حجت الاسلام کاشانی مورخ 7 آذر 1395 در مسجد امام جعفر صادق علیه السلام اقدسیه به سخنرانی پیرامون ادامه مسئله «خیانت بزرگان به آخرین وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» پرداختند، که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي»[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
موضوع بحث: خیانت بزرگان به اسلام
موضوع بحثی که ما خدمت شما هستیم -که به جهت حساسیّت آن مقدّمهی آن را مثل مقدّمهی ابن خلدون داریم کش میدهیم که از تیزی و تلخی آن کم بکند- این است که بعضی از بزرگان اسلام خواسته یا ناخواسته به اسلام خیانت کردند یا سیلی زدند و مع الأسف بعضی از فرزندان معصومین (علیهم الصّلاة و السّلام) هم در میان اینها هستند؛ اتّفاقاً در بعضی از برهههای حسّاس هر کسی نمیتواند با معصوم مقابله بکند، الّا کسی که جایگاه داشته باشد. خواصّ باشد، قابل اعتنا باشد. برای اینکه این بحث را خدمت شما مطرح بکنیم و بد جا نیفتد مقدّماتی را خدمت شما تقدیم کردیم.
زحمات فراوان رسول خدا (صلوات الله علیه) برای هدایت مردم
رسول گرامی اسلام (صلوات الله علیه) برای هدایت ما خیلی زحمت کشیده است؛ یعنی گاهی اوقات انسان برود سیرهی رسول خدا (صلوات الله علیه) را بررسی بکند، حیرت زده میشود از اینکه این بزرگوار، این همه در همهی ابعاد مختلف بیانات دارد، زحمات دارد، تلاش عملی و علمی دارد.
دو منبع دین برای گمراه نشدن، طبق دستور پیامبر (صلوات الله علیه)
یکی از آنها این بود که فرمود: اگر میخواهید گمراه نشوید منابع دین دو تا بیشتر نیست. یکی از آنها مکتوب است که قرآن است و یکی اهل بیت من هستند که اشخاص هستند. شب گذشته توضیح دادیم که اهل بیت با حدیث اهل بیت فرق میکند. حدیث اهل بیت هم خیلی اهمّیّت دارد. منتها فهم آن و تشخیص اینکه این کلام اهل بیت است یا نیست یک کار تخصّصی است، یک کار عمومی نیست. آن چیزی که به ما دستور دادند این است که درِ خانهی اهل بیت برو، شخص اهل بیت. امام زمان خود. به همهی مردم همهی روزگاران همین دستور صادر شده است. خوب انسان به سراغ امام معصوم برود دیگر دچار ابهام نمیشود، سؤال میکند جواب میگیرد.
ارجاع مردم توسّط امامان معصوم به نایبان خود در صورت عدم دسترسی
ممکن است ما دور دست زندگی میکنیم، آن وقت همان امام بزرگوار ما را به شخص دیگری واگذار بکند. مثل حضرت علیّ بن موسی الرّضا (صلوات الله علیه) که فرمودند: از یونس بن عبد الرّحمن مثلاً بگیرید یا العمری و پسر او ثقهی ما هستند، به سراغ آنها بروید. افراد زیادی هستند که اهل بیت معرّفی کردند، به سراغ شخص فرستادند. چون عموم مردم که تخصّص ندارند، نمیتوانند به متن راه پیدا بکنند آیا این واقعاً کلام معصوم است؟ غرض همین است؟ در مقام بیان حکم شرعی است؟ توصیهی اخلاقی است؟ مستحب است؟ واجب است؟ اینها را هر کسی تشخیص نمیدهد.
کلید شبهات نقلی
و اتّفاقاً آن کسانی که میخواهند شبهه افکنی بکنند، کلید همهی شبهات نقلی اینجا است که یک روایتی را بدون توجّه به روایات معارض و مخالف آن در جامعه مطرح میکنند. یک کسی است که ما یکی دو بار هم پیش او رفتیم، با او صحبت کردیم، جوابی هم نداشته است، او را دعوت به مناظره هم کردیم، دو، سه ساعت هم، با هم بحث کردیم، بخشهایی از آن هم منتشر شد، در جلسه قبول میکند، بعد از جلسه، دوباره تا فاصله میگیریم، همان حرفها را تکرار میکند. باز در جلسهی حضوری حرفی ندارد، مثلاً یک روایت از یکجایی آورده است «لَیسَ علی حُرَّةِ الْمُسْلِمَةِ أَنْ تُصَلِّيَ وَ هِيَ مَكْشُوفَةُ الرَّأْسِ» اشکال ندارد زن مسلمان نماز بخواند سر او باز باشد. خوب برادر من قبل و بعد از این روایت هم یک روایاتی وجود دارد که منع کرده است. به چه دلیل آنها را رد کردی، این را پذیرفتی؟! این همان خطری است که بنده عرض کردم با این مسئله بین ما و متخصّصین فاصله بیندازند و مردم عادی که نمیتوانند حقّ و باطل را در این موضوعات تشخیص بدهند… چون تخصّصی است، اینطور نیست که مثل یهودیها بگویند: هر کسی حق ندارد برود یاد بگیرد نه؛ هر کسی اگر استعداد آن را دارد حق دارد یاد بگیرد ولی تا وقتی که یاد بگیرد فعلاً تشخیص نمیتواند بدهد. خوب این روایت قبل دارد، بعد دارد، مخالف دارد، به چه دلیل این را پذیرفتی، آن یکیها را نپذیرفتی؟ سیرهی متشرّعه را چه کار میکنی؟ اجتماع شیعه و سنی را چه کار میکنی؟
اتّفاق نظر اهل سنّت و تشیّع در مورد مسئلهی حجاب
ما در کمتر مسئلهای با اهل سنّت مثل حجاب اتّفاق نظر داریم. از معدود جاهایی که احکام ما به هم نزدیک است و این فتوا را تقویت میکند. چون اگر معصومین، ائمّهی هدی (علیهم صلوات الله) -که معمولاً به فقه برادران اهل سنّت حاشیه میزدند- قرار بود اینجا مخالفت بکنند، اعلام میکردند؛ آنجاهایی که مسجدهای آن زمان همه دست اهل سنّت بود، مردم اگر آنجا چیزی میدیدند که ائمّه (علیهم صلوات الله) قبول داشتند، اهل البیت معمولاً در آن ورود نمیکردند. آنجا که اختلاف بود و خطا بود، آنجا اعلام موضع میکردند، مردم تشخیص بدهند. از معدود جاهایی که شیعه و سنی توافق دارند و تقریباً اختلاف چندانی با هم ندارند همین مسئلهی حجاب و پوشیده بودن سر زن چه در نماز چه بیرون از نماز است. یک روایتی از یک جایی آوردی حالا مبنای رجالی شما چیست؟ به چه جهت پذیرفتی؟ معارضهای آن را چه کار میکنی؟ جوابی نداشت. شما به چه دلیل میآیی روایت را منتشر میکنی؟ معمولاً اینطور است، یک روایت را بدون توجّه به اینکه روایت خلاف آن وجود دارد…
یکی از روشهای درگیر کردن ذهن در مورد حقّ و باطل
اصلاً یکی از روشها برای اینکه ذهن من درگیر بشود همین است. یک حق داریم، 15 تا حرف شاذ هم در کنار آن مطرح میکنند که در مجموع 16 مورد بشود که این حق یک مورد از 16 مورد بشود. حق تضعیف میشود. بگوید: از اینجا میخواهم به فرمانیه بروم. میگوید: بعضی میگویند: این را مستقیم برو. بعضی میگویند: از کوچه بغلی برو، بعضی میگویند: سمت چپ برو، بعضی میگویند: پایین برو. هر چه تعداد راهها را بیشتر بکنی، طرف گمراهتر میشود، حق پنهانتر میشود، راه بیشتر مخفی میشود. میخواهد سخنرانی بکند میگوید: بله یک نظر هم… نظرات شاذ همین الآن بین من و شما همینجا که من و شما زندگی میکنیم بروید از مردم بپرسید یک حرفهای عجیب و غریبی بعضیها میزنند، حالا هر حرف عجیب و غریبی را که آدم به عنوان یکی از انظار مطرح نمیکند.
