تدابیر نبوی صلی الله علیه و آله در جلوگیری از وقوع سقیفه – جلسه پنجم

10

نویسنده

ادمین سایت

جلسه پنجم بحث «تدابیر نبوی صلی الله علیه وآله وسلم در جلوگیری از حقوق سقیفه » مورخ 23 / بهمن / 1395 در مسجد پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم شهرک شهید مهلاتی توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏».[3]

موضوع بحث: تدابیر نبوی برای جلوگیری از وقوع سقیفه

موضوع بحث ما تدابیر نبوی برای جلوگیری از وقوع سقیفه -و خوب دیگر قطعاً نمی‌رسیم- و برای جلوگیری از وقوع تکرار سقیفه بود. این سؤال مطرح است که چرا رسول خدا با برخی ازدواج کردند که بعداً اسلام آسیب دید؟ چرا به برخی فرجه دادند، کارهایی کردند، اعتباراتی کسب کردند که بعداً اسلام از آن آسیب دید. بحث این‌جا بسیار گسترده است. چند تا نکته را باید مقدمتاً عرض بکنم به عنوان یادآوری و جمع‌بندی. یک گوشه‌ی دیگری از بحث را خدمت شما تقدیم می‌کنم.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-10-300x200

اقدامات جریان سقیفه برای تغییر سبک زندگی مردم

نکته‌ی اوّل این است که جریان سقیفه، 19 اقدام مهم برای تغییر سبک زندگی مردم، به صورت کلّی انجام داد که ما به آن‌ها نپرداختیم. بحث این 19 اقدام بیش از 25، 16 جلسه کار دارد. بالاخره یک کارهایی کردند و فضای عمومی جامعه، عرف را تغییر دادند.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-8-300x200

مسائل مربوط به صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) یک مسئله‌ی اختلافی بین اهل تشیّع و اهل سنّت

نکته‌ی دوم این است که نوع مسائلی که با صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) مرتبط می‌شود، خواه ناخواه مسئله‌ی اختلافی محسوب می‌شود. همین که شما برای عزای صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سیاه بپوشید، یک عمل اختلافی است. آن چیزی که باید از آن اجتناب کرد و نهی شدیم از دشمنی کردن با کسانی است که مستحق دشمنی نیستند. ما چه الآن که شرایط جهان اسلام این‌طور است، چه دورانی که قدرت مطلقه باشیم و چه دورانی که از الآن ضعیف‌تر باشیم، حقّ دشمنی با اهل سنّت را نداریم. بیزاری از قاتل صدّیقه‌ی طاهره(سلام الله علیها)  لزوماً به اهل سنّت مرتبط نیست. چون آن‌ها قائل نیستند امام آن‌ها، قاتل صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است. اگر این حرف‌ها مطرح نشود، زمینه‌ی ده‌ها شبهه‌ای که بنده روزانه با آن در فضاهای دانشگاهی و حوزوی مواجه هستم و افراد زیادی را می‌بینم که پایه‌های اعتقادی آن‌ها سست شده است، برای آن‌ها آسیب ایجاد می‌شود.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-7-300x200

بعضی از اهل سنّت محبّ اهل بیت هستند

 پس این مطالبی چطور مطرح بشود؟ این مطالب باید با اتقان و ادب مطرح بشود و پیکان دشمنی نباید به سمت اهل سنّت برود، ما با اهل سنّت کاری نداریم. در بین اهل سنّت هم افرادی که بسیار محبّ اهل بیت هستند وجود دارند و هم کسانی که در راه محبّت اهل بیت کشته شدند، وجود دارند حالا نمی‌گویم اکثریّت، افرادی که در فضائل اهل بیت مطلب نوشتند و 99 درصد جمعیتی که از حقایق خبر ندارند. لذا آدم با کسی که خبر از چیزی ندارد دشمنی نمی‌کند.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-4-300x200

فرمایش امام صادق (علیه السّلام) در مورد اهل تسنّی که حقایق به او نرسیده

روایتی که در کافی شریف با سند صحیح است، سندی که فقیه می‌تواند روی آن فتوا بدهد. محضر امام می‌رسد می‌گوید: یابن رسول الله کسی از ولایت هیچ چیزی نمی‌داند، یعنی به او نگفتند. او کتاب‌های خود را خوانده است، خیال کرده است حق با آن‌ها است. این مستقیم به جهنّم می‌رود یا نمی‌رود. حضرت می‌فرماید: اگر حقیقت ما به او نرسیده است و دشمنی هم با ما ندارد، این را که در حفره قرار می‌دهند، نسیمی به او می‌وزد تا اعمال او محاسبه بشود، اعمال او محاسبه هم می‌شود. چه کسی؟ کسی که حقیقت به او نرسیده است و بغض با اهل بیت ندارد. یعنی شاید 80، 90 درصد اهل سنّت، بلکه بیشتر. اعمال او را محاسبه می‌کند، اگر اعمال او خوب بود، بهشت می‌رود، اگر اعمال او خوب نبود بهشت نمی‌رود. پس بنده اگر نقدی دارم مطرح می‌کنم نوک پیکان نقد بنده به برادران اهل سنّت برنمی‌گردد. آن‌ها را کسانی که حقیقت به آن‌ها نرسیده است می‌دانیم. امّا نمی‌شود عقاید خود را مطرح نکنیم. این را هم تا همین‌قدر را هم که عرض کردم فقط برای این‌که رفع شبهه از ذهن بعضی از دوستان بکنم و مظلومیّت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است که وقتی می‌خواهی از ایشان دفاع بکنی باید مواظب همه‌ی جهات باشی، این مظلومیت امیر المؤمنین است و الّا این از مسلّمات است.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-5-300x200

