جلسه چهارم بحث «سقیفه تکرار شدنی است» مورخ 21 / بهمن / 1395 در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
تکرار شدن سقیفه
موضوع بحث ما، یعنی عنوان بحث ما این است که سقیفه تکرار شدنی است. سقیفه یک پدیدهای است که میتواند تکرار شود. وقتی سقیفه میگوییم منظور ما جلوگیری ناگهانی از اهداف و راهبردهای اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام) است. «سَدِّ عَن سَبِیلِ الله»، یا مانع احقاق حق شدن، این امر میتواند کوچک و بزرگ و بزرگتر باشد. هر مرتبه که اتّفاق بیفتد، هر مرتبه که جلوی احقاق حق گرفته شود، کأنّ یک سقیفه رخ داده است. البتّه ما فعلاً در چیستی سقیفه هستیم، سقیفه چیست که ممکن است تکرار شود؟
بدگویی خلیفهی دوم از خلیفهی اوّل
عرض کردیم آنچه از اطّلاعات عمومی مردم در دسترس است گزاره برگ یا گزارش رسمی حکومت سقیفه است، حکومت خلفا است. خود شیخ دوم این را بیان کرده است. چرا بیان کرده است؟ در چه شرایطی بیان کرده است؟ چرا خود او در مورد حکومت خلیفهی اوّل بدگویی کرده است؟ چرا اسم آن را فَلته گذاشته است؟ چرا خواسته روشنگری کند؟ چه بخشهایی را خواسته بیان کند؟ اینها را قبلاً بحث کردیم که تکرار نمیکنیم. خلاصهی آنچه میخواستیم بگوییم این است، آنها میخواستند یک صدا به گوش همه برسد که بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اینطور شد که ما میگوییم، لذا ما هم با خیرخواهی عمل کردیم، قسم خورد که و الله بهتر از خلیفهی اوّل برای این کار پیدا نکردیم، با این حال این فلته بود، اگر کسی بخواهد این کار را تکرار کند او را بکشید. ما خیرخواهی کردیم در بحران اینطور عمل کردیم، ولی حالا که شما فرصت دارید حقّ تکرار ندارید. عرض کردیم اواخر دچار بحران مشروعیّت شده بود، نتوانست خلیفه تعیین کند، مجبور شد به شش نفر واگذار کند.
ایستادگی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
آنها میخواستند کاری انجام دهند یک صدا به عالم برسد بگوید در اسلام بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) همه به این سمت رفتند. همهی مستکبرها اینطور هستند، همهی دعوایی که کدخداهای عالم از اوّل انقلاب با ما داشتند این بود که میخواستند یک صدایی در عالم بلند کنند ما مخالفت کردهایم. همهی بحث این بوده سقیفه یعنی این، اسلام یعنی این، بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) اینطور شد. از این طرف صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) یک تنه ایستاد بگوید: نه، چیزی که شما میگویید نبود، یک چیز دیگر بود. یعنی تا حالا هر چه ما توضیح دادیم ذیل این میگنجد، یک طرف خواسته همه چیز را تک صدایی کند، بگوید یک صدا بیشتر نبود همه همین را میگفتند، همه همین را قبول داشتند، اهل بیت به ویژه امیر المؤمنین و صدّیقهی طاهره (علیهم السّلام) هزینه دادند که بگویند نه، چیز دیگری است.
عدم تناقض بحث وحدت و فاطمیّه
ما چون نمیخواهیم دوباره راجع به وحدت بحث کنیم، سال گذشته مفصّل بحث کردیم، کسانی که برای آنها شبهه میشود صحبتهای ما خلاف وحدت اسلامی است، اوّل بروند هشت جلسهی نقش فاطمیّه در هویت تشیّع که ما چند جلسه مبسوط راجع به وحدت صحبت کردیم گوش کنند، اگر شبههای داشتند بپرسند.
ما طرفدار وحدت هستیم، ولی کار صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) ذاتاً یک کار اختلافی بوده، اصلاً قیام او برای مخالفت با یک ناحقّی اتّفاق افتاده است. چیزی که در بحث وحدت بحث میشود این است که ما امروز برویم یقهی سنّیهای کردستان و سیستان و بلوچستان را بکشیم؟ ابداً، ما چه زمانی چنین چیزی گفتیم؟ امّا اگر قرار باشد نخواهیم از این موضوع صحبت کنیم یعنی باید کلّاً جلسات فاطمیّه را تعطیل کنیم. جلسات فاطمیّه آنطور که عرض کردیم یک بحث اختلافی تاریخ مصرف گذشتهی بدون کاربرد امروزی نیست، بحث اعتقاد ما است، ریشه در عقاید ما دارد.
کسی که بحث از فاطمیّه را از عقاید شیعه حذف کند، به قول آن شاعر: یکی بر سر شاخ بُن میبُرید. یکی سر شاخهی درخت نشسته بود، ته شاخه را میبرید. کسی فاطمیّه را حذف کند تشیّع را حذف کرده است، هویّت ما وابسته به این مسئله است. خود ائمّه (علیهم صلوات الله) خواستهاند این مسئله فراموش نشود. چون قبلاً مبسوط بحث کردیم به آن نمیپردازیم.
دلایل روشنگری خلیفهی دوم
آنها یک گزارشی دادهاند، در آن گزارشی که جناب شیخ دوم بیان کرد خود او اینطور گفت، خود او دوست داشت این گزارش اینطور منتشر شود. وقتی دید عدّهای این طرف و آن طرف میگویند اگر شیخ دوم از دنیا برود با علی (علیه السّلام) بیعت میکنیم – به اینها پرداختیم- گفت: من باید بروم روشنگری کنم، سخنرانی کنم. گفتند: نرو، در مکّه از همه جای جهان اسلام آمدهاند، نمیدانند، بحث اختلافی نگو، ضایع میشود، نروی از خلیفهی اوّل بدگویی کنی. او با این حال دید مجبور است برود سخنرانی کند، چون بعد از او مردم سراغ حیدر کرّار میروند.