جعل حدیث پیامبر در مورد ثقلین در منابع اهل سنّت
عرض کردیم که رسول خدا فرمودند: کتاب و عترت من، اهل بیت من. اوّل شد کتاب تنها، چون فرصت نبود، بعد شد کتاب و سنّت. کما اینکه امروز وقتی این روایت را میخوانند میگویند: کتاب الله و سنّتی. با اینکه اشکال روایی دارد، از لحاظ رجالی راوی او مورد خدشه است. ولی آن را باز میگویند. اگر جدید آن را بخواهم برای شما عرض بکنم 1435 این کتاب چاپ شده است، همین دو سال و دو سه ماه پیش، استاد برجستهی علوم شریعت در عربستان شخصی است به اسم عبدالله بن غنیمان که رئیس دانشکدهی عقاید امام محمّد بن سعود بوده است. در مکّه مکرّمه کرسی درس دارد عقاید میگوید. منبر درسهای که برای آن طلبههای بیچاره گفته است، را منتشر کردند به نام «الجلسات الطلابیة بشرح العقیدة الواسطیة». جلسات با طلّاب، نشستی با طلّاب. درسهایی را گفته است منتشر کردند. آنجا میگوید: در صحیح مسلم روایتی است که میگوید: پیغمبر میگوید: «إنی تارکم فیکم ثقلین» تقلین چند تا است؟ «کتاب الله و سنّتی أُذَكِّرُكُمُ اللهَ في أهلِ بَيْتي» چند مورد شد سه مورد. شما به صحیح مسلم رجوع میکنید، میبینید سنّتی را ندارید. شیخ برای طلّاب در مکّه مکرّمه خالی بسته است. کتاب هم چاپ شده است، صحفهی 453 الجلسات الطّلابیه که بنده این کتاب را دارم. از همان مکّه تهیه کردم، در صحفهی 453 آن دروغ گفته است. منبر رفتی و مردم را فریب دادی این مطلب در کتاب صحیح مسلم وجود ندارد باید بگوید: و سنّتی منظور همین مکتوبات حدیثی است. این دو تا. یک رأی هم است که حالا چون خوف دارم در این پنج شبی که خدمت شما هستم نرسم بگویم، فعلاً آن را بایکوت نگه میدارم.
دو راهکار برای محدود کردن اهل بیت پیامبر
یکی هم این بود که میگفتند: اهل بیت چه کسانی هستند؟ بنی هاشم هستند. نه پنج نفر هستند. کلّ سادات بنی هاشم. تا اینجا را یک قدری توضیح دادیم. بعد دیدند که خوب کلّ سادات بنی هاشم اگر همینطور رها بکنیم بین امام حسن (علیه السّلام) و دیگر سادات بنی هاشم خیلی فاصله است، بین سیّد الشّهدا (علیه السّلام) و سادات بنی هاشم خیلی فاصله است، بین امیر المؤمنین (علیه السّلام) و بقیهی سادات بنی هاشم اصلاً قابل قیاس نیستند. لذا گفتند: باید دو کار دیگر هم کرد. اوّلاً کسی بخواهد به سراغ این سه نفر برود، پنج نفر اهل بیت زمان پیامبر که دو نفر شهید شدند، یکی خود پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) یکی هم وجود مبارک صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دیگر فرصتی نگذشت همان… خود آنها که ادّعا میکنند طولانی است میگویند: شش ماه بعد، ما میگوییم: 75 روز، 95 روز بعد به شهادت رسیده است. سه نفر بیشتر نماندند.
بالا بردن هزینهی ارتباط با اهل بیت
یکی هزینهی اینکه کسی بخواهد به سراغ اهل بیت برود را بالا بردند –این سه نفر بزرگوار را- مثلاً وجود مبارک امّ سلمه امّ المؤمنین (سلام الله علیها) که آنقدر مورد اعتماد است که ودایع امامت را سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را به ایشان سپرد که به حضرت سجّاد (علیه السّلام) بدهد. چون میدانستند که اموال غارت میشود. ودایع را به ایشان سپرد و این ودایع حالا اگر یک وقت رسیدم عرض میکنم بعضیها که ادّعای امامت میکردند، مثلاً یک شمشیر قلابی میآوردند؛ میگفتند: این شمشیر پیغمبر است، برای اینکه بگویند ما امام هستیم. یعنی به هر کسی نمیشد این را سپرد. اگر امّ سلمه مثل بعضیها بود به پسر خود سلمه -اسم پسر او است- میداد، پسر او ادّعای امامت میکرد. میگفت: من امام هستم، این ودایع نبوّت و امامت در دست من است. این هم علامت است. امّ سلمه در ماجرای سقیفه و شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) از اهل بیت دفاع کرد. یک سال حقوق او را از بیت المال قطع کردند. خوب زنی که کار نمیکند، شوهر او هم که پیغمبر اکرم باشد از دنیا رفته است، حقوق او را یک سال قطع بکنی، حقّ او را از بیت المال قطع بکنی. به سختی میافتد. یعنی هزینهی سراغ آن سه نفر رفتن را بالا بردند. خیلی از کسانی که طرفدار امیر المؤمنین (علیه السلام) بودند به جرمهای واهی کشته شدند. به اسم مرتد.