بیان مؤدّبانه‌ی حقایق تشیّع

یکی از نقاط جالبی که بنده توصیه می‌کنم عزیزانی که ولایت مدار هستند می‌دانید در مباحث روایی تا انسان فحص به اندازه‌ی کافی نکرده است جرأت نمی‌کند مطلبی را به معصوم نسبت بدهد. می‌گوید: بگردیم ببینیم روایتی مخصّص، مقیّد، مفسّر، حاکم، وارد، توضیح دیگری، همین‌طور تا یک روایتی ببیند که فقیه حرف نمی‌زند. نسبت به فرمایشات فقها و ولی فقیه هم باید همین دقّت را کرد یک جمله‌ی آن را از یک جا می‌شنویم به این راحتی نباید نسبت بدهیم باید بقیه‌ی مطالب ایشان را هم بررسی کرد، زود به ایشان مطلبی را نسبت ندهید. سال 88 که همه‌ی من و شما می‌دانیم سخت‌ترین سال این نظام بود و از لحاظ بحران سیاسی، بحرانی‌ترین سال این کشور حداقل در30 سال اخیر بود غدیر سال 88 به سایت ایشان رجوع بکنید ببینید ایشان در غدیر سال 88 از همین حرف‌هایی که ما زدیم زده است. در حالی که حساس‌ترین سال انقلاب است. یعنی اصلاً این انقلاب آمده است که حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) را توضیح بدهد، بدون این‌که دنبال اختلاف با دیگران باشد. این که خیال بکنیم حتّی بین خود حقایق را مؤدّبانه مطرح نکنیم، این خیال خام است. این بی‌دقّتی در کلام ایشان است و خدایی ناکرده بهتان به ایشان است. بله اگر کسی بی‌ادبی بکند، نسبت ناروایی بدهد، انصاف را در بحث رعایت نکند بله معاقب و مؤاخذ است و از طرفی اهل سنّت بغض با اهل بیت ندارند؛ من دو تا فضیلت از آلوسی که آدم مهمّی است عرض بکنم و همین‌جا وارد بحث خود بشوم. اگر سیر بحث را امشب و شب گذشته به هم زدم به خاطر این بود که می‌خواستم عزیزی اگر سؤالی در ذهن دارد، به اندازه‌ی فرصت پاسخ داده باشم و الّا شب گذشته هم عرض کردم هشت، نُه جلسه راجع به این موضوع در جایی بحث کردیم که موجود است و رسانه‌ای هم شده است.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-9-300x200

نقل عین کلام فرد بی‌ادبی نیست

ما نمی‌خواهیم بگوییم برادران اهل سنّت دشمن اهل بیت هستند ابدا. البتّه جریان اسلام اموی دشمن اهل بیت هستند. البتّه بسیاری از وهابی‌ها بغض پنهان دارند امّا همه این‌طور نیستند و نقل کلام خود فرد، بی‌ادبی نیست. الآن من یک جمله‌ای گفتم، شما بعد از جلسه عین جمله‌ی من را برای من پخش بکنید که من نمی‌گویم بی‌ادبی کردی، می‌گویم کلام خود من را گفتی. خوب یا قبول دارم یا ندارم. این‌که می‌گویم اسلام اموی یک مثال می‌زنم ببینید.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-3-300x200

بغض بعضی از علمای اهل سنّت نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام)

اسم یکی از مراجع تقلید مهمّ وهابیّت او محمّد صالح بن عثیمین است؛ عزیزانی که حج مشرّف شدند، احتمالاً آن بسته کتاب‌هایی که به آن‌ها هدیه دادند اگر دیده باشند، دو جلد از آثار ایشان را به زبان فارسی، به حجّاج ایرانی هدیه می‌دهند. محمّد صالح بن عثیمین. 1421 ظاهراً از دنیا رفته است. کمتر از 20 سال است و این از نوادر روزگار وهابیّت است. می‌خواهم چه عرض بکنم؟ می‌خواهم عرض بکنم بله بعضی از آن‌ها بغض دارند.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-2-300x200

بی‌احترامی بن عثیمین نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

ایشان در شرحی که به صحیح مسلم نوشته است منتشر شده است، حاصل درس‌های او در مسجد الحرام بوده است. هم صوت آن است، هم کتاب چاپ شده است. می‌گوید: پرسیدند ذیل این روایت که صدّیقه‌ی طاهره با خلیفه قهر کرد. می‌گوید: خدا از فاطمه بگذرد، انسان در خشم عقل خود را از دست می‌دهد و کار نابخردانه انجام می‌دهد. ایشان گفته است کتاب کمتر از ده سال پیش چاپ شده است. من اگر اعتراض بکنم این چه بی‌ادبی است، باید جلوی من را بگیرند. من چه کار بکنم که او یک چنین حرفی را زده است، منتشر شده است. البتّه همه این‌طور نیستند ولی می‌خواستم عرض بکنم این‌طور هم نیست که شما خیال بکنید هیچ کسی این‌طور نیست. صراحتاً (معاذ الله) نسبت بی‌عقلی می‌دهد. اگر یک شیعه این را راجع به یک اعرابی که یک روز، یک لحظه پیغمبر را دیده بود می‌گفت، حکم اعدام او را صادر می‌کردند. او به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) چنین نسبتی را می‌دهد و اعتراض به این‌که چرا این حرف زده شده است که بی‌ادبی نیست. خوب او گفته است و منتشر شده است.

احترام آلوسی یکی از علمای اهل سنّت به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

از آن طرف هم افرادی را داریم که ادب را رعایت کردند، از جمله آن افراد یکی از علمای مهمّ سلفی حنفی عراق است که پدر جدر خاندان آلوسی محسوب می‌شود. خاندان آلوسی خاندانی است که چندین و چند عالم بزرگ دارند و اتّفاقاً نوادگان او طرفداران ابن تیمیه هستند، خیلی هم به وهابیّت خدمت کردند امّا پدر بزرگ این‌ها تفسیری به نام روح المعانی دارد که تفسیر بسیار مهمّی است. عزیزان اهل تفسیر به تفسیر المیزان علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشّریف) رجوع بکنند، می‌بینند دائماً مرحوم علّامه مباحث این کتاب را کتاب آقای آلوسی را- یا نقل می‌کند و می‌پذیرد یا نقل می‌کند و آن را نقد می‌کند. بالاخره علّامه حرف‌های من را که نمی‌گوید، حرف‌های یک آدمی که قابل اعتنا است را نقل می‌کند. او در ذیل سوره‌ی انسان یک جمله‌ای می‌گوید. می‌خواهم بگویم اهل سنّت منصف هم وجود دارند. بنده نمی‌خواهم بگویم این حرف‌ها را همه می‌گویند. عرض کردم نوک پیکان بحث ما با اهل سنّت نیستند. این‌ها وارثان مطالب تحریف شده هستند، خبر ندارند.

