جلسه دوم بحث «تدابیر نبوی صلی الله علیه وآله وسلم در جلوگیری از حقوق سقیفه » مورخ 20 / بهمن / 1395 در مسجد پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم شهرک شهید مهلاتی توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
موضوع بحث: تدابیر نبوی برای عدم وقوع سقیفه
عنوان عرایض ما تدابیر نبوی برای عدم وقوع سقیفه و اگر فرصت کردیم عدم تکرار سقیفه است. دو سه مقدّمهی کوتاه به عنوان تذکّرات اوّلیّه عرض میکنم. بحثها به این جهت که از تقریباً یک ربع دیگر وارد مباحث تاریخی میشود، خواه ناخواه مسائل اختلافی است. اینکه نظر ما راجع به وحدت اسلامی چیست، صوت دهها جلسه از بنده موجود است، نظر ما بر وحدت اسلامی است. ممکن است برای عزیزی شبههای ایجاد بشود، دیگر به آن نمیپردازیم، چون فرصت نداریم.
سؤالهایی در مورد اقدامات پیامبر (صلوات الله علیه) در حکومت خود
نکتهی دیگر این است که طرف برپا کنندهی سقیفه چه اقداماتی انجام داده است، چه کرده است، آن هم محلّ بحث ما نیست، آن هم مجالس متعدّدی لازم دارد. موضوع بحث ما اقدامات رسول خدا برای عدم وقوع سقیفه است. شب گذشته یک مقدّمهای عرض کردیم یک ربعی حداقل از آن باقی ماند. آن مقدّمه این بود برای اینکه بخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم آیا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) شکست خورد؟ آیا اسلام به اهداف خود نرسید؟ به هیچ یک از اهداف خود نرسید؟ پیغمبر اسلام شکست مطلق خورد؟ پروژهی نبوی به هیچ یک از اهداف خود نرسید؟ برای اینکه بخواهیم به این سؤال پاسخ بدهیم یا به این سؤال چرا رسول خدا با بعضیها ازدواج کرد که بعداً خانمان اسلام را برانداختند؟ چرا رسول خدا در بعضی از جنگها و در بعضی از امور کسانی را مأمور کرد که بعداً بانیان سقیفه شدند؟ اینطور هم ممکن است بشود سؤال را پرسید. برای اینکه به این سؤال پاسخ بدهیم. مقدّمهای لازم است.
جاهلیّت امروز بدتر از جاهلیّت زمان پیامبر (صلوات الله علیه)
آن مقدّمه این است که اصلاً جاهلیّتی که زمان پیغمبر، قبل از اینکه اسلام ظهور بکند بود، چه بود؟ عرض کردیم که ممکن است اینطور در ذهن ما بیاید که جاهلیّت زمان صدر اسلام قبل از اینکه اسلام ظهور بکند، این بود که مثلاً فرزندان خود را زنده به گور میکردند. مثلاً ربا میخوردند، خشن بودند، بیادب بودند، راجع به ناموس همدیگر راحت صحبت میکردند. اگر اینها را بگیریم، آن وقت میگوییم: خوب بله، آن جاهلیّت با امروز چقدر فرق کرده است. یک سؤال این است که آیا این جاهلیّتها امروز نیست؟ بدتر از آن است، شدیدتر از آن وجود دارد. این کوتارژی که الآن وجود دارد که اگر فیلم آن را یک جایی پخش بکنند، از خشونتبارترین صحنههای خشن آن صحنهی خورد کردن فرزندی که روح در بدن او در رحم مادرش دمیده شده است، از زنده به گور کردن وحشتناکتر است. ربا در جامعهی جهانی یا حتّی جامعهی مسلمانها نیست، شراب نیست؟ موسیقی حرام نیست و قس علی هذا.