نکاتی در مورد جنگ بین ایران و مسلمانان
یک نکته را هم یادآوری بکنم یکی از دوستان شب گذشته گفت: شما از جنگ بین ایران و مسلمانها گفتی، اصل جنگ اسلام و کفر درست بوده است. قصد بنده این نبود که بگویم فرماندهی آن جنگ طاغوت نبود. این را نمیخواستم عرض بکنم. این که در آن جنگ خطاهای بزرگی ممکن است رخ داده باشد را نمیخواستم بیان بکنم که من قبول دارم. اینکه زمان جنگ آن موقع به صلاح بوده است یا نه را نمیخواستم تأیید بکنم. قصد این بود که اصل جنگ با کافر و دفاع از مرز اسلامی اینجا اذن نیاز ندارد و قرائنی هم گفتیم که تکرار نمیکنم. امّا سرباز مسلمان یک شرایطی دارد که بعضی از سربازان آن سپاه این شرایط را نداشتند. 13 سال در مکّه کتک خوردند، پیامبر اجازهی دفاع هم نمیداد. «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»[4] تا به آنها اجازه بدهند بروند بجنگند. بعضیها هنوز اسلام نیاورده است، معاویه و خلیفه آنها را مسلمان کرده بود، اینها با همان فهم ناقص، پایینتر از ناقص میخواستند بروند به اسم اسلام بجنگند، خوب ممکن است خطاهایی میکردند. از آن طرف هم نمیخواستیم بگوییم که مثلاً ایرانیها هیچ نکتهی مثبتی نداشتند امّا از لحاظ دینی کافر محسوب میشدند؛ حال آن هم در همین حد که تذکّر بدهم بگویم، کلیّت آن را نمیخواستیم بگوییم که به طور کامل قبول است. فی الجملهی محدود آن را عرض کردم.
شدید شدن برخورد با اهل بیت در زمان خلیفهی سوم
هزینهی دفاع از آن سه نفر، رجوع به آن سه نفر را بالا بردند. یک قدری زمان گذشت، یعنی زمان شد مثلاً فرض بفرمایید سال 25، 27 و اینها زمان خلیفهی سوم، شدّت برخورد بیشتر شد. خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مدینه زندگی نمیکند، عثمان امیر المؤمنین را از مدینه بیرون کرد. گفت: تو حق نداری در مدینه زندگی بکنی، برو در بیابان زندگی بکن. در نهج البلاغه نگاه بکنید اینقدر این کار را تکرار کرد، برو بیرون. بعد مردم اعتراض میکردند، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) لازم بود بیاید، مردم آرام بشوند، عثمان میگفت: بروید بگویید علی بیاید. علی را دوباره وارد شهر میکردند، یک مدّت که بود میترسید دوباره مردم بگویند: ما علی را به عنوان حاکم قبول داریم، حداقل عدّهای بگویند. دوباره میگفت: برو بیرون. در نهج البلاغه است حضرت به آن فرستادهی عثمان فرمود که: مسخره کردی، چه خیال کردی مدام من را بیرون میکنی، میگویی: بیا. این چند سال حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) که گذشت و معاویه به حکومت رسید که دیگر وضع بدتر شد. دو امام ما این را بیان کردند که هزینهی رجوع به اهل بیت بالا رفت.
بیان امام سجّاد (علیه السّلام) از شرایط روزگار
یکی از آنها را امام سجّاد (علیه السّلام) دارند «كَيْفَ أَصْبَحْتَ»[5] آقا چه خبر؟ «كَيْفَ أَصْبَحْتَ» یعنی شب تا صبح به شما چطور گذشت. امّا اصطلاح است یعنی چه خبر، آقا چطور هستید؟ فرمود: «أَصْبَحْنَا خَائِفِينَ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَصْبَحَ جَمِيعُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ آمِنِينَ بِهِ» هر کسی مسلمان میشد دیگر عرض و آبروی او، خون او، اموال او، ناموس او محترم است، همه به واسطهی اسلام و پیغمبر و ایمان به رسول خدا در امنیت هستند. «جَمِيعُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ» مردم ایمن هستند. «أَصْبَحْنَا خَائِفِينَ بِرَسُولِ اللَّهِ» ما به خاطر نسبت خود به پیغمبر خائف هستیم. چقدر آدم کشته شد، سرها بریده شد، انسانها تکه تکه شدند، سال 40 هجری نوامیس شیعه را در یمن بردند برای تجاوز جنسی فروختند. دیگر حالا مزاج من و شما تلخ میشود به آن یوم العوره میگویند. دیگر این را باز نمیکنم. مسلمان را بردند در بازار فروختند.
شرایط سخت برای علوی بودن
به امام باقر (علیه السّلام) گفتند: -این را ابن ابی الحدید نقل کرده است- فرمود: اگر به یک نفر نسبت بدهند که این مثلاً فحشای محصنه کرده است، مردم همسردار یا زن شوهردار رفته است مرتکب فحشا شده است (نستجیر بالله) که حکم او اعدام است یا کافر شده است مرتد شده است که حکم او اعدام است، خیلی این تهمت راحتتر است، امنیت بیشتر است تا نسبت به علوی بودن به او بدهند. اگر به یک نفر تهمت بزنند که طرفدار اهل بیت است، خطر این در جامعه از آنها بیشتر است.
علّت رویگردانی مردم از نامگذاری فرزندان خود به نام اهل بیت
نمونههای فراوانی داریم که افرادی اسم فرزندان خود را عوض کردند نه فقط علی را داریم کسی که «كَانَ يَلعَنُ أبَاهُ لأنّّه سَماهُ عليّا» پدر خود را لعنت میکرد که چرا اسم من را علی گذاشتی. به من زن نمیدهند، به من کار نمیدهند، به من حقوق نمیدهند؛ هر کجا دزدی بشود، میگویند: این است. یکی دیگر میگفت: لعنت خدا به کسی که به من بگوید: علی، من عُلَی هستم. من علی نیستم، من عُلَی هستم. یک شاعر معروفی است برای قبل از دوران امام رضا (علیه السّلام) یک پسر او حسن است، یک پسر او حسین است. اسم آنها را عوض میکند و میگذارد اسحاق و یعقوب. برای اینکه هر سه تای ما را با هم میکشند.
بالا بردن هزینهی علوی در جامعه
در مرحلهی سوم چه کردند؟ وقتی گفتند: اهل بیت سادات بنی هاشم هستند برای این سه نفر خاص دو کار کردند. یکی هزینهی ارتباط با اینها را بالا بردند، کسی جرأت نکند به سمت آنها برود. دفاع بکند، نسبت محبّت داشته باشد. میخواستند به یک کسی تهمت بزنند میگفتند: علوی است. کما اینکه شما در نامههای یزید ملعون به عبیدالله زیاد نگاه بکنید همین هم وجود دارد. گفت: نمیخواهد مطمئن بشوی محاکمه بکنی، به اتّهام اینکه به حسین بن علی (علیه السّلام) ربط دارد، او را بکش. حتّی یک نقلی دارند حجّاج یک روزی داشت به یمن حمله میکرد، وارد یک روستایی شدند، از دور گفت: مثل اینکه اینها علوی هستند، آنها را کشتند. بعداً یک نفر که میدانست آمد گفت: اینها همه طرفدار ما بودند. به اتّهام میکشتند، به توهّم تشیّع به توهّم تشیع هم نه، حبّ اهل بیت که این سه بزگوار باشند میکشتند. توهّم آن، حدس میزد به دل او میافتاد، یکی با یکی مشکل داشت میرفت میگفت: این طرفدار علی است. مدینی که یکی از مشاهیر مورّخین و محدّثین است میگوید به شام رفتم، حال من بد شد اینقدر دیدم این میگوید: بکر، عمرو، زید… همهی اسمها اینطور بود. دیدم یکی میگفت: حسن، حسین بیایید. رفتم و به او گفتم: من خیلی لذّت بردم. چطور شما اسم فرزندان خود را حسن و حسین گذاشتی؟ گفت: اینها شعور ندارند. اینها 10، 15 تا پسر دارند، اسم همهی آنها را عمرو و بکر و زید و فلان میگذارند، عصبانی میشوند، به اینها فحش میدهند. من هم ده تا پسر دارم، دو تا از آنها را حسن و حسین گذاشتم که هر وقت عصبانی شدم به اینها فحش بدهم، این در تاریخ دمشق است؛ هیچ کدام از اینها که عرض میکنم منابع شیعه نیست. من دو نفر را فرزندان خود را حسن و حسین گذاشتم، عصبانی شدم اینها را فحش بدهم.
