بمناسبت سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت اول) مراسمی در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار گردید که حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «احراق باب و چالش های وهابیت» پرداختند، مشروح جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برترین ادلّه بر امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
سال گذشته دربارهی اینکه در منابع عامّه شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) وجود ندارد یک گفتگویی با هم داشتیم. اگر دوستان به آن رجوع کنند بحث امروز ادامهی آن بحث است، اگر به آن هم رجوع نکنند یک بحث مستقلّی است. ماجرای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) خیلی برای شیعیان اهمّیّت دارد.
دو، سه جملهی کوتاه بخواهم عرض کنم که فرصت استدلال نیست، یکی از آنها این است که در بین ادلّهی برتری امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) برای امامت ایشان، هیچ دلیلی مثل شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نیست. این را دوستانی که بنده را میشناسند میدانند که حداقل 15 سال است روی این موضوع تمرکز دارم. یک وقت اگر برای عزیزی شکّ و شبههای است با افتخار حاضر هستم جواب بدهم که قوّت هیچ کدام از ادلّهی امامت امیر المؤمنین (علیه السّلام) حتّی غدیر مثل این دفاعی که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) کرده است نیست.
دفاع مظلومانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
از جهتی هم این دفاعی که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) کرده است خیلی مظلومانه است. برای اینکه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: «لَوْ كَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ) عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ»[4] اگر حمزه عموی من یا برادر من جعفر بود من اینطور غریب نمیشدم. یعنی آن کسانی که باید وظایف خود را انجام میدادند، انجام ندادند. وقتی آن خواصّی که وظایف خود را انجام ندادند نیامدند صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) به میدان آمد.
ماجرای به میدان آمدن صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) برای حکومت هزینه داشت. خیلی مختصر یکی دو مورد از هزینههای آن را عرض میکنم. امروز وقتی ما با منابع تاریخی مواجه هستیم، مسئلهی شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیامده است، مسئلهی وقوع احراق باب هم نیامده است. ما یک طور سؤال میکنیم، مخاطبین عصر آن واقعه یک طور از حکومت سؤال میکردند. هم ما را باید توجیه کنند، یعنی هم تاریخ را باید توجیه کنند، هم باید هم عصریهای خود را توجیه میکردند.
کتمان شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در منابع عامّه
برای توجیه هم عصریهای خود و توجیه ما الآن دچار تناقص جدّی هستند. یعنی یکی از گرفتاریهای مکتب خلفا این است آن مطالبی که آن زمان بیان شده است، به قول امروزیها مصرف داخلی داشته است، امروز به دست ما رسیده است. یعنی شهادت صدّیقه (سلام الله علیها) از منابع عامّه به دست ما نرسید، در منابع تشیّع وجود دارد. نه تنها در منابع تشیّع وجود دارد که حتّی در منابع آنها هم وجود دارد.
سال گذشته به این پرداختیم، یک مورد را که سال گذشته نپرداختم الآن عرض میکنم. مثلاً قاضی عبدالجبّار معتزلی سال 415 از دنیا رفته است، یعنی هزار و بیست و چند سال پیش از دنیا رفته است. قاعدتاً این کتاب را هم که سال آخر عمر خود ننوشته است، شما در نظر بگیرید حدود هزار و چهل سال پیش، هزار و پنجاه سال پیش این واقعه اینطور بوده است. میدانید قاضی عبدالجبّار خیلی مرد بزرگی در معتزله است. مرحوم سیّد مرتضی (اعلی الله مقامه الشّریف) در اشرافی سعی کرده است یکی از بحثهای او را در مُغنی (کتاب عبد الجبّار معتزلی) جواب بدهد.
قدمت عزاداری برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) از زبان قاضی عبدالجبّار
یک کتاب به نام تثبیت دلائل النّبوه دارد. الآن یک چاپ بیشتر از آن در دسترس نیست؛ به جلد 1، صفحهی 594 و 595 آن کتاب اگر رجوع کنید، میگوید: شیعیان امروز اهل بدعت هستند، علمای شناخته شدهی شیعه در اطراف ما همه اهل بدعت هستند. آن بدعت چیست؟ «يَدَّعونَ التَّشيُع وَ مَحبَّةِ رَسول الله وَ أهلِ بَيتهِ فَيبكُونَ عَلى فَاطِمة وَ عَلَى إبنَها المُحسن»، او میگوید: -هزار سال پیش دارد میگوید- شیعیان یک انحرافی دارند، آن هم این است که برای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) و فرزند ایشان عزاداری برپا میکنند. دیگر بقیّهی آن را نمیتوانم بگویم که میگوید: آنها «زَعموا» که به دست چه کسی سقط شد.
عمومی بودن مجالس عزاداری برای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
این نشان میدهد که شیعیان اگر در خانهی خود به طور شخصی گریه میکردند به چشم مخالفین نمیآمد؛ این گریه حتماً آن زمان رسانهای بوده است. چون قاضی عبدالجبّار شش، هفت نفر از علمای برجسته را میشمارد که در اطراف او صاحب حوزه بودند. میگوید: فلانی، فلانی، فلانی، اینها و طرفداران اینها، این کار را میکنند. میخواهد بگوید بدعت است. کاری نداریم که او چه میگوید.
سابقهی هزار ساله برای عزاداری حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امّا از لحاظ تاریخی معلوم است سابقهی عزای بر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) پیش از هزار سال است. او که نگفته است قبلاً هم نبوده است، میگوید این بدعت را الآن انجام میدهند، نمیگوید شروع آن کجا است. صراحتاً هم همین عبارت را میگوید: «فَيبكُونَ عَلى فَاطِمة وَ عَلى إبنَها المُحسن». نمیگوید برای اهل بیت گریه میکنند که شما بگویید برای امام حسین است، صراحتاً میگوید: برای صدّیقهی طاهره گریه میکنند.
بیان ماجرای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) توسّط خلیفهی دوم
آنها برای توجیه مردم زمان خود، در همان سدهی اوّل، به ویژه در دوران حکومت خلیفهی دوم مجبور شدند حرفهایی بزنند که آن حرفها حذف نشده است. چرا حذف نشده است، مثل شهادت نبوده است؟ برای اینکه این مسئله برای مردم زمان حکومت خلیفهی دوم که از بلاد مختلف بودند مطرح بود که ماجرای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) چه بوده است و آنها باید توجیه میکردند. آنها مثل ما که نبودند، حافظهی تاریخی آنها اینقدر کم نبود، مثل ما نبود که انقطاع ایجاد شود، حتماً باید خبری واصل شود بعد بگوییم نرسیده است. بله بنده هم میگویم در بین اهل سنّت خبر شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نرسیده است. طبیعی هم هست که نرسیده است. آنها باید مردم روزگار خود را توجیه میکردند.