سخنان خلیفهی دوم در مورد انتخاب ابوبکر
رفت سخنرانی کرد، گفت: شنیدهام که میگویند بیعت ابوبکر فلته بوده، یعنی عمل شتاب زدهای که در آخر هم پشیمانی به بار آورد. عبارات صحیح بخاری را میخوانم: «أَلاَ وَ إِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»،[4] بله، اینطور است، فلته بود. «إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»، بله همینطور بود، خدا شرّ آن را حفظ کرد. کسی حق ندارد دوباره این کار را انجام دهد. بعد اینطور گفت.
جملات خلیفهی دوم در مورد سقیفه
میخواهم بگویم در سقیفه چه اتّفاقی افتاده، دقّت کنید، خود او اینطور گفت: «حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ»، وقتی خدا پیغمبر خود را به سمت خود برد، «أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا»، انصار با ما مخالفت کردند. انصار با شما مخالفت کردند؟ شما که بودید که انصار با شما مخالفت کردند؟ اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بعد از خود حکومتی تعیین نمیکرد شما نمایندهی چه کسی بودید که میگویید انصار با ما مخالفت کردند؟ شما در بین امّت چه کاره بودید؟ حضرت شیخ دارد سخنرانی میکند، اگر دقّت کنید ما به شیوهی غربیها داریم متن پژوهی میکنیم، به شیوهی مدرن تاریخ پژوهی این بحث را خدمت شما عرض میکنم، عین مطلب خود او را داریم بحث میکنیم. میگوید: انصار با ما مخالفت کردند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از دنیا رفت شما چه کارهی امّت بودید که انصار با شما مخالفت کردند؟ شما چه کاره بودید؟ میگویید پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) وصیّت نکرده، اگر کرده باشد به امیر المؤمنین (علیه السّلام) وصیّت کرده است. شما چه کاره بودید که میگویید انصار با ما مخالفت کردند؟
معرّفی مخالفان توسّط خلیفهی دوم
من فقط عبارتی را به یاد میآورم که شیعیان میگویند چند نفر بعد از غدیر با هم قرار گذاشتند، بعد انصار با قرار آنها مخالفت کردند، اینطور میشود گفت که انصار با ما مخالفت کردند. به آنها اصحاب صحیفه میگویند، با هم قرار گذاشتند. اگر آن واقعهای است که شیعهها میگویند یعنی زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) یک عدّه توطئه کردند، معنی دارد بگویید انصار با آن قراردادی که ما بستیم مخالفت کردند، خود آنها رفتند خلیفه تعیین کنند. اگر چیزی که شیعهها میگویند دروغ است با چه چیزی مخالفت کردند که میگویی با ما مخالفت کردند؟ شما چه کارهی امّت بودید؟ یکی از اصحاب بودید، انصار برای چه با شما مخالفت کنند؟ شما چه کارهی امّت بودید که انصار با شما مخالفت کنند؟ به نظر میرسد او دارد افکار عمومی را پاسخ میدهد.
«وَ اجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ»،[5] همه در یک جا به اسم سقیفه که برای بنی ساعده بود جمع شدند. چه کسانی؟ انصار. «وَ خَالَفَ عَنَّا»، با ما مخالفت کردند، «عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ وَ مَنْ مَعَهُمَا». شما چه کارهی امّت بودید؟ انصار با ما مخالفت کردند، علی و زبیر هم با ما مخالفت کردند. یک مرتبه بگو پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به ما وصیّت کرده بود! شما چه کارهی امّت بودید؟ چه کسی این حق را به شما داده بود؟ این متن صحیح بخاری است. چه کسانی مخالفت کردند؟ علی هم مخالفت کرد. یا راست میگوید، یا دروغ میگوید. لابد دروغ که نمیگوید، شیخ است، پس راست میگوید، پس علی با شما مخالفت کرده است. «خَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ وَ مَنْ مَعَهُمَا»، علی و زبیر و طرفداران آنها با ما مخالفت کردند.
رجوع مهاجران به ابیبکر
«وَ اجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ»، مهاجران که از مکّه آمدند سراغ شیخ اوّل رفتند. چند نفر بودند؟ دو نفر بودند. اینطور که او نقل میکند لحظهی اوّل دو نفر بودند. مهاجرون دو نفر بودند، بقیّه به حساب نمیآیند؟ بقیّه چه هستند؟ مهاجرانی که از مکّه به مدینه تشریف آوردند کلّاً سه نفر بودند؟ ابو عبیده گورکن و شما پیش ابوبکر رفتید، علی و زبیر هم به فرض که در حدّ شما باشند، اینها هم دو نفر مهاجر هستند، دو به دو. «وَ مَنْ مَعَهُمَا» هم دارد. من دارم گزاره برگی که او انتشار داده را میخوانم، یعنی چه مهاجرون سراغ شیخ اوّل آمدند؟ تا اینجا که سه هیچ به نفع ما، متنی که شما میگویید درست در نمیآید. «فَانْطَلَقْنَا نُرِيدُهُمْ»، سراغ انصار رفتیم و واقعه شروع شد.
کلام امیر المؤمنین (علیه السّلام) دربارهی انتخاب خلفا
چیزی که آقایان بیان میکنند در صحیح بخاری آمده این است، علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) با جریان ما موافقت نکرد که هیچ، بلکه مخالفت هم کرد. از آن طرف دیشب بخشی از گزارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) را خواندیم، دیشب راجع به نسخهها و اینکه اهمّیّت آن کجا است صحبت کردم، تکرار نمیکنم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: من را به عنوان یک نابغه هم در نظر بگیرید -چون مخاطبان حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را معصوم نمیدانستند- باور نمیکردم که آنها بتوانند با آن همه توضیحات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)، میثاقی که گرفته بود، تأکید فرموده بود، امر را به سمت جای دیگری ببرند، یک لحظه کار به جایی رسید که من دیدم من را تنها گذاشتند. فرمود: وقتی نگاه کردم دیدم نه مدافع دارم و نه هوا خواه دارم.
