تدابیر نبوی صلی الله علیه و آله در جلوگیری از وقوع سقیفه – جلسه سوم

25

نویسنده

ادمین سایت

جلسه سوم بحث «تدابیر نبوی صلی الله علیه وآله وسلم در جلوگیری از حقوق سقیفه » مورخ 21 / بهمن / 1395 در مسجد پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم شهرک شهید مهلاتی توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

تدابیر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در جلوگیری یا تکرار سقیفه

موضوع بحث ما تدابیر پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) در جلوگیری از وقوع سقیفه است یا اگر فرصت کردیم که بعید است، در جلوگیری از وقوع تکرار سقیفه است. مقدّمه‌ای عرض کردیم که عمده‌ی جاهلیّت‌های صدر اسلام که سر منشأ همه‌ی بلیّات و دردهای صدر اسلام تا به امروز هم است، این مسئله است که انسان بداند جایگاه او کجا است، چقدر اثر دارد، مؤثّرها چه چیزهایی هستند.

Kashani-TadabireNabavi-13951121-ThaqalainSite-1-300x200

ارتقای بحث ربوبیّت از سوی حضرت حق

جنگ بدر را به عنوان نمونه مطالعه‌ی مختصری کردیم که اصلاً حضرت حق جلّ و اعلی دنبال این بود که بحث ربوبیّت ما ارتقا پیدا کند. بفهمیم برنامه‌ریز، تصمیم‌گیر، صاحب نفوذ، فاعل حقیقی حضرت حق است، ربّ الارباب است و اگر ما در محاسبات خود این را در نظر نگیریم شکست می‌خوریم و بیچاره می‌شویم و اگر در نظر بگیریم هیچ قدرتی مقابله با او نخواهد کرد، پشت ما گرم می‌شود.

Kashani-TadabireNabavi-13951121-ThaqalainSite-2-300x200

مقدّم شدن شهوات به عقل یکی از دلایل رخ دادن سقیفه

مثال زدیم قرآن کریم در مورد وجود مقدّس پیغمبر مکرّم هم می‌فرماید: ایشان خودش الگوی تمام عیار این مسئله است. این مقدّمه را برای این عرض کردیم که بگوییم مادامی که شهوات انسان به عقل و آنچه که باید مقدّم باشد، امکان رخ دادن سقیفه برای همه‌ی تاریخ است.

Kashani-TadabireNabavi-13951121-ThaqalainSite-3-300x200

رابطه‌ی علم و عمل

اساساً مشکل انسان‌ها فقط این نیست که اگر علم پیدا بکنند عمل می‌کنند. معمولاً علم دارند و عمل نمی‌کنند. این مسئله آن‌قدر مهم است که می‌شود ده‌ها جلسه راجع به آن صحبت کرد. ندانستن بخشی از مصیبت‌ها است. وقتی انسان می‌داند، در ترجیح کاری که می‌خواهد انجام بدهد، آن‌جایی که می‌خواهد بین آنچه باید و عقلانی است و درست است و آنچه نفس او به شهواتش می‌گوید، این‌جا انتخاب سخت است. همه‌ی دعواهای بشر این‌جا است. یعنی آن نقطه‌ای که من خدایی نکرده عملاً ربوبیّت را زیر سؤال پا می‌گذارم. عملاً نفس خود را ترجیح می‌دهم.

Kashani-TadabireNabavi-13951121-ThaqalainSite-4-300x200

اتمام حجّت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعد از خودشان

بعد از این مقدّمه که ذکر کردیم، به محضر مبارک شما عرض کردیم حداقل رسول خدا در چهار بُعد آن‌قدر مسئله‌ی ولایت بعد از خودشان و برنامه‌های اسلام را تکرار کرده بودند که اتمام حجّت شده بود. شب گذشته وارد یکی از این چهار بُعد شدیم. سؤال این بود چرا پیغمبر خدا یکی از آن چهار بُعدی که شب گذشته وارد شدیم و آنچه گذشت این بود که چرا رسول خدا با بعضی از افراد ازدواج کرد بعد پدر آن‌ها اسلام را به زحمت انداختند. چه لزومی داشت؟ چرا پیامبر نیامد مبارزه کند؟ مقابله کند؟ برای چه پیغمبر افشاگری نکرد؟ چرا اصلاً داخل خانه‌ی پیامبر بعضی از افراد رفت و آمد می‌کردند که بعداً باعث مصیبت اسلام شدند؟ چرا رسول خدا افشاگری نکرد، (معاذ الله) اهمال کرد؟ آیا مردم فریب خوردند؟

کثرت منافقین در جامعه

می‌خواستیم این مسئله را با هم بحث کنیم، وارد مثال‌های تاریخی شدیم. عرض کردیم در زمان نبی مکرّم اسلام گاهی اتّفاقاتی می‌افتاد که مردم نفس خود را به معالم نبوی ترجیح می‌دادند. دو، سوم جلسه‌ی گذشته به این مسئله پرداختیم. آخرین مسئله را عرض کنم که اتّصال بحث رعایت شود. مسئله‌ی عفک را عرض کردیم. جمّعیّت منافقین که در آن جامعه قابل توجّه بود، در بعضی از مواقع از هر سه نفر، یک نفر و اگر کسی می‌خواهد ببیند سه نفر، یک نفر یعنی چه؟ سمت چپ و راست خودش را نگاه کند، بگوید یا من یا راستی یا چپی یکی منافق باشد. کثیر است، آن وقت دیگر به این راحتی نمی‌شود اظهار نظر کرد، نمی‌شود موضع‌گیری کرد.