بالا بردن هزینهی ارتباط با اهل بیت
هزینهی ارتباط با اهل بیت بالا رفت. کسی جرأت نکند به سراغ این سه نفر بیاید. این سه نفر از سادات بنی هاشم که هستند. بله هستند ولی هزینه دارد. حقوق تو را قطع میکنند نه فقط حقوق تو را قطع میکنند، مثل صدام عمل میکردند، عرافه عرافه کرده بودند، صدام اینطور بود دیگر؛ گاهی یک نفر علیه صدام اقدامی میکرد، کاری میکرد یا از جنگ فرار میکرد، میرفت عشیرهی او را میکشت. لذا از یک نفر، از یک عشیرهای در جنگ فرار میکرد، خود آن عشیره میرفتند طرف را لو میدادند و گرنه میگفتند خواهر و خواهر زاده و دایی و عمو و پسر عمو، همه را بکشید. عین این حرفی که الآن در مورد صدام میزنم نگاه بکنید عبیدالله زیاد گفت، عبیدالله زیاد آمد روی منبر مسجد کوفه نشست گفت: من یک کلمه، یک جمله، یک قدم بدون دستور و حکم امیر به جز حکم الهی رفتار نمیکنم. حکم الهی چیست؟ امیر مؤمنان یزید بن معاویه. ولی را به جای ولی میگیرم، دوست را به جای دوست. تازه آن را توسعه هم داد. فقط خویشاوندان او نه، یک نفر خیانت بکند، همهی دوستان او را میگیرم میکشم. و زن و فرزند آنها را. هزینه داشت. یعنی خود مردم درگیر خود مردم بودند. اگر یک نفر میخواست طرفداری اهل بیت بکند.
طرفداری عمرو بن حمق از اهل بیت و سرنوشت او
مثل عمرو بن حمق خزاعی که اوّلین سری است که در اسلام بریده شد و از این شهر به آن شهر جا به جا شد، سال 50، 51 از دست معاویه فرار کرد، همسر او آمنهی بن شریک سه سال زندان بود، شکنجه میشد. تازه این از اصحاب برجستهی پیغمبر بود، خیلی آدم مهم و آبروداری بود، نمیشد که همینطور با او برخورد کرد، فراری بود، زن او را گرفتند و به زندان افکندند. شکنجه میکردند. یعنی اگر کسی میخواست ارتباط با اهل بیت پیدا بکند، هزینهی آن خیلی سنگین بود. میشود یک دهه راجع به همین موضوع حرف زد.
ممنوعیّت مرثیهسرایی برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در زمان بنی امیّه
فقط یک نمونه بگویم که گفته باشم هم ابو الفرج اصفهانی این را میگوید، هم ابن اثیر در کامل خود میگوید، هم مرحوم شیخ عبّاس قمی الکنی وَ الالقاب میگوید. ذیل سه تا شعر مختلف. حالا مرحوم شیخ عبّاس که جدید است، یعنی معاصر است. ابن اثیر برای قرن هفتم است، ابو الفرج اصفهانی برای قرن چهارم است. میگوید: زمان بنی امیّه کسی جرأت نمیکرد مرثیه بگوید. یعنی در رثای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) شعر بگوید، گریه بکند. ابن اثیر میگوید: «هَذا مِمَّا یَکتُمُ فی زمان بنی امیّه» یا «مِمَّا یَکتُمُ فی ذلک الزّمان» کسی جرأت نمیکرد شعر بخواند که پسر پیغمبر را کشتند. دیگر حالا شما ببینید آن افراد حساس دو سه نفر اوّل که دیگر خیلی حساس هستند که برادران اهل سنّت ما خیال میکنند که به آنها وحی میشده است، ملهم بودند، محدّث بودند، به آنها وحی میشد، شیطان از سایهی آنها فرار میکرد. آن دو سه نفر اوّل که هیچ چیزی، در مورد بنی امیّه کسی جرأت نمیکرد شعر بگوید که پسر پیغمبر را کشتند. میگوید: وقتی بنی امیّهها از دنیا رفتند و سقط شدند یک عدّهای حالا جرأت کردند زمان ما دویست سال بعد از آن واقعه که در سال سی و چند که بنی امیّه کشته شدند و از بین رفتند دویست سال گذشته است؛ حالا شعرا جرأت دارند که بیایند شعر بگویند، برای سیّد الشّهداء مرثیه بگویند.
تقیّه در زمان امام صادق (علیه السّلام) در مورد روضهی امام حسین (علیه السّلام)
زمان خود امام صادق (علیه السّلام) است، در کافی شریف است. شاعر به خانهی حضرت آمد، فرمود: پرده بزنید بگویید دخترها هم بیایند بنشینند، شعر را برای دختر من بخوان. برای ما درس است. یعنی مجلس روضه میگیرید، برای جوانها بگیرید. برای خانمها بگیرید، برای بچّهها بگیرید بفهمند چه شده است. حضرت به شاعر -این در کافی است- فرمود: برای دختر من بخوان، او هم اینطور شد:
«فَرْوُ جُودِي بِدَمْعِكِ الْمَسْكُوبِ»[6] یعنی ای امّ فروه بلند بلند و فراوان گریه بکن همین که چه چیزی؟ که میخواهم شعر بخوانم. شروع کرد «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ» که روضه خوان گفت. اهل بیت مثل باروت بودند، اسم امام حسین (علیه السّلام) که میآمد. شروع به گریه کردن کردند، در خانه به صدا درآمد. صدای گریه برای چیست؟ یک مصرع گفت، همین. شاعر یک مصرع گفته است به کافی رجوع بکنید است، یک مصرع «فَرْوُ جُودِي بِدَمْعِكِ الْمَسْكُوبِ» تمام شد، جلسهی روضه تمام شد. باید قدر بدانیم. همین یک مقدار این طرفتر از ما سه طبقه زیر زمین میروند، شاید بتوانند یک جمله روضه بخوانند، همین الآن. همین تاجکستان که بالای سر ما هستند الآن همینطور است. یک مصرع خواند در خانه را زدند چه خبر است؟ حضرت تقیّه کرد فرمود: یکی از بچّهها غش کرده است، مادر او نگران او شده است، جیغ زده است، ببخشید. این شرایط… یعنی جرأت نکنند که به سمت اهل بیت بیایند. این یک طرف قضیه است.