تفسیر آلوسی بر سوره‌ی انسان و عظمت شأن حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تفسیر او

می دانید شیعیان می‌گویند سوره‌ی انسان در شأن صدّیقه‌ی طاهره و امیر المؤمنین (علیه السّلام) نازل شده است که به مسکین و یتیم و اسیر غذای خود را دادند و در حال روضه اطعام کردند و آیات در شأن آن‌ها نازل شد. یک تعبیری دارد، انصافاً شیعه‌ها این تعبیر را نگفتند، خیلی تعبیر لطیفی است. می‌گوید: خدا در قرآن هر وقت خواسته است راجع به بهشت و صفات بهشت و صفت مادی بهشت به ویژه صحبت بکند، آن‌جایی که از میوه و «قُطُوفُها دانِيَةٌ»[4] و «فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ»[5] و هر چه دوست داشته بخوری وجود دارد و نعمات مادی بهشت را هر وقت خواسته است وصف بکند، شاخص‌ترین نعمت مادی بهشت، لذّت مادی در بهشت حور العین است. جاهایی که وجود دارد، معمولاً این‌طور است.

علّت بیان نشدن نعمت حور العین در سوره‌ی انسان از نظر آلوسی

آلوسی می‌گوید ولی در سوره‌ی انسان با این‌که خدا چندین و چند نعمت بهشتی را بیان کرده است، از حور العین اسم نبرده است. از سندس و استبرق و «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ»[6] و «شَراباً طَهُوراً»[7] و این‌ها حرف زده است، ولدان مخلّدون گفته است امّا از حوری حرف نزده است. می‌گوید: می‌دانید چرا؟ چون این آیات در شأن فاطمه (سلام الله علیها) است. «رِعَايَةً لِحُرمَةِ البَتول وَ قُرةِ عَينِ الرَّسول»[8] در برابر فاطمه (سلام الله علیها) حوری هیچ رنگ و آبی ندارد. از این تعابیر لطیف هم وجود که این را یک سنی هم گفته است. افرادی را هم داریم که منصف هستند. «رِعَايَةً لِحُرمَةِ البَتول وَ قُرةِ عَينِ الرَّسول» خدا در این سوره این همه از نعمات مادی حرف زده است، شاخص‌ترین را نگفته است؛ چرا؟ چون سوره‌ی انسان در شأن صدّیقه‌ی کبری (سلام اله علیها) نازل شده است و همه این بهشت و مافیها اشعه‌ای از خورشید وجود فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است. لذا حرمت حفظ کرده است.

حفظ حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در کلام خدا

 بله خدا برای این‌که بخواهد درباره‌ی صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) صحبت بکند، حرمت حفظ می‌کند. درد این‌جا است که آن کسانی که باید حرمت حفظ می‌کردند، نکردند و از این تعابیر فراوان است. ناچار بودیم مقدّمه را طولانی بکنیم که اگر شبهه وجود دارد کمتر بشود. البتّه این بحث‌ها مفصّل است، ممکن است سؤال عزیزی باقی باشد باید جای دیگری بحث بکنیم.

بیان پیامبر دلیل بر عمل مسلمانان نیست.

بحث این بود که آیا پیغمبر برای جلوگیری از سقیفه وظایف خود را انجام داده است یا نداده است؟ شیعیان که می‌گویند: انجام داده است. می‌گوییم چه کار کرده است؟ عرض کردیم پیغمبر چهار محور کار انجام داده است. یکی از آن‌ها این است که یک مقدّمه‌ای عرض کردیم که این‌طور نیست که من و شما خیال بکنیم اگر پیامبر فقط بیان بکند و همه علم داشته باشند، لزوماً مطابق با علم خود عمل می‌کنند نه، آدمی که شهوت دارد، مطابق علم خود عمل اتّفاقاً مخالف علم خود عمل می‌کند. سارقان، شهوت‌رانان این‌ها، مجانین هستند، دیوانگان هستند؟ یا نه بهره‌ای از عقل دارند، به کار نمی‌بندند، این‌طور نیست خیال بکنید پیغمبر بیان می‌کرد کار تمام بود. ماجرای افک را برای این‌جا مثال زدیم و حدود 80 دقیقه هم بحث کردیم.

بیان شاخص‌های دشمنان در کلام رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

بعد عرض کردیم پیغمبر خاتم اتّفاقاً شاخص‌های دشمنان را معرّفی کرد که در درون هر کسی این شاخص‌ها وجود دارد، اگر عناد ندارد، این شاخص‌ها را از خود دور بکند. یکی از این شاخص‌ها چه بود؟ تخلّف از اعمال عبادی مثل نماز بود. بحث کردیم. دو تکذیب خدا و رسول بود. بعضی از آن‌ها را شب گذشته عرض کردیم. خوب بالاخره در کتب ما آمده است، در کتب آن‌ها هم آمده است؛ اسم آن هم آمده است که چه کسی گفت، موارد آن فراوان است شب گذشته حدیبیه و امثال حدیبیه را مثال زدیم الآن هم وقت نیست فقط اشاره می‌کنم.

رد کردن دلایل اهل سنّت برای ننوشتن وصیت توسّط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

بالاخره پیغمبر خاتم، پیغمبری که فرمود: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ» بر شما واجب است. پیغمبر واجب می‌کند از طرف حق وظیفه‌ای را که خود ایشان انجام نمی‌دهد؟! پنج میلیون پول از شما باقی ماند، وصیت بکن آن را چه کار بکنند. خوب پیغمبر چرا وصیت نکرد؟ چهار تا مثلاً جمله نوشتن چه مشکلی داشت که می‌گویید وصیت نکرد. همسر پیغمبر عایشه می‌گوید: پیغمبر وصیت نکرد. خوب چرا پیغمبر وصیت نکرد؟ چطور توجیه می‌کنید امّت را رها کرد؟ بعد باز خود شما نقل می‌کنید که خواست مطلبی بنویسد، مکتوب بکند، در منابع شما هم وجود دارد، نسبت به پیامبر فحاشی کردند، نسبت هذیان دادند. خوب دادند یا ندادند. این نسبت وجود دارد یا ندارد؟

تکذیب عملی خدا و رسول توسّط مسلمانان صدر اسلام

تکذیب خدا و رسول را شب قبل عرض کردیم، تکذیب خدا و رسول را کسی جرأت نداشت جزء مسلمان‌ها باشد بلند بشود بگوید: پیغمبر دروغگو است این که دیگر نامسلمان بود. تکذیب چطور بود؟ عملاً تکذیب می‌کرد. می‌آمد می‌گفت: این چه فتحی است؟ این تکذیب است دیگر. یا می‌فرماید: «أَكْتُبْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»[9][10] بگوید: نمی‌فهمد چه دارد می‌گوید، این‌قدر درد او شدید است که (معاذالله) نمی‌فهمد. خوب این تکذیب است، اگر اسم این را تکذیب نگذاریم، چه چیزی بگذاریم؟ چه عنوانی به این بدهیم؟ از این موارد فراوان است، به همین قلیل اکتفا می‌کنم.

