به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، حجت الاسلام کاشانی در هیئت روضة الزهرا سلام الله علیها به سخنرانی پیرامون مسئله «اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام» پرداختند.
مشروح جلسه اول مورخ 08 اسفند 95 تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
اهمّیّت شخصیت و خدمات صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
موضوع خدمات و شخصیّت صدّیقه ی طاهره (سلام الله علیها) خیلی بحث مهمّ و گسترده و دامنهداری است. یکی از مطالبی که شاید مهم باشد ورود به بحث داشته باشیم، مسئلهی جایگاه ازدواج امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) در هدایت امّت است. کمتر جایی به این بحث پرداخته شده است، به ویژه اینکه شاید در مقدّمهی آن حرفهای عجیب و غریبی از بنده بشنوید، إنشاءالله تحمّل بفرمایید شبهای آینده ابعاد دیگر آن را هم عرض میکنم.
عجیب بودن ازدواجهای دوران جاهلیّت و صدر اسلام
برای اینکه معلوم بشود ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) چه جایگاهی دارد، چه اهمّیّتی دارد باید اصل ازدواجهای صدر اسلام بررسی بشود. امروز وقتی جوانها میخواهند بروند ازدواج بکنند، خیلی از جاها میروند میگردند که یک مورد ویژه پیدا بکنند و خیال میکنند که این هم موردی است که قرار است دنیا و آخرت با هم باشند، شاید خیلی هضم این مطلب برای آنها سخت باشد که ملاک ازدواجهای صدر اسلام و دوران جاهلیّت چگونه بوده است. بخواهم برای شما مثال بزنم باور کردن اینکه بنی امیّه و بنی هاشم دختر به هم میدادند و از هم دختر میگرفتند یا مثلاً فرض بفرمایید دختر امام حسین (علیه السّلام) با پسر عثمان ازدواج میکند یا دختر امام حسین (علیه السّلام) با پسر مروان ازدواج میکند یا دختر امام حسین (علیه السّلام) با پسر زبیر ازدواج میکند عجیب به نظر میرسد. به این عجیبها اضافه بکنید که اگر مادر یازده امام ما صدّیقهی طاهره است، مادر هفت، هشت امام ما هم نوهی طلحه است و مادر شش، هفت امام ما هم نوهی خلیفهی اوّل است. این که میگویم عجیب است باید تحلیل بکنیم تا به ازدواج برسیم از این جهت است. مادر حضرت صادق (صلوات الله علیه) دختر قاسم به محمّد بن ابی بکر است و مادر حضرت باقر (علیه السّلام) نوهی دختری طلحه است. وضع طلحه هم که معلوم است در جمل مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) ایستاد و کشته شد، جهنّمی هم شد.
تفاوت ازدواجهای صدر اسلام از نظر عرف و ویژگیهای آن با زمانهای بعد
ازدواج در دوران صدر اسلام با ازدواج سیصد سال بعد، دویست سال بعد و الآن خیلی متفاوت بوده است. هم عرف آن، هم خصائص آن، هم ویژگیهای آن. بنده هم تازه خیلی خود را کنترل میکنم که یک وقتی از یک حدّی بیشتر دوز مطلب را بالا نبرم که دچار زحمت بشوید. امّا اگر درست بررسی بشود و إنشاءالله اگر بنده بتوانم بگوییم ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیر المؤمنین (علیه السّلام) چه عظمت و چه تفاوتی داشت، آن وقت قطعاً این سؤال برای شما برطرف خواهد شد که چرا پیغمبر اکرم با عایشه ازدواج است، چرا امام حسن (علیه السّلام) با دختر اشعث ازدواج کرد. اصلاً دیگر این چیزها را نمیپرسید. مگر اینکه عرایض بنده را نپذیرید که سؤالهای تاریخی برای شما باقی میمانند. این سؤالهای تاریخی را غیر شیعه دائم دارد از ما میپرسد و ما باید برای آن جواب داشته باشیم.
