فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام – جلسه دوازدهم

نویسنده

ادمین سایت

مورخ 22 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در مسجد جامع ازگل به ادامه بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

علمای منافق و اقدامات آنان در تحقیر قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

موضوع بحث ما در دهه‌ی اوّل علمای منافق، عالمان سوء و تحقیر قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بود که به سنّت سال گذشته که بحث خطرناکتر از دفاع را این‌جا ادامه دادیم، چند شبی ما حصل آنچه که در 11 شب گذشته در جای دیگری مطرح کردیم را طی چند شب مطرح می‌کنم و ادامه آن را در این مراسم در خدمت شما هستیم.

بحث را با یک سؤال شروع می‌کنم و بعد هدف از این بحث را مطرح می‌کنم. در دو روایت ما، یکی از کریم اهل بیت (علیهم السّلام)، حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) و یک روایت هم از زین العابدین (علیه الصّلاة و السّلام) داریم. من روایت امام سجّاد (علیه السّلام) را به مضمون نقل می‌کنم.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-2

در امالی صدوق از امام زین العابدین (علیه الصّلاة و السّلام) نقل شده است که فرمودند: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ»[4] حضرت این جمله را بعد از این‌که در منقبت قمر بنی هاشم (علیه السّلام) جملاتی را فرمود. بیان کرد: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ» هیچ روزی مانند روز حسین نیست، «إزْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ» 30 هزار نفر او را احاطه کردند، «… كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» آن‌ها با قصد تقرّب به خدا حسین ما را کشتند.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-3

عوامل حلال شمردن خون حسین (علیه السّلام)

چه کسانی بودند که باعث شدند مردم در کربلا با قصد قربةً إلی الله وارد شوند؟ چه کسانی بودند که آن‌قدر توان داشتند که مقابل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بایستند، نه فقط او را بکشند بلکه مردم را به عنوان این‌که دین گفته است به جنگ با حضرت ترغیب کنند؟ خود یزید چنین توانی نداشت.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-4

ضعف یزید (لعنة الله علیه) در برابر اهل بیت (علیهم السّلام)

بارها شنیده‌اید که وقتی زین العابدین (صلوات الله علیه) در شام خطبه‌ای شنید، یزید (لعنة الله علیه) یارای دفاع از عمل کشتن امام حسین (علیه السّلام) را ندارد به همین دلیل بلافاصله استراتژی خود را عوض کرد و گفت: خدا عبیدالله را لعنت کند، من نمی‌خواستم حسین (علیه السّلام) را بکشم، من اصلاً خبر ندارم، من در شام هستم و آن‌ها در عراق هستند. عبیدالله ملعون کینه داشت و پسر پیغمبر را کشت. یزید امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت رساند ولی توان دفاع از عمل خود را نداشت. نمی‌توانست، تئوری او اجازه نمی‌داد که از عمل خود دفاع کند به همین دلیل از زیر بار مسئولیت این عمل فرار کرد.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-5

عالمان سوء و فقهای منافق اموی

امّا یک عدّه امام حسین (علیه السّلام) را کشتند. رفتاری که بعضی از فقهای بنی امیّه و عالمان سوء داشتند این‌طور بود که کاری انجام داده بودند که قیام ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) چنان غیر شرعی به ذهن برسد که حضرت مهدور الدّم جلوه کند. عمل این‌ها از عمل یزید بدتر است، چرا؟ چون یزید هم نمی‌تواند از کشتن امام حسین (علیه السّلام) ولو این‌که او را به شهادت رسانده، دفاع کند. این‌ها هم مردم را به قتل ترغیب کردند و هم سعی کردند این کار را عمل ثواب جلوه دهند. از این جهت خطر عالم سوء، فقیه منافق، از خطر یزید برای جامعه‌ی اسلامی بیشتر است.

هدف از ارائه‌ی این بحث سه نکته است و دلیل انتخاب این بحث روشن‌سازی پیرامون این سه نکته است. جلسات 12 تا 20 را محضر شما پیرامون این نکات عرض می‌کنم. این سه هدف عبارتند از:

1-‌ ما راجع به سقیفه، شهادت صدّیقه‌ی طاهره، مطالبی به صورت پراکنده یا منسجم از شنیده‌ها یا از مطالعات خود در ذهن داریم. امّا این‌که همان گروهی که فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را به شهادت رساندند، همان گروه تئوریزه کننده‌ی قتل پسر او باشند شاید کمتر برای شما مطرح شده باشد. همان گروهی که فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را به شهادت رساندند، همان گروه پسر فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را نه فقط کشتند بلکه کشتن او را ثواب، مثیب، با اجر و پاداش حساب کردند.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-6

لذا اگر در این جمع ما به اندازه‌ی بال پشه‌ای بغض علمی شما نسبت به دشمنان اهل بیت افزایش پیدا کند برای آباء و اجداد من کافی است، اگر یک نفر نسبت به دشمنان اصلی اهل بیت (علیهم السّلام) با علم بغض بیشتری پیدا کند.

