اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام – جلسه پنجم

7

نویسنده

ادمین سایت

به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام» پرداختند.
مشروح جلسه پنجم تقدیم می شود.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏».[3]

مطرح نبودن کفویّت معنوی در ازدواج‌های صدر اسلام

با توجّه به این‌که إن‌شاءالله امشب شب آخر این مجلس است، دقایقی را به جمع‌بندی آنچه گفتیم و گذشت اختصاص می‌دهیم. محضر مبارک شما عرض کردیم که ازدواج‌های صدر اسلام با ازدواج‌هایی که امروز ارتکاز ذهنی ما است از همه جهت بسیار فاصله دارد. چه بسا اگر ما به این موضوع درست نپردازیم گاهی با شبهات هم مواجه بشویم. مثلاً برای این‌که بگویند بین پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) و بعضی از همسران ایشان اختلافی نبوده است یا بین خلیفه‌ی دوم با امیر المؤمنین (علیه السّلام) اختلافی نبوده است مثال به بعضی از ازدواج‌ها بزنند. ما عرض کردیم که اگر ازدواج‌های صدر اسلام بررسی بشود آن وقت معلوم می‌شود که ازدواج‌ها اصلاً بر پایه‌ی مؤدّت و محبّت و کفوّیّت ایمانی اصلاً نبوده است، بلکه اسلام و اهل بیت سعی کردند به مرور این را تغییر بدهند. مثال‌هایی هم عرض کردیم بعضی از آن‌ها را تکرار می‌کنم.

قابل انکار نبودن اختلاف بین بنی امیّه و بنی هاشم

اگر ازدواج‌های بین بنی امیّه و بنی هاشم نوشته بشود یک جلد کتاب می‌شود. خیلی روشن است که بین بنی امیّه و بنی هاشم شقاق است، هنوزهم آثار تاریخی این را نمی‌توانند انکار بکنند. بله برای بعضی از موارد ممکن است تلاش‌هایی شده باشد، مثلاً اگر امروز شما بخواهید ببینید آیه‌ی «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»[4] در مورد چه نازل شده است، بروید به سراغ اصحاب حدیث غیر شیعه این‌جا اصلاً نمی‌فهمید که آیه چه زمانی نازل شده است، معلوم نیست. این‌قدر اقوال در مسئله زیاد کردند که دیگر مسئله گم شده است یا مثلاً فرض بفرمایید بعضی از گروه‌ها که تقریباً اکثریّت مطلق غیر شیعه هستند این‌ها اصل اختلاف بین امیر (علیه السّلام) و همسران مکرّمه‌ی ایشان با خلفا را هم انکار می‌کنند. امّا دیگر بین بنی امیّه و بنی هاشم را انکار نمی‌کنند.

وجود ازدواج‌های عجیب و غریب در صدر اسلام

خوب آن‌جا شما می‌بینید ازدواج‌های عجیب و غریب فراوان است. این نشان می‌دهد که اوضاع آن زمان با الآن متفاوت بوده است. مثال زدیم. ازدواج‌ها حتّی بعضی وقت‌ها در روایات ما اشاره به آن شده است که این نزدیک به یک قراردادی، خیلی بخواهم بی‌پرده حرف بزنم مثل بیع است، فروش و خرید است. لذا شما می‌بینید نسب دو امام از ائمّه‌ی ما (علیهم صلوات الله) به دو نفری می‌رسد که این‌ها از نظر شیعیان قطعاً دشمن اهل بیت (علیهم السّلام) هستند. یکی وجود مبارک حضرت صادق (صلوات الله علیه) است که مادر مکرّمه‌ی ایشان فرزند قاسم بن محمّد بن ابی‌بکر است و ائمّه‌ی بعدی هم علاوه بر این مرتبط می‌شوند و یکی هم مادر امام باقر (سلام الله علیها) است که به آن صدّیقه‌ی آل حسن می‌گویند، فاطمه‌ی بنت الحسن که ایشان هم نوه‌ی دختری طلحه است و طلحه در جنگ با امیر المؤمنین (علیه السّلام) به قتل رسیده است. یعنی توبه هم سخت است حالا…

اذعان اهل سنّت به حق بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ جمل

 یعنی شیعه هم نباشد مثلاً زبیر را شاید اهل سنّت یک طور توجیه بکنند که بگویند در جنگ شرکت نکرد. چون می‌دانند که در جنگ جمل مقصّر آن‌ها بودند و امیر المؤمنین (علیه السّلام) حق بود. یعنی همه این را قبول دارند به جز اندکی. یعنی ابن تیمیه هم حتّی قبول دارد. چیزی که ابن تیمیه هم اقرار بکند گرچه همان‌جا می‌گوید: علیّ بن ابی‌طالب اشتباه کرد جنگ را آغاز کرد ولی محق بود، می‌توانست جنگ را آغاز نکند ولی اگر جنگ را آغاز کرد که کرد، محق بود. لذا در جنگ محق بود ولی یک اشتباه کرد که جنگ را آغاز کرد گرچه محق بود؛ این هم خیلی جالب است.

دشمنی ابن تیمیه نسبت به امیر المؤمنین و اهل بیت (علیهم السّلام)

خلاصه ابن تیمیه یک آدم ویژه‌ای است؛ ابن تیمیه از آن کسانی است که حتماً باید نسب او بررسی بشود. عجیب است بنده این‌طور راجع به کسی حرف می‌زنم. ابن تیمیه در حیله‌گری نسبت به اهل بیت کم نظیر است، به این راحتی‌ها هم حرف نمی‌زند که شما به او بگویید ناصبی است. امّا بتواند انتقام می‌گیرد مثلاً به علّامه‌ی حلّی می‌گوید: شما می‌گویید خلیفه‌ی اوّل پشیمان بود از این‌که می‌گفت ای کاش در خانه‌ی فاطمه را نمی‌گشودیم؛ حتّی اگر برای جنگ برای ما بسته شده بود. می‌گوید: من این را قبول ندارم ولی اگر شما می‌گویید حمله کردند، رفتند در خانه ببیند اموال مردم در آن‌جا نباشد. خوب این معلوم است که آدم باید یک خباثتی داشته باشد که…

تنقیص امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط ابن تیمیه

قبول ندارد به اشتباه در بعضی از آثار آمده است اعتراف ابن تیمیه مبنی بر هجوم به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها). نخیر قبول ندارد دارد علّامه‌ی حلّی را مسخره می‌کند. امّا در پس این مسخره کردن همان‌طور که ابن حجر عسقلانی عالم بزرگ این‌ها می‌گوید، می‌گوید: در ردّ این رافضی -یعنی در ردّ بر علّامه‌ی حلّی- گاهی حرف‌هایی زد تنقیص امیر المؤمنین بود. یکی از آن‌ها همین است که (ابن تیمیه) می‌گوید: من که قبول ندارم به خانه‌ی فاطمه حمله کردند، امّا اگر شما می‌گویید لابد رفتند در خانه ببینند اموال… اموال مردم از خانه‌ی علیّ بن ابی‌طالب پیدا بکنند یعنی چه؟! در نهایت هم می‌گوید شوخی کردم. یکی هم است؛ اخیراً خیلی با امام رضا و این‌ها زیاد شوخی می‌کنند. حرف‌های خود را می‌زنند وقتی می‌بینند حرف ‌بی‌جایی است می‌گویند: شوخی کردیم. خوب این خباثت باطنی را نشان می‌دهد. پس تا توانستند مسائل را کتمان کردند ولی دعوای بین بنی امیّه و بنی هاشم یا اختلاف جدّی بین… این را عرض کردم برای این‌که بگویم ابن تیمیه هم با این خباثت خود می‌گوید: در جنگ جمل حق با علی بود، حالا زبیر را بگویند در جنگ شرکت نکرده است و بعد هم امیر المؤمنین هم گریه کرد که چرا او را کشتید ولی طلحه که دیگر در وسط میدان جنگ کشته شد. این را دیگر نمی‌توانید بگویید توبه کرده است. وسط جنگی که ناحق بوده است کشته شده است.