جوسازی منافقین در جامعه

جمّعیّت منافقین یکی، دو نفر نبود که بشود راحت با آن مبارزه کرد. این منافقین در جامعه جو درست می‌کردند. قرآن کریم می‌فرماید: یکی از جوّهایی که درست می‌کردند این بود که می‌گفتند پیغمبر را مدیریت اطّلاعاتی می‌کنند، اطراف او را گرفتند دارند مدیریت می‌کنند. خوش باور است، آیات سوره‌ی توبه را ببینید این‌ها را دارد «وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[1].

قدرت نفوذ جریان نفاق

این‌جا دو مسئله وجود دارد یکی این‌که چرا مسلمان‌ها به دهان این‌ها نمی‌زنند؟ این نشان می‌دهد که نفوذ جریان نفاق کمرنگ نیست، حزب هستند، گروه هستند، جمّعیّت دارند، عِدّه و عُدّه دارند. در اوج قدرت اسلام که جنگ تبوک بود و اواخر اسلام بود و بعد از فتح مکّه بود، این‌ها آن‌قدر علیه مدافعان حرم گله و شکایت می‌کردند که منظور من از مدافعان حرم، مدافعان حرم نبوی است- خدا فرمود: «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»[2] اگر قرار بود این‌ها با تو به جنگ بیایند، می‌آمدند؛ اهل جنگ آمدن نبودند، خوب شد که نیامدند. «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً»[3] اگر می‌آمدند آن‌قدر گله و شکایت می‌کردند، دیگران را آزرده خاطر می‌کردند، روحیّه‌ی جهادگرا و مجاهدان را خراب می‌کردند و اصلاً جنگی نمی‌شد. جزء شقاق و بدبختی و آزرده خاطر بودن هیچی نداشتند. این‌ها دوران پیامبر و معصوم حضور دارند، جوّ دست آن‌ها است.

تهمت و افتراء به پیامبر

وقتی جمّعیّت زیادی منافق است، پیغمبر نگاه می‌کند که چقدر بسط ید برای مقابله‌ی با این جریان دارد. مثال عفک را برای شما زدیم. به ناموس پیامبر بهتان زده شد. به جای این‌که بر دهان کسانی بزنند که این حرف‌ها را می‌زدند، هر کسی هر قهوه‌ خانه‌ای نشست، هر کافی شاپی نشستند، گفتند خبر جدید شنیدی؟ بله، همسر پیغمبر هم بله… کار به جایی رسید که پیغمبر نتوانست دفاع کند. چون اگر خود پیغمبر شخصاً دفاع می‌کرد، می‌گفتیم معلوم است (معاذ الله) گرفتار شده است، هر کسی جای او باشد انکار می‌کند.

نازل شدن آیه در طهارت همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

در طهارت همسر پیغمبر آیه نازل شد بعد مبارزه کردند، مؤاخذه کردند، ادب کردند؟ نخیر، پیغمبر دیدند جامعه اجازه نمی‌دهد، اوس و خزرج به جان هم افتادند. اوس و خزرج یقه‌ی همدیگر را گرفتند. توجّه کسی به این نبود که به ناموس پیغمبر بهتان زده شده است. در این شرایط روشنگری چه فایده‌ای دارد؟ فرمود: «اخرُجوا عَنِّي لا يَنبَغي التَّنازُع»[4] تصوّر نکنیم که مردم دوران پیغمبر خیلی مردم عجیب و غریبی بودند، شاخ داشتند، چهار دست و پای اضافی داشتند، نه.

بهتان زدن منافقین به ناموس انقلاب

هنوز یک دهه نگذشته است که به ناموس انقلاب بهتان زده شد، هنوز هم زمینه‌ی مجازات نیست، تازه هشتگ راه افتاده است که این‌ها را بیرون بیاوریم. این‌طور نیست که تصوّر کنیم زمان پیامبر یک زمان خاصّی بود، خیلی نفهم بودند، نه. اگر شهوات بخواهد کار کند، هزار سال دیگر هم اگر فکر کنیم عقل مردم خیلی بیشتر پیشرفت کرده است، باز هم همین است. هزاران نفر آسیب دیدند، ده‌ها هزار نفر کشته شدند، عذرخواهی هم نکردند، هشتگ حمایت هم راه افتاده است. به جای این‌که به آن کسی که بهتان زدند، عذرخواهی کنند، اعاده‌ی حیثیّت کنند، از بهتان زننده دارند اعاده‌ی حیثیت می‌کنند.

داشتن علم و نداشتن عمل

 بحث‌های ما سیاسی نیست لذا همین هم زیادی گفتیم. می‌خواستم فقط این را عرض کردم که در تحلیل تاریخی یک وقت تصوّر نکنیم که کوفیان زمان سیّد الشّهداء و اهل سقیفه‌ی زمان رسول الله از مریخ آمده بودند، نه. اگر انسان شهوات خود را به عقل و معالم اسلام مقدّم کند همین اتّفاق می‌افتد. خیلی راحت مخالف عقل و معالم عمل می‌کند، شما هم نمی‌توانید هیچ کاری انجام بدهید. این‌طور نیست که تصوّر کنیم حتماً برای شخص لزوماً باید جهل اتّفاق بیفتد، نه اتّفاقاً مصیبت از آن‌جایی اتّفاق می‌افتد که انسان علم داشته باشد و نخواهد عمل کند، این‌جا مصیبت بیشتر است.