پیدا کردن جایگزین برای اهل بیت، نقطهی آغاز خیانت
امّا اصل بحث که از الآن شروع میشود این است سعی کردند جایگزین برای اهل بیت از سادات بنی هاشم درست بکنند. این همان نقطهی آغاز خیانت است. یک بار من از اوّل که تا اینجا گفتم را بگویم. رسول گرامی اسلام برای اینکه مردم گمراه نشوند چه شخصی، چه سازمانی فرمود: منابع دو تا است کتاب و اهل بیت من، عترت من نه حدیث من. حدّث مهم است. ولی آن چیزی که وظیفهی همهی مردم است، رفتن درِ خانهی امام است.
مصیبت عدم دسترسی به امام
و ببینید ما چقدر بیچاره هستیم که الآن دسترسی به امام معصوم نداریم. ما چقدر فلک زده هستیم. همهی دعایی که ما در دعای عهد میکنیم که خدایا حتّی اگر از دنیا رفتم «إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي» من را از قبر بیرون بیاور «مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي» که چه؟ من از قبر بیرون بیایم که چه بشود؟ «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ» بیایم او را ببینم. ما از امام محروم هستیم. ما امروز نمیتوانیم به حقیقت حدیث ثقلین عمل بکنیم. این خیلی بیچارگی است. خدا لعنت بکند آن کسانی که باعث غیبت حضرت ولیعصر شدند و پناه بر خدا از اینکه ما شیعیان در استمرار غیبت حضرت نقش داشته باشیم که متأسّفانه داریم حالا عرض میکنم. خدا به ما رحم بکند.
تبدیل ثقلین به چند مورد
آمدند چه کردند؟ اوّل گفتند: فقط کتاب. بعداً گفتند: نه کتاب و حدیث. آن هم آن کسانی که ما قبول داریم، بعداً آمدند رأی را هم اضافه کردند که ما سانسور کردیم وقت نداریم اگر فرصت کردیم بعداً یک وقت میگوییم، بعد هم آمدند گفتند: اهل بیت هم اگر دوست دارید سادات بنی هاشم. همهی سادات بنی هاشم. بله سادات هاشم محترم هستند ولی مرجع دین که نیستند. هر کسی سیّد باشد که دیگر لزوماً فقه نمیداند، لزوماً احکام و عقاید که نمیداند. بعد تازه این سادات بنی هاشم برای آن سه چهار نفر خاص چه کار کردند؟ مانع تراشیدند کسی از ترس هم که شده است جگر نکند که به سراغ آنها برود. با حبس و تعذیر و کشتن و قتل و تبعید و قطع حقوق بیت المال.
مرحلهی خطرناک جایگزین معرّفی کردن برای اهل بیت
مرحلهی بعدی که از همهی اینها خطرناکتر بود، به یک نوعی به یک تعبیری این بود که آمدند جایگزین هم معرّفی کردند. بعضیها با خیانت فهمیدند و قبول کردند جایگزین باشند، بعضیها هم نمیفهمیدند چرا مدام اینها را تحویل میگیرند. میخواهند پسر پیغمبر را تخریب بکنند، مدام میآیند به من (معاذ الله) میگویند: شما خیلی عالم هستید. چرا آن کسی که اجازه نمیدهد مردم در خانهی امام حسن (علیه السّلام) بروند مدام از من تعریف میکند؟
نفوذ روی آقازادهها و تبلیغ آنها در جامعه
نفوذ روی آقازادهها اتّفاق افتاد. یک عدّه را مدام در جامعه تبلیغ کردند بعضی از آنها فهمیدند، بعضی از آنها نفهمیدند. خیلی دوست داشتند. اصلاً هیچ کسی مثل شما نماز نمیخواند. از این صورت نور میبارد. چرا دارد از تو تعریف میکند آن کسی که نمیگذارد کسی یک جمله راجع به علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) حرف بزند؟ تو واقعاً از علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) جلوتر هستی؟ در آن زمانی که نمیگذاشتند کسی نفس بکشد، به بعضیها اجازه میدادند سخنرانی بکنند. حتّی گاهی علیه حکومت. یک طور سوپاپوار. چه مسئلهای مطرح شد مسئلهی جایگزین معرّفی کردن. یعنی دنبال اهل بیت میخواهی بروی، نه سادات بنی هاشم، اهل بیت میخواهی الآن به تو میگویم اهل بیت چه کسی هستی. دو، سه نفر را به عنوان اهل بیت معرّفی کردند. میگفتند: اگر هم از سادات بنی هاشم خوبهای آنها را میخواهی سوا بکنی، اینها هستند.
معرّفی عبّاس به عنوان اهل بیت
یکی از آنها عبّاس عمومی پیغمبر بود. چند تا دلیل داشتیم. اوّلاً عموی پیغمبر بود، سنّ او زیاد بود. ثانیاً آن مقاماتی که جناب ابوطالب و جناب حمزه و اینها داشتند نداشت. چون زود اسلام نیاورد. شخصیت او هم مثل جناب ابوطالب (سلام الله علیه) نبود که فرض بفرمایید ایمان خود را مخفی بکند، بتواند از جان پیامبر دفاع بکند. جناب ابوطالب (سلام الله علیه) شیخ البطحاء بود، عبّاس اینطور نبود. من نمیخواهم عرض بکنم عبّاس عمومی پیغمبر میدانست چه برنامهای ریختند. امّا متأسّفانه عکس العمل نشان نداد راجع به اینکه چرا تو را تحویل میگیرند. من چند مورد نمونه برای شما بگویم بببینید. سال 18 هجری قحطی آمد. اینقدر باران نبارید قحطی شد. نماز باران میخوانند، الآن خدایی ناکرده باران طوری بشود وضع خیلی بحرانی بشود دیگر ذخایر آب تمام بشود، نه جیرهبندی، قطع بشود به استغاثه بیفتند خوب میرویم در خانهی چه کسی نماز باران بخوانی، چه کسی دعا بکند، خدا را به چه کسی قسم میدهیم؟ سال 18 امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، امام حسن (علیه السّلام) بود، امام حسین (علیه السّلام) هم بود. مردم خلیفهی دوم را جمع کرد -در صحیح بخاری و منابع دیگر هم وجود دارد- اصلاً یکی از دلایلی که ما را میکشند این وهابیها همین است. میگویند: خلیفهی دوم به سراغ قبر پیغمبر نرفت، رفت به سراغ یک آدم زنده آن هم عبّاس. شما به سراغ قبر میروید. گرچه در روایات آنها هم سراغ قبر رفتن وجود دارد همین خلیفهی دوم حتّی یک نفر را فرستاده است سر قبر پیغبمر در همین قحطی نقل شده است. ولی آن کاری که کرد رسانهای شد همه جا منتشر شد، صحیح بخاری و دیگران نوشتند، صحیح بخاری که به شما میگویم یعنی CNN رسانهی حکومتی. مثلاً بلاتشبیه مثلاً خبرگزاری جمهوری اسلامی. صحیح بخاری ارگان رسمی است. وقتی آنجا منتشر میکند یعنی خبر… میگوید: خلیفه مردم را جمع کرد و به در خانهی عبّاس عمومی پیغمبر رفت. اینطور دعا کرد: «وَ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا»[7] خدایا ما آمدیم یک آبرودار واسطه کردیم، تو به واسطهی او به ما رحم بکنی، باران ببارد. آن آبرودار چه کسی است؟ «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا … وَ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا» همانطور که وقتی پیغمبر زنده بود به سراغ پیغمبر میرفتیم. هنوز شما میبینید مدام ما را به عنوان مشرک و قبرپرست و فلان کتک میزنند، میکشند، اینکه قدیمها مادر بزرگهای ما میگفتند: هر بلایی در این اسلام سر شما آمده است، یک ریشهای آن اوّلها دارد این یکی از آنها است.