قرارداد اجتماعی بودن ازدواجهای صدر اسلام
ازدواجهای صدر اسلام ازدواجهایی است که قرارداد اجتماعی است. یک چیزی شبیه به خرید و فروش است. البتّه لزوماً همیشه مردها خریدار نیستند و زنها فروشنده یا به سبب استفادههای جسمی از این ازدواج است که حالا بنده از این کلمهی جسمی به جای کلمهی دیگری استفاه میکنم- 80 درصد آنها- مثلاً فرض بفرمایید که طرف دارد در خیابان رد میشود، یک خواهر و برادری را میبیند که دارند رد میشوند، قیافهی برادر خوب است. میگوید: لابد قیافهی خواهر هم خوب است. آقا خواهر شما همسر ما میشوند؟ میروند عقد میکنند، تمام میشود. این بررسیها و این گانگستر بازیهایی که ما الآن داریم -که خوب است یا بد است را فعلاً کاری ندارم- اصلاً نیست. حتّی بسیاری از ازدواجهای ائمّهی ما هم در آن فضا به این سادگی است. بعداً إنشاءالله تحلیل میکنم که ائمّهی ما برای تغییر رویّه چه کردند. چون بنا را بر این میگذارم که چهار، پنج شب میخواهیم گفتگو بکنیم، لذا نمیخواهم امشب همهی آنها را بگویم. مثلاً حضرت سجّاد (صلوات الله علیه)، یک جایی دیدند یک زنی رد شدند گفتند: این خوب است، با او ازدواج بکنیم. حضرت ازدواج کردند. بعداً خبر دادند آقا این عِمرهی شیبانیّه -در وسائل الشّیعه است- ناصبی است، به امیر المؤمنین (علیه السّلام) ناسزا میگوید. یعنی حضرت اینقدر تحقیق نکرد، عرف آن زمان اصلاً این نبود برای ازدواج باید تحقیق بکنند. شما میروید خرید و فروش میکنید مثلاً به یک مغازه میروید پرسپولیسی متعصّب هستی، میبینی لباس فروشنده آبی است ولی دیگر خرید خود را میکنی و بیرون میآیی. نمیگویی: نه، من دیگر نمیخرم. کار نداری که حالا این نماز خود را اوّل وقت میخواند یا نمیخواند. شما خرید خود را میکنید، کاری ندارید که این چه کسی است. حالا ممکن است یک نفر باشد بگوید: چرا من معمولاًدر محلّ از کاسب با تقوا خرید میکنم ولی داری از یک جا رد میشوی، داری از جاده رد میشوی از این مغازههای بین راهی وجود دارد میایستی و دو تا آب معدنی بگیری. نمیگوییم این ظاهر اسلامی نداشت، این فایده ندارد. کاری به این کارها نداری.
اهمّیّت نیازهای جسمی در ازدواجهای صدر اسلام
ازدواج در صدر اسلام هم همینطور است. به همین سادگی. دو نفر به هم نیاز دارند، میتوانند نیاز همدیگر را برطرف بکنند، اوّل آن هم در 80 درصد نیاز جسمی است، همین. مثل امروز هم نبوده است که تنها گزینهی روی میز باشد. ازدواج میکند دیگر تا آخر عمر او خبری نیست، بلکه تازه اگر از حوری هم حرف بزند، خانم ناراحت میشود و خانم هم اگر از موارد بهشتی بگوید آقا ناراحت میشود نه، مردها که معمولاً ظرفیتهای خود را تکمیل میکردند چهار تا و تا میتوانستند در دورهی تقیّه هم ولو بود متعه داشتند؛ خانمها هم وقتی ازدواج میکردند اگر میدیدند نمیتوانند با آن مرد زندگی بکنند جدا میشدند. طلاق هم فراوان بود. منتها مثل امروز نبود که اگر کسی بیوه میشود دیگر تا آخر عمر خود در خانه بنشیند، اگر همسر زنی از دنیا میرفت یا طلاق میگرفت یک سال مثلاً ازدواج نمیکرد این بمب خبری بود که این چه عیب و ایرادی دارد که ازدواج نکرده است؟!
ناپسند نبودن ازدواج مجدّد برای زن بعد از وفات یا طلاق همسر
باز مثال بزنم ببینید. حسن مثنّی در کربلا بوده است، یعنی پسر امام حسن (علیه السّلام) در کربلا مجروح شد، ایشان شوهر فاطمهی بنت الحسین است. 20، 25 سال بعد از دنیا رفت. یک سال فاطمهی بنت الحسین برای ایشان عزاداری کرد، بعد از یک سال رفت ازدواج کرد، آن هم با یکی از بنی امیّه. عرف آن زمان همین بود. اصلاً هم چیز عجیب و غریبی محسوب نمیشد، ابدا. مثل اینکه شما بگویید: عجب فلانی رفته است خانهی خود را از فلانی خریده است. میگویند؟! خوب خانه خریده است دیگر. این چیزهایی که امروز محلّ بحث است، إنشاءالله بحث خواهیم کرد که چه زمانی در اسلام پیدا شد ائمّه چه کار کردند، اینها را عرض خواهم کرد. این 80 درصد موارد بود.