فراهم نبودن زمینه برای افشاگری منافقین

پس یک نکته این است که زمینه برای بعضی از افشاگری‌ها و بعضی از قطع ید ظالم‌ها و منافق‌ها در جامعه وجود نداشت، چرا؟ چون جامعه حمایت نمی‌کرد. جامعه مطالبه‌گری نکرد که به ناموس یک آدم عادی اگر بهتان بزنند، باید دادگاهی کنند، آن آدم باید از حیّز انتفاع ساقط شود، باید بی‌حرمت اجتماعی شود، شهادت او دیگر قبول نشود. دیگر کاندید فلان جا و فلان جا نشود. چون بهتان به ناموس یک مرد مسلمان زده است، نه؛ به ناموس خاتم انبیاء بهتان زده است، نباید هیچ کاری به او سپرده شود. ولی جامعه نمی‌پذیرد، جامعه از او در برابر پیغمبر حمایت می‌کند. و وقتی می‌فرماید: «اخرُجوا عَنِّي» بیرون بروید، نمی‌گویند یا رسول الله! شما دستور بدهید ما چه کاری انجام دهیم؟

مثالب و نقد مراجع علیه یکدیگر

من برای این‌که بگویم تصوّر نکنیم الآن چماق دست خود گرفتم سر غیر شیعه‌ها می‌کوبم، یک مثال شیعی بزنم. از این دعواها بین یاران ائمّه‌ی ما هم بوده است. حیف است که اسم بیرم، دو جریان که من اسم هر کدام را ببرم، شما جزء مقدّس‌ترین یاران ائمّه می‌شناسید، این‌ها با هم سرشاخ شدند. مثالب هم را نوشتند، فکر کنید امروز یک مرجع تقلیدی حالا نقد هم بر مرجع تقلید دیگری هم دارد، این‌طور نه، مثلاً درباره‌ی فضایح آیت الله فلان کتاب بنویسید، خیلی کم پیش می‌آید.

مسئله‌ی غیبت کردن و دروغ گفتن راویان ائمّه

یکی از اصحاب مشهور امام رضا محضر حضرت  آمد. حضرت فرمود: الآن مهمان دارم، برو ببین در پستو چه می‌گویند. این در روایات ما آمده که او سلمان زمان امام رضا (علیه السّلام) است. او داخل پستو رفت، یک گروه دیگری آمدند، این‌ها هم همه از علمای برجسته‌ی ما هستند. نشستند، امام رضا (علیه السّلام) فرمود: چه خبر؟ گفتند: فلانی را دیدی که فلان فلان شده… یک ساعت پشت سر او حرف زدند، او که در پستو نشسته بود. یک ساعت سعی کردند به قول خودشان مغز امام رضا (علیه السّلام) را شستشو بدهند. رفتند و آن شخص بیرون آمد، چشم‌های او از شدّت اشک کوچک بود. گفت: آقا این‌ها دروغ می‌گویند، حضرت فرمود: اشکالی ندارد برو.

دلیل امر به معروف نکردن امام رضا (علیه السّلام) به روایان

نکته این‌جا است که امام رضا به این‌ها نفرمود که دروغ نگویید، خجالت بکشید، شما راویان من هستید. چرا نگفت؟ مگر نهی از منکر واجب نیست؟ پشت سر یکی از بزرگترین شیعیان اهل بیت که 1300 روایت در کتب اربعه دارد. چرا امام رضا نهی از منکر نکرد؟ چون دید اثر منفی می‌گذارد، اگر آن‌ها مرد میدان بودند، باید پیش امام رضا می‌آمدند، می‌گفتند آقا شما بفرمایید با فلانی چه کار کنیم؟ این راهش بود، دیگر آدم پیش قاضی ملق‌بازی نمی‌کند. پیش امام رضا می‌روید، می‌خواهید اطّلاعات بدهید، می‌خواستند اطّلاعات امام رضا را تکمیل کنند، این‌ها تازه شیعیان هستند.

سقیفه یک امر تکرار شدنی است

می‌خواهم عرض کنم این‌که من این شب‌ها برای جلوگیری از سقیفه یا جلوگیری از وقوع تکرار سقیفه تکرار می‌کنم. سقیفه یک امر تکرار شدنی است. جلوگیری از احقاق حق یک امری است که می‌شود هر زمان اتّفاق بیفتد. اگر صدر اسلام سنّی‌ها و غیر شیعه‌ها سقیفه درست کردند، هر گاه که نفس خبیث انسان‌ها به جای این‌که مرکب باشد، سوار آن شوند، سوار ما بشود، می‌بینید می‌روند علم امام رضا را تکمیل می‌کنند و گرنه معنی ندارد یک ساعت بروید برای امام رضا حرف بزنید. امام رضایی که شما قائل هستید پشت دیوار را خبر دارد بعد برای چه پشت سر دیگری حرف می‌زنید؟ نمی‌داند؟ امام رضا که ولی فقیه نیست که بگویید معصوم نیست، امام رضا است و امام رضا هم توبیخ نمی‌کند، چون می‌بیند فایده‌ای ندارد، این‌ها طغیان می‌کنند، بدتر می‌شوند باید با این‌ها مدارا کند. مجبور است با این‌ها مدارا کند، کاری نمی‌تواند انجام بدهد.

