در ادامه سلسله نشست های مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام، نشست «سیره سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها» با سخنان حجت الاسلام کاشانی در مورخ 09 اسفند 95 برگزار گردید و پس از آن نیز ایشان به سوالات اساتید و دانشجویان این مرکز پاسخ دادند. مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
کمبود منابع تاریخی دربارهی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
إنشاءالله این جلسهی ما از آن جلساتی باشد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: مذاکرهی علمی از 10 هزار ساعت عبادت برتر است. إنشاءالله با آغوش باز به استقبال نقدها و سؤالها میرویم.
در بحث سیرهی سیاسی حضرت زهرا (سلام الله علیها) میدانید ما نسبت به داشتههای تاریخی دربارهی ایشان فقر جدّی داریم. طرف مقابل برای کتمان اتّفاقات افتاده تحریف کرده، ما شیعیان هم یک مشکل تمدّنی در زمینهی بعضی از علوم داشتیم که این جزء بحث اصلی بنده نیست. غیر از آتشسوزیها و کتابخانه سوزیها و قتل و غارتها و شکنجههایی که شده، میترسیدند مطالبی را نقل کنند، خود ما هم منابع خود را با بیتوجّهی نابود کردیم. یعنی ما منابع تاریخی سدههای نخستین خود را استنساخ نکردیم، در نتیجه آثار ما از بین رفته است.
نقل نشدن روایات مربوط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در میان اهل سنّت
هم در طرف مقابل انگیزه برای کتمان و تحریف بوده، چون در فتاوی علمای اهل سنّت نقل مشاجرات بین اصحاب حرمت مطلقه دارد. اگر کسی نقل کند و زیاد به این موضوعات بپردازد از عدالت ساقط میشود. بنابراین هر محدّثی… بنابراین مثل کسانی که در انرژی هستهای و رادیوگرافی کار میکنند که دستگاه دارند زیاد در معرض اشعه قرار بگیرند، محدّثی که زیاد… مثلاً میگویند فلانی «غَالِبُ مَا یُقرَأَ عَلَیهِ أَواخِرِ عُمرِهِ مَثَالِب»، زیاد میآمدند از او… محدّث بود، آن موقع که گوگل نبود جستجو کنند، پیش محدّث میرفتند میگفتند: این روایت را در جایی دیدهاید؟ کجا دیدهاید؟ سند آن اینطور بوده، متن آن اینطور بوده است؟ میگویند در آخر عمر فلانی زیاد میآمدند از او در مورد مثالب سؤال میپرسیدند، پس او به کار ما نمیآید. یعنی یک نفر چه مشکلی داشته که از او مدام در مورد این موضوعات سؤال میکردند.
از آن طرف شدیدترین مشاجره، عمیقترین مشاجره، خطرناکترین مشاجره برای گروهی که… اگر کسی یکی از اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را به کمی ترسو بودن نسبت بدهد عقوبت دارد، حالا کسی بگوید با دختر پیغمبر درگیر شده، این خیلی مشاجرهی سنگین و حسّاسی است. هنوز هم حسّاس است، چه برسد به زمان خود. لذا طرف مقابل برای نقل نکردن انگیزه داشته است.
اهمّیّت ندادن به تاریخ در بین اهل تشیّع
از این طرف هم متأسّفانه تاریخ جزء علم محسوب نمیشده، کما اینکه شما با عزیزانی که اهل منطق و فلسفه هستند بررسی کنید علوم حقیقی را علم نمیدانند، بازی میدانند. من به یاد دارم یک وقت در درس جبر و احتمال و ریاضیات گسستهی دبیرستان، آنجا انواع استدلال مطرح میشد، میگفتیم این ادّعایی که اهل فلسفه میکنند ادّعایی از سر شکم سیری است! بله، علوم حقیقی در جای خود قابل قیاس نیستند، ولی اگر شما بخواهید فقط با استدلال استنتاجی همه چیز را پیش ببرید همهی مردم میمیرند! برای اینکه پزشکی تجربی استقرایی است، علم محسوب نمیشود، فیزیک همینطور، شیمی همینطور، این تاریخ که نقلیّات و قصّه است. الآن هم همینطور است، یعنی شما الآن به حوزههای علمیّه تشریف ببرید به عالمی برسید بگویید: در چه زمینهای تحقیق میکنید؟ بگوید تاریخ، میگویید: چه درسی میخوانید؟ چون اینها را بازی میدانیم.
ما متأسّفانه در این زمینه ضعف جدّی منبعی پیدا کردیم، 500 منبع در چهار پنج قرن اوّل داریم که از این 500 منبع 15 مورد هم به ما نرسیده است. دلیل اصلی آن عدم توجّه خود ما بوده، یعنی آن را استنساخ نکردهایم. وقتی ننوشتیم نابود شده است. لذا مطلب راجع به صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) کم است، بنابراین کار مشکل است.
اقدامات معصومان برای همراه کردن جامعه
بنده چند مطلب را میخواهم مطرح کنم، یکی اینکه صدّیقهی طاهره و پیغمبر و امیر المؤمنین (علیهم سلام)، عصمت این سه بزرگوار را کنار بگذاریم، به عنوان سه شخصیّت سیاست مدار که بودهاند، شخصیّت مهم که بودهاند. رفتار سیاسی اجتماعی این سه بزرگوار را بررسی کنیم دو سه مقوله را میشود بررسی کرد. یکی بحث افکار عمومی است، برای همراه کردن افکار عمومی چه روشهایی را به کار بردند؟
به یاد دارم مرکز رشد یک بحث به نام بازاریابی سیاسی داشت. اینکه میگویم عصمت آنها را کنار بگذاریم به این معنا که امور ماورایی را در تحلیل خود دخالت ندهیم. این سر جای خود هست، ولی آن چیزی که ما میبینیم، قابل مشاهده است، در بازاریابی سیاسی پیغمبر، امیر المؤمنین و صدّیقهی طاهره (علیهم السّلام) چه کاری انجام دادند که بتوانند به اهداف سیاسی اجتماعی که داشتند برسند؟ مرحلهی سوم اصلاح گزارشهای باقیمانده از واقعه است. این سه مورد را اگر بنده فرصت کنم قدری به آن بپردازم فکر میکنم تا به حال به این شکل در جایی مطرح نشده باشد.
گره زدن ذهن مردم به وقایع خاص
یک مقدّمهی کوتاه عرض کنم. پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در محاسبات خود دیده بودند هر چه تلاش کنند… یعنی تدابیر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برای اینکه بعد از ایشان حکومت به دست امیر المؤمنین (علیه السّلام) برسد خیلی متنوّع است. بخواهم سرفصل بگویم بیش از سه هزار روایت فضیلت در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتهاند. ولی اینها میتوانست نقل نشود و کتمان شود. این یک گروه از کارهایی است که انجام دادند. بسیاری از اینها را به موارد خاصّ وقایع اجتماعی گره زدند، به حادثهی پلاسکوها گره زدند در ذهنها بماند. یعنی در یک واقعهی خاص یک مشکلی پیدا میشد، مثلاً در خیبر، امیر المؤمنین (علیه السّلام) چشم درد داشت که دیگران بروند وارد عرصه شوند، معلوم شود که اهل هستند یا نیستند. بعد از اینکه دیگران شکست خوردند، تلفات دادند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد صحنه میشود.
شبیه این واقعه را شما در جنگ احزاب هم میبینید. با اینکه او از طرف مقابل میآید و «هَل مِن مُبارز» میطلبد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اجازه نمیدهد امیر المؤمنین (علیه السّلام) زود بلند شود. برای اینکه بعدها خواهند گفت: او سریع میرود و نمیگذارد ما جواب بدهیم، ما هم بودیم. از این موارد خیلی زیاد داریم. یا مواردی که ذهن مردم را با وقایع خاص گره بزند.
مثلاً اوایل غذاهای مردم عرب خیلی پیچیدگی نداشت، اینکه مرغ بریانی بیاید که شکم پر است شخص میگوید این چه بود؟ مزهی آن چه بود؟ با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) هم غذا شویم. پیامبر این را با محبوبترین فرد گره میزند. مثلاً فرض بفرمایید من با شما جنگیدم ثابت کنم قرآن نازل شده، بعداً هم کسی را میفرستم با شما بجنگد ثابت کند تفسیر صحیح چیست. چه کسی است که بعد از اسلام میآید با ما میجنگد؟ معمولاً موارد اینها رسانهای… یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) نمیآید به صورت خاص امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بگذارد و پنج جمله پشت سر هم بگوید، هر کدام در یک حادثهی خاص بیان میشود.
علائم منافقین و جریان نفاق
بعد از این مورد پیامبر (صلّی الله علیه و آله) موانع را هم بحث میکند، یعنی نسبت به جریان نفاق آیتمهایی را معرّفی میکند که جریان نفاق شناخته شود. مثلاً جریان نفاق نسبت به عبادات کسالت دارند، عملاً و راحت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را تکذیب میکنند، التزام عملی ندارند. حبّ آنها نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام) ضعیف است، «لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ».[4] این موارد فراوان است.
اشاره به اتّفاقات خاص بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
باز برای موارد خاص دلیل خاص هم میگویند. میخواهم بگویم اینها را انجام دادند ولی مطمئن بودند اینها راهکار اصلی نخواهد بود، مجبور هستند از صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) هم استفاده کنند معلوم شود نقش حضرت چیست. مثلاً فرض کنید برای زبیر روایت خاص فرمودند. نقش زبیر را بعداً عرض میکنم. برای عمّار روایت خاص فرمودند. برای ماجرای کربلا سه چهار روایت خاص فرمودند، مثلاً «هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ غِلْمَةِ قُرَيْشٍ».[5] حتّی ابو هریرة هم میگفت: خدایا من سال 60 زنده نباشم. یعنی برای حوادث بعدی دلایل خاص از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بود. یا مثلاً از زهیر نقل شده که در فتح بِلِنجِر به ما گفتند پسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) خروج میکند چه کاری انجام دهیم. از این موارد زیاد است.
ازدواج در زمان جاهلیّت
امّا همهی اینها را میشد کتمان کرد، به راحتی میشد کتمان کرد. باید کاری انجام میدادند که در اذهان باقی بماند و از فضای عرفی آن زمان هم فاصله داشته باشد، لذا مسئلهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطرح شد. مسئلهی حضرت زهرا از ابتدا استثنائات زیادی داشت، یکی ازدواج امیر المؤمنین و حضرت زهرا (علیهم السّلام) است. اگر بخواهم روی این مطلب بمانیم وقت میگذرد، من فقط کد میدهم. ازدواجهای صدر اسلام مثل ازدواجهای امروز نبود، یک قرارداد اجتماعی شبه خرید و فروش بود. عمدهی هدف، 80 درصد هدف از این ازدواج بهرهبرداری جنسی دو طرف از همدیگر بود، لذا شما روایات را نگاه میکنید، حتّی در وسائل الشّیعهی ما هم وجود دارد، میگوید: یک زنی در محلّ ما است معروف به این است که روابط او خیلی آزاد است! میشود با او ازدواج کنم یا نه؟ با تفکّر امروز ما چه کسی قبول میکند با این فرد ازدواج کند؟ اهل بیت (علیهم السّلام) این را تغییر دادند که ما امروز دنبال کفویّت میگردیم، هیچکس دنبال این فرد نمیرود.
بعد میگوید: میدانم ازدواج کنم او به کار خود ادامه خواهد داد! قالب فقها نمیگویند این ازدواج حرام است، ولی این ازدواج توصیه شده نیست. ازدواجهای آن دوران، صرف اینکه از خیابان عبور میکرد از یک چشم و ابرو لذّت میبرد خواستگاری میکرد، خیلی هم راحت بودند. حتّی در روایات اهل بیت ما هم وجود دارد مثلاً خواهر و برادری عبور میکنند… یا یک مرد را میدید و میگفت بد نیست، خواهر او هم از همین خانواده است، میگفت: خواهر شما ازدواج کرده است؟ میگفت: نه. میگفت: من او را میخواهم. به همین راحتی ازدواج میکردند. یعنی خیلی راحت ازدواج میکردند، اگر هم نمیخواستند به راحتی طلاق میگرفتند. منتها مثل امروز نبود که طلاق میگیرند بمانند، اگر زنی بیش از یک سال ازدواج نمیکرد اصلاً میگفتند او چه عیب و ایرادی دارد؟ مشکل اخلاقی دارد؟ جذام دارد؟ چرا ازدواج نمیکند؟
ازدواج در بین خانوادهی ائمّه (علیهم السّلام)
در مورد همسر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)… همسران ائمّهی ما هم غیر از مادران اهل بیت بعد از ائمّه ازدواج میکردند. مثلاً فرض بفرمایید در حالات حضرت رباب نوشتهاند که خیلی به امام حسین (علیه السّلام) علاقه داشت، چون یک سال بعد از امام حسین (علیه السّلام) زنده بود و ازدواج نکرد. مثل این است که در گینس ثبت شده باشد! میگویند چقدر اتّفاق بزرگی بود که همسر امام حسین (علیه السّلام) بعد از او ازدواج نکرد. همسران اهل بیت ازدواج میکردند، وای به حال دیگران! فاطمه بنت الحسین (سلام الله علیها) با حسن مُثَنّی ازدواج میکند، حسن در کربلا جانباز میشود، قریب به 20 سال بعد از دنیا میرود، فاطمه بنت الحسین یک سال عزاداری میکند بعد با بنی امیّه ازدواج میکند.
ازدواجهای بنی هاشم و بنی امیّه فراوان است، این قدر زیاد است که اگر کسی در بین اینها جستجو کند تعجّب نمیکند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) با عایشه ازدواج کرده، امام حسن (علیه السّلام) با دختر اشعث ازدواج کرده، مختار با دختر سَمُرَة بن جندب ازدواج کرده، حضرت سکینه با پسر عثمان، بعد با پسر مروان، بعد با پسر زبیر. یعنی ازدواجهای آن روزگار اصلاً ازدواج دینی به شکل امروز نبوده، ازدواج عرفی بوده است.
من بخواهم با ادبیات کوچه بازاری بگویم شما پرسپولیسی هستید، میروید یک پفک بخرید، میبینید صاحب مغازه لباس آبی پوشیده، بیرون که نمیآیید، پفک میخرید. در پفک خریدن که پرسپولیسی و استقلالی بودن مطرح نیست. در تمتّعات زندگی آن روز اینکه چه کسی چه عقیدهای دارد اصلاً ملاک نبود، اصلاً ازدواج نمیکردند که صاحب فرزند شوند. بله، در ازدواج صاحب فرزند هم میشدند، ولی همان موقع وسایل جلوگیری فراوان بود. شما نگاه کنید از قرن دو و سه انواع آن معرّفی شده است. خیلی از این ازدواجها ازدواج جنسی بود، یعنی اصل ازدواج برای این بود که دو طرف اطفای شهوت کنند.
ازدواج براساس عرف جامعه در صدر اسلام
بعدها اسلام توسّط مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) فرمود: میخواهید ازدواج کنید با زن ولود ازدواج کنید. یعنی یک گزینه هم داشته باشید این زنی که میخواهید با او ازدواج کنید مادر فرزند شما هم میتواند باشد یا میتواند مربی فرزند شما هم باشد. این گزینهها کم کم مطرح شد، لذا تمام ازدواجها ازدواجهای به این شکل بود. اصلاً در آن اینکه میخواهیم با یک نفر ازدواج کنیم نماز اوّل وقت بخواند مطرح نبود. مثلاً شما میخواهید از کسی پفک بخرید میگویید میخواهم نماز اوّل وقت بخواند؟ در مسیر تهران قم در ایستگاههایی که خوراکی میفروشند توقّف میکنید، میخواهید آب معدنی بخرید، میگویید من از او چون سبیلهای کمی داشت آب معدنی نمیخرم؟!
همانطور که شما اصلاً این مسئله را لحاظ نمیکنید، در ازدواجهای صدر اسلام اصلاً مسائل فرهنگی لحاظ نمیشد، در واقع عرف آن زمان کفویّت نبود. یا اینطور بگوییم، کفویّت بود ولی 80 درصد این امور بود، 20 درصد این بود که یا طرف با ارتباط گرفتن عناصر قدرت و ثروت سرمایهی شخصیّتی خود را بالا ببرد، یا دو قبیله با هم همپیمان شوند قدرت آنها بالا برود.
صدر اسلام چون پلیس و شهربانی و بیمه نبود اگر در خیابان کسی یقهی من را میگرفت میگفت این برای کجا است؟ اگر از بنی مخزوم بودم کسی جرأت نمیکرد به من دست بزند، برای اینکه میگفتند اینها سرباز دارند. اگر غریبه بود پول او را هم میگرفتند کسی کاری نداشت. لذا کسانی که در شهرها زندگی میکردند یا با ازدواج یا مثل بیمهی امنیّت سالانه پول میدادند که من جزء شما محسوب شوم. میگفتند این همپیمان بنی زهره است، این همپیمان بنی فلان است. ازدواج میکردند برای اینکه ارتباط دو گروه با هم بهتر شود. در این حالت هم اصلاً سنّ و سال مطرح نبود.
