سقیفه تکرار شدنی است (جلسه اول)

32

نویسنده

ادمین سایت

جلسه اول بحث «سقیفه تکرار شدنی است» مورخ 18 / بهمن / 1395 در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام توسط حجت الاسلام کاشانی مطرح شد، که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏ * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

بحث: آیا سقیفه قابل تکرار است؟

این‌که در سقیفه چه اتّفاقی افتاد و قابلیّت تکرار دارد یا ندارد، محلّ بحث ما این شب‌ها است. به صورت خلاصه وقتی می‌گوییم: سقیفه؛ منظور بنده از تکرار سقیفه این است که برنامه‌ای، استراتژی که رسول مکرّم به امر الهی طی 23 سال انجام دادند ولی متأسّفانه شرایط و افرادی با هم دست به دست دادند تا کار به آن جایی که باید برسد نرسید و بعد این‌که آیا رسول خدا در این هدف به کل شکست خورد یا شکست نخورد؛ اگر فرصت کردیم باید به این هم بپردازیم و بعد این‌که آیا این سقیفه به این معنا که یک کاری بدون دستور قبلی، خلاف دستور قبلی، ناگهانی مسیر هدایت را تغییر بدهد، آیا این یک بار در تاریخ اتّفاق افتاده است یا دفعات مکرّر اتّفاق افتاده است؟

 سقیفه قابلیّت تکرار دارد یا ندارد؟ بنده ابا دارم از این‌که بحث‌های خود را به صورت صریح، به مسائل روز مرتبط بکنم ولی اگر قابلیّت تکرار داشته باشد خیلی بیشتر از مسائل اعتقادی برای ما مفید است؛ چون هم مسئله‌ی اعتقادی است، هم مسئله‌ی روز ما است و سقیفه‌ها را هم بحث می‌کنیم. این‌ها رده‌بندی دارند، کودتاها علیه حکومت حق، علیه حق، علیه احقاق حق، این‌ها رده‌بندی دارند. برای این‌که تکرار نشود چه باید کرد؟ راهکار هم می‌شود گفت یا نمی‌شود گفت. برای این‌که این موضوع به نظر شما خیلی جدید نرسد از یک نقطه‌ای وارد بحث می‌شویم إن‌شاءالله که برسم امشب ورودی بحث را به خوبی انجام بدهم.

منبع‌ اطّلاعات مربوط به سقیفه

اطّلاعات ما از سقیفه چقدر است؟ ما گزارش چه کسی را در مورد سقیفه را داریم می‌خوانیم، به هم نقل می‌کنیم؟ اطّلاعات من و شما اگر بگوییم سقیفه چه خبر بود، چه شد، از کجا است؟ امروز بخواهم بگویم، گزاره برگ چه کسی دارد این طرف و آن طرف نقل می‌شود؟ ما Fact sheet چه کسی را داریم می‌خوانیم؟ این حرف مشهوری که در سقیفه ذکر شده است، اوّلین بار چه کسی بیان کرده است؟ این چیزی که من بگویم در سقیفه اتّفاق افتاد، شما برای من تعریف بکنید، حرف‌هایی که مشهور است مثلاً مرحوم علّامه‌ی عسکری (اعلی الله مقامه الشّریف) در کتاب سقیفه ذکر کرده است، این را اوّلین بار چه کسی در تاریخ نقل کرده است؟ برای حوالی چه سالی است؟

IMG_3483

گزارش خلیفه‌ی دوم از سقیفه منبع گزارش‌های تاریخی

خلاصه عرض می‌کنم که این برای حوالی سال 23 هجری است و Fact sheet خلیفه‌ی دوم است. این سقیفه‌ای که شما امروز راجع به آن بحث می‌کنید و می‌شناسید، Fact sheet خلیفه‌ی دوم است. اصلاً نقل او از واقعه است به عنوان یکی از حاضران جلسه و به خاطر جایگاهی که داشته است؛ این نقل، نقل مشهور شده است، در منابع مهمّ غیر شیعه آمده است. ما شیعه‌ها هم که متأسّفانه مشکل تاریخی جدّی داریم. اگر نقل کردیم، معمولاً همان را نقل کردیم؛ لذا حرف مشهور خبرگزاری‌های تاریخی -وقتی ما می‌گوییم: خبرگزاری؛ یعنی بنگاه‌های خبرپراکنی هزار سال پیش- چطور بود؟ آن‌ها چه چیزی نقل می‌کردند؟ آن‌ها هم همین را نقل می‌کردند.

IMG_3485

علّت منتشر شدن گزارش سقیفه توسّط خلیفه‌ی دوم

چرا خلیفه‌ی دوم وقتی دارد از دنیا می‌رود صلاح دانسته است یک گزاره برگی راجع به سقیفه منتشر بکند؟ بعد دو، سه جمله‌ی حاد هم در آن بگوید که خیلی برای ما عجیب است. ما فکر می‌کنیم مثلاً آقای بخاری یا احمد حنبل یا مثلاً بلاذری در انساب الأشراف یا امثال این‌ها، این‌ها مثلاً فرض بفرمایید سوتی دادند، حواس آن‌ها پرت شده است، یک دفعه یک چیزی نقل کردند، ما هم خیلی خوشحال می‌شویم، برویم بگوییم: بله خود او گفته است مثلاً «بلی إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»[4] این را شنیدید، دیگر خیلی برای شما می‌گویند. خوب چرا این حرف را در نزدیکی مرگ خود گفته است؟ مثلاً حواس او نبوده است، یک چیزی گفته است، بخاری هم که روایت ناقص در مورد اهل بیت نقل نمی‌کند، این را نقل کرده است.

IMG_3490

مدیریّت اخبار توسّط همه‌ی جریان‌ها

 دو سال گذشته که بحث ما بازتاب قیام صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در منابع اهل سنّت بود و به صحیح بخاری می‌پرداختیم، آن‌جا توضیح دادیم، دو سه خطّی بخواهم توضیح بدهم است که جریان‌های گزارش‌گر، بنگاه‌های خبرپراکنی همین امروز هم چپ و راست و بالا و پایین و اصول‌گرا و اصلاح طلب و خارجی و داخلی وقتی می‌خواهند خبری را منتشر بکنند چه کار می‌کنند. اگر صددرصد به نفع آن‌ها و صددرصد مخالف دشمن آن‌ها باشد، بالفور آن را نقل می‌کنند. خوب‌ها هم positivist همین‌طور هستند. اگر الآن ما بزنیم داعش را در حلب و نزدیک حلب و آن طرف حلب و این‌ها نابود بکنیم، اخبار آن در 20:30 می‌آید امّا اگر اوضاع خیلی روبراه نباشد یا متوسّط باشد، لزومی ندارد که خبر آن بیاید. اخبار را مدیریّت می‌کنند. هم ما این کار را می‌کنیم، هم مخالفین این کار را می‌کنند. کافی است شما اخبار خان‌طومان و فتح حلب را بین گروه‌های مختلف خبرگزاری مقایسه بکنید می‌بینید که چه کسی چه چیزی را نقل می‌کند با چه سرعتی.