ضعف توحیدی راویان ائمّه (علیهم السّلام)

یک وقت یکی دیگر را صدا می‌کند، این‌که می‌گویم از اصحاب اجماع است یعنی 18 نفر در تاریخ شیعه هستند که مهمترین فقهای شاگردان ائمّه هستند. امام رضا (علیه السّلام) به یکی از این‌ها می‌گوید از جان فلانی چه می‌خواهی؟ او هم نمی‌گوید آقا به نظر شما باید چه کار کنیم؟ می‌گوید آقا برای این‌که منحرف است. ضعف توحیدی دارد، نمی‌گوید شما چه می‌گویید.

کثرت عقب افتادگی

چند سال پیش موضوع بحث ما این بود، این‌جا فقط ربط دارد که اشاره کنم. ما عقب افتادگی را زیاد می‌بینیم، الحمدلله خدا یک مجلسی به ما عطا کرده است که این «وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ»[5] را زیاد در آن می‌بینیم یعنی برای عبرت سایرین خوب عمل می‌کنند که تأخیر فاز دارد. هر اتّفاقی که می‌خواهد در کشور بیفتد صدای مجلس شش ماه، هفت ماه بعد در می‌آید. لذا مثال برای عقب‌ماندگی از موضوع زیاد داریم، عقب افتادن از ولی مصداق‌های زیادی داریم.

به هم زدن استراتژی امام از سوی شیعیان

جلو افتادن یعنی چه؟ «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ» جلو بیفتد. چه کسی جلو می‌افتد؟ مگر می‌شود آدم جلو بیفتد؟ الآن شما می‌شود بگویید من از امام زمان (صلوات الله علیه) بیشتر می‌فهم؟ آن‌جا مفصّل بحث کردیم در جلو افتادن خیلی کم پیش می‌آید که آدم خودش را از امام بالاتر بداند، بلکه عملاً این کار را انجام می‌دهد. در زمین امام بازی نمی‌کند، ما از این رفتارها زیاد داریم. شیعیان استراتژی و راهبرد امام و معصوم را به هم می‌زنند.

دلیل عدم احقاق اولیّه‌ی حق از دید امام صادق (علیه السّلام)

هفت روایت داریم که چهار روایت صحیحه است یعنی فقیه چشم بسته روی آن فتوا می‌دهد که امام صادق (علیه السّلام) فرمود: اگر شما عجله نکرده بودید و به حرف گوش کرده بودید زمینه‌ی ظهور فراهم شده بود، اقل این است که زمینه‌ی ظهور اولی فراهم شده بود یعنی احقاق اوّلیه‌ی حق. چون شما گوش نکردید و جلو افتادید، دو دفعه یا سه دفعه عقب افتاد.

بررسی کارنامه‌ی شیعیان

به داستان خودمان برگردیم. این قسمت را به این خاطر مثال زدم که یک دفعه در ذهن ما این تصوّر ایجاد نشود سقیفه چه کسانی بودند که به حرف پیغمبر گوش نکردند؛ نه. کارنامه‌ی ما شیعیان را هم اگر بررسی کنیم چیز خیلی تحفه‌ای نیست. اگر سیّد الشّهدایی که ما داریم الآن باید جهان را گرفته بودیم. ما خوب عمل نکردیم، هر وقت هم خوب عمل شده یک عدّه‌ای خوب عمل کردند، یک روح خدایی، نسیمی وزیده است و یک عدّه‌ای دنبال آن راه افتادند. اگر همه راه می‌افتادند که این خبرها نمی‌شد. اگر همه راه می‌افتادند الآن خجالت نمی‌کشیدیم که نهج البلاغه را جلوی خود بگذاریم و بخوانیم. الآن خبر دارید یا ندارید در دانشگاه‌ها و مدارس شما نمی‌توانید نامه‌های امیر المؤمنین را بخوانید، چون اگر مردم نهج البلاغه را بخوانند، تصوّر می‌کنند خیلی از کارگزاران ما طاغوت هستند. چون خون دادیم، جان دادیم بعد رها کردیم.

به این خاطر عرض می‌کنم چون امیر المؤمنین فرمود: در ماجرایی که داشت از سقیفه صحبت می‌کرد، «وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ»[6] اگر حمزه یا برادرم جعفر بودند «مَا بَايَعْتُ كُرْهاً» من این‌طور غریب نمی‌شدم. اگر برادرم جعفر بود، فاطمه‌ی زهرا نباید پشت در می‌رفت. جعفر نبود که فاطمه‌ی من شهید شد یعنی بقیّه را به حساب نیاوردند.