مهم نبودن مسئله‌ی کفویّت در صدر اسلام

این سؤال ممکن است برای شما به وجود بیاید که چطور ممکن است که نوه‌ی دختری او مادر امام ما باشد؟ محضر شما عرض کردیم که ازدواج‌های آن زمان معمولاً ازدواج بر سر کفوّیّت نبوده است البتّه اگر کسی مادر امام باشد، آن رحم ویژه است و گاهی «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ» است. ما باید در مباحث کلامی خود این‌ها را به عنوان فروعی که اصلاح می‌کنیم دقّت بکنیم. لذا اگر کسی خواست به دشمنام الهی خصوصی هم بد و بی‌راه بگوید باید دقّت بکند که هر حرفی نزند. لذا بعضی از آقایان نسبت حرام زاده بودن به بعضی از خلفا نمی‌دانند احتراماً؛ این‌جا دیگر مجمل از آن حرف می‌زنم و می‌گذرم و الّا ناصبی بودند مشکلاتی داشتند ولی هر حرفی نمی‌زدند.

ملاکات ازدواج در صدر اسلام

 این ازدواج‌ها عرض کردیم بر مبنای یا امور جسمی بوده است 80 درصد که همین که در خیابان راه می‌رفتند همدیگر را می‌دیدند، خیلی هم بی‌رودربایستی با هم بودند یا مثلاً یک خواهر و برادر اگر فرض بکنید خواهر بیست و چند ساله و برادر او هم حالا همان سن را داشته است، داشتند از خیابان رد می‌شدند، بلافاصله اگر می‌دید می‌گفت: من خواستگار خواهر شما هستم. یعنی خیلی با هم بی‌رودربایستی بودند. در ادبیات روایی شیعه هم همین‌طور است و همین که به ظاهر می‌پسندیدند ازدواج می‌کردند و چون این گزینه تنها گزینه‌ی روی میز نبود، هم می‌شد مکرّر اتّفاق بیفتد و هم می‌توانستند طلاق بدهند و این طلاق هم عجیب و غریب نبود و بلافاصله آن خانم هم ازدواج می‌کرد خیلی چیز طبیعی بود.

ازدواج‌های استثنایی در صدر اسلام

ازدواج آن موقع با امروز اصلاً قابل قیاس نیست. یکی دو تا ازدواج استثنایی آن زمان اتّفاق افتاده است که هر کدام از آن‌ها غرض خاص داشته است. یکی ازدواج خاتم انبیاء (صلوات الله علیه) با خدیجه‌ی کبری (سلام الله علیها) است؛ یکی ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) با صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که ازدواج دیگری همزمان نمی‌کنند. برای این‌که مردم بفهمند این واقعه‌ی خاص است. یک اتّفاق خاص است.

بیان یک دروغ در مورد ازدواج دیگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) دلیلی بر استثنایی بودن حضرت زهرا (سلام الله علها)

می‌دانید که قبلاً هم عرض کردیم برای این‌که بخواهند با امیر المؤمنین مقابله بکنند آن فرد رفت گفت: من محتلم بودم در مسجد پیغمبر فرمود که: نمی‌شود که همزمان با دختر من و با دختر دشمن من ازدواج انجام بشود. این را درست کردند برای این‌که بگویند امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) با هم اختلاف داشتند. امّا مبنای خود این دروغ، استثنایی بودن صدّیقه‌ی طاهره را نشان می‌دهد. البتّه در روایات ما آمده است که ازدواج امیر المؤمنین (علیه السلام) و صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) استثناء است. یکی از قرائن این استثناء همین دروغی است که گفتند. آن‌ها برای مقابله با «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[5] که این را شیعیان در برابر خلیفه‌ی استفاده می‌کنند گفتند: این اتّفاق اوّلین بار چه زمانی افتاده است؟ پیغمبر این را در مورد علیّ بی ابی‌طالب (معاذ الله) فرموده است که می‌خواسته است، از دختر ابوجهل خواستگاری بکند، بعد حضرت زهرا ناراحت شدند و بعد پیغمبر رفته است روی منبر مسجد فرموده است: «لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ وَ بِنْتُ رَسُولِ الله عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ» نمی‌شود دختر پیغمبر خدا را با دختر دشمن خدا را با هم یک نفر بگیرد. حضرت علی (علیه السّلام) هم آمدند عرض کردند یا رسول الله هرچه شما دستور بدهید. قصد ما یک خواستگاری بود، اصلاً ما نمی‌رویم، تمام شد.

علّت دروغ بستن به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد خواستگاری ایشان از دختر ابوجهل

 این مسئله دروغ است، اگر به یاد داشته باشد شب گذشته چند تا قرینه‌ی دروغ بودن آن را عرض کردیم که آن‌ها را دیگر تکرار نمی‌کنم منتها این بستر دروغ چطور درست شده است؟ فرض بفرمایید شما که می‌گویید فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) یک زن عادی است، علی (علیه السّلام) هم یک مرد عادی است. این همه شما چهار تا چهار تا رفتید ازدواج کردید، علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) هم با یکی ازدواج می‌کرد. چه جا داشت پیغمبر بیاید روی منبر… یعنی پیغمبر (معاذ الله) خلاف شرع به نفع دختر خود می‌آمد احکام را به نفع خود مصادره می‌کند قانون خاص درست می‌کند؟! اگر بگویید: بله، قانون خاص درست می‌کند.

اذعان خلیفه‌ی دوم به استثنایی بودن ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)

پس معلوم است آن ازدواج استثنایی بوده است که قرائن شما هم نشان می‌دهد. خلیفه‌ی دوم هم می‌گفت این اسثتنایی است. اگر بگویید: نه هیچ چیز عجیبی نیست. آن وقت ما می‌گوییم پیامبر (معاذ الله) می‌آید از جیب خود حکم شرعی را محدود می‌کند. همه چهار تا چهار تا بتوانند ازدواج بکنند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) استثنائاً نتواند. چرا؟ چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) نیامد این را به عبدالله بن جعفر بفرماید که همزمان با زینب کبری هم ازدواج کرده بود؟ این ازدواج باید استثنایی باقی می‌ماند به خاطر مصالحی که داشت.

