نقش امام سجاد علیه السلام در رویش دوباره اسلام – جلسه دوم

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی مورخ 5 آبان 1395 در  مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام به سخنرانی پیرامون نقش امام سجاد علیه السلام در رویش دوباره اسلام پرداختند که مشروح جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تفاوت رفتاری مردم مدینه در دوران امام باقر نسبت به دوران امام حسین علیهم السّلام

وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم الگوی بی‌بدیل خسته نشدن در راه خدا است. ما می‌توانستیم این مباحثی که می‌خواستیم خدمت شما مطرح کنیم با این سؤال مطرح کنیم که آن لحظه‌ای که به سیّد الشّهداء علیه السّلام جسارت شد، به بدن مبارک ایشان بی‌حرمتی شد، در کمترین نقل بیش از شصت ضربه به بدن مبارک حضرت اصابت کرد. لذا لباس‌های حضرت قابل استفاده نبود ولی غارت شد تا آن عنایت مردم، شلوغ شدن در خانه‌ی اهل بیت زمان امام باقر علیه الصّلاة و السّلام چه اتّفاقی افتاد که از آن بی‌حرمتی به اشتیاق مردم تبدیل شد. در این 34 یا 35 سال چه اتّفاقی افتاد؟ چون آن‌هایی که البسه‌ی سیّد الشّهداء علیه السّلام را غارت کردند برای پول این کار را نکردند. می‌گوییم «السَّلَامُ عَلَى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ»[4] آن‌ها هتک حرمت کردند. از این عبارت فراوان داریم. حتّی خود اهل بیت هم گاهی از این گله کردند یا گریه کردند که هتک حرمت صورت گرفت. بعد آن حرمت عجیبی که غیر شیعه‌ها به امام باقر علیه السّلام گذاشتند! چه اتّفاقی افتاده است.

ناامیدی و ارتداد مردم بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام

وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم در سه یا چهار بحران کار خود را شروع کردند که دیروز بحران‌ها را عرض کردیم، الآن فقط جمع بندی آن را عرض می‌کنم.

 وضع روحی مردم کاملاً به هم ریخته بود. وضع روحی حضرت بدتر بود، به این جهت که نسیان حضرت صفر است و ایشان 34 یا 35 سال روز عاشورا داشته است. آن هم روز عاشورایی که شاهد بوده است! حالا غیر از این‌که فهم ایشان متفاوت از فهم عادّی است، نسیان هم نداشته است. همین‌طور مردم به شدّت یا افسرده و ناامید و سرشکسته هستند و یا اصلاً مردّد شدند که اسلام برنامه دارد، دین است! متأسّفانه عالمان دینی هم در آن روزگار با سکوت خود یا با تأیید یزید؛ یعنی مردم دیده بودند که افرادی 20 سال روی منبر رسول خدا در مدینه امیر المؤمنین علیه السّلام را لعن می‌کردند و هیچ عکس العمل منفی نشان نمی‌دادند، بعد از 20 سال، حالا که عکس العمل نشان می‌دادند عکس العمل در برابر قیام علیه یزید بود! مردم می‌گفتند چرا هر وقت این‌ها اعتراضی می‌کنند این اعتراض به نفع دشمن می‌شود؟!

این‌جا یک نکته‌ای را عرض می‌کنم که خدا به داد ما برسد اگر عالمان روزگار ما هم این‌طور باشند. یا حرف نزنند یا وقتی حرف می‌زنند بد موقع باشد. خطر برای اصل دین است. مردم می‌گفتند این چه اسلامی است که 20 سال که داماد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم لعن شد ساکت هستند، حالا که حرف می‌زنند درباره‌ی این‌که سبط پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر یزید قیام کرده است حرف می‌زنند. یعنی علما به جای امام حسین ریش خود را خرج یزید کردند! یک عدّه افسرده از آن فاجعه و یک عدّه بدبین.

انحطاط اخلاقی مردم مدینه در عصر امامت حضرت سجّاد علیه السّلام

لذا اکثریّت جامعه به خوش باش و بگذران گذراندند. اقوال تاریخی می‌گوید بزرگ‌ترین نفوذ تاریخ اسلام و بزرگ‌ترین شبیخون فرهنگی برای مدینه است، بر خلاف کوفه‌ای که تخریب شده است، چون خواستند تخریب شود. سردمدار تخریب کوفه پسر عمر است. حالا نمی‌خواهم بگویم کوفه هیچ مشکلی ندارد، چرا کوفه هم مشکل دارد ولی وضع مدینه از همه جا خراب‌تر است. اعمال منافی عفّت و همجنس گرایی در مدینه بیداد می‌کند. دارم در دوران امامت امام سجّاد علیه السّلام عرض می‌کنم. کنسرت و موسیقی مشهور است. مردم مدینه به طرفداری غنا و این‌ها مشهور هستند. ابو یوسف که شاگرد برجسته‌ی ابوحنیفه است، بعدها می‌گوید مردم مدینه من متعجّب هستم که این‌جا شهر پیغمبر است یا شهر رقّاص‌ها! این‌قدر تغییر کرده است. طبیعی هم است. دشمن همیشه به بیوت بزرگان، به خانه‌ی بزرگان، به شهر بزرگان عنایت تام دارد. 24 ساعت و بدون مرخّصی کار می‌کنند!

می‌گفت من متعجّب هستم که فقیهی از شما نمی‌شناسم الّا این‌که مبتلا است. حتّی شما آن بُشر حافی را که شنیدید اگر ده‌ها نفر مثل آن را در روایات غنا و کنیز خواننده ببینید، می‌فهمید که بین شیعیان هم رواج دارد. چون پول دادن برای کنیز خواننده مثل این می‌ماند که یک نفر برود ماشین کروک که سقف ندارد بخرد. خوب هزینه‌ی آن با ماشین ما متفاوت است. شاید صد کنیز و برده می‌توانست بخرد. می‌آید پیش امام می‌گوید: یا بن رسول الله من یک کنیز خواننده خریدم. این معامله باطل است؟ یا عمل حرام انجام دادم معامله صحیح است؟ مالیّت آن چطور است؟ چون این بحث مفصّل است؛ اهل اصول می‌گویند وصف مفهوم دارد یا ندارد؟ می‌گویند مفهوم ندارد. بعد می‌گویند عبد کاتب چطور؟ چون طرف می‌خواست یک برده بخرد 5 هزار تومان، عبد کاتب خریده است دو میلیون تومان! وصف آن را پول داده است. کنیز خواننده هم همین‌طور است. مثلاً کنیز مطبخی 1150 تومان بوده است، کنیز خواننده 5 میلیون. برای این وصف پول داده است. این‌جا می‌گویند مستثنیات به مفهوم وصف است. حتّی بین شیعیان هم است، یعنی اصلاً شهر آلوده است. طبیعی هم است. وقتی مردم از دین، از ارتباط معنوی ناامید شوند عدّه‌ی زیادی خود را به بی‌خیالی می‌زنند و غرق در شهوات می‌شوند. دوره‌ی امام سجّاد امام غرق شدن در شهوات است.