تناقض بین خطبه‌های امیر المؤمنین و عملکرد امروز مملکت

امروز ما در خیلی از فضاهای دانشجویی نمی‌توانیم خطبه‌های امیر المؤمنین را بخوانیم. چون بعضی از هم لباسی‌های من با یک ماشینی می‌روند و می‌آیند، در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که شما کمر درد می‌گیرید بخواهید طول و عرض آن را ببینید. مجبور هستید اصلاً نگویید یا اگر هم بگویید یک نفر پیدا می‌شود می‌گوید این حرف‌ها مارکسیستی است. در صدا و سیما ببنید که یک آخوند این را گفته یا نگفته است؟

22 بهمن فرصتی دوباره

انقلاب اگر از خودش محافظت نکند، همان‌طور که به بیت پیغمبر نفوذ کردند، به بیت مسئولین هم می‌شود نفوذ کرد. آن‌که معصوم بود می‌شد به بیت او نفوذ کرد، خدا یک فرصتی به ما داده است. 22 بهمن یک فرصتی است، یک نسیمی که وزیده است. اهل این جمع چون عرف مردم این شهر اگر مجاهد بودند احتمالاً از مجاهدان و جانبازان و آزادگان هستند؛ بنده هیچ کاری برای انقلاب نکردم. هیچ چیز گارانتی لایف تایم، مادام العمر ندارد، 35 سال پیش خون دادیم بعد یک عدّه بیایند بعضی جاها را جا به جا کنند، باید دائماً چشم بیدار داشته باشیم برای این‌که ببینیم منویّات اسلام را می‌شود پیاده کرد یا نمی‌شود پیاده کرد، چه کسی جلوی آن را گرفته است؟ الحمدلله الآن از 35 سال پیش خیلی جلوتر هستیم، از 40 سال پیش خیلی جلوتر هستیم.

تدوام همیشگی اصلاح

نیاز نیست که انقلاب بکنیم، ولی اصلاح همیشه لازم است. این‌طور نیست که تصوّر کنیم کار را دست فقیه عادلِ الهیِ ملکوتی سپردیم، کار تمام است. ابدا. مطالبه‌گری ما افت کرده است. «تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»[7] بستر برای کار فراهم نبود، پیغمبر چطور باید می‌گفت که فلانی و فلانی منافق هستند؟ حزب و تیم و قبیله جنگ می‌کردند و مردم مطالبه‌گری نمی‌کردند. اگر مردم مطالبه‌گری نکنند پیغمبر چه کاری می‌تواند بکند؟ این قسمت اوّل بود.

شرایط رسول خدا (صلوات الله علیه) در زمان نفاق

اگر رسول خدا در این شرایط می‌خواست یک جریان نفاق را آشکار کند، بگوید فلانی و فلانی منافق هستند، جبهه‌ی نفاق بلافاصله افراد شاخص خود را تغییر می‌داد. الآن دیدید برای انتخابات ریاست جمهوری یک نفر بخواهد بیاید، چندین نفر برای او ضربه‌گیر می‌گذارند که او را بزنند و یک نفر دیگر را علم کنند و او را بزنند تا به نزدیک انتخابات می‌رسد، خیلی کتک انتخاباتی نخورده باشد. اگر قرار بود پیغمبر خدا آن افراد شاخص منافقین را اسم ببرد، بگوید مثلاً یک و دو و سه و چهار منافق هستند، جبهه‌ی نفاق پنج نفر اوّل را عوض می‌کند، پنج نفر دیگر می‌گذارد. آن وقت پیغمبر باید این پنج نفر را فاش می‌کرد، باز عوض می‌کردند. تا چه تعداد می‌شود جلو رفت؟

معرّفی کردن شاخص برای منافقین توسّط پیامبر

در شرایطی که عرض کردم زمینه‌ی نفاق در جامعه فراهم بود، ما و یک سری روایات سوخته بود. آقا این منافق که بود، سال سه هجری منافق بود، رفت. این یکی سال چهار. با کدام منافق باید درگیر شویم؟ اختلاف روایت می‌شد. خود پیغمبر باید علیه خودش روایت می‌گفت. یعنی قابلیّت تغییر داشت. مهم‌تر این‌که در این صورت دست مردم شاخص نداده بود، پیغمبر به جای این‌که یک یک منافقین را معرّفی کند، برای منافقان شاخص معرّفی کرد.

منافق کسی است که این کارها را انجام می‌دهد. اسم نبرد، چون اسم بردن محذوراتی داشت. یکی این‌که آن فرد را باید می‌گرفتند و اعدام می‌کردند. پیغمبر با علم غیب خود می‌گفت فلانی، فلانی، فلانی بلند شوید و اعدام. روزی پنج نفر اعدام می‌کرد تا چه موقع می‌شد که پیش برود؟ آن وقت شعور مردم کجا می‌رود؟ تربیت چه می‌شود؟ یک عامل بیرونی مدام بیاید شناسایی کند، چه فایده‌ای دارد؟ باز هم شاخص دست کسی نبود. وقتی پیغمبر شهید شد، ترور شد، از دنیا رفت در پایان کار منافق‌ها تمام شدند یا نشدند؟ به جای این‌که این کار را انجام بدهد (پیغمبر بعضی از جریان‌های خاصّ نفاق را به صورت خصوصی معرّفی کرد که إن‌شاء‌الله به آن می‌پردازیم).

شاخص‌های منافقین

امّا کار اصلی که پیغمبر انجام داد این بود که جریان‌های نفاق را معرّفی کرد که چه شاخص‌هایی دارند. یکی از جریان‌های نفاق را که معرّفی کرد شاخص آن‌ها عدم التزام عملی به شریعت بود. جناب ابوذر فرمود: پیغمبر به من فرمودند منافقین را از سه طریق بشناسید اوّلی «التَّخلُف عَنِ الصَّلاة»[8] این‌ها از نمازها تخلّف می‌کنند، حال ندارند. چرا؟ برای این‌که منافق ایمان نداشته، بت‌پرست بوده است، دیده الآن منفعت در این است که تظاهر به اسلام کند. توده‌ای بوده بعد از انقلاب منفعت را در این دیده که سبیل‌های او بلند است، ریش‌های خود را هم بلند کند، فعلاً برای او منفعت در این است. امّا حال ندارد نماز شب بخواند، هر شب به مسجد بیاید.