IMG_3492

شایعه علّت انتشار اخبار بر علیه خود

 چه وقت ما مطلبی را علیه خود منتشر می‌کنیم، یا آن‌ها علیه خود منتشر می‌کنند؟ چوب بر سر آن‌ها خورده است؟ نخیر. وقتی که می‌بیند یک شایعه‌هایی منتشر شده است، این شایعه می‌تواند واقعی باشد یک خبر غیر رسمی منتشر شده است این طرف و آن طرف مدام دارند روی آن کار می‌کنند. مثلاً می‌گویند: این پلاسکو منفجر شدند، داخل آن بمب‌گذاری نشده باشد، خوب اوّل گروه‌های خبری راجع به این عکس العمل نشان نمی‌دهند امّا اگر این طرف و آن طرف در شبکه‌های اجتماعی جاهای پر جمعیت این مدام تکرار بشود، این دود سفیده چه بود، صدای انفجار کجا بود، ساختمان فلان طور ریخت، می‌بیند الآن یک شایعه‌ای دارد منتشر می‌شود نزدیک است مردم، عموم، افکار عمومی باور بکنند، در این صورت چه کار می‌کند؟ مثلاً با رئیس آتش نشانی، رئیس کجا، با یک متخصّص خنثی کردن بمب این‌ها مصاحبه می‌کنند آن‌جا ممکن است اعتراف به خطا هم می‌کنند، بگویند: بله این‌جا یک خطایی هم شد، بله آن‌جا در محاسبه اشتباه شد، این‌طور شد. خوب‌ها این کار را می‌کنند وای به حال بدها. دیگر BBC و VOA و این‌ها پدر جد این چیزها هستند. این داخلی‌ها بلد هستند از این کارها بکنند، وای به حال خارجی‌ها. وقتی مطلب علیه خود منتشر می‌کنیم -هر آدمی هر گروهی- که بخواهیم جلوی یک خطر بزرگتری را بگیریم.

IMG_3496

علّت نقل مسئله‌ی فدک توسّط بخاری

 برای این‌که به یاد بیاورید دو سال گذشته چه گفتیم و آن‌ها را تکرار نکنیم. این را عرض کردیم. چون ائمّه (علیهم صلوات الله) روی مسئله‌ی فدک این طرف و آن طرف تبلیغ می‌کردند و مسئله‌ی هبه، بخشش فدک به صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) اگر مطرح بشود، انکار آن توسّط خلیفه موجب کفر او می‌شود اوّل انکار کردند امّا وقتی دیدند این طرف و آن طرف هر جا اهل بیت می‌نشینند، راجع به بخشش فدک بحث می‌کنند، دیدند دیگر نمی‌شود سکوت کرد، افکار عمومی دارد آن خبر غیر رسمی را باور می‌کند این‌جا چه کار بکنیم؟ این‌جا گفتند: بله یک فدکی بوده است، یک اختلافاتی هم بوده است ولی سر ارث بوده است. دو سال گذشته پنج، شش جلسه این را مفصّل بحث کردیم که چرا بخاری می‌آید یک چنین مسئله‌ی بغرنجی را نقل می‌کند که حضرت قهر کرد و با این‌ها صحبت نکرد و شبانه دفن شد آن‌جا بحث کردیم.

IMG_3514

علّت نقل مسئله‌ی فدک توسّط عایشه   

حالا همان سؤال را این‌جا می‌پرسم؛ چرا باید بخاری مسئله‌ی سقیفه را از قول خلیفه‌ی دوم نقل بکند؟ در آن ماجرای قبلی هم عایشه خانم نقل کرده است. یعنی چرا عایشه در آن‌جا باید بیاید علیه پدر خود خبر نقل بکند؟ کدام دختر مرجع تقلیدی علیه پدر خود مطلبی منتشر می‌کند؟ از نظر آن‌ها او مرجع تقلید امّت بوده است. آن‌جا عایشه می‌گوید: «أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا»[5] وقتی او قبول نکرد «غَضِبَت غَضَباً شَدیداً  فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ … فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا» این را عایشه نقل کرده است، خوب چرا این را علیه پدر خود نقل کردی؟ چرا؟ برای این‌که از پدر خود دفاع بکند، دامن او را از یک مسئله‌ی مهمتری پاک بکند. بگوید: هبه نبود، چون اگر بگوید: هبه بود، بخشش بود، می‌گویند: شما یک صحابه‌ی کم ارزشی را که یک بار پیغمبر را برای لحظاتی دیده است حرف بزند، بگویید: دروغ می‌گویی، طرف را کافر می‌دانید. صدّیقه‌ی طاهره، سیّده‌ی نساء اهل الجنه، دختر پیغمبر، بغضة المصطفی، حرف بزند رد بکنی، بگویی: شاهد بیاور. آن‌ها در موارد خیلی کوچکتر شاهد نمی‌خواستند، کأنّه داری انکار می‌کنی که صحابه راستگو هستند. آقایان معتقد هستند اگر کسی بگوید: فلان صحابه خسیس بود، باید او را مجازات بکنند. حالا بگویند: فلان صحابه دروغگو بود. چون روایت از آن‌ها به ما رسیده است. این چون خیلی خطرناک بود، دید افکار عمومی آن خبر غیر رسمی که چه کسی داشت منتشر می‌کرد؟ ائمّه‌ی ما، بابت آن امام کاظم (صلوات الله علیه) زندان رفت. برای آن سختی کشیدند، مجازات شدند. سال گذشته اگر به یاد داشته باشید بحث کردیم ائمّه این را هویت تشیّع می‌دانستند، نمی‌گذاشتند فراموش بشود. لذا مجبور شد گزار برگ خود را در مورد آن واقعه منتشر بکند، بگوید: ماجرا ارث بود، نه هبه. در ارث داستان و مشکل و گرفتاری وجود دارد امّا نه در حدّ کفر.

این‌جا هم همین‌طور است، این‌جا هم شما نگاه می‌کنید آن کسی که شما باور نمی‌کنید، یکی از افرادی که خود او متّهم ردیف اوّل است؛ چون امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: «احْلِبْ … حَلْباً»[6] شیری را یا سینه‌ای را بدوش که نیمی از آن برای خود تو است، خیلی تحرّک می‌کرد. حالا خود این فردی که در به حکومت رساندن خلیفه‌ی اوّل نقش جدّی دارد و بعد از او هم بدون مشکل به حکومت رسیده است، مشکوک هم به حکومت رسیده است، نه دست خطّی از خلیفه‌ی اوّل برای وصایت و ولایت عهدی او، جانشینی او است، نه فایل صوتی وجود دارد. هیچ چیزی نیست. او چرا باید در نزدیکی مرگ خود بگوید: «بلی إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»[7] همین‌طور اشتباهی گفته است، آن هم بین مردم در مسجد مدینه! که همه از او نقل بکنند، این بشود گزاره برگ مشهور، در کتب تاریخی بیاید، در کتب حدیثی بیاید، حتّی در کتب شیعه بیاید، برای چه؟ دقّت لازم را نداشته است؟! ضربات سنگین بوده است؟ ضربات اگر سنگین بوده است ضایعه اگر زیاد بوده است، وسیع بوده است، این‌جا چرا بخاری و مسلم و احمد و این‌ها همه‌ی اهل سنّت بزرگان اهل سنّت آن را نقل کردند، گزاره برگ چه کسی را؟ خلیفه‌ی دوم را. چرا؟ چون مدام شما بگویی بیعت او فلته بود، فلته یعنی یک کار ناگهانی که آخر آن آدم پشیمان می‌شود.