محبّت و کینه‌ورزی عالمانه و آگاهانه

حضرت امیر (صلوات الله علیه) متوجّه شد در صفّین به معاویه ناسزا می‌گویند. امام آن‌ها را جمع کردند و فرمودند: چرا ناسزا می‌گویید؟ این کار شما باعث می‌شود که بعداً متّهم به بی‌ادبی بشوید، شما باید رفتار معاویه را برای مردم توضیح بدهید. لذا بگویید فرق علی و معاویه در چیست؟ چرا به او ناسزا می‌گویید؟ بگویید او چه می‌گوید، علی چه می‌گوید، مردم تشخیص می‌دهند. لذا به جای این‌که بغض احساسی باشد باید حب و بغض ما بر سر معرفت باشد. این هدف اوّل بحث ما است.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-7

احساس خطر نسبت به تخریب چهره و ایجاد شبهه

2-‌ هدف دوم، این احساس خطر بزرگ است که اگر پسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم باشد، سبط الرّسول، سیّد شباب اهل الجنّة، ابنائنای آیه‌ی مباهله، مصداق بارز آیه‌ی تطهیر، ابلیس‌هایی هستند که با تلبیس قتل او را ثواب اعلام می‌کنند و می‌توانند او را تخریب کنند و این کار را انجام دادند. باید دانست آن‌ها چه شبهاتی مطرح می‌کنند و چگونه وارد شده‌اند، چگونه چهره‌ی مقدّس اهل بیت (علیهم السّلام) را تخریب کرده‌اند؟ این دو نکته بیشتر وقت ما را خواهند گرفت.

در مورد هدف سوم زیاد بحث نمی‌کنم چون حسّاسیت بالایی دارد.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-8

نقش عالمان سوء و منافق در دوران مختلف

3-‌ هدف سوم این است که این جریان علمای منافق، عالمان سوء که دنبال ایجاد دو قطبی با معصوم، با امام جامعه هستند در همه‌ی دوران‌ها وجود دارند. الآن وجود دارد، 50 سال پیش بوده، صد سال پیش بوده، 1400 سال پیش هم بوده منتها چون تطبیق و تعیین مصداق این حسّاسیت‌های مسائل سیاسی را دارد، بنده به این هدف نمی‌پردازم.

من سعی می‌کنم ملاک‌ها را عرض کنم، اگر شما ملاک‌ها را قرآنی و روایی و منطقی دیدید، می‌توانید رفتارهای معاصرین را هم تحلیل کنید. بنده به کسی برچسب نمی‌زنم، لذا در این قسمت سوم ورود پیدا نمی‌کنم ولی اگر مثلاً می‌خواستم در نماز جمعه، پیش از خطبه این صحبت‌ها را مطرح کنم، جنجالی‌ترین سخنرانی هفته می‌شد ولی بنده ابداً وارد این مسئله نمی‌شوم. اگر نقدی بود در خدمت هستم.

پس بحث ما سه هدف دارد: یک هدف،‌ مسائل روز که به آن ورود پیدا نمی‌کنیم و دو هدف دیگر از بحث‌های قدیمی است و شناخت دین بر می‌گردد.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-9

آن شخصیتی که ما در 11 روز گذشته بیشتر در مورد او صحبت کردیم و مطالعه‌ی موردی ما در مورد فقهای منافق و عالمان سوء بود عبدالله، پسر خلیفه‌ی دوم بود. اگر پس از بیان تلخیص جلسات، در بیان بحث از عبدالله نامی مطرح کردم منظور من این شخص است. نام یکی از فرزندان خلیفه‌ی دوم، عبدالله است. ایشان سردمدار جریان مقابله با سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است. اگر ما این شب‌ها نامی از عبدالله گفتیم و نسب او را نگفتیم برای این است که تمایل ندارم به آباء و اجداد او تصریح کنم، منظور من ایشان است.