ویژگی‌های منافقین از دید رسول خدا (صلوات الله علیه)

«وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏»[9] لفظ آن به گونه‌ای است که بالای هیجده سال است. با کسالت نماز می‌خوانند. چرا؟ چون منافق به نماز اصلاً اعتقاد ندارد. پیغمبر فرمود: منافقین ویژگی‌هایی دارند. 1- به نماز، به شریعت، به عبادیّتات، به امور دینی اهتمام ندارند، بتواند فرار می‌کند. مثلاً در قرآن کریم آیه داریم در تاریخ هم است، به جای این‌که بروند صف اوّل بایستند، می‌رفتند انتهای صف مردانه از بین دو پای خود خانم‌ها را نگاه می‌کردند. سجده‌ی پیغمبر که طولانی می‌شد، این‌ها پشت سر خود را دید می‌زدند، چون ایمان نداشتند. پس این‌طور نیست که مردم ندانند منافق چه ویژگی‌هایی دارند. منافق نسبت به نماز بی‌اهتمام است.

بیانی از صفات عبادی علی (علیه السّلام)

حالا ببینیم در سنّت چه کسانی به نماز بی‌اهتمام هستند. می‌آمدند به زهرای مرضیه می‌گفتند علی مُرد، خودمان دیدیم. حضرت می‌فرمود: کجا دیدید؟ می‌گفتند در همان باغ که بیرون شهر برای یهودی‌ها کار می‌کرد، دیدیم مثل چوب خشک افتاده است. فرمود: روی سجاده افتاده بود؟ می‌گفتند: بله. می‌گفت: نه، نمرده است. علی از خوف خدا صعقه زده است، بیهوش شده است. در پایان هم در محراب عبادت از این دنیا پر کشید.

تحریفات زمان پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه)

علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) که وقتی اهل سنّت بر او گریه می‌کنند اصحابی مثل انس، مثل ابوموسی اشعری… می‌خواهم بگویم چه پیغمبرهایی که می‌گویند همه چیز نابود شده، از بین رفته است. می‌آیند می‌گویند چه چیزی از بین رفته؟ نابوده شده است؟ می‌گویند ما هر چه زمان پیغمبر می‌دیدیم الآن دیگر نیست. می‌گویند الآن چند دقیقه‌ی پیش نماز خواندیم. می‌گوید این‌که نماز پیغمبر نبود، تغییر دادند.

بیان فضایل امیر المؤمنین در مسند احمد و صحیح بخاری

بعد از جنگ جمل وقتی امیر المؤمنین نماز خواند، در صحیح بخاری هم حتّی است، در مسند حنبل و جاهای دیگر است. نماز که تمام شد صحابه‌ی پیغمبر همدیگر را نگاه کردند، گفتند «ذَكَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ»[10] – در صحیح بخاری آمده است این مرد- بخاری خیلی دوست ندارد فضایل امیر المؤمنین را بیان کند. موضوع راجع به امیر المؤمنین است. در مسند احمد آمده است «ذَكَّرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَاةً كُنَّا نُصَلِّيهَا مَعَ رَسُولِ اللهِ»[11] این ما را یاد نماز پیغمبر انداخت. 25 سال پیش پیغمبر این‌طور نماز می‌خواند. «إِمَّا نَسِينَاهَا، وَ إِمَّا تَرَكْنَاهَا عَمْدًا» چون فراموش کرده بودیم و برای این‌که مخاطب نگوید مگر شما آلزایمر داشتید، اگر نماز پیغمبر را فراموش کرده بودید، چه چیزی را فراموش نکرده بودید؟ نماز که علنی بود، جماعت بود، عمومی بود، مخفیانه نبود. می‌گوید: «وَ إِمَّا تَرَكْنَاهَا عَمْدًا» عمداً ترک کرده بودیم.

ویژگی‌های منافق از نظر پیامبر در منابع اهل سنّت

در منابع خودشان هم است پیغمبر فرمود: منافق سه ویژگی دارد، نسبت به نماز حال ندارد، یک آقایی پیش شیخ دوم آمد- برادران عزیز غیر شیعه‌ی ما به دو خلیفه‌ی اوّل شیخین می‌گویند. ما هم به همان اسم می‌گوییم که مؤدّبانه باشد- گفت: آقا جان سلام علیک. گفت: سلام علیکم. گفت: بنده جنب شدم. گفت: خسته نباشی. گفت: حالا نماز را چه کار کنم؟ گفت: غسل کن. گفت: آب نیست. گفت: فعلاً نماز نخوان. صحیح مسلم را نگاه کنید است.