تضعیف شدن جایگاه اهل بیت علیهم السّلام توسط بنی عبّاس

مشکل دوم که عرض کردیم این بود که هزینه‌ی ارتباط‌گیری خیلی بالا است. یک نفر هم می‌خواهد با امام سجّاد علیه السّلام ارتباط بگیرد عرض کردیم که دست و پای برادر خواننده‌ی حضرت را بریدند! از آن چهار نفری که روز اوّل به حضرت وصل شدند، دو نفر شهید شدند و به طروز وحشیانه‌ای با شکنجه کشته شدند، یعنی قبل از مرگ مصله شدند.

 از طرفی جایگاه امامت به معنای امامتی که ما می‌گوییم نه، به این معنا که ما استفتاء کنیم. در مسائل سیاسی و اجتماعی استفتاء کنیم. حالا بعضی‌ جاها را تقیّه می‌کنم و اصلاً نمی‌گویم که شبهه درست نشود. حتّی شیعیان خیلی کار ندارند، وای به حال بقیّه. این‌که ما باید به یک امام رجوع کنیم، در زندگی خود میزانی داریم، این هم کنار گذاشته شده بود و علّت اصلی آن این بود که اهل بیت را به سادات تقلیل دادند، آن هم سادات بنی الزّهرا نه، سادات بنی هاشم! و این چقدر برای ما مصیبت درست کرد. هم بنی امیّه و هم بنی عبّاس مدّعی بودند که ما اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هستیم. معروف است که وقتی بنی عبّاس رفتند شام را گرفتند، پیرمردهای شام آمدند شهادت دادند که ما تا به حال خیال می‌کردیم که پیغمبر به جز بنی امیّه اهل بیت دیگری ندارد!

شما این را از معرّفی امام سجّاد در خطبه‌ی شام هم می‌یابید، چون حضرت فقط معرّفی کرد و چیزی دیگری نیست. اگر نگاه کنید فضایل اهل بیت را فرموده است، آن هم نه فضایل ویژه. یعنی شما از آن حرف‌های عجیب و غریب نمی‌شنوید. حضرت یک معرّفی عادّی کرده است و همین هم یزید را به هم ریخته است، یعنی این‌که اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم در شام منقرض نشدند! در مدینه توسعه دادند که همه‌ی فامیل‌های پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم اهل بیت هستند. لذا جایگاه مرجعیّت اهل بیت علیهم السّلام به هم ریخت.

دوران سخت امامت حضرت سجّاد علیه السّلام

دیروز هم عرض کردیم وقتی این‌طور صحبت می‌کنیم داریم کلّی می‌گوییم. هیچ اتّفاق اجتماعی موفّقیّت صد درصد ندارد، ولی این فضای عمومی جامعه است. در این شرایط امام سجّاد صلوات الله علیه قیام کردند. مشکل مهم دیگر حضرت این بود که حضرت از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم نصّ بر امامت به صورت عمومی نداشتند. بله، شیعیان یک چیزهایی دارند ولی آن‌ها مخفی هستند. به گونه‌ای مخفی هستند که یکی را عرض می‌کنم تا ببینید در چه شرایطی است. حتّی در دوران‌های بعدی بزرگ‌ترین روات ما مانند هشام، مانند زراره یا نمی‌دانستند که امام بعدی چه کسی است یا اجازه‌ی بیان به پسران خود را نداشتند. حتّی در برهه‌ای وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی از امام بعدی خبر ندارد! این‌قدر مخفی است، یعنی امام را می‌کشتند. وجود مبارک زین العابدین علیه السّلام جایگاه اثبات شده نزد مردم ندارد که بخواهد قیام کند. یعنی هنوز جزء خواص جامعه نیست. بین خود او و خدا مشخّص است، ولی مردم او را به این جایگاه نمی‌شناسند. کار او خیلی سخت است. یعنی آن وضع روحی و این عدم شناخت. این‌که سیّد الشّهداء علیه الصّلاة و السّلام روز عاشورا می‌فرماید بروید از اصحاب بپرسید که سبط پیغمبر و سیّد شباب اهل جنّت من هستم، این بلا را سر حضرت آوردند. حالا این جایگاه را برای علیّ بن الحسین علیه الصّلاة و السّلام نمی‌دانند، نمی‌شناسند. حالا ایشان چطور باید قیام کند! بنده معتقد هستم که ایشان قطعاً «خالِصاً لوجهِ اللَّهِ» عبادت می‌کرد، ولی از راهبرد زیست سلوک اسلامی و زهد اسلامی استفاده کرد.

ایشان شروع به عبادت کردن «خالِصاً لوجهِ اللَّهِ» کرد، ولی یک غرض آن هدایت مردم بود. این حالت چهار بعد داشت. اوّلین مورد این‌که عبادات حضرت خیلی شدید بود. طوری که مردم از شدّت آن تعجّب می‌کردند. رقباء هم میدان را خالی کردند. بالاخره در هر عصری هر جایی که فسق و فجور زیاد است، چون فطرت انسان‌ها اهل عبادت است یک عدّه هستند که دکّان داری می‌کنند. همه جا همین‌طور است. حالا یا رمّال و جن‌گیر و دعا نویس هستند یا اهل عبادت هم هستند و یا مرد خدا هستند. شدّت عبادت حضرت هزار رکعت نماز در شبانه روز است.