تدابیر نبوی برای باقی ماندن دین اسلام

ما یک جایی مفصّل بحث کردیم پیغمبر اکرم برای این‌که دین به سرانجام برسد، خیلی تلاش کرد؛ اگر من و شما گاهی دقّت نداشته باشیم فکر می‌کنیم پیغمبر در تبلیغ دین موفّق نبود. دشمنان چه کار کردند، نابود کردند. در حالی که اگر بررسی بکنید می‌بینید موفّق بود. بنای دشمنان بر این بود که دین باقی نماند و ماند. چه شد که ماند؟ پیغمبر اکرم چند سلسله اقدامات انجام داد. اسم آن را تدابیر نبوی گذاشتیم. یکی از آقایان هم یک کتابی ششصد صفحه‌ای در تدابیر نبوی دارد. عناوین آن زیاد است. چه کار بکنیم که این مردم را همراه بکنیم.

معرّفی منافقین به صورت کلّی یکی از تدابیر نبوی برای باقی ماندن دین

یک سری تدابیر عمومی است. آموزه‌های عمومی است. هزاران هزار فضیلتی که برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده است. یکی از آن‌ها معرّفی منافقین به صورت کلّی است که منافقین چه ویژگی‌هایی دارند. یکی از آن‌ها این است که آقایان هم قبول دارند سعی می‌کنند با دست و پا چیز دیگری بگویند که فرمود: «يَا عَلِيُّ … لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ.»[6] جز منافق کسی از تو بیزار نیست. در روایت شیخ صدوق ما هم است که اگر کسی سردی (ظاهراً منظور گرمی محبّت است) محبّت اهل بیت و بیزاری از دشمنان اهل بیت را در قلب خود حس می‌کند مادر خود را دعا بکند. چون پاکی مولد فقط یک مورد نیست. یعنی هم باید آن مادر از لحاظ جسمی و مباشرت‌ها پاک باشد و هم نانی که خورده است و هم خطورات ذهنی او باید پاک باشد. این‌ها مراتب دارد. مادران خیلی‌ها ممکن است اهل بغی نبودند ولی خطورات حرام داشتند. کسی که نسبت به اهل بیت… اسم اهل بیت می‌آیند دگرگون می‌شود، نسبت به دشمنان ایشان هم بغض دارد.

علامت بی‌غیرتی اهل ایمان

بی‌بغضی نسبت به دشمنان اهل بیت علامت بی‌غیرتی است و این علامت خوبی برای اهل ایمان نیست. فرمود: «كَانَ إِبْرَاهِيمُ أَبِي غَيُوراً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ»[7] پدر من ابراهیم غیور بود، من از او غیورتر هستم. نمی‌شود کسی نسبت به دشمنان اهل بیت بغض نداشته باشد. بغض نداشته باشد یعنی محبّت ندارد. نمی‌شود یک نفر خیلی به پدر خود علاقه داشته باشد، بعد یک نفر بیاید هر چه دوست دارد به پدر این بگوید و این عکس العملی نشان ندهد. این خیلی بعید است. علامت عدم غیرت است و آن محبّت هم محبّت نیست.

بیان برخی فضائل توسط پیامبر (صلوات الله علیه) برای عمار

 فرمود: «لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ» پس غیر از آن عمومی‌ها در مورد منافقین هم فرمود؛ بعد آمد برای افراد خاص هم، دلیل خاص فرمود. می‌خواهم همه را عرض بکنم در جمع‌بندی بگوییم که این ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) کجای کار است. برای موارد خاص دستور خاص فرمود. چند تا از این موارد دستور خاص را با هم یادآوری بکنیم. مثلاً غیر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) که این‌جا هم خیلی دردناک است پیغمبر آمد به عمار فضائلی نسبت داد که در تاریخ نوشتند طلحه در جمل اوّلین لحظه‌ای که نسبت به جنگ سست شد وقتی بود که باخبر شد که عمار به سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیوسته است. گفت: عمار همیشه در لشکر حق است چون پیغمبر فرموده است. این مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را نشان می‌دهد که نمی‌فهمد که امیر المؤمنین (علیه السلام) است. می‌گوید: عمار به او پیوسته است پس حق است.

علّت بیان فضیلت عمار برای روشن حق امیرالمؤمنین (علیه السّلام) توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)

 چرا؟ چون پیغمبر می‌دانست امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تخریب می‌کنند. جبهه‌ی دشمن هم همه‌ی تخریب را، سیبل را روی امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌گذارد، دیگر وقت نمی‌کند که عمار را هم بکوبد، علی را می‌کوبد؛ لذا پیغمبر برای عمار هم چیزهایی فرمود که بفهمند. شما می‌دانید در صفین هم وقتی عمار به شهادت رسید، در سپاه دشمن ولوله شد که حالا خیلی مفصّل است وارد آن نمی‌شوم.

علّت پیشمان شدن و برگشت زبیر از جنگ جمل

 به زبیر هم مثال خاص فرمود که امیر المؤمنین (علیه السّلام) او را صدا کرد گفت: به یاد داری آن روز پیغمبر فرمود:… این را اهل سنّت هم نقل کردند فقط ما نمی‌گوییم. چه شده که اصلاً زبیر برگشت؟ اصلاً علامت ناحق بودن جنگ جمل این است که فرمانده‌های جنگ نجنگیدند. مردم را در مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) قرار دادند، خود آن‌ها شرکت نکردند؛ برای همین هم بود که آن سپاه زود شکست خورد. فرمود: به یاد داری که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا علی را دوست داری؟ داستان این زبیر بسیار عبرت آموز است. طبق روایات ما در تشییع صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) شرکت کرده است. مهمترین فردی است که از امیر المؤمنین دفاع کرده است.

دستورات پیامبر به زبیر و عایشه در مورد عدم مخالفت با امیر المؤمنین (علیه السّلام)

یک شب در روضه عرض کردم سلمان و ابوذر و مقداد کاری نمی‌توانستند انجام بدهند. در منابع آن‌ها آمده است که «خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ»[8] اصلاً بقیه را حساب نمی‌کنند. زبیر است که پسر عمّه‌ی پیغمبر است، از بنی هاشم است. زبیر جزء مخالفین است. پیامبر به او فرمود: آیا علی را دوست داری؟ گفت: بله. فرمود: ولی یک روز در مقابل او قرار می‌گیری در حالی که تو ظالم هستی. یعنی پیغمبر (صلوات الله علیه) برای مواقع… و زبیر چه شد؟ از جنگ جمل بیرون رفت. برای عایشه هم فرمود: نباشی تو آن زنی که سگان حوأب… شما عزیزان شاید این را شنیده باشید ولی برای من مهم است که وهابیّت حدیث امروز هم این‌ها را صحیحه می‌دانند ما هزار هزار روایت داریم، دو مورد از آن‌ها را هم امروز صحیح نمی‌دانند. این‌ها را که دارم می‌گویم مواردی است که امروز هم قبول دارند. ببین پیغمبر چقدر گفته است. آلبانی از علمای تندروی وهابی هم این را قبول دارد. فرمود: تو نباش آن کسی که سگان حوأب به تو پارس می‌کنند. پس پیامبر برای موارد خاص هم…

ماجرای خلیفه‌ی دوم در غدیر

در ماجرای غدیر حالا این را همه‌ی اصحاب حدیث صحیح نمی‌دانند، در تاریخ کبیر بخاری است که وقتی ماجرای غدیر شد، دومی پیش پیامبر آمد گفت: یا رسول الله من یک چیز عجیبی دیدم. شما که داشتید سخنرانی می‌کردید، دست علی را بالا می‌بردید. یک جوان زیباروی خوش بویی آمد کنار من آمد گفت: گوش بده ببین چه می‌گوید. شما را به من نشان داد گفت: گوش بده. وقتی که فرمایشات شما تمام شد برگشت به من گفت: دقّت داشته باش تو نباشی از آن کسانی که نقص می‌کنی. یا رسول الله این چه کسی بود؟ من او را در سپاه ندیده بودم. فرمود: او جبرئیل بود. این در تاریخ کبیر بخاری است حالا اصحاب حدیث در آن إن قلت می‌کنند طبیعی هم است.