بازی با نماز در کتاب‌های اهل سنّت

عمّار که چندین دفعه در تاریخ بلند شده و روشنگری کرده این‌جا گفت: آقا می‌شود ما یک حرفی بزنیم؟ دیگر در جمع است، نمی‌شود گفت بنشین، حرف نزن. عمار است، از سابقین اصحاب است- این‌ مطلبی که می‌گویم از صحیح مسلم است- الآن فرشته نازل شد، چون می‌گویند کسی صحیح مسلم را بیان کند، می‌گویند فرشته‌ها برای شما وحی می‌کنند، یک موقع دست و پای خود را روی بال فرشته‌ها نگذارید. گفت: آقا ما یک چیزی بگوییم گفت: بفرما. گفت: به یاد دارید در فلان جنگ طولانی بود، جنگ که طولانی می‌شد چند ماه طول می‌کشید، ما نیاز به غسل پیدا کردیم، نه من و نه تو، هیچ کدام آب نداشتیم، (تو کلاً زدی تعطیلات، من خودم را خاک مالی کردم) امّا «وَ أَمَّا أَنَا فَتَمَعَّكْتُ فِي التُّرَابِ»[12] پیغمبر فرمود: باید نماز را می‌خواندی، ولی نمی‌خواهد در خاک شیرجه بزنی، همین وجه و کفین کافی است. حضرت شیخ گفت: «اتَّقِ اللهَ يَا عَمَّارُ» بترس از خدا. گفت: باشد اگر شما ناراحت می‌شوید، دیگر جایی این خاطره را بیان نمی‌کنم. در صحیح مسلم این‌طور آمده است.

در صحیح بخاری شخصی آمد گفت: آقای شیخ من جنب شدم، جمله‌ی نماز نخواند را آقای بخاری قیچی کرده و همان سند را کنار گذاشته است. می‌گوید یک دفعه عمار بلند شد گفت: به یاد داری یک جنگی بود و… پیغمبر منافقین را معرّفی کرد؟ بله معرّفی کرد. این صحیح بخاری و مسلم بود، کافی نخواندم، نهج البلاغه برای شما نگفتم، بصائر الدرجات نخواندم، مفااتیح الجنان نخواندم. پیغمبر فرمود: منافق چند ویژگی دارد: قرار بود به این جواب بدهیم آیا پیغمبر منافقین را افشا کرد یا نه؟ عرض کردیم زمینه‌ی افشای فرد فرد فراهم نبود، جنگ داخلی می‌شد، امّا جریان؟ بله، فرمود: منافق نسبت به نماز اهل تخلّف و کسالت است، آیه هم داریم. چه کسانی بودند که در تاریخ با نماز بازی کردند؟ امیر المؤمنین و اهل بیت؟ بروید بررسی کنید.

شکسته خواندن نماز شیخ سوم در منا

منا یک نوع سفر است، در سفر نماز را حتّی اگر تعطیل باشد و انرژی آن‌ها زیاد باشد، باز هم در سفر نماز را می‌شکنند، این‌طور نیست که هر چقدر دوست داشته باشند به آن کم و زیاد کنند. جناب شیخ سوم به جای شکسته نماز را تمام خواند. پیش عبدالله پسر شیخ دوم رفتند. ما یک جایی 20 جلسه راجع به شخصیّت عبدالله صحبت کردیم. گفتند آقا نماز را عوض کرد! گفت: ساکت، «الخلاف شرٌ»، اختلاف‌‌افکنی نکنید.

تخلّف از نماز یعنی تخلّف از منهج نبوی

امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) سراغ شیخ سوم رفت، گفت: وحی جدیدی، خوابی، تجربه‌ی دینی، القای سبوحی، کرامتی نداری؟ در سفر منا با همین پیغمبر آمدیم، نماز را شکسته خواند. درست است؟ شیخ اوّل و دوم هم شکسته خواندند، پنج سال پیش، شش سال پیش هر سال با هم به حج آمدیم، خودت نماز را شکسته خواندی، یک دفعه چرا نماز را به هم زدی؟ گفت: بله، ما زمان پیغمبر می‌ترسیدیم هر کاری انجام بدهیم، الآن به نظر من این است که ما آمدیم عبادت کنیم، انرژی داریم، غذای مفصّل خوردیم، برای چه نماز را بشکنیم؟ خسته نیستیم، من کامل می‌خوانم. تخلّف عن الصلوات فقط کم کردن نیست، یعنی تخلّف از آن منهج نبوی.

تخلّف‌گری معاویه در نماز

امیر المؤمنین مخالفت کرد، در صحیح مسلم دعوای امیر المؤمنین با خلیفه‌ی سوم موجود است. معاویه وقتی به حکومت رسید، با امام حسن صلح کرد. به مدینه برای حج آمد. در منا نماز ظهر را شکسته خواند. این در مسند احمد حنبل است. نماز که تمام شد، مکبّر گفت: آقا شیخ سوم نماز را تمام خواند. چرا؟ چون معاویه کلاً پیراهن عثمان را علم کرده بود، صاحب پیراهن این‌جا نماز را تمام خوانده است. معاویه گفت: من با پیغمبر بودم، در فتح مکّه معاویه دیر اسلام آورد،، ولی در حجّة الوداع حضور داشت. بودم پیغمبر نماز را شکسته خواند، گفتم خودت می‌دانی می‌خواهی برادر خود را ضایع کنی، ضایع کن. مسند احمد را ببینید معاویه نماز عصر را تمام خواند. ظهر را شکسته خواند، عصر را تمام خواند، کافی هم نگفته است. ابن تیمیه می‌گوید در کتاب مسند احمد جعلیّات راه نیافته است. پیغمبر افشاگری کرد؟ بله که افشاگری کرد. فرمودند: از عبادات تخلّف‌گری می‌کنند مثلاً نماز، کم و زیاد می‌کنند.