بغض امیر المؤمنین (علیه السّلام) از علائم نفاق

مرحله‌ی سوم پیغمبر فرمود: هم جدا این را فرمود، هم سه تایی فرمود که از علائم نفاق بغض علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) است. مثلاً در منابع برادران اهل سنّت مثل صحیح مسلم هم وجود دارد «يَا عَلِي‏ … لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ»[11] «لَا يُحِبُّهُمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضُهُمْ إِلَّا مُنَافِقٌ»[12] جز منافق کسی با تو دشمن نیست، جز مؤمن کسی تو را دوست ندارد. کسی که بغض تو را در سینه دارد، نفاق دارد. ابوذر، جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری و چهار صحابه‌ی دیگر گفتند «مَا كُنُّا نَعرفُ المُنافِقينَ فِي زَمِنَ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله)»[13] پیغمبر اجازه نمی‌داد منافقین به دلایلی، به صورت شخصی فاش بشوند؛

فرصت هدایت دلیل پیامبر (صلوات الله علیه) برای آشکار نکردن شخص منافق

خوب اگر قرار باشد یک نفر بیاید در مسجد، علم از پیش داشته باشد، یک به یک نگاه بکند به بعضی‌ها بگوید: بلند بشو برو تو را اعدام بکنند. خوب اصلاً این طرف دنیا آمده است که چه کار بکند؟ اگر منافقی هم توبه می‌کرد می‌گفت: یا رسول الله بقیه را لو بدهم؟ می‌گفت: فرصت هدایت را نگیرید.

شاخص پیامبر برای شناخت منافق

 امّا من شاخص می‌دهم مردم بشناسند. هفت تا از اصحاب می‌گویند ما زمان پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) منافقین را نمی‌شناختیم الّا به بغض آن‌ها از علی (علیه السّلام). یعنی طرف ظاهراً مسلمان بود با ما می‌رفت و می‌آمد ولی یک جایی فرصت به دست می‌آورد یک سقلمه‌ای به شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌زد.

علّت تخریب شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط منافقین

در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه هم اشاره به این شده است «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ»[14]؛ آن‌جا داریم کسانی که خیلی به پیغمبر نزدیک هستند، این‌ها (منافقین) مدام پشت سر نزدیکان پیامبر حرف می‌زدند. دیدید دانش آموزی که سر کلاس خیلی درس خوان است و این‌ها به او می‌گویند: لیمو شیرین و چه چیز خون و این‌ها؛ نمی‌توانند تحمّل بکنند، حال هم ندارد شاگرد اوّل باشد. مدام او را تخریب می‌کنند وجود آن شاگرد اوّل… یک نفر 20 شده است، بقیه‌ی دو و سه شدند. اگر همه دو و سه می‌شدند می‌گفتند: امتحان سخت است، تکرار بکنید روی نمودار ببرید. ولی یک نفر20 سال شده است می‌گویند: امتحان 20 داشته است. خوب جنگ‌هایی اتّفاق می‌افتد، این‌ها فرار می‌کردند، تنها می‌گذاشتند، حیدر کرّار یک تنه حفظ می‌کرد طبیعتاً وجود او مخرّب شخصیت دیگران بود. لذا نسبت به او بغض داشتند. منافقین این‌طور بودند.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-1-300x200

کراهت بیان فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط یکی از همسران پیامبر

هفت نفر از صحابه‌ی پیغمبر می‌گویند: ما می‌خواستیم ببینیم چه کسی منافق است، نگاه می‌کردیم علی (علیه السّلام) رد می‌شود چه می‌گوید. یک تکه می‌اندازد یا نمی‌اندازد. این‌ها مباحث کتاب‌های ما نیست، حالا من دیگر احتیاط می‌کنم نمی‌گویم کدام یک از همسران پیغمبر. در صحیح بخاری این‌طور آمده است می‌دانید چه کسی پیغمبر را از این خانه در مریضی به آن خانه جا به جا کرد. به آن همسر گفتند: خانم بفرمایید کدام شخص، چه کسانی بودند؟ گفت: فضل بن عبّاس بود و یک نفر دیگر. عبدالله بن عبّاس گفت: می‌دانید آن یک نفر دیگر چه کسی بود؟ آن یک نفر دیگر علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) بود. پیغمبر را که ترک نمی‌کرد ولی این خانم تحمّل نقل اسم علی را به کنار آن یک فضیلتی باشد ندارد؛ لذا چون امیر المؤمنین پرستاری از پیغمبر می‌کرد، می‌گوید: یک نفر دیگر. خوب این‌ها را نقل کردند و این‌ها یک صدم آن چیزی که باید به ما می‌رسیده است، نیست. این‌ها منابع معتبر درجه‌ی اوّل آثار این برادران است. بغض نسبت به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دیگر لعن ایشان به جمیع منابر و این‌ها را اصلاً فرصت نیست، وارد آن نمی‌شوم. دشنام‌هایی که دادند را وارد نمی‌شوم. بعضی از دشنام‌ها در تاریخ اسلام است که تا می‌گفتند، ذهن همه به سراغ امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌رفت، این‌قدر تکرار شده بود.