عبادت و بندگی طاقت فرسای امام زین العابدین علیه السّلام

یک چیزی هم عرض کنم و آن این است که باید زندگی اهل بیت علیه الصّلاة و السّلام را جامع دید. ما نداریم که امام صادق علیه السّلام هزار رکعت نماز می‌خواند یا امیر المؤمنین علیه السّلام در دوران حکومت خود هزار رکعت نماز می‌خواند، ولی امام سجّاد که ابدا مشتری نیست که او را هدایت کند، کسی گوش به حرف او نمی‌دهد. اگر هم بخواهند در خانه‌ی اهل بیت بیایند می‌خواهند پول می‌گیرند. وقتی کاری ندارد، عرصه‌های اجتماعی خالی است اوّلین گرایش او عبادت است. ممکن است این سؤال پیش بیایید که هزار رکعت یعنی 20 ساعت، البتّه آدم که نماز مستحبّی می‌خواند می‌تواند کارهای دیگر خود را هم انجام دهد. برای امام سجّاد هم نوشتند نماز مستحبّی می‌خواند و گریه می‌کرد. یعنی 20 ساعت گریه می‌کرد! مردم از وضع عبادت حضرت بریده بودند، برای آن‌ها حیرت‌آور بود.

منتها می‌خواستم این را تذکّر دهم که این هزار رکعت برای همه‌ی ائمّه علیهم السّلام نیست. برای آن دوران‌هایی است که ائمّه علیهم صلوات الله از آن شأن اجتماعی خود دور هستند، مخاطبی ندارند. وگرنه اگر مخاطب داشته باشند کارهای دیگر را ترجیح می‌دادند. سیّد الشّهداء علیه السّلام می‌توانستند فرار کند و به یک غاری بروند و در روز 20 ساعت عبادت کنند. این بهترین راه و آسان‌ترین راه برای فرار بود. چهره‌ی آن‌ها هم شناخته نمی‌شد. خیلی از اصحاب ائمّه بودند که 20 سال، 15 سال، 18 سال مخفی بودند و چهره‌ی آن‌ها را کسی نمی‌شناخت.  

همین عبادت حضرت که عبادت طولانی پر محتوا بود. مثلاً نقل کردند وقتی به نماز می‌ایستاد گویا یک چوب ایستاده است و دارد نماز می‌خواند. یعنی گاهی از پشت که نگاه می‌کردند فکر می‌کردند مرده‌ی ایستاده است یا مثلاً شب تا صبح می‌گفتند هر شبی ما می‌رویم… مثلاً اگر ایشان به حج مشرّف می‌شدند… ایّام حج که مشرّف می‌شدند چند ماه طول می‌کشید؟ هر کسی هر شبی که می‌رفت شما نگاه کنید… عرب‌ها مثل ما نیستند. مدل آن‌ها متفاوت است. الآن هم عزاداری‌های آن‌ها را نگاه کنید خیلی شکلی است، اهل گریه در آن‌ها کم است. آدم‌های خاص و متفاوت از ما هستند. شما نگاه کنید اگر ایرانی‌ها به حر‌م‌های عتبات مقدّسه در کربلا نمی‌رفتند 10 شب معمولاً بسته می‌شد. حالا نمی‌خواهم جسارت کنم، شاید شب جمعه هم خوابگاه می‌شد (حتي بعضي مواقع حرمت حرمین نگه داشته نمی‌شد) در بین آن‌ها اهل گریه قلیل هستند. خیلی قلیل هستند و گریه برای معرفت است، برای توجّه است. همه جا نیست. از هر صد مجلس شما سر بزنید شاید یک یا دو مورد آن اهل گریه باشد. چون کارهای دیگر عزاداری هم خوب است، ثواب دارد، شعائر است، ولی آن توجّه و معرفت را لازم ندارد، دست کار می‌کند. این هم خوب است، نمی‌خواهم آن را تخطئه کنم ولی گریه چیز دیگری است.

عبادت دلنشین امام زین العابدین علیه السّلام  

هر کسی هر شبی به خانه‌ی خدا می‌رفت و می‌خواست عبادت کند می‌دید زین العابدین علیه السّلام پرده‌ی خانه را گرفته است و زجّه می‌زند. آدم‌های عادّی نه، بزرگان اهل سنّت زمان امام سجّاد سلام الله علیه که خود آن‌ها الگوی دیگران بودند تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. یکی طاووس از فقهای برجسته تابعین است. خود آن‌ها نقل می‌کنند که اگر کسی حال عبادت نداشت می‌رفت طاووس را نگاه می‌کرد از حالات او حال عبادت پیدا می‌کرد! او از بزرگان فقها است. طاووس می‌گوید من هر وقت احساس می‌کردم که حال عبادت من دارد کم رنگ می‌شود اگر مدینه بودم به مسجد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم می‌رفتم و اگر مکّه بودم به خانه‌ی خدا می‌رفتم و می‌دیدم علیّ بن الحسین علیه السّلام دارد زجّه می‌زند و من می‌دیدم که دوست دارم با خدا حرف بزنم. در آن فضا عبادت طولانی و با حال حضرت را نگاه می‌کردم که حال عبادت دارد.

روزه گرفتن‌های همیشگی امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام

 این فقط هزار رکعت نماز در شبانه روز نبود، اکثر روزها روزه بود. مثلاً معروف است به خادم حضرت گفتند که آقا را وصف کن. گفت طولانی بگویم یا یک جمله بگویم. گفت نه، یک جمله بگویید. گفت به خدا سوگند هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم. به خدا هیچ روزی قبل از این‌که آفتاب از وسط آسمان برود برای او سفره‌ی غذا پهن نکردم. بعد وقتی غروب می‌شد؛ حالا یا روزه بود یا معمولاً دم غروب غذا می‌خورد، وقتی ظرف غذا را می‌آوردم ظرف غذا را در دست می‌گرفت که سیّد بن طاووس در لهوف می‌فرماید که آقا می‌فرمود این میراث از آباء ما است. می‌گوید حضرت ظرف غذا را نگاه می‌کرد و شروع به گریه کردن می‌گفت. می‌گفت مادامی که من کنار ایشان بودم این‌طور بود. نه یک روز و دو روز، یک سال اوّل نه، این ظرف را نگاه می‌کرد و شروع به گریه کردن می‌کرد. بنده آن چیزی که در روایات مشهور است که می‌گویند حضرت در خیابان هر چیزی می‌دید گریه می‌کرد، ندیدم. بعید نیست که این‌طور باشد ولی این است که همان مضمون است که این ظرف غذا را می‌گرفت و شروع به گریه کردن می‌کرد. در بعضی از نقل‌ها تفاوتی است که می‌گویند فرمود پدر ما گرسنه بود وقتی از دنیا رفت. می‌گوید اشک امام داخل غذای او می‌ریخت. غذا با اشک‌های امام ممزوج می‌شد.