IMG_3527

تعریف معنای فجعه و فلته

 بنده سال 88 کنار مسجد الحرام به یکی از این اساتید دانشگاه امّ القری گفتم: من یک سؤال دارم. این کار چه بود؟ سر چه چیزی پشیمان شدند؟ گفت: چه چیزی را؟ گفتم: فلته یعنی فَجَعَ. فجعه یعنی ناگهانی؛ آن‌جا که آدم پشیمان می‌شود، این‌ کلمه را به کار می‌برد. مثلاً شما ناگهانی بروی یک کار خوبی بکنی، یک معامله بکنی، صد میلیارد سود بکنی به این نمی‌گویند فلته بود. یک دفعه از این‌جا داری می‌روی می‌بینی یک کسی می‌گوید: ماشین چند؟ نصف قیمت بفروشی. به این فلته می‌گویند. یعنی یک دفعه یک کاری… تو اصلاً چرا ماشین خود را فروختی؟ ماشین خود را می‌خواستی عوض بکنی؟ الآن می‌دانی چه چیزی می‌خواهی بخری؟ از طرف پول گرفتی؟ چرا نصف قیمت؟ چرا قیمت نگرفتی؟ می‌گویند: فلته بود. گاهی آدم یک دفعه یک کاری می‌کند، سود هم می‌برد، این را فلته نمی‌گویند.

IMG_3529

مجهول بودن افراد در بعضی از روایات منتشر شده از اهل سنّت

 این پشیمانی کجا بوده است؟ پس چرا همه نقل کردند؟ هر وقت شما دیدید که کتب رسمی تاریخ که توسّط حکومت‌ها نوشته شده است همه‌ی آن‌ها سر یک مسئله اتّفاق نظر دارند؛ بعد در روایات ما یک اشاراتی به خلاف آن وجود دارد، بدانید که در آن‌جا یک داستانی وجود دارد. یک مقداری از آن را من فعلاً بگویم خلیفه به مکّه آمده است -طبق سایر نقل‌ها که اگر امشب وقت بکنم بگویم ظاهراً آخرین سالی است که زنده است- به او خبر می‌دهند تحرّک یک جریانی از مدینه توسعه پیدا کرده است، امروز هم در مکّه این طرف و آن طرف شنیدیم. می‌گوید: چه شنیدید؟ عبد الرّحمن بن عوف می‌گوید: من بگویم چه شده است؟ می‌گوید: بگو. می‌گوید: یک گروهی در یک نقل، یک فلانی در یک نقل، رجالی در یک نقلی گفتند: اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت می‌کنیم. نقل همه جا است پر از فلان است. باز توجّه آدم جلب می‌شود که این‌ها نقل کردند فلان و فلان گفتند، فقط فلان فلان شده‌ها فلان فلان می‌کنند.

تلاش مخفی یک گروه برای به حکومت رساندن شخصی، بعد از خلیفه‌ی دوم

 این‌ها چه چیزی را دارند می‌گویند؟ اگر فلانی بمیرد، با فلانی بیعت می‌کنیم. فلانی بمیرد معلوم است چه کسی است، راجع به آن دارند صحبت می‌کنند. آن گروهی، آدم‌ها چه کسانی بودند؟ به آن می‌رسیم. با چه کسی بیعت می‌کنند؟ هیچ چیزی متوجّه نشویم، ببینید ما در این بحث‌های خود فعلاً مثل این‌که شیعه نیستیم داریم بحث می‌کنیم. منابع درجه‌ی اوّل غیر شیعه است. من هیچ چیزی ندانم از همین می‌دانم یک جریان اپوزیسیونی زیر میزی، زیر زمینی، غیر رسمی در حال تحرّک بود که کسی را بعد از خلیفه‌ی دوم به حکومت برساند. می‌فهمیم دیگر.

وجود گروه‌های مخالف برای هر حکومت و کشوری

خوب همیشه وجود دارد. شما حکومتی را پیدا نمی‌کنید که مخالف نداشته باشد. همین الآن در کشور ما هر چند تاکسی که شما سوار بشوید بالاخره یک کسی پیدا می‌شود یک حرفی را به یک جایی می‌زند. هر 20 نفر، 30 نفر، 40 نفر را که شما ببینید یکی دو نفر هم مخالف هستند. حالا کمتر یا بیشتر آن را هم کار ندارم. 20:30 وظیفه‌ی خود نمی‌داند همه‌ی این‌ها را بیاید رد بکند افشاگری بکند، پاسخ به شبهه بدهد این کار را می‌کند؟ نمی‌کند. در بالاترین سطح بلا تشبیه رهبری یک نظام یک دفعه بگوید یک جلسه‌ی عمومی تشکیل بدهید بیاید صحبت بکند. این چه زمانی اتّفاق می‌افتد؟ پاسخ به شبهه بدهد؟ این وقتی اتّفاق می‌افتد که خطر آن فلانی یا گروهی که گفتند: اگر فلانی بمیرد با فلانی بیعت می‌کنیم؛ از یک حالت زیر زمینی که یک کسی به یکی دیگر گفت کجا مثلاً بگوید: در گوش من گفت، این‌ها گذشته است، احتمال پذیرش، جا افتادن تغییر جریان حکومت محتمل است.

علّت مخالفت عبد الرّحمن بن عوف با سخنرانی کردن خلیفه‌ی دوم در مورد خلافت خلیفه‌ی اوّل

 لذا در بعضی نقل با این‌که او حال مناسبی نداشت یا سال آخر عمر او بود، گفت: من همین امروز سخنرانی می‌کنم. مردم را خبر بکنید-هر چه فعلاً دارم می‌گویم از بخاری و مسند احمد که به روایت صحیح در نهایت صحّت در نزد آن‌ها وجود دارد، است- من حتماً می‌روم سخنرانی می‌کنم. عبدالرّحمن گفت: این‌جا مکّه است، عموم مردم از همه‌ی بلاد آمدند، حرف بزنی آن‌جاها هم که آلودگی پیدا نشده است، هنوز ویروس این نرفته است، گزارش نشده است، این‌ها طرفدار دارند، می‌رود. چون در مدینه تحرّک داشتنتد حالا وقتی بیایی در مکّه بگویی در مکّه فرق دارند، مردم بروند به همه‌ی بلاد اسلامی خبر می‌رسد. نگو. گفت: نه، لازم است که من توضیح بدهم.