قابل جمع نبودن محبّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) و دشمنان ایشان

پیغمبر نفرمود: بغض علی نفاق است؟! خوب اگر منافق نیستی، خود را از این علامت مهم دور بکن. یا دیگران کسی را که علامت بغض و نفاق دارد، کنار بگذارند. نمی‌شود که من هم علائم بغض را، نفاق را بدانم هم کسی که بغض علیّ بن ابی‌طالب داشته باشد را دوست داشته باشم؟!

اختلاف نداشتن شیعه و سنی در مورد حدیث محبّت و ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

  یک مثال بزنم که می‌خواهم بگویم علم لزوماً کارگر نیست. یک روایتی وجود دارد که الحمدلله شیعه و سنی در آن هیچ اختلافی ندارند که این جمله‌ی پیغمبر است «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[15][16] دیگر سر این روایت که الحمدلله اختلاف نیست. الحمدلله تواتر آن، قطعی الصّدور بودن آن روشن است. ذهبی عالم برجسته‌ی اهل سنّت می‌گوید: «أتيَّقَنُ أنَّ رَسول الله قَالَهُ» شک ندارم، یقین دارم این جمله را پیغمبر گفته است. من می‌گویم «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» چه کسی گفته است یعنی امام. امام نه آقا، همان که شما می‌گویید، یعنی باید علی را دوست بدارید.

علّت عمل نکردن به حدیث غدیر توسّط اهل سنّت

 خوب این را که قبول دارید پیغمبر گفته است؟ یک عدّه بودند که در جنگ‌ها مقابل امیر المؤمنین (سلام الله علیها) جنگیدند، دشنام دادند، چطور هم آن‌ها را دوست دارید، هم علی را دوست دارید؟ باید یک بار برگردید این‌ها را بررسی بکنید. اصلاً حدیث غدیر همان است که شما می‌فرمایید، محبّت به امیر المؤمنین واجب است. دیگر انصافاً کمتر از این که نیست. شکّ هم نیست، جمله‌ی نبوی است. به چه دلیل آن را کنار می‌گذارید؟ بالاخره بعضی از اصحاب پیغمبر در جنگ‌ها مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) کشته شدند. پس این‌که بگوییم اگر پیغمبر می‌گفت لزوماً، عمل می‌شد ابدا این‌طور نیست. اگر خدایی ناکرده انسان بررسی نکند عقلانی، یا شهوات خود را کنار نگذارد، نمی‌تواند درست تصمیم بگیرد. حبّ و بغض نمی‌گذارد و این حبّ و بغض مختصّ به غیر شیعه نیست.

علقه‌ها و شهوات عامل کنار گذاشتن حق

علّت من یک مثال از یک شیعه می‌زنم که ببینید چیز عجیب و غریبی نمی‌گویم یک چیزی اخیراً نسبت به یک سردار جنگی منتشر کردند من نمی‌دانم این درست است یا نه، این را مقدّمه‌ی مثال خود قرار می‌دهم لذا اسم آن سردار بزرگوار را نمی‌برم. نقل کردند یک سردار بزرگواری گفته است: ما تهرانی بودیم، فرمانده لشکر 27 حاج همّت شهررضایی بود. ما نمی‌توانستیم این را قبول بکنیم ما بچّه تهران‌ها -حالا شاید هم دروغ به او بستند این ورودیّه‌ی آن مثال من است- این فرمانده باشد و ما بچّه تهرانی‌ها زیر دست او باشیم، لذا زیر آب او را می‌زدیم. ممکن است این اتّفاق افتاده باشد. بنده مطمئن نیستم. ممکن است انسان یک لحظه خدا را فراموش بکند و شهوات و علقه‌های خود را به حق مقدّم بکند، ممکن است.

علّت انکار کردن سخن خیزرانی در مورد امامت امام هادی (علیه السّلام) توسّط مرجع آن زمان

در کنار کافی ما است؛ وقتی امام هادی (علیه السّلام) به امامت رسید؛ شیعیان به سراغ خیزرانی که خادم امام جواد (علیه السّلام) بود رفتند. گفتند: آقای خیزرانی تو همیشه پیش امام جواد (علیه السّلام) بودی، آیا تو از امام جواد (علیه السّلام) وصیت نسبت به شخصی شنیدی؟ من دارم یک مثال شیعی آن را هم می‌زنم. گفت: بله که شنیدم. امام جواد، امام هادی (علیهما السّلام) را بعد از خود معرّفی کرد. گفتند: شاهد هم داری؟ گفت: بله که دارم فلانی مرجع تقلید قمیّین. خیلی آدم مهمّی است اسم او را نمی‌برم. ما هزاران روایت در کتب اربعه‌ی خود را از این آدم داریم، بسیار آدم مهمّی است. به سراغ او رفتند. گفتند: آقای فلانی خیزرانی می‌گوید شما هم بودید امام جواد (علیه السّلام) فرمود: بعد از من امام، امام هادی (علیه السّلام) است. گفت: من به یاد نمی‌آورم. گفتند: عجب! به یاد نداری. خیزرانی می‌گوید، خادم امام! گفت: نه من به یاد نمی‌آورم. به سراغ خیزرانی رفتند. روایت برای کافی است. گفتند: آقا می‌گوید به یاد نمی‌آورم. گفت: مباهله می‌کنیم. می‌دانید مباهله یعنی به ذات حضرت حق جلّ و اعلی قسم می‌خورند که اگر دروغ بگویند نابود بشوند، ملعون باشند. آمدند به این آقای بزرگوار که از مراجع بزرگ شیعه است -در همان قرن سوم و اوائل قرن سوم- گفتند که: پس بفرمایید مباهله، چون این ادّعا می‌کند. او ترسید. گفت: الآن به یاد می‌آورم. بله امام هادی (علیه السّلام) امام است. گفتند: چرا انکار کردی؟ گفت: من عرب اصیل قحطانی هستم، خیزرانی عجم است، افتخار انعقاد امامت امام هادی (علیه السّلام) با کلام یک عجم، من نمی‌توانستم این را قبول بکنم.

تعصّب اهل سنّت، علّت عدم عمل به بعضی از دستورات پیامبر (صلوات الله علیه)

پس من چیز عجیبی خدمت شما عرض نمی‌کنم که پیغمبر (صلوات الله علیه) نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و ده‌ها مثال، مثل این دارم که برادران غیر شیعه یقین دارند از پیغمبر است ولی خلاف آن عمل می‌کنند. چرا؟ برای تعصّب.