احتجاج امام حسین (علیه السّلام) به حدیث سیّد شباب اهل الجنّة

وقتی ابا عبدالله الحسین (صلوات الله علیه) قیام کرد بنی امیّه تمام مشروعیت خود را از دست داد. پسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کرده بود. روایاتی که راجع به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) وجود دارند روایاتی نیستند که فقط شیعه شنیده باشد. خود وجود مبارک سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در روز عاشورا فرمود: از شما مگر نشنیده‌اند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) راجع به من فرموده است که من سیّد شباب اهل الجنّة هستم. سیّد شباب اهل الجنّة یعنی سرور اهل بهشت. خدا مثل من نیست که پارتی بازی کند و سرور اهل بهشت را یک انسان درجه سه قرار دهد. سرور اهل بهشت یعنی سرور اتقیاء، اولیاء، علمای دنیا، برترین فرد روی زمین، برترین فرد در بهشت می‌شود. پارتی بازی نیست که حقّ برترین فرد را ضایع کنند و با رانت‌خواری شخص دیگری جلو برود. حساب خدا مثل حساب اهل دنیا و قدّارها نیست. سرور اهل بیت یعنی برترین فرد دنیا، متّقی‌ترین، عالم‌ترین، مؤمن‌ترین.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-10

حضرت فرمود: مگر این حرف را راجع به من نشنیده‌اید؟ اگر نشنیده‌اید از اصحاب پیغمبر بپرسید. از أنس بن مالک، ابو سعید خدری، از سهل ساعدی بپرسید. این‌ها همه زنده بودند، حضرت آن‌ها را نام بردند و فرمودند: از آن‌ها بپرسید که آیا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته است یا خیر؟ بنابراین قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) مشروعیت این حکومت را به لرزه انداخت.

باید چه می‌کردند؟ باید با او مقابله می‌کردند. چه کسی توان مقابله با او را داشت؟ اگر من این مقدّمه را امشب محضر شما نمی‌گفتم، می‌گفتم: یک فقیه مقابل امام حسین (علیه السّلام) ایستاده است، شک ندارم که شما می‌گفتید: شریح. از قدیم این‌طور شنیده‌اید که شریح فتوا داده است. شریح این‌قدر قدرت نداشت. شریح، قاضی یک شهر بود. جریان بنی امیّه آن‌قدر دقیق عمل می‌کند که آن شخص اصلی را در پرده نگه می‌دارد و تا زمانی که شما در متون تاریخی خوب تحقیق نکنید متوجّه شخصیت اصلی پشت پرده نخواهید شد.

شریح بیچاره! شریح انسان خوبی نبود، دشمن امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، زیاد خیانت می‌کرد ولی فتوا به قتل ندارد، او اصلاً قابلیت چنین فتواهایی را نداشت. باید کسی را می‌آوردند که حدّاقل صحابه‌ی پیغمبر باشد. شما خبر دارید که آقایان در بین صحابه و غیر صحابه حدّ فاصل غیر قابل رسیدنی دارند.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-11

شأن‌سازی برای معاویه

«لَغُبارٌ»  غباری که «دَخَلَ أنفَ فَرَسِ مُعَاویةٍ» غباری که داخل بینی اسب معاویه است. معاویه صحابی درجه چند است؟ معاویه در بدر و احد و احزاب مقابل اسلام بوده است. در فتح مکّه مجبور شده و جزء طلقاء بوده و مجبور شده و اسلام آورده است. نمی‌گوید از اصحاب درجه یک.

«لَغُبَارٌ دَخَلَ» این نقل را ابن تیمیه دارد، عبدالله بن مبارک از تابعین بزرگ، خیلی از علمای آن‌ها گفته‌اند و به نوعی شعار است. «لَغُبَارٌ دَخَلَ أنفَ فَرَسِ مُعَاویةٍ» غباری که داخل بینی خود معاویه منظور نیست، منظور اسب معاویه است! «أفضَل» برتر است از صد نفر مثل عمر بن عبدالعزیز که از نظر بنی امیّه در دوران آن‌ها از نظر تقوا و مردم‌داری و آشتی ملّی و آزادی سیاسی و… معروف است. آن‌قدر خوب است که می‌گویند او عمر ثانی است، خامس علمای راشدین است. اگر علما چهار نفر بودند او پنجمین آن‌ها است. مثلاً وهب بن منبّه می‌گوید: عمر بن عبدالعزیز مهدی این امّت است! گفتند با اصحاب که نه، غبار بینی معاویه از صد نفر مثل عمر بن عبد العزیز برتری دارد.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-12

پس شریح نمی‌تواند مقابل پسر پیغمبر بایستد، باید شخصی مثل صحابه باشد. سال 60 هجری خیلی از صحابه از دنیا رفته‌اند. 50 سال از زمان پیغمبر گذشته است. از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمة الله علیه) چند نفر زنده هستند؟ ایشان 50 سال پیش بودند. خیلی از شاگردان ایشان الآن فوت کرده‌اند. تعداد افرادی که هستند کم هستند. باید سراغ چه کسی برویم؟ کسی که 20 سال است معاویه بر روی او سرمایه‌گذاری کرده است.