علّت موضعگیری خلیفهی دوم در مورد ماجرای سقیفه
چند نفر شیعهی باغیرت هم آن زمان پیدا میشوند که در مورد یکی از آنها باید گفت: «أعاذَنا الله مِن شُرورِ أنفُسِنَا وَ مِن سَیِّئاتِ أعمَالِنَا»، این خدمت را کرده است ولی سقوط کرده است. اینها یک کاری میکنند که خلیفهی دوم مجبور شود موضعگیری کند و چون موضعگیری رسمی حکومتی کرده است، این موضعگیری امروز در تاریخ ثبت شده است. اگر او را وادار نمیکردند این مسئله هم امروز نبود، اگر نادیده میگرفتند آنها به بایکوت میگذراندند. اینها این طرف و آن طرف نشستند گفتند: اگر فلانی بمیرد ما دیگر این اشتباه را برای بار سوم تکرار نمیکنیم و با فلانی بیعت میکنیم. حتّی در صحیح بخاری این متن راه پیدا کرد. اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت میکنیم. شروع به مطالبهگری کردند و گفتند: سقیفه فلته بوده است.
معنای لغوی فَلته
فلته یا فجعه یعنی کار ناگهانی که منجر به پشیمانی میشود. به هر عمل شتابزدهای فلته نمیگویند. اگر به فتح الباری ابن حجر رجوع بفرمایید این وجود دارد. اگر یک کار شتابزدهای کنیم نتیجهی کار خیلی خوب باشد به این فلته نمیگویند. یک کار شتابزدهای کنیم در نهایت همه چیز خراب شود به این فلته میگویند، باید در آن پشیمانی باشد. ندامت دارد، در معنای لغت این است که منجر به ندامت میشود.
فشار افکار عمومی و اجبار خلیفهی دوم برای بیان ماجرای سقیفه
اینها این طرف و آن طرف میگفتند: اگر فلانی از دنیا برود ما با فلانی بیعت میکنیم. در منابع آنها سعی کردند بگویند یک نفر گفت یا یکی دو نفر گفتند. در منابع رسمی حدیثی. امّا در منابع تاریخی آمده است که رجالی گفتند، اقوامی گفتند. باید هم این درست باشد، اگر این نبود واکنش نشان دادن خلیفه نسبت به قول یک نفر عقلایی نبود.
عبد الرّحمن بن عوف که از صحنهگردانان اصلی سقیفه است، میگوید: به من خبر رسید، آمدم به خلیفه در مکّه گفتم. ظاهراً سال آخری که به حج رفته بود. حوالی سال 23 هجری -سال پایانی حکومت او- گفتم: اینها این طرف و آن طرف هر جا که مینشینند دارند راجع به این موضوع حرف میزنند. اگر یک نفر، یک قیلی یک جایی بود و هیچ اثر احتمال پیروزی و موفّقیّت و اینها نداشت… در تاکسی یک کسی چیزی بگوید که 20:30 نمیآید واکنش نشان بدهد، 20:30 هم واکنش نشان بدهد رئیس صدا و سیما واکنش نشان نمیدهد، رئیس صدا و سیما هم واکنش نشان بدهد دیگر بلا تشبیه ولی فقیه واکنش نشان نمیدهد. او گفت: نمیشود کار خطرناک است، من باید سخنرانی کنم.
قول خلیفهی دوم در مورد سقیفه، خبر رسمی در مورد این ماجرا
عبدالرّحمن گفت: اینجا مکّه است، مدینه نیست. مردم مدینه را نمیشد فریب داد؛ بالاخره دود را دیده بودند، باید یک طور این را توجیه میکردند. مردم بقیّهی بلاد که ندیده بودند. شبکههای اجتماعی نبود که فیلم بگیرند، یک چیزهایی شنیده بودند، اینها این طرف و آن طرف میگفتند: فلانی بمیرد با فلانی بیعت میکنیم. گفت: مکّه جای این نیست بیایی حرف بزنی، اینها به شهرهای خود برگردند همه جا پخش میشود که پخش شد این خبر رسمی سقیفه است. همهی منابع مهمّ تاریخی، خبر خلیفهی دوم را به عنوان خبر رسمی سقیفه نقل کردند، اصلاً ماجرای سقیفه از زبان خلیفهی دوم است. تمام کتابهای تاریخی را که نگاه کنید از قول او رسیده است.
علّت آن چیست؟ علّت این است که پایان حکومت خود خطر از دست دادن حکومت بعد از خود را احساس کرده است، این صراحت متن است و معلوم است بحران در حدّی بوده است که ایشان مجبور شده است بیاید سخنرانی کند. ما راجع به این چند شب در جایی بحث کردیم، نمیخواهم همهی آنها را اینجا مطرح کنم، میخواهم یک عبارتی را بخوانم که بحث مهمّی است و محقّقان معاصر آنها در این موضوع به مشکل برخوردهاند. دارم مقدّمه عرض میکنم، و الّا این بحث مفصّل است در جایی دیگر چهار، پنج شب بحث کردیم. او مجبور شد واکنش شد، لذا سخنرانی کرد. در آن سخنرانی اضطراب متن واضح است.
ثبت خشونت شدید خلیفهی دوم در تاریخ
کسی که برای اینکه اهداف او پیش برود از هیچ خشونتی فروگذار نبود، هر کاری میخواست بکند میکرد. اگر در کوچهای وارد میشد که یک مرتبه صدای او میآمد… چند نقل تاریخی دارد که زنی باردار میشنید خلیفه به محلّهی آنها سرکشی کرده است فرزند خود را سقط میکرد! این را تاریخ نقل کرده است و نیازی هم نمیدید خیلی دادگاهی کند.
در مواردی داریم برای مسائل کوچکی که او مجازات در نظر گرفته است اصلاً محاکمه نکرده است، مستقیم رأی صادر کرده است و طرف را شلّاق زدند. مثلاً یکی از اصحاب متّهم میشود به اینکه به خاطر زیبارویی او زنی شوهردار به او علاقمند شده است، متّهم میشود که زن به او علاقمند شده است 400 ضربه شلّاق به او میزند! در منابع آنها است. او نیازی نمیدید که بیاید استدلال و حکم شرعی بیان کند، حکم او حکم بود. بعداً هم به امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتند: «عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ» و سیرهی این دو نفر.