عدم حمایت بنی هاشم از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
یکی از نقاط تاریک تاریخ بنی هاشم اینجا است، یک عدّه از بنی هاشم که خوب بودند شهید شدند، بقیّه اینجا خیلی بد عمل کردند، پروندهی بنی هاشم در اینجا خیلی سیاه است. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: ای کاش برادر من جعفر اینجا بود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) چند برادر دیگر هم داشتند، چند عمو هم داشتند، آل بنی هاشم زیاد بودند، ولی آنها نه هوا خواه شدند و نه مدافع شدند.
چه اتّفاقی افتاد؟ گزارشی که او میخواهد پیش ببرد این است که ما به سقیفه رفتیم، گفتیم: ما از قریش هستیم، شما انصار هستید، امام باید از ما باشد. آنها ناگهان همه سر خود را تکان دادند و تأیید کردند، گفتند درست است. گفتند: پس اگر میشود به ما یک امتیازی بدهید، «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ».[6] گزارش برگی که آقای شیخ دوم منتشر کرده IQ انصار در حدّ جلبک است! (افراد آگاهی نبودند). همه گفتند: بله، شما درست میگویید، حالا اگر میشود یک رأی ما و یک رأی شما، «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ». گفتیم نه، نمیشود دو نفر پادشاه باشند. گفتند: پس امیر از شما باشد وزیر از ما باشد. کنار رفتند. بعد همه یک مرتبه آمدند بیعت کردند، به خوبی و خوشی تمام شد و رفتیم! هیچ اتّفاقی نیفتاد، همه هم موافقت کردند.
دفاع همهی جانبهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
اینجا بود یک نفر که از همهی عالم ارزشمندتر بود، همه حیثیّت خود را خرج امیر المؤمنین (علیه السّلام) کرد که این واقعه اینطور که اینها میگویند به کرسی ننشیند و آن هم صدّیقهی کبری (سلام الله علیها) است. صدّیقهی کبری که عرشیان گدای در خانهی او هستند، بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) -پیغمبر که میخواست ایشان را به مباهله ببرد کسی قامت او را ندید- سوار بر مرکب شد، شبها در خانهی مردم را زد، درخواست کرد. کسی که همهی عالم گدایی کوی او را افتخار میدانند رفت در خانهی انصار را زد خواهش کرد.
نمونههایی از خصوصیّات صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)
تاریخ ما شیعهها نقل کرده یک مرتبه هم اتّفاق نیفتاد. نمیخواستم بیادبی شود وگرنه بیشتر توضیح میدادم یعنی چه. مناعت طبع فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را اگر میخواهید ببینید او از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیزی درخواست نمیکرد. از کودکی اینقدر این را شنیدهاید که حفظ هستید، ولی باید اینجا آن را بگویم، امیر (سلام الله علیه) سه روز در باغ یک یهودی کار میکرد، مزد خود را گرفت و به خانه رفت. وقتی به منزل تشریف آورد خواست غذایی بخورد، نگاه کرد دید صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دارد میلرزد. گفت: چیزی هست من بخورم؟ چون خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) سؤال کرد صدّیقهی طاهره عرض کرد که چیزی نداریم. گفت: چرا به من نگفتی؟ فرمود: پدرم به من فرمود از علی درخواستی نکنی که او خجالت بکشد. مناعت طبع صدّیقهی طاهره طوری است که از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چیزی نخواستند.
یک مورد دیگر هم بگویم، در خاطرات امیر (سلام الله علیه) است. این را قبلاً هم گفتهام، جا دارد اینجا هم بگویم که این جمله به خوبی فهمیده شود، بگوییم از آن طرف چه گفتند. امیر (سلام الله علیه) میگوید وقتی به خانه میآمدم… چه حالتی داشت، ظرافت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) چطور بود، چطور بود که پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) هم یک روز وارد شد، دید دارد چوبهی آسیاب را میگرداند، گریه کرد. هم روایات ما دارد هم روایات آنها دارد، هم از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که ماجرای تسبیحات حضرت زهرا را که از ایشان پرسیدند، گفت: وقتی من به خانه میآمدم میدیدم فاطمهی من که دارد دستاس را میگرداند دست مبارک او زخم میشود، من نمیتوانستم این لحظه را ببینم و تحمّل کنم. گفتم: اگر میشود برو به پدرت بگو برای تو یک کمک کار بیاورد، با این همه عبادتی که تو انجام میدهی. میگوید صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) کسی نبود که از پدر خود چیزی بخواهد، از من خجالت کشید به احترام من خواست که برود و بگوید. خواست بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) وارد شود دید یک عدّه نشستهاند، حیا کرد که وارد شود، دید اگر وارد شود پیغمبر جلو میرود مجلس را به هم میریزد، برگشت.
وقتی صحبت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با آن مردمی که کار داشتند تمام شد به خانهی ما آمد. جلوی در خانه صدا زدند، چون اینطور بود که اجازه میگرفتند. پیغمبر، خاتم انبیا میخواست به این خانه وارد شود اجازه میگرفت، میگفت: «السَّلَامُ عَلَیکُم یَا أَهلَ البَیت». امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: صدّیقهی طاهره چون قرار بود از پیغمبر خواهشی کند، آن هم به خواستهی من، هنوز نخواسته بود خجالت کشید. ملحفهای را از شدّت حیا روی سر خود انداخت. مرتبهی دوم و سوم که پیغمبر صدا زد، اگر کسی مرتبهی سوم چیزی نمیگفت برمیگشتند. اینطور نبود که… این خانه اینقدر حرمت داشت.