نگاه می‌کردند می‌دیدند که این آقا روزها روزه است و غذا نمی‌خورد، شب‌ها مشغول عبادت است، دائماً نماز می‌خواند و گریه است. خیلی از رقبا شاید از مدینه به کوفه و شهرهای دیگر سفر کردند. اصلاً مناطقی که ایشان شناخته می‌شد فایده نداشت که آن‌ها دستگاه یا دکّان درست کنند. عبادت حضرت قابل رقابت حضرت نبودند.

این‌قدر این عبادت شدید بود که مردم از شدّت عبادت نگران حال حضرت می‌شدند! مثلاً خواهر حضرت فاطمه بنت الحسین می‌رفت بعضی از صحابه‌ها را خبر می‌کرد و می‌گفت ترخدا بروید بگویید پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم این‌طور نبوده است، دارد خود را می‌کشد! نگران حضرت شده بودند.

حالا شما حساب کنید که آدم باید چقدر نماز بخواند که روی پیشانی او اثر سجده بیاید. ما کم اهل عبادت ندیدیم. برای این‌که ببینید چقدر حیرت‌آور است آقا زاده‌ی مرحوم آیت الله بهجت رحمت الله علیه رحمة واسعه که إن‌شاءالله امروز به ما نظری کند و إن‌شاءالله با حضرت سجّاد سلام الله علیه محشور باشد می‌گفت که پدر ما حدّاقل 12 الی 13 ساعت عبادت داشت. آیا شما پیشانی آقای بهجت را زخم دیده بودید؟ امام سجّاد چه کار می‌کرد که باید دو بار در سال پیشانی و زانوی مبارک ایشان را می‌تراشیدند! دیگر ما باید با چه کسی امام سجّاد را مقایسه کنیم و از این کار تعجّب کنیم! اصلاً حالت وضع تعیّنی پیدا کرده بود، وقتی اسم پینه می‌آمد ذهن مردم منصرف به امام سجاد علیه السّلام می‌شد. برای حضرت اسم گذاشته بودند. یکی از القاب حضرت همین است، صاحب پینه‌های بسیار! یعنی کلمه‌ی پینه که می‌آمد یاد ایشان می‌افتادند. وجود مبارک امام باقر علیه السّلام وقتی مشغول تغسیل حضرت بودند گریه کردند و فرمودند سه تا زخم بر بدن پدر من بود، یکی پیشانی و زانوی مبارک ایشان از زخم‌هایی که برای سجده بود. مگر چقدر سجده کرده بودند؟

نکته‌ی مهمّی که باور کردنی است این است که این برای بنده یکی از روش‌های فهم است. یک وقتی ما از معصوم یک روایت داریم و شیعیان نقل کردند، یک وقت شاهدان عینی گزارش کردند. این خیلی اثر دارد، یعنی شاهدان عینی دیدند. ممکن است امام بزرگوار یا شخصی حالاتی داشته باشد و این بروز نداشته باشد. یعنی نور چهره‌ی فلان بزرگوار را اهل اولیاء خدا بفهمند، ولی این‌که بقّال سر کوچه‌ هم می‌فهمد یا نه یک چیز دیگری است؛ یعنی دو تا است.

دیدگاه علمای اهل سنّت درباره‌ی امام سجاد علیه السّلام

اهل سنّت درباره‌ی امام سجّاد علیه السّلام نگفتند پیغمبر فرموده است او زین العابدین است. فقهای هم عصر امام سجّاد علیه السّلام می‌گفتند او زین العابدین است، سراج العابدین است! این‌ها را داریم که بزرگان آن‌ها گفتند، یعنی دیدند که گفتند، مشاهدات خود را گفتند. یا شدّت عبادت حضرت این‌طور به ما گزارش رسیده است یا همین پینه‌ها را گزارش کردند، مردم مدینه دیدند. نه این‌که در روایت آمده باشد که عدّه‌ی خاص ببینید. این یک مرحله است.

خود این زهد… من اگر بخواهم تطبیق کنم با مرحوم آیت الله بهجت رحمت الله علیه تطبیق می‌کنم. این قابل قیاس نیست، ولی می‌خواهیم ببینیم که حضرت از چه الگویی استفاده کردند. این مرحله‌ی اوّل است.

مرحله‌ی دوم این است که هر کسی این نوع عبادت را داشته باشد ما به این توجّه می‌کنیم. هیچ وقت از یاد من نمی‌رود که وقتی مرحوم آیت الله بهجت در حرم حضرت رضا علیه السّلام مشغول عبادت بود حدّاقل 200 نفر ایشان را تماشا می‌کردند. فطرت ما خداجو و اهل عبادت است. وقتی ببینیم که یک نفر دارد عبادت می‌کند لذّت می‌بریم، دست خود ما نیست. ایشان می‌ایستادند و نگاه می‌کردند و شاید شما هم در یاد داشته باشید. تماشا می‌کردند که دارد چه کار می‌کند، نماز می‌خواندند و همه می‌ایستادند ببینند که ایشان دارد چه کار می‌کند. همین باعث می‌شد که توجّه مردم جلب شود. ما ناامید شدیم، پسر آن مقتول از خدا ناامید نشده است! بعد این‌طور عبادت می‌کند. این مرحله‌ی یک بود.

مرحله‌ی دوم این‌که زهد حضرت، عبادت حضرت قرآنی و منصوص است نه من درآوردی. زهّاد و صوفیّه و این‌ها استاد من درآوردی هستند. مثلاً غزالی که بنده هیچ محبّتی به او ندارم می‌گوید: «یَحرُمُ عَلَی الواعِظ وَ غَيرُهُ رِاويَةِ مَقتَلِ الحُسَین»[5] می‌گوید بر واعظان حرام است که مقتل حسین بخوانند. چرا؟ چون «یُهَیِّجُ بُغضِ الصَّحابَة». حسین بن نُمیر که در کربلا آن غلط‌ها را کرده است صحابه است. حال من از اسم غزالی به هم می‌خورد و تأسّف می‌خورم از این‌که بعضی‌ها می‌خواهند از او اخلاق یاد بگیرند! «یَحرُمُ عَلَی الواعِظ وَ غَيرُهُ رِاويَةِ مَقتَلِ الحُسَین».