زیرکی خلیفه‌ی دوم و مشاوران او

 شما از این چه چیزی می‌فهمید؟ هر کسی آقای خلیفه‌ی دوم را بشناسد، می‌داند که او بسیار آدم زیرکی است که مشاوران زیادی هم دارد. اساساً اگر این‌طور نبود… ما کلاً دوست داریم که… مثلاً در جنگ ایران با عراق هم دوست داریم عراقی‌ها را یک عدّه شوت نشان بدهیم، اگر این‌طور بود که جنگ هشت سال طول نمی‌کشید. هم تا دندان مسلّح بودند، هم آموزش دیده بودند، هم نسبت به ما کینه داشتند و الّا جنگ که هشت سال طول نمی‌کشید. ما در تعداد زیادی از عملیات‌ها شکست خوردیم. برای چه؟

علّت پافشاری خلیفه‌ی دوم برای سخنرانی در روزهای آخر عمر

هر چه به او می‌گویند: نه، این‌جا همه هستند. دیگر شما خیلی سر و صدای ماجرا را بلند نکن، شما بیایی راجع به آن حرف بزنی، همه جا پخش می‌شود. گزارش می‌شود، علنی می‌شود. می‌گوید: نه، من باید توضیح بدهم. من از این، این را می‌فهمم، یعنی من این خطر را احساس می‌کنم که اگر فلانی بمیرد با فلانی واقعاً بیعت می‌شود، لذا باید بیایم جلوی آن را بگیرم. حتماً من باید بیایم توضیح بدهم. مردم را جمع می‌کند می‌گوید: شنیدم یک عدّه دارند شما را فریب می‌دهند، شما را فریب می‌دهند یعنی چه؟ یعنی شما دارید فریب می‌خورید، یعنی آن حرفی که دارند غیر رسمی می‌گویند شما دارید کم کم باور می‌کنید یک نفری است که او شایسته‌ی به حکومت رسیدن است و اگر یک نفر بمیرد با یک نفری بیعت می‌شود. این چه کسی است؟ این‌ها را نمی‌گوید. بعد می‌گوید: این‌ها هر کجا می‌نشینند -آن گروه یا آن فلانی که شما فعلاً اخبار را این‌طور دارید- می‌گویند که: بیعت ابوبکر فلته بود، فلته یعنی چه بود؟ هنوز بدن مبارک پیغمبر روی زمین بود، ما به خود آمدیم دیدیم که با یک نفر بیعت شد، یک عدّه آدم به خیابان آمدند، چماق به دست یک به یک از مردم بیعت گرفتند، اصلاً مردم همه ماندند. خیلی از اصحاب اصلی این طرف و آن طرف بودند، در شهرهای مختلف بودند؛ یک دفعه غافلگیر شدند، پشیمان شدیم. دیدید چقدر مصیبت کشیدیم؟ دیدید چقدر را به اسم مرتد کشتند؟ این می‌شود فلته.

علّت مخالفت نکردن خلیفه‌ی دوم با نظریه‌ی فلته بودن خلافت ابوبکر

 این‌جا شما انصافاً توقّع دارید خلیفه چه بگوید؟ بگوید: فلته کجا بود، برترین فرد بعد از پیغمبر، یار غار و اصحاب سرّ و پدر خانم پیغمبر و اوّلین کسی که -مثلاً از نظر آن‌ها- اسلام آورده است، پول‌های خود را خرج اسلام کرده است این را توقّع داشتید بگوید: چه کسی گفته است، فلته کجا بود؟ الحمدلله بهترین دولت اسلامی است. مگر الآن نمی‌گویند. الآن بروید بپرسید مردم می‌گویند: ضرب المثل حکومت‌های اسلامی حکومت دو خلیفه‌ی اوّل است. برادران اهل سنّت این‌طور می‌گویند. خوب این‌جا توقّع این بود که خلیفه‌ی دوم که خود او هم در ماجرا بود، بگوید: چه کسی گفت: فلته بود، پشیمان شدیم، باید این را می‌گفت. بهترین دولت آمد. افضل افراد آمد. این را نگفت، گفت: «إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً … وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»[8] شانسی که آوردیم این است که خدا شرّ آن را جلوگیری کرد، دامن شما را نگرفت. عجب این برترین دولت بعد از پیغمبر است؟! چرا این‌طور داری صحبت می‌کنی؟ بعد همه هم دارند نقل می‌کنند. تعجّب‌آور نیست؟! همه‌ی آن‌ها اشتباه کردند، دقّت خود را از دست دادند. چطور اشتباه نکردند شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نقل بکنند؟ هیچ کجا شهادت نیست. در منابع آن‌ها هیچ کجا احراق باب نیست، نهایت چیزی که وجود دارد تهدید است. طبیعی است هیچ کسی این کار را نمی‌کند. بگوید: خلیفه‌ی مسلمین سیّده‌ی نساء اهل جنّت را کشت. این حرف را نمی‌گوید. چرا این‌جا گفتند و چرا قبول کردی؟ گفت: بله فلته بود. امّا خدا شرّ آن را حفظ کرد، اگر دیدید بار دیگر کسی بخواهد ناگهانی این کار را بکند، با شمشیر… باید طرف را بکشید. یعنی حکم این کار اعدام است، افساد فی الارض است. یک دفعه شانس آوردیم، «الحمدلله و قلاه المسلمین شرها» دفعه‌ی دوم کسی این کار را کرد، او را بکشید. بخاری هم نقل کرده است. این‌ها با هم مشکل دارند؟ این چه گزاره برگی است که آقا دارد نزدیک مرگ خود راجع به خلیفه منتشر می‌کند؟ اگر امروز شما بروید در عربستان بگویید: آقای خلیفه‌ی اوّل کمی سخاوتمند نبود. شما را می‌خوابانند همان‌جا رسماً اعلام قانون می‌کنند. شما می‌گویید: فلته بود. حکم آن هم اعدام بود، این دفعه را شانس آوردید که شرّ آن را خدا نگه داشت، نیّت خیر بود. بار دیگر کسی خواست این کار را بکند، او را می‌کشیم، اعدام هم می‌کنیم، نه این‌که چک می‌زنیم، اعمال قانون می‌کنیم، از آستین او چوب رد می‌کنیم؛ او را اعدام می‌کنیم. چرا؟