من برای اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برنگردد گفتم: یا رسول الله، خوش آمدید. میگوید وقتی وارد شدم صدّیقهی کبری (سلام الله علیها) سر خود را از پیغمبر به خاطر حیا پوشانده بود. من شروع به صحبت کردم، گفتم: یا رسول الله، دستهای فاطمه را ببینید. صدّیقهی طاهره برای اینکه از پدر خود چیزی بخواهد اینقدر مناعت طبع داشت، غرق توحید بود.
مراجعهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیه) به خانهی انصار
یک شب سوار استر شد، در خانههای انصار رفت، درخواست کرد. درها را به هم زدند، جواب ندادند. در منابع ما است فردا شب گفت مرکب بیاورید دوباره میخواهم بروم، دوباره رفت و درخواست کرد. مثل سُلِیم میگویند دو مرتبه به در خانهها رفت. در حالی که این را به شما بگویم، اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) به حکومت میرسید سقیفهای رخ نمیداد معلوم نبود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از فراق پیغمبر دوام بیاورد. روایات ما اینطور میگوید. یعنی از شدّت فراق پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) حال مساعدی نداشت، ولی برای او مهم بود که در خانهی انصار برود، یکی یکی در بزند درخواست کند، بگوید شما با علی بیعت کردید. جواب رد شنیدن خیلی انسان را اذیّت میکند، آن هم وقتی که آن را تکرار کند. این ویژگی حضرت بود تا وقتی که…
منابع ما نقل کردهاند، گاهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خانه میآمد میدید صدّیقهی طاهره گریه میکند. گریهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) برای امیر المؤمنین سخت بود، چرا؟ چون صدّیقهی طاهره به خاطر امیر المؤمنین مجروح شده بود. رفت کنار بیبی نشست، عرض کرد: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[7] برای چه اینطور گریه میکنی «یَا سَیِّدَتِی»؟ ایشان گله نکرد، من تلاش خود را برای تو انجام دادم. «قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي»، نمیدانم بعد از من با تو چه میکنند.
انحراف ماجرای شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
بیبی صحنهی تک صدایی آنها را به هم زده، لذا آنها هر طور شده باید چه میکردند؟ باید ماجرای صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را مخفی میکردند. لذا شهادت حضرت را مخفی کردند. اینها نیاز داشتند بگویند صدّیقهی طاهره با ما آشتی کرد، لذا اخبار یک فردی که 20 سال بعد از واقعهی سقیفه به دنیا آمده را ترجیح میدهند. میخواهم چند سند برای شما بخوانم، ببینید صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) این چند صدایی را ایجاد کرد، میگوید حقیقت چیزی که میگویند نیست. معلوم است که اجازهی نقل شهادت صدّیقهی طاهره را نمیدهند، معلوم است که رسانههای آنها پخش نمیکند. امّا معلوم است که مجبور هستند طوری روی قضیّه سرپوش بگذارند.
احادیث دروغ دربارهی شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
لذا نگاه کنید، این عبارت را ببینید، یک راوی خبر دروغی نقل کرده است. خبر دروغ را بگویم، برادران اهل سنّت گفتهاند دروغ است، بعد بگویم که چرا این دروغ را گفته است. ذَهَبی از علمای برجستهی اهل سنّت است، میگوید: عبد الله بن محمّد بن ربیعهی قُدّامی خیلی نا به کار است، از دست او مصائب زیادی داریم از بس اخبار دروغ دارد، از جمله این است. میگوید این عبد الله بن محمّد قدّامی اینطور دروغ گفته است: «تُوُفِّیَت فَاطِمَةُ لَیلاً»، فاطمه شب از دنیا رفت. چرا شبانه دفن شد؟ چون شب از دنیا رفت خواستهاند بلافاصله دفن کنند. «فَجَاءَ أَبوبَکر وَ عُمَر وَ جَمَاعَةٌ کَثِیرَة»، اینها آمدند، عدّهی زیادی هم به تشییع جنازه آمدند. «فَقَالَ أّبوبَکر لِعَلی تَقَدَّم فَصَلِّ»، بلند شو و نماز بخوان، تو شوهر او هستی. «قَال»، یعنی علی (علیه السّلام)، «لَا وَ الله»، نه به خدا، اصلاً نمیشود. «لَا تَقَدَّمتُ»، اصلاً امکان ندارد من این کار را انجام دهم. «وَ أَنتَ خَلِيفَةُ رَسُولِ الله»، تو خلیفهی پیغمبر هستی. «فَتَقَدَّمَ أَبوبَكر وَ کَبَّرَ »، بلند شد و نماز خواند.
علّت جعل احادیث دربارهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
آقای ذهبی میگوید این دروغ است، بحث من این است که چرا این دروغ را میگویی؟ انگیزهی دروغگو از این دروغ چه بوده است؟ به این دروغ نیاز دارد، برای اینکه او میگوید ما جمع شدیم، قسم خورد به خدا بهترین گزینهی روی میز را انتخاب کردیم، قسم خورد، همهی ما تلاش کردیم، نهایت تلاش ما همین بود. شما تلاش کردید، صدّیقهی کبری، سیّدهی نساء اهل جنّت با شما مخالفت کرد، حتّی گفت آنها را به نماز دفن من راه ندهید. یک نفر از دنیا میرود هر چقدر هم با هم اختلاف دارند اینطور است که… فرض کنید ما با یک همسایه اختلاف داریم، ماشین ما به هم خورده، سر جای پارک با هم دعوا کردهایم. همسر کسی از دنیا رفت یا پدر او از دنیا میرود دشمنی را ادامه نمیدهند. در دشمنیهای دنیایی ما که معصوم و صحابهی پیغمبر نیستیم طرف مقابل داغ میبیند میرویم آن را حل میکنیم.