رئیس قبیلهی 80 ساله با دختر و نوهی رئیس قبیلهی دیگر که هفت ساله بود میتوانست ازدواج کند، چرا؟ چون نفس این پیوند التیام اختلافات دو گروه یا انسجام افکار و رفتار و کنشهای سیاسی اجتماعی بود. لذا مهم نبود که 90 سال اختلاف سنّی داشته باشند، فراوان اتّفاق میافتاد. اینطور نبود که این دختر بعد از این نتواند ازدواج کند، یا طلاق میگرفت یا شوهر او از دنیا میرفت، حداکثر این بود که یک سال صبر کند، اصلاً بیش از این نبود. موارد استثنایی آن روز نشان میدهد دو مورد غیر از مادران ائمّهی ما ازدواج نکردند، یکی رباب است که یک سال بیشتر زنده نبود، یکی هم حضرت امّ البنین است. بقیّه ازدواج میکردند.
مثلاً اسماء بنت عُمِیس با جعفر بن ابیطالب ازدواج میکند، زن خوبی هم هست، بعد با خلیفه ازدواج میکند، محمّد به دنیا میآید که از سربازان مهمّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. بعد با امیر المؤمنین (علیه السّلام) ازدواج میکند، بعد هم با افراد دیگر ازدواج میکند. اینطور نیست که آن زمان ازدواج کردن عجیب باشد.
مثل اوایل انقلاب که تعداد همسران شهداء زیاد شد و ازدواج همسران شهداء آن موقع عرف بود که خوب هم بود. همان موقع هم افرادی داشتیم که بعضی از اینها را حبس میکردند- الآن خود آنها در حصر هستند- برای اینکه ازدواج نکنند. خیلی آن زمان بعضی از همسران شهداء را اذیّت کردند، بعید هم نیست گرفتاری الآن آنها برای آن موقع باشد. این ازدواج عرف بود.
خواستگاران متعدّد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اینها چه ارتباطی با بحث ما دارد؟ ارتباط این است، طبیعتاً اگر پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)… دخترهای قبلی پیغمبر یا ربیبههای او که دختر خواندههای او بودند نگاه کنید به بنی امیّه داده است، به عاص و دیگران. نه صلاحیّت اخلاقی داشتند و نه چیز دیگر، ازدواج آن زمان اینطور بود. برای تغییر فرهنگ، شما بخواهید یک بستر فرهنگی را تغییر بدهید، بخواهید فرهنگ اشتباه دو فرزند کافی است را درست کنید، یک روز و دو روز و سه روز و شش ماه و پنج سال و 20 سال ممکن نیست، نسل باید عوض شود. بلکه نسلها باید عوض شود تا بشود تغییر فرهنگی ایجاد کرد. پس طبیعتاً برای دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) افراد زیادی برای خواستگاری میآمدند. اتّفاقاً چه کسانی برای خواستگاری میآمدند؟ سران قبائل میآمدند، گروههای مختلف میآمدند، ثروتمندان میآمدند، افراد مسن میآمدند، چون رئیس خاندان و رئیس قبیله بودند.
جایگاه اجتماعی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان ازدواج
از لحاظ اجتماعی در آن زمان بدترین ازدواج، ازدواجِ با امیر المؤمنین (علیه السّلام) محسوب میشد، چرا؟ از لحاظ اجتماعی، نه از لحاظ حقیقت امیر المؤمنین (علیه السّلام). یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از لحاظ اجتماعی از ازدواج دختر خود با امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیزی به دست نمیآورد، چرا؟ چون ثروت نداشت. اتّفاقاً از بنی هاشم بود که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از بنی هاشم است، یعنی تقویّت بنیان بنی هاشم نبود، یک ازدواج درون خانوادهای بود. رؤسای قبایل بچّههای خود را به افرادی از قبیلهی خود نمیدادند، این فرصت را نگه میداشتند برای اینکه در واقع موفّقیّتی به دست بیاورند، یک ارتباط اجتماعی مهم به دست بیاورند.
ازدواج پیامبر (صلّی الله علیه و آله) برای نزدیک کردن قبائل
مثل خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) که وقتی خیبر را شکست میدهد با صفیّه بنت حَیِّ بن اَخطَب با اینکه کنیز او است، او را آزاد میکند و با او ازدواج میکند، برای اینکه روابط اسلام و یهود بهبود پیدا کند. چون این خونهایی که ریخته میشد خواه ناخواه روی اذهان اثر میگذاشت. سوده بنت زَمعه در بین همسران پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) همسر خوبی است، دید یکی از فامیل او اسیر شده خیلی ناراحت شد، گفت: مثل مرد میجنگیدی و کشته میشدی. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: علیه اسلام او را تحریک میکنی؟ گفت: ببخشید یا رسول الله، پسر خالهی من است، نمیتوانم دست بسته بودن او را تحمّل کنم. یعنی اینکه بالاخره درست است اسلام حق است، ولی دوست نداشتند ببینند فامیل آنها کنیز میشود، برده میشود، دست و پای آنها بسته میشود.
تعجّب دیگران از ازدواج امیر المؤمنین و حضرت زهرا (علیهم السّلام)
ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) نه به ثروت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اضافه میکرد، نه اعتبار قبیلهای ایجاد میکرد. سؤال بود که برای چه پیغمبر دختر خود را به امیر المؤمنین (علیه السّلام) دادهاند؟ از آنجایی معلوم است سؤال است که به صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) طعنه زدند، صدّیقهی طاهره پیش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمد – این را شیعه و سنّی نقل کردهاند- گفت: پدر جان، میگویند پیغمبر اگر دختر خود را دوست داشت به یک فقیر نمیداد. بعضی تصوّر کردهاند این روایت جعلی است. این قرار است در تاریخ بماند، چون سؤال اذهان عمومی بود که این چه ازدواجی است؟ چون در ادبیات آن روز اصلاً کفویّت معنوی جا نداشت. میگفتند: این چه مدل ازدواجی است؟ افراد بهتری بودند، دختر خود را به کسی داد که به نان شب محتاج است!
روایت در باب عظمت ازدواج امیر المؤمنین و زهرا (علیهم السّلام)
شما اینجا نگاه میکنید این ادبیات مطرح میشود و این هم زمینهی نقشآفرینی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) در مرحلهی بعد است. فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَیهِ السَّلَام) لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْو».[6] اصلاً کفو در کار نبود. اگر علی (علیه السّلام) نبود برای فاطمه (سلام الله علیها) کفوی نبود، «آدَمَ وَ مَنْ دُونَه»، از صدر خلقت تا به حال. فاطمه از جنس مریم عذراء است، یعنی استثناء است.
ازدواجها و طلاقهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)
در روایات ما لفظ استثناء هم آمده، در وسائل کتاب النّکاح نگاه کنید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ»،[7] من هم یک بشر مثل شما هستم، «أَتَزَوَّجُ فِيكُمْ»، مثل شما ازدواج میکنم. در روایات داریم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از خیابان عبور میکرد، خانمی را دید و گفت خوب است، با او ازدواج میکنم. حتّی در اخبار تاریخی داریم که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) طلاق گرفته است. یعنی فضای ازدواج مثل امروز نیست، الآن باور نکردنی است که «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ»[8] طلاق بدهد و طلاق بگیرد، ولی در اخبار تاریخی وجود دارد. به این آسانی هم نمیشود همهی اینها را انکار کرد.
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَتَزَوَّجُ فِيكُمْ»، من هم با شما ازدواج میکنم. دیدید دخترهای قبلی یا ربیبهها را به راحتی اوّل به بنی امیّه داد، آنها طلاق دادند و زمان صدر اسلام از دنیا رفتند، دوباره به عثمان داد که اموی است. واقعاً از عثمان معنویتر نداشتیم؟ فضای آن زمان این نبود که در ازدواج کفویّت مطرح باشد. بعداً اسلام و مکتب اهل بیت در آن تغییر ایجاد کردند که این فرهنگ تا حدّی اتّفاق بیفتد.
البتّه الآن افراطی شده، الآن دو طرف حاضر هستند که چشم خود را ببندند و اتّفاقاتی که میافتد به روی خود نیاورند، ولی از بعضی امور اسلامی عدول کنند. یعنی تعدّد ازدواج نباشد ولو اینکه هر دو این طرف و آن طرف سرک بکشند! یعنی یک نوع بیخبری عمدی است، یک قرارداد بیخبری است.
استثناء بودن ازدواج فاطمه (سلام الله علیها)
اینجا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میفرماید: «إِلَّا فَاطِمَةَ».[9] من هم مثل شما ازدواج میکنم «إِلَّا فَاطِمَةَ»، فاطمه (سلام الله علیها) استثنایی است. چرا استثنایی است؟ برای اینکه میخواهد نقشی ایفا کند که باید استثنایی باشد. طرف مقابل خیلی سعی کرد وجود استثنایی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را انکار کند.
تلاش برای تخریب شخصیّت فاطمه (سلام الله علیها)
مثلاً فرض کنید مدّتها… بالاخره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بلایی سر حکومت آورده بود که شخصیّت حکومت را نابود کرده بود. لذا میبینید در روایات ما میگویند، از امام صادق (علیه السّلام) روایت داریم، من خجالت میکشم درست معنا کنم. قَذف به معنای بهتان است، به معنای خاصّ آن بهتان در امور خاص و فحشاء است. از امام صادق (علیه السّلام) داریم: «قَذَفُوا فَاطِمَةَ (سَلَامُ الله عَلَیهَا) عَلَى مَنَابِرِهِمْ»،[10] چرا این کار را انجام دادند؟ برای اینکه باید این شخصیّت تخریب میشد به خاطر کاری که انجام داده بود. یعنی گزارشهایی که رسید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باید تخریب میشد.
عادی جلوه دادن جایگاه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
منتها از قرن سوم به بعد کمتر شد. چون دیدند این راهبرد جواب نمیدهد، ناصبیگری جواب نمیدهد، سعی کردند عادیسازی کنند. مثلاً حاکم نیشابوری میگوید من را دعوت کردند به مجلسی که علماء و مسئولان حکومتی هم بودند. یک نفر گفت: «خَیرُ بَنَاتِی زِینَب» روایتی در صحیح بخاری است که از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به شکل صحیح رسیده است، میگوید بهترین دختر من زینب است، از دو دختر قبلی من بهتر است، نه اینکه فاطمه بهتر باشد. یا فرض بفرمایید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در ازدواج خود با امیر المؤمنین (علیه السّلام) با هم دعوا میکردند. متأسّفانه در آثار ما چون ولع نقل فضیلت از آثار اهل سنّت داشتهایم خیلی وقتها با بیدقّتی اینها را نقل کردهایم.
در آثار ما هم وجود دارد که با هم دعوا کردند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمد و گفت: فاطمه جان، علی کجا است؟ گفت: اختلافی که معمولاً بین زن و شوهرها پیش میآید بین ما هم پیش آمده، علی قهر کرده و بیرون رفته است. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به سراغ او رفت، دید روی زمین خوابیده و پیراهن او بالا رفته و خاکی شده است. فرمود: «قُم یا أَبَا تُرَاب». دیدهایم ابو تراب خوب است، این را نقل کردهایم. یعنی طرف مقابل برای اینکه بگوید ازدواج فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با امیر المؤمنین (علیه السّلام) ازدواج ویژهی آسمانی نیست، گاهی اوقات دعوا میکردند، معاذ الله فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به عایشه حسودی میکرد این را نقل کرده است.
یکی از رو سیاهترین تهمتهایی که به حضرت زهرا (سلام الله علیها) زدهاند این بود، عایشهای که سرآمد حسودان صدر اسلام است، در مورد تمام همسران پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گفته: «مَا غِرْتُ لِأَحَدٍ کَمَا غِرْتُ» فلانی! یکی زیبا بود، یکی گونههای خوش رنگی داشت من حسودی میکردم، یکی چشمان زیبایی داشت من حسودی میکردم، دستپخت یکی خوب بود، به همه حسادت میکرد. اینها نقل کردهاند که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به عایشه حسودی میکرد! به چه چیز حسادت میکرد؟ چه ویژگی داشته که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نداشته است؟ پس تلاش برای عادی جلوه دادن او کردهاند.
نقل اهل سنّت در مورد حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی»
از آن طرف هم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) روایات فراوانی داریم که «بَضْعَةٌ مِنِّي»[11] است، «شِجْنَةٌ مِنِّي»[12] است. یک نکته عرض کنم که شما این اثر را ببینید، طرف مقابل هم برای اینکه گاهی بخواهد عکس العمل نشان بدهد زیر بار استثنایی بودن این ازدواج رفت. میخواهم بگویم در عملیات صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نقش داشت. کجا اثر داشت؟ کجا اعتراف کردند؟ آنجایی که مشکل پیدا کردند بین اینکه خلیفهی اوّل و فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اختلاف کردند، «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي».[13] برای اینکه این را حل کنند گفتند اصل ماجرا اینطور بوده که امیر المؤمنین (علیه السّلام) میخواست از دختر ابو جهل خواستگاری کند، وقتی میخواست خواستگاری کند حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناراحت شده، پیش پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) رفته است. پیغمبر بالای منبر رفته، فرموده: «لَا يُجْمَعُ بَيْنَ بِنْتِ نَبِيِّ اللَّهِ وَ بَيْنَ بِنْتِ عَدُوِّ اللَّهِ»،[14] حق نداری، یا دختر من یا دختر دشمن من. علی (علیه السّلام) گفت: یا رسول الله دختر شما. بعد مسئله تمام شد. گفتهاند «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي» اینجا صادر شده است.
جعل و دروغ دربارهی مقام فاطمه (سلام الله علیها)
من چند سؤال میپرسم شما ببینید. ازدواجهای صدر اسلام غیر از دو سه مورد استثنایی مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) و خدیجه و امیر المؤمنین (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها)، بقیّهی مردها مکرّر ازدواج میکردند. اصلاً خیلی طبیعی بود، چهار تا چهار تا ازدواج میکردند، همه ظرفیّتهای خود را آزاد کرده بودند، از تمام ظرفیّت خود استفاده میکردند! البتّه آب و هوا هم اقتضاء میکرد. فقط پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بود که در جوانی با خدیجه ازدواج کرد با همسر دیگری نبود، حتّی گزارش ارتباط با کنیز هم از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) نداریم. و همچنین امیر المؤمنین (علیه السّلام).
خوب دقّت کنید چه چیزی عرض میکنم، برای اینکه استثنایی بودن این ازدواج که در بحث هدایت اثر دارد را کمرنگ کنند چند دروغ درست کردند. یکی ماجرای خِتبهی بنت ابی جهل است که الآن تحلیل میکنیم. به مشکل برمیخورند، در واقع نمیتوانند به مدلول آن عمل کنند. ولی این را نقل کردهاند که این ازدواج ازدواج استثنایی نیست، چون اگر ازدواج استثنایی بود که بود… امیر المؤمنین (علیه السّلام) همزمان با ایشان با کس دیگری نبود، این نشان میداد که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) یک شخصیّت خاص است که حق ندارد… میدانید اگر کسی همسر حرّه داشته باشد بیاذن او نمیتواند با کنیز ازدواج کند، اگر همسر کسی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باشد با حرّه هم نمیتواند ازدواج کند، چرا؟ چون استثنایی است.
تخریب شخصیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
برای اینکه زیر بار استثنایی بودن نروند چند اقدام رسانهای انجام دادند، یکی خِتبهی بنت ابی جهل که آن را تحلیل میکنیم. دوم اینکه علی (علیه السّلام) با کنیزها ارتباط دارد. بُریدهی اسلمی که ناصبی بوده این را گزارش کرده، میگوید: من با خالد به یمن رفتم، علی هم با یک گروهی آمد، ما بیزار بودیم. خاندان اسلم کلّاً از امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیزار بودند، این یکی مستبصر شده است. خالد گفت: بگردید از علی چند نقطه ضعف پیدا کنید شما را پیش پیغمبر بفرستم علی را رو سیاه کنید! ما رفتیم این را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گفتیم: یا رسول الله، جنگ که تمام شد علی یک وصیفهی حَسنی – یعنی یک کنیزک زیبا- را به خیمه برد، وقتی بیرون آمد دیدیم از موهای او آب میچکد. کنایه از اینکه غسل کرده است. برای اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را تحریک کنیم. دستور بازرسی کلّ کشور بیاید، هیئت بررسی بیاید ببیند چه شده، دختر ما اینجا چه کاره است!
میگوید: چهرهی مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سرخ شد. فرمود: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ… وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»،[15] این یکی از ادلّهی ما در بحثهای امامت است. این بریده بعداً خیلی در واقعهی سقیفه و حمله به خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقشآفرینی کرد. از کسانی است که به نفع امیر المؤمنین (علیه السّلام) تلاش کرده، ولی تلاش او به ضرر تمام شده است، فرصت شد عرض میکنم. این یک نمونه.