وجود تعصّب مانع از عمل به فرمایشات در تمام گروه‌های سیاسی

 این تعصّب ممکن است به ما هم دست بدهد. متأسّفانه در رسانه‌های دو طرف سیاسی کشور -به لحاظ تاریخی که کار بنده تاریخ است- در نقد طرف مقابل بی انصافی به چشم می‌خورد. یک میله خیابان کج باشد، یک رئیس جمهور را مقصّر می‌کنند یا از آن طرف اگر یک قطره خون از بینی کسی بریزد، رقیب را مقصّر می‌کنند. خیلی از آن‌ها را خدا وکیلی برود ببیند، آدم می‌بیند که این‌ها حق نیست. خوب بله آدم نظر سیاسی دارد، نظر اجتماعی دارد ولی خدا وکیلی این دلیل برای مخالفت خوب است یا نه؟ ما که این‌قدر وحدت‌طلب هستیم، دنبال فرمایشات آقا هستیم در فضای جوّ سیاسی کشور نشریات دو طرف را نگاه بکنید، چقدر بی‌انصافی و دروغ به طرف دیگر نسبت داده می‌شود. بنده هم طرفدار یک جریان هستم، شما هم شاید طرفدار یک جریان دیگر یا هم فکر من باشید. امّا این دلیل نمی‌شود که من برای مخالفت با یک فردی هر دروغی بگویم یا هر دروغی را تقبیح نکنم. دومین مورد بیشتر اتّفاق می‌افتد. چون ما خبرگزار و روزنامه‌دار و نمی‌دانم پایگاه خبرپراکنی که نداریم ولی راحت نقل می‌کنیم.

Kashani-TadabireNabavi-13951123-ThaqalainSite-11-300x200

یک توصیه نسبت به نقد اشخاص

من یک توصیه‌ی برادرانه می‌کنم هر وقت دوستان بخواهند در مقابل من کسی را نقد بکنند، من از این حرف های پشت پرده ابدا گوش نمی‌کنم. چون حرف پشت پرده معلوم نیست چه کسی گفته است، صادق است یا دروغگو؟ چه کسی گفته است؟ سایت خود او گفته است، روزنامه‌ی او گفته است، دست خط او وجود دارد. ما در همین ادبیات خود در تاکسی خیلی از این حرف‌ها می‌زنیم. خود مسائل سیاسی آن حبّ و بغض‌زا است. خیلی باید دقّت کرد. وای از این تحلیل‌ها. هر جا کم می‌آوریم می‌خواهیم طرف را بکوبیم می‌گوییم تحلیل است. جایی نگفته است که بهتان به مؤمن حرام است الّا این‌که تحلیل باشد. نه این تحلیل است که این فلانی است، سند می‌خواهد.

بیان شاخص‌های کلّی نفاق توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)

می خواهم بگویم که این بی‌انصافی ممکن است حتّی از یک شیعه هم رخ بدهد. چه برسد به غیر شیعه. پس پیغمبر به صورت کلّی شاخص‌های منافقین را فرمود؟ بله فرمود و خدا می‌داند بنده بخواهم تا صبح مثال بزنم در ذهن من است از این مثال‌هایی که در منابع درجه یک مخالفین ما موجود است. چون می‌خواهم بحث را جمع بکنم به همین مقدار اکتفا می‌کنم و به بعد بعدی می‌روم.

تقبیح عمل یکی از همسران پیامبر در سوره‌ی تحریم

بعد بعدی این است که پیغمبر برای بعضی از اشخاص خاص آن لحظه‌ای که خطر احساس می‌کرد، نکند مردم حق و باطل را فراموش بکنند، آن‌جا اتّفاقاً افشاگری هم می‌فرمود. سوره‌ای داریم در قرآن کریم اسم آن تحریم است. در این سوره همسری از همسران رسول خدا یک عملی انجام داده است که آن عمل آن‌قدر قبیح بوده است که خدا مقابل یک زن لشکرکشی کرده است. خوب آدم یک خطایی می‌کند خدا هم می‌گوید در قیامت جزای آن را می‌بینید؛ «بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏» این‌جا می‌فرماید: «إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ»[17] تمام لشکر خود را به میدان می‌آورد. چرا؟ حالا قرآن را هم تعطیل بکنیم؟ این‌جا چه اتّفاقی افتاده است که خدا می‌فرماید: اگر بخواهید پشت به پشت هم بدهید، علیه این پیغمبر اقدام بکنید، «فَإِنَّ اللَّهَ … وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ» حالا یا صالح المؤمنین امیر المؤمنین است یا مؤمنان صالح؛ «وَ الْمَلائِكَةُ» و همه‌ی ملائکه «بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ» همه پشت به پشت پیغمبر می‌آیند دفاع می‌کنند. این همه لشکرکشی که چه؟ در مقابل یک زن؟! این همه لشکر برای یک زن آمده است، این باور کردنی است؟ آن هم مثلاً این بوده است که گفته است: یا رسول الله دهان شما بو می‌دهد. این‌طور گفتند دیگر. این باور کردنی است؟ چرا خدا این آیه را فرموده است؟ فرموده است که ما نخوانیم؟! این لشکرکشی را برای چه چیزی کرده است؟ برای یک مسئله‌ی خاص که مثلاً فرض کنید یکی از همسران پیغمبر که شیعه و سنی می‌دانند آن چه کسی است، مثلاً یکی از همسران دیگر پیغمبر، پیغمبر به خانه‌ی او می‌رفته است، شربت عسل به او می‌داده است، این حسودی می‌کرده است، گفته است: پیغمبر به خانه‌ی هر کسی آمد، به پیغمبر بگویید: ببخشید یا رسول الله می‌شود یک مقدار آن طرف‌تر بایستید، چون دهان شما بو می‌دهد. بعداً هم… خدا برای این لشکرکشی می‌کند؟ این را بپذیریم؟ آیه را حذف بکنیم، بگوییم: به شما چه ربطی دارد؟ بگوییم این آیه در مورد چیست؟ بگوییم به شما چه ربطی دارد؟