این چه نفرت و کینهای است؟ این چه مسئلهای است که میگوید بعد از من هم نباید خاموش شود؟ او مجبور است بگوید حل شد، درست است کسی باور نکرد. این نشان میدهد که یک عدّهای در یک شهری لابد باور کردهاند که او این دروغ را گفته است. من الآن بدانم یک دروغ بگویم همه میفهمند دروغ است اصلاً نمیگویم، دروغ را وقتی میگویند که احتمال بدهند باور میکنند. خوب است که خود آنها هم میگویند دروغ است، چون اگر جماعت زیادی آمده بودند نماز خوانده بودند الآن ما را نگاه نمیکردند بگویند قبر او کجا است؟ چه زمانی از دنیا رفت؟ نمیدانند، کجا برای او نماز خواندید؟ نمیدانند. میداند دروغ است، چرا این دروغ را جعل کردی؟ چون مجبور است، باید وسط اقیانوس از درخت بالا برود! یک زمانی نیاز بوده این را جعل کنند، الآن میگویند جعلی است. این مسئله…
توجیهات شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
ما دو نوع واکنش داریم. یک وقت 200 سال، 100 سال از یک واقعه گذشته، 200 سال بگذرد یا هزار سال دیگر فرقی نمیکند. ما میخواهیم بدانیم واقعهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه بوده است، یک سری نقل وجود دارد، امّا یک سری مردم همان روزگار هستند. مردم همان روزگار که میدانستند واقعه چیست، نمیدانستند؟ آنها را باید به یک شکل توجیه میکردند، ما را به یک شکل دیگر باید توجیه کنند، مشکل پیدا کردهاند، این دو نوع مختلف با هم خلط شده است.
سه کتاب چاپ 10، 15 سال اخیر است، خیلی تلاش کردهاند… بحث را گم نکنیم، بحث این است خلیفهی دوم گزارشی از سقیفه داد، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک گزارش مقابل داد، کاری که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) انجام داد این بود، صدایی که از آنها به عنوان اخبار رسمی منتشر شد را با عمل خود تکذیب کرد. تلاش کردند این تکذیب صدّیقهی طاهره را مخفی کنند. با دو گروه سر و کار داشتند، یکی آیندگان که ما باشیم، یکی مردمی که در مدینه بودند، نمیشد برای آنها کتمان کرد. دچار مصیبت شدهاند، توضیحاتی که به مردم زمان بیبی دادند با توضیحاتی که الآن به ما میدهند با هم فرق دارد. برای همین نویسندههای معاصر آنها نمیدانند چه کنند.
یکی از طرفداران سرسخت خلیفهی دوم که به او اسلم عمری میگویند، مثل اینکه ما میگوییم حیدری است، این آقا شیعهی او بوده است. برای اینکه بتواند قیام علیه صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) و بیحرمتی به او را توجیه کند چه میکند؟ یک روایتی نقل میکند که اتّفاقاً سند آن هیچ مشکلی ندارد، ابداً بحث قتل و اینها را هم مطرح نکرده است. مردم آن زمان سؤال میکردند چرا با دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) این کار را کرد؟ حتّی اگر جرأت نمیکردند بیان کنند این سؤال در ذهن آنها خلجان داشت، برای چه او را کشتند؟ چرا آتش در خانهی دختر پیغمبر بردند؟ حکومت وظیفه دارد شبههی ذهنی مردم زمان خود را برطرف کند.
لذا داریم، در صحیح بخاری به آن اشاره شده، در مصنّف ابن ابی شیبه تصریح است که شیخ دوم مغیره و محمّد بن مَسلَمه که آتش در خانهی صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) برده بودند را جمع کرد، گفت: اگر کسی به یک زن باردار لگد بزند او سقط جنین کند دیهی آن چقدر است؟ اگر ما یک اشتباهی هم انجام دادیم چطور جبران میشود؟ به موضوع حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نمیکند، مسئلهی شرعی میپرسد، مشورت میکند چطور این را حل کنیم؟ به نظر شما دیهی سقط جنین زن باردار که به او لگد بزنند چقدر است؟ اشاره هم نمیکند برای کجا است. مردم آن عصر با ما فرق دارند، ما میگوییم باید گزارشهای تاریخی برسد، مردم آن عصر دیده بودند.
لذا برای اینکه بتواند واقعه را توجیه کند در آن ایّام اینطور نقل کرده است. مثلاً فرض کنید قرن اوّل را میگویم، قرن اوّل از پدر بزرگهای خود اینطور شنیدهاند. او اینطور گزارشی نقل میکند، متن آن این است، ببینید با واقعهای که شیعهها میگویند خیلی فرق دارد، ولی همین آنها را بیچاره کرده و تلاش میکنند آن را توجیه کنند.
روایت جعلی دیگر در مورد فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
این روایت از لحاظ سندی هیچ اشکالی ندارد، همین اسلم که گفتم از قول پدر خود اینطور میگوید: «بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كَانَ عَلِيٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ»،[8] وقتی برای خلیفهی اوّل بیعت گرفتند علی و زبیر میرفتند با صدّیقهی کبری صحبت میکردند، سعی میکردند به او مشورت بدهند که ایشان هم جزء مخالفین شود. میخواهد چه بگوید؟ میخواهد بگوید این بیچارهها حکومت را که تشکیل دادند از دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سوء استفاده کردند، در خانهی او که حرمت داشت جمع شدند، مردم خطر امنیّت ملّی احساس کردند. اینها میرفتند مغز فاطمهی زهرا را شستشو بدهند. چه کسی گفته است؟ یکی از مریدان آن آقا گفته است. مثلاً روی 20:30 آن زمان یک تحلیل خبر ارائه میدهد!