ازدواج نکردن رباب و امّ البنین بعد از همسران خود
باز یک مثال دیگر بزنم که عزیزان بیشتر دیدند اگر یک زنی یک سال بعد از شوهر خود ازدواج نمیکرد این را در گینس ثبت میکردند. دو مورد در گینس آن زمان ثبت شده است. یکی وجود مبارک رباب (سلام الله علیها) مادر شیرخوار کربلا. زندگی نامه ایشان را که در کتب تراجم نگاه میکنید -کتب تراجم یعنی کتبی که زندگی نامه نوشته است- نوشتند: یک سال بعد از امام حسین (علیه السّلام) زنده بود، عجیب این است که ازدواج نکرد و این را جزء حالا چون ایشان حرمت سیّد الشّهداء (سلام الله علیها) را نگاه داشته بود و زیر آفتاب هم بود و زیر سایه نرفته بود، کرامت کرده بود یک مورد استثنایی تاریخ است؛ یعنی گینس آن زمان نوشته است یک زن یک سال بعد از شوهر خود زنده بود ازدواج نکرد. خیلی عجیب بود. فرد دوم فاطمهی امّ البنین (سلام الله علیها) است که ایشان هم بعد از امیر المؤمنین دیگر ازدواج نکرده است، اینها استثناء محسوب میشوند حتّی همسران ائمّهی ما به جز آن همسرانی که صاحب فرزند شدند که امام شد، یعنی مادران ائمّه را جدا بگذارید حتّی همسران ائمّهی ما بعد از امامان ازدواج میکردند اصلاً عرف این بود و نمیکردند خیلی عجیب بود. عرض کردیم یکی دو مورد استثناء است.
مهم نبود اشتراکات فرهنگی در ازدواجهای صدر اسلام
پس فضای ازدواج آن زمان با الآن کاملاً متفاوت بود.80 درصد امور جسمی بود. وقتی امور جسمی است، فقط قیافه مهم است. لذا شما میبینید در احکام ما است که مرد میگوید: -حالا بعضی چیزها را به خاطر تفاوت سنی جلسه بنده با کد حرف میزنم- در محلّ ما یک خانمی است، خیلی مؤدّب نیست و همه میدانند که مؤدّب نیست و احدی نیست که ایشان جواب سلام او را نداده باشد میتوانم ازدواج بکنم یا نه؟ میگوید: بله. امام توصیه نمیکند که کار خوبی است، امّا میگوید: بله. این نشان میدهد عرف آن زمان اصلاً… میگوید: من میدانم دارم ازدواج هم میکنم این خانم باز هم سلام مردم را جواب میدهد میگوید: ازدواج اشکالی ندارد. نمیگوید: خوب است، اشتباه نشود. حالا بعداً بحث میکنیم. امّا ازدواج میکردند. دیگر وقتی من این را گفتم خود شما ببینید با زن یهودی، زن مسیحی، زرتشتی، سنی فلان طبیعی بود. چیزی که اصلاً ملاحظه نمیشد اشتراک فرهنگی بود. دیگر مثلاً روایاتی داریم میگوید: یک زنی گرفتم، از روی قرآن هم بلد است بخواند. این دیگر امامزاده است. عجب این از این چیزها هم میفهمد. حالا هم دوران تقیّه بود، ایشان مسائل را نمیشد بیان کرد. همین که عرف آن زمان میگفت که ازدواج یک قرارداد اجتماعی است صرفاً جهت امور جسمی. اصلاً ازدواج برای فرزندار شدن نبود لزوماً. با ازدواج فرزندار میشدند ولی هدف از ازدواج این نبود. هدف همان اوّلیه بود. چون آن کسی که جواب سلام همه را بدهد این که نمیتواند مادر فرزند آدم باشد. میگوید او قرار نیست که مادر باشد، یک دایه میگیرم بچّهها را بزرگ میکند.
عوض شدن محتوای ازدواج توسّط مکتب اهل بیت (علیهم السّلام)
بعداً در اسلام چقدر تشویق کردند با زن ولود ازدواج بکنید یعنی مکتب اهل بیت این محتوا را تغییر داد که میخواهید ازدواج بکنید بدانید که این رحم مادر بچّهی شما هم میتواند باشد. یک مقدار بیایید شرایط را دست بگذارید، یک مقدار صبر بکنید امور دیگر را هم ببینید اینها همه عرفشکنی بود، همه خلاف قاعدهی آن زمان بود. نه لزوماً برای فرزندار شدن ازدواج میکردند، نه برای تربیت فرزند. زن یهودی چطور میتواند بچّهی مسلمان را تربیت بکند؟! و هکذا مسیحی و بعد از آن هم سنی؛ ازدواج 80 درصد برای امور جسمی بود.