تزلزل پایگاه مردمی خلیفهی دوم و سخنرانی او در مورد ماجرای سقیفه
ولی با این حال در این سخنرانی چند بار قسم خورده است. «إِنَّا وَ اللَّهِ مَا وَجَدْنَا»[5] برتر از مبایعت با خلیفهی اوّل. چرا قسم میخوری؟ معلوم است پایگاه مردمی متزلزل است، او نمیتواند برش داشته باشد (نمیتواند با قدرت حکمرانی کند). همین جهت هم باعث شد که ایشان بعد از خود خلیفهی مستقیم تعیین نکرد، چون مورد قبول امّت واقع نمیشد و زمینه برای به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام) فراهم میشد. اینجا جزئیات زیادی وجود دارد که نمیخواهم وارد آن شوم.
گزارش خلیفهی دوم از ماجرای سقیفه
گزارشی که کرده است اینطور است: وقتی پیغمبر از دنیا رفت «أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا»، انصار با ما مخالفت کردند. شما چه کسی هستید که انصار با شما مخالفت کند؟! پیغمبر وصیّت کرده بود؟ کار دست شما بود؟ انصار با ما مخالفت کردند. «وَاجْتَمَعُوا … فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ»، علی و زبیر هم با ما مخالفت کردند و به خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) رفتند. شما چه کسی بودید که با شما مخالفت کردند؟ معلوم است که دارد گزارش رسمی حکومتی خود را برای توجیه مردم میدهد.
«وَ اجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ»، مهاجرون بودند که پیش ما جمع شدند. این هم باز واقع نیست، چون معلوم است که مهاجران جمع نشدند، دو نفر جمع شدند، یکی خود این آقا و یکی هم ابو عبیده که عرب به او جرّاح میگوید؛ بعضی خیال میکنند که او مثلاً فوق تخصّصی جراحی داشته است! ولی جرّاح یعنی قبرکن. این دو نفر آمدند، کجا مهاجرون آمدند؟! گزارش آقا اینطور است.
خلاصه میکنم، میگوید: ما رفتیم با انصار صحبت کردیم، انصار هم «کَالچوب» بودند! (اصلاً قدرت فهم نداشتند) گفتیم: باید امامت از قریش باشد، اینها همه گفتند: باشد شما راست میگویید، پس حالا یکی ما و یکی شما، مثلاً یک طوری این را برد برد کنیم. گزارش خلیفه اینطور است. ما گفتیم: نمیشود، مهاجرون قبول نمیکنند. گفتند: باشد، یک وزارتی چیزی هم به ما بدهید و همه آمدند بیعت کردند، بدون مخالف. گزاره برگ معروف اینطور است. این را که صحیح بخاری و منابع دسته اوّل خبرگزاری آنها منتشر کردند؛ دیگر چه بر سر خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) آمد در آن وجود ندارد. این را منتشر کردند.
روایت ابن ابی شیبه در مورد ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
امّا مردم مدینه که بالاخره یک چیزهایی دیده بودند، حداقل دود را دیده بودند اگر همه هم جمع نشده بودند. برای اینها باید یک چیز دیگری هم درست میکردند، شهادت هم که نمیشد گفت، اصلاً گفتنی نبود. لذا یک اَسلَمی داریم که به این اسلم عدوی یا اسلم عمری میگویند. یعنی از طرفداران سرسخت خلیفه است، یک خبری از واقعه بیان کرده است؛ طبیعی است که او آنقدری که مجبور شده است بگوید و صلاح دانسته است بگوید را گفته است. این متن کجا آمده است؟ این متن در مصنّف ابن ابی شیبه آمده است. عبارت مصنّف ابی شیبه که سند آن صحیح است، مورد اتّفاق اهل سنّت است این است.
تلاش خلیفهی دوم برای فراموش شدن ماجرای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
قبل از آن یک نکته عرض کنم؛ کاری که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) با اینها کرد، با توجّه به شخصیّتی که داشت، سیّدهی نساء اهل الجنّه بود، بهتر بود فراموش شود، بهتر بود ماست مالی شود (بهتر بود توجیه شود). لذا شما میبینید در برابر روایات قهر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) که فعلاً محلّ بحث من نیست، روایتی را از یک شخصی به اسم شعبی که حدود 20 سال بعد از واقعه به دنیا آمده است و قطعاً مرسله است نقل میکند. به جهت اینکه 20 سال بعد به دنیا آمده است؛ 10، 15 سال هم طول بکشد تا طرف بفهمد چه اتّفاقی افتاده است. مستقیم از واقعه نقل کرده است که این دو نفر به خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) رفتند با او آشتی کردند، ایشان از اینها راضی شد و ماجرا به خیر و خوشی تمام شد. مثلاً ابن کثیر یا ابن باز میگویند: «أَصَحُّ الرِّوَایَات» در کتب ما روایتی است که از شعبی رسیده است.
تدلیس علمای اهل سنّت در مورد روایات رسیده از شعبی
دقّت کنید چه تدلیسی کردند. اگر اینجا سر کوچه بود، میگفتم: پدر سوخته بازی کردند! هم ابن اکثیر این را میگوید، هم ابن باز. ابن باز معاصر ما است، ابن کثیر برای 700 سال پیش است. میگویند: «أَصَحُّ الرِّوَایَات» روایتی است که «إِلَی الشَّعبی» به ما رسیده است. شما میگویید این شیخ شیعه گفت مرسل است، آنها میگویند «أَصَحُّ الرِّوَایَات»، نه تنها صحیح است بلکه اصح است.
بنده میگویم ماجرا این است، دقّت بفرمایید تدلیس اینجا است. میگویند: «أَصَحُّ الرِّوَایَاتِ إِلَی الشَّعبی» به ما رسیده است. یعنی سند ما تا شعبی «أَصَحُّ الرِّوَایَات» است. مشکلهی ارسال حل نشده است. از این بازیگری معلوم است یکجا یک مصیبتی داریم که باید این را یک طوری به خورد مردم بدهیم. اهل آن رجوع کنند میبینند، نمیگوید این اصحّ روایات مطلق است، کسی در این چیزها دقّت ندارد، میگوید: این «أَصَحُّ الرِّوَایَاتِ إِلَی الشَّعبی»، یعنی از چه کسی، از چه کسی، از چه کسی، تا به شعبی میرسیم، این سند از نظر ما هیچ مشکلی ندارد.
خود شعبی همان کسی است که میگفت: «لَم یَقرَءُ القُرَآن عَلِیُّ بنُ أَبِیطالب حَتَّی دَخَلَ عَلَی حُفرَتِهِ»، میگفت معاذ الله علی تا وقتی که مُرد قرآن نخوانده بود. این شخص، این پیغمبر زاده! ناصبی است. ناصبی هم نبود مرسل است.