لذا ایشان می‌گوید می‌خواهید نفس خود را بشکنید سر خود را روی زمین بگذارید، چند ساعت پای خود را به دیوار بگذارید که مخ شما در دهان شما بیاید و این نفس می‌فهمد و حالش جا می‌آید. این حرام است، این ریاضت غیر شرعی است. یا مثلاً سبزی پلاسیده دست بگیرد و سر چهار راه بروید و تکان دهید تا دل مردم رحم بیاید و به شما پول بدهند. این پول دادن دیگران و گدایی کردن من اوج ذلّت است. اگر می‌‌خواهید تذلّل ایجاد شود باید در خانه‌ی خدا ایجاد شود نه جلوی مردم. این‌ها روش‌هایی است که صوفیّه داشتند.

 روش‌های امام سجّاد ابداً. آن چیزی که نقل شده است گریه در خانه‌ی خدا است، عبادت است، نماز است، قرآن خواندن است. ابداً کسی نمی‌گفت… کسی نمی‌گفت نه این‌که شیعیان، اهل سنّت هم نمی‌گفت که ایشان یک کارهای عجیبی می‌کند؛ هیچ!

خدا رحمت کند بعضی بزرگان بودند که می‌گفتند برویم یک توصیه بگیریم. می‌گفتند آقا می‌گوید تقوا داشته باشید.  راه آن همین است. ما فکر می‌کنیم که باید حتماً کار خاصّی بکنیم. امام سجّاد علیه السّلام هیچ کار خاصّی نمی‌کرد. طولانی بود، حال هم بود ولی خاص نبود. یعنی چیز جدیدی اختراع نکرد که اهل سنّت آن زمان بگویند… عرض کردیم که حضرت در ابتدا جایگاه نداشت که اهل سنّت آن زمان بگویند یک کارهای عجیبی می‌کند یا حضرت متهّم به صوفی‌گری شوند. ابداً! حضرت کاری نمی‌کرد. هیچ کار سؤال برانگیزی نداشت، هیچ کار جدیدی نمی‌کرد. می‌فرمود همین نمازی که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم به شما یاد داده است من را دگرگون کرده است. نه این‌که یک فرمول خاص به من داده است، یک فرمول جدید کشف کردم و آن باعث می‌شود که من حال خوبی داشته باشم! نخیر.  

سومین خصیصه‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در این موضوع که توجّهات را جلب کرد… معمولاً اهل عبادت و زاهدانی که فقط زاهد هستند زهد فروشی در این‌ها زیاد است، چرتکه‌ای هستند. مثلاً می‌گویند این 18 اثر دارد و دیگری 16 اثر. نمی‌خواهم بگویم بد است. اصلاً یک نوع تجارت خوب است، ولی امام سجّاد علیه السّلام این‌طور نیست! توقّع او از خدا صفر است. هر کسی با این همه عبادت جای امام سجّاد علیه السّلام باشد… گاهی برای ما پیش می‌آید که یک وقت قسط وام ما عقب می‌افتد می‌گوییم خدایا این همه در خانه‌ی شما آمدم، توقّع داریم. اصلاً می‌گوییم «أنَا المُضطَر بِکَرَمِک» این قدر تو کریم هستی که من را پررو کردی و من از تو توقّع دارم. ما گاهی سر خدا داد می‌زنیم چون توقّع داریم. ولی امام سجّاد صلوات الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: خدایا اگر قرار بود من را جهنّم بیاندازی باید با همان اوّلین  با همان اوّلین اشتباه من را نابود می‌کردی! همه چیز من از تو است.

 بعد در ابوحمزه می‌فرماید اگر من را به جهنّم بیاندازی خیال نکنی که من گله می‌کنم، اهل آن را جمع می‌کنم و فریاد می‌زنم که دوستت دارم. من توقّع ندارم! اصلاً این‌که بگذاری با تو حرف بزنم را چطور جبران کنم؟!

شکرگزاری امام سجاد علیه السّلام

یا این عبارت حضرت که… انصافاً حرف سعدی قشنگ است که در هر نَفَس دو نعمت است و در هر نعمت شکری واجب. او می‌گوید در هر نَفَس دو نعمت است. امام سجّاد علیه السّلام می‌فرماید: خدایا به من که نعمت می‌دهی، من را متوجّه می‌کنی که نعمت دادی که بخواهم شکر کنم. این توجّهی که به من دادی شکر دارد و این توّجهی که به من دادی شکر دارد. یعنی من در یک نعمت می‌مانم و نمی‌توانم شکر کنم! نه این که در یک نَفَس دو نعمت است و هر نَفَس هم یک شکر دارد و یک نَفَس دو شکر. می‌فرماید در یک نعمت بی‌شمار شکر دارد. چون اگر من درصدد شکرگزاری بربیایم تو این را به من دادی. توبه اوّل از طرف تو است، تو اوّل به من توجّه کردی. این توجّه هم لطف تو است، تو خواستی من متوجّه شوم و به در خانه‌ی کسی نروم و من غرق یک محبّت تو هستم! این در صفحه‌ی 34 صحیفه است.

یا یک چیزی که بنده واله آن شدم این است؛ شما این عشق را کجا می‌بینید که در صفحه‌ی 50 صحیفه است که خدایا اگر با وجود حقیری مثل من عذاب کنی… مثلاً زمان دانش آموزی من این‌طور بود. چند نفر پنج یا شش ساله در کلاس داشتیم، مثلاً ما 10 یا 12 ساله بودیم و او 18 سال داشت. سر کلاس ما بود. معلّم ما که می‌آمد یک نفر را کتک می‌زد و حساب کار دست بقیّه می‌آمد. یعنی سلطنت او در کلاس کتک زدن یک نفر بود. این فضا را ببینید. حضرت می‌فرماید خدایا اگر تعذیب من «مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِك‏»[6] اگر سلطنت تو با این همه عذاب من افزوده می‌شود حالا با این همه عبادت «لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ» از تو صبر می‌خواهم که به من صبر دهی و من را عذاب کنی. چون من بنده‌ی تو هستم، من دوست دارم پرچم تو بالا برود. بعد می‌فرماید: «وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ اللَّهُمَّ أَعْظَمُ» ولی خدایا سلطنت تو که با عذاب من زیاد نمی‌شود. به من رحم کن. یعنی حتّی اگر من را عذاب کنی و من بدانم که پرچم تو بالا می‌رود من از تو… «لَسَأَلْتُكَ» کجا این را دیدید! من هیچ جا ندیدم که یک عبدی از خدا تقاضای عذاب کند! می‌فرماید «لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ» من از تو می‌خواهم به من صبر بدهی و این کار را بکنی. بعد می‌فرماید خدایا من چه کسی هستم که تو در سر من بزنی و عظمت تو زیاد شود. حاشا! اصلاً این‌طور نیست!