کارکرد اجتماعی ازدواج در صدر اسلام
20 درصد موارد هم ازدواج کارکرد اجتماعی داشت. مثلاً در جامعهای که نیروی انتظامی و پلیس و شهربانی و این حرفها نیست. من به این محل بیایم، غریب باشم یک نفر مزاحم من بشود، آن شخص طرفداران زیاد دارد، من هیچ کسی را ندارم، من را اذیّت میکند. من باید چه کار بکنم؟ من هم باید در این محل چهار نفر داشته باشم، اگر خطری متوجّه من شد بیاید از من حمایت بکند یکی از روشهای آن ازدواج بود؛ با یک گروهی که آنها در آن محلّه عدد و عدّه و عده داشتند، آدم داشتند پول داشتند، آن وقت اگر کسی مزاحم من بشود بالاخره طرفدار من بودند. گاهی برای این پول میدادند، به آن تحلیف میگویند. طرف میآمد میگفت: من سالی پانصد هزار تومان میدهم او را بیمهی امنیتی میکردند؛ کأنّه مثل امروز که اگر در محلّ کسی او را اذیّت کرد یک نفر بیاید بگوید که این تحت حمایت ما است، این با ما است، خوب با شما است، بچّه محلّ شما حساب میشود اشکال ندارد. یکی از اینها ازدواج بود؛ ازدواج که میکرد اینطور محسوب میشد. این جزء آن خانواده محسوب میشد. شأن اجتماعی طرف بالا میرفت. اگر آن خانواده اهل ثروت بودند مثلاً دو تا کارتل اقتصادی بودند، اینها با هم ازدواج میکردند، شرکت چند ملیّتی میزدند یا فرض بفرمایید درگیریهایی که بود. درگیریهای گستردهای بین دو گروه رقیب بود حالا یا مالی رقیب بودند یا سیاسی رقیب بودند. اینها به هم دختر میدادند و از هم دختر میگرفتند، اینطور بین اینها این جنگها کم میشد. الآن هم در مناطقی که قبایل و عشایر با هم اختلاف دارند همین است، با هم ازدواج میکنند که التیام پیدا بکنند. وقتی قرار است برای بالا بردن سطح اقتصادی یا از بین بردن تنشهای سیاسی ازدواج بکنند دیگر شما نمیگویی: چرا پیرمرد 70 ساله است، زن 11 ساله است. چون اینجا تناسب نیاز نیست، چون این دو تا قرار است با هم بتوانند این دو تا گروه مشکل خود را حل بکنند و به واسطهی این ازدواج این مشکل برطرف میشود. لذا تفاوت سنی بسیار رایج بود.
مطرح نبودن مسئلهی کفوّیّت در ازدواج در صدر اسلام
پس عمدهی ازدواجها برای امور جسمی بوده است، لزوماً برای تربیت نبوده است، لزوماً برای مادر فرزند ما باشد نبوده است. اصلاً کفویّت به معنای امروز نبوده است. عرض کردم بارها تاریخ نقل کرده است طرف رد میشد، یک چشم و ابرویی دید، اصلاً این چه کسی است، کجا است، یهودی است، مسیحی است، مسلمان است خواستگاری میکرد. خیلی هم راحت خواستگاری میکردند. همین مثلاً طرف آمده بود رد بشود، مثلاً برادر میآمد یک آب معدنی بگیرد، میگفت: خواهر شما است؟ میگفت: بله. میگفت: شوهر دارد؟ میگفت: نه. میگفت: من خواستگار هستم. پسندیدم به همین راحتی. حالا خوب بود یا نبود فعلاً محلّ بحث ما نیست، یعنی ارزشگذاری روی آن نمیکنیم. این ازدواجهای عمومی بود. لذا اصلاً یک مورد و دو مورد نیست شما بگویید عجب پیغمبر با عایشه ازدواج کرد. اصلاً عرف همین بود.
ازدواج پیامبر با امّ سلمه برای حفظ کرامت او
بله مواردی داشتیم مثلاً امّ سلمه (سلام الله علیها) امّ المؤمنین، ایشان به حبشه هجرت کردند شوهر ایشان در آنجا از دنیا رفتند. وقتی برگشت یک بانویی بود که دو تا هجرت کرده بود یک بار تشریف بردند حبشه، خوب آنجا هم غریب بودند، این ازدواجها که ما عرض کردیم مرد میتواند زن یهودی و مسیحی و فلان را حالا یا دائم یا منقطع بگیرد، زن که نمیتواند. نمیتوانست که در بلاد کفر ازدواج بکند، لذا وقتی ایشان به مدینه تشریف آوردند همسر نداشتند چون سنّ ایشان بالا بود و دو تا هجرت کرد و در این راه داغ هم دیده بود، پیغمبر رعایّة لکرامتها با او ازدواج کرد. اینطور کرامت او را حفظ کرد.