تحریف واقعهی شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اینها نیاز داشتند یک طوری این مسئله فراموش شود. یک طوری ماست مالی شود (توجیه شود). لذا میبینید در بعضی از روایات خود که ضعف آن روایات بر خود آنها روشن است اینطور آمده است که خلیفهی اوّل –این را دارم قبل از آن میگویم که مقدّمه بگویم- رفت بر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) نماز خواند. روایت آن را ببینید. ذهبی در میزان الاعتدال – میزان الاعتدال یک کتاب رجالی است، برای ضعفای رجال است، یعنی در آن راویان ضعیف را جمع کردهاند- میگوید: عبد الله بن محمّد قُدّامی جزء ضعفای مشهور است که ما به خاطر او مشکلات زیادی داریم. یعنی چه؟ یعنی یک سری از روایات را این شخص جعل کرده است، یک سری مصائب از دست او به ما رسیده است، او وارد کرده است.
یکی این است، «مَنها»[6] این، «تُوفِّیَت فَاطمَةُ لَیلاً فَجاءَ أبو بَكر وَ عُمَر وَ جَماعَةٌ كَثيرة فَقَالَ أبو بكر لِعلى تَقدَّم فَصَّلِ» برو نماز بخوان. «قَالَ لَا وَ الله لَا تَقَدَّمَتُ»، نه، به خدا من نمیروم، شما مثلاً خلیفه هستید. خلیفه به زوج اولویت دارد. «أنتَ خَليفَةُ رَسول الله (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ سَلَّم) فَتَقدَّم أبو بكر وَ كَبَّرَ أربعا». بلند شد و نماز خواند و نماز میّت را هم همانطور که اهل سنّت میخوانند خواند.
قرائنی در دروغ بودن حدیث
نیازی نیست ما بگوییم، این قرائن نشان میدهد دروغ است، چون اگر افراد زیادی رفته بودند الآن آن قبر کجا است؟ گزارش میکردند. خود او میگوید ضعیف است. یک چیزی هم بگویم، اینجا نمیخواهم روضه بخوانم و الّا اینجا بیشتر مطلب عنوان میکردم. خود آنها گفتند این دروغ است، اگر هم نمیگفتند اگر افرادی داشتید که اینها در خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) آمده بودند و فرزندان صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را میدیدند، باید یک گزارش از یتیمهای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) میدادند.
خیانت بنی هاشم به اهل بیت
من نمیدانم مردم مدینه… بیشتر ناراحتی من از بنی هاشمیها است -به جز بعضی از خواص- که اینها چه غلطی میکردند؟! ما هیچ گزارشی از مردم مدینه و حتّی از بنی هاشم که خیلی در تاریخ نسبت به اهل بیت وظیفه نشناسی نکردند، یکی از آن موارد همینجا است، نداریم. بعضی از بزرگان بنی هاشم شهید شدند، ولی بنی هاشم چند بار با عمل بد خود به اسلام خیانت کرد. یکی در واقعهی کربلا است، یکی در اینجا. اینها نه تنها نیامدند دفاع کنند که خود امیر (سلام الله علیه) در آن نامهای که در نهج البلاغه اشتباهاً به عنوان خطبه ذکر شده است فرمود: من نه ذابّی داشتم، نه مدافعی داشتم، نه مساعدی داشتم، نه هوا خواهی.
احوال فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از شهادت ایشان
اینها نیامدند، اگر اینها آمده بودند بالاخره باید از احوال ایتام صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) یک خبری به ما میرسید. ما هیچ گزارشی نداریم. نگاه کنید شهدای مدافع حرم – خدا إنشاءالله عزّت آنها و خانوادههای آنها را در دنیا و آخرت بیشتر کند- از بالاترین سطح مملکت تا پایین به اینها سر میزنند، مقامات بالاتر مثل آقا عمیقتر. برای بعضی ممکن است اصلاً تبلیغاتی باشد، بالاخره میروند یک هدیهای بدهند، میبینید اینها رسانهای میشوند. به دیدار خانوادههای آتشنشانها میروند. یا واقعی یا تبلیغاتی.
کنار گذاشتن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان حکومت خلفا
این حکومت اینقدر امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بایکوت کردند و ایشان را طرد کردند که تحت فشار قرار بگیرد، از آنها یک گزارش حتّی ضعیف، حتّی جعلی نداریم که بگویند ما رفتیم به یتیمهای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) سر بزنیم، ببینیم حال آنها چطور است، یک جمله، نیم جمله خبر بیاورند.
ما در منابع تاریخی اهل سنّت از کودکی حسنین (علیهم السّلام) بعد از شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) هیچ چیزی نداریم. این نشان میدهد که اصلاً یا کسی جرأت نمیکرد به سمت این خانه برود تا زمانی که احساس کردند بحران تمام شده است، یا روی کینهای که داشتند نرفتند. فقط یک خبر در منابع شیعه آمده است که نمیتوانم برای شما نقل کنم که چیست. آن را هم ما داریم، آنها ندارند، حتّی در منابع قدیمی ما نیست.
اختلافات حضرت زهرا (سلام الله علیها) با خلفا
پس اینها نیاز داشتند به اینکه بگویند اختلافی نیست، نیاز داشتند صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) مقابل خلیفه قرار نگیرد. نیاز داشتند بگویند عدّهای میخواستند از این خانه سوء استفاده کنند و ما هم برای اینکه کسی از خانهی صدّیقهی طاهره سوء استفاده نکند این کار را نکردیم، خواستیم جلوی آنها را بگیریم، ما با فاطمهی زهرا کاری نداشتیم. نگاه کنید خبر بیشتر برای شما روشن میشود.
روایت احراق باب خانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در منابع اهل سنّت
در مصنّف ابن ابی شیبه این به سند صحیح است. «حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ عَنْ أَبِيهِ أَسْلَمَ»،[7] همین اسلمی که عرض کردیم که به او اسلم عمری میگویند. یعنی یکی از طرفداران سرسخت خلیفه این را منتشر کرده است. روزنامهی طرفدار خلیفه این را منتشر کرده است و این چون برای مصرف داخلی بوده است، ثبت شده است، امروز مانده است. میگویم معاصرین چقدر با همین روایت ناقص بیچارگی کشیدند. «أحِينَ بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ»، وقتی که با خلیفه بیعت گرفته شد، علی و زبیر…
این زبیر در افشاگری و وادار کردن خلیفه به اینکه این گزاره را منتشر کند نقش داشته است، «أعاذَنا الله مِن شُرورِ أنفُسِنَا وَ مِن سَیِّئاتِ أعمَالِنَا». گزارشهای تاریخی نشان میدهد عمّار، زبیر، در منابع ما تا موقعی که جناب سلمان از دنیا برود، اینها از کسانی بودند که این طرف و آن طرف مینشستند میگفتند: هر وقت فلانی از دنیا رفت، -نه اینکه ما الآن با او مخالف هستیم؛ نمیشد با او مخالفت کرد- میرویم با علی بیعت میکنیم.