احساس مستقل بودن معلول جاهلیّت صدر اسلام
اوّل باید یک تذکّر به خود بدهم که همهی مظاهر آن جاهلیّتها الآن وجود دارد. امّا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) دست روی معلولها نگذاشتند، دست روی معلول گذاشتن را بخواهم مثال بزنم مثل این است که یک زن و شوهری با هم اختلاف دارند، پیش شما بیایند. شما بگویید: آقا با هم اختلاف نداشته باشید، با هم مهربان باشید. به نظر شما میشود؟ همان دو نفری که با هم اختلاف دارند، اگر به تلویزیون ببرید بگویید: مردم را نصیحت بکنند؛ یک ساعت راجع به اینکه با هم مهربان باشیم، خوب باشیم صحبت میکنند ولی در عرصهی عمل این اتّفاق نمیافتد. چرا؟ چون این تنشی که بین دو نفر است، معلول یک چیز دیگری است. علّت را باید برداشت. مادامی که علّت وجود دارد معلول قهراً وجود دارد. معلول جاهلیّت صدر اسلام چه چیزی بود؟ عرض کردیم آن معلول اصلی، آن علّت اصلی احساس اثر مستقل داشتن خود یا داشتههای خود بود. من هستم که تصمیمگیر هستم، من هستم که برنامهریز هستم. من هستم که فاعل هستم. فعل را من انجام میدهم. بخواهم انجام میدهم، بخواهم انجام نمیدهم. نمرود به حضرت ابراهیم گفت، گفت: بیا؛ دو تا غلام آوردند گفت: یک کسی را میکشم، یک کسی را نمیکشم. همه کاره من هستم. همهی ما یک فرعون کوچک هستیم. از جاهلیّت تا به حال. بحث ما اخلاقی نیست.
اختلاف بر سر مبدأ عالم
پیغمبر وقتی تشریف آوردند، میخواستند این احساس را از مردم بگیرند که این احساس از صدر اسلام بوده است، قبلتر هم بوده است و امروز هم وجود دارد. امروز هم خیلی آدمها که اوج بگیرند، میگویند: آقا خیلی روشنفکر است، اومانیست است. اومانیست است یعنی انسان را محور عالم میدهد. یعنی برای انسان اثر مستقل قائل است. همین روشنفکرهای داخلی خود ما را نگاه بکنید، میگویند: حقوق بشر اولی به فقه ما است. جامعهی جهانی تصمیم میگیرد که بشر چه حقوقی دارد یا ندارد. همهی اختلاف سر این است که مبدأ عالم چه کسی است. آن کسانی که ریاضی خواندند، مختصات دکارتی میدانند چیست آنها کاملاً میفهمند مبدأ ثابت یعنی چه.
مشکل اصلی پیامبر با مردم زمان جاهلیّت
مشکل اصلی پیغمبر که میخواست حل بکند، این بود مردم آن دوران عین مردم دورانهای دیگر دنبال این بودند که ما اثر داریم. پول ما اثر دارد یا داشتههای ما. جمعیت ما اثر دارد برای همین میرفتند تکاثر میکردند، ما چند تا سرباز داریم، شما چند تا سرباز دارید. به اسب خود به داشتههای خود به پول خود به جمعیت خود تفاخر میکردند. عین همین امروز. آن چیزی که اسلام آمد با آن مبارزه بکند، مبارزه با همین مسئله بود و شب گذشته مثال جنگ بدر را زدیم که اسلام آمد محاسبات مردم را تغییر داد. چهار تا معجزه رخ داد وقتی که جنگ بدر پیروز شد، خدا این پیروزی را به عهدهی مسلمانها انداخت، همه فاتحان جنگ بدر شدند، در حالی که خیلی زحمتی نکشیده بودند این را شب گذشته دادیم.
اشتباه محاسباتی اعراب جاهلی در صدر اسلام
باز اینها خوب تمرین نکردند، در جنگ احد شکست خوردند، چون به جای اینکه به حرف گوش بدهند بگویند: مبدأ عالم کسی دیگری است. به خاطر غنیمت دستور را ترک کردند، شکست خوردند. باز در یک جنگی پیغمبر اکرم به واسطهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیروز میشدند، باز در یک جنگ دیگری به خاطر اینها… مثلاً آقای خلیفهی اوّل وقتی در جنگ حنین دید جمعیت سپاه اسلام زیاد است 12 هزار سرباز؛ آن موقع که در بدر سیصد نفر بودند برنده شدیم، آیهی قرآن میفرماید: «إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ»[4] دوباره در محاسبه اشتباهی سر خانهی جاهلیّت رفتند. گفتند: خوب الحمدلله زیاد هستیم. یک شبیخون خوردند مثل بز کوهی فرار کردند. تا به باز به واسطهی بعضی از اولیاء خدا در رأس آنها امیر المؤمنین (علیه السّلام) جنگ برگشت.