اجتناب خلیفه‌ی دوم از انتخاب جانشین برای بعد از خود

من سؤال را عمیق‌تر بکنم؛ از مکّه به مدینه می‌روند، به او می‌گویند: آقای شیخ -برادران اهل سنّت ما می‌گویند: شیخین، دو شیخ بزرگ اسلام؛ یکی از آن‌ها از دنیا رفته است، این دیگری در حال مرگ بود، نزدیک بود؛ گفتند: آقای شیخ یک نفر را برای حکومت تعیین بکن. گفت: نه، من این کار را نمی‌کنم. گفتند: عجب حکومت؟! گفت: نه من نمی‌دانم باید چه کار بکنم، الآن متحیّر هستم که باید چه کار بکنم. همسران پیغمبر از جمله فرزندان دو شیخین و عبدالله بن عمر که محرّم در مورد بسیار صحبت کردیم، این‌ها پیغام فرستادند گفتند: آقا شما اگر یک دانه بره به یک چوپانی بدهید بگویید به بیابان برو به این علف بده، برگرد. برمی‌گردد می‌بینی سر کوچه دارد سر کوچه شیر کاکائو و کیک می‌خورد. «قَدْ ضَيَّعَ» -در صحیح مسلم است- می‌گوید: تو عجب خائنی هستی، بره چه شد؟ آن را به کشتن دادی، خیانت در امانت کردی. خوب نمی‌رفتی، قبول نمی‌کردی «فَرِعَايَةُ النَّاسِ أَشَدُّ» دولت اسلامی در دست تو است، نه یک گوسفند. همین‌طور می‌خواهی آن‌ها را رها بکنی؟! هر چه این‌ها فشار می‌آورند، این می‌گوید: نه، من این کار را نمی‌کنم. این برای شما عجیب نیست. می‌گویند: خود تو چطور انتخاب شدی؟ این برادران ما می‌گویند: پیامبر کسی را به عنوان جانشین تعیین نکرد ولی خلیفه‌ی اوّل جانشین تعیین کرد. خوب اگر کار خوبی کرد، شما هم بکن. اگر کار خوبی نکرد، فلته‌ی دوم است، این‌جا دیگر مناسب بود او بیاید از غیرت خود مایه بگذارد و بگوید: من هم این کار را می‌کنم «مقتدیاً بشیخ الاوّل» نباید این را می‌گفت؟ باید دفاع می‌کرد. حکومت اوّل را که زدی هوا کردی، گفتی: فلته بود. بعد او شما را سر کار آورد، داری از دنیا می‌روی یک نفر را می‌آوردی. مردم و اصحاب به تو می‌گویند: اگر این کار را نکنی خیانت است، امّت را رها می‌کنی، همین‌طور می‌روی. این خیانت است، این خیانت را نکن. باز هم تو می‌گویی: من این کار را نمی‌کنم. چرا؟ چرا دفاع نمی‌کند؟

عدم حمایت یاران از امیر المؤمنین (علیه السّلام) و به وجود آمدن سقیفه

حالا یک روایت از شیعه بگویم یک مقدار جگر من بسوزد، دل شما هم بسوزد. بعد مبسوط‌تر این را عرض می‌کنم؛ امیر المؤمنین فرمود: اگر برادر من جعفر یا عموی من حمزه بود، این‌طور مجبور نمی‌شدم بروم بیعت بکنم، ریسمان به گردن من ببندند. آن کسانی که باید می‌آمدند و جلوی سقیفه را می‌گرفتند آن کسانی که بودند این کار را نکردند؛ آن کسانی که می‌توانستند این کار را بکنند، شهید شده بودند. آن روز اوّل اگر فلته شد، چون آن افرادی که باید می‌آمدند وسط جلوی آن‌ها را می‌گرفتند، نبودند شهید شده بودند. فرمود: «وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ»[9] یا عموی من حمزه بود، من این‌طور مُکره نمی‌شدم، گرفتار بشوم. یعنی آن کسانی که آن روز در مدینه بودند یک کارهایی باید می‌کردند نکردند. آن روز اوّل اوضاع برای ایجاد فلته مناسب بود، این‌ها را بعداً باید بحث بکنیم. امّا وقتی خلیفه‌ی دوم داشت از دنیا می‌رفت، اوضاع یک مقدار تغییر کرده بود.

آماده شدن جامعه برای خلافت امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط زبیر و عمار

من به سراغ کتاب انساب الأشراف می‌روم، این هم خیلی کتاب قدیمی است. تقریباً 20 سال بعد از بخاری از دنیا رفته است. آقای بخاری 256 از دنیا رفته است، 20 سال بعد از او این بلاذری از دنیا رفته است، یعنی می‌خواهم بگویم کتاب قدیمی است. او این‌جا را که دارد نقل می‌کند، می‌گوید: یک عدّه.. در کتاب بخاری آمده است فلانی؛ یک نفر این‌جا (کتاب انساب الاشراف) می‌گوید: یک گروه آن‌جا می‌گوید: در مکّه آمدند گفتند. این‌جا می‌گوید: مدام این طرف و آن طرف می‌نشستند می‌گفتند آن‌جا نمی‌گوید: چه کسی. این‌جا می‌گوید: زبیر. در یک نقلی هم می‌گوید: عمار. زبیر و عمار و امثال این‌ها اواخر دوران خلیفه‌ی دوم این‌قدر این طرف و آن طرف نشستند، اشکالات حکومت را مطرح کردند و جامعه را آماده کردن که با علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) بیعت بکند، این نقل خود آن‌ها است، هنوز من نقل شیعی آن را نخواستم ورود بکنم، بگویم. این چیزی است که خود آن‌ها دارند، اشاره است. یک‌جا فلان را برداشته است گفته است: زبیر. یک‌جا فلان را برداشته است گفته است: عمار. برای این‌که نگوید: یکی و دو تا و چند تا بود، یک‌جا گفته است: رجال. چند جا هم گفتند: رجال. رجال یعنی یک گروه مردها.

تلاش عدّه‌ای برای به ثمر رسیدن نظر خلیفه‌ی دوم در مورد جانشینی

این‌ها این‌قدر این طرف و آن طرف نشستند حرف زدند افکار عمومی نسبت به خلیفه‌ی دوم که نقد داشت، شجاعت نداشت که با آن برخورد بکند چون خشونت او سنگین بود، افکار عمومی تهییج شدند اگر فلانی بمیرد با فلانی که چه کسی است؟ علیّ بن ابی‌طالب است بیعت می‌کنیم. در انساب الأشراف این‌طور آمده است. می‌گوید: زیبر گفت: اگر خلیفه‌ی دوم بمیرد ما با علی بیعت می‌کنیم. خطّ مقابل وقتی عثمان به حکومت رسید، مغیره بلند شد، گفت: ای امیر! این را بدان از آن شورا غیر از تو کسی بیرون آمده بود، -غیر از او چه کسی بود؟ بقیه کنار رفتند، دو نفر مقابل شدند، رأی‌گیری کردند، یعنی امیر المؤمنین بود و عثمان- ما با او بیعت نمی‌کردیم، کار طور دیگر پیش می‌رفت. یعنی یک جریان به دنبال این است که Fact sheet خلیفه‌ی دوم به کرسی بنشیند، مثل مغیره. این هم نقل تاریخی دارد، این هم در انساب الأشراف بلاذری است فکر می‌کنم روایت 1294، جلد 1 است.