ازدواج پیامبر با صفیه بزرگ یهودیان برای کمتر شدن شقاق بین اسلام و یهود
و الّا مثلاً فرض بفرمایید پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) با یهود خیبر درگیر شد، یکی دو روز اوّل جبههی اسلام شکست خورد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) تشریف بردند در خیبر را کندند، مرحب یهودی را کشتند؛ مرحب برادر رئیس قبیلهی یهودیها بود. اسم او حُیَیّ بن اخطب بود مثلاً. یهودیها اسیر شدند از جمله از اسرا صفیه دختر این بود که رئیس قبیله بود، اینها میشدند اسیری که در جنگ بود و اسیر میشد میشد کنیز، کنیز هم مثل همسر صاحب خود میماند. یک تفاوت های جزئی دارد ولی مثل همسر است؛ آن بهرههای زوجی را مرد میتواند از او هم ببرد. پیغمبر اینجا میتوانست با این صفیه مثل همسر خود رفتار بکند ولی به خاطر اینکه بین یهود و اسلام شقاق کمتر بشود، التیام بشود، بالاخره یک مقدار با هم تنشزدایی بکنند پیغمبر این صفیه را آزاد کرد و با او ازدواج کرد. یعنی تنوّع ازدواجی آن زمان 80 درصد امور جسمی است؛ 20 درصد ارتقا مالی یا امنیتی اعتباری سیاسی و اینها است. عقد زن و مرد را در آسمانها بستند، «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِِ»[4] اینها در آن زمان قصّه بود، اصلاً کفویّت مطرح نبود بلکه اینطور میشود گفت: کفویّت آن زمان بود منتها کفویّت بر سر معنویّت و تقوا و نماز اوّل وقت و اینها برای مردم آن زمان نبود کفوّیت چه بود؟ ثروت او چقدر است، از کدام قبیله است، این میشد کفو.
- قید مسلمان بودن با آن بود؟
- مردها با غیر مسلمانها هم ازدواج میکردند.
– میشده است؟
- بله.
- لزومی نداشته است که اسلام بیاورند؟
– نه، یک دورههایی بله، این دورهای که دارم عرض میکنم… حتّی دورهی امام باقر و امام صادق (علیهما سلام) هم این خبرها است. یعنی اگر بگویند: یکی همسر یکی است. شما هیچ تعجّب نکنید. مختار از این طرف رفته است دختر سمرة بن جندب را گرفته است، یک چیز طبیعی بود، اصلاً قرار بر این نبود که… مثل اینکه ممکن است شما در خانهی خود وسیلهی آمریکایی داشته باشید، آن موقع ممکن بود همسر آمریکایی داشته باشند؛ به همین راحتی. یعنی یک قرارداد اجتماعی شبیه به خرید و فروش بود. برای همین بود که میگفت زن که قرار نیست کار بکند وظیفهی آن خانم در آن خانه یک چیز بیشتر نبود. نه لزوماً قرار بود کار بکند، نه بچّه قرار بود تربیت بکند، نه لزوماً بچّه به دنیا بیاورد. پس در صدر اسلام وسیلهی تنظیم خانواده هم داشتند.
حالا که ازدواج اینطوری بوده است، بعداً از این خیلی نکات هدایتی إنشاءالله استفاده خواهیم کرد که اگر هم جایی شنیدید که آقا بحث میکنند که خلیفهی دوم با دختر امیر المؤمنین (علیه السّلام) ازدواج کرده است میگوییم: ازدواج صدر اسلام دلالتی بر توافقی ابدا ندارد جز دو تا استثناء، دو تا استثناء داشتیم.
استثناء بودن ازدواج حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
استثنای اوّل ازدواج پیغمبر و حضرت خدیجه است. پیغمبر در دوران حضرت خدیجه هیچ ازدواج دومی ندارد. حالا اینکه بر پیامبر حرام بوده است یا نبوده است اختلاف است، به ما هم ارتباطی ندارد امّا گزارش نشده است، پیغمبر با کنیزی هم باشد.
علّت حسادت همسران پیامبر به حضرت خدیجه (علیه السّلام)
به این همین جهت هم حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خیلی مورد حسادت واقع شده است که اگر یک وقت فرصت کردم به این میپردازد فقط یکی را گفته باشم حسودترین همسر پیغمبر عایشه دختر خلیفه است. خود او گفته است، گفته است: من به همهی همسران پیغمبر حسودی میکنم و کسی هم دچار حسودی میشود که ضعف در فضیلت دارد. بنده پنج هزار تومان داشته باشم و شما صد تومان، به شما حسودی نمیکنم. یک روزی در مقابل صدّیقهی طاهره نسبت به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) توهین کرد؛ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چه شنید من نمیدانم ولی گریه کرد. یعنی از آن حرف وجود مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) سوخت و به محضر پیغمبر اکرم آمد، حضرت فرمود: اینها را رها بکن.
بیان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عظمت حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
بعد یک جمله گفت که یعنی خدیجه به اینها فرق دارد «إِنَّ بَطْنَ أُمِّكِ كَانَ لِلْإِمَامَةِ وِعَاءً»[5] رحم مادر تو امام پرور است. این از سنخ ازدواجها نیست. یعنی پیغمبر در اوج جوانی با حضرت خدیجه (علیها سلام) ازدواج کرد اگر بنا بر تعدّد بود آن موقع باید مدام ازدواج میکرد نه در 60 سالگی.