اگر امکان بود اسامی کتاب‌ها را می‌گویم و اگر امکان نبود ماجرای آن را تعریف می‌کنم. اوّلاً او یادگار محسوب می‌شود؛ یعنی حسّ نوستالژیک خوبی به افراد دست می‌دهد. می‌گویند: پسر خلیفه‌ی دوم، فاتح ایران، همان کسی که به قول جناب مولوی به او وحی می‌شود و شیطان از سایه‌ی او فرار می‌کند و علم او با علم پیغمبر برابری می‌کند و…

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-13

اسطوره‌سازی بنی امیّه

اوّلاً او یادگار محسوب می‌شود و به همه حسّ خوبی دست می‌دهد. اگر شما در آن فضا زندگی کنید خلیفه‌ی دوم از وقتی از دنیا رفت به عنوان یک اسطوره مطرح شد و حالا پسر او ظهور کرد.

نکته‌ی دوم به زهد مشهور است. 20 سال اخیر اصلاً یک کلمه حرف نزده است! در دنیا نیست، برای پول صحبت نمی‌کند، ادّعایی ندارد، این‌طور تبلیغ می‌شود. حتّی عدّه‌ای او را به شکلی تعریف کرده‌اند که تمام اصحاب را نابود می‌کند. مثلاً اگر کسی درباره‌ی صحابه کوچکترین نظری بیان کنند برادران اهل سنّت می‌گویند باید به آن شخص شلّاق بزنند. سیوطی در القام الحجر می‌گوید: یک نفر روزی گفت… آن‌ها فتوایی دارند. می‌گویند: شب‌ها که تاریک است خانم‌ها نباید شهادت بدهند، شهادت زن در دادگاه در شب قبول نیست، در روز قبول است. یک نفر گفته بود: هر کسی باشد، پیر یا جوان، باهوش، کند ذهن، گفته بود اگر عایشه هم باشد شهادت زن در شب در دادگاه قبول نیست. می‌خواست بگوید: نهایت این حد عایشه است، این فتوا شامل حال همه‌ی خانم‌ها است. گفته بودند: باید مورد اعمال قانون قرار بگیرد، او به همسر پیغمبر توهین کرده است باید به او شلّاق بزنید. می‌گفت: من توهین نکردم داشتم در مورد فتوای خودم توضیح می‌دادم. اهل سنّت این‌قدر حسّاس هستند. این مقدّمه در ذهن شما باشد تا بگوییم برای این‌که برای عبدالله شأن‌سازی کنند چه کردند.

TasvirShakhes-kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-1

اسطوره‌ی بنی امیّه در مقابل امام حسین (علیه السّلام)!

عایشه گفت: من اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را زیاد دیده‌ام. در بین اصحاب پیغمبر، احدی را که به آن امر اوّل ملزم مانده باشد کسی جز عبدالله را نمی‌شناسم؛ یعنی باید به کسی که قرار است با امام حسین (علیه السّلام) مقابل کنند شأن بدهند تا هم طراز با امام حسین (علیه السّلام) باشند. قرار است این شخص عمل امام حسین (علیه السّلام) را حرام اعلام کند. البتّه عملیات چهارگانه دارد و فقط نمی‌گوید کار او حرام است. باید کمی در جامعه مطرح بشود و شأنی پیدا کند چون چند مشکل داشت: به شدّت ترسو بود. او از فراریان معروف در جنگ‌ها است. به محض این‌که به طرف او حمله می‌بردند صحنه را خالی می‌کرد. بعداً در بحث‌ها مرتبط با خودمان بیشتر در این مورد عرض می‌کنم. او حافظه‌ی بسیار بدی داشت، یک روایت را با روایت دیگری ادغام می‌کرد و یک روایت جدید درست می‌کرد! بارها اصحاب پیغمبر به او گفته بودند: شما لطف بفرمایید خاطرات خود را نقل نکنید! قسمت اوّل روایتی که می‌گویی، پیامبر سال دوم راجع به موضوع دیگری گفت، وسط این روایت را در سال پنجم در مورد موضوع دیگری گفت، قسمت آخر را در سال هستم در مورد مسئله‌ی دیگری گفت، چرا این موارد را با هم ادغام کرده‌ای؟

ممکن بود این کار او عمدی بوده باشد -اگر وقت باشد ارتباط آن را با یهود عرض می‌کنم- یا واقعاً حافظه‌ی او بد بود. معروف است که او برای این‌که خود را تبرئه کند گفت: حافظه‌ی من بد نیست، حافظه من از پدرم بهتر است چون 12 سال طول کشید تا پدر من یاد بگیرد که از روی سوره‌ی بقره بخواند ولی من در هشت سال توانستم از روی این سوره بخوانم.