 این عبادت عاشقانه‌ی حضرت که به محتوای عبادت عاشقانه‌ی حضرت برمی‌گردد که نمونه‌های فراوان دارد، اگر صحیفه را نگاه کنید هم صفحه‌ی دوازده، هم پنجاه هم در مناجات خمس عشر، هم در ابوحمزه این محبّت بدون توقّع موج می‌زند. هیچ توقّعی ندارد، می‌گوید من که کاری نکردم. تا این‌جا شما فرض کنید یک شخص عادی غیر معصوم این‌طور رفتار کند، مطمئنّاً محبوب می‌شود. شما بیشتر از این از آقای بهجت ندید. من هنوز بعد چهارم را نگفتم.

یک تفاوتی که امام سجّاد با همه‌ی عبّاد عالم داشت که همین باعث شد که همه نسبت به ایشان زیر و رو شدند مرحله‌ی چهارم بود. عبّاد بزرگ روزگار، خوب‌ها وقتی با خدا ارتباط می‌گیرند از خلق می‌برند و دست خود آن‌ها نیست. پسر آقای بهجت رحمت الله علیه می‌فرمود وقتی پدر ما راه می‌رفت می‌گفت «يَا سَتَّارَ الْعُيُوب‏» یعنی خدایا من دوست ندارم بنده‌های تو را بد ببینم، ولی از دست مردم، از جلسات فرار می‌کرد. می‌گفت من می‌خواستم ایشان را صدا کنم همیشه حرف خود را دوبار می‌زدم. مثلاً می‌گفتم فلان چیز چیست؟ باید از آن عرش او را پایین می‌آوردم. ایشان می‌گفت بله؟ من دوباره حرف خود را تکرار می‌کردم تا جواب من را می‌داد. معمولاً باید سؤال را دو بار از ایشان می‌پرسیدید. اصلاً پای او دیگر روی زمین نبود. کسی که پر کشیده است و به بارگاه حضرت حق راه پیدا کرده است این‌جا نیست. اصلاً عبادت ایشان کجا، حضرت سجّاد کجا. طبیعتاً باید از مردم می‌برید.

محبوبیّت اجتماعی بی‌نظیر حضرت سجّاد در تاریخ اسلام

آن چیزی که امام سجّاد را بی‌نظیر کرد که در تاریخ اسلام به جز پیغمبر احدی به این جایگاه در بین مسلمین نرسیده است، حتّی امیر المؤمنین علیه السّلام، حتّی امام حسین علیه السّلام این جایگاه را ندارند که امام سجّاد علیه السّلام دارد. اگر در تاریخ را نگاه کنید مقبولیّت اجتماعی زین العابدین علیه السّلام بعد از پیغمبر در تاریخ اسلام نظیر ندارد، دومی وجود ندارد، حتّی امیر المؤمنین علیه السّلام! مقبولیّت عمومی داشت. آن هم این بود که ایشان با این همه عبادت و غرق شدن و استغراق در صحنه‌های اجتماعی فعّال بود. این آن چیزی است که حیرت‌آور است.

 بعضی بزرگان عبّاد که این‌ها فقهای شیعه بودند مثلاً به شاگردان خود می‌گفتند امروز مجلس است؟ من هم می‌خواهم شریک شوم، یک جعبه شیرینی بخرید. بعد یک دویست تومانی می‌دادند اصلاً خبر نداشت که شیرینی فروشی است؟ کیلویی چند است؟ او دیگر در این دنیا نیست. نقص او نیست و او نمی‌داند. مگر آدم چقدر ظرفیّت دارد. آن‌ها در این دنیا نبودند. اصلاً از بعضی از چیزها خبر نداشتند که وضع خیابان چطور است، چون غرق جای دیگر بودند. این تنقیص آن‌ها نیست.

بخشش امام زین العابدین علیه السّلام

 وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه بر خلاف این‌که باید برای عبّاد و زهّاد خرج می‌کردند و زندگی آن‌ها را تأمین می‌‌کردند، خود حضرت هر روز روزه است و یا هر روز غروب غذا می‌خورد.  بعضی نقل‌ها می‌گویند پنج شنبه و جمعه، بعضی نقل‌ها می‌گویند هر روز در خانه‌ی حضرت باز بود و کسی در مدینه گرسنه بود می‌دانستند که یک جا است که هر روز نهار می‌دهد. این یک وجه‌ی بی‌نظیر برای آن عابدی است که اصلاً در این دنیا نیست! حالا نمونه‌ی آن را عرض می‌کنم.

یک نفر شرط بندی کرد که چقدر به من می‌دهید که او را بخندانم. شرط بستند و رفت و شروع به ادا در آوردن کرد. حضرت که راه می‌رفت این شخص هم می‌آمد جلوی حضرت می‌ایستاد. این ناامید شد و برگشت. کمی که رفت حضرت به همراه خود گفتند چه کسی بود؟ یعنی طبیعی است دیگر. پای او در زمین نیست!

 بعد نوشتند بیشتر اوقات گوسفند قربانی می‌کرد. مثلاً حدّاقل هفته‌ای یک بار. بعد خود او تقسیم می‌کرد. شما در نظر بگیرید همان عابد! مثلاً می‌گفت این سهم فلانی است. فقرای شهر را یکی یکی نام می‌برد، یعنی فقرای شهر را می‌شناخت، ولی این دلقک را به رسمیّت نمی‌شناخت. امر به معروف و نهی از منکر همین است؛ می‌گوید ما به رسمیّت می‌شناسیم. او را نمی‌‌شناسیم که در صحنه‌ی جامعه بیاید و ظهور پیدا کند. او باید ظهور پیدا کند و این را به رسمیّت نمی‌شناسیم. برای ما منکر است. ناشناخته است. گناه که ناشناخته نیست، می‌گوید من او را به رسمیّت نمی‌شناسم. مثل این‌که ما با اسرائیل فوتبال بازی نمی‌کنیم. می‌گوییم تو را به رسمیّت نمی‌شناسیم، تو اصلاً کشور نیستی! حضرت فقرا شهر را به اسم می‌شناخت.