اثرات احترام به مردم به خاطر ثروت و قدرت در بیان امیر المؤمنین (علیه السّلام)
پیغمبر از روز اوّل تا لحظهی آخر دائماً با این مبارزه میکرد. تمام مشکلات ما هم از همان اوّل انقلاب -جستجو بکنید- به این دلیل است. همهی بدبختیهای ما به این دلیل است که ما چه کسی را محور عالم میدانیم؟ کدخدا را یا خدا را؟ دم چه کسی را میبینیم؟ اینکه امیر (سلام الله علیه) میفرماید: اگر کسی به خاطر ثروت یا به خاطر مقام کسی برود به او احترام بگذارد، دو سوم دین او میرود یعنی چه؟ یعنی من میآیم به مسجد به همه میگویم: سلام علیکم، یک پولداری را که میبینم، میگویم: آقا سلام و رحمة الله. فرمود: برو، خداحافظ شما. 66 درصد دین شما از بین رفت، حالا (دین او چند درصد بود) چقدر بود. چرا؟ چون خیال کردی این هزار میلیاردی یک فرقی با بقیه دارد. آن کسی که با بقیه فرق دارد ربوبیّت الله است، آن است که در عالم تغییر ایجاد میکند و الّا شیرجه در آب میزنی و بالا نمیآیی. فرصت نمیکنی، به یک ثانیه فرصت نمیکنی. این مقدّمهای است که شب گذشته عرض کردیم.
توصیفات خدا در مورد پیغمبر (صلوات الله علیه)
میخواهم وارد تاریخ بشوم منتها حیف است که الآن نگویم خدا پیغمبر را چطور توصیف کرده است. ببینید در این فضا خدا چطور پیغمبر را توصیف کرده است. دو، سه آیه بخوانم. رسول گرامی اسلام طبق این بحثی که بنده کردم چون پیغمبر اسلام است، رهبر مسلمین است، باید از همه بیشتر خدا را به رسمیّت بشناسد و خود را به رسمیّت نشناسد. ببینیم قرآن چه میگوید.
قرآن میفرماید: -در همین سورهی انفالی که ما شب گذشته ماجرای آن را اشاره کردیم، ماجرای بدر است- «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»[5] خدا و رسول را اجابت بکنید. خدا و رسول چند تا است؟ یک موجود نیست. خدا و رسول یک موجود نیست. خدا و رسول را اجابت بکنید «إِذا دَعاكُمْ» به جای اینکه فعل را برای دو موجود به کار ببرد، فعل را برای یک موجود به کار میبرد. «إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» خوب آن «دَعاكُمْ» یعنی خدا دعوت بکند شما را تا زنده بکند شما را؟ پس پیغمبر اینجا چه کاره است؟ «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» چرا؟ خدا و رسول را اجابت بکنید. وقتی خدا شما را دعوت کرد. خوب پس پیغمبر چه کاره است؟ یا بگو: نه، خدا و رسول را دعوت بکنید وقتی پیغمبر شما را دعوت کرد؛ پس خدا چه کاره است؟
دعوت پیغمبر مرّ دعوت خدا
میگویند: دعوت پیغمبر به خود نبود. به خواستههای شخصی خود نبود. دعوت او مرّ دعوت خدا بود. یک واو جا به جا نداشت، یک لفظ جا به جا نداشت. دعوت او، دعوت خدا بود. چون دعوت او دعوت خدا بود، اصلاً تفاوتی نبود. پیغمبری که مثل ما اختیار دارد، در مقام دعوت کأنّه صدای یک چوبی از طرف حضرت حق دربیاید، حرف خدا را بزند؛ پیغمبر اکرم با اینکه اختیار داشت، هیچ اثری روی دعوت الهی نمیگذاشت، این را هیچ شخصی نمیکرد، لذا قرآن کریم فعل را برای یک نفر به کار میبرد.