بیان روایت نبوی در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رجز او در جنگ صفین

 تمام افرادی را که در مظانّ خیانت بودند، یک به یک رفته است به آن‌ها تذکّر داده است. پس پیغمبر غیر از عمومی گفتن، خصوصی گفتن برای بعضی وقایع خاص هم… کما این‌که خدا عمار را رحمت بکند روایت نبوی را رجز کرد به جای این‌که بگوید: من چه کسی هستم، پدر من چه کسی است. پیغمبر فرموده بود که: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، كَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِيلِهِ»[9] من جنگیدم نزول قرآن را ثابت بکنم که کلام الهی است. بعد از من هم یک کسی با شما می‌جنگند که بگوید: این دین است، نه آن که شما می‌گویید.

منشأ اصلی اختلافات دو جریان مقابل در اسلام

 اصلاً همه‌ی اختلاف‌ها بر سر این بود که جریان مقابل می‌خواست بگوید: اسلام همین است که ما قریشیان می‌گوییم. اسلام همین است و همه هم سر یک سفره هستیم و یک جریان کوچکی هم می‌خواست بگوید: نخیر، اسلام این چیزی که این‌ها می‌گویند نیست، منتها مقهور شد. مظلوم واقع شد. فرمود: یک نفر می‌آید می‌جنگد که بگوید اسلام حقیقی چیست، تفسیر دقیق چیست. «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ» خواص این‌جا مفید هستند. این خواص که دارد نسل آن‌ها منقرض می‌شود. عمار وقتی در صفین رجز می‌خواند، رجز او این‌طور نبود که أنا الّذی فلانی یا من چه کسی هستم و پدر من چه کسی است. می‌فرمود: «فَالْيَوْمَ نَضْرِبُكُمْ عَلَى تَأْوِيلِه‏ِِ»[10]  امروز داریم با شما بر سر تأویل قرآن می‌جنگیم. «نَحْنُ ضَرَبْنَاكُمْ عَلَى تَنْزِيلِهِ‏ِ» همان‌طور که قبلاً جنگیدیم که ثابت بکنیم این قرآن است. یعنی همان روایت پیغمبر را تبدیل به رجز کرد. امروز همان روزی است که پیغمبر فرمود.

بی‌توجّهی اهل سنّت نسبت به حدیث غدیر

 پس پیامبر بسیار تلاش کرد امّا این تلاش‌ها را می‌شد انکار کرد. بالاخره دیوار حاشا بلند است. در کشور خود ما یک اتّفاقاتی افتاد در 20 دقیقه که ما فهمیدیم چطور این همه دستورات پیغمبر در غدیر را می‌شود زیر پا گذاشت. این همه در غدیر فرمود، زیر پا گذاشتند. بخاری و مسلم و بزرگان این‌ها هم حدیث غدیر را نقل نکردند. تاریخ طبری که سیصد سال تاریخ‌نگاری کرده است، هفت هزار صفحه مطلب نوشته است یک خط راجع به غدیر ننوشته است. تازه این طبری کسی است که خود او یک جلد مفصّل طرق حدیث غدیر را داشته است یعنی می‌داند ولی در کتاب خود نمی‌تواند بیاورد یا نمی‌آورد یا خود او مصلحت نمی‌داند یا مصلحت نمی‌دانند که او بیاورد یا این‌که حذف کردند حالا نمی‌دانم کدام یک از این موارد بوده است.

عدم حمایت بنی هاشم از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای سقیفه

یک واقعه‌ای باید اتّفاق می‌افتاد که معلوم بشود که جریان حق با آن جریان کودتا مخالفت دارد. هیچ کسی نمی‌توانست این‌جا سرداری بکند. هر کسی می‌آمد او را تخریب می‌کردند. به جهاتی فقط یک زن می‌توانست این کار را بکند. بله اگر اسلام آن‌قدر سرداران آماده به خدمت داشت که طبق فرمایش امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اگر حمزه و برادر من جعفر بودند، اگر آن خواصّ اصلی به اندازه‌ی کافی بودند بله که نبودند که آن وقت موضوع بحث ما این نیست و الّا اگر یک روزی بنده انتحار خواستم بکنم به صورت عام خیانت بنی هاشم را یک جایی بحث می‌کنم که بنی هاشم وقتی می‌گویم بنی هاشم نه سادات بنی الزّهرا لزوماً نیست. ظلم‌هایی که آل بنی هاشم و آل ابی‌طالب در عدم دفاع از حق کردند کمتر از جریان سقیفه نیست، کما این‌که توهین‌هایی که کردند تندتر از توهین‌های آن‌ها است.

سرداری حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ماجرای سقیفه

  پیغمبر مدیرترین فرد عالم وجود است؛ او می‌خواهد این حقیقت به نسل‌های آینده برسد؛ ولو این‌که ممکن است از نوه‌های خود هم کسی به نفس خود عمل بکند. چه کار بکند؟ سردار نداریم بیاید سرداری بکند. لذا باید یک زن بیاید این وسط اسلام را نجات بدهد، بشود مشکات نبوّت و امامت. چون اگر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) بیاید دفاع بکند، با یک زن به عنوان اهل بغی نمی‌جنگیدند. آن جریانی که مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) قرار گرفت، اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثلاً فرض کنید ابوذر و مقداد و سلمان و این چهار نفر دیگر شمشیر می‌کشیدند می‌گفتند: خوب بیعت نکردند، حکومت آمده است می‌گوید: بیعت بکنید. این‌ها شمشیر کشیدند، درگیری شد. چه می‌گویند: «طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا»[11] آن‌جایی که صاحب حکومت است و یکی غیر صاحب حکومت.

نحوه‌ی توجیه شدن ماجرای جمل

ماجرای جمل چطور توجیه می‌شود؟ می‌گویند: علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) به حکومت رسید، یک عدّه‌ای بیعت نکردند، دست به شمشیر بردند، شد جمل. امیر المؤمنین (علیه السّلام) از مدینه سفر کرد رفت بصره با این‌ها جنگید. آن‌ها از بصره به مدینه نرفتند. برای همین هم ابن تیمیه علیه ما و علیه ما فیه می‌گوید که علی جنگ را شروع کرد. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) از مدینه رفت بصره. بصری‌ها از بصره جایی نرفتند. بیعت نکردند با امیر المؤمنین (علیه السّلام) و بیت المال را غارت کردند، دست به شمشیر بردند اهل بغی شدند.

علّت ناتوانی برخی از یاران خواصّ امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 اگر چهار نفر مردی که این‌ها شأنیّت خواصّ اجتماعی ویژه نداشتند مثل سلمانی که فارسی بود و آن دوران مردم را با نژاد آن‌ها می‌سنجیدند -این شب‌ها چندین بار این را تکرار کردیم- مثل مقداد سیاه، مقداد مرد خدا است ولی در بازی‌های سیاسی آن روز نمی‌تواند کاره‌ای باشد، مثل عمار که او هم همین‌طور است. هر چه با تقوا است، نقش مهمّی در قبائل نمی‌تواند بازی بکند. مثل ابوذر که اعرابی است. عرب بادیه‌نشین است. قلّه‌ی عرب بادیه‌نشین ابوذر است. او نمی‌تواند شأن اجتماعی داشته باشد.