این نکته را بگویم که روخوانی شما به حافظه نیاز ندارد. البتّه روخوانی شما حافظه لازم ندارد ولی روخوانی آن‌ها حافظه لازم داشت چون اعراب و نقطه نداشت و خواندن متن بدون اعراب و نقطه آسان نیست. منتها مثلاً همان موقع امیر المؤمنین (علیه السّلام) حافظ قرآن بود، 70 نفر از حافظان قرآن هم در جنگ احد کشته شده بودند. این‌ها 12 ساله و 8 ساله حافظانی بودند که حافظه‌ی بسیار ضعیفی داشتند. این آدم را باید به شأنی برسانند که بتوانند او را مقابل پسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار دهند. لذا می‌گوید: احدی از اصحاب پیغمبر به امر اوّل مثل عبدالله نیست.

kashani-13950722-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-1

نظر زهری، در مورد عبدالله بن عمر

امر اوّل چیست؟ امر اوّل کدام واقعه است. آن‌طور که عبدالله ملزم است کسی ملزم به این امر نیست. زهری، عالم برجسته‌ی بنی امیّه، آخوند مهمّ دربار بنی امیّه، می‌گفت: هر یک از صحابه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دنیا رسید به سرعت به سمت مادّی‌گرایی تمایل پیدا کرد به جز عبدالله.

بدنام کردن صحابه جهت شأن‌سازی برای عبدالله بن عمر

آن مسئله را به یاد می‌آورید؟ این‌ها برای یک مسئله‌ی کوچکتر به افراد شلّاق می‌زدند امّا برای این‌که به عبدالله شأن بدهند تمام صحابه را بدنام کرد و گفت: ما هیچ یک از صحابه را ندیدیم الّا این‌که به محض این‌که دنیا به آن‌ها عرضه شد در مال دنیا غرق شدند به جز عبدالله. چون قرار بود بنی امیّه عبدالله را بسازد. بنی امیّه تقریباً 20 سال برای شأن دادن به عبدالله کار کردند. عرض خواهم کرد در طی این 20 سال بنی امیّه چه کردند. خلاصه این‌که بنی امیّه سعی کرد شخصیتی خلق کنند و این شخصیت تا سال 200 هجری تبلیغ می‌شد.

احکام فقهی بنی امیّه

برادران عزیز ما در اهل سنّت چهار فقه دارند: حنبلی و شافعی و حنفی و مالکی. امام فرقه‌ی مالکی‌ها، مالک بن انس است که فقیه بزرگ مدینه است. او تمام فقه خود را از عبدالله گرفته است. منصور دوانقی در زمان امام صادق (صلوات الله علیه) برای محدود کردن امام صادق (علیه السّلام) به مالک دستور داد کتابی به نام موطّأ بنویسد که رساله‌ی عملیه باشد تا بنی امیّه آن را منتشر کند و همه را ملزم به عمل کردن به آن کند؛ یعنی در زمان بنی عبّاس، همه بر مبنای فقه عبدالله، پسر خلیفه‌ی دوم عمل کردند. چرا تا سال 200 این کار را انجام دادند؟ برای این‌که امام حسین (علیه السّلام) فقط به یزید ضربه نزده است. امروز اگر شما دنیا را نگاه کنید، مثلاً در نیجریه عزاداران را می‌کشند، در یمن عزاداران را می‌کشند…

کشتارهای فجیع تاریخ در کربلا

اخیراً کتابی به نام گزارش یک کشتار منتشر شده است که نشر مورّخ آن را چاپ کرده است. حدود سیصد سال پیش عثمانی‌ها به کربلا حمله کردند و آن‌جا را به خاک و خون کشیدند؛ عثمانی‌ها یعنی ترکیه‌ی امروز. دو مرتبه وهّابی‌ها کربلا را به خاک و خون کشیدند، یک بار متوکّل آن‌جا را نابود کرد، این‌ها از بنی امیّه نیستند ولی هدف آن‌ها مشترک بود چون وجود امام حسین (علیه السّلام) نفی ظلم است، نفی استکبار است. حالا مواجهه‌ی مستقیم امام حسین (علیه السّلام) با یزید است، حالا هر کسی که مثل یزید باشد، فرق ندارد لذا اگر یاد امام حسین (علیه السّلام) زنده باشد خطرناک است.

عبدالله بن عمر فقیه مورد وثوق اموی و عبّاسی

وقتی منصور دوانقی هم می‌خواهد با اهل بیت (علیهم السّلام) مبارزه کند باز هم دستور می‌دهد فقه عبدالله را ترویج کنید که مخالف امام حسین (علیه السّلام) است. ظاهراً بنی امیّه رفته و بنی عبّاس آمده امّا در این مسئله ائتلاف و هدف مشترک دارند. عبدالله مدام به عنوان یک فقیه برجسته‌ ترویج می‌شود که حکومت دستور داده است همه از او تبعیت کنند و رساله‌ی عملیه‌ی او را منتشر کرده است.

فتوای عبدالله بن عمر پس از شکست سکوت

عبدالله چه کار کرد؟ عبدالله عملیات چهارگانه انجام داد. عبدالله 20 سال است که ساکت است تا وقتی ‌که به قیام امام حسین (علیه السّلام) رسید و آن وقت واکنش نشان داد و قیام حضرت را حرام اعلام کرد. فرزندان خود را جمع کرد و گفت: قیام علیه امیر المؤمنین یزید بن معاویه بالاترین خیانتی است که می‌توان تصوّر کرد. من کمی از سکوت عبدالله می‌گویم تا شما ببینید او از سال 40 تا سال 60 چه چیزهایی را دیده است که در زمان قیام امام حسین (علیه السّلام) فتوا می‌دهد.

تهدید معاویه به عبدالله در دست کشیدن از قدرت

إن‌شاءالله بعداً خدمت شما عرض خواهم کرد که او در سال 40، در یک مانور سیاسی مقابل معاویه شکست خورد. عبدالله در ماجرای حکمیت از برنامه‌ریزان است تا معاویه و حضرت علی (علیه السّلام) را از صحنه خارج کند و خود به خلافت برسد. ولی او شخصیت ترسویی داشت. در یک مواجهه که با معاویه داشت، معاویه با او صحبت می‌کرد. دو نفر از کنار معاویه نزدیک او نشستند به شکلی که دیده نشود تیزی خنجر خود را از زیر عبا به عبدالله زدند. سپس معاویه شروع کرد و گفت: شنیده‌ام به حکومت تمایل پیدا کرده‌ای و می‌دانی که من در خون عثمان بسیار محکم هستم. من حتّی با پسر خود در این مورد شوخی ندارم. او حس می‌کند که خنجر کجا است.

معاویه گفت: من یک سخنرانی می‌کنم، اگر خواستی بروز بدهی، بروز بده تا نتیجه را ببینیم؛ اگر نه من دنیا را به پای تو می‌ریزم. تو پسر خلیفه‌ی دوم هستی، عزیز ما هستی، یادگار خلیفه‌ی دوم هستی. قدر خود را بدان، من می‌خواهم مردم را به جلسات درس تو ترغیب کنم؛ یعنی تو کنار باش من برای رسیدن تو به قدرت کارهای لازم را انجام می‌دهم.

معاویه سخنرانی معروفی ایراد کرد که در صحیح بخاری بیان شده است. گفت: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ أَنْ يَتَكَلَّمَ فِي هَذَا الأَمْرِ فَلْيُطْلِعْ لَنَا قَرْنَهُ»[5] هر کسی احساس می‌کند می‌تواند به حکومت برسد جلوی مردم شاخ خود را نشان دهد تا من آن را بشکنم تا ببینید! این تهدید بود، گفت: من می‌روم صحبت می‌کنم. اگر آن‌جا حرفی داشتی بگو تا ببینیم چه می‌شود. «فَلَنَحْنُ أَحَقُّ بِهِ مِنْهُ وَ مِنْ أَبِيهِ» من هم از خود او برتر هستم و هم از پدر او. شاخ او کجا است؟ در صحیح بخاری این‌طور آمده است: نگفتند فعلاً منظور او چه کسی است. بعد نوشته است از عبدالله بن عمر نقل کرده‌اند که می‌گفت: می‌خواستم جواب معاویه را بگویم امّا می‌دانستم فتنه می‌شود و چیزی نگفتم؛ یعنی منظور او با من بود. بعداً در این مورد توضیح می‌دهم.

تبانی و سکوت آیت الله اموی با معاویه!

از این‌جا با هم تبانی کردند. گفتند: تو حرف نزن، من هر کاری بخواهی برای تو انجام می‌دهم ولی حکومت و سلطنت مسلمین به تو نخواهد رسید، من اجازه نمی‌دهم. عبدالله هم انسان ترسویی بود، یعنی بزدل بود. افرادی را دیده‌اید که سر چهار راه می‌ایستند و فریاد می‌کشند ولی به محض این‌که کسی به سمت آن‌ها حمله می‌کند سوار ماشین خود می‌شوند و می‌روند، عبدالله هم همین‌طور بود یعنی تا زمانی که کسی با او مقابله نمی‌کرد حرف می‌زد ولی اگر کسی با او مقابله می‌کرد ساکت می‌شد.

از سال 40 تا سال 60 اتّفاقاتی افتاد که آقای عبدالله که قرار بود مقابل امام حسین (علیه السّلام) بایستد ساکت بود. من چند مورد را می‌گویم: در این 20 سال حکومت معاویه هر کسی روی منبر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست به امیر المؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت. «لَعَنُوهُ عَلَى جَمِيعِ الْمَنَابِرِ»[6] این آقا هم ساکت بود، شیخ بزرگ شهر، آیت الله اموی ساکت بود. کسانی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ندیده بودند با خود فکر می‌کردند اگر درست بود او یک دفعه اعتراض می‌کرد. هر کسی را به این منبر دعوت می‌کنند اوّل به علیّ بن ابی‌طالب ناسزا می‌گوید! (معاذ الله) ببین او چه جرثومه‌ای بوده است! اگر نبود حتماً عبدالله مخالفت می‌کرد. او معروف بود و همه می‌دانستند که با امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم بیعت نکرده است، شاهد آن هم او بود.

سکوت عبدالله بن عمر در برابر فسادهای بنی امیّه

نکته‌ی دوم اختلاس‌های مالی عجیب و غریبی است که در مدینه و شهرهای دیگر رخ داد، فسادهای عظیم مالی رخ داد و عبدالله اعتراضی نکرد. فسادهای سیاسی جدّی رخ داد ولی او اعتراض نکرد. کأنّه روزه‌ی سکوت گرفته بود. من یکی از سکوت‌های او را می‌گویم تا بدانید چقدر با جریان بنی امیّه همراه بود.

مردم با پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) به حج و سفر رفته بودند. حضرت در سفر نماز را شکسته می‌خواند، همین‌طور که شما می‌شکنید. در آخرین سال‌های حکومت خلیفه‌ی سوم، خلیفه تصمیم گرفت نماز را در مسافرت کامل بخواند. بین امیر المؤمنین (علیه السّلام) و عثمان اختلاف جدّی پیش آمد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: آیا به شما وحی شده یا خاطره‌ی جدیدی را به یاد آورده‌اید؟ سال گذشته تو نماز خود را این‌جا شکسته خواندی، خلفا هم شکسته خواند، به یاد داری که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نماز خود را شکسته خواند. چرا ناگهان این رأی را می‌دهی؟ خلیفه گفت: به نظر من این‌طور بهتر است.

تاریخ ثبت کرده است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) با او درگیر شد و از صف نماز بیرون آمد و نماز را شکسته خواند و او هم نماز را تمام خواند. سراغ عبدالله رفتند شخصی که در مورد او صحبت می‌کنیم- پرسیدند: حق با چه کسی است؟ گفت: «الخِلَاف شَرٌّ»[7] اختلاف‌افکنی نکنید، ببینید سلطان چه می‌گوید؟ یعنی سلطان می‌تواند در نماز دخالت کند!

سال گذشته خدمت شما عرض کردم که معاویه نماز ظهر را در منا شکسته خواند. به او گفتند: عثمان نماز را تمام می‌خواند. گفت: من زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم، این کار ضایع است. گفتند: اگر عثمان ضایع بشود خوب است؟! معاویه نماز عصر را تمام خواند. باز هم عبدالله ساکت ماند. یک نماز را شکسته خواندند یک نماز را کامل خواندند! این روایت از روایات ما نیست، در کتاب مسند احمد آمده است برای این‌که عثمان را نگه دارند و باز هم عبدالله سکوت کرد.

از او روایت پرسیدند که آیا تو زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به یاد داری؟ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز را شکسته می‌خواند. گفتند: ولی معاویه دارد نماز را تمام می‌خواند. گفت: حالا مشکلی نیست! حاکم است، سلطان است، نباید اختلاف‌افکنی کرد. جلوگیری کردن از اختلاف‌افکنی خوب است ولی نه با معاویه! در این 20 سال نماز را در سفر تمام می‌خواندند عبدالله هم نماز را تمام می‌خواند؛ یعنی از وقتی امام حسن (علیه السّلام) آتش بس را امضا کرد تا سال 60 که معاویه مرد نماز سفر را کامل می‌خواندند و عبدالله حتّی در این موضوع ساکت ماند.

حجر بن عدی، امّار به معروف بود

حتّی جایی که عایشه اعتراض می‌کرد، عبدالله نمی‌دانم چه امتیازی گرفته بود که ساکت بود. مثال می‌زنم؛ مثلاً وقتی حجر کشته شد. حجر شخصیت حیرت‌آوری بود. اوّلاً صحابه‌ی پیغمبر بود، تقوای ویژه‌ای داشت. در مورد او نوشته‌اند: «کَانَ أمَّاراً بِالمَعروف» نه این‌که امر به معروف می‌کرد، او امّار به معروف بود. یک نمونه از کارهای او را می‌گویم تا شخصیت این مرد را بیشتر بشناسید. چرا داعشی‌ها و النّصرة از او انتقام گرفتند؟

بعد از این‌که زیاد بن ابیه مسجد کوفه را بازسازی کرد صد هزار نفر گنجایش داشت. زیاد، مثل پسر ملعون خود بصره و کوفه را در دست داشت. بصره و کوفه یعنی کلّ عراق و کلّ ایرانی فعلی بلکه بیشتر. نیمی از ایران در دست بصره بود و نیمی از ایران در دست کوفه. زیاد به دلیل توانایی که داشت دو منطقه را به دست او دادند؛ شش ماه بصره بود و شش ماه کوفه بود. در واقع سلطنت زیاد و عبیدالله، پسر او از سلطنت خود یزید بزرگتر بود منتها این سلطنت زیر نظر شام بود. وقتی زیاد در کوفه‌ای صحبت می‌کرد که صد هزار نفر در مسجد کوفه بودند و همه‌ی نظامی‌ها برای حرف‌های او می‌آمدند، اوّل می‌گفت: آیا حجر این در مسجد حضور دارد؟ اگر نیامده بود به امیر المؤمنین (علیه السّلام) دشنام می‌داد، اگر آمده بود آن روز حرف نمی‌زد. زیاد که 80 هزار علوی را کشته است می‌گفت: حجر کجا است؟ مثلاً می‌گفتند: رفته به باغ خود سر بزند. آن گاه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) دشنام می‌داد. امّا وقتی که می‌گفتند حجر در مسجد حضور دارد بحث را عوض می‌کرد. به همین دلیل در مورد حجر گفته‌اند: «کَانَ أمَّاراً بِالمَعروف»

حجر بن عدی توان این را داشت که علیه حکومت خیزش درست کند لذا نمی‌خواستند او را تحریک کنند ولی انسان بسیار با تقوایی بود و کاری به کسی نداشت. وقتی زیاد به بصره می‌رفت حجر را با خود می‌برد چون می‌دانست وقتی که برگردد کوفه را یکپارچه علیه او وا داشته است.

سکوت عجیب عبدالله بن عمر در برابر قتل حجر بن عدی

وقتی معاویه حجر را کشت، حجر هیچ وقت بهانه‌ای به دست کسی نداده بود، در تقوا بی‌نظیر بود، او در آن زمان از بزرگان صحابه بود. همه علیه معاویه اعلام موضع کردند؛ یعنی بد بود. حتّی عایشه علیه او اعلام موضع کرد. اگر یک فقیه اعلام موضع نمی‌کردند مردم می‌گفتند: تو چه فقیهی هستی که در برابر چنین ظلمی ساکت هستی؟! مجبور بود حتّی در حدّ یک بیان کوچک نظر خود را اعلام کند و می‌گفت: نباید او را می‌کشتید.

حسن بصری که کلّاً هیچ وقت اظهار نظر نمی‌کرد اعلام کرد: اگر معاویه از همه‌ی گناهان خود توبه کند، خدا برای قتل حجر او را نمی‌بخشد. این‌قدر حجر انسان مهمّی بود. همه اظهار نظر کردند امّا عبدالله همچنان ساکت بود و می‌گفت: اختلاف‌افکنی نکنید، به امر سلطان اسلام گوش بدهید.

عبدالله بن عمر سکوت را می‌شکند

این‌که می‌گویم عبدالله را 20 سال پرورش دادند برای این است که وقتی امام حسین (علیه السّلام) قیام کرد گفتند حالا ببینیم موضع پسر عمر چیست؟ این زاهد، این شیخ الزّاهدین (!) 20 سال است در هیچ ماجرایی اعلام موضع نکرده است. عبدالله ساکت بود تا زمانی که اعلام موضع می‌کرد مردم آن اعلام موضع را بپذیرند لذا شروع به تحرّک کرد. در حوالی سال 60 یا 61، طبق بعضی از گزارشات قبل و طبق بعضی دیگر از گزارشات بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) و قیام مردم حرّه که با یزید در افتادند، عبدالله، فرزند و خانواده و اقوام خود را جمع کرد و گفت: اگر بشنوم کسی بیعت خود را با یزید شکسته است نسب او را به پدرم انکار می‌کنم و او را از خانواده بیرون می‌کنم، او از ارث محروم خواهد بود. این‌قدر این گناه بزرگ است، این بزرگترین خیانت ممکن در عالم وجود است. منظور عبدالله شکستن بیعت با یزید بود. کسی که 20 سال ساکت است و این همه مشکل اقتصادی و سیاسی اتّفاق افتاده و ناگهان اعتراض می‌کند. می‌گویند: شیخ الزّاهدین، یادگار خلیفه، صحابه‌ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حالا حرف