غربت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در دفاع از فاطمه (سلام الله علیها)

حضرت علی (علیه السّلام) فرمود: اگر برادرم حمزه بود من این‌طور غریب نمی‌شدم. من این‌جا نمی‌خواهم از مردم مدینه گله کنم، نمی‌خواهم از قریشی‌ها به صورت عام گله کنم بالاخره آن‌ها از امیر المؤمنین کینه داشتند، نمی‌خواهم توجیه کنم. من از این در تعجّب هستم که بنی هاشم کجا بودند؟ یکی از بدترین گروه‌هایی که به اسلام خیانت کردند بنی هاشم هستند. شما بعضی از موارد استثناء را کنار بگذارید. در کربلا ما مدام می‌گوییم چرا ابن عباس نیامد؟ محمد حنفیه نیامد؟ هیچ نمی‌پرسیم هزاران هزار نفر از مردم مدینه‌ی بنی هاشم چرا نیامدند؟ آقا زاده‌های بنی هاشم کجا بودند آن موقعی که به در خانه‌ی امیر المؤمنین آتش بردند. این‌ها در کربلا کجا بودند؟ در صلح امام حسن کجا بودند؟ و چون این‌ها حرمت داشتند اگر پای کار می‌آمدند مردم حرمت نگه می‌داشتند برای همین امیر المؤمنین فرمود: «وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ، مَا بَايَعْتُ كُرْهاً»[13] من این‌طور غریب نمی‌شدم، اگر برادرم جعفر بود، من این‌طور غریب نمی‌شدم.

تبلیغ مقام فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در جامعه

آن آقازاده‌هایی که باید آن روز خود را خرج اسلام می‌کردند، معلوم نیست کجا رفتند، با چه کسانی بستند. از مردم مدینه و قریش فضل هستند. بر خلاف همه‌ی آقازاده‌هایی که خودشان را کنار کشیدند، یک بزرگ‌زاده‌ای است که شریف عالم وجود است، ناموس حقیقی خداوند است، سرّ الله المستور است، لیلة القدر است، سیّده‌ی نساء اهل الجنّه است. این همه پیغمبر مقام او را در جامعه تبلیغ کرد. یک جمله‌ای امیر المؤمنین گفته است که هم در نهج البلاغه است و هم در منابع قدیمی ما خیلی جانسوز است. نمی‌خواهم تشبیه کنم، ولی بگذارید یک خاطره بگویم.

تعلیل علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه

یک زمانی دو ماشین در بزرگراه به هم خوردند، داخل یک ماشین چند مرد بود، داخل یک ماشین چند خانواده نشسته بود، این چند مرد وقتی سر راننده‌ی دیگر ریختند هیچ کسی نبود از او دفاع کند، ما وقتی رسیدیم، دیدیم یک خانمی آمده و دست خود را سپر کرده است. ننگ بر مردم مدینه، ننگ بر بنی هاشمی که نیامدند که امیر المؤمنین بگوید اگر برادرم جعفر بود این بلا سر ما نمی‌آمد. امیر المؤمنین در نهج البلاغه فرموده است، در غارات ثقفی است، دارد تعلیل می‌کند. می‌دانید چرا من از فاطمه دفاع نکردم؟ فرمود: وقتی آن‌ها ما را احاطه کردند، من اطراف خود را نگاه کردم، دیدم نه مدافعی دارم و نه هواخواهی. می‌دانید فرق هواخواه این است که هواه خواه جلو نمی‌آید که دفاع کند، ولی اقلاً دلش می‌سوزد. دیدم نه دلسوزی دارم که دفاع کند، نه کسی که بیاید کمک کند، نه کسی که عقب بایستد لب بگزد. آن کسانی که از من کینه داشتند همه جمع شده بودند، هیچ کس نبود. دیدم اهل من را می‌کشند، صدیقه‌ی طاهره و حسنین اگر این‌ها کشته می‌شدند هدایت منقطع می‌شد. اصلاً حقیقت به دیگران نمی‌رسید. برای حفظ جان حسنین من مجبور شدم صبر کنم بعد این‌جا فرمود: «فَأَغْضَيْتُ»[14] خار در چشم من رفت ولی صبر کردم. این‌جا بود که هیچ کس نبود دفاع کند، ناموس خدا به میدان آمد.

از یک طرف 40 مرد جنگی هر کاری کردند نتوانستند دست او را جدا کنند، به امیر المؤمنین گفتند آقا شیخ دوم همه‌ی استاندارهای خود را دو سال یک بار عوض می‌کند، چند نفر از جمله قنفذ را عوض نکرده است، جایزه داده است، به آن‌ها پول داده است. دیدند «ثُمَّ ِ اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الدَّمعِ» صورت علی بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) خیس اشک شد. فرمود: آن موقعی که نتوانستند دست او را جدا کنند، این جایزه‌ای است که به قنفذ دادند که دست فاطمه‌ی من را کوتاه کرد.     


[1]– سوره‌ی توبه، آیه 61.

[2]– همان، آیه 46.

[3]– همان، آیه 47.

[4]– منهاج الكرامة في معرفة الإمامة، ص 103.

[5]– بحار الأنوار، ج ‏84، ص 67.

[6]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب، ص 417.

[7]– الأمالي (للطوسي)، ص 374.

[8]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏21، ص 529.

[9]– سوره‌ی نساء، آیه 142.

[10]– صحیح بخاری، ج 1، ص 156.

[11]– مسند احمد، ج 32، ص 244.

[12]– همان، ج 1، ص 280.

[13]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 417.

[14]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 336.