خشونت زیاد حکومت خلیفه‌ی دوم

یک گروه گفتند: ما بیعت نمی‌کنیم، این طرف و آن طرف مدام نشستند راجع به بدی‌های حکومتی که کسی جرأت نمی‌کرد حرف بزند، حرف زدند. خشونت حکومت خلیفه‌ی دوم به قدری بود که نور چشمی‌های حکومت می‌خواستند یک سؤال از خلیفه بپرسند در صحیح بخاری آمده است- یک سال صبر می‌کرد بپرسم، نپرسم چطور بگویم، حال او خوب باشد، یک روز که جشن باشد، یک روز که پولدار باشد، یک روز که پیروزی شده است، فتوحاتی شده است. یک سال نورچشمی‌ها! -نه آن کسانی که مبغوض بودند- صبر می‌کردند سؤال بکنند. هر کسی جرأت نداشت نقد بکند. یک نفر اگر نقد می‌کرد، می‌گفتند: جن او را کشت.

علّت عدم قیام امیر المؤمنین (علیه السّلام) از نظر مؤمن طاق

 مؤمن طاق از شیعه است. یکی به او گفت: اگر علیّ بن ابی‌طالب حکومت خلیفه را قبول نداشت، چرا تقیّتاً با او بیعت کرد؟ گفت: چون ترسید اگر بیعت نکند جن او را بکشد. مخالف را جن کشت. یکی از ذخایر اسلام آمد زد کشت. جن آمد کشت، به تیر غیب گرفتار شد. حالا می‌خواهی بروی جن را قصاص بکنی؟! با جن ور بروی تو را گیر می‌اندازد. دو سر باخت است، رها بکن. شاگرد امام صادق (علیه السّلام) هم تکه انداخت. به او گفتند: چرا علیّ بن ابی‌طالب قیام نکرد؟ گفت: ترسید جن او را بکشد. مگر نمی‌گویید: جن کشت.

مخالفت نرم بعضی از اصحاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) با خلیفه‌ی دوم

مردم از خشونت خلیفه عاصی بودند، جرأت حرف زدن نداشتند. عدّه‌ای جان بر کف بودند این‌ها این طرف و آن طرف می‌نشستند می‌گفتند: این بمیرد ما با فلانی بیعت می‌کنیم. چون هنوز صدر اسلام بود، این رسم نشده بود که حتماً خلیفه باید بعد از خود کسی را تعیین بکند. چون فقط یک مورد، دو مورد بیشتر اتّفاق نیفتاد، پیغمبر از دنیا رفته بود، ادّعا این بود که کسی را تعیین نکرده است؛ نفر اوّل هم یک کسی را تعیین کرده است، این نفر دوم دارد از دنیا می‌رود. هنوز خیلی تجربه‌ی این نیست که حتماً باید کسی را بیاورد. لذا این‌ها چه کار می‌کردند؟ نمی‌گفتند: ما با خلیفه مخالف هستیم که جن بیاید آن‌ها را بکشد. نرم مخالفت می‌کردند. می‌گفتند: ایشان از دنیا بروند، ایشان هر وقت ریق رحمت را سرکشید، با ما فلانی بیعت می‌کنیم. ما اصلاً کاری هم به حکومت نداریم، به حکومت ارادت هم داریم.

دلیل حمایت صدّیقه‌ی طاهره از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

این را می‌خواهم عرض بکنم تا شما ببینید که جمله‌ی آخر که می‌خواهم شب پنجم بگویم امشب بگویم اگر این جریانی که این‌جا به وجود آمد -که الآن می‌گویم کارکرد آن‌ها و آثار آن چه بود- بعد از پیغمبر این کار را کرده بود، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) نیاز نبود شهید بشود. صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) آخرین تیر ترکش پیغمبر برای حفظ اسلام بود. بقیة النّبوه بود. مهجة الرّسول بود، شجنة المصطفی بود، بعضة النّبی بود؛ او نباید می‌آمد جلوی نامحرم‌ها می‌آمد. چه زمانی آمد؟ وقتی که آن کسانی که باید می‌آمدند، نیامدند. امیر المؤمنین هم یک اشاره‌ای کرد. فرمود: برادرم جعفر و عمومی من حمزه نبودند که من این‌طور مضطر شدم. چرا خود امیر المؤمنین دفاع نکرد؟ إن‌شاءالله دو سه تا از نقل‌های آن را می‌خوانم.

شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) از نظر مردم مدینه در زمان خلیفه‌ی دوم

این جریان توبه کرده بودند، پشیمان شده بودند یا گرفتار خشونت بی‌ حدّ و حصر جناب خلیفه شده بودند، هر کدام از این موارد که بود این‌ها نمی‌گفتند: ما با خلیفه‌ی دوم مخالف هستیم. کسی نمی‌توانست هیچ تحرّکی علیه حکومت او داشته باشد. می‌گفتند: إن‌شاءالله ایشان بعد از 120 سال که ریق رحمت را سر کشید، ما می‌رویم با علیّ بن ابی‌طالب بیعت می‌کنیم. مردم علیّ بن ابی‌طالب را چطور می‌دیدند؟ امیر المؤمنین (علیه السّلام) تا آن موقع 12 سال است که خانه‌نشین است. یک عالمی که صبح تا شب در باغ است یا دارد چاه می‌کند. این‌ها را خدا می‌داند اگر من می‌خواستم روضه بخوانم، باید این‌جا خود را می‌زدم که حیدر کرّار تجلّی ربّ العالمین روی زمین، چاه‌کن شد. مردم از علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) چه می‌دیدند؟ یک آقایی است که چاه می‌کند، از چاه که بیرون می‌آید چاه را وقف می‌کند. مقنی. خیلی کام من تلخ می‌شود…

تأسّف از عدم استفاده‌ی از شخصیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان خود

در حوزه یک ضرب المثل داریم که طلبه‌ها زیاد از آن استفاده می‌کنند می‌گویند: وضع مالی علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشرّیف) خوب نبود، گرفتار شد، از نجف ایشان رفت شاد آباد، نزدیک تبریز، 12 سال کشاورزی کرد، یک مقدار اوضاع زندگی او درست بشود، به قم آمد این همه آثار و برکات دارد. بعد همه می‌گویند: ما تأسّف می‌خوریم 12 سال علّامه به جای این‌که آدم تربیت بکند، درخت کاشت. این تأسّف حق هم است، رحمت خدا بر علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشّریف) انصافاً هم جای تأسّف دارد امّا اگر کسی بخواهد تأسّف بخورد، باید تأسّف بخورد که امیر المؤمنین تا این‌جا یعنی همه‌ی آن مدّت یعنی 12 سال است چاه می‌کند، از همه‌ی استعدادهای الهی حیدر کرّار چاه‌کنی ایشان دارد در جامعه‌‌ی اسلامی استفاده می‌شود. خاک بر سر مردمی که آن زمان بودند نفهمیدند باید چه کار بکنند. پناه بر خدا از این‌که شبیه به این واقعه برای ما اتّفاق بیفتد.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) چاه می‌کند، وقف می‌کرد. درخت غرس می‌کرد، باغ را وقف می‌کرد. ایشان نه این‌که کلّ بر جامعه نبود، بلکه یک مصلح اجتماعی بود که داشت خدمات اجتماعی می‌داد. مثل یک امدادگر چاه آب شیرین وقف. درخت میوه، وقف عام برای عابرین؛ راه ماندگان، فقرا، بیچاره‌ها، بقیه‌ی میوه‌ها را هم بروند بفروشند خرج بیچاره‌ها بکنند.

