الشّرایع آمده است، دومی آمد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: خلیفهی اوّل خواسته به خانهی فاطمه (سلام الله علیها) برود، او خلیفه را راه نداده است. نمیشود خلیفه را جایی راه ندهند. حضرت فرمود: بروم صحبت کنم. چقدر علی مظلوم است، نمیدانم اینقدر علی غریب شده بود، میخواست فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) حجّت تمام کند، این کرامت مولا (صلوات الله علیه) بود، نمیدانم. آمد اینطور به بیبی (سلام الله علیها) گفت: اینها میخواهند بیایند. فرمود: به خدا آنها را راه نمیدهم، با آنها صحبت نمیکنم تا با همین بدنم پیش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بروم و شکایت کنم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: آنها من را ضامن قرار دادهاند. به محض اینکه حضرت علی (علیه السّلام) این جمله را گفت، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «فَالْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ النِّسَاءُ تَتَّبِعُ الرِّجَالَ»[19] خانه، خانهی تو است، خانم خانه دنباله رو شوهر است.
این دو نفر آمدند، ظاهراً در سمت راست بیبی نشستند. بیبی توان نشستن و نیم خیز شدن را ندارد. به محض اینکه نشستند، شیخ صدوق میگوید: «حَوَّلَتْ وَجْهَهَا»[20] صورت مبارک خود را برگرداند. این نامردها آمدند و سمت چپ نشستند. بار دوم شیخ صدوق میگوید: «حَوَّلَتْ وَجْهَهَا» صورت مبارک خود را برگرداند. یعنی من نمیخواهم این صورتی که افاضهی فیض از عالم ملکوت میکند به شما برسد. من در راه علی (علیه السّلام) نمیخواهم حتّی یک نگاه هم به شما بیندازم. اینها بلند شدند و سر جای خود برگشتند بیبی (سلام الله علیها) دیگر نتوانست صورت خود را تکان بدهد، توان او همینقدر بود که دو بار سر خود را تکان داد. به اسماء و فضّه اشاره کرد: «حَوِّلْنَ وَجْهِي» سر من را برگردانید.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]- الأمالي (للصدوق)، النص، ص 26.
[4]– بحار الأنوار، ج 36، ص 309.
[5]– بحار الأنوار، ج 37، ص 2. الصواعق المحرقه، ج 2، ص 481، باب الفصل الاوّل فی الآیات الواردة فهیم.
[6]- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 2، ص 53.
[7]– نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 48.
[8]– سورهی انفال، آیه 64.
[9]– سورهی فتح، آیه 29.
[10]– نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 48.
[11]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب (عليه السّلام)، ص 417.
[12]– نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 50.
[13]– بحار الأنوار، ج 36، ص 353.
[14]– همان، ج 43، ص 181.
[15]– دعائم الإسلام، ج 1، ص 232.
[16]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 2، ص 361.
[17]– دعائم الإسلام، ج 1، ص 232.
[18]– بحار الأنوار، ج 43، ص 190.
[19]– علل الشرایع، ج 1، ص 187.
[20]– همان.