اعتراض به ازدواج امیر المؤمنین، دلیل استثنایی بودن فاطمه (سلام الله علیها)
یک نمونه خِتبهی بنت ابی جهل. برای اینکه بگویند اینطور نبوده که علی (علیه السّلام) همزمان با فاطمه (سلام الله علیها) با کسی نباشد، گفتهاند علی میخواست از دختر ابو جهل هم خواستگاری کند، پیغمبر روی منبر رفت و فریاد زد و اظهار ناراحتی کرد، امیر المؤمنین قبول کرد. در حالی که اگر این روایت را بپذیریم خود آن دلالت بر استثنایی بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارد. چرا؟ چون اگر قرار بود امیر المؤمنین (علیه السّلام) با شخص دیگری ازدواج کند پیغمبر «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» عبد محض الهی که پارتی بازی نمیکند، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ».[16] علیّ بن ابیطالب میخواهد ازدواج دوم داشته باشد، شما نُه همسر داشتید ایشان میخواهد با دو نفر ازدواج کند. اگر این ازدواج استثنایی نبود اصلاً جا نداشت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اعتراض کند. «لَا يُجْمَعُ بَيْنَ بِنْتِ نَبِيِّ اللَّهِ وَ بَيْنَ بِنْتِ عَدُوِّ اللَّهِ». عثمان همزمان هم از کفّار زن گرفته بود هم دخترهای قبلی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) ، هیچ اتّفاقی نیفتاد.
ما در اسلام ازدواج با یهودیّه و مجوسیّه هم داریم، حداقل متعه. جزئیّات هم گفتهاند که اگر خواستید با مجوسیّه ازدواج کنید چه کنید که بچّهدار نشوید، برای اینکه او نمیتواند مادر بچّهی شما باشد. یعنی ازدواج خیلی عرفی بود، فقط برای امور جسمی بود. علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) ازدواج کند چه اتّفاقی میافتد؟ اصلاً ساختن این قصّه بر این اساس استوار است که ازدواج همزمان با فاطمه (سلام الله علیها) و کس دیگری نمیتواند باشد. وگرنه اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بیاید مسئله را عمومی کند، روی منبر بگوید، به صورت پنهانی نگوید، پیغام ندهد، نامه ندهد چه لزومی دارد؟ این نشان میدهد ازدواج یک ازدواج استثنایی است. یعنی باور عمومی ازدواج را استثنایی میدانسته، برای اینکه از زیر بار «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي» خارج شوند گفتهاند قبل از آن علیّ بن ابیطالب او را غضبناک کرده است.
اشکالات روایی دارد کاری ندارم، امّا معلوم است که قصّه روی بستر استثنایی بودن صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) ساخته شده است. اگر شما صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را یک زن عادی فرض کنید که آنها دوست دارند این کار را انجام دهند، اصلاً جا ندارد بگویید، چرا علیّ بن ابیطالب را محروم میکنید از اینکه با سه زن دیگر همزمان ازدواج نکند؟ نمیشود حرفی زد. چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) که خلاف شرع عمل نمیکند، تنها وقتی میشود گفت که…
کما اینکه امروز پروفسور غامدی وهّابی هم میگوید، میگوید: ازدواج با فاطمه استثنا بود، همزمان بر علی حرام بود، برای همین پیغمبر برخورد کرد، البتّه علی هم خبر نداشت و قبول کرد. استثناء بود، چرا استثناء بود؟ چرا برای یک زن در جهان اسلام ازدواج همزمان با او و با کس دیگر حرام است؟ به همین دلیل که بنده عرض کردم. همانطور که ازدواج با حرّه و امه همزمان حرام است مگر اینکه حرّه اذن بدهد، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) حرّهی حقیقیّهی عالم وجود بود.
لزوم مطرح شدن استثنایی بودن فاطمه (سلام الله علیها)
این استثناء بود. این استثنایی بودن را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برای چه بیان کرد؟ چه لزومی داشت بیان شود؟ خیلی فضائل وجود دارد که آنها را در جامعه مطرح نمیکنند. باید بیان میشد برای اینکه اگر بعداً خشم صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) جایی بروز کرد نگویند این یک خشم عادی است، زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند! ممکن است به خاطر یک چیز بیاهمّیّت با کسی درگیر شود! ادبیاتی که امروز وهّابیّت دارند این است، میگویند فاطمهی زهرا با خلفا درگیر شد خدا از او بگذرد! کسی عصبانی شود هر چیزی که بخواهد در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگوید. دنبال چیست؟ دنبال اینکه وجود او را عادی جلوه بدهد. در حالی که وجود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) عادی نیست. مورد ازدواج یک موردی است که صدها هزار ازدواج صدر اسلام اتّفاق افتاده، یک مورد این استثنائیّات را داشته است.
منحرف کردن ماجرای سدّ ابواب
این استثنائیّات هم دامنه دارد. همه در خانهها را ببندید به مسجد نیایید، جز یک در. باز معلوم است اثر داشته، چون مقابل آن ساخته شده است. گفتهاند همهی دریچهها را ببندید، جز هواکش خانهی خلیفهی اوّل را! مشکل این نبود که اکسیژن از مسجد النّبی به خانهی کسی نرود، این عکس العملی که شده… اینقدر این خوخه یا سوراخ یا منفذ خلیفهی اوّل نقل شده که از ماجرای سدّ ابواب در آثار آنها بیشتر روایت شده است. این عکس العمل آن اتّفاق است. فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) استثناء است، چون استثناء است در فقه استثناء است، ازدواج همزمان با او اشکال دارد. مباشرت با او مثل مباشرت با دیگران نیست، دیگران نمیتوانند غیر طاهر وارد مسجد شوند، ولی این خانواده همیشه طاهر هستند غیر طاهر نمیشوند. لذا استثنائاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) حتّی در خانهی همسران خود را هم میبندد، ولی در این یک خانه استثنائاً همیشه باز است.
از کجا معلوم است عکس العمل زیاد داشته است؟ از آنجا که منفذ و دریچه و خوخه را برای خلیفه ساختهاند. یعنی دیدهاند این یک ویژگی خاص است، گفتهاند هواکش همه را ببندید هواکش خانهی او را نگه دارید! این اثری ندارد، هواکش باشد یا نباشد مهم نیست. موارد اینچنین استثنایی در مورد ازدواج فراوان است، برای اینکه بعداً قرار است صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نقشآفرینی کند.
احترام استثنایی پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها)
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سرمایهگذاری جدّی میکند، اگر شما بخواهید در فضای برندسازی فکر کنید برای اینکه بگویید یک شخصیّت استثنایی است… لذا دیدهاید که با تعجّب میگویند. الوانی میگوید: من اصلاً نمیفهمم یعنی چه پیغمبر مکرّر دست فاطمه را میبوسید. به سلسله احادیث صحیحه رجوع کنید، میگوید نمیفهمم یعنی چه. یک مرتبه بود میگفتیم… چون آنها دنبال این بودند بگویند پدر و دختر همدیگر را دوست دارند، امّا پدر و دختر همدیگر را دوست دارند قوانین که جا به جا نمیشود. اینکه هر مرتبه صدّیقهی طاهره وارد شود مجلس به هم بخورد، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) جلوی در برود دست او را ببوسد، در جای خود بنشاند، یک مرتبه و دو مرتبه هم نبود. در اذهان باقی میماند که فاطمه (سلام الله علیها) یک شخصیّت خاص است.
پرسیدند: یا رسول الله، غذای فاطمه قبل از خلقت چه بود؟ فرمود: تسبیح و تحمید. غذای او قبل از خلقت اسماء و صفات حضرت حق بود. در این دنیا رفت خادم بگیرد، فرمود: به تو یک چیزی میدهم از خادم بهتر است. تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنها تسبیح مشترک شیعه و سنّی است. قیامت چطور؟ فرمود: وقتی وارد محشر میشود در یک هودجی است که بین رحمت و مغفرت الهی حرکت میکند. مَرکَب او اسماء و صفات خدا است، غذای او اسماء و صفات خدا است، خادم او هم… این شخصیّت خاص است، استثنایی است. از این موارد فراوان میبینید، فراق او را نمیتواند تحمّل کند. کجا گزارش شده که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) در مورد بقیّه اینطور رفتار کرده باشد؟
نقشآفرینی بزرگان در مسائل سیاسی آن زمان
این شخصیّت باید به ویژه استثناء باقی میماند به خاطر کم کاری خواص که پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) پیشبینی میکرد. فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) کاری انجام داده که این را قاعدتاً باید کسان دیگری انجام میدادند. شما کربلا را نگاه کنید، در حادثهی کربلا که اوج غربت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است، 70، 80 نفر مقابل 30 هزار نفر هستند، اوّلین کسی که به میدان رفته زینب کبری نیست. حتّی بنی هاشم هم نیستند. شرایطی که بر امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تحمیل شد شرایط خیلی خاصّی بود. در شرایط آن روزگار فقط سران قبایل خاص میتوانستند معادلات را به هم بزنند. لذا در گزارشهایی که در مورد سقیفه داریم حداقل 20 نفر با بیعت خلیفه در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) مخالف هستند، ولی خلیفهی دوم میگوید: «وَ خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ»،[17] اصلاً بقیّه را به شمار در نمیآورد.
چرا؟ چون سلمان فارسی است، اصلاً نمیتواند در امور سیاسی اجتماعی آن روز نقشآفرینی کند، از خواصّ سیاسی و اجتماعی آن روز نیست. ابوذر اعرابی است، درست است که شخصیّت بزرگی است، ولی ابوذر اعرابی نمیتواند در مسائل سیاسی نقشآفرینی کند. عمّار و مقداد سیاه پوست هستند، در ادبیات آن روز بردهها و سیاهان ولو مسلمین از حیوانات پایینتر بودند. لذا اگر این سه چهار نفر وارد میدان میشدند و شمشیر میکشیدند که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کنند جنگ اتّفاق میافتاد. چرا؟ چون یا باید وارد فضای دیپلماسی شد یا وارد فضای جنگ شد، اینها توان ایجاد جبههی دیپلماتیک نداشتند، لذا اگر میآمدند دفاع کنند جنگ صورت میگرفت و در این جنگ قطعاً امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حسنین کشته میشدند، فایدهای نداشت. محکوم هم میشدند، میگفتند با حکومت بیعت نکرد درگیر نظامی شد.
در کربلا آنجا که زهیر میگوید: من شمر را در تیررس دارم، چه میفرمایید؟ میفرماید: ما شروع کننده نیستیم، چون شروع کننده باشیم به ما اهل بغی میگویند. حلّ این در فضای افکار عمومی آن زمان سخت است. چه شد که درگیری ایجاد شد؟ میگویند خودشان حمله کردند. بلا تشبیه ماجرای شیخ زکزاکی را نگاه کنید، اگر شیخ زکزاکی یک حرکت کوچک انجام میداد آنجا را با موشک میزدند! این همه تیراندازی کردند از آن طرف یک کبریت هم روشن نشد. همسر او را کشتند، به خود او تیر زدند، فرزندان او را کشتند. چرا؟ چون میگفتند درگیری نظامی است، حکومت خطر امنیّت ملّی احساس کرده است. آنها از داخل فریاد هم نزدند، چه برسد که عکس العمل نشان بدهند، یک سیلی به کسی بزنند.
چون حضرت نیروی نظامی نداشت. بله، اگر نیروی نظامی اینقدر بود که به تعداد کافی باشد شاید اینها وارد صحنه میشدند جنگ میشد شکست نظامی در پی نداشت، شاید این اتّفاق میافتاد. امّا این نشد. تنها کسی که غیر از امیر المؤمنین به شمار درآمده در بین کسانی که در واقعهی سقیفه مخالفت کردند چه کسی است؟ زبیر است. زبیر تا سال 23 خدمات زیادی دارد. اگر زبیر نبود خیلی اتّفاقات نیفتاده بود. ولی متأسّفانه از سال 23 تغییراتی در او ایجاد شد. زبیر تنها کسی است که سعی کرد نقشآفرینی کند.
خیانت بنی هاشم
اینجا توقّع بود چه کسانی ورود کنند؟ بنی هاشم ورود کنند. بنی هاشم متأسّفانه اینجا ورود نکردند. بنی هاشم چند مرتبه خیانت کردند، همانطور که در کربلا خیانت کردند. خیانت آنها هم به واسطهی عدم دفاع آنها است. اینجا هم بنی هاشم همین کار را انجام دادند، یک عدّه شهید شدند. خود حضرت فرمود: اگر حمزه یا جعفر زنده بودند من اینطور غریب نمیشدم. یعنی از بزرگان بنی هاشم کسانی که هم توان نظامی داشته باشند هم شخصیّت داشته باشند، خواص باشند. اگر اینها بودند من اینقدر مشکل پیدا نمیکردم. وقتی این خواصّی که وظیفه دارند ورود کنند ورود نکردند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آنجا را هم پیشبینی کرده بود که بنی هاشم باید ورود کنند.
برای شما مثال میزنم. «امامة و السّیاسة» برای ابن قُتِیبه هست یا نیست کاری ندارم، یک متن قدیمی است و جاهای دیگر هم آمده است. آیا در خانهی سعد بن عبادة هم آتش بردند؟ چون خزرج از او پشتیبانی میکرد. چون خزرج از او پشتیبانی میکرد کسی در خانهی سعد بن عبادة آتش نبرد. میدانید اهل سنّت نقل میکنند که آتش در خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) برای تهدید بردند، ولی محقّق نشد، اینطور میگویند. روایتی که ابن ابی شِیبة نقل میکند صحیح السّند است، تهدید صورت گرفت واقع نشد، ولی آتش را بردند. آتش را بردند ولی آتش نزدند. آیا این تهدید را برای سعد بن عبادة هم انجام دادند؟ شنیدهاید برای کس دیگری انجام دهند؟ قبول نمیکردند.
زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) وقتی به ناموس او بهتان زدند و آیهی افک نازل شد، قرار شد که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) مؤاخذه و مجازات کند، اوسیها نگذاشتند مجرمین اوسی را محاکمه کند، خزرجیها نگذاشتند مجرمین خزرجی را محاکمه کند. مهم نیست که به ناموس پیغمبر تهمت زدند، این از ما است! دعوا شد، اوس و خزرج با هم دعوا کردند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) رها کرد. اینجا اگر بنی هاشم و در رأس آنها عبّاس وظیفهی خود را انجام میداد… این دقیقاً مشکل جوامع شیعه در طول تاریخ بوده، یعنی خواصّی که باید صحبت کنند و صحبت نمیکنند. متأسّفانه عبّاس گل به خودی هم زیاد زد!
مهم بودن نقش خواص در امور
اینها به جای اینکه ورود کنند ورود نکردند، وقتی ورود نکردند به خانه که حمله شد هیچکس نبود دفاع کند. عرض کردیم اگر آن سه چهار نفر دفاع میکردند بدتر میشد، کما اینکه بُریده این اشتباه را کرد. عرض کردم بریده ناصبی بود مستبصر شد، حدود 50 روز بعد وقتی از جنگ یمامه برگشت به مدینه آمد، دید همه چیز به هم ریخته و حکومت غصب شده است. شمشیر کشید به محلّهی خود رفت، چند نفر را خبر کرد، گفت میرویم حق را از آنها میگیریم و به علی میدهیم. حکومت ترسید خطر نظامی پیش بیاید. نقل داریم که علّت حمله به خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) همین بود، یعنی ترسیدند نکند انسجام نظامی پیدا کند. قصد او لابد خیر بوده، ولی او برای این کار مناسب نبود. در بعضی امور خواص لازم هستند، هر کسی نمیتواند صحبت کند، بدتر میشود.
درگیر نشدن حکومت با افراد مهم
اینجا باید بنی هاشم ورود میکردند، کما این که خزرج پشت… بالاخره سعد را در دوران خلیفهی اوّل نکشتند، اواخر دوران خلیفهی دوم هم که کشتند جرأت نکردند بگویند ما کشتیم، جرأت نکردند بگویند. گفتند جن او را کشته است! این مشهور شد. ابو حنیفه به مؤمن طاق گفت: اگر خلافت خلیفهی اوّل حق نبود چرا بعداً علی با او بیعت کرد؟ گفت: ترسید جن او را بکشد! به تیر غیب گرفتار شود! اینکه به تیر غیب گرفتار شد، به صورت خود جوش یک ماشین از روی او رد شد! نشان میدهد که کسی توان به عهده گرفتن مسئولیّت قتل او را ندارد. هیچ داعشی پیدا نمیشود مسئولیّت قتل او را به عهده بگیرد، جرأت نمیکنند، ارزش ندارد.
کما اینکه در مورد شهادت موسی بن جعفر، امام صادق (علیه السّلام) دیدهاید، حکومت وقت رو بند را کنار میزند، بزرگان بنی هاشم را دعوت میکند، میگوید ببینید اثر چاقو، ضربه… یعنی نمیپذیرد که قاتل باشد. مأمون که اینقدر خود را زده، نقل است که سیّد بن طاووس گفته: باور نمیکنم مأمون امام رضا (علیه السّلام) را کشته باشد، چون از همه بیشتر در مراسم ختم امام رضا خود را زده است. ارزش نداشت. سعد بن عباده حامی داشت، ارزش نداشت با او درگیر شوند.