سوء استفاده از جایگاه عبّاس عموی پیامبر و عدم اعتراض او
خوب چرا به سراغ عبّاس عمومی پیغمبر رفتی؟ عالم بود خیلی؟ نه. احدی نگفته است که او عالم بود، محدّث بود، خبره بود، درجهی یک و دو که هیچ درجهی سه هم نبود. به منابعی که صحابه را بررسی کردند رجوع بفرمایید عبّاس عمومی پیغمبر از عالمان درجه سه، یعنی یک طلبهی منبری، نه آیت الله العظمی و مدرّس دروس حوزه که نبود، همین یکی مثل من که فقط مثلاً لباس من مثل بقیه است هم نبود. خیلی آدم عادی بود. حالا نمیخواهیم بگوییم آدم بدی بود، چرا به در خانهی شما آمدند و شما اعتراض نکردی؟ نگفتی: خانهی علی را رها کردید، به سراغ من آمدید؟ آدم این را دوست دارد دیگر. قطحی در تهران بشود و همه در خانهی ما بیاید بگویند: یا شیخ التماس دعا. حال خوبی به انسان دست میدهد. شاید هم حالا یک حال خوب به او دست نداده است نمیخواهم حالا به عمومی پیغمبر تهمت بزنم ولی بالاخره اعتراض نکرد یا بگو: بالاخره حکومت این کار را کرد. آنها خواستند سوء استفاده بکنند.
ظلم بنی عبّاس به اهل بیت (علیهم السّلام)
خوب مردمی که پیغمبر را ندیدند، زمان خلیفه مسلمان شدند، کشورگشایی عجیب و فراوانی که زمان خلیفهی دوم اتّفاق افتاد، بخشهای زیادی از یمن و آفریقا و ایران، خوب اینها که پیغمبر ندیده بودند، گفتند: عجب قحطی آمد، خلیفهی مسلمین در خانهی چه کسی رفت ؟ عمومی پیغمبر. حالا شما اعتراض هم نکن. اعتراض هم بکن. البتّه حدس تاریخی من این است که بالاخره خیلی از این کار بدش نمیآمد. بنده به هیچ وجه به آل عبّاس خوشبین نیستم ولی حالا روی منبر امام صادق تهمت نمیزنیم. قرائن فراوانی وجود دارد بعداً هم این آل عبّاس اینقدر از اهل بیت کشتند. یک نفر گفت: ای کاش ظلم بنی امیّه استمرار داشت و این عدل بنی عبّاس نمیآمد چون آنها به اسم عدل و الرّضا من آل پیغمبر امدند، بنی امیّه از بین بردند بر سر کار امدند. یک شاعری گفت: ای کاش «ظُلمُ بنی امیة دَامَ لَنا» این ظلم بنی امیّه ادامه داشت، این عدالت بنی عبّاس نمیآمد. خیلی کشتند. خلاصه یکی از آنها این بود. گرفتار شدی، بیچاره شدی، بچّه سرطانی خدایی ناکرده، به فقر خوردی، چک برگشتی داشتی، قحطی شد آدرس کجا است؟ عبّاس. پیغمبر آدرس داده بود.
معرّفی اهل بیت توسّط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فقط شش ماه اگر حساب بکنید 180 بار این کمترین مورد است. شش ماه کمترین نقل است، نماز صبح هم کمترین آن است، 180 بار در یک خانهای رفت، مدام صدا زد «الصَّلَاةَ، الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ [أَهْلَ الْبَيْتِ]»[8] چند بار باید میگفت؟ اگر قرار بود کسی بفهمد، میفهمید. 180 بار در کمترین نقل پیغمبر در خانهی علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) رفته است گفته است: اینجا خانهی اهل بیت است. کسا و امثال کسا. چرا اینقدر به ما گفتند: حدیث کسا بخوانید. حدیث کسا متن خاصّی لزومی ندارد بخوانید. متن خاص از معصوم رسیده باشد، ثواب آن بیشتر است. یعنی واقعه را برای فرزندان خود نقل بکنید، بدانند پیامبر عبای خود را انداخت و چند نفر زیر این عبا رفتند و بقیه را راه نداد. همسر بزرگوار ایشان که خیلی هم خوب بود، امّ سلمه بود راه نداد، عایشه را راه نداد، عبّاس عموی خود را راه نداد، چهار نفر را بیشتر راه نداد. این قصّه را برای فرزندان خود بگویید بفهمند این چهار نفر «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي» چطور باید میگفت که همه بفهمند. میتوانست این را بیان بکند ولی عبای خود را درآورد که بشود حدیث کسا. میتوانست همینطور در مسجد بگوید، ولی هر روز در این خانه میآمد که در مسجد بود، صدا میزد، بعد میرفت که ذهنها اگر این حدیث را چند سال نقل نکردند، اقلاً پیرمردها به یاد داشته باشد که پیامبر مدام این را گفت.