کارکرد هدایت داشتن ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
مورد دوم که کارکرد هدایت امّت داشت ازدواج امیر المؤمنین (علیه السّلام) و صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است؛ عرض کردم همسران ائمّه هم به جز مادران امامهای ما اینها هم ازدواج میکردند عرف آن زمان همین بود. گزارشهایی از امام مجتبی (علیه السّلام) داریم که رسیده است، بعد از من با فلان همسر من ازدواج بکنید. برادر امام حسن ازدواج کرد یا با کسانی دیگر هم ممکن بود ازدواج بکند. چطور امروز بلاتشبیه یک همسر شهید ازدواج بکند چیز بدی نیست، آن زمان این فضا با همین راحتی بود. امّا ازدواج امیر المؤمنین و صدّیقهی طاهره ازدواج استثنایی اصلی بود که ریشهی قرآنی هم دارد.
علّت استثنایی بودن ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها)
از کجا میگویم استثنایی بود؟ از آنجایی که اگر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) دنبال آن عرفیّات آن زمان بود، اصلاً نباید دختر خود را به امیر المؤمنین میداد، چرا؟ چون اوّلاً امیر المؤمنین (صلوات الله علیه از قبیلهی خود پیغمبر بود و از لحاظ اعتبار اجتماعی کمکی به پیغمبر نمیشد. اینجا ازدواج میکردند پیغمبر وقتی رئیس در مدینه حکومت شد و پیغمبر شد هر کسی که احساس میکرد شأن و مقامی دارد هر پولداری و هر صاحب منصبی و هر رئیس قبیلهای همه خواستگاری کردند. بعضی 80 سال بیشتر از حضرت زهرا سن داشتند، طبیعی بود چون این ازدواج به معنای کفوّیّت امروز نبود. هر قومی دوست داشت با پیغمبر فامیل میشد. اگر پیغمبر اکرم میخواست دختر خود را به عقد کسی دربیاورد و این ازدواج هم یک ازدواج عادی قرار بود باشد چه لزومی داشت حضرت زهرا با امیر المؤمنین ازدواج بکند؟ چون از یک قبیله بودند. التیام و بالا بردن سطح اعتبار اجتماعی و اینها مطرح نیست، قبیلهای به پیغمبر کمکی نمیکرد. از لحاظ اقتصادی هم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) سرمایهای نداشت. همه به خواستگاری آمدند. ولی از پیغمبر جملهای شنیدند که این جمله استثنایی بودن این ازدواج را نشان میداد که حالا میگذارم باقی را در پایان صحبت که این را از آیات قرآن هم عرض میکنم. اینها تعجّب کردند که پیغمبر چرا دختر خود را به عقد کسی درنمیآورد. نگویید هم سن او کم بود، چون عرض کردم گاهی بچّهی پنج ساله را به عقد یک پیرمرد هشت ساله در میآوردند برای اینکه بین دو قبیله ارتباط قرار بشود. این بچّه به آنجا میرفت بزرگ میشد بعداً عروسی میگرفتند یا خانهی پدر خود بود ده سال بعد عروسی میگرفتند. لذا اینکه سنّ دختر من کم است، جواب خوبی محسوب نمیشد. فرزند پیغمبر با چه کسی باید ازدواج بکند؟ برای همه سؤال بود. لذا خود آنها نمونههای جدید هم میآوردند شاید پیغمبر با رئیس قبیلهی فلان، مسئول قبیلهی فلان، فلان کارتل اقتصادی، رئیس بانک فلان. میدیدند جواب نمیدهد.
مطرح شدن مسئلهی کفّویّت در ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیر المؤمنین (علیه السّلام)
تا در نقلهای خود آنها است که گفتند: برویم ببینم نکند این ازدواج یک ازدواج خاص است. برویم بگوییم علی به خواستگاری برود. در نقلهای ما این نیست ولی در نقلهای آنها این طور است. این خواستگاری مورد قبول واقع شد همه تعجّب کردند چه ملاکی است؟! اوّلین بار مسئلهی کفوّیّت مطرح شد. کفویّت بود به معنای معنوی. فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يَكُنْ لِفَاطِمَةَ كُفْوٌ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ»[6] اگر علی نبود، اصلاً فاطمهی من ازدواج نمیکرد. «آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ» از اوّل خلقت تا به حالا. نه اینکه فقط شما و بعد در کتاب وسائل الشّیعه است که برای اینکه مردم متوجّه بشوند فرمود: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ»[7] پیغمبر فرمود: من هم بشر هستم. ازدواج میکنم، با شما ازدواج میکنم دخترهای قبلی من را هم دیدید با شما خیلی راحت ازدواج کردند. حالا اینها یا دختران پیغمبر بودند قبلیها یا اینها فرزند خواندههای پیغمبر بودند کاری ندارم پیغمبر هر دوی اینها را به ازدواج افرادی از بنی امیّه درآورد. دختران پیغمبر یا ربیبههای پیغمبر قبل از حضرت زهرا (سلام الله علیها) رقیه و زینب عروسهای بنی امیّه بودند؛ یکی از اینها بعد از اسلام کشته شد و یکی هم طلاق داد که عثمان آمد اینها را گرفت که عثمان هم از بنی امیّه است. یعنی اینطور نبود که بخواهم فعلاً از عرف شما فاصله بگیرم، این یکی استثنا است «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ» من هم بشر هستم «أَتَزَوَّجُ فِيكُمْ» مثل خود شما. یعنی گاهی اینطور بود؛ پیغمبر اکرم ظاهر امر اینطور بود دارد رد میشود از کسی خوشش آمده است با او ازدواج کرده بود ظاهر امر اینطوربود باطن آن را ما خبر نداریم.