پذیرفته نشدن بنی هاشم توسّط فاطمه (سلام الله علیها)
در مورد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) متأسّفانه جبههی اصلی که باید دفاع کند که بنی هاشم هستند ورود نمیکنند، بلکه گل به خودی میزنند! در امالی شیخ طوسی یک عبارتی است خیلی جانسوز است. وقتی عبّاس میخواست به عیادت بیبی (سلام الله علیها) بیاید میگویند: «إِنَّهَا ثَقِيلَةٌ»،[18] یعنی وضع او مساعد نیست مهمان نمیپذیرد. این نکته دارد، عبّاس محرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، ثقیله هم باشد مهم نیست. این نپذیرفتن نشان میدهد که ایشان در جبههی خودی عمل نکرد. رفت و به امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیغام فرستاد: برادر زاده، من خبر دارم فاطمه اوّلین زنی از ما اهل بیت است که به پیغمبر ملحق میشود، ترتیبی بده که همهی اصحاب پیغمبر در تشییع و نماز او شرکت کنند، هم از فیض این نماز و تشییع بهره ببرند، هم این اختلافات از بین برود.
آشتی ملّی کنیم! یعنی یا این حرف خیانت است یا نهایت بیبصیرتی است. ما بهتر است بگوییم بیبصیرتی است. عبارت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در پاسخ این است: «أَبْلِغْ عَمِّيَ»، به عموی من پیغام برسان، «إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةً»، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) پیوسته مظلوم بود، از حقّ خود ممنوع بود، از ارث خود محروم بود. «وَصِيَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ لَا رُعِيَ فِيهِ»، وصیّت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) در مورد او رعایت نشد، حرمت او…
احادیث اهل سنّت در مقام فاطمه (سلام الله علیها)
چون میدانید از خلیفهی دوم سند صحیح داریم که گفت: «وَ اللَّهِ… وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»،[19] اهل سنّت سند صحیح دارند، گفت: به خدا محبوبترین فرد در این عالم بعد از پیغمبر تو هستی. خلیفهی اوّل هم در بخاری روایت دارد که گفت: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ».[20]
اهمّیّت فراموش نشدن اختلاف حضرت زهرا با خلفا
اصلاً جنگ و جدالی نیست، بالاخره نقل شده که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با خشم شما از دنیا رفت، اجازه نداد در نماز او… چرا شما برای… آنهایی که وظیفه داشتند به وصیّت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) عمل کنند عمل نکردند، عبّاس میگوید آشتی ملّی را امیر المؤمنین (علیه السّلام) انجام دهد، چرا؟ چرا ظالم عقبنشینی نکند و مظلوم دوباره عقبنشینی کند؟ به چه دلیل؟ ما قطعاً از کسانی هستیم که به وحدت و تقریب اسلامی، حداقل بنده کاملاً معتقد هستم، نسبت بین وحدت و فاطمیّه را هم چند جلسه صحبت کردهام. امّا اهل بیت نمیخواستند اصل این اختلاف فراموش شود، چون فراموش شدن اصل این اختلاف فراموش شدن اصل اختلاف سیاسی بود.
جریان خلفا دوست داشت بگوید بعد از یک مدّت بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) همهی اسلام یک تفکّر داشتند. فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) این فضا را شکست. برای اینکه بتواند این فضا را بشکند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) باید روی شخصیّت ایشان کار میکرد که یک شخصیّت استثنایی شود. برای اینکه افکار عمومی باور میکرد که او یک شخصیّت استثنایی است، بتواند کارکرد داشته باشد. لذا مخالفت ایشان با حکومت یک داستان و اختلافی است که هرگز تمام نشد و یک استخوان لای زخم باقی ماند. هم او که داشت از دنیا میرفت گفت: ای کاش در آن خانه را باز نکرده بودیم، هم از این طرف اهل بیت (علیهم السّلام) هیچ وقت اجازهی فراموشی ندادند.
برای اینکه صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) بتواند نقش اساسی که داشته… در واقع صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) وقتی جعفر و حمزه… روایت امام سجّاد (علیه السّلام) این است که آنها اسد الله هستند، یعنی دو سردار بزرگ شهید شدند از عرصهی دفاع امیر المؤمنین (علیه السّلام) غایب هستند. غربت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را اگر میخواهید مقایسه کنید باید با کربلا مقایسه کنید، تنها کسی که به میدان میرود یک زن است، هیچکس دیگری نیست. چند نفری مثل مقداد و سلمان بودند که توضیح دادیم آنها جای اینکه ورود کنند نداشتند. متأسّفانه دیگران این کار را انجام ندادند.
گزارش اسلَم در مورد حمله به خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
باز تکرار میکنم، خلیفهی دوم وقتی میخواهد واقعهی سقیفه را توصیف کند میگوید: «وَ خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ». بروید روایات اهل سنّت را نگاه کنید اینطور میگویند، میگویند این دو نفر میرفتند با فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) صحبت میکردند، به او مشورت میدادند که ایشان را تحریک کنند علیه حکومت قیام کند. همهی این حرفها برای چیست؟ برای اینکه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) یک شخصیّت استثنایی است، برای حکومت ارزش ندارد که…
تازه این Face Sheet حكومت است، اَسلَم عَدَوی یا اسلم عمری به او میگویند، یکی از طرفداران سرسخت خلیفهی دوم حدود سال 23 برای اینکه گزارشی از واقعهی آتش منتشر کند… چون 10، 12 سال بعد از واقعه میگفتند ماجرای آتش و هیزم و خانهی حضرت زهرا چه بود؟ حکومت یک گزارشی منتشر میکند، اسلم عَدَوی یا عُمَری که از طرفداران سرسخت خلیفه است این گزارش را منتشر کرده است، اینطور است: غرض این نبود که خانه را آتش بزنند، حکومت دید دارند از شخصیّت دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سوء استفادهی سیاسی میکنند، «كَانَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ… فَيُشَاوِرُونَهَا»،[21] مداوم پیش او میرفتند سعی میکردند او را تحریک کنند. خلیفه رفت و گفت: به خدا قسم این خانه را آتش میزنم!
خلیفه نسبت به هیچکس و هیچ خانهی دیگری چنین حرفی نگفت. بعد گفت: به خدا قسم محبوبترین فرد برای من تو هستی، ولی من این خانه را آتش میزنم. بعد هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این دو نفر فرمود که بروید تا بیعت نکردید برنگردید. یعنی داستان را مخالفان ما طوری طراحی میکنند که بگویند حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار نبود در این درگیری شرکت کند. چرا؟ چون ارزش ندارد فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) مقابل…
مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
ارزش دارد علی (علیه السّلام) مقابل حکومت باشد، صراحت خلیفهی دوم در صحیح بخاری است که «وَ خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ».[22] پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میدانست هر چه امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تقویت کند مظلومیّت او به خاطر قتلهایی که انجام داده باقی است. در صحیح بخاری داریم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ»،[23] من اوّلین کسی هستم که روز قیامت در مقابل پیشگاه عدل الهی زانو میزنم و آنجا فریاد میزنم که حقّ من را ضایع کردهاند. در صحیح بخاری است، تعداد زیادی روایت در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم، ولی برای اینکه شما مظلومیّت او را ببینید که میشد او را تخریب کرد و نیاز بود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) به کمک او بیاید به جمل رجوع کنید.
در جمل گزارش کردهاند طلحه داشت آماده میشد، لباس رزم پوشید، خبر رسید عمّار به علی (علیه السّلام) پیوست. عمّار کجا و علی (علیه السّلام) کجا؟ طلحه لباس رزم را درآورد، گفت: اگر عمّار باشد عمّار در جبههی حق است. یعنی حکومت همهی توان خود را گذاشته که امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تخریب کند، نیاز نیست عمّار را تخریب کند، همهی وجههی نظر او این است که علی (علیه السّلام) را تخریب کند و تخریب کرده است. لذا شما میبینید در صفّین عمّار است، در جمل عمّار است، اینها شخصیّتهای برجسته محسوب میشوند، در صورتی که عمّار سرباز امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. به همین ترتیب برای حکومت ارزش دارد که بگوید «وَ خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ»، ولی حکومت نمیخواهد بگوید «خَالَفَت عَنَّا فَاطِمَة»، بلکه میخواهد بگوید او را تحریک کردند.
توجیه ناپذیری آتش بردن به خانهی فاطمه (سلام الله علیها)
قبول، او را تحریک کردند، شما چرا برای این تحریکی که کردند آتش بردید؟! شما چرا از دیپلماسی خود استفاده نکردید؟ بعد چرا حضرت خشمگین از دنیا رفت؟ چرا فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باید مخفیانه دفن میشد؟ شما گزارشها را نگاه کنید، نیاز نیست ما خود را ببینیم، گزارشهای رسیده نشان میدهد اینها میخواهند بگویند علی (علیه السّلام) و زبیر دنبال حکومت بودند، میخواستند سعی کنند از شخصیّت دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)، یادگار پیغمبر، سوء استفاده کنند. اگر اینطور است شما جلوی او را میگرفتید نه اینکه استثنائاً آتش ببرید.
جابر بن عبد الله انصاری به خلیفهی اوّل گفت: پیغمبر به من گفته بود اگر پول از بحرین رسید 500 سکّهی طلا به من میدهد. ابوبکر گریه کرد و گفت: هزار سکّه به تو میدهم -این در بخاری و مسلم وجود دارد – پیغمبر را به یاد من آوردی. شما میگویید دعوای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با خلیفهی اوّل برای فدک بود؟ اهل نیم برد – برد هم که باشیم فدک را میدادید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با آن شخصیّت مقابل شما قرار نگیرد، ارزش نداشت؟ اگر ماجرا فدک بود برای چه حکومت فدکی را که بعداً به مروان بخشید به فاطمه (سلام الله علیها) نداد؟ فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) با آن شخصیّتی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از او ایجاد میکند، کاری انجام داد که این اتّفاق برای افکار عمومی بیفتد که بگویند اگر علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) میخواست با حکومت درگیر شود لشگرکشی میکرد، ولی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به کوچه آمد، درست است؟ این روی افکار عمومی اثر میگذارد.
اگر افکار عمومی آن زمان دفاع میکردند ممکن بود حکومت هم تغییر کند، اگر دفاع نمیکردند مظلومیّت و حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) روشن میشد بدون اینکه درگیری نظامی اتّفاق بیفتد.
نقش کلیدی فاطمه در اثبات حقّ امیر المؤمنین (علیهم السّلام)
درگیری نظامی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را محکوم میکرد. تنها کسی که میتوانست اینجا دخالت کند هم از خواص باشد، هم خیانت نکند، هم جامعه عظمت او را بشناسد، هم افکار عمومی را جریحهدار کند برای اینکه نگویند خروج کرده است… در مورد امام حسین (علیه السّلام) هم گفتند خارجی است، خروج کرده، ولی نمیتوانستند بگویند فاطمه (سلام الله علیها) خروج کرده، چون اسلحه به دست او نیست، زن است. این نقش اساسی را فقط صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) میتوانست بازی کند، هیچکس دیگری نمیتوانست این کار را انجام دهد. با آن نکاتی که از استثنایی بودن او مثل ازدواج عرض کردیم.
لذا وقتی حضرت پا به عرصهی مبارزه میگذارد این مبارزه فرهنگی است، طرف مقابل هر چه خشونت کند بیشتر ضرر میکند. البتّه چون اثر خطرناک وجود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیه) را میدانستند برای آنها مفیدتر بود که صدّیقهی طاهره در یک هجوم ناگهانی کشته شود تا استخوان لای زخم باشد. مثل سعد نبود، اگر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) 15 سال زنده بود باعث براندازی حکومت میشد. چون سعد نتوانست افکار عمومی را منسجم کند. بله، حمایتهای قبیلهای باعث شد که خزرجیان او را حفظ کنند تا مدّتی کشته نشود، ولی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اینطور نبود. این بخشی از فعّالیّتهای سیاسی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است. بعداً اگر فرصت کردم عرض میکنم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به این موضوع تحلیلهایی داشتند.
روشنگری امیر المؤمنین از شهادت فاطمه (سلام الله علیها)
– بحث وحدتی که شما فرمودید، خود حضرت علی (علیه السّلام) در دوران خلافت خود به بحث شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اشاره کردند؟
– بله. دو سه مرتبه اشاره کردند.
خود وحدت را امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده عقلی است و دستور صرف دینی نیست. کجا فرموده است؟ همهی شما خواندهاید که فرمود: وقتی…
از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دربارهی روشنگری این واقعه یک خطبهی نیمه طولانی و یک نامهی طولانی رسیده است. اسم خطبه شِقشِقیّه است، نامه که مهمتر است و چند قسمت آن در نهج البلاغه به اشتباه خطبه آمده، یکی دو قسمت آن هم جزء نامهها آمده است. این نامهای است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای پاسخ به تاریخ نوشتهاند. واقعه هم اینطور است سال 23 که خلیفهی دوم یک گزاره برگی از سقیفه منتشر میکند که همان گزارش رسمی سقیفه است، در همهی کتابها وجود دارد، گزارش بخاری و طبری است، برای سال 23 است.
بحث آن طولانی است که چه میشود این بحث را بیان میکند، لازم میشود چنین گزارشی بدهد افشاگری کند. به نظر بنده هنرنمایی زبیر و عمّار است، این را در جای خود بحث کردیم. اگر زبیر نبود خلیفهی دوم همانقدر هم مجبور به پذیرش اشتباهات خود نمیشد. زبیر تا سال 23 خدمت کرده است. سال 38 هجری که مصر پیروز میشود، امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم مالک را از دست داده، هم محمّد بن ابیبکر را از دست داده، اصحاب خاصّ او مثل عمرو و عبد الله بن وهب راسِبی و چند نفر مثل اینها بر حضرت وارد میشوند و میگویند: ماجرای این دو نفر را برای ما تعریف کن. حضرت میفرماید: الآن وقت مناسبی نیست، یاران من در مصر کشته شدهاند، خون آنها ریخته شده است.
تحلیل واقعهی سقیقه با نامهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
آنها وقتی اصرار میکند حضرت میفرماید: پس من یک نامه مینویسم که بتوانم حرفهای خود را بزنم و این را به اهل آن بدهید. این نامه -بر خلاف آن گزارهی برگ خلیفهی دوم که انتشار عمومی پیدا کرده است و اختلاف کمتری دارد- چون زیر زمینی بوده است اختلاف در آن بیشتر است. یک قطعههایی از آن کاملاً مشترک است. در متون هم عصر بخاری منتشر شده است، یعنی در غارات ثقفی سال 280، در مسترشد طبری اوائل قرن 4 یعنی سال 300 و خوردهای، در الامامه و السّیاسهی مرحوم ابن قتیبه سال 270 و خوردهای. عرض کردم گوشههایی از آن در نهج البلاغه است، در گزارشهایی که شیخ مفید در الجمل دارد هم آمده است. باز گزارشهای آن در شرح ابن ابی الحدید آمده است. قطعههایی از آن مشترک است، بخشهایی از آن هم متفاوت است، چون نامه زیر زمینی بوده است اختلاف در متن است.
حضرت اینجا در هر دوحالت این را بیان میکند. در آنجا که نهج البلاغه است اینطور میفرماید: «طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ»[24] بررسی کردم ببینم با دست شکسته بجنگم «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ» که توفیت میکنند که این «طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ» و ظلم و اینها چه بود، میفرمایند: «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى» احجی یعنی عاقلانهتر است. در آن متن مکتوب فرمود: «فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ»[25] اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم ثلم و هدم میشود. اسلام نابود میشود، پس مجبور شدم صبر کنم.
باز سیّد الشّهداء در نامهای که به مردم بصره نوشته است و در تاریخ طبری است، وقتی میخواهد قیام کند میفرماید: حق برای ما بود، پیغمبر به ما فرموده بود. قوم ما چه کار کردند؟ «فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا»[26] یک عدّهای آمدند حق را خوردند. ما به خاطر مصلحت امّت صبر کردیم.
دلیل سکوت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ماجرای اهانت به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امّا آیا امیر المؤمنین به مسئلهی اختلافی اشاره کرد یا نه؟ فراوان اشاره کرد. در خطبهی شقشقیه که دیدید، در این نامه هم مفصّل آمده است که حضرت میفرمایند: حق برای من بود، من اولی بالحق بودم. اینها خیل کارها کردند. امّا یک جایی دیگر است که امیر المؤمنین از فرصتهای ظاهراً غیر مرتبط هم استفاده میکردند. اینها آن فرصتهای مرتبطی بود که مستقیم ماجرای حضرت زهرا را مطرح کرد و بعد هم در این نامهی معروف که در خطبهی 26 هم این قطعه آمده است حضرت فرمود: اگر من دست به شمشیر میبردم یا دفاع میکردم حسنین کشته میشدند. لذا من مجبور شدم دفاع نکنم، یعنی بین اینکه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) کشته شود یا همه، دیدم اگر همه کشته شوند امامت منقطع میشود، لذا صبر کردم. بعد اتّفاقاً اینجا در آن متن میآید که «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى»[27] یعنی خار در چشم من بود، چرا؟ چون مجبور شدم آن صحنه را ببینم و تحمّل کنم. آنجا باز اشاره به بنی هاشم میکند، میفرماید: نه مدافعی داشتند، نه کمک خواهی و نه هوا خواهی. بنی هاشم نیامدند دفاع کنند. پس در موارد عرف که جا داشت حضرت بیان کرد.