جواب امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عبّاس در مورد پایان دادن به ماجرای اختلاف حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حکومت

 یا باید بزرگان بنی هاشم می‌آمدند دفاع می‌کردند که نیامدند و همه‌ی وجود آدم می‌سوزد وقتی می‌بیند نه آمدند خوب یک عدّه مثل جعفر و حمزه و این‌ها (سلام الله علیهما) این‌ها شهید شدند. بقیه نیامدند و عرض کردیم حتّی آمدند تنش‌زدایی بکنند. به اسم این‌که عبّاس نامه بنویسد که علی جان بگذار مردم ثواب ببرند، چون فاطمه‌ی زهرا از دنیا رفته است او بضعة الرّسول است همه بیایند، دیگر یک آشتی ملّی درست بکنیم و مسئله را تمام بکن، این مسئله را طولانی نکن. عرض کردیم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیغام فرستاد به عموی من پیغام برسانید که «إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةً مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَةً وَ عَنْ مِيرَاثِهَا مَدْفُوعَةً لَمْ تُحْفَظْ فِيهَا وَصِيَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ لَا رُعِيَ فِيهَا حَقُّهُ»[12] وصیت پیغمبر در مورد او رعایت نشد، بی‌حرمتی شد هر دو نفر این را گفتند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) دارد فضای جامعه را می‌گوید.

نظر خلیفه‌ی اوّل نسبت به به اکرام اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیه)

  از خلیفه‌ی اوّل در صحیح بخاری این نقل است: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ»[13] یعنی پیغمبر را با اکرام اهل بیت او مراقبت بکنید. اهل بیت پیغمبر چه کسانی هستند؟ دیگر واضح‌تر از صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)!

اعتراف خلیفه‌ی دوم به محبوبیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

و از خلیفه‌ی دوم نقل کردند که آمد به صدّیقه‌ی طاهره گفت: «وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ»[14] به خدا محبوب‌ترین فرد این عالم پدر تو است؛ «وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ» بعد از پدر تو هم، تو محبوب‌ترین هستی. ایشان محبوب‌ترین هستند، تو آتش به در این خانه بردید؟ لذا امیر المؤمنین فرمود: «لَمْ تُحْفَظْ فِيهَا وَصِيَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ لَا رُعِيَ فِيهَا حَقُّهُ» پس طرفداران امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثل ابوذر و سلمان و مقداد نمی‌توانستند این وظیفه را به عهده بگیرند؛ ان اسد الله‌هایی هم که به تعبیر امام سجّاد (علیه السّلام)حمزه و جعفر و این‌ها بودند که خود امیر (علیه السلام) هم فرمود: من جای خالی این‌ها را حس می‌کنم این‌ها هم شهید شدند، خوب‌ها شهید شد. آن کسانی که می‌توانند…

عدم حمایت خواصّ تأثیرگذار در ماجرای هجوم به خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

می‌دانید عبّاس عموی پیغمبر گفت: دست دراز بکن با تو بیعت بکنم هیچ کسی با تو مخالفت نمی‌کند. کجا بودید وقتی به خانه‌ی فاطمه حمله شد؟! اگر این‌ها آمده بودند یک چک می‌خوردند وضع به هم می‌خورد مردم باور نمی‌کردند که خویشاوندان پیغمبر را بزنند، چون همه خالی کردند… یک اتّفاقی در میدان کاج بود کجا بود که یک نفر مست بود سر یک زنی دعوا کرده بودند مرد روی زمین افتاده بود خونی شد بلا تشبیه بعد قمه می‌گرداند کسی نیامد جلو و همه می‌گویند: این یکی از بحران‌های اجتماعی است، مردم ایستادند نگاه کردند. آن زن و مرد اصلاً معلوم نیست چه کسی بودند، چه شأنی داشتند، سالم بودند، نبودند به ما ربطی ندارد. واقعاً در این مدینه شرافت چقدر مرده بود که به خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) حمله شد یک نفر نیامد جلو یک سیلی بخورد. هیچ گزارشی نداریم. پس بنابراین خواصّ تأثیرگذاری که باید می‌آمدند نیامدند و لو عبّاس عموی پیغمبر. اگر خود امیر المؤمنین (علیه السلام) دفاع می‌کرد بلافاصله می‌گفتند: جنگ شد دیگر لذا ما آن روایاتی که می‌گوید امیر المؤمنین خلیفه را گرفت و زمین زد و بعد فرمود: پیغمبر فرموده است صبر بکن را قبول نداریم. هم‌خوانی ندارد. اگر قرار بود حضرت دفاع بکند، دفاع می‌کرد.

-‌ جنگ می‌شد یعنی چه؟ یک مقدار توضیح بدهید. یعنی امّت به هم می‌ریخت؟

علّت عدم دست به شمشیر بردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مقابل حکومت

-‌ آن چیزی که ما بارها عرض کردیم این است که حمله به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) حدود 50 روز بعد است و حکومت خلیفه مستقر شده است، فرمانده لشکر خود را مشخّص کرده است، بیعت‌ها را گرفته است، همه جا را آرام کرده است حالا که آمده است به سراغ خانه‌ی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اگر حضرت دست به شمشیر می‌برد، می‌گفت: یک طرف حکومت است، یک طرف هم یک عدّه با این جنگیدند. خوب چه می‌شود؟ این‌ها حاکم هستند، آن‌ها محکوم هستند. آن‌ها باید تسلیم می‌شدند.

-‌ مگر در ماجرای امام حسین همین اتّفاق نیفتاد؟

تفاوت ماجرای قیام امام حسین (علیه السّلام) و ماجرای سقیفه

-‌ بحث در ماجرای امام حسین این است که اوّلاً مسئله‌ی غیر مشروع بودن آن حکومت مشخّص بود. ثانیاً سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) دست به شمشیر نبرد، باز هم دقّت بکنید. این مهم است سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) طول مسیر دست به شمشیر نبرد حتّی به حر هم که رسید فرمود: می‌خواهید برگردم. گفت: دعوت کردید آمدم یا شنیدید زهیر گفت: الآن شمر در تیررس است ولی شمر را می‌زدند شاید اوضاع عوض می‌شد. شما شنیدید دیگر بین مردم شام و طرفداران عبدالله بن زبیر در مکّه درگیری شد یزید که مرد برگشتند رفتند یا در جنگ با احزاب عمرو بن عبدود که کشته شد احزاب شکست خورد.