محبوب بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در زمان خلفا

امیر المؤمنین (علیه السّلام) ابزار محبوبیّت داشت. هر چه شما یک نفر را مظلوم بکنید در جامعه، خدا مظلوم را بلند می‌کند. این از سنّت‌های خدا است. خدمات هم که داشت می‌داد. اقلّ آن این بود مردم مدینه وقتی می‌گفتی: اگر یک نفر از دنیا برود، خداییش ما می‌رویم با علیّ بن ابی‌طالب بیعت می‌کنیم آن هم در ان دورانی که حکومت خلیفه‌ی دوم در خشونت بسیار سخت‌گیر بود و امیر المؤمنین (علیه السّلام) متّهم به چه چیزی بود که برای حکومت مناسب نیست؟ مزاح می‌کرد، اتّفاقاً در آن دوران خشونت همین نسبت دروغی که به امیر المؤمنین دادند… خوب علی چرا زمان پیغمبر به حکومت نرسید؟ چون خیلی آدم خوش اخلاقی بود، همیشه بگو و بخند می‌کند.

نمونه‌های از خشونت خلیفه‌ی دوم 

مردمی که صدای آن‌ها از ولوم یک به دو می‌رسید، توسّط خلیفه شلاق می‌خوردند، مثلاً زن و شوهر در خیابان با هم راه می‌رفتند، اگر با هم حرف می‌زدند، شلاق می‌خوردند؛ می‌گفت: زن و شوهر هستید در خانه‌ی خود. خوب آقا ما کاری نکردیم، با هم حرف زدیم. می‌گفت: زن و شوهر هستید خانه‌ی خود، مسائل خانه و اتاق استراحت خود را این‌جا نیاورید. یک نفر می‌نشست، سه نفر روبروی او می‌نشستند یک چیزی به آن‌ها بگوید. استاد را شلاق می‌زد، می‌گفت: چه شده است حالا خیال کردی کسی هستی، می‌خواهی مردم را اطراف خود جمع بکنی. این‌طور بود که اگر جایی رد می‌شد، پای خود را زمین می‌زد، خبردار می‌شدند فلانی آمده است زن باردار خانه‌ی بغلی سقط می‌کرد، این را تاریخ نقل کرده است. وقتی خشونت… زمانی که دانش آموز بودید یک معلّم خشن اگر داشتید که یک دفعه یک نفر یک صدایی از او درمی‌آید شما می‌آیید بخندید می‌بینید معلّم خدا معلّم‌ها را حفظ بکند تعداد کمی در میان آن‌ها پیدا می‌شود یک مقدار بداخلاق هستند- است، آن‌جا نمی‌توانی بخندی، داری منفجر می‌شوی اتّفاقاً از موضوعات کوچک به خنده نمی‌افتی، آن‌جا به خنده می‌افتی و کم کم رنگ صورت تو عوض می‌شود و نمی‌توانی بخندی. آن‌جا می‌فهمی که اگر پنج دقیقه استراحت بدهد و این بیرون برود ما بتوانیم آزاد بشویم یعنی چه. وقتی در اوج این‌که مثل این‌که تانک دارد روی سر تو راه می‌رود، داری له می‌شوی.

علّت اقبال مردم به سمت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 می‌گویند: یک مصلح اجتماعی است، اتّفاقاً جرم او این بوده است که مزّاح بودن است -حالا آن را هم اتّهام زدند- خوش اخلاق بوده است، الآن دارد چه کار می‌کند؟ فامیل پیغمبر هم که بوده است، نزدیک‌تر از همه هم که بوده است، از بچّگی هم در دامن پیغمبر بوده است، همه‌ی شمشیرهای اسلام را هم او زده است، او فامیل‌های اکثر این‌ها را کشته است. الآن هم دارد چاه می‌کند، وقف می‌کند درخت می‌کارد وقف می‌کند. لذا اگر چهار نفر، ده نفر یک عدّه‌ای پیدا بشوند، بگویند: إن‌شاءالله حضرت شیخ وقتی خواست به ملکوت اعلی مثلاً بپیوندد، ما با یک کسی دیگری بیعت می‌کنیم، زمینه برای این‌که امیر المؤمنین (علیه السّلام) رأی بیاورد وجود دارد، لذا خلیفه می‌ترسد.

علّت افشاگری خلیفه‌ی دوم علیه خود

 می‌آید علیه خود افشاگری می‌کند که بگوید این نحوه‌ی به حکومت رسیدن، یعنی بدون این‌که از قبل تعیین شده بود، ناگهان یک عدّه‌ای یک کسی را بیایند به حکومت برسانند این فلته است، جرم او اعدام است که کسی بعد از او نتواند این کار را بکند. اگر این فلته است، ایشان الآن در دوره‌ی محبوبیّت خود است، دارد این حرف را می‌زند یا خیلی محبوبیّت ندارد؟ واضح است که خیلی محبوبیّت ندارد. لذا نمی‌تواند مثل خلیفه‌ی اوّل یکی را بعد از خود به صورت مستقیم منصوب بکند. آن ادم‌هایی که در سقیفه‌ی دوم حضور داشتند اگر در سقیفه‌ی اوّل بودند، صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) شهید نمی‌شد.