تفاوت نداشتن رضایت پیامبر با رضایت خدا
در سورهی مبارکهی توبه، وقتی منافقین خراب میکنند، در جنگ شرکت نمیکنند، مسلمانها جنگ تبوک را در مرحلهی دوم پیروزمندانه برمیگردند، ضایع میشوند میآیند که روی اشتباه خود سرپوش بگذارند، «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ»[6] قسم میخورند، ما شما را راضی خواهیم کرد. خدا در قرآن میفرماید: هر کسی برای تبلیغات خود، رضایت مردم را قسم میخورد، بدون اینکه راجع به خدا حرف بزند، این منافق است. «وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ» در حالی که خدا و رسول سزاوار هستید که راضی بشوند. باز خدا و رسول دو موجود هستند، قرآن کریم میفرماید: «يُرْضُوهُ» یعنی یکی. خدا و رسول شایسته هستند که خدا راضی بشود، خدا و رسول شایسته هستند که پیغمبر راضی بشود. این چه مدل جمله است؟ باید بگوید: خدا و رسول شایسته هستند که راضی بشوند. اینطور نمیگویند. میگوید: خدا و رسول سزاوار هستند که راضی شود یک نفر. آن یک نفر چه کسی است؟ رضایت پیغمبر با رضایت الهی تفاوتی ندارد که شما یک کاری بکنید خدا راضی بشود، یک کار دیگری بکنی پیغمبر او راضی بشود «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[7] رضای خدا، رضای ما است؛ رضای ما رضای خدا است. ما چیزی نمیخواهیم، خدا را راضی بکنید، ما راضی شدیم. این پیغمبر هم در مقام انجام عمل مثل دعوت، هم در مقام انفعال مثل راضی شدن مطابق حضرت حق است، از خود هیچ چیزی ندارد. آن پیغمبری که آمد ما را نجات بدهد، خود او عبد محض الهی بود. خیلی اینجا حرف است تفاسیر هم خیلی بحث کردند، به همین قدر اکتفا میکنم.
تیتر اقدامات پیامبر
حالا پیغمبر چه کار کرد؟ سلسله اقداماتی انجام داد. من تیترهای آنها را به شما بگویم. معرّفی فرد شایسته که به آن خواهیم پرداخت. یکی از اقدامات پیغمبر معرّفی فرد شایسته بود. دوم تربیت امّت برای اینکه از ناشایستها فاصله بگیرند. سوم شناخت جریان نفاق. چهارم اگر رسیدیم معرّفی بعضی از اهل نفاق.
علّت معرّفی نشدن منافقین توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)
به خاطر اهمّیّت آن من از سومی شروع میکنم. چرا پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صراحت نیامد بگوید: فلانی فلانی فلانی منافق هستند، بگیرید آنها را اعدام بکنید؛ خلاص. اهمال نکرد؟ خیر. وقتی تاریخ را میرویم نگاه میکنیم میبینیم ماجرای نفاق در مدینه با رشد اسلام رشد مضاعف چند ده برابری دارد. اگر در این مسجدی که الآن من و شما با هم گفتگو میکنیم، یک منافق یعنی یک بیایمانی که ایمان به خدا ندارد، برای مصالحی ظاهرسازی میکند باشد، میشود یک نفر بیاید بگوید: ای مردم! جلوی او را بگیرید، خود آن هم باز محذور دارد ولی حالا میشود جلوی آن را گرفت. امّا اگر الآن که در مسجد نشستیم 130 نفر منافق داشتیم، آن وقت نه گوینده میتواند راحت راجع به آنها حرف بزند، نه شما. وقتی جمعیت اهل نفاق زیاد باشد، به این راحتی نمیشود افشاگری کرد.