یکی از اینها که از سردمداران آنها است و از همه مهمتر است، شخصیّت قریشی هاشمی است، پسر عمّهی پیغمبر و امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، زبیر است. اینجا هم هست، البتّه حرفهای تاریخی وجود دارد که وارد آن نمیشوم. «كَانَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ». «كَانَ يَدْخُلَانِ»، مدام میرفتند و میآمدند. «بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) فَيُشَاوِرُونَهَا»، سعی میکردند او را مدیریّت کنند، به او مشاوره بدهند، ایشان را همراه خود کنند. توجّه میکنید گزارشی که مانده است اینطور است، آنها سعی میکردند صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را تحریک کنند.
«وَ يَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ»، تا بتوانند این امر را برگردانند. یا اینکه خیلی این کار را تکرار کردند. «فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ»، وقتی این خبر رسید به «عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ»، رفت در خانه را زد و به خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) وارد شد. «فَقَالَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ»، ای دختر رسول خدا، «وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ»، به خدا محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است. «وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»، به خدا بعد از پدرت هم تو محبوبترین فرد نزد ما هستی.
اینها میخواهند چه کار کنند؟ شما را در مقابل ما قرار بدهند و ما شما را دوست داریم، دقّت کن. «وَ ايْمُ اللَّهِ»، به خدا سوگند، «مَا ذَاكَ بِمَانِعِي إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ»، اگر اینها بیایند در این خانه جمع شوند، من چه کار میکنم؟ «أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ الْبَيْتُ»، من دستور میدهم که این خانه را آتش بزنند. من میدانم تو نیستی، به اینها بگو که از تو سوء استفاده نکنند. «فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاءُوهَا»، اینها دوباره برگشتند. مدام میرفتند و میآمدند. میخواهند همان توجیهی که برای عایشه در جمل میکنند بکنند، میگویند میخواستند این کار را برای فاطمهی زهرا انجام بدهند. «فَقَالَتْ»، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) اینطور فرمود که: «تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي»، میدانید که این آمده است. «وَ قَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ»، اگر دوباره به اینجا بیایید تحصّن کنید، «لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ» خانه را آتش میزند.
«وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ»، قطعاً این کار را میکند وقتی قسم خورده است. «فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ»، بلند شوید بروید، به من چه کار دارید؟ هر کاری میخواهید انجام دهید خودتان انجام دهید.
کأنّ در این گزارش بین امیر (سلام الله علیه) و صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) فاصله است. ببینید خود شما چه کاری میخواهید انجام دهید، ببینید رأی شما چیست. «لَا تَرْجِعُوا إِلَيَّ»، دیگر اینجا نیایید، به یک جای دیگر بروید. «فَانْصَرَفُوا عَنْهَا فَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا»، رفتند و برنگشتند. «حَتَّى بَايَعُوا لِأَبِي بَكْرٍ»، تا رفتند بیعت کردند.
نقدهای وارده بر روایت
این گزارش که مصرف داخلی دارد نمیگوید که اینها در این خانه هم جمع شوند، اینها دست به شمشیر بردهاند؟ لشگر کشی کردهاند؟ اینجا چه کار میکردند؟ یک خانهای هم مخالف حکومت باشد، این مخالفت را تبدیل به عمل هم کردند، دیگر اینها نیست، آیا امیر المؤمنین (علیه السّلام) درصدد لشگر کشی بود؟ دنبال یار جمع کردن علیه شما بود؟ چون هر کدام از اینها را بگویید مشروعیّت آن حکومت آسیب میبیند. یا نه، فقط دوست نداشت با شما بیعت کند؟
وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به حکومت رسید عبد الله بن عمر بیعت نکرد، -ما خود را به جای مالک قرار بدهیم حق را به او میدهیم- مالک وقتی دید عبد الله بیعت نکرده است، یقهی او را گرفت و او را به داخل مسجد کشاند گفت: گردن او را بزنیم؟ این هم بیعت نکرده است. همه بیعت کردند. چون به او گفتند که بیعت کن، گفت: بیعت نمیکنم. گفتند: حمیل بیاور، یعنی یک ضامن بیاور پشت چک تو را امضا کند تو علیه ما کاری نمیکنی، گفت: حمیل هم نمیآورم.
او را نزد امیر المؤمنین (علیه السّلام) آوردند، گفتند: نه بیعت میکند، نه حمیل میآورد. حضرت فرمود: من حمیل او هستم، بگذارید برود، این لیاقت بیعت ندارد. خیلی عجیب است. من به مالک اشتر حق میدهم که آنجا… مالک در واقعهی احراق باب نبوده است، مالک از آن کسانی نیست که بتواند تحمّل کند. یک جایی این را بحث کردم و این را امروز هم میگویم که اگر مالک نبود امیر المؤمنین (علیه السّلام) قطعاً خلیفهی چهارم نمیشد. مالک وقتی عبدالله را میآورد میخواهد به مردم کوفه بگوید اتّفاقی افتاده است، ما هم الآن حداقل حق داریم گردن این را بزنیم؟
آن کسانی که در خانهی فاطمه (سلام الله علیها) جمع شدند چه کردند؟ فقط جمع شدند؟ برای چه شما با اینها برخورد کردید؟ اصلاً تهدید برای چه؟ مگر چه کار کردند؟ اگر دنبال لشگرکشی بودند باز دوباره حکومت خود شما آسیب میبیند.
کتمان واقعهی احراق باب
اینها چه کار کردند؟ این گزارشی است که اینها منتشر کردند برای اینکه بگویند ای اهل مدینه آن دودی که دیدید یا تهدید بوده است که در این نقل است، یا در خانه آتش آوردند یک مشعل هم او در دست خود گرفت، ولی تهدید کافی شد. آن دودی که دیدید دود تهدید بود نه احراق. این را راحتتر میشود جا انداخت، شایعه بوده است. 20 سال بعد، 15 سال بعد میگویند ماجرا چه بوده است؟ میگویند شایعه بوده است. راحتتر میشود گفت.
اصل آن را نمیشد انکار کرد. این نقل را آوردند. این نقل امروز به ما رسیده است، مصرف داخلی آن زمان داشته است، ما این نقل را که قبول نداریم. ولی همین نقل هم امروز برای اینها قابل پذیرش نیست. چرا؟ چون توجیه آتش زدن در خانهی سیّدهی نساء اهل الجنّه خیلی سخت است.