«فَيُشَاوِرُونَهَا»، به او مشورت بدهند، بگویند تو هم مخالفت کن، یک وقت آنها را تأیید نکنی. «فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ» به شیخ دوم، «خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ»، به خانهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) رفت. «فَقَالَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ»، به خدا محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است. «وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»، به خدا بعد از پدرت، تو هم محبوبترین فرد برای ماهستی. «وَ أیمُ الله»، امّا قسم به خدا، «مَا ذَاكَ بِمَانِعِي»، این مانع من نمیشود، «إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ»، اگر اینها وارد خانهی تو شوند و بخواهند با ما مخالفت کنند، «أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ الْبَيْتُ»، دستور میدهم خانه را روی سر اینها آتش بزنند. اینطور نقل کرده است.
«فَلَمَّا خَرَجَ»، این آقا که خارج شد فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) آنها را صدا کرد، گفت: میدانید که او من را تهدید کرده، قسم خورده که «لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ»، خانه را آتش میزنم. «وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ»، او قسم بخورد حتماً انجام میدهد، از خانهی من بیرون بروید. این گزاره برگ چه کسی است؟ یکی از نوکرهای خلیفهی دوم. بیرون بروید، با من چه کار دارید؟ بروید ببینید چه میکنید. «لَا تَرجِعوا إِلَیّ»، دیگر سراغ من نیایید. «فَأَنصَرَفوا»، رفتند بیعت کردند.
این با چیزی که ما میخواهیم بگوییم و میگوییم خیلی فاصله دارد. این گزارش چه زمانی اتّفاق افتاده است؟ وقتی اتّفاق افتاده که مردم سال 60 یا 80 میگفتند در خانهی فاطمهی زهرا آتش بردند؟! آنها مثل ما نبودند که بگویند اسنادی نرسیده پس اتّفاقی نیفتاده، آنها شنیده بودند، پس باید به آنها چه میگفتند؟ باید وسط آن را میگفتند، میگفتند برای اینکه مشکل پیش نیاید تهدید کردند ولی اجرا نکردند. برای اینکه بتوانند مردم آن زمان را راضی کنند باید چیزی میگفتند، میگفتند آن آتشی که شنیدهاید نزدند، آتش را بردند ولی برگرداندند.
پیغمبر واسطهی علم و فیض الهی
ببینیم محقّقان معاصر چه میگویند. محقّقان معاصر میدانند فاطمهی کبری (سلام الله علیها) «بَضعَةُ الرَّسول» است. از عالمان برجستهی آنها نَوَوی است، میگوید: وقتی پیغمبر میگوید فاطمه بضعهی من است… یک روایت بگویم که خیلی ملکوتی است، شیعهها دارند سنّیها هم دارند، میگوید: «فَاطِمَةَ شِجْنَةٌ مِنِّي»،[9] فاطمه ریشهی من است. «يَقْبِضُنِي مَا يَقْبِضُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا». میدانید پیغمبرِ عالم واسطهی اوّل فیض است، اگر غیر خدا کسی اثربخش و فاعل در این عالم باشد او خاتم انبیا است. هر چه در این عالم اتّفاق میافتد به برکت او است، هیچ چیز روی او اثر نمیگذارد، او است که روی همه چیز اثر دارد. فاعل او است، فیّاض او است.
لذا در روایات ما هست که «مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ».[10] یعنی پیغمبر اکرم حجاب الهی است، کسی بخواهد به خدا برسد فقط از راه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میرسد، فیض الهی را هم پیغمبر به بقیّه میدهد. لذا شما چه میگویید؟ میگویید «خَزَنَةً»، وقتی دارید زیارت جامعه را میخوانید میگویید شما «وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ»،[11] خازن شما هستید. گنج را داخل صندوق میگذارند، در آن را میبندند، فیض الهی بخواهد به کسی برسد به برکت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) میرسد، او است که فیض میدهد. بخواهید دعا کنید باید او بالا ببرد، کسی در این عالم نقشی ندارد.
رابطهی پیامبر و فاطمه (سلام الله علیها)
لذا اگر قرار باشد کسی فاعل باشد پیغمبر است، پیغمبر حقیقتاً از چیزی منفعل نمیشود. امّا اینجا فرمود: فاطمه ریشهی من است، قبض و بسط روحی من به دست فاطمه (سلام الله علیها) است. «يَقْبِضُنِي مَا يَقْبِضُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا». یعنی بلافاصله که او خشمگین شود به صورت تکوینی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به هم میریزد، اگر کسی او را شاد کند به صورت تکوینی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بسط روحی پیدا میکند. یعنی مستقیم ناراحت کردن صدّیقهی طاهره آزار پیغمبر است، آزار پیغمبر لعن الهی را در پی دارد. اینها صریح آیهی قرآن است.
آزار فاطمه معادل آزار پیامبر (علیهم السّلام)
لذا نووی که از علمای برجستهی اهل سنّت است میگوید: اگر کسی یک کار مباحی انجام بدهد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) ناراحت شود این کار حرام است. مثلاً شما پاهای خود را تکان بدهید، من موقع سخنرانی دست خود را تکان بدهم، اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) ناراحت شود این کار حرام میشود. این را کجا میگوید؟ این را ذیل حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[12] میگوید.
آن موقعی که شما آتش در خانهی فاطمه (سلام الله علیها) بردید که او را تهدید کنید، او از این کار خوشحال شد؟ سال 70 هجری میخواستید مردم را فریب بدهید یک چیزی گفتید، امروز کسی جرأت دارد بگوید آتش در خانهی فاطمهی زهرا بردند گفتند خانهی تو را آتش میزنیم؟
الآن شما بروید در خانهی یک نفر را بزنید، بگویید میخواهیم خانهی شما را آتش بزنیم، اگر این کار را انجام ندهید خانهی شما را آتش میزنیم، از این کار خوشحال میشود؟ یا ناراحت میشود؟ طبیعی است. طبق ادلّهای که ما داریم و آنها هم دارند کسی که صدّیقهی طاهره را ناراحت کند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را ناراحت کرده، اذیّت کرده، کسی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را اذیّت کند طبق آیهی قرآن ملعون است، «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ».[13]
لذا امروز دیگر نمیشود خبری که سال 60 و 70 هجری ساختیم بگوییم، اینکه خانهی او را آتش نزدیم، تهدید کردیم آتش میزنیم. به قول امروزیها مصرف داخلی آن زمان بود، این را گفتند که از آتش زدن فرار کنند این روایت به دست ما رسید.