نامهی امیر المؤمنین به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف
به نظر من میرسد امیر المؤمنین در یک مورد از هر فرصتی استفاده کرده است. آن هم این است، در نامهی معروفی که حضرت به عثمان بن حنیف مینویسد که همه ماجرا را شنیدید، ماجرا اصلاً ربطی به حضرت زهرا ندارد. ماجرا این است که یک نفر در مهمانی پولدارها شرکت کرده است، مثلاً در استخر یک شاهزادهای شرکت کرده است یا در فلان کاخ یک شامی با هم خوردند و فلان هتل را گرفتند تازه آنجا حرام هم نخوردند و شخصی هم بوده است. میفرماید: شما امام دارید، شما باید به امام خود اقتدا کنید و استضائه کنید. من دو تا پارچه دارم که شلوار و پیراهن من است و دو قرص نان دارم. مسئلهی امیر المؤمنین و عثمان بن حنیف و مهمانی او ربطی به مسئلهی فاطمیه ندارد.
سکوت 25 سالهی امام علی (علیه السّلام) و ثروتمند شدن او
امیر المؤمنین یک ثروتمند است. امیر المؤمنین در دورهی پیغمبر ثروتمند نیست، ولی دورهی 25 سال ثروتمند شد. چرا؟ چون امیر المؤمنین را از عرصههای اجتماعی دور کردند. امیر المؤمنین، امام علی (علیه السّلام) تبدیل به یک چاه کن شده است. آدم باید برود این را فریاد بزند! یعنی من همیشه به دوستان میگویم که هر وقت فکر میکنم علّامهی طباطبایی 12 سال در تبریز باغداری کرده است اوقات من تلخ میشود. چرا؟ چون مشکل مالی داشته است. زمان عثمان امیر المؤمنین را از مدینه اخراج میکنند. امیر المؤمنین که در جامعه نمیتواند زندگی کند میرود چاه میکند و اینها را وقف میکند. باغ درست میکند و اینها را وقف میکند. امیر المؤمنین باغهایی دارد که بعدها بنی مروان حاضر بودند 800 هزار دینار بخرند؛ یعنی 800 هزار مثقال طلا. پس امیر المؤمنین ثروتمند بود. اگر اینجا میخواست به عثمان بن حنیف بفرماید که من اینقدر ثروت دارم ولی در راه خدا خرج کردم میتوانست بگوید، ولی اینطور فرمود.
فدک، حق قطعی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
فرمود: من از این دنیا «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ»[28] از غذای آن به «بِقُرْصَيْهِ» لون بر لون نگذاشتم، برای خود آجر روی آجر نگذاشتم. من دنبال پول نبودم. بعد ناگهان حضرت از فرصت استفاده میکند میفرماید: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَك» این یعنی استفاده از فرصت!
آقا چه لزومی داشت شما اینجا فدک را بگویید؟ میگفتید باغ ابو نیزر، باغ فلان. اینقدر امیر المؤمنین باغ داشته است، چاه داشته است که از معدن بیشتر میارزد. هنوز آب دارد! چاه آب شیرین در منطقهی آن زمان، آن هم امیر المؤمنین برود چاه عمیق بکند. حضرت میفرماید: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِين» یک عدّه بخل ورزیدند، حسادت کردند. یک عدّه هم با سخاوت گذشتند. ممکن است مخاطب بگوید پس مسئله تمام شد. میفرماید: «وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّه» دادخواهی او… آقا شما این همه چاه بخشیدید، باغ بخشیدید، حالا این یک مورد را هم میبخشیدید. چون این یک مورد علامت یک حق است نمیبخشم.
لذا عرض کردم در بخاری آمده است که «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَة يَوْمَ القِيَامَةِ»[29] اوّلین کسی که در روز قیامت بلند میشود و دادخواهی میکند من هستم. در حالی که شما دیدید امیر المؤمنین خانهی بیوههای خوارج میرفت، آنها به به امیر المؤمنین فحش میدادند، آن وقت امیر المؤمنین یتیمهای خوارج را روی دوش خود مینشاند. با اینها کاری نداشت، ولی از مسئلهی فدک نمیگذرد. تمام ائمّهی ما هر وقت فرصت کردند به مسئلهی فاطمیه با مناسبت با بیمناسبت پرداختند.
تاکتیک «گریه» برای تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی جامعه
در کوچه به حضرت جسارت میشود، بعد از این این اتّفاقات و پشت در و این قضایا شرایط حکومت درست است که خفقان بود، ولی آیا نمیشد حدود الهی را اجرا کرد؟ یعنی حتّی به محکمه رفت (قطع کلام)
- محکمهی چه کسی؟ از چه کسی به چه کسی شکایت میکردند؟
- مثلاً در مورد فدک سراغ حاکم میرویم (قطع کلام)
- فدک سراغ حاکم نمیرود. حضرت زهرا فدک را در عرصه اجتماع میبرد و به افکار عمومی بیان میکند.
- میتوانستیم با همین هم این کار را بکنیم.
– چه کار میکردیم! نه، ببینید اگر من بخواهم روز شمار وقایع را بگویم میگویم اینطور است که بعد از شهادت پیغمبر و ماجرای سقیفه، صدیقهی طاهره استراتژی عزاداری را انتخاب میکند. آن قدر عزاداری میکند که آن روایاتی که نوشتند بدن مبارک ایشان آب شد و گوشتی به بدن مبارک ایشان باقی نماند همه برای عزاداری است. بیت الاحزان که شیعهها دارند برای عزاداری است. رفتن سر قبر حمزه برای عزاداری است. این عزاداری یک عزاداریی است که طولانی شد و معلوم شد که عزاداری برای پیغمبر نیست. عزاداری برای میراث حقیقی غارت شده است. اگر هم میبینید مخاطبین میگفتند یا شب گریه کن یا روز به بیرون برو، چرا؟ کسی برای پیغمبر گریه کند! کسی با او کاری ندارد. وقتی دیدند سیاسی است با او برخورد کردند.
چرا افکار عمومی از حضرت زهرا دفاع نکردند؟
بعد از این واقعه صدیقهی طاهره دو بار هم به در خانهی انصار رفت. این حرف خیلی عجیبی است، صدیقهی طاهره که در طول عمر خود از شوهر خود چیزی نخواست، دو بار در خانهی انصار رفت و خواهش کرد، امّا فایدهای نداشت. یعنی کسی که میخواست در آن صحنه بیاید باید جای صدیقهی طاهره جور آن مصیبتها را میکشید. از کسانی که باید میبودند مرد این میدان نبودند. یا باید افکار عمومی همه میآمدند یا خواص تأثیر گذار میآمد. تا حدود 50 روز همهی افکار عمومی نیامدند و خواص تأثیر گذار هم نیامدند.
خطبهی فدکیه بهانهای برای مطرح شدن ماجرای سقیفه
خطبهی فدکیه برای قبل از روز پنجاهام است که حضرت تقریباً 30 صفحه سخنرانی کرده است و آنجا میبینید که آثار جرح و گلایه و اینها برای این است که «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاق»[30] علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) در راه خدا اجتهاد کرده است، این همه تلاش کرده است، حق او را نادیده گرفتید. در واقع بحث سقیفه است. بحث فدک در واقع بهانهی دست به سقیفه است. امّا بعد از اینکه… حالا آن واقعهی بریده که نقل شده است و اتّفاق افتاد که حکومت ترسید یا بعد از اینکه این طرف و آن طرف را آرام کرد، خیال او راحت شد که مشکلات سیاسی جدّی او را تهدید نمیکند احساس کردند این اجتماع خانهی امیر المؤمنین و صدیقهی طاهره ممکن است منجر به براندازی شود. لذا با او برخورد تند کردند.
برخورد تند حکومت و در نهایت شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اینجا که برخورد کردند بعد از این برخورد طبق نقلهای ما صدیقهی طاهره دیگر از بستر بلند نشد که بخواهد جایی برود و عکس العمل نشان دهد. یعنی حال حضرت از روز پنجاهام تا شهادت که حالا 75 روز یا 95 روز است وخیم است. در این ایّام اگر شنیدید زنان انصار برای عیادت میآمدند برای قبل از این است. یعنی میآمدند و سر سلامتی بدهند، نه عیادت بر این جراحت. دیگر بعد از این نه مردم جرأت میکردند با این خانه…، چون این خانه مورد قهر حکومت واقع شده بود.
لذا دیگر بعد از این واقعه این خانه بایکوت شد و امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تا مدّتها از خانه بیرون نمیآمد، صدیقهی طاهره هم بستری بود. آن چیزی که عرض کردم که عبّاس آمد که داخل بیاید «انّها ثقیله» معلوم میشود که امثال عبّاس را هم چون محرم ندانستند راه ندادند. ممکن است در آن ایّام مثلاً سلمان و ابوذر رفت و آمد میکردند. دیگر ارتباطات خیلی محدود شد تا حضرت به شهادت رسید.
روز شمار زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- استاد پس فرمودید روزشمار اینطور بود که اوّل فوت پیامبر، بعد ماجرای فدک، بعد خواهش از انصار، بعد احراب
- نه، خواهش از انصار قبل از فدک است.
- احراب چه زمانی بود؟
– احراب احتمالاً 50 روز بعد از… اینهایی که میگوییم همه تحمیل است. اینکه بگویند سه روز بعد اینطور شد یا پنج روز بعد یا هفت روز بعد هیچ کدام سندی ندارد. اصلاً عدد نداریم، اگر 50 روز هم میگوییم به این دلیل است که آن ماجرای بریده که بیرون رفته است و برگشته است محاسبهی مکانی که او رفته است را میگویند حدود 50 روز طول میکشد. یعنی شهادت حضرت محسن قاعدتاً حدود 50 روز بعد از شهادت پیغمبر اتّفاق افتاده است. روی محاسباتی که یک نفر از این مکان تا آن مکان مسافرت میکرده است آن زمان رفت و برگشت او 50 روز طول میکشد. یعنی عدد 50 را از اینجا آوردیم. از اینکه بریده وقتی به مدینه رسید یک دفعه دید همه چیز به هم ریخته است. از اینجا میفهمیم تا حدود روز پنجاهام هیچ اتّفاقی نیفتاده است.
– نه نقل شهادت داریم. آن نقلی که برای ما اعتبار بیشتری دارد یا 75 روز است یا 95 روز، وگرنه شاید 18 یا 19 قول داشته باشد. عرض کردم این 50 هم تحلیل است. حالا ممکن است بریده با سرعت بیشتری رفته است و 44 روزه رسیده است. روز 50 را قسم نمیخوریم، حدود 50 روز است. به قول معروف میگویند عدد در اصول مفهوم ندارد، یعنی حدود 50 روز.
تلاش دشمنان و ایجاد انحراف در اذهان عمومی نسبت به شخصیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
- استاد نقل بیشتر دشمنان برای عادی جلوه دادن فوت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود یا کم کردن اثر این قیامی که کردند؟
- حکومت را میگویید یا گزارشها را میگویید، اینها دو مورد است. حکومت در زمان خود یک مشکلاتی بر افکار خود داشت، برای پاسخ به ما در تاریخ باید یک گزارشهایی درست میکرد. این در واقع دو تا واقعه است. اگر منظور گزارشها باشد در گزارشها سعی کردند که فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) شخصیّتی عادی، رنجور، زودرنج جلوه دهند.
بنده یک وقتی عرض کردم حضرت آقا به اروپاییها نامه نوشتند که قرآن بخوانید. آنها میگویند محصول این قرآن کیست؟ یک زن و مرد محصور است. یک خانوادهی قرآنی را معرّفی کنید. امیر المؤمنین و حضرت زهرا. میشود میروند کجا را میخوانند؟ میروند دایرة المعارف اسلام را میخوانند. همین گزارشهایی که اینها نقل کردند آنجا بازتاب دارد. میگوید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بیماری گرفت، پنج دقیقه نمیتوانست با شوهر خود زندگی کند، دائماً اختلاف داشتند. یعنی گزارش همان حرفهای مقالهی ؟؟ در آن دایرة المعارف شده است. اینها مدام با هم دعوا داشتند، (معاذ الله) حسودی میکرد. یعنی این گزارشها را هم دارند.
منتها اگر کسی دقیق تحلیل کند متوجّه میشود که کدام گزارش را در برابر کدام گزارش درست کردند. یعنی برای اینکه کدام گزارش را از کار بیاندازند یک شایعهای منتشر کردند که آن را از کار بیاندازند. در گزارشهای خود تلاش کردند که بگویند صدیقهی طاهره خیلی زودرنج بود و سر ماجرای فدک ناراحت شد. البتّه خود این هم چند شکل مصیبت دارد.
یکی اینکه عرض کردیم میگوید حضرت امیر و زبیر رفتند بیعت کردند، مسئلهی آشتی کنان حل شد. بعد یک جای دیگر میگویند «فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَت»[31]، یک جای دیگر شعبی با اینکه 20 سال بعد از واقعه به دنیا آمده است و ناصبی است، میگوید امیر المؤمنین قرآن هم بلد نبود بخواند. یک جای دیگر میگوید رفتند آشتی کردند و تمام شد. گزارشها متعدّد است. معلوم است که برای هر گروه یک گزارشی درست کردند. برای اهل مدینه باید گزارش تهدید را میگفتند که آتش را بریدیم، ولی واقع نشد. برای مردم بیرون باید میگفتند اصلاً چنین چیزی نیست. این کار را معاویه کرده است، ما یک جایی به آن پرداختیم.
برخورد های سهگانه معاویه در برخورد با مردم مدینه، شام و کوفه
معاویه در مدینه و در شام و در کوفه به سه شکل سخنرانی کرده است. معاویه که در شام است وقتی میآمد با یک ریش بلند فکر میکردند پیغمبر وارد شده است. یعنی اینقدر ملکوتی و معنوی که او را تبرّک میکردند. وقتی داشت میمرد با او چیزهای زیادی از قبیل موی پیغمبر، استخوان شتر پیغمبر، کفش پیغمبر و قرآن و غیره دفن کردند. معاویهی شام خیلی مقدّس است.
معاویهی مدینه؛ مردم مدینه او را میشناختند، جلوی قاضی ملّق بازی نمیشود کرد. اصحاب هستند آنجا ادای مقدّس مآبی را در میآورد. مثلاً یک روز در مسجد پیغمبر میآید فریاد میزند که مگر شما پیغمبر را ندید! همه میگویند چرا دیدیم. میگوید: من نگاه میکنم چادر بعضی از زنان مدینه پست سر آنها … شده است. مگر شما غیرت ندارید؟! برای چه این کار را میکند؟ برای اینکه بگویند الحمدلله معاویه چقدر تغییر کرده است، چقدر مذهبی شده است! معاویه آن ادا و اطوارهای تقدّسی شام را نمیتواند در مدینه داشته باشد. شما گزارشهای مدینه را با شام مقایسه کنید، معاویه مانند حاجی گیرینوفها میماند!
ولی وقتی معاویه با کوفیان ارتباط میگیرد. به کوفیان میگوید: برای چه ما با شما جنگیدیم؟ من با شما نجنگیدم که «لِتُصَلّوا»[32] که نماز بخوانید، که حج بروید و زکات بدهید. چون حج و زکات را دارید، من با شما جنگیدم «لِأتأمَّرَ عَلَيكُم»…، چون زمان امیر المؤمنین معاویه یک آدم فاسق و فاجر است، اصلاً برای تقدّس مأبی جا ندارد، لذا عهد نامهی امام حسن را پاره میکند. یعنی در مواجه با کوفیان اصلاً تقیه نمیکند، چون تقیّه معنی ندارد. نامههای امیر المؤمنین و معاویه به طور عمومی منتشر شده است. لذا با کوفیان یک طور است، با شامیان هم یک طور است.
حکومت هم همینطور است. حکومت هم نسبت به مردمی که دود را دیدند یک شکل گزارش میدهد، نسبت به تازه مسلمان شدهی بعد از فتح ایران یک طور گزارش میدهد، اینها با هم تناقض دارند.
سعی در انکار شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کم رنگ جلوه دادن این امر
- استاد الآن جوّ عمومی اهل سنّت حال حاضر میگویند حضرت زهرا دختر پیامبر بوده که به مرگ طبیعی
– یک چیزی را بخواهم به شما بگویم این است که اگر صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) شهید نمیشد از فراق پیغمبر و غصب فدک از دنیا میرفت. اینها هم همین را بهانه میکنند. میگویند فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) که شدّت ارتباط عاطفی که با پیغمبر داشت، بعد از پیغمبر بیمار فراق پیغمبر شد و همین او را از دنیا برد و اصلاً باور آنها به هجوم نیست، چون انصافاً اگر کسی به سمت هجوم برود نمیتوانند خلفا را بپذیرد وآنها خلفا و معاصرین اهل سنّت را محدّث میدانند یعنی فرشته با اینها در ارتباط بوده است؛ مثلاً «لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ فِيكُمْ عُمَر»[33]، «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أُمَّتِي خَلِيلا، لاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ»[34] خلیل الله این است. اگر من پیغمبر نمیشدم عمر پیغمبر هم میشد. لذا این کسی که میخواهد پیغمبر شود قاتل دختر پیغمبر نیست. لذا انصافاً محبّت آنها به این دو نفر به خاطر بغض با اهل بیت نیست و اصلاً فضا را نمیشناسند.