ایجاد فضای مهندسی شده توسّط خلیفه‌ی دوم برای انتخاب جانشین برای پس از خود

او آن‌جا مجبور می‌شود اوّل یک سیاه بازی راه بیندازد، بگوید: نه… دیدی این کسانی که می‌گویند: من کاندیدا نمی‌شوم، مدام از این طرف و آن طرف می‌گویند: آقا بیا احساس تکلیف بکن. ما یک رئیس جمهور در میان این حالت را داریم، از استاده‌ام چون شمع آن کسانی که به یاد دارند، به یاد می‌آورند یک دفعه که می‌آید معمولاً خیلی محبوب نیست، دفعه‌ی بعد می‌گوید: نمی‌آیم. بعد همه او را التماس می‌کنند. همین کار را آن‌ها هم کردند، گفت: نه، من اصلاً کسی را تعیین نمی‌کنم. مدام از این طرف و آن طرف گفتند: نه، آقا خیانت است. شما وظیفه دارید. شیخ اسلام هستی، تو را به خدا. مدام از طرفداران او می‌گویند: بیا. او با این حال وقتی می‌خواهد وصیت بکند، از لحاظ افکار عمومی آن زمان نمی‌تواند این کار را بکند. چه کار می‌کند؟ درست است که در نهایت یک نفر را به حکومت می‌رساند ولی در یک فضای مهندسی شده‌ای که شش نفر می‌آیند، خود آن‌ها انتخاب کردند. شما خیال کردید خلیفه‌ی دوم که در دیکتاتوری بی‌همتا بوده است یا من این‌طور بگویم ایشان -که حرف زشتی نباشد یک دفعه به کسی برخورد- در سرعت و قدرت تصمیم‌گیری به موقع خیلی قدرت داشته است، برای چه به شش نفر واگذار کرده است؟

علّت واگذار کردن انتخاب جانشین به شورا توسّط خلیفه‌ی دوم

در حالی که شما شنیدید وقتی راجع به یک به یک آن شش نفر غیر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) حرف زد، گفت: این مناسب نیست. إن‌شاءالله فردا شب روایت آن را می‌خوانم. زیر آب یک به یک این شش نفر را زد. همین عثمان را گفت اگر این به حکومت برسد، بنی امیّه را به گردن مردم سوار می‌کند. خوب پس چرا این شش نفر را آوردی؟ هیچ کدام لیاقت نداشتند، پنج نفر لیاقت ندارند، جمع آن‌ها هم لیاقت ندارد یک نفر از آن پنج نفر را انتخاب بشود، چرا این کار را کردی؟ به شورا واگذار کردم. این واگذار کردن به شورا یعنی من الآن از طرف افکار عمومی در فشار هستم، امکان این‌که یک نفر را بیاورم، اگر من یک نفر را بدون شورای مسلمان‌ها منصوب بکنم، این می‌شود دوباره فلته، وضع افکار عمومی هم که با من خوب نیست. یک رقیب هم داریم که تحرّکات کردند و مردم به سمت او تمایل هستند. اگر من یک نفر را بیاورم فلته می‌شود، مردم به سراغ همان کسی می‌روند که افکار عمومی الآن او را می‌پسندد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. لذا چه شد؟ شورای شش نفره شد.

شجاعت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ‌ها و اتّکای پیامبر به ایشان

 ادامه‌ی این بحث برای فردا شب. تا این‌جا می‌خواستم این را عرض بکنم یکی باعث شد که در اوج اقتدار خلیفه‌ی دوم نتواند بعد از خود مستقیم کسی را انتخاب بکند، امّا نسبت به سقیفه‌ی اوّل این اتّفاق نیفتاد. چون روز اوّل است من از صبح به دنبال این مطلب هستم و این من را اذیّت می‌کند حیدر کرّار باشی، پیغمبر به تو تکیه بکند، ما می‌گوییم: «کَاشِفُ الکَرب عَن وِجهِ النَّبی» پیغمبر او را که می‌دید، حال او خوب می‌شد. او را که به سفر می‌فرستاد می‌گفت: «اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّاً»[10] خدایا من نمیرم، یک بار دیگر چهره‌ی علی را ببینم. فرمود: هیچ جنگی نبود که علی شمشیر به دست گرفت، میدان رفت ما پیروز برگشتیم. دیگر سخت‌ترین جا که همه به مشکل برخورد کرده بودیم، از بالای قلعه که آتش سر مسلمان‌ها می‌ریختند، چشم امیر المؤمنین (علیه السّلام) درد می‌کرد، یکی دو روز به مدّعی‌ها فرصت داد، مدّعی‌ها می‌گفتند: این زودتر از همه جلو می‌رود، خوب یک وقت هم بدهید ما برویم. اوّلی رفت و دومی رفت و این‌ها برگشتند و در رفتند و ما کشته دادیم تلفات دادیم تا امیر المؤمنین رفت و در را کند و برگشت.

«يا قَالِعَ البَابِ الَّتِي عَنْ هَزِّهَا       عَجَزَتْ أَكُفٌّ أَرْبَعُونَ و أَرْبَعٌ‏»[11]

غیر از شیعه هم این را گفته است. ای کسی که درِ خیبر را کندی که چند نفر نمی‌توانستند آن را تکان بدهند. فرمانروای جنگی، فرمانده‌ی لشکر یهودی‌ها بیرون آمد گفت: «أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي مَرْحَبٌ‏»[12] همه فرار کردند. سیّد اوصیاء فرمود:

«أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةَ       ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَةٌ»[13]

من آن کسی هستم که مادرم به من حیدر گفت. من به شکار شیر می‌روم، نه از شیر فرار بکنم. اصلاً کار من این است که شیرها را بزنم، با کوچکترها کار ندارم، شلوار خود را دربیاورند من رفتم. اصلاً در حدّ من نیستند.

این را داشته باشید کار به جایی برسد که وقتی به در خانه‌ی او می‌آیند، سر و صدا می‌کنند وقتی چپ و راست را نگاه می‌کند… هر وقت من در کربلا به یاد این جمله می‌افتم بی‌ربط است ولی می‌گویم «فَلَّمَا صَارَ الحُسین فَرداً وَحیدا» می‌گویم: الحمدلله هنوز خیمه‌های او سالم است. این‌جا امیر المؤمنین چپ و راست خود را نگاه کرد دید، هیچ کسی نیست. یک نفر نیامده است. برای همین گله کرد گفت: اگر برادر من جعفر بود، به خانه‌ی ما تعدّی نمی‌شود، هیچ کسی نیامد. شرایط به نحوی بود که باید بعداً برای شما توضیح بدهم. خود ایشان فرمود: من نمی‌توانستم دست به شمشیر ببرم. فرمود: این‌قدر این صبر برای من سخت بود که وقتی پیغمبر به من فرمود، از شنیدن یک چنین صبری با صورت به زمین خوردم. بعد عبارت این است آن لحظه که تنها شد، این‌ها را معاویه گفته است در منابع اهل سنّت است. می‌گوید: می‌دانی تو را چطور به سمت مسجد بردند؟ حیدر کرّار را « ذَلِكَ  تُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَغْشُوشُ»[14] (معاذ الله) خاک بر دهانش تو را مثل حیوان رام نشده. بر سر او می‌ریزند و طناب بر او می‌بندند، می‌کشند…

(روضه‌خوانی)  


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]– صحیح بخاری، ج 8، ص 168، ح 6830

[5]– صحیح بخاری، ج 5، ص 139، ح 4240

[6]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏28، ص 348.

[7]– صحیح بخاری، ج 8، ص 168، ح 6830

[8]– صحیح بخاری، ج 8، ص 168، ح 6830

[9]– المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب، ص 417.

[10]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏38، ص 299.

[11]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج ‏1، ص 141.

[12]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏21، ص 20.

[13]– همان، ص 18.

[14]– مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج ‏3، ص 165.

IMG_3483