متن کتب جدید اهل سنّت دربارهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
همین نشان میدهد فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) چه بلایی بر سر آنها آورده است. ما میخواستیم بگوییم آنها هزار و 400 سال پیش اخبار را تحریف کردند، در خانهی حضرت را آتش زدند، شاهد از غیب رسید. یک کتاب از سال 1993 میخوانم، یکی از 1983 میخوانم، یکی از 2004 میخوانم. خبر را برای شما خواندم که شاگرد و طرفدار خلیفهی دوم گفت اینطور شده، تهدید کردند بعد هم مسئله تمام شد. همان روایت را هر کدام امروز به یک شکل نقل کردهاند.
اصل روایت برای مصنّف ابن ابی شیبه است که استاد آقای بخاری است. سند صحیح است، یک مورد را بخوانم. همان سند را احمد حنبل که نقل کرده اینطور نقل کرده، امروز در کتابهای آنها آمده است: یا بنت رسول الله، احدی از خلق خدا نیست محبوبتر از پدر تو، بعد از پدرت هم احدی محبوبتر نیست از تو. بعد از آن چه بود؟ اگر اینها از خانه بیرون نروند خانه را آتش میزنم، اینجا اینطور گفته است. «وَ کَلَّمَهَا»، بعد با هم گفتگو کردند، مذاکرات مخفیانه است، بعد یکی یکی نتایج آن مشخّص شد، پسا برجام آنها اینطور است.
«وَ کَلَّمَهَا»، بعد چه شد؟ «فَدَخَلَ عَلِیٌّ وَ الزُّبَیر»، فاطمه گفت: بروید بیعت کنید، قبول کردند. تهدید کجا است؟ نیست. شهادت را کنار بگذارید، آتشسوزی را کنار بگذارید، تهدید را که خود شما نقل کردید، آن سند را چرا برگرداندید؟ در Fact Sheet آنها اختلاف حاصل شد!
ادّعاهای دکتر صلّابی در مورد روایات فاطمه (سلام الله علیها)
از این جالبتر دکتر صلّابی است، در سال 2004 کتاب را نوشته است، خوب دقّت کنید. میخواهم بگویم این تقلّا کردن نشان چیست؟ نشان این است که یک تهدید، یعنی یک خبر نصف و نیمهی جعلی را امروز اینها نمیتوانند تحمّل کنند، چه برسد به آن اصل خبر. برای همین میخواستند یک کاری انجام دهند که حرف به کسی نرسد.
دکتر صلّابی اینطور میگوید، میگوید: از خلیفهی دوم یک روایتی داریم اینطور است «يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ وَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»، به خدا قسم محبوبترین فرد پیغمبر بود، بعد هم تو هستی. به ابن ابی شیبه آدرس میدهد، میگوید: «وَ إِسنَادُهُ صَحِیح»، میگوید اسناد آن صحیح است.
بعد چه کرد؟ بعد تهدید کرد. میگوید تا اینجا صحیح است، امّا «وَ قَد زَادَ الرَّوَافِض فِی هَذِهِ الرِّوَایَة»، رافضیها آمدهاند یک چیزی به این روایت اضافه کردهاند. رافضیها چه کسانی هستند؟ ما هستیم. شیعهها هزار و 250 سال پیش کجا بودهاند که به مصنّف ابن ابی شیبة روایت اضافه کنند؟ این یک. دوم اینکه اگر روایات شما اینطور است که شیعهها میتوانند به آن مطلب اضافه کنند که کار شما تمام است، شاید رافضیها در بقیّهی جاها هم چیزهایی اضافه کرده باشند. دلیل تو چیست که تا وسط آن درست است، بقیّه را رافضیها اضافه کردهاند؟ چه چیزی را رافضیها اضافه کردهاند؟ «وَ قَد زَادَ الرَّوَافِض فِی هَذِهِ الرِّوَایَة وَ أَختَلَقوا إِفکَاً وَ بُهتَاناً وَ زوراً»، اینها تهمت زدهاند، به خلیفه بهتان زدهاند. «وَ قَالوا»، رافضیها گفتهاند، «إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ».[14] میدانید این مثل چیست؟ مثل این است که من بگویم آیات سورهی الرّحمن تا «عَلَّمَهُ الْبَيانَ»[15] را جبرئیل آورده، باقی آن را شیطان وحی کرده است! دلیل شما چیست؟ از کجا؟
کافی را که نخواندهایم، نهج البلاغه را نگفتهایم، کتاب شما است، ابن ابی شیبة استاد بخاری است. به چه دلیل؟ اصلاً شما بعد از این چطور به اخبار خود اعتماد میکنید؟ همه را که ما آوردهایم. مبارک باشد! ما در همهی منابع درجهی اوّل شما مطلب اضافه کردهایم! اصلاً حجّیّت سنّت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را از بین بردید. وقتی ما به روایت صحیح شما اضافه کردهایم وای به حال روایاتی که اختلافی است و روایاتی که ضعیف است. محدّثین ما در بین شما نفوذ کردهاند! این تقلّا کردن است، مرحله به مرحله حذف کردن، مرحله به مرحله پاک کردن. آدرسهایی که میدهد یکی یکی را با زحمت فراوان به دست آوردیم، به چاپ هندی آدرس داده، رفتیم به دست آوردیم دیدیم چیزی که متن میگوید اصلاً آنجا نیست.