موافق بودن استدلال امام حسین (علیه السّلام) با امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد آغازگر جنگ نبودن

زهیر گفت: شمر در تیررس است او را بزنم؟ امام فرمود: ما شروع کننده نیستیم. چون اگر شروع کننده باشیم با فقه طرف مقابل ما محکوم هستیم. آن طرف حکومت دارد ما نداریم، ما قیام کردیم. درست است ناحق است، منتها چون احتمال شکست نظامی ما زیاد است دوباره آن‌ها تبلیغات می‌کنند می‌گویند: ما کاری نداشتیم این‌ها شمشیر کشیدند. لذا شما می‌بینید امیر المؤمنین (علیه السّلام) دست به شمشیر نمی‌برد، دست به دفاع نمی‌زند. چون اگر می‌زد هم خود او کشته می‌شد هم در روایات ما حسنین کشته می‌شدند. بعد هم به عنوان اهل بغی؛ اگر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عرض کردیم آن خواصّ ویژه بودند، جلو می‌آمدند شاید دست به شمشیر می‌برد اگر اطمینان از پیروزی نظامی داشت شاید دست به شمشیر می‌برد.

دادخواهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) از خدا نسبت به خلیفه‌ی دوم

 ولی خود حضرت این‌طور فرمود: من بررسی کردم دیدم نه ضابّی دارم، این از آن‌جاهایی است که باید بعضی شب‌ها آدم این متن را بردارد خدا می‌داند من بعضی شب‌ها این جمله‌های امیر المؤمنین (علیه السّلام) را وسط مطالعه در مقابل خود قرار می‌دهم عجیب انسان را می‌سوزاند. فرمود: آن موقع که به خانه‌ی ما حمله کردند این هم در خطبه‌ی 26 نهج البلاغه است. این در واقع نامه است اشتباهی در نهج البلاغه به اسم خطبه آمده است. هم در کتاب الامامه و السیاسه آمده است برای قرن سه است، هم در غارات ثقفی از قرن سوم، هم مسترشد طبری اوائل قرن چهار، هم بخشی از آن را در جمل شیخ مفید است- حالا این‌جا خصوصی عرض می‌کنم یک جمله‌ی آن این است که فرمود: خدا داد دل من را از خلیفه‌ی دوم بگیرد. تمام ظلم‌های عالم به او برمی‌گردد، این در جمل شیخ مفید است.

جلوگیری از کشته شدن حسنین (علیهم السّلام) علّت قیام نکردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)

فرمود: وقتی من نگاه کردم دیدم هیچ ضابّی ندارم، یعنی هیچ دفاع کننده‌ای نیست. یک نفر هم نیست بیاید دفاع بکند، مساعد هم ندارم، کمک کار هم ندارم، اصلاً هواخواه هم ندارم. یعنی ای کاش 20 نفر آن‌جا ایستاده بودند نگاه می‌کردند لب می‌گزیدند، فقط تقبیح می‌کردند. اوّلین مرتبه، پایین‌ترین مرتبه نهی از منکر چیست؟ شما قدرت هم نداشتید، یک عمل بدی را که در جامعه می‌بینید منزجر بشوی. فرمود: این هم نبود. انگار اصلاً این خانه‌ی وحی نبود. هیچ کسی نیامد دفاع بکند. لذا اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) شخصاً ورود می‌کرد، کشته می‌شد و فرمود: من مطمئن می‌شدم که اگر دست ببرم، اهل من کشته می‌شوند اهل من یعنی حسن و حسین (علیهم السّلام). باز در کلمات قصار انتهای شرح ابن ابی الحدید یک روایتی است که به این کمک می‌کند؛ فرمود: «اللّهمَ احفَظ حَسناً وَ حُسينا»[15] یعنی حضرت فرمود: من ترسیدم امامت قطع بشود. لذا مجبور هستم صبر بکنم.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) اوّلین و آخرین مدافع امیر المؤمنین (علیه السّلام)

امّا اگر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) قیام بکند که این می‌ انید این تفاوت عجیب است. در واقعه‌ی کربلا 70 نفر بودند، 80 نفر بودند، 60 نفر بودند هر چند نفر این انصار امام حسین (علیه السّلام) بودند، تا زنده بودند مردهای اهل بیت هم به میدان نرفتند ولی امیر المؤمنین (علیه السّلام) همین قدر هم یار نداشت. شما حساب بکنید در کربلا اوّلین رزم آور میدان زینب کبری باشد، نشد. در واقعه‌ی هجوم به خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) اوّلین و آخرین فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. خوب باید پیغمبر جایگاه او را معرّفی می‌کرد.

دلیل مهم برای ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)

بحث ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را برای همین عرض کردیم. او باید در خانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای دفاع می‌بود. اگر صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) همسر امیر المؤمنین (علیه السّلام) نبود، آن روز آن‌جا کشته می‌شد ولی برای آن‌که فضای آن روز، عرف آن روز بپذیرد پیغمبر در آن طرّاحی الهی حکیمانه‌ی خود باید این ازدواج استثنایی را معرّفی می‌کردند که این شب‌ها چند بار گفتیم- باید فاطمه‌ی استثنایی در خانه‌ی امیر المؤمنین می‌بود. فاطمه‌ای که پیغمبری که در این عالم به هیچ چیزی علاقه نداشت، وقتی می‌خواست سفر برود آخرین خانه می‌رفت با فاطمه‌ی خود خداحافظی می‌کرد که فراق او کوتاه‌تر بشود، وقتی برمی‌گشت اوّل به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) می‌رفت که فراق را به اقل برساند. این همه فضائل فرمود. در دنیا برترین زن، در آخرت برترین زن.

عدم تحمّل افکار عمومی آن زمان در مورد هجوم به خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 اگر فاطمه‌ی زهرا آمد دفاع بکند، هم حرمت داشت، هم کسی نمی‌گفت او آمده است بجنگد. افکار عمومی آن زمان نمی‌توانستند تحمّل بکنند و بنده اگر فرصت داشتم یک روزی محضر شما عرض می‌کنم که چقدر این‌ها برای افکار عمومی داستان درست کردند توجیه بکنند که چرا ما با فاطمه در افتادیم. چون صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) یک زن بود، نه مبارز. شمشیر هم به دست نداشت. این خشونت برای مردم قابل توجیه نبود. پیغمبر این‌طور نبود که حق را نگفته باشد، حق را گفته بود، مردم آلزایمر نداشتند، غدیر هفتاد و چند روز پیش گفته شده بود ولی این یک بازدارنده‌ی عملی بود برای این‌که به نسل بعد برسد. باید به نسل بعد برسد.

نقش عملکرد خوب مردم در دفاع از حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 اگر مردم در دفاع از فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) خوب عمل می‌کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم وارد صحنه می‌شد. ولی این اتّفاق نیفتاد. برای همین شما می‌بینید که تا قبل از هجوم به خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره یک مسئله فقط سقیفه است؛ صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) زن‌های انصار را راه می‌دهد، با این‌ها دعوا می‌کند. همسران پیغمبر با او ارتباط ندارند، چه بسا به خاطر همان یکی دو نفر ارتباط قطع است. هیچ گزارشی نیست که این‌ها آمده باشند به صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سر زده باشند، هیچ گزارشی نیست. بعد از واقعه‌ی هجوم هم که این مردم متأسّفانه حکومت را رها کردند. این مسئله ماند تا سال بیست و سه کسی جرأت نمی‌کرد راجع به آن صحبت بکند. یعنی سال 11 هجری صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیه) مجروح شد تا سال 23 کسی جرأت نمی‌کرد در حکومت آن زمان راجع به آن صحبت بکند.