استثنایی بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) در امر ازدواج
بعد فرمود: «إِلَّا فَاطِمَةَ» فاطمه استثنایی است. فرمود: همهی این عالم ازدواج میکنند عادی پیغمبر فرمود: بنده که پیغمبر خاتم هم هستم همینطور هستم«إِلَّا فَاطِمَةَ» فاطمه استثنایی است. هر کسی نمیتواند ولایت به فاطمه پیدا بکند. شوهر ولی است. قدیمها اینطور بود الآن نگاه نکنید که بزرگترها هنوز یک چیزهایی از قدیم داشته باشند، جوانها خیلی متوجّه نمیشوند شوهر ولی همسر است یعنی چه. شوهر به همسر ولایت دارد. شوهر اگر به همسر بگوید راضی نیستم نماز اوّل وقت بخوانی، نمیتواند بخواند. بگوید: الآن راضی نیستم قرآن بخوانی، نمیتواند بخواند. حالا این را از قرآن بعداً عرض میکنم که این چه نکاتی دارد. این چه کارکردی داشت؟ باید همه متوجّه میشدند این شخصیتی که پیغمبر اینقدر به او احترام خاص میگذارد این شخصیت از همه نظر بینظیر است؛
چرا؟
حفاظت از تشیّع به برکت وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها)
چون فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) یک وظیفهای به عهده داشت هیچ کسی روی زمین آن وظیفه را نمیتوانست انجام بدهد و خدا شاهد است اگر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نبود امروز شما شیعه نبودید هیچ کسی آن وظیفه را نمیتوانست انجام بدهد، این استثنائاً فقط از صدّیقهی طاهره بر میآید. هیچ کسی نمیتوانست. باید معلوم میشد او خلاف عرفیّات آن زمان است.
احترام پیامبر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دلیل عظمت شخصیتی او
چرا؟ چون وقتی پیغمبر وارد میشد صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) هم وارد میشد دست او را بوسید ممکن بود خیال بکنند خوب آخر پدر او است او را دوست دارد. پیغمبر میخواست بگوید این دست بوسی به خاطر اینکه پدر او هستم نیست، اگر فاطمه دختر پیغمبر هم نبود، پیغمبر دست او را میبوسید. این ارتباط عاطفی پدر و فرزندی که نبود و الّا پیغمبر اکرم فرزندان دیگری هم داشت. اینقدر از این حرفها به کسی نزده است. این روایتی که همهی شما شنیدید و بنده تیمنّاً و تبرّکاً عرض میکنم الآن من دارم با شما صحبت میکنم ممکن است یک برادر روحانی هم وارد مجلس بشوند، من بی ادبی بکنم و حرف خود را ادامه بدهم یا نهایت بگویم آقا بفرمایید تصدیع کردیم، قربان محبّت شما روی چشم من پا گذاشتید. امّا دیگر نمیآیم پایین، خود من جلوی در بروم، دست او را بگیرم و بگویم بیا اینجا بنشین. باید چه کسی باشد که من این کار را با او بکنم تازه من که کسی هم نیستم و این پنج شبی که بنده مزاحم شما هستم هر پنج شب یک نفر از در وارد بشود، من به سرعت به سمت در بروم نگذارم او تا وارد شد خم بشوم و دست او را ببوسم و بیاورم او را به جای خود بنشانم شما میگویید این شخص لابد استادی بود، پدر او بود، یک فضیلت ویژهای داشت و الّا با همین راحتی آدم… بنده در حضور علمای ربّانی هم منبر رفتم و این کار را نکردم که بدوم و پایین بیایم. تازه بنده که کسی نیستم.
تلاش پیامبر برای قابل فهم کردن استثنایی بودن وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها)
پیغمبر به دنبال این بود که از همه جهت بفهماند که صدّیقهی طاهره یک وجود استثنایی است. یک هدیهی الهی است؛ برای همین خیلی تعجّب کردند بزرگان اهل سنّت. آلبانی از بزرگان وهابیت میگوید: اصلاً من نمیفهمم چرا پیغمبر دست فاطمه را میبوسید! خوب معنی ندارد. یک وقت یک نوزاد را پیش شما میآورند و شما دست او را هم میبوسید، اینها دوست داشتند بگویند: فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) فرزند پیغمبر است، حالا او را دوست دارد، پیغمبر به دنبال این بوده است که بفهماند این دوست داشتن از این سنخ نیست. لذا آنجایی که عاطفی است، مثل آنجا که میخواهد سفر برود آخرین خانه به در خانهی صدّیقهی طاهره میرود. میگوید: میخواهم فراق من کمتر بشود. وقتی برمیگردد اوّل به در خانهی فاطمهی زهرا میرود. میگوید: اصلاً من نمیتوانم فراق را تحمّل بکنم. اینجا میگویند: دختر و پدر هستند.