سیاسی بودن قضیّه فدک
- در ماجرای فدک ادّلهی آن چیست؟ سیاسی بودن آن چیست؟
– بهترین دلیل بر سیاسی بودن قضیّهی فدک این است که در شدیدترین شرایط تقیّهای که ائمّهی ما که از همه چیز خود میگذشتند از فدک نگذشتند. همه شما شاید شنیدید که یک روز امام صادق نماز میخواند، یک نفر میگوید ای مرد دزد، دزد! اینجا دزد کیست؟ امام صادق را نشان میدهند. یعنی فضای دو قرن اوّل فضای ناصبیگری است. شما نگاه کنید میگوید که روی اسب نشسته بود و آمد پیش زید بن علی برود این دو نفر «لم یزل شتما فاطمة» یعنی همین که داشتند میرفتند در مسیر فقط به صدیقهی طاهره فحش میدادند. چرا؟ چون شما الان را نگاه نکنید. بلایی که صدیقهی طاهره سر آنها و سر افکار عمومی نزدیکان حکومت آورد اینها را از حضرت بیزار کرد، چون آبروی آنها را برده است.
ماجرای تهمت دزدی به امام صادق (علیه السّلام) و فضل و بخشش ایشان
میآید به امام صادق تهمت میزند که تو دزد هستی. امام صادق میگوید: بیا برویم تا به شما پول بدهم. چقدر پول بوده است، پول را بگیر و برو. بعد وقتی طرف میرود پول را در خورجین خود بگذارد، در آن هنگام پول خود را در خورجین پیدا میکند. برمیگردد در میزند. حضرت میفرماید: پول شما بیشتر از این بوده است؟ میگوید: نه پول خود را پیدا کردم. حضرت میفرماید: الحمدلله. میگوید: آقا پول شما را آوردم! حضرت میفرماید: من که پول شما را ندادم، دیدم عصبانی هستید به شما هدیه دادم. بعد میگوید: آقا بگیرید. حضرت میگویند: ما چیزی را که بدهیم پس نمیگیریم. اهل بیتی که مرام آنها این است که غذا را از دهان حسنین بگیرند و به یتیم و اسیر دهند. حالا یک باغی را دویست سال پیش خوردند، اصلاً جا ندارند که اینقدر روی آن تأکید کنند. از امیر المؤمنین که «أَرَى تُرَاثِي نَهْبا»[35] ما داریم. امام حسین وقتی قیام میکند به مرد بصره میفرماید: «فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا»[36]، زمان امام سجّاد داریم، زمان امام صادق و امام باقر که خیلی فراوان است. زمان امام کاظم که واقعهی هارون را زیاد شنیدید. در دورهای میرویم که اوج خفقان دورهی متوکّل است. اصلاً کسی جرأت این را نداشت که حرفهای اختلافی بزند. قبر سیّد الشّهداء خراب شده است. زیارت جامعه برای همین دوران است.
تلاش امیر المؤمنین و حضرت زهرا (علیهم السّلام) برای ثبت ماجرای فدک در تاریخ
در زیارت جامعه از کسی اسم نمیبرد، ولی «وَ الْغَاصِبِينَ لِإِرْثِكُم»[37] آقا واقعاً یک قطعه زمین میارزید که ما هزار سال با بقیّهی مسلمین دعوا کنیم؟ معلوم است که نمیخواستند این مسئله گم شود. میخواستند بگویند این برجام مورد تأیید همهی نظام بود. جمله به جملهی آن تأیید شده بود آنها هم میخواستند همین کار را بکنند، البتّه بلاتشبیه. میخواستند بگویند تمام این وقایعی که اتّفاق افتاده است همهی اصحاب انجام دادند، صدیقهی طاهر و امیر المؤمنین میخواستند بگویند نخیر، یک جریانی با جریان دیگری مخالف بود. حداقل ثبت شود که ما مخالف بودیم، بعداً تاریخ قضاوت کند. ما مخالف بودیم، ما موافق نبودیم. او مدام تلاش میکند… در بالاترین سطح کشور ما، کسانی که مسئول اطّلاعات کشور هستند آمدند آدرس غلط به مردم دادند. گفتند نقد آن هم فلان است. همهی حکومتها، همهی ساختارهای قدرت اگر نخواهند الهی عمل کنند به این سمتها میروند. برای اینکه میخواهند بگویند این تصمیم نظام بود!
حالا شما نگاه کنید مرحوم علّامه تهرانی از قول رهبر چه نوشته است؟ کجا تصمیم نظام بود؟ یک جوّی راه انداختند که کسی جرأت نکند حرف بزند. بعد هم میخواستند بگویند که همه همین را میگویند، کسی خلاف آن را نمیگویند که در واقع اگر هم جرمی بود تقسیم به کل شود. یک نفر قاتل باشد یا صد نفر خیلی فرق میکند.
اگر قضیّهی فدک سیاسی نبود اهل بیت آن را میبخشیدند!
اهل بیت با اینکه آسیب میدیدند، در مواجه با حکومتهایی مانند متوکّل در مخاطره میافتادند، ماجرای ارث را…، شما بخشش اهل بیت را در مسائل مالی در نظر بگیرید، امام کاظمی که نه ما شیعیان، حتّی اهل سنّت میگویند هر کسی به او مراجعه میکرد کیسهی صُرّهی حضرت موسی بن جعفر ضرب المثل بود، به هر کسی میداد ثروتمند میشد!
در یک دورهای جنگ امام کاظم جنگ اقتصادی بود. برای اینکه با هارون مبارزه کند جنگ حضرت اقتصادی بود. طوری وجوهات خرج میکرد که اینها میدیدند حضرت از بیت المال تحت سلطان قدر قارون بیشتر خرج میکند. 300 سکّهی طلا یعنی 300 مثقال طلا؛ بعد به یک نفر یا دو نفر هم که نمیداد! برای همین هم اهل سنّت به امام کاظم باب الحوائج میگویند، یعنی رفته بودند و گرفته بودند. حالا چه مشکلی است مگر فدک چقدر میارزد! اگر سیاسی نبود مرام اهل بیت بخشش بود.
فدکیه، حق اهل بیت و میراث حقیقی غارت شده
شما کجا دید که اهل بیت بعد از هزار سال بگویند آن شکمبهای که سر پیغمبر ریختند یا بدّتر آن را مثلاً بگویند آن وحشی که حضرت حمزه را کشت. آنها از اینها گذشتند، ولی از فدک نگذشتند. شما تمام متون زیارتی و روایتی ما را نگاه کنید، وقتی دارند از وقایع گذشته میگویند به صورت مبهم مسئلهی میراث را مطرح میکنند؛ مانند امام رضا، وقتی مأمون میگوید: آقا از نظر شما اسلام ناب چیست؟ یک رساله بنویسید که اصل اسلام و اصول و فروع آن چیست؟ امام مینویسد: «و البرائة من الغاصبین لإرثنا» آقا چرا شما میخواهید تنش زایی کنید؟
اهل بیت دنبال وحدت هستند، ولی نه به این معنا که حق گم شود. آشتی ملّی وقتی خوب است که حق گم نشود. یعنی آن ظالم سر جای خود نایستد و بگوید: دیدید ما غلبه کردیم! آخر سر هم زور ما چربید! در آخر هم معلوم نمیشود که حق و باطل که بود؟ بالاخره این شهید بود یا آن شهید بود. تا حق روشن نشود کوتاه نمیآیند، ولی اگر سیاسی نبود حتماً کوتاه میآمدند.
چرا ماجرای فدک مدام یادآوری میشد؟
- یک چیزی که نباید ازآن کوتاه آمد، وقتی یک چیز اقتصادی است، آیا چیز دیگری نبود که بیایند مدام آن را تکرار کنند؟
– چون این توسّط آن عامل غصب سقیفه غصب شده بود. وگرنه ما زیاد داریم که… متوکّل هم قبر سیّد الشّهداء را تخریب کرده است، شاید او را لعن کنیم ولی این بیت الغزل حرفهای ما نیست. چرا؟ چون ما متوکّل را دست نشانده میدانیم، بلکه یزید را دست نشانده میدانیم. در روایات است «إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَيْن»[38] یعنی همهی وقایع یک نقطهی انحراف بود. آنجا دو جبهه بود. یک جبهه که میگفت این اسلام است، یک جبهه هم تلاش کم جمعیّت اهل بیت که آن چیزی که اینها میگویند اسلام نیست، امّا در همان شرایط هم خیلی نمیتوانستند تنش درست کنند. اصلاً توان زندگی نبود، یعنی در همان عرف داشتند حرکت میکردند. اینکه اهل بیت میفرمودند: تصریح به بعضی حرفها نزنید و واقعاً اگر سیاست اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام) درست تببین میشد ما مشکلات امروز را نداشتیم.
سوء استفاده از مسئلهی فاطمیه علیه تشیّع
ما امروز میبینیم یا از مسئلهی فاطمیه علیه تشیّع سوء استفاده میشود؛ همین مشکلی که ما زمان امام سجّاد داریم. یک عدّه برائتی در کوفه داریم که اینها دائم جنگ درست میکنند و در واقع استراتژی امام را به هم میزنند. امام بعد از واقعهی کربلا دنبال ایجاد بستر مکتب اهل بیت است، آنها با برائت علنی مواجه درست میکنند و زمینه را از امام میگیرند. کما اینکه امروز هم است. امروز شما نگاه کنید بالاترین سطح این کشور که منادی استراتژی وحدت انسجام جهان اسلام است خود او در فاطمیه هیئت میگیرد. یک وقت یکی از بزرگان ما میگوید شیعه و سنّی باید بروند باقی ماندهی بدن آن دو را نبش قبر کنند، یعنی برنامههای کلّی را به هم میزند.
تلاش اهل بیت در جهت حفظ حقیقت و وحدت بین شیعه و سنّی
اهل بیت خیلی در محدودیّت بودند که اصل واقعه گم نشود و هم اینکه این وحدت برای این بود که نمیخواستند کربلا تمام شود. این کربلا باید به ما میرسید. این مکتب امام بعد از سیّد الشّهداء باعث شده است که کربلا به ما برسد. اگر قرار بود این علم طاغوت ستیزی سیّد الشّهداء دست امام سجّاد باشد امروز اصلاً تشیّعی نبود. یعنی امام اعقل عقلا است، نگاه میکند که چطور میشود این را رساند. متأسّفانه این وسط یا از آن سوء استفاه میشود یعنی تنش زایی بیش از حد میشود یا نوک پیکان از غاصب سقیفه روی سنّی میرود. اصلاً این بیچاره خبر ندارد!
بنده تجربه داشتم، شما برای یک سنّی خیلی کمتر از این را تعریف کنید صورت او غرق اشک میشود. میگوید اصلاً نشنیدم. یکی از اساتید ما خطبهی حضرت زینب را برای یک جمعی سنّی خوانده بود اینها اصلاً دو ساعت گریه میکردند، میگفتند ما نشنیدیم. مگر دختر امیر المؤمنین را اسیر کردند! اصلاً باور نمیکردند. یک سری چیزها به ذهن شما خورده است.
گاهی بعضی از فتواها موجب قطع ارتباط بین شیعه و سنّی و ایجاد تنش میشود
عوض اینکه این مطلب به این جریان برسد با اینکه برویم لاشهی آن دو نفر را از قبر بیرون بکشیم و نبش قبر کنیم… یعنی شما فرض کنید یکی از آنها چنین فتوایی را دربارهی یکی از ائّمهی ما بدهند. یعنی این تنش اینقدر سنگین است که ارتباط را میبُرّد. اجازهی بحث نمیدهد. ما آنها را بکشیم و آنها هم سر ما را ببرند. اصلاً فضای گفتمانی را نابود میکند. ائمّه هم سعی میکردند که اصل اختلاف بماند و بیان شود، چون اگر اصل اختلاف بیان نمیشد همین آشتی ملّی میشد. میگفتند همه چیز با خوبی و خوشی تمام شد، بالاخره با همدیگر آشتی کردند و حق گم میشد. سعی میکردند دعوا درست نشود.
- من یک سؤالی داشتیم. آیا به لحاظ تاریخی میشود علامات و نشانههایی را پیدا کنیم که اصل اتّفاق سقیفه با خصوصیّات و مؤلّفات آن یک برنامهی سیاسی از پیش تعیین شده در زمان حیات حضرت رسول بوده است؟
- در منابع ما وجود دارد.
بیعت گرفتن از حضرت علی (علیه السّلام)
- اینکه گزارشهای تاریخی… اینکه پیامبر مثلاً به لشکر اسامه تأکید میکنند که بروند و سؤال دوم من این است که گزارش تاریخی در مورد اینکه امیر المؤمنین چطور بیعت میکنند و این بیعت چقدر قبل از خطبهی حضرت زهرا است و نحوهی (قطع کلام)
- سؤال دوم که صریحتر است امیر المؤمنین تا حضرت زهرا زنده است بیعت نمیکند.
- همیشه در خانه میمانند.
- ظاهراً در خانه است، یعنی معنی ندارد در آن جامعه (قطع کلام)
- یکی دیگر هم اینکه بعد از چند ایشان را به زور به مسجد میبرند.
- نه، مسجد میبرند حضرت بیعت نکرده است، برگشته است. در منابع ما اینطور آمده است که صدیقهی طاهره تهدید به نفرین کردن کرد، آنها هم رها کردند و حضرت برگشت. طبق نقل مختار حضرت تا شهادت صدیقهی طاهره بیعت نکرده است. یعنی در مجموعه این را میپذیریم.
امّا نسبت به اینکه آیا از قبل طرّاحی شده است یا نه، در منابع ما است که «إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَيْن»[39] یا اصحاب صحیفه و این حرفها.
گزارش خلیفهی دوم از جریان سقیفه
امّا در آثار آنها هم به نظر بنده آثاری از آن وجود دارد. کجا؟ در آن گزارشی که خلیفهی دوم داده است. یک جایی ما مفصّل توضیح دادیم که چه اتّفاقی افتاد که خلیفهی دوم مجبور شد یک خطبهای بخواند و سقیفه را آنطور که دوست دارد برای مردم تعریف کند. آن یک وقتی باید بحث شود، امّا عبارت اینجا جالب است. وقتی دارد تعریف میکند که وقتی خواستیم به سقیفه برویم اینطور گزارش میدهد. میگوید: «خالف انّا الانصار باسرهم أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ»[40] همهی انصار با ما مخالفت کردند و در سقیفه رفتند. «وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ» ما مهاجرین هم پشت سر خلیفهی اوّل بودیم -این گزارشی است که داده است- بعد ما رفتیم در سقیفه پیروز شدیم و با خلیفه بیعت شد.
دروغ آشکار خلیفهی دوم در بیان گزارش سقیفه
در صورتی که این یک دروغ آشکار است. اوّلاً مهاجرون با خلیفه نبودند. خود ادامهی نقل هم میگویند که کلّاً سه نفر بودند. ثانیاً اگر پیغمبر کسی را بعد از خود تعیین نکرد… مثلاً فرض کنید رئیس این دانشکده ارتقاء پیدا میکند به جای دیگر میرود، فرض کنید من هم عضو هیئت علمی این دانشکده هستند. معنی ندارد که بگویم آقای دکتر امامی با من مخالفت کرد. من چه کاره هستم که ایشان مخالفت کرد. به من وصیّتی شده بود، نامهای داده بودند.
«خالف انّ الانصار أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا» انصار با ما مخالفت کردند یعنی چه؟ شما چه کسی بودید که انصار با شما مخالفت کردند؟ قرار از پیش تعیین شدهای بود؟ قرار از پیش تعیین شده از پیغمبر که نداشتیم، چون میگوییم پیغمبر وصیّت نکرد. چون اگر بگوییم پیغمبر وصیّت نکرد کار تمام است. زیر بار وصیّت نمیروند. پس پیغمبر نفرموده بود. کدام قرار دیگری بود که انصار با شما مخالفت کردند و علی و زبیر با شما موافقت کردند؟ به نظر میآید که همان اصحاب صحیفهای که ما میگوییم میتواند باشد، وگرنه باید بگوییم که خلیفه اشتباه لسانی داشته است که بعید است. هم انصار با ما مخالفت کردند و هم بنی هاشم با ما مخالفت کردند. شما چه کاره بودید که با شما مخالفت کردند؟
چرا حکومت بعد از خلیفهی اوّل به امیر المؤمنین (علیه السّلام) واگذار نشد؟
امیر المؤمنین در آن گزارشی که عرض کردم، با 12 سال اختلاف نقد دیگری نسبت به این سخنرانی خلیفه بیان میکند و آن هم این است که میفرماید: اینها گفتند بحران است، نکند در سقیفهی انصار یک آدم نالایق را انتخاب کنند. به خدا بهترین کسی که میشد انتخاب کرد خلیفه بود، حتّی اگر هم فلطه بود. حضرت میفرمایند: حکومت را به دست گرفتید. عجیب است که وقتی خلیفهی اوّل از دنیا رفت چرا باز شورای مسلمین واگذار نکردید؟
چه شد که آدم تعیین کرد؟ دو سال بعد هنوز هم بحران بود؟ بعد از پیغمبر شما نمیدانستید چه کار کنید. خیلی بحران سنگینی بود، جنگهای خارجی و فلان، یک نفر آمد مسئولیّت را به عهده گرفت. اشکالی ندارد، امّا بعد چه شد؟ چرا؟ چون خلیفهی دوم در گزارشی که از سقیفه میدهد میگوید ما در بحران هستیم، خلیفه را انتخاب کردیم و بهترین گزینه بود و اگر کسی «مِن غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[41] چنین کاری کند او را بکشید! ولی نمیگوید خود من چطور به حکومت رسیدم.