شما حساب کنید این شخصی که این همه عبادت می‌کرد باز من مقام حرف خود را تقلیل می‌دهم، ولی بحث جا می‌افتد. اگر به شما می‌گفتند آقا بیایید به قم برویم. چرا؟ چون در قم اگر مریض شوید آقای بهجت به عیادت شما می‌آید. من نمی‌گویم امام سجّاد است، می‌خواهم بگویم که ببینید امام سجّاد علیه السّلام چه کرده است. در مدینه اگر خبردار می‌شدند که کسی بیمار شده است امید این بود که علیّ بن الحسین علیه السّلام به دیدار آن‌ها می‌رفت و این‌ها شیعه نبودند. پسر طلحه، پسر اُسامه نه تنها شیعه نبودند بلکه به اهل بیت طعنه می‌زدند. ولی می‌گفتند مریض که شوید امام سجّاد علیه السّلام به عیادت شما می‌آید. من مقام بحث خود را تقلیل می‌دهم و می‌گویم فرض کنید شما در شهری زندگی می‌کنید، اگر بیمار شدید و خدایی نکرده در بستر افتادید می‌گویید آقای بهجت به دیدن من می‌آید! اصلاً ما چنین توقعّی از احدی نداریم، از آدم‌های عادی و غیر معصوم چنین توقّعی نداریم. این رفتار امام واقعاً حیرت انگیز است!

 لذا شما فرض کنید من در بستر افتادم و یک مرد خدا به عیادت من آمده است. آدم بیمار منکسر است. مثلاً بیمار هستید و در باز شد و امام آمد یا اصلاً فرض کنید آقای بهجت آمد. اتّفاقی که می‌افتد چیست؟ شروع به گریه کردن می‌کند. نقل‌ها را نگاه کنید. می‌گوید امام سجّاد سلام الله علیه بر پسر طلحه وارد شد و شنیده بود بیمار است، به عیادت او رفت. پسر طلحه شروع به گریه کردن کرد. یعنی این انکسار محبّت شما که شوق دیدار امام دارید نه، این در بقیّه هم اتّفاق می‌افتد. چون می‌گفت من چه کسی هستم؟! این‌ها طعنه زدند. برادر طلحه که امام به عیادت او رفت، وقتی دستان حضرت بسته بود آمد گفت یابن رسول الله یعنی این‌طور به حضرت تکیه می‌انداختند که پسر پیغمبر «مَن غَلَب؟» چه کسی پیروز شد؟ ظاهراً معلوم است چه کسی پیروز شده است. حالا که مریض شده است به در خانه‌ی ما آمده است. در زدند که علیّ بن الحسین علیه السّلام به عیادت آمده است.

دلسوزی و غمخواری امام سجّاد علیه السّلام نسبت به گرفتاری‌های مردم جامعه

بعد مرحله‌ی بعد حیرت‌آورتر است. یکی از نقل‌ها این است که زین العابدین صلوات الله علیه نمی‌توانست گریه‌ی افراد را تحمّل کند. یک نقلی دیدم که می‌گوید ایّامی که وضع حضرت خوب بود خیلی بخشش می‌کرد. اگر وضع او خوب نبود نمی‌آمدند مشکلات خود را به ایشان بگویند. چون یک نقل داریم که یک نفر آمد گفت آقا من گرفتار هستم. حضرت هم شروع به گریه کردن کرد. من نمی‌توانم تحمّل کنم. شما آن عابد را در نظر بگیرید که این‌قدر در بین مردم باشد، طبیعتاً رفتار مردم عوض می‌شود. اصلاً نیازی نیست که شیعه‌ی او باشند. عظمت او «طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ»[7] فقط تکوینی نیست. بزرگی او طوری بود که بقیّه خود را در برابر او پست می‌دیدند، خار می‌دیدند. ایشان اهل تقاص گرفتن و مقابله به مثل نبود. پسر طلحه شروع به گریه کردن کرد. حضرت فرمود گریه نکن، برای چه گریه می‌کنی! اصلاً حدس بنده است که چه باید می‌گفت؟ باید می‌گفت آقا ما خیلی بیچاره‌ی تو هستیم. نمی‌خواست بگوید، چون شیعه نبود.! گفت آقا قرض دارم. نمی‌گویم قرض نداشت ولی بالاخره دیدید دانش آموزی را به مدرسه می‌برند و گریه می‌کند و مادر خود را می‌خواهد. یک نفر هم گریه می‌کند و می‌گوید دل من درد می‌کند، شاید دل او هم درد کند. گفت آقا قرض دارم. حضرت فرمودند قرض تو با من! برای چه گریه می‌کنی؟!

اگر اشتباه نکنم سه تا روایت است که الآن دو مورد آن در حافظه‌ی من است. اوّل فرمود دِین تو با من، بعد فرمود چقدر است؟ این خیلی فرق دارد تا این‌که بگوید دِین تو چقدر است؟ ما می‌توانیم جور کنیم. حضرت فرمود دِین تو با من، چقدر است؟ گفت 15 هزار سکّه. فرمود یک نفر را بیاورید که به در خانه بفرستد و برای شما پول بیاورد. برای چه گریه می‌کنید. این رفتار با اسامه است. یک مورد دیگر را هم بگویم و بحث این را این‌جا بگویم.

برخورد محترمانه‌ی امام زین العابدین علیه السّلام با حاکم مدینه

می‌خواهم بگویم امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام از راه غیر تکوینی… از روش‌هایی که اسلام آورده است مردم را بیچاره‌ی خود کرد که حالا جلسه‌ی بعد عرض می‌کنم که چه گفت. یکی از حکّام… این سلاطین همیشه این‌طور هستند. یک نفر را می‌آورند استاندار می‌کنند. از او استفاده می کنند و او را کنار می گذارند. 