معیار صحابه بودن از نظر علمای اهل سنّت
ابن تیمیّه کتابی به نام «الصّارم المسلول علی شاتم الرّسول» دارد، کتاب در سبّ النّبی است. یک ضمیمه در اواخر آن در سبّ صحابه دارد. میگوید: «مَن وَصَفَهُم» یعنی «وَصفَهُم صَحابه بِالجُبن»، اگر کسی به صحابه نسبت ترس بدهد. شما میدانید وقتی صحابه میگویند امیر المؤمنین و حتّی خلفای خود را نمیگویند، هر کسی که مثلاً داشته با اسب میتاخته، از کنار مدینه رد میشده، یک لحظه پیغمبر را دیده باشد؛ یعنی یک لحظه در یک مکان با پیغمبر حضور پیدا کرده باشد و مسلمان باشد میگویند صحابه است. معلوم است آن اعراب بادیهنشین که یک بار پیغمبر را دیدهاند و مسلمان شدهاند همهی اینها PHD كه نداشتند! آیت الله که نبودند.
فتوای ابن تیمیّه در مورد مجازات توهین به صحابه
با این حال میگوید: «مَن وَصَفَهُم بِالجُبن»، اگر یک نفر نسبت ترس به صحابه بدهد، مثلاً بگوید کمی شجاعت خود را از دست داد، مثلاً در فلان جنگ مثل بز از کوه بالا میرفت! خود آنها گفتهاند. این مثل بز را هم خود آنها گفتهاند. این را هم نگوید، بگوید در جنگ میترسید، فرار میکرد. حداقل این است که شلّاق بخورد، باید حد بخورد یا تعذیر شود.
«مَن وَصفَهُم بِالجُبن أو قِلَّة العُلم»، مثلاً بگوید این صحابه که اعرابی بادیهنشین بود، این اعرابی خیلی باسواد نبود، سطح چهار خود را هنوز نگرفته بود، میگوید شلّاق بزنید، توهین است.
دستکاری اهل سنّت در احادیث احراق باب
حالا در این فضا میشود بگویی رفتند در خانهی وحی را آتش بزنند، تهدید کردند؟ امروز تحمّل این سخت است. لذا باید چه کرد؟ لذا باید آن را دستکاری کرد. لذا من سه متن معاصر برای شما میخوانم، ببینید همین روایتی را که مانده است سه مرتبه دستکاری کردهاند. این روایتی که از آثار آنها است، وای به حال روایات بالاتر!
مثلاً این کتاب برای ابن ابی عاصم شیبانی است که سال 287 از دنیا رفته است، چاپ کتاب 1993 یا 1413 است. اسم آن «المُذَکِّر وَ التَّذکیر و الذِّکر» است. میگوید: «فَلمَّا جَاؤوا فَاطِمَة قَالت إنَّ ابن الخَطاب قَالَ كَذا وَ كذا».[8] همین گزارش خود را هم تحمّل ندارند نقل کنند. ما این گزارش آنها را که قبول نداریم، توضیح دادیم اینها خواستند بگویند بین صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) و امیر المؤمنین (علیه السّلام) شقاق است. این یک مرتبه.
یک نمونه از روایات دستکاری شده در مورد احراق باب
روایت در فضائل الصّحابهی احمد حنبل همین متن آمده است، 1403 در مملکت العربیة السّعودیه چاپ شده است. جلد 1 آن، وصی الله بن محمّد عبّاس که از علمای وهابی عربستان است؛ میگوید: «رِجالُ الإِسناد ثِقات»، غیر از این نفر اوّلی که من نمیدانم. سند مصنّف ابن ابی شیبه این است. ابن ابی شبیه استاد بخاری است. میگوید: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ»،[9] از عبید الله بن عمر از زید بن اسلم، از اسلم. سندی که اینجا نقل شده است این طور است. آنجا از محمّد بن بشر فلان. اینجا اینطور است محمّد بن ابراهیم، از ابو مسعود، از معاویة بن عمر، از محمّد بن بِشر، بعد عبید الله بن عمر، بعد زید بن اسلم، بعد اسلم.
دو سه نفر را قبل از اینکه طریق ابن ابی شیبه را بگوید، احمد حنبل روایت میگوید. محقّق کتاب میگوید: رجال سند همه ثقات هستند به جز این نفر اوّل که در سند آن ابن ابی شیبه نیست، محمّد بن ابراهیم. روایت این است: «كَانَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّامِ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ فَيُشَاوِرَانِهَا فَبَلَغَ عُمَرَ فَدَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ»،[10] تا اینجا در آن روایت (روایت ابن ابی شیبه) هم بود. «فَقَالَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَحَدٌ مِنَ الْخَلْقِ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ وَ مَا أَحَدٌ مِنَ الْخَلْقِ بَعْدَ أَبِيكِ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْكِ»، تا اینجا هم عبارت شبیه آن است.
«وَ كَلَّمَهَا»، بعد با هم گفتگو کردند. توجّه کردید قسمت تهدید به احراق را گفت: «وَ كَلَّمَهَا فَدَخَلَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ عَلَى فَاطِمَةَ»، بعد از آن علی و زبیر آمدند. «فَقَالَتِ انْصَرِفَا رَاشِدَيْنِ»، دیگر نیایید.
داستان و در واقع روضهی باز را یک دکتر صلّابی مشهور دارند که از مورّخان معاصر است، کتاب او را در امارات چاپ کردهاند، او دیگر روضه را باز کرده است. کتابی به اسم تاریخ الخلفاء الرّاشدین دارد، قسم چهارم، أسمى المطالب في سيرة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، کتاب مفصّل هزار و چند صد صفحهای است. 1425 هم چاپ شده است. 2004 چاپ جدید آن است.
ببینید روایت را چطور میگوید. میگوید: «سَادساً»، روایت اینطور از خلیفه رسیده است، در مورد صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از خلیفهی دوم. «يَا بِنتَ رَسولِ الله مَا أحَدٍ مِن الخَلقِ أحَبُّ إلينا مَن أبيک»، هیچ یک از مردم برای ما از پدر تو محبوبتر نبود. «وَ مَا أحِدٍ مِن الخَلقِ بَعدِ أبيکَ أحَبُّ إلينا مَنکِ عَن أسلَمِ العَدَوی». عرض کردم به اسلم عدوی میگویند چون خلیفه بنی عدی است یا اصلاً عمری میگویند. «لَمَّا بُویِعَ لأَبِی بَکْر… کَانَ عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ یَدْخُلاَنِ عَلَى فَاطِمَةَ فَیُشَاوِرُونَهَا… فَلَمَّا بَلَغَ عُمَرَ فدَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبُّ» میگوید: تا اینجا «إسنادهُ صَحیح»، به مصنّف ابن ابی شیبه آدرس میدهد، جلد 14، صفحهی 567؛ دار السلفیّهی هند، بروید و پیدا کنید.