انتخاب نشدن امیر المؤمنین به عنوان خلیفه؛ برنامهای از پیش تعیین شده از سوی دشمن
میدانید که مسئلهی ولایت عهدی و وصایت مطرح نبود، آن صدر اسلام است. شعار چه بود؟ «مِن غَيْرِ مَشُورَةٍ» نباید باشد. اوّلی چرا به حکومت رسید؟ چون این بحران بود. سر خلیفهی دوم که بحران نبود. حضرت میفرماید: پس شما یک برنامهای داشتید. اشارهی امیر المؤمنین هم است، حتماً در منابع ما شنیدید. «احْلُبْ حَلْباً لَكَ شَطْرُه»[42] شیری را که نصف آن برای خود شما است بدوش. یعنی یک برنامه است، یعنی تو به فکر خود هستی. به نظر میآید که میشود قرائنی برای آن پیدا کرد.
بعد از جریان سقیفه افکار عمومی جامعه به چه سمتی رفت؟
- همانطور که قبلاً خدمت شما بودیم و در مورد بازاریابی سیاسی گزارش دادید، در بین صحبتهای خود هم اشاره کردید شاید یکی از عناصر مهم در بازاریابی سیاسی مدیریت افکار عمومی در راستای آن هدفی که وجود دارد،است. من چند سؤال مطرح می کنم.
بعد از جریان سقیفه خود پیامبر قبل از رحلت خود یک کارهایی را برای ساختار دهی افکار عمومی انجام میدادند. حتّی برای خود حضرت علی (علیه السّلام) یک برندسازی انجام میدهند. بعد از جریان سقیفه فضای افکار عمومی نسبت به اهل بیت و حضرت علی و حضرت زهرا چطور شد؟ یعنی یعنی ما باید بدانیم که فضای عمومی آن موقع چطور است؟ دوم اینکه آن چیزی که در مورد افکار عمومی نوشتند و میگویند این است که ما میتوانیم بگوییم دو نوع تغییر افکار انجام شده است؛ یکی در سطح نخبگان است، یکی در سطح توده است. اینکه بعد از جریان سقیفه با چه ابزاری در آن زمان در سطح نخبگان توسّط اهل بیت انجام شد؟ در سطح توده چه اتّفاقاتی افتاد؟
- در مورد نخبگان چون اینها خبر داشتند شاید بتوان ماجرای استر سوار شدن حضرت زهرا… چون حضرت به در خانهی همه نرفتند. مگر شب تا صبح چقدر فرصت بود؟ قاعدتاً به نخبگان سر زدند. امّا در آن دوران بحران حضرت نسبت به افکار عمومی محصور است.
نحوهی خلافت خلیفهی دوم و عدم رضایت از وی
امّا برای اینکه واقعه ثبت شود همین است که عرض کردم که زبیر در آن نقش داشت. بعد از اینکه اینها حکومت را میگیرند، یک کودتا شکل میگیرد. شما در روزهای اوّل بعد از کودتا اگر کاری کنید کشته میشوید، درگیری است، لذا در ابتدا نمیشود کاری کرد. امّا وقتی شدّت اوّلیّهی گرد و غبار مینشیند به ویژه در دوران حکومت خلیفهی دوم که تندروی، تندخویی، خشونت خیلی جدّی است و ایشان بدون اینکه به قانون جزا و شریعیت و حکومت اسلامی پایبند باشد محاکمه میکرده است. صد ضربه به این و چهارصد ضربه به آن و کسی هم جرأت نمیکرد سؤال کند. حکومت دیکتاتوری اداره میشد. وقتی در حکومت خشونت زیاد است، عملاً نارضایی بالا میرود.
مثلاً این از مشهورات کارهای خلیفه است که استانداران خود را بعد از دو سال مشاطره میکرده است. یعنی میگفت که چقدر حساب دارید؟ مثلاً اخبار نظام را جمع میکرد، مثلاً میگفتند این 50 هزار سکّه دارد. میگفت 25 هزار برای تو و 25 هزار بیت المال چون دزدی است. در حالی که جامعه میگفت اگر دزدی است همه دزدی است و اگر دزدی نیست برای چه میگیرد! همهی اینها 50 درصد دزد هستند؟! یعنی 48 درصد و 62 درصد و یک پروندهای، بررسیای! یعنی ایشان نیاز نمیدید که طبق یک قانون پایبند باشد. خیلی فرا قانونی عمل میکرد. این زمینهی نارضایتی ولی همراه با ترس را ایجاد میکرد.
خدمت رسانی امیر المؤمنین به محرومیّن و نیازمندان
امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) با توجّه به اینکه نقش سیاسی ندارد و سراغ عمران و آبادی میرود به عنوان یک شخصیّت… بلاتشبیه مانند این کسانی که مناطق محروم میروند و جهادی عمل میکنند. مثل مرحوم حاج عبدالله والی، اگر شما در منطقهای بروید که ایشان کار میکرد محبوب است. اگر رئیس هم آنجا برود میگویند ببینید حاج عبدالله والی چه میگوید و طبیعی هم است. مردم محروم نسبت به کسی که آب قابل شرب رایگان به اینها میدهد، باغ برای در راه ماندگان و گرسنگان وجود دارد…محبوبیّت امیر المؤمنین از لحاظ تودهی محرومین روز به روز افزایش پیدا میکند. تا اینجا دو نکته شد، این وسط زبیر و عمّار هستند.
انتخاب عمر به عنوان خلیفهی دوم با وجود محبوبیّت امیر المؤمنین در بین مردم
در گزارش خلیفهی دوم در صحیح بخاری آمده است که چرا من آمدم سخنرانی کنم. میگویند به او خبر دادند فلانی یک جایی نشسته است و گفته است اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت میکنیم. این در صحیح بخاری است که سه فلانی در آن است. امّا شما کتب تاریخی دیگری را که اینقدر حسّاسیّت ندارند و در سطح پایینتر محسوب میشوند ببینید میگویند رجالی، اقوامی، دو سه جا هم اسم زبیر را میبرند و یک جا هم اسم عمّار را میبرند.
اینها وقتی دیدند افکار عمومی نارضایتی دارد، زمینهی محبوبیّت امیر المؤمنین هم پیدا شده است، چون چیزی از جامعه برداشت نکرده است و از طرفی دارد به جامعه خدمات میدهد. اینها میگفتند نه اینکه با ما خلیفهی دوم مخالف باشیم چون امکان مخالفت نبود، گفتند إنشاءالله هر وقت ایشان از دنیا رفت ما با علی بیعت میکنیم. چون در آن زمان فقط تبلیغ میشد که مشورت مهم است، یعنی شورای مسلمین تصمیم بگیرد.
مخالفت عبدالرّحمن بن عوف با سخنرانی عُمَر در مکّه
این مسئله اینقدر برای حکومت خطرناک احساس شد که بعد از من حتماً علی به حکومت میرسد، لذا خواست سخنرانی کند. عبدالرحمن بن عوف گفت: اینجا سخنرانی نکن، اینجا مکّه است. از همهی اسلام آمدند و نمیدانند چه خبر است. آن وقت این جریان چه کار میکردند؟ برای اینکه مردم را همراه کنند میگفتند «إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»[43] این بیعت با ابی بیکر فلته بوده است.
فلته یعنی چه و چه زمانی به کار میرود؟
فلته یعنی یک کار ناگهانی که خراب میشود. مثلاً فرض کنید ما یک هیئتی داریم که سخنران دعوت نکردیم یا مداح دعوت نکردیم. میبینیم پنج دقیقه به مراسم مانده است، چه کار کنیم. میگوییم مثلاً آقا شما بروید. بعد این پشت میکروفن میرود
«تو که قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی»
میگویند فلته شد؛ یعنی کار شتاب زده که نتیجهی خوبی نداشت. فلته بار منفی دارد. «فیما یندم علیه» است، آدم پشیمان میشود استفاده میکند. اگر آدم یک دارتی بزند و 70 میلیون برنده شود به این فلته نمیگویند، کار ناگهانی که در آن سود دارد فلته نمیگویند. کار ناگهانی که منجر به پشیمانی است را فلته میگویند.
تلاش زبیر و عمّار برای به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام)
اینها میگفتند که بیعت با خلیفهی اوّل فلته بود، ببینید چقدر گرفتاری شدید؟! الآن در خشونت گیر کردید. بعد علی را ببینید، این دارد به جامعه عطا میکند، چیزی نمیگیرد. زمینهی پذیرش حکومت امیر المؤمنین کاملاً مهیّا بود، یعنی اینها از فرصت خشونت خلیفه و خدمات اجتماعی امیر المؤمنین استفاده کردند. میگفتند بیعت با ابوبکر فلته بوده است، در نتیجه آن کسی را هم که بعد از خود قرار داده است فلته است. خلیفهی دوم میخواست سخنرانی کند عبدالرّحمن بن عوف به او میگوید: اینجا در مکّه حرف نزن.در صحیح بخاری اینطور آمده است که وقتی به مدینه که رسید سخنرانی کرد. این یعنی چه؟
چرا عُمَر در روز اوّل خلافت در مدینه سخنرانی میکند؟
ببینید وقتی یک شبههای در جامعه مطرح میشود، رهبر انقلاب که نمیآید همین امشب جواب دهد. باید هیچ کسی از عهدهی این سؤال بر نیاید، هیچ کسی نتواند افشاگری کند، هیچ سخنگوی دولت و مجلس و هیچ کسی اظهار نظر نکند، کار خیلی باید بیچاره باشد که نفر آخر بیاید اوّلین نفر صحبت کند. خلیفه میتوانست بگوید عبدالرّحمن امشب افاضه میکنند و ماجرا را برای شما تعریف میکنند. امّا صلاح نمیداند و میگوید خود من میگویم. بعد واقعهی سقیفه را تعریف میکند.
همینجا یک گاف است، خلیفه چون نارضایتی حکومت خود را در مردم میبیند میگوید اینها گفتند «كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَ إِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ» تأیید میکند. وگرنه در روز اوّل چه داعی دارد که خلیفه بیاید زیر ساخت حکومت خود را نابود کند. چون میبیند افکار عمومی ناراحت هستند مجبور است به آنها اینطور بگویند. میگوید بله، اینطور بود. «اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا» خدا جلوی آن را گرفت که شرّ آن دامن شما را نگیرد.
قسم خوردن عمر در مورد به خلافت رسیدن ابوبکر
بعد میگوید بگذارید من برای شما تعریف کنم. تا ماجرای «خالف انّا»[44] ما به مشکل خوردیم. بعد همان شخصی که در خشونت بیحدّ و حصر عمل میکند، هر کاری که دوست دارد میکند، اینجا میگوید «والله ما نجد خیراً» بهتر از ابوبکر پیدا نکردیم. چرا قسم میخورد؟ اصلاً نیاز نبود این آدم قسم بخورد. قسم میخورد، چون افکار عمومی او را باور نمیکنند. میگوید به خدا در بحران بود. بعد چون توجیه ندارد که بگوید زمان خود من هم بحران بود، دیگر برای خود را تعریف نمیکند که من چطور به حکومت رسیدم. بعد میگوید اگر انتخاب بدون مشورت مسلمین باشد بگیرید و بکشید. همین گزارش سبب میشود که خلیفه بعد از خود وصیّت به شخص خاص نمیکند. این کاری است که زبیر کرده است.
تلاش اطرافیان عمر برای اینکه او حکومت بعد از خود را تعیین کند
منتها دیدید مانند همین شرایط فعلی یا قدیمترها یک نفر میخواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود میگویم نمیآیم، بعد چند نفر از قوم خود میگویند که شما بیایید، اگر نیایید چه میشود؛ شما تاریخ را نگاه کنید در صحیح مسلم است عایشه، عبدالله بن عمر و حفصه میگویند آقا اگر شما نیایید خیانت است، شما حتماً باید یک وصیّت کنید، امّت را رها نکنید. در صورتی که پیغمبر امّت را رها کرده است! یعنی بازیهای سیاسی آن زمان است برای اینکه خلیفه بتواند حکومت بعد از خود را تعیین کند، با این حال خلیفه تعیین نمیکند. یعنی افکار عمومی این اجازه را به او نمیدهد.
پایان خلافت عمر و تشکیل شورای شش نفره
یک اتّفاق میافتد و آن هم ترور او است. وقتی ترور میشود، چون خیلی بد ترور میشود افکار عمومی جریحهدار میشود. مانند خود ما، دو سال تلویزیون یک نفر را بایکوت میکند و بعد این آدم مقدّسترین فرد روی زمین میشود. مردم این وسط میمانند که دیروز راست میگفت یا امروز؟! افراط بود یا تفریط! مردم یک دفعه میگویند خلیفه شهید شد! این خلیفه شهید شد زمینه میشود که باز هم نمیتواند یک نفر را تعیین کند. یک شورای شش نفره مهندسی شده قرار دهد که آن یک نفر از آن در بیاید، ولی این به شکل شورا بیاید نه به شکل من. اینها رفتاری است که تیم امیر المؤمنین که زبیر و عمّار هستند روی توده انجام میدادند. آن مثال استر سوار شدن صدیقهی طاهره برای خواص بود و به نظر من این کار روی تودهی مردم بود.
حضرت زهرا (سلام الله علیه) مدافع سخت ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- آن چیزی که آدم میفهمد این است که بعد از سقیفه میتوان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شهید ولایت گفت، اینکه رسانهی حضرت علی (علیه السّلام) حضرت زهرا بود. یعنی آن پیام و آن حرفی که میخواست بزند از طریق حضرت زهرا بوده است.
- تبعاً همینطور است.
– امّا من میخواهم این را بگوییم که خود حضرت چه کرده است؟ افراد ذی نفوذ در جامعه نبود که این توده را همراه کند؟
- عرض ما همین است. تا زمانی که صدیقهی طاهره زنده است هیچ کسی رساتر از شخصیّت ایشان نبود، به ویژه اینکه با همهی این موارد که استثنا است، ایشان زن هم بود و نمیشد او را متّهم به بغی کرد. بعد از ایشان شیعیان امیر المؤمنین به رهبری زبیر و عمّار توده را همراهی کردند. این گزارش سال 23 از طریق خلیفهی دوم منتشر شد. سال 38 آن نامه از امیر المؤمنین منتشر شد. یعنی زمینه باید فراهم میشد تا بتوان حرف زد.
به حکومت رسیدن حضرت علی (علیه السّلام) و تعداد اندک شیعیان
یعنی امیر المؤمنین در چه شرایطی به حکومت رسید؟ امیر المؤمنین در شرایطی به حکومت رسید که تمام سربازان او سنّیهای دو آتیشهی تند بودند. لذا اصلاً امکان نداشت که حضرت وقتی به حکومت رسید راجع به فدک صحبت کند. خیلی برای من عجیب است که حضرت در نامه به عثمان از فدک حرف زده است، چون مخاطبین حضرت اصلاً شیعه نیستند. کسانی هستند که دو خلیفهی اوّل را الگوی تمام نمای اسلامی میدانند.
لذا حضرت در خطبهی شقشقیه میفرماید: شقشقه شد؛ یعنی ناراحت بودم حرف خود را بیان نکردم. در دومی که مفصّلتر است مکتوب میدهد، آن را منتشر نمیکند که همه ببینند، امّا با این حال نقدی بر گزارش خلیفهی دوم مینویسد. اگر نامهی امیر المؤمنین با گزارش خلیفهی دوم تطبیق دهید میبیند که فقره فقره نقد کرده است. حضرت میفرمایند: من نمیدانم اگر بحران بود، چرا بعد از خلیفهی اوّل به من برنگرداندند؟ دقیقاً همان خلائی که در گزارش خلیفهی دوم است که من چطور به حکومت رسیدم. یعنی به افکار عمومی خاص میرساند، ولی این افکار عمومی کم هستند. در واقع ما شیعهای نداریم، یعنی شیعیان در بایکوت کامل هستند.
- افراد ذی نفود هم نیستند،یعنی خود (قطع کلام)
- ذی نفود مانند چه کسی؟ اگر منظور شما زبیر و عمّار است عرض کردیم که اینها چه کار کردند. امّا افراد زیادی نه، چون اینجاها باید خطر میکردند. «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون»[45] آنجایی که آدم باید سیلی بخورد حرف نمیزند.