ترس ابن عبّاس نسبت به سؤال کردن از خلیفه‌ی دوم

ابن عبّاس در صحیح بخاری است- می‌گوید: یک سال می‌خواستم این را از خلیفه‌ی دوم بپرسم که این در مورد چه کسی است؟ یک سال! جرأت نمی‌کردم. چون یک مقدار مهیب بوده است. خلاصه یک روز می‌خواست به دستشویی برود، من آفتابه را گرفتم، به دنبال او راه افتادم. آفتابه‌دار حضرت شیخ شدم که در راه مثلاً گفتم یک سؤالی است یک سال است می‌خواستم بپرسم اگر اجازه بدهید، اگر الآن حال شما مساعد است. گذاشتم به دستشویی رفت و برگشت که شرایط طبیعی‌تر هم بود. -این‌ها در صحیح بخاری آمده است- این راجع به چه کسی است؟ چرا خدا لشکر کشی کرده است؟ می‌گویند: زن و شوهر دعوا بکنند چه کسانی چه کار بکنند؟! یک زن و شوهر در فامیل شما دچار اختلاف بشوند، شما کلّ فامیل را با چماق به در خانه‌ی او می‌برید؟ یک مسئله‌ی زناشویی اتّفاق بیفتد، خدا بیاید در قرآن لشکرکشی بکند! «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ» چرا؟ سر این‌که یک زن و شوهری سر یک لیوان شربت دعوا کردند؟ خدا وکیلی یک پدر بزرگی در فامیل شما این کار را با یک عروس و داماد بکند مثلاً یک دفعه یک ضربه داماد و یک ضربه به عروس بزند، نمی‌گویید: این خشونت برای چیست؟ یک مسئله‌ی خانوادگی است. چرا خدا یک مسئله‌ی خانوادگی را مطرح کرده است و این‌طور کوبیده است؟ این باورکردنی است؟ یا نه یک امر دیگر است. سوره‌ی تحریم چه زمانی نازل شده است؟ اواخر؟ این ماجرا چه بوده است؟ خیلی سؤال دیگر هم در همین آیات وجود دارد بدون این‌که نیاز باشد آدم روایات را ببیند. قرآن دنبال اختلاف‌افکنی است؟ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً»[18] را قرآن نگفته است؟ قرآن دنبال اختلاف‌افکنی نیست. ولی حقایق را هم باید گفت. از این مواردی که پیغمبر به صورت خاص فرموده هم داریم

زبیر بزرگترین ریزش تاریخ اسلام

 بحث گم نشود. مواردی بود پیامبر اکرم این‌ها را شاخص کلّی دادند که ما سعی کردیم مصداق آن را خیلی با احتیاط بگوییم، این اتّفاقات در تاریخ ذکر شده است. گاهی هم مصداق خاص گفتند. مثلاً سوره‌ی تحریم به عنوان مثال یا… خوب می‌دانید که برادران اهل سنّت ما نسبت به زبیر که داستان زندگی زبیر را بررسی بکنید از عبرت‌انگیزترین داستان‌های تاریخ اسلام است. به نظر حقیر بزرگترین ریزش تاریخ اسلام زبیر است. دو چهره‌ی شاخص مخالف سقیفه که در خانه‌ی صدّیقه‌ی طاهره جمع شدند علی (علیه السّلام) و زبیر هستند. تا سال 23 هجری زبیر تلاش کرد قبل از عثمان امیر المؤمنین به حکومت برسد؛ وقتی موفّق نشد در شورای شش نفره باز رأی به امیر المؤمنین داد. ولی همان بلایی که خطر روز انقلاب ما است، آقازاده‌های پر اشتها که معده‌ی آن‌ها از جزایر و استان‌ها هم بزرگتر است، ازدواج‌های اتئلاف‌های مصلحتی برای این‌که جبهه‌های سیاسی را بعداً بتوانند بگیرند، حقوق‌های نجومی سنگین که ذخایر گرفتند، این سه مورد عامل ریزش زبیر است.

کینه‌ی عبدالله بن زبیر نسبت به اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیه)

زبیر ازدواج کرد با دختر خلیفه‌ی اوّل، خواهر او عایشه بود و ایشان رهبری کرد و زبیر را کشاند و به جمل آورد. پسر او عبدالله بن زبیر که این‌قدر عایشه او را دوست داشت، کنیه‌ی عایشه امّ عبدالله است. و این همان کسی است که 40 تا خطبه‌ی نماز جمعه خواند، یک بار صلوات نفرستاد. می‌گفتند: چرا صلوات نمی‌فرستی؟ می‌گفت: پیغمبر اهل بیتی دارد، این‌ها پرو می‌شوند (معاذ الله) «إِنَّ لَهُ أُهَيْلَ سَوْءٍ»[19] (معاذ الله) اهل هم نه، اهیل، آن را مصغّر کرد. یک خانواده‌ی بدی (معاذ الله) پیغمبر دارد این‌ها پرو می‌شوند و او خیلی در جمل تلاش کرد که پدر خود را تا آخرین لحظه نگه بدارد و رشوه که باز هم من الآن بخواهم حرف بزنم ممکن است به کسی بربخورد در صحیح بخاری آمده است 59 میلیون درهم. یعنی این معده انصافاً ماشاءالله دارد. 59 میلیون درهم قریب به دو میلیون و نیم دینار می‌شود. یعنی شب به خانه رفتید عدد دو میلیون و نیم را ضرب در 4.24 گرم طلا بکنید. محاسبه بکنم یک چیزی حدود 10، 11 تن طلا بلکه بیشتر می‌شود. از عثمان گرفت. در صحیح بخاری آمده است. یک جفت کفش نو به ما بدهند، مجیز طرف را می‌گوییم، دیگر…

تلاش امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای نجات زبیر از جهنّم