کم بودن انگیزههای نفاق تا قبل از جنگ بدر
شب گذشته عرض کردم وقتی در جنگ بدر با خبر شدند کاروان ابوسفیان تجاری است، نظامی نیست رفتند به طمع اینکه پولهای خود را پس بگیرند، از مدینه خارج شدند ، عدّهای لو دادند او مسیر خود را عوض کرد آنقدر هم زود لو دادند که 450 کیلومتر آن طرف اهل مکّه باخبر شدند، سپاه 950 نفری تا دندان مسلّح فرستادند مسلمانها را قیچی کردند، پشت مسلمانها را گرفتند. یعنی شما بگو 25 روز قبل از اینکه بخواهد این عمل اتّفاق بیفتد، کفّار باخبر شدند، تازه هنوز در ماجرای بدر پیروزی رخ نداده بود، نفاق خیلی انگیزهای نداشت. کفّار در قدرت بودند، پیغمبر را اخراج کرده بودند، پول داشتند، زور داشتند، پیغمبر رفته بود در یک روستایی به اسم یثرب که اینها توان نظامی نداشتند، خود آنها تا قبل از اسلام همیشه با هم اختلاف داشتند. نه پول داشتند، نه نیروی نظامی، نه تجهیزات. احتمال پیروزی اسلام آنقدر زیاد نبود. وقتی خیلی زیاد نیست، بنابراین انگیزهی نفاق هم زیاد نیست. امّا جنگ بدر که اتّفاق افتاد مسلمانها پیروز شدند، حالا کفّار بیچاره که نمیدانستند از این 70 نفر، 35 نفر را یک نفر کشته شده است، ملائکه آمدند، پیغمبر در خاک فوت کرد شب گذشته بحث کردیم این معجزات را که کفّار باور نداشتند، شکست خوردند. وقتی شکست خوردند رفتند خود را برای احد تقویت کردند ، جمعیت آنها بیشتر شد. از آن طرف عدّه ای آمدند مسلمان شدند در حالی که حقیقتاً ایمان نداشتند.
علّت لو ندادن مستقیم منافقین توسّط پیغمبر (صلوات الله علیه)
چرا پیغمبر مستقیم منافقین را لو نداد؟ برای اینکه منافقین یک نفر و دو نفر نبودند. اخبار تاریخی به ما میگویند وقتی مسلمین آهنگ جنگ را زدند و از مدینه به سمت احد خواستند حرکت بکنند، یک سوم سپاه اسلام وسط راه فرار کردند. یعنی یک سوم جمعیت منافق بودند. تازه ما دلیل نداریم در میان آن کسانی که همراه با پیغمبر شدند، منافق وجود نداشت. یک سوم میدانید یعنی چه؟ یعنی از هر سه نفری که الآن در مسجد نشستند احساس بکنند هر فرد سمت چپی و سمت راستی او یک نفر منافق است، منافق یعنی چه؟ منافق یعنی کافری که برای ضربه زدن به اسلام آمده است. اگر در این مجلس ما از هر سه نفر یک نفر منافق باشد -دور از محضر- شما میشود به راحتی حرف زد؟ خیلی باید احتیاط کرد. اینطور نبود که پیغمبر بخواهد راجع به جریان نفاق صحبت بکند و آن وقت درون اسلام دچار از هم پاشیدگی نشود. اگر قرار بود که با منافقین درگیر بشوند یک جنگ داخلی اتّفاق میافتد و اسلام از درون میپاشید. بنابراین اینکه ممکن است در بدو امر به ذهن ما برسد آقا پیغمبر میزد این منافقین را رسوا میکرد؟ جمعیت منافقین زیاد بود. من یکی دو تا مصداق از جمعیت آنها به شما بگویم، تا برای تحلیل دقیقتر بتوانیم با هم تحلیل بکنیم.
تخریب پیغمبر (صلوات الله علیه) توسّط منافقین
شما این طرف و آن طرف گاهی ممکن است در تاکسی یک حرفهایی در مورد مثلاً نقدهایی به نظام از ضدّ انقلاب بشوید، اگر ناراحت هم بشوید که مثلاً بعضیها چرا نمک نشناس هستند، دیگر توقّع ندارید که در مورد مثلاً ولایت فقیه عصمت قائل باشند. امّا در جامعهی نبوی پیغمبر معصوم است. پیغمبری که معصوم است، تخریب او ساده نیست، پیغمبر خدا است ولی قرآن کریم میفرماید: آنقدر پیغمبر را تخریب میکردند مثلاً «يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[8] میگفتند: خوش باور است. من حالا به اینکه چرا میگفتند خوش باور است و چه میشد کار ندارم. الآن در مسجد شما کسی جرأت دارد بیاید %