قبیلهگرایی از صدر اسلام تا به امروز
– پیرو همین سؤال، چه کار کرده است که مردم با این خواص همراهی نکردند و سکوت کردند.
– این را یک وقتی باید بگوییم. این مسئلهی قبیلهگرایی که درد شمارهی یک امروز ما هم است که ما امروز میبینیم یک حقّ مسلّمی است، ناگهان یک جریانی میآید چیزی را خلاف آن در مجلس تصویب میکند و نمیدانیم چه میشود که موارد آن زیاد است؛ مسئلهی قبیله گرایی درد اصلی از صدر اسلام تا به حال است.
نقش پر رنگ خواص در قبیلهگرایی
در مسئلهی قبیلهگرایی افراد عادّی هیچ کارهی محض هستند. مثلاً بنده و شما در قرار داد کرسنت که بسته شود یا نشود چه کاره هستیم. اصلاً کی با خبر شدیم که در آن چه بوده است. نه از محتوای آن با خبر هستیم و نه اگر باخبر شویم و حرف بزنیم به گوش کسی میرسد، نه کسی حرف ما را گوش میدهد. تودهی مردم در مسائلی که خواص باید ورود کنند عملاً کارهای نیستند. یک وقت مسئله علنی است و همه میبینند، یک وقتی مسئله چیزی است که خواص باید تعیین کنند. شما در شرایطی که عبّاس میگوید آقا بگذارید که تنشها تمام شود؛ او عموی پیغمبر است و میگوید دعوا را ادامه ندهید. بعد دیگر ما نپرداختیم که متأسّفانه عموی پیغمبر با حکومت همکاریهای جدّی برای حذف امیرالمؤمنین میکند، حالا یا خواسته یا ناخواسته.
اختلاف بین شیعه و سنّی در مسئله میراث از چه زمانی به وجود آمد؟
شما میدانید که در مسئلهی میراث بین شیعه و سنّی اختلاف است که اگر من از دنیا بروم و برادر و بچّه وارث اوّل چه کسی است. این چه زمانی به وجود آمده است؟ برای اینکه بگویند وارث پیغمبر، عموی او عبّاس است و او هم چنین ادّعای نداشته است. یعنی در فقه اثر گذاشته است، در توسّل اثر گذاشته است.
بررسی توسّل عمر بن خطاب به عبّاس، عموی پیامبر
عبّاس عموی پیغمبر که نه عالم بود، نه با تقوا بود، یعنی به تقوا و علم مشهور نبود. سال هشتم بعد از فتح مکّه هم اسلام آورده بود. سال هجدهم وقتی باران نیامد؛ گفتند حالا که سازمان محیط زیست نمیتواند کاری کند باید سراغ امور ماورائی برویم، به در خانهی عبّاس عموی پیغمبر توسّل کردند، نه در خانهی امیر المؤمنین! عبّاس هم نگفت که شما اینجا چه کار میکنید. اینها در خانهی عبّاس عموی پیغمبر جمع شدند بعد گفت: «إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا»[46] اینها داد و دهش است، حکومت میدهد که شما هم در آن تنش زدایی کمک کنید.
حالا من نمیگویم این خیانت عمدی بود یا نه. عمل خائنانه بود، حالا نمیدانم قصد در آن بود یا نبود. همین مسئله که ما امروز در بحث توسّل داریم، آنها میگویند خلیفه به جای اینکه به قبر پیغمبر یا اهل بیت پیغمبر توّسل کند سراغ عبّاس عموی پیغمبر رفت که زنده بود. اصلاً گفتند اهل بیت یعنی فامیلها، آنها هم عمو! عمو «کالأب»!
عبّاس، عموی پیامبر خود را از اهل بیت پیامبر میدانست!
اینقدر اینها تکرار کردند که روی ادبیات بچّههای عباس اثر گذاشت. اینکه من عرض میکنم روی آن کار کردم. شما بروید جملات ابن عبّاس را در تاریخ نگاه کنید. عایشهای که این همه برای خود فضیلت درست کرده است یک بار نگفته است که من از اهل بیت هستم! من تا به حال ندیدم ولی عین ادبیات اهل بیت، هر وقت کسی از ابن عبّاس سؤال میکند میگوید «إنّا أهلُ بَیتٍ» ما اهل بیتی هستیم که اینطور هستیم. ما میگوید، همیشه ضمیر متکلّم مع الغیر استفاده میکند. ما میگوید یعنی ما اهل بیت هستیم. شما اهل بیت نیستید! اهل بیت پنج نفر بیشتر نبودند. اصلاً همین هم میشود که بعداً بنی عبّاس سر کار میآیند. شما ببینید در تاریخ میگویند دولت اهل بیت. حکومت یک چیزهایی میدهد که اینها همراهی کنند.
از اینها فراوان داریم. شنیدیم طرف آمد سؤال کند، امام حسین آمد جواب دهد، گفت: من با علّامهی امّت، ابن عبّاس کار دارم. شما چرا جواب میدهید؟! این اثر گذاشت ابن عبّاس. ببینید من یک کارکردی میتوانم داشته باشم، مثلاً اینجا آمدم چند جمله تاریخی گفتم، شما من را هم آیت الله کنید، هم علّامه کنید یک دفعه باور میکنم بعد در بقیّهی جاها هم میگویم چرا با من مشورت نشد؟! هیئت مدیره دانشگاه را تعیین کردند چرا با من صحبت نکردند؟! به من برمیخورد.
عین این را گفتند. گفتند از وقتی سعد بن ابی وقّاص در شورای شش نفرهی خلیفهی دوم قرار گرفت دیگر با حکومتهای بعدی بیعت نمیکرد. میگفت خود من کاندیدای خلافت بودم، یعنی باور کرد! میگویند. گاهی ابن عبّاس میرفت به امیر المؤمنین میگفت: آقا شما چرا این حرف را زدید.
پیشگوییهای امیر المؤمنین و بروز فضایلی برای نشان دادن جایگاه ویژهی خود
امیر المؤمنین برای اینکه مردم بفهمند ویژه است، گاهی فضایلی را بروز میداد، مثلاً خبر از آینده میداد. لذا میدانید بنی امیّه به ایشان کذّاب میگفتند. آن فحش نشان میدهد که کار حضرت اثر میگذاشت، لذا آنها به پیغمبر ساحر میگفتند. یعنی وقتی نمیتوانستند جلوی الفاذ قرآن دفاع کنند فحش آنها این بود که او همه را سحر کرده است. در مورد امیر المؤمنین هم میگفتند که فریب نخورید، (معاذ الله) کذّاب است. چرا؟ چون میدیدند ایشان پیشگویی میکنند و جواب میدهد.
نمونهای از پیشگویی حضرت علی (علیه السّلام)
حضرت فرمود: آن گروهی که از دور میآیند صد نفر هستند. ابن عبّاس میگوید گفتم: آقا شما پنج روز مانده به انتخابات این حرف را نمیزدید. نمیدانستید که نباید این را بگویید. من خیلی نگران بودم که چه کار کنم. دو نفر را گذاشتم که بشمارند میپرسیدم چند نفر هستند؟ میگفتند 77 نفر. آقا شما چرا این حرف را زدید؟ 83 نفر، 85 نفر، میگوید یک دفعه 99نفر شد. گفتم خراب شد، آقا شما چرا این حرف را زدید؟ بعد میگوید شانس آوردیم یک نفر از راه رسید. آقا شانس نیاوردید، او امیر المؤمنین است. او خود را اهل بیت و هم عرض امیر المؤمنین حساب میکند!
باور ابن عبّاس به اینکه از اهل بیت پیامبر است و دخالت در امور امیر المؤمنین
درست است ابن عبّاس خدمت کرد، ولی به عنوان شیعهی امیر المؤمنین خدمت نکرده است. بالاخره امیر المؤمنین بزرگ اهل بیت است، ولی من هم هستم. او بزرگ است، ولی من هم از اهل بیت هستم. نمونهی دیگر آن این است. میگوید یک جایی برای عدّهای شبهه شده بود که به خوارج بپیوندند حضرت خواست با اینها صحبت کند. گفتم: آقا بگذارید من حرف بزنم، شما یک چیزی میگویید خراب میشود. اینها در تاریخ خود ما است. یعنی باور کردند.
کاری که حکومت کرد این بود که اینها را به عنوان اهل بیت جا زد. یعنی به او علّامه میگفتند. حبر الاّمه، علّامه این است. در آخر میگوید: هر چه اصرار کردم و حضرت قبول نکرد. گفتم: آقا به آن قرابتی که من با شما دارم.! بالاخره من هم اهل بیت هستم، بگذارید من حرف بزنم. حضرت فرمود: نه خود من باید حرف بزنم. میگوید باز من نگران بودم که نکند یک حرفی بزند که خراب شود. یعنی جایگاه مصحّح امیر المؤمنین را دارد، نه جایگاه شاگرد.
عین آن را سیّد الشّهداء دارد. میگوید: اگر میتوانستم در موهای تو چنگ بزنم، شما را به زمین بنشانم، با کتک شما را نگه دارم که به کوفه نروید، این کار را میکردم. یعنی چه؟ یعنی دارید خطای واضح میکنید و من نمیخواهم این خطا را بکنید.
میخواهم بگویم در مورد جریان قبلیهگری باید بحث کرد. داخلیها -من اسم این را پروژهی خیانت بزرگان گذاشتم- یعنی آن کسانی که باید از داخل خود را خرج اهل بیت میکردند، علم «ما هم برای خود کسی هستیم» داشتند. ولایت مدار نبودند. ما هم یک چیزهایی را میفهمیم. لذا خیلی وقتها صلاح نمیدانستند که موضع گیری کنند.
حمایت پیامبر (صلوات الله علیه) از علی (علیه السّلام)
- این 23 سالی که پیامبر کار میکردند، چرا تشکیلاتی درست نکردند که حامی حضرت علی (علیه السّلام) باشد؟
– خیلی کارها کرد، دیگر مهمتر از صدیقهی طاهره! ببینید شما در بستر واقعی… الآن فرض کنید بنده بخواهم در این جمهوری اسلامی با این شرایط فعلی ساختار قدرت را عوض کنم. در این عالم واقع عناصر قدرت هستد، عناصر ثروت است، جبههی حق است، احزاب است. من باید در این شرایط کار کنم. اینطور نبود که پیغمبر بخواهد کن فیکون کند. با کن فیکون کار پیش نمیرفت. حضرت خیلی کارها کرده است. یعنی شما یک پیشنهادی به من بدهید. من به شما عرض کنم اگر آن پیشنهاد خوب است پیغمبر انجام داده است یا نه.
توهین به پیامبر و دفاع قرآن از ایشان
– مگر قدرت زیادی نداشتند؟
- قدرت چه چیزی؟ قدرت تکوینی؟
- قدرت تکوینی نه. بین مردم برش داشتند ؟؟
– مادامی بین مردم برش داشتند که از عرف آن مردم فاصله نگیرند. وقتی شما در جامعهای هستید که مثلاً آمد نیوز آن روز میآید به پیغمبر توهین میکند و میگوید ایشان را دارند مدیریت میکند، یک حلقهی اوّلیّهای هستند که هر چه میگویند پیغمبر باور میکند و روی حرف اینها تصمیم میگیرد. جمعیّت اصحاب ساکت هستند، دفاع نمیکنند. چه کسی دفاع میکند؟ قرآن. «يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[47] این همه قرآن از منافقین دم میزند که چرا پیغمبر را تخریب میکنید یا به ناموس پیغمبر نسبت فحشا میدهند. جامعه چه عکس العملی نشان میدهد؟ وقتی حضرت میخواهد محاکمه کند میبینید برای این گروه اوس مهم است و برای آن گروه خزرج، نه دفاع از پیغمبر! لذا میگوید بیرون بروید.
صلح حدیبیه و گسترش اسلام
در واقعهی صلح حدیبیه در صحیح بخاری است، پیغمبر فرموده بود ما به حج میرویم. بعضیها خیال کردند یعنی امسال حج میرویم. وقتی صلح حدیبیه اتّفاق افتاد و آنها ما را به رسمیّت شناختند، آمانوی آنها (مشرکان مکّه) امضا کرد که اسلام هم یک جبههی حقّی است، خواستند برگردند حضرت فرمود: همینجا گوسفندان را قربانی کنید و برگردید. میگوید یک دانه از اصحاب این کار را نکرد! همه نشستند و به روی خود نیاوردند. در صحیح بخاری نگاه کنید، میگوید: پیغمبر گوسفند را قربانی کرد و برگشت، آنها یکی یکی آمدند. اینطور نبود که پیغمبر هر کاری دوست دارد بکند. یعنی جبههی نفاق زمان پیغمبر را باید خیلی جدّی گرفت.
نفاق در دوران اقتدار حق به وجود میآید
هر وقت جبههی حق قاهر شود جبههی نفاق قدرت پیدا میکند. بعد میآید به عناصر قدرت میپیوندد. شما در اطراف خود زمانی که من دانشجو بودم کسانی بودند که به ولایت فقیه فحش میدادند، امروز میگویند باید ارتباط خود را با ولایت فقیه تقویت کنیم و ارتباط مستقیم داشته باشیم. بنده به یاد دارم بعضیها از آنها در دانشگاه ما چه میگفتند. میخواهم بگویم همیشه در طول تاریخ بوده که وقتی قدرتی سرکار است و این قدرت الهی است، یعنی اسلام دست و پای آن را بسته است؛ یعنی نمیتوانست به شیوهی خلیفهی دوم عمل کند که راحت یک نفر را از جلوی پای خود بردارد.
در برابر جریان نفاق نباید سکوت کرد
در برابر جبههی نفاق باید چه کار کرد؟ خواص و توده باید بیایند آن را محدود کنند. وقتی در هر جایی، مثلاً در تاکسی علیه اسلام حرف بزنند و ما ساکت باشیم به مرور حرفهای بدّتری هم میزنند و رسانهای هم میشود.
شما افکار زمان پیغمبر و آیات قرآنی را نگاه کنید قرآن میفرماید: یک عدّهای بودند آمدند از پیغمبر اذن بگیرند که نیایند بجنگند، پیغمبر هم اذن داد. صراحت آیهی قرآن است «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً»[48] اگر اینها در جنگ میآمدند، روحیهی رزمندهها را نابود میکردند. پس ما یک عدّه در صدر اسلام داشتیم که روحیهی رزمندهها را نابود میکردند و قرآن هم گفته است. برخورد مردم با اینها چه بود؟ هیچی، برادر من است، نمیتوانستند کاری کنند. عرض کردم سوده میگفت: میمردید و شرافتمندانه اسیر نمیشدید! یعنی بین اینکه این پسرخالهی من اسیر شده است، با اسلام جنگیده است این تابوت است تا اینکه پسر خالهی من است، نمیتوانستند تفکیک قائل شوند. البتّه الآن هم تفکیک قائل نمیشوند. به نظر اوضاع خیلی فرق نکرد.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– الأمالی (للصدوق)، ص 134.
[5]– بحار الأنوار، ج 31، ص 535.
[6]– الكافي، ج 1، ص 461.
[7]– وسائل الشيعة، ج 20، ص 74.
[8]– سورهی قلم، آیه 4.
[9]– وسائل الشيعة، ج 20، ص 74.
[10]– من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 562.
[11]– الأمالي (للصدوق)، ص 104.
[12]– بحار الأنوار، ج 43، ص 26.
[13]– صحیح البخاری، ج 5، ص 21.
[14]– صحیح ابن حبان مخرجا، ج 15، ص 535.
[15]– سنن الترمذی، ج 6، ص 73.
[16]– سورهی ص، آیه 86.
[17]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.
[18]– الأمالي (للطوسي)، ص 156.
[19]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.
[20]– صحیح البخاری، ج 5، ص 20.
[21]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.
[22]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.
[23]– صحیح البخاری، ج 5، ص 75.
[24]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.
[25]– همان، ص 451.
[26]– تاریخ الطبری، ج 5، ص 357.
[27]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.
[28]– همان، ص 417.
[29]– صحیح البخاری، ج 6، ص 98.
[30]– الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 101.
[31]– صحیح البخاری، ج 5، ص 139؛ بحار الأنوار، ج 29، ص 112.
[32]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 16، ص 46.
[33]– الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 448.
[34]– صحیح البخاری، ج 5، ص 4؛ انساب الاشراف للبلاذری، ج 10، ص 67.
[35]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.
[36]– تاریخ الطبری، ج 5، ص 357.
[37]– من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 614.
[38]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 180.
[39]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 180.
[40]– الصحیح البخاری، ج 8، ص 168؛ السنن الکبری للبیهقی، ج 8، ص 244.
[41]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.
[42]– الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 74.
[43]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.
[44]– الصحیح البخاری، ج 8، ص 168؛ السنن الکبری للبیهقی، ج 8، ص 244.
[45]– بحار الأنوار، ج 44، ص 383.
[46]– صحیح البخاری، ج 5، ص 20.
[47]– سورهی توبه، آیه 61.
[48]– سورهی توبه، آیه 47.