احترام حیرتآور پیامبر به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
امّا اینجا پیغمبر در مسجد نشسته باشد دارد بحث میکند مردم نشستند یا هر کجا که جمعی وجود دارد «کلما دخلت فاطمه علیها سلام» هر وقت وارد میشد یک بار هم نه، پنج بار هم نه، هر بار. در بعضی از نقلهای ما است که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) گاهی میدید اطراف پیامبر شلوغ است، جلو نمیرفت چون پیغمبر پیرمرد شده بود، مجلس به هم میخورد. «کلما دخلت فاطمه علیه السّلام علی رسول الله» هر وقتی، نه یک بار و دو بار و ده بار حضرت تا میدید که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) آمده است، میایستاد و به سمت فاطمه میدوید. «قَامَ إِلَيْهَ» فقط نمیایستاد به آن جلو میرفت. «رَحَّبَ بِهَا» خوش آمد میفرمود. «قَبَّلَ يَدَهَا» دست او را میبوسید. این عالم بزرگ وهابی میگوید: من نمیفهمم این یعنی چه. یک بار بود میگفتم پدر و دختر هستند، دو بار بود میگفتم دختر و پدر هستند هر بار یعنی چه خاتم انبیاء «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» این خیلی حیرت آور است او را سر جای خود مینشاند و پیامبر مقابل فاطمه مینشست. در روایات آنها هم است که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) که اوج ادب این عالم است وقتی پدر وارد خانهی ایشان میشد همین رفتار را تکرار کرد یعنی جلوی در تشریف میبردند دست پیغمبر را میبوسیدند. پیغمبر به دنبال این بود که بگوید اگر من میگویم «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِي»[8] این به این معنی نیست که چون دختر من است، دختر شاه مملکت است حالا هر کسی او را عصبانی نکند بگوید بالاخره… نه او یک وجود استثنایی است.
سفارش پیامبر به امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد اطاعت از فاطمه (سلام الله علیها)
یک روایت از امیر المؤمنین عرض میکنم که ببینید امیر المؤمنین هم همین مسیر را رفتند. برای اینکه بگویند وجود استثنایی است فرمود که: «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ»[9] دستورات فاطمه را اطاعت بکن. این از حیرت انگیزها است. زن و شوهر هستند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) امام او هم که در زمان پیغمبر نباشد، شوهر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است؛ امر برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، اطاعت برای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) ولی میفرماید: «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ» دستورات او را انجام بده.
اهمّیّت ویژهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به فرزندان فاطمه (سلام الله علیها)
خود امیر المؤمنین نگاه بکنید چه کار کرده است. وقتی خواست وصیت بکند فرمود: فرزندان من در میراث مساوی ارث میبرنند ولی قربة الی الله و تقرّب برسول الله من اسم فرزندان فاطمه را اوّل مینویسم و در میراث مساوی هستند. بعد در وصیت خود به امام حسن (علیه السّلام) حضرت فرمود که: حسن جان -وصی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود- این دختر را شوهر بده، این پسر من اینطور است، این باغ را به فلان شخص بده، فلان فرزند من ممکن است یک وقتی این هم دوست داشته باشد امامت بکند، شیطان او را فریب بدهد، مواظب او باش، حسد او را کسی تحریک نکند راجع همهی فرزندان خود به امام حسن وصیت کرد که امام بعدی است.
سفارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد امام حسین (علیه السّلام)
در مورد امام حسین یک جملهی طلایی گفته است که من مقهور این جمله هستم؛ فرمود: «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ»[10] امّا برادر تو حسین همه منتظر هستند ببینند در مورد برادر او حسین، حسین چه کسی است؟ فرمود: «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ» مهمترین فضیلت امام حسین (علیه السّلام) چیست؟ فرمود: «أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ فَهُوَ ابْنُ أُمِّكَ» پسر فاطمه است. «وَ لَا أُرِيدُ الْوَصَاةَ بِذَلِكَ» هیچ چیز دیگری هم وصیت نمیکنم. بدان که حسین من پسر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است و همین کافی است برای اینکه من بخواهم سفارش او را بکنم.
پایان
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 43، ص 117.
[5]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 43، ص 43.
[6]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 43، ص 107.
[7]– وسائل الشيعة، ج 20، ص 74.
[8]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 37، ص 68.
[9]– همان، ج 22، ص 485.
[10]– الأمالي (للمفيد)، ص 222.