نقش خواص در مورد اجبار خلیفه به توضیح دادن ماجرای سقیفه

 راجع به این‌که دارم عرض می‌کنم یک جایی پنج شش جلسه مفصّل بحث کردم. این‌جا باز دوباره زبیر خوب عمل کرد. اواخر عمر خلیفه‌ی دوم هر کجا می‌نشست می‌گفت: اگر بمیرد با علی بیعت می‌کنیم، بعد عمار آمد کمک کرد. بعضی از اصحاب دیگر حکومت ترسید که این اتّفاق ممکن است بیفتد. لذا مجبور شدند راجع به این واقعه شروع به حرف زدن بکنند.

علّت بیان شدن ماجرای تهدید به آتش‌سوزی خانه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در منابع اهل سنّت

اگر امروز می‌بینید در منابع آقایان تهدید به آتش‌سوزی خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) وجود دارد برای این واقعه است. یعنی اصلاً حرف نمی‌زدند، مگر مرض دارند که بیایند در منابع خود همه چیز را تعریف بکنند، تهدید به آتش‌سوزی باشد. این‌ها هر کجا می‌نشستند می‌گفتند که: ناموس پیغمبر را هتک حرمت کردند، حرمت او را حفظ نکردند. حکومت برای این‌که توضیح بدهد ما نکشتیم، ما نسوزاندیم گفت: نه، نسوزاندیم، آتش بردیم تهدید بکنیم، آتش نزدیم. برای دفاع از خود، اسلم عمری یا عدوی که از سینه چاکان خلیفه‌ی دوم است. یک روایتی جعل کرد این امروز در منابع اهل سنّت وجود دارد، صحیحه هم است. گفت: خلیفه رفت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد محبوب‌ترین فرد نزد خدا و ما پدر شما بود، بعد از پدرشما هم، شما هستید؛ ولی اگر این‌ها بخواهند از خانه‌ی شما بیرون نیایند من خانه را آتش می‌زنم، آن‌ها آمدند بیعت کردند ماجرا حل شد. پایان آن را نمی‌توانند حمل بکنند چون که در صحیح بخاری آمده است که ماجرا حل نشد، فاطمه‌ی زهرا در قهر از دنیا رفت. خلیفه در نماز شرکت نکرد.

شرح ماجرای هجوم به خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 شب گذشته عرض کردیم مجبور شدند برای او جعلی درست بکنند. این دست و پا زدن بود. این سال 23 است. سال 38 شیعیان امیر المؤمنین نزد امیر المؤمنین (علیه السّلام)  آمدند گفتند: آقا این ماجرای شما و آن دو تا خلیفه چیست؟ یعنی گاهی یک حرف‌هایی زیر زمینی است، نمی‌شود آن را مطرح کرد. می‌گوید: امیر المؤمنین (علیه السّلام) نشسته بود داشت گریه می‌کرد، مهموم بود. چرا؟ برای این‌که شیعیان در مصر کشته شده بودند. مالک شهید شده بود، محمّد بن ابی بکر شهید شده بود. فرمود: در این اوضاع وقت گیر آوردید؟ گفتند: آقا ما می‌خواهیم حق را بدانیم. فرمود: پس من یک نامه‌ای می‌نویسم، این نامه را به شیعیان من برسانید. این‌جا است که حضرت شروع به گفتن واقعه می‌کند. یعنی زمینه‌سازی کردند. در این ماجرا است که حضرت فرمود: وقتی به خانه‌ی من حمله کردند، هیچ کسی نبود از ما دفاع بکند، هیچ کسی نبود به ما کمک بکند، هیچ کسی نبود دلش برای ما بسوزد. من دیدم حسنین کشته می‌شوند، این‌جا بود که فرمود: ای کاش برادر من جعفر بود.

تلاش ائمّه برای فراموش نشدن موضوع حضرت زهرا (سلام الله علیها)

این نقش را فقط صدّیقه‌ی طاهره (علیها سلام) می‌توانست ایفا بکند. اگر به یاد داشته باشید سال گذشته موضوع بحث ما این بود که ائمّه‌ی ما به هیچ وجه نگذاشتند موضوع فاطمه‌ی زهرا فراموش بشود. اگر موضوع صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) فراموش بشود، حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) یعنی سرچشمه‌ی همه‌ی مسائل گم می‌شود. خدا می‌داند این را با اعتقاد می‌گویم اگر کسی یک دانه چراغ کمک بکند در خیمه‌های فاطمیّه روشن بشود، زیر بغل امیر المؤمنین (علیه السّلام) را گرفته است. چون ما هیچ برهانی در شیعه نداریم که این مسئله را حل بکند که یک زن در مقابل 40 مرد… اصلاً تهدید کردن به چه معنا است. دست به شمشیر برده بود، تهدید نظامی کرده بود، زن ناشناسی بود، چرا همه‌ی بزرگان به خواستگاری او آمدند. خود زهرای مرضیه را هم قبول نداشتند این‌که دختر پیغمبر بود ویژه بود. یعنی هر چه کسی ناصبی باشد، نمی‌تواند شخصیت حضرت زهرا را فراموش بکند، نمی‌تواند انکار بکند کما این‌که خود آن‌ها نسبت دادند که خلیفه‌ی دوم گفت: محبوب‌ترین فرد عالم بعد از پیغمبر تو هستی. سند هم صحیحه است.

عدم رعایت حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با توجّه به اذعان آن‌ها عظمت شأن ایشان

عرض کردم در این توضیحات مجبور شدند این اعتراف را بکنند و طراحی که صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) کرد به حکمت الهی این بود که این ماجرا استخوان لای زخم باقی بماند تا امام زمان تشریف بیاورند. برای این‌که شما فرض بکنید اختلافی شد، در منابع اهل سنّت این‌طور آمده است که علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) و زبیر مدام می‌رفتند با فاطمه (سلام الله علیها) مشورت می‌کردند که مثلاً مغز او را شستشو بدهند، او بیاید با حکومت مخالفت بکند به نفع علی. طبیعی است ما حق می‌دهیم که آن‌ها از مذهب خود دفاع بکنند، دروغ بگویند، اشکال ندارد هر دوی آن‌ها هم او گفت «ارْقُبُوا» پیغمبر را در اهل بیت خود، هم او گفت: محبوب‌ترین است. چه حرمتی از خانه‌ی امیر المؤمنین و پیغمبر رعایت شد؟ چرا خانه‌های همسران پیغمبر را به آن‌ها بخشیدند؟ می‌دانید که این‌طور می‌گویند، می‌گویند: همسران پیغمبر نمی‌توانستند ازدواج بکنند باید یک کسی آن‌ها را اداره می‌کرد. عرض کردیم شش ماه، یک سال بعد ازدوا ج می‌کردند، همسران پیغمبر استثنایی در این مورد هستند، لذا باید بیت المال مسلمین هزینه‌ی زندگی این‌ها را بدهد، در بیابان که نمی‌توانند زندگی بکنند، این‌ها زنان آبرودار هستند، امّهات المؤمنین هستند، لذا در همان خانه‌هایی که هستند بمانند. حرمت آن‌ها را حفظ بکنند. چرا حرمت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) نباید حفظ بشود؟ ما این‌جا را مخالفت نمی‌کنیم باشد حرمت آن‌ها را حفظ بکنید، چرا حرم خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) نباید حفظ می‌شد؟ آتش به در یک خانه‌ای ببرند برای تهدید!