بالا بردن جایگاه عبّاس عمومی پیامبر در برابر اهل بیت توسّط خلفا
اینها آمدند چه کار کردند؟ گفتند: عبّاس. گرفتار شدی به در خانهی عبّاس برو. بعد مردم نگاه میکردند میدیدند عبّاس عالم است؟ نه. خیلی نماز شب او غلیظ است؟ نه. پس حرمت عبّاس به چه چیزی است؟ فامیل پیغمبر است. اینکه بزرگ آنها است فامیل پیغمبر است، مرجعیّت علمی کجا بود، این مسئله را از بین بردند اصلاً. توقّع نداشته باشید اهل بیت مرجع باشند فامیل هستند، پیغمبر فامیلهای خود را دوست دارد، ما هم به حرمت پیغمبر فامیلهای او را دوست داریم. بله آقا باید به فامیلهای پیغمبر، به سادات احترام گذاشت امّا این از یک کلمهی حقّی یک ارادهی باطل کردند. یک کار دیگر کردند. میخواستند ارث تقسیم بکنند در فقه مذهب اهل بیت اگر بنده برادری داشته باشم از دنیا بروم، فرزند هم داشته باشم، پدر نداشته باشم، پدر من از دنیا رفته باشد، اگر پدر داشته باشم پدر من وارث است و فرزندان من و همسر من اگر پدر و مادر نداشته باشم، فقط همسر و فرزندان من وارث من هستند. عمدهی ارث هم برای فرزندان است. اینها گفتند: نه، عمو. عمو که العم کالعبد. ارث اصلاً اوّل به عمو میرسد. یکی از اختلافات اساسی بین شیعه و سنی همین مسئله است. حالا نمیخواهم وارد آن بشوم. در بحث وراثت گفتند: عمو جلوتر از بچّهها است، طبقهی اوّل است. یعنی اگر دنبال اهل بیت هستی که سادات بنی هاشم همهی آنها، امّا اگر به دنبال آدم خاص میگردی، عمو. قحطی شد، عمو. ارث میخواهند بدهند، عمو. عمو اولی است. آن وقت در نقلهای خود هم دارند که سر ارث پیغمبر، عبّاس به سراغ خلیفهی دوم آمد گفت که: علی حق ما را نمیدهد. حالا إنشاءالله این را هم دروغ گفته باشند. همین دروغ را هم گفته باشند، میخواهند به نسلهای بعد بگویند: عبّاس عمومی پیغمبر خود را وارث پیغمبر میداند، ولو دروغ گفته باشند، عبّاس این کار را نکرده باشد وقتی در صحیح بخاری و مسلم آمده است؛ یعنی کتابهای رسمی حکومت وقتی منتشر کردند، ولو دروغ گفته باشند به نسلهای بعدی چه چیزی از مسلمانها منتقل شد؟ که عبّاس عموی پیغمبر -ولو به دروغ گفته باشند- یقهی علیّ بن ابیطالب را گرفت، دعوا کردند، پیش خلیفه رفت، گفت: حقّ من را از این بگیر. این کذّاب است (معاذ الله) حالا دروغ هم که گفته باشند، بالاخره این دروغ منتشر شد و امروز این را باور دارند.
باور پذیری عبّاس و پسرش در مورد اهل بیت بودن
بعد آدم در این حد نباشد، یک دفعه یک چنین جایگاهی را به آدم بدهند، آدم باور میکند. من مثلاً پنج شب آمدم در این مسجد حرف زدم، در این مسجد کارهای نیست، هیچ کاره هستم. همینطور گذری داشتم رد میشدم، گفتند: بیا پنج شب شما حرف بزن، بعد بیایند بگویند: به نظر شما اینجا را میخواهیم بیاییم رنگ بکنیم، چه رنگی بکنیم؟ فرشها را چه کار بکنیم؟ این میگوید: چرا از من میپرسند؟ اینجا صاحب ندارد؟ جلسه چند شب بگیریم؟ برای چه از من؟! بعد من باور میکنم، دفعهی بعد هم که شما بخواهید یک کاری بکنید، از من نپرسید، میگویم: چرا از من نپرسیدند؟ شما ادبیات ابن عبّاس را نگاه بکنید، بعد از این واقعه عایشه این کار را نکرده است که ابن عبّاس کرده است، نمیخواهم بگویم ابن عبّاس مثل عایشه است. عایشه خیلی کارهای عجیب و غریب کرده است ولی در این موضوع خود عایشه میدانست که کسی باور نمیکند، لذا عایشه هیچ وقت ادّعا نکرد من اهل بیت پیغمبر هستم ابدا. خیلی فضائل برای خود گفته است. عمدهی فضائل را خود او نقل کرده است که پیغمبر راجع به من اینطور میگفت امّا این را ادّعا نکرده است که من اهل بیت پیغمبر هستم ولی شما ادبیات ابن عبّاس را نگاه بکنید، همیشه مثل ائمّهی ما حرف میزند. سؤال میکند: چرا این کار را میکنید؟ میگویید: «إنّا اهل بیت» ما اهل بیتی هستیم که عادت ما این است. ما اهل بیت اینطور هستیم، ادبیات او همیشه نحن، إنّا. لذا مثلاً میگوید: یک جا یک عدّه آمدند با علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) صحبت بکنند، ببینید در جنگ جمل حق با علی است یا با عایشه است. من گفتم: آقا بگذار من حرف بزنم؟ حضرت نگذاشت. مدام دست امام را گرفتم گفتم: آقا بگذار من حرف بزنم، شما خراب میکنی. حضرت قبول نکرد. بسیار نگران بودم که الآن علی میرود یک کاری میکند و اینها به سراغ عایشه میروند. من بهتر حرف میزنم. خود را باور کرده است ولو خیلی از اهل بیت دفاع کرده است، خدمات زیادی دارد. ولی بالاخره اینقدر در گوش آنها خواندند، خانهی شما، قحطی میآید باید به در خانهی… بالاخره ما فامیل پیغمبر هستیم. ما برای خود کسی هستیم. ادبیات او همیشه شده است متکلّم مع الغیر. نحن إنّا، ما. ما اهل بیت. شما اهل بیت نیستی؟ ما اهل بیت یعنی چه؟! ما یادگار پیغمبر هستیم. نیستی آقا. نگاه بکنید همین عبارت را با امام حسن و امام حسین (علیهما سلام) هم دارد. خیلی خدمت میکند. بعد امام دارد میآید، میگوید: به خدا اگر بتوانم –به امام حسین (علیه السّلام) میگوید- چنگ در موهای تو بزنم، تو را کتک بزنم، نگذارم که تو به کربلا بروی این کار را میکنم. نرو کشته میشوی. خود را باور کرده است. حکومت هم از این استفاده میکند.
برتری دادن مقام ابن عبّاس نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط خلفا
شما نگاه بکنید ابن عبّاس با اینکه عالم بزرگی است، نخ کفش امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم نیست، ده برابر امیر المؤمنین (علیه السّلام) روایت نقل کردند. اصلاً دانشمند امّت، حبر الامّه چه کسی است؟ ابن عبّاس. مفسّر امّت چه کسی است؟ ابن عبّاس. علی چه؟ کسی جرأت ندارد از علی سؤال بکند. ابن عبّاس هر کجا دوست دارد میرود، از هر کسی دوست داشته باشد انتقاد میکند، حکومت کاری با او ندارد. خلیفهی دوم یک اخلاقی داشت، خیلی گزنده برخورد میکرد. خیلی زبان تند توأم با فحاشی داشت. هر کسی میآمد سرتاپای او را یک دست کامل میشست.
علّت این برتری دادن چه بود؟
ابن عبّاس میآمد اعتراض میکرد و او هیچ چیزی نمیگفت. چرا؟ برای اینکه به نفع او بود که ابن عبّاس و عبّاس عمومی پیغمبر رجل اوّل اهل بیت قلمداد بشوند. علی نباشد. اینها به چیزی عالم نبودند، به اسلام علم نداشتند. به مشکل برخورد کردیم از چه کسی سؤال بکنیم؟ ابن عبّاس. ابن عبّاس هم شاگرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. اسم امیر المؤمنین (علیه السّلام) این وسط نیست. حالا ابن عبّاس نهایت 13 سال داشته است، پیغمبر از دنیا رفته است. چطور ده برابر امیر المؤمنین (علیه السّلام) مطلب دارد؟ خوب شاگرد امیر المؤمنین (علیه السّلام) بوده است. او منع پخش ندارد، ممنوع التّصویر نیست، در رسانههای دولتی او را پخش میکنند، کسی جرأت ندارد اسم علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را ببرد. ابن عبّاس چه بداند دارد خیانت میکند، چه نداند دارند از او سوء استفاده میکنند، میخواهند در مورد اهل البیت آدرس غلط بدهند الآن دارند از شما استفاده میکنند
سوء استفاده از افراد به دلیل اهمّیّت جایگاه آنها
در کشور خود ما هم وجود دارد. یک جوانی یک درسی دارد، میبینند انتساب این به بعضی جاها اهمّیّت دارد، یک شبه شش تا لقب پیدا میکند. به یک عدّه پول میدهند که سر درس او بروند، کلاس او شلوغ بشود، عکس بگیرند. چرا دارند تو را تبلیغ میکنند؟ عالمتر از تو را تبلیغ نمیکنند؟ چون تو الآن برای یک عدّه نفع داری، میتوانند روی گردهی تو بشوار بشوند.