تلاش برای توجیه شهادت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
جمعبندی کنم، تمام تلاش خود را کردند برای اینکه بگویند سقیفه چیزی است که ما میگوییم، اینطور اتّفاق افتاده است. علی و زبیر با ما مخالفت کردند، بعد یک مرتبه بیعت کردند! در بخاری اینطور آمده است. در نقلهای آنها آمده برای اینکه توجیه کنند دود چه بود، میگویند تهدید کردند، آنها هم آمدند بیعت کردند و آشتی کردند. اگر تهدید کردند آشتی شد چرا قبر فاطمه (سلام الله علیها) مخفی است؟ میبینید صدّیقهی طاهره چه کرده است.
آقای صلّابی قبول است، ما در منابع شما اضافه کردیم، با هم آشتی کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیعت کرد، پس چرا در بخاری آمده «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ»[16]؟ اگر دعوا تمام شد مسئله چه بود که شما را راه ندادند؟ وجود صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) حقیقتاً خار در چشم آنها است، هر کاری میکنند قصّه درست نمیشود، اصلاً کار فاطمهی زهرا این بود. یک تنه از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کرد و همهی دار و ندار خود را داد. مادر همه چیز خود را میدهد که فرزند خود را نگه دارد، فاطمه (سلام الله علیها) فرزندان خود را هم داد، اگر لازم بود حسنین (علیها سلام) را هم میداد. صدّیقهی طاهره همهی دارایی خود را فدا کرد.
ذکر مصیبت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
ممکن است تکراری باشد ولی این یک نوع پیامرسانی است. امیر (سلام الله علیه) برای شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) برای ما به صورت کنایی ماجرا را بیان کرده است. آن موقع که میخواست صدّیقهی طاهره را دفن کند یک جملهای گفته خیلی دو پهلو است. من برای اینکه توضیح بدهم چه گفته لازم است چند لغت را معنی کنم. در افعال عرب فعلهای عرب معمولاً سه حرفی هستند، اگر حرف اوّل و سوم یکسان باشد حرف وسط تغییر کند خیلی اوقات لغتنامه را نگاه کنید معنا نزدیک هم است، با کمی تفاوت.
مثلاً اگر بخواهند چیزی را بشکنند اوّل آن هاء و آخر آن میم، «هَسَمَ» میگویند، یعنی شکست. اگر صدا بدهد «هَزَمَ» میگویند، این هم یعنی شکست. اگر یک چیز خشکی که وقتی صدا میدهند خیلی صدای بلندی دارد «هَشَمَ» میگویند. همه در ابتدا هاء دارد، خوب دقّت کنید تا بفهمید میخواهم چه بگویم، اوّل آن هاء و آخر آن میم است. مثلاً وقتی یک چیزی فرو بریزد خرد شود «هَدَمَ» میگویند. «هَدَمَ»، «هَزَمَ»، «هَشَمَ». اگر استخوانی پوک شود و فرو بریزد و بشکند «هَرَمَ» میگویند. امّا اگر یک چیزی باشد که پوستهی روی آن سفت باشد درون آن نرم باشد، مثل قفسهی سینه، به این «هَضَمَ» میگویند، «الشادخُ لِمَا فِيهِ رِخَاوةٌ»،[17] شکستن پوستهای که درون آن نرم است.
عرب وقتی میخواهد این را استفاده کند اگر لفظ تنهای آن را به کار ببرد -اهل تحقیق بروند تاج العروس را ببینند- به این معنایی است که میگوییم. امّا اگر کنار آن حق بیاید به معنای ظلم است. اگر بگوییم فلانی «هَضَمَ حَقَّهَا» یعنی حقّ او را خوردند، امّا اگر بگویند فلانی «هَضَمَهَا»، یعنی او را شکستند. مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی (اعلی الله مقامه الشّریف) میگفت: وقتی «هَضَمَ» بگویند یعنی نقص عضو کنند.
ببینیم امیر المؤمنین (علیه السّلام) چطور کنایهای به ما میزند. وقتی بدن مطهّر صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) را مخفیانه برد، بدن را که روی زمین گذاشتند نماز را که خواند کنار بدن نشست. اینطور عرض کرد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ»،[18] سلام خدا به تو ای پیغمبر، «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنِ ابْنَتِكَ»، یا رسول الله از طرف دخترت هم به تو سلام میکنم. «وَ زَائِرَتِكَ»، یا رسول الله، امشب دخترت مهمان تو است. حالا میخواهد خبر بدهد که چه شده، خدا هیچ امانتداری را شرمنده نکند. اوّل اعتذار میکند، میفرماید که «لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَة»، یا رسول الله، من نمیخواستم این ودیعه را اینطور بیاورم. «وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ»، من نمیخواستم این امانتی را اینطور برگردانم.
بعد میگوید: یا رسول الله، میخواستم یک شکایتی بکنم، «وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ»، زهرا را از چنگ من درآوردند. تا به این جمله میرسد، میگوید: یا رسول الله، این فاطمه اینطور از من حجاب میکرد، دیگر راجع به دردهای خود هم با من صحبت نکرد، ولی من خودم او را شستم، خودم دست کشیدم. لذا اینطور میگوید: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ»، یا رسول الله به من نگفت، ولی به تو خواهد گفت. «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا».
پایان
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4]– صحیح البخاری، ج 8، ص 168.
[5]– همان.
[6]– همان.
[7]– بحار الأنوار، ج 43، ص 218.
[8]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.
[9]– بحار الأنوار، ج 43، ص 39.
[10]– الکافی، ج 1، ص 145.
[11]– من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 611.
[12]– بحار الأنوار، ج 29، ص 336.
[13]– سورهی احزاب، آیه 57.
[14]– مصنف ابن ابی شیبة، ج 7، ص 432.
[15]– سورهی الرّحمن، آیه 4.
[16]– صحیح البخاری، ج 5، ص 139.
[17]– لسان العرب، ج 12،ص 615.
[18]– الأمالي (للمفيد)، ص 281.