چون محمّد عوّامه که این کتاب مصنّف را تحقیق کرده است بعد از دار السلفیّه آورده در عربستان آن را چاپ کرده است، نسخهی دار السّلفیّهی اوّلیّه پیدا نمیشود. ما به دنبال این بودیم و این را پیدا کردیم. جلد 14، ص 567، همین روایتی است که ما خواندیم.
میگوید: تا اینجا سند صحیح است، «وَ هَذا هُو الثَّابِتُ الصَّحیح» تا کجا؟ تا آنجا که خلیفه گفت: تو محبوب ترین فرد هستی. «وَ الَّذی مَعَ صِحَّةِ سَندهِ ینَسَجِمُ مَعَ روحِ ذَلِکَ الجِیل وَ تَزکِیَةِ اللهِ لَه»، و نشان میدهد این با فضا سازگار است. تا کجا؟ تا اینجا که خلیفه آمده است و سر خم کرده است گفته است شما محبوبترین فرد برای ما هستید.
اضافه کردن به روایات اهل سنّت توسّط شیعیان
«وَ قَد زَادَ الرَّوَافِض فِی هذِه الرِّوایَة»، روافض یک چیزی در روایت اضافه کردهاند. «و اختَلَقُوا إِفکاً وَ بُهتَاناً وَ زوراً». اگر روافض یک مقدار به روایت ابن ابی شیبة استاد بخاری اضافه کردهاند و سند صحیح است، خود تو هم میگویی، از کجا معلوم که در بقیّهی جاها به آن اضافه نکرده باشند؟
یا باید دلیل بیاوری که اضافه شده است یا مثلاً فرض کنید هر چه هر کسی ضدّ ما گفت در روایات ما بود، ما بگوییم اضافه کردهاند، سنّیها اضافه کردهاند. این که نمیشود. به چه دلیل «وَ قَد زَادَ الرَّوَافِض»؟
مگر چه گفته است؟ در متن شما که آخر همه رفتند بیعت کردند، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) مخالفت کرد. «وَ قَد زَادَ الرَّوَافِض و اختَلقوا إفکاً وَ بُهتاناً و زوراً»، که گفتند: بله خلیفه گفته است من این کارها را میکنم. «وَ هِذهِ القِصِّه … لَم تَثبُت … وَ دعوى أنَّ عُمَر هَمَّ بِإحراقِ بِیت»؛ «هَمَّ» یعنی نه اینکه انجام داد، «هَمَّ بِإحراقِ بِیت فاطمه مِن أکاذیبِ الرَّافِضَه أعداءُ الصّحابه»
بعد میگوید این را در دلائل الإمامة، در کتابهای خود هم گفتهاند. چه ربطی دارد شلوغ میکنی؟ این در منابع شما است، سند هم صحیح است. باید ملاک بدهید به چه دلیل اضافه شده است؟ و الّا هر کجا در فقه قرار باشد صدر روایت را بگیریم… ذیل روایت را به چه دلیل رد میکنی؟ اینکه با مرتکز تو مخالف باشد که نمیتوانی روایت را رد کنی.
قهر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) با خلفا
اگر این که شما میگویید باشد و خلیفه رفت مقابل صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) سر خم کرد و گفت: شما محبوبترین فرد برای ما هستید، داعی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) بر اینکه قهر کرد، با اینها حرف نزد تا از دنیا رفت که در آثار شما وجود دارد چه بود؟ دیگر اصلاً دعوا حل شد، پس چرا میگویید که: «فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ»[11] چه داعی داشت؟
این اضطراب و این سه نوع کار سه نفر معاصر یکی بگوید: «كَلَّمَهَا»،[12] یکی بگوید کذا و کذا، یکی بگوید: اصلاً رافضیها اضافه کردند، این نشان میدهد که شما در باقی روایات چه کردهاید.
دستور ذهبی به از بین بردن روایات مخالف با عقاید اهل سنّت
حالا شما نگاه کنید بیدلیل نیست ذهبی میگوید: اگر روایتی دیدید که مطابق آنچه ما میدانیم نبود یا در آن مشاجرههای اصحاب را نقل کرده بود -حسّاسترین مشاجره و شقاق بین خلیفهی اوّل و دوم و صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) است- اصلاً باید سند را نابود کرد. ما توضیح دادیم این هم مصرف داخلی داشته است، آن موقع نقل کرده بودند که مردم خود را توجیه کنند.
توجّه اهل بیت (علیهم السّلام) به مخفی نماندن این اختلاف
ماجرای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را از هر طرف بیاورید خود اهل بیت خواستهاند این اختلاف مخفی نماند، همهی ائمّه سعی کردند این ماجرا به دست ما برسد. از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که چند متن مهم رسیده است. از سیّد الشّهداء (علیه السّلام) که وقتی به مردم بصره نامه نوشت قیام خود را شروع کند در طبری هم هست که فرمود: «فاسْتَأْثَرَ عَلَیْنا قَومُنا»،[13] روز اوّل حقّ ما را پایمال کردند، منتها ما صبر کردیم، برای جلوگیری از شقاق صبر کردیم، حالا میخواهم علیه یزید قیام کنم.
مرتبط بودن غصب خلافت و حکومت یزید
آن مقدّمه به این تالی چه ربطی دارد؟ میخواهی علیه یزید قیام کنی، یزید بد است، چرا او را میگویی؟ حکیم حرف میزند. اگر نسبتی بین یزید و قبلیها نبود چرا میگویی یک بار در گذشته حقّ ما را پایمال کردند، آن موقع مصلحت نبود، امّا الآن میخواهیم با یزید مبارزه کنیم. برای چه جملهی اوّل را میگویی؟ جملهی اوّل برای این است که بین یزید و آنها را ربط ایجاد کنی.
و الّا بفرمایید یزید که اصلاً آدم نیست، شرابخوار است، میخواهم قیام کنم. چه لزومی دارد؟ اصلاً بگو میخواهم به سنّت خلفا عمل کنم با شرابخوارها مبارزه کنم. چون فرزندان خلیفه را که برای شرابخواری حد میزدند بعضی وقتها خود او یک مرتبه اینها را حد میزد؛ حدّ احتیاطی. بگو من هم میخواهم به سنّت او که با شرابخوارها مبارزه میکرد مبارزه کنم. چرا میگویی یک مرتبه حقّ ما را از بین بردند، حالا میخواهم این کار را انجام دهم؟
حکیم وقتی حرف میزند همهی اینها به هم ربط دارد. خدا میداند این مسئله مسئلهای است که اگر شیعیان در حفظ آن تلاش نکنند این نوع برخورد با اسناد تاریخی معلوم نیست دقیق به نسلهای آینده برسد. اینجا خیلی بحث وجود دارد.
ناراحتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در غضب خلافت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
از احوالات خانهی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) چند نقل در منابع ما وجود دارد، شاید برای دوستان این سؤال باشد که این ترتیب وقایع چه بوده است؟ مثلاً بلافاصله بعد از شهادت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) این اتّفاقات افتاده است؟ بیبی چه زمانی خطبه خوانده است؟ ما روایاتی داریم که بیبی… بنده معتقد هستم اگر حمله به خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) نمیشد معلوم نبود که بیبی بتواند شهادت فراق پیغمبر و الم آن فراق را تحمّل کند.
نقلهای ما اینطور است بعد از شهادت پیغمبر و وقتی سقیفه رخ داد، صدّیقهی طاهره برای فراق پدر خود و غصب حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) طوری عزاداری کرد که خوف از دنیا رفتن او بود. اینجا آمده است: «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ».[14] «نَاحِلَةَ الْجِسْمِ» یعنی جسم از بین رفت، آب شد.
ذهبی از علمای اهل سنّت اینطور میگوید، میگوید: «مَاتَت بَعد أَبِیهَا وَ هِیَ تَذُوبُ»، آب شده بود. «ذَابَ لَحمُها حَتَّی صَارَت كَالخِیَال». اینها فقط از غصّهی غصب حقّ امیر المؤمنین (علیه السّلام) و شهادت پدر است.
دعوت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از انصار
اینجا است که در منابع ما آمده است صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) که از پدر خود چیزی نخواست، از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیزی نخواست، کریم عالم وجود است، فرمود: علی جان یک مرکبی فراهم کن، من در خانهی انصار بروم. در خانهی انصار رفت، دست رد به حضرت زدند. باز در منابع ما آمده است که فردا شب گفت: علی جان مرکب فراهم کن یک بار دیگر بروم بگویم. بعد بیبی وقتی فدک را غصب کردند سخنرانی کرد. آن خطبهی مفصّل را خواند.
رسیدن خبر شهادت فاطمه (سلام الله علیها) به حسنین و امیر المؤمنین
به منزل آمد، بعد به منزل حمله کردند. سلیم میگوید: وقتی به منزل حمله کردند بیبی دچار جراحت شد، دیگر از جا بلند نشد تا مثل امروز. اگر 75 روز شهادت بیبی باشد حدود 20 روزی است که بستری است. نمیتوانست حرف بزند. اسماء میگوید: مثل امروز من را صدا کرد، فرمود: بیا میخواهم لباسهای خود را عوض کنم. در بعضی نقلها شستشو کرد، پیراهن عوض کرد. من میگویم میخواست کار امشب امیر المؤمنین (علیه السّلام) را سبک کند. از امیر المؤمنین (علیه السّلام) حیا کرده بود، میخواست آثار زخمها را بشوید، خونی بر لباسهای مبارک او باشد.
لذا لباسهای خود را عوض کرد، عطر زد. فرمود: من میخوابم روی من ملحفه بکش، کنار من بنشین، لحظاتی صبر کن. قبل از آن اسماء میگوید: امام حسن و امام حسین (علیها سلام) دیدند مادر آنها بعد از چند روز بلند شد، لباس عوض کرد، به مسجد رفتم که خدا را شکر کنم و عبادت کنم. بالای سر بیبی نشستم، لحظاتی که گذشت پارچه را کنار زدم، گفتم: یا بنت رسول الله، دیدم پاسخ نمیدهد. من متحیّر بودم که چه کاری انجام دهم، دیدم این دو آقا زادهی غریب وارد شدند. آنها وقتی رفتند دیدند بیبی در حال نیمه نشسته است، مشغول تعویض لباس است، الآن دیدند روی زمین افتاده است.
گفتند: «يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»،[15] مادر ما در این وقت معمولاً نمیخوابید. چون تحمّل نداشته نمیتوانسته خود را نگه دارد گفت: «لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَة». میگوید امام حسن و امام حسین (علیها سلام) جلو آمدند، امام حسن یک قدم جلوتر بود، رو بند صورت بیبی را برداشت، به آرامی صورت را بوسید. من اینطور فکر میکنم، شاید هنوز باور نمیکردند بیبی از دنیا رفته، این صورت جراحت دیده است لذا به آرامی یک مرتبه بوسید.
بعد اینطور گفت: «يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي». میگوید: پاسخ نداد. بعد امام حسن (علیه السّلام) به امام حسین (علیه السّلام) متوسّل شد، آمد صورت روی پاهای صدّیقهی طاهره گذاشت، «يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِين». گفت: پدر خود را خبر کنید. این دو آقا زاده به منزل آمدند، داخل مسجد شدند یک نگاه به منبر خالی پیغمبر کردند. دو ماه پیش اگر وارد این مسجد میشدند مردم برای اینکه خود را پیش پیغمبر عزیز کنند آنها را به آغوش میکشیدند. صدای گریهی آنها بلند شد، این اوّلین مرتبه و آخرین مرتبه است که برای مادر خود بلند گریه کردند. اصحاب آمدند و گفتند: به یاد جدّ خود افتادهاید؟ فرمودند: «مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ». راوی میگوید امیر المؤمنین (علیه السّلام) روی زمین نشسته بود، سطح اتّکای او زیاد بود، ولی تا از پشت سر این صوت را شنید «فَوَقَعَ عَلِيٌّ (عَلیهِ السَّلَام) عَلَى وَجْهِهِ»، با صورت به زمین افتاد. صورت خود را به خاک نزدیک کرد، گفت: «بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ»، دیگر به کسی شکایت کنم؟ نمیدانم آقا را چطور به خانه آوردند، روبند را کنار زد، «کَلِّمینی یَا بِنتَ رَسولِ الله کَلِّمِینی یا بِنتَ مَن دَنَی وَ قَابَ قَوسَینِ أَو أَدنَی کَلِّمِینی یَا سَیِّدَةَ النِّسَاء».
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– بحار الأنوار، ج 30، ص 15.
[5]– صحیح بخاری، ج 8، ص 168، ح 6830.
[6]-میزان الاعتدال، ج 2، ص 488.
[7]– مصنف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 432، ح 37045.
[8]– المذكر و التذكير و الذكر، ج 1، ص 91.
[9]– مصنف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 432، ح 37045.
[10]– فضائل الصحابه لأحمد بن حنبل، ج 1، ص 364، ح 532.
[11]– صحیح بخاری، ج 5، ص 139، ح 4240.
[12]– فضائل الصحابه لأحمد بن حنبل، ج 1، ص 364، ح 532.
[13]– تاریخ طبری، ج 5، ص 357.
[14]– بحار الأنوار، ج 43، ص 181.
[15]– بحار الأنوار، ج 43، ص 186.