تندی مشرب خلیفهی دوم
برای مکتب خلفا ابن عبّاس هم مفید نیست. لذا وقتی بشود ابن عبّاس را علم کرد که حیدر کرّار را به محاق برد، ارزش دارد، حالا هزینهی او هم بکنیم، حالا یک نیشی هم ابن عبّاس بزند. اتّفاقاً عظمت خود را نشان میدهیم که حرمت او را حفظ بکنیم. کسی جرأت نداشت خیلی از سؤالها را بپرسد یا بعضی از انتقادها را از خلیفه بکند، مشرب خلیفهی دوم خیلی تند است. اينطور که خود آنها نوشتند. وقتی خلیفهی اسلامی بود از دختر خلیفهی اوّل خواستگاری کرد، گفت: خیلی بداخلاق است «يَدخُلُ عَابساً وَ يَخرُجُ عَابساً وَ فَظَّاً غَلیظا» بد اخلاق است، همیشه اخموهای او درهم است. خطرناک است، دست بزن دارد، نمیخواهم؛ در صورتی که اگر یک نفر خلیفه باشد رئیس جمهور و فرزند رئیس جمهور هر کجا برود بالاخره یک عنوانی است دیگر. چهار، پنج تا خواستگاری کرد به او جواب نه دادند. یک جا یک کسی را با کتک به عقد خود درآورد. کسی جرأت نمیکرد قبول بکند همسر او بشود. حالا چه شده است که انتقاد میکنند همه را میزنی، این یکی ابن عبّاس عزیز دردانه است. ابن عبّاس باید عزیز دردانه باشد، بگویند اهل بیت پیغمبر، سادات بنی هاشم این است. افراد خاص عموی پیغمبر، بعد پسر عموی پیغمبر. بعد از عمو میشود پسر عمو. همین مسیر بعدها بعضی از بچّههای اهل بیت هم متأسّفانه ضربه زدند آنها هم همین مسیر را میخواستند بروند.
پیامبر (صلوات الله علیه) بزرگترین مدّاح امیر المؤمنین (علیه السّلام)
بزرگترین مدّاح امیر المؤمنین (علیه السّلام) در طول تاریخ پیغمبر است. هزاران روایت دربارهی علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) فرمود. من یک وقت 18 ماهی برای یک مسئلهای در روایات نبوی غور میکردم. برداشت من این بود که پیغمبر اکر هر روز اسم امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به بهانهای نبرده است، یک روز در میان برده است اینقدر روایات متنوّع داریم. بالاخره مدام یادآوری کرده است. اگر خواستید گمراه نشوید، باید به سراغ اهل بیت من بروید و مصداق اتمّ آن بعد از من یک نفر است، پیغمبر خیلی زحمت کشید.
از آن طرف امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که اگر زمان پیغمبر (صلوات الله علیه) امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگها کشته شده بود، یک جمله از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نمیدانستیم. آن وقت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اینقدر خوب میتوانسته است صحبت بکند. ساکت ساکت. گاهی در جنگها بعضیها میآمدند ادّعا میکردند، مشورت میدادند، نظر میدادند، گاهی قهر میکردند، گاهی انتقاد میکردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) ساکت بود.
شجاعت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ احد
یکی از آنجاهایی که من میخواهم به پیغمبر توسّل بکنم اینجا است جنگ احد که شد اوّل وضع مسلمانها خوب بود، بعد بعضی به طمع مال آن تنگه را رها کردند، مسلمانها از پشت قیچی شدند، محاصره شدند، همه فرار کردند، چند نفر اطراف رسول خدا را گرفتند یکی به یک شهید شدند، امیر المؤمنین ماند. برای دو نفر در تاریخ اینطور نوشتند که یک نفر وقتی با یک لشکر درمیافتاد امیر المؤمنین در مقابل آن 50 نفر، 50 نفر، 50 نفر حمله میکرد. نوشتند: « احْمِلْ عَلَيْهِمْ فَحَمَلَ عَلَيْهِم»[9] آنها که حمله میکردند، علی (علیه السّلام) هم با اینکه یک نفر بود حمله میکرد. پسر او هم در کربلا قمر بنی هاشم نوشتند: «فَحَملوا عَليه وَ حَمَلَ عَليهِم»[10] او هم وقتی میخواست برود آب بیاورد، به این همه آدم حمله کرد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) 10 تا، 11 تا، چند تا از این 50 نفر را زمین میانداخت. اینها میرفتند دوباره تجهیز میکردند، 50 نفری، 60 نفری دوباره حمله میکردند. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) داشت طبیعی جنگ میکرد، 60 ضربهی شمشیر به بدن مبارک ایشان اصابت کرد. سنگی به پیشانی پیغمبر خورد، خون جاری شد. سنگی به دندان مبارک پیغمبر اصابت کرد. اینجا را میخواهم بگویم جنگ که تمام شد، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) آمدند، زره امیر المؤمنین (علیه السّلام) زره پیش را، چون زرهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) که پشت نداشت، این زره رو را که باز کردند، این زره انحا دارد، این سپر مقابل سینهی حضرت انحا دارد در آن آب ریختند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) نگه داشت، صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دستمال در این آب میزد، پیشانی پیغمبر را پاک میکرد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) 60 ضربه شمشیر خورده بود. اینجا رسول خدا فرمود: قومی که خون از پیشانی پیغمبر خود جاری بکند به رستگاری نمیرسد. نوشتند امیر المؤمنین (علیه السّلام) گریه میکرد، 60 ضربهی شمشیر خورده بود. ولی شرمنده از این بود که یک سنگ از من عبور کرد. بعد نوشتند وقتی که پیشانی مبارک پیغمبر را پاک کردند و پانسمان کردند، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیهوش شد. یک ماه امیر المؤمنین (علیه السّلام) بستری بود.
(روضهخوانی)
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیّة، ص 98.
[4]– سورهی فصلت، آیه 30 و سورهی احقاف، آیه 13.
[5]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 75، ص 159.
[6]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 216.
[7]– صحیح بخاری، ج 2، ص 27، ح 1010.
[8]– شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 2، ص 18.
[9]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 41، ص 83.
[10]– همان، ج 45، ص 40.