بحث این بود که پیغمبر گاهی به افراد خاص روایات خاص هم می‌گفت. یکی تحریم را مثال زدیم، در مورد جمل این است وقتی امیر المؤمنین خواست با زبیر ملاقات بکند -یک چیزی بگویم که فضیلت امیر المؤمنین هم مجلس را زیبا بکند- امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) می‌خواست با زبیر صحبت بکند. امیر المؤمنین امام اهل وفای عالم است، یعنی معدن وفای عالم است. دوست ندارد زبیری که برای امیر المؤمنین و اسلام زحمت کشیده است، حالا به خاطر برخی گناهان اواخر عمر خود او در مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) با شمشیر حیدر کرّار کشته بشود خوب صاف جهنّمی می‌شد. لذا رفت با او صحبت بکند. بدون لباس نظامی سوار بر شتر شد و به وسط میدان رفت. فرمود: «أینَ زُبَیر» در منابع تاریخی این‌طور آمده است تا صدای «أینَ زُبیَر» به گوش عایشه رسید. در چادر بود، نمی‌دانست امیر المؤمنین (علیه السّلام) با لباس نظامی آمده است مثلاً مبارز طلبیده است که به میدان بیاید و با هم بجنگند یا کار دارد. به خواهر خود که همسر زبیر بود، گفت: خاک بر سر تو شد، باید رخت عزا بر تن بکنی. گفت: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا اسماء» تمام شد، زبیر مرد. از یک «أینَ زُبَیر» امیر المؤمنین. یعنی عایشه می‌داند اگر زبیر با آن همه سیف الاسلامی خود در مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) بایستد، دیگر نهایت یک و نیم سوت بگذرد، دو نیم شده است و روی زمین افتاده است. می‌گوید: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا اسماء» تمام شد، خبر دادند که علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) با لباس نظامی به میدان نیامده است، این‌ها خوشحال شدند گفتند: چند روز دیگر، چند لحظه‌ی دیگر هم زبیر زنده است. زبیر به سراغ امیر المؤمنین رفت. فرمود: به یاد داری، آمدم روایتی را یادآوری بکنم و بروم. آن روایت چیست؟ «إِنَّكَ سَتُقَاتِلُ عَلِيّاً وَ أَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ»[20] یک روزی شمشیر  به روی مبارک امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌کشی، در حالی که تو ظالم هستی. پس گاهی پیغمبر دستورات خاص هم داشت. یعنی سر به زنگاه می‌آمد چه کار می‌کرد؟ می‌آمد لو می‌داد، می‌آمد بیان می‌کرد.

نتایج بیان نشدن حرمت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

ماجرای عمار را دیگر همه شنیدند لذا روی آن توقّف نمی‌کنم گرچه حرف زیاد دارد. پیغمبر فرمود: عمار در جنگی که کشته بشود سپاهی که عمار را می‌کشد همه دعوت به آتش می‌کنند و سپاهی که عمار در آن سپاه است همه دعوت به بهشت می‌کنند این هم از روایاتی است که اهل سنّت از ما بیشتر برای آن روایت دارند و قبول دارند. لذا تاریخ می‌گوید در جنگ صفین و حتّی جمل، در جنگ جمل به طلحه گفتند: عمار در سپاه علی است رفت عقب ایستاد. مظلومیّت امیر المؤمنین را ببینید که عمار در سپاه علی است، عقب می‌ایستند ولی با علی می‌جنگند این از عجایب روزگار است. وقتی فضائل امیر المؤمنین بیان نشود، حرمت دشمنی با امیر المؤمنین بیان نشود، این‌طور می‌شود که حرمت عمار بیشتر رعایت می‌شود. در جنگ صفین هر سمتی که عمار بود، سپاه دشمن آن طرف حمله نمی‌کرد، آن طرف تیر نمی‌انداختند. چون ضایع می‌شدند.

جنگیدن پیامبر (صلوات الله علیه) برای اثبات قرآن و جنگیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای تأویل قرآن

پس پیغمبر در مورد استثنایی فراوان… یکی دیگر عرض بکنم. فرمودند: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ»[21] از میان شما یک نفر است من پیغمبر جنگیدم که ثابت بکنم قرآن کلام خدا است، از طرف خدا نازل شده است، شما مسلمان بشوید. بعد از من یک کسی می‌جنگد که ثابت بکند تفسیر صحیح قرآن چیست. گفتند: یا رسول الله او چه کسی است؟ فرمود: «خَاصِفُ النَّعْلِ» است. امیر المؤمنین داشت کفش پیغمبر را وصله می‌زد.

رجز عمار در جنگ صفین

عمار وسط صفین همه که رجز می‌خواندند که من چه کسی هستم، پسر چه کسی هستم. رجزها این‌طور است اوّل خود را معرّفی می‌کنند. عمار در جنگ صفین رجز می‌خواست بخواند به جای این‌که بگوید من چه کسی هستم، می‌گوید: «اليَوم نَضرِبكُم (اضربکم) عَلى تَأويلِهِ»[22] امروز داریم با شما می‌جنگیم بر سر اثبات تفسیر و تأویل قرآن.

                   ….                                    اليوم نضربكم على تأويله.     

  كما ضربناكم على تنزيله                                                ….»

یعنی روایت پیغمبر را رجز کرده بود. ای مردم به یاد دارید یک چنین چیزی هم بوده است.

تدابیر نبوی دو بعد دیگر هم داشت که دیگر وقت نشد وارد آن بشویم. از همین قدر روشن بشود که موضوع از چه قرار است. منتها اگر اهل حق از حق دفاع نکنند، بنی هاشمیان آبروداران، خواص از حق دفاع نکنند، حق ذلیل می‌شود و کار به جایی رسید که این‌طور شد که شد.

(روضه‌خوانی)


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– سوره‌ی حاقّه، آیه 23.

[5]– سوره‌ی زخرف، آیه 71.

[6]– سوره‌ی انسان، آیه 6.

[7]– همان، آیه 21.

[8]– روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، ج ‏15، ص 174.

[9]– بحار الأنوار، ج ‏30، ص 533.

[10]– صحیح بخاری، ج 6، ص 9، ح 4431

[11]– الأمالي (للصدوق)،   ص 134.  

[12]– صحیح مسلم، ج 1، ص 85، ح 129.

[13]– غرر الأخبار، ص 190.

[14]– سوره‌ی توبه، آیه 79.

[15]– الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏1 ، ص 287.

[16]– مسند احمد، ج 2، ص 71، ح 641.

[17]– سوره‌ی تحریم، آیه 4.

[18]– سوره‌ی آل عمران، آیه 103.

[19]– بحار الأنوار (ط بيروت)، ج ‏25، ص 238.

[20]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏32، ص 198.

[21]– همان، ص 301.

[22]– همان، ج ‏20، ص 337.