حاکم مدینه متّهم شد که خیانت کرده است. او را در میدان اصلی شهر بستند و به مردم گفتند هر کسی کینه‌ای دارد بیاید جبران کند. مردم صف بستند، یکی می‌آمد سیلی می‌زد و می‌رفت. یکی می‌آمد مشت می‌زد و می‌رفت. یکی می‌آمد آب دهان می‌انداخت و می‌رفت. یعنی اوج تحقیر است! بعد می‌گفتند که مردم بیایند بایستند. یک عدّه را صدا کردند. حضرت سجّاد علیه السّلام هم ایستاده بود. از او نقل کردند که می‌گفت من از علیّ بن الحسین علیه السّلام می‌ترسم، چون او را اذیّت کردم. این عبارت عجیب است. عرب‌ها به هم پسر عمو می‌گویند چون در نسل خود یک جایی به هم می‌رسند. وقتی نوبت حضرت رسید و مقابل حاکم معزول مدینه ایستاد فرمود ای پسر عمو! -چون امام سجّاد علیه السّلام با تمام وجود خود اسارت را می‌فهمید- فرمود: ای پسر عمو! خدا شاهد است که دوست نداشتم تو را در این حال ببینیم. آقا طرف ناصبی است! امام از رفتار بد گنهکاران بیزار است، ولی از این که کسی هدایت نشود آسیب می‌بیند، اذیّت می‌شود.

 فرمود به خدا دوست نداشتم تو را در این حال ببینم. اگر حاجتی داری بگو من انجام دهم. بعد برگشت فرمود… بالاخره شما تصوّر کنید اصلاً امام هم نه، این عابد هر جایی برود یک عدّه دنبال او جمع می‌شود که او را ببیند. فرمود اگر کسی برای من احترام قائل است از این شخص بگذرد. این‌طور او را ایستاده نگه ندارید.

امام سجّاد علیه السّلام در مجلس یزید

یکی از چیزهایی که خیلی جانسوز است و در مقتل خوارزمی آمده است این است که وجود مبارک زین العابدین علیه السّلام فرمود وقتی ما را به شام بردند امرا و سلاطین و لشکریان در این مجلس… این مجلس یزید مجلس خصوصی بود. اگر شنیدید که او «لَعِبَتْ هَاشِم‏»[8] و غیره را گفت در مجلس خصوصی گفت، وگرنه یزید نماز جمعه هم می‌خواند و سخنرانی هم می‌کرد. جرأت نداشت جلوی مردم کفر بگوید. وقتی مجلس خصوصی است جمعیّت کم است. امرا و سلاطین و سفرای کشورها و امیران ارتش بخواهند بیایند جا نمی‌شود.

لذا امام سجّاد فرمود: «كَانَ يَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشَّرَابِ»[9] مکرّر مجلس درست کرد و ما را با دست بسته در مجلس برد. یک بار این اتّفاق نیفتاد! حالا حضرت در یکی از این‌ها سخنرانی کردند، ولی یک بار اتّفاق نیفتاد. «كَانَ يَتَّخِذُ» معلوم است که تکرار شده است. اگر درباره‌ی این‌که یک اسیر ناصبی را گرفتند و بی‌حرمتی می‌کنند عکس العمل نشان می‌دهند، فرمود آن ملعون ما را در مجالس متعدّدی با دست بسته، روی پا ایستاده…

بی‌حرمتی به زنان اهل بیت علیهم السّلام در مجلس یزید

 نوشتند در همان مجلس برای همسر فاسق خود خیمه‌ای زدند و چادری کشیدند. همسر یزید آمد داخل چادر رفت و دو ردیف سر باز هم مقابل او ایستادند که کسی از نور چادر همسر یزید را نبیند. این ملعون این‌قدر می‌فهمید که قامت همسر او را کسی نبیند. بعد ناموس رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم ایستاده بود. من اصلاً جرأت نمی‌کنم بعضی از عبارات را بگویم.

 در یکی از این بی‌ادبی‌های‌ نگاه‌های کج یک بار نگاه یک ملعونی سمت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها رفته است، یک بار یک ملعونی سمت دختر امیر المؤمنین سلام الله علیها. یک نقلی در طبرانی دیدم نوشته است که…  طبرانی برای 1100 سال پیش است. نوشته است وقتی در مجلس حاضر کردند و بی‌حرمتی کردند، امام سجّاد علیه السّلام با گوشه‌ی چشم خود جلوی چشم دختر امام حسین سلام الله علیها را گرفت که بعضی از این صحنه‌ها را نبیند. می‌گوید روی تخت نشسته بود و آن تشت را پایین پای خود قرار داده بود.

قصیده‌ی ابن عرندس در مصائب امام حسین علیه السّلام

من همین یک بیت ابن عرندس را می‌خوانم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف را به مجلس دعوت می‌کنم. مرحوم علّامه امینی این‌طور به ما وعده است. آن دنیا یا علّامه را بازخواست می‌کنیم یا إن‌شاءالله حضرت به ما توجّه می‌کند. فرمود: «لَم تَقرَأُ في مَجلِسِ إلّا وَ حَضَرَهُ الإمامَ الحُجَّة»[10] به قصیده‌ی ابن عرندس عنایت شده است. لذا رسم بود که در مجالس علما قدیمی‌ها یک بیت آن را می‌خواندند و می‌گفتند إن‌شاءالله امام زمان علیه السّلام به ما هم نظر کند «یا مَولا یا صَاحِبِ الزَّمَان‏ آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ جَدِّکَ».

می‌گوید اگر بروید به مجلس یزید نظر کنید می‌بینید «وَ رَملَةُ في ظِلِّ القُصورِ مَصونَةٌ» دختر معاویه در سایه‌ی امنیّت پرده نشین است. «يُناطُ عَلَى أقراطِها الدرُّ و التِّبر» به گوش‌های او طلا و جواهر آویزان است. «وَ آلُ رَسولِ اللَّهِ تُسبى نِساؤُهُم» ناموس رسول خدا است که مثل غیر مسلمان‌ها او را برده گرفتند. دیگر جرأت نمی‌کنم مصرع چهارم را بیان کنم. فقط وقتی آن نامسلمان آمد گفت ای امیر حالا که خدا به تو پیروزی داده است، من نماینده‌ی یک کشور دیگر هستم به ما هم از این‌ها هدیه‌ای بده!


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏98، ص 319.

[5]– روح البیان، باب سوره‌ی هود آیات 48 تا 52، ج 4، ص 143.

[6]– الصّحيفة السّجاديّة، ص 248.

[7]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 615.

[8]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص 181.

[9]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏ 45، ص 141.

[10]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج‏7، ص: 28