علّت عدم آشتی بین فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) و حکومت

 اصلاً بگو محقّق هم نشده است و اگر کسی بگوید این واقعه دروغ بوده است، همان‌طور که من عرض کردم آشتی کردند، همه چیز تمام شد آن وقت سؤال این‌جا است که فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) اگر آشتی کرده بود، همه چیز تمام شد، شما در تشییع او شرکت کردید، قبر او کجا است؟ این فرد استثنایی نباید گم می‌شد. این هم هیچ چیزی نیست. آن‌ها در جزئیات تلاش کردند، بیت الاحزان و این‌ها در منابع اصلی خود نیاوردند ولی اصل مسئله استخوان لای زخم است. ده سال است من هر کجا می‌روم می‌گویم، می‌گویم: جنس درِ خانه‌ی پیغمبر که عایشه در آن زندگی می‌کرد از چه بود، چه کسی ساخت و چه کسی بافت چقدر تمام شد، معلوم است. دختر پیغمبر چه شد، معلوم نیست. شتر پیغمبر تا چه زمانی زنده بود، آن را چقدر خریدند، چقدر فروختند، چقدر خرج او کردند، گوش راست او خراش داشت یا گوش چپش معلوم است؛ این فرد استثنایی عالم اسلام که ما در این شب‌ها مدام روی مسئله‌ی استثنایی بودن آن تأکید کردیم و موارد استثنایی بودن این چه شد؟

درخواست آیت الله مرعشی نجفی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد مکان قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

یکی از علما که از سادات (رحمة الله علیه) خیلی هم به مذهب تشیّع خدمت کرده است می‌گوید: من می‌رفتم حرم امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا وادی السّلام دلم گرفت، دوست داشتم یک قسمتی بشود من بروم سر قبر مادرم صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)؛ خیلی به امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّل کردم. مرحوم آقای مرعشی نجفی (اعلی الله مقامه الشّریف) بسیار اهل مکاشفه است حالا یا در مکاشفه دیده است یا در خواب من کار ندارم، خود ایشان نقل کرده است. می‌گوید: وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دیدم، عرض کردم که: آقا جان دعوایی اگر بوده است که گذشته است، بالاخره ما فرزندان فاطمه‌ی زهرا هستیم خیلی بد است که بچّه از قبر مادر خود خبر نداشته باشد، ما به کجا پناه ببریم؟ می‌گوید من گفتم: یا علی ما از مادر خود خبر نداریم. آقا من که نمی‌روم لو بدهم. به من بگو کجا است؟ گفت: امیر المؤمنین (علیه السّلام) به من فرمود که: زهرا به من وصیت کرده است -این عجیب است این وصیت هنوز جاری است- و من مخالف امر او عمل نمی‌کنم.

علّت مخفی ماندن قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) تا زمان ظهور امام زمان (علیه السّلام)

 بنده این را مؤیّد می‌گیرم نه دلیل، یعنی تو تا امام زمان (روحی له الفداه) تشریف نیاوردند و حق روشن نشود آن قاتل‌های صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بی‌آبرو نشوند، این قبر که محلّ همه‌ی فیوضات عالم است مشخّص نخواهد شد. چون حق از بین می‌برد، علامت حق نابود می‌شود. لذا نفرمود. بلکه ظاهراً به ایشان فرمود که: به قم برو. من هر وقت حرم بی‌بی وارد بشوم قبل از سلام به بی‌بی می‌گویم: «السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَة».

توحیدی بودن نطفه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

یک وقتی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وارد عرصه‌ی محشر می‌شود، در یک هودجی قرار دارد که ظاهر و باطن آن غفران و رحمت الهی است. صدّیقه‌ی طاهره بی‌نظیر است، استثنایی است. پیغمبر فرمود: وقتی نور او خلق شد، فقط با خدا ارتباط داشت، گفتند: غذای او چه بود؟ فرمودند: غذای او تسبیح و تحمید الهی بود. یعنی حمد و ثنای خدا غذای او بود. در این دنیا وقتی دست مبارک ایشان مجروح شد، خادم می‌خواستند نزد پیغمبر رفتند فرمود: به جای خادم حضرات تسبیحات حضرت زهرا یاد داد. غذای او در قبل از ورود به این دنیا حمد و ثنای الهی است، نطفه‌ی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) توحیدی است. در این دنیا که آمد وقتی کمک‌کار خواست پیغمبر فرمود: تسبیحات. در قیامت که وارد محشر می‌شود گفتند: هودج فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در بین مغفرت و رحمت الهی حرکت می‌کند. کسی آن‌جا نیست بتواند خادم حضرت بشود.

عدم تحمّل تجلّی نور فاطمه (سلام الله علیها) برای اهل محشر

تجلّی آن روز فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) نور او به نحوی است که به انبیاء دستور می‌دهند سرهای خود را پایین بیندازید «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ».[16] ما آن روز باشیم عزّت طرفداران فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را ما هم به چشم خود ان روز ببینیم. إن‌شاءالله دشمن شاد نشویم. وقتی وارد محشر می‌شود خطاب می‌آید که: «أَيُّهَا النَّاسُ (یا اهل المحشر) … وَ نَكِّسُوا رُءُوسَكُمْ»[17] سرها را پایین بیندازید. در روایت شیخ صدوق می‌گوید: به انبیاء هم می‌گویند سرهای خود را پایین بیندازید. چون مسئله‌ی محرم و نامحرمی نیست، این تجلّی الهی فاطمه‌ی زهرا تحمّل می‌خواهد هر کسی توان دیدن ندارد. همه پیاده هستند، همه سر پایین.

شفاعت شیعیان توسّط حضرت زهرا (سلام الله علیها) در روز محشر

 صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) می‌آید در مقابل عرش قرار می‌گیرد. می‌گویند: بروید کنار وارد محشر بشود. والله من به این اعتقاد دارم صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وارد محشر نمی‌شود. این بانوی بی‌نظیر عالم وجود نیازی… می‌دانید که هم شفیعه است هم شافعه است. شفاعت بکند کسی با او مخالفت نمی‌کند. ولی این‌جا گفتند برای این‌که دست ما را بگیرد یک وسیله‌ی کمکی هم می‌آورد «و علی رأسها ثوبا الملطخ بالدم الحسین» آن لباس خونین را هم روی سر مبارک خود می‌کشد. صیحه می‌زند. خطاب می‌آید: «یا فاطمه لک عند الرّضا » فاطمه جان نیاز نبود. هر چه بخواهی به تو می‌دهم. خدا شاهد است در روایات این‌طور آمده است که حضرت سر بلند می‌کند می‌گوید: یا ربّ شیعتی و شیعة ولدی. یعنی قبل از این‌که بخواهد وارد بهشت برود شیعیان خود را صدا می‌زند و شیعیان فرزندان خود را.

(روضه‌خوانی)


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– سوره‌ی مائده، آیه 3.

[5]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏29، ص 337.

[6]– الأمالي (للصدوق)، ص 134.

[7]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏100، ص 248.

[8]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.

[9]– الأمالي (للطوسي)، ص 254.

[10]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏33، ص 21.

[11]– سوره‌ی حجرات، آیه 9.

[12]– امالی (للطوسی)، النص، ص 156.

[13]– صحیح بخاری، ج 5، ص 20، ح 3717.

[14]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.

[15]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏20، ص 298.

[16]– سوره‌ی اسراء، آیه 71.

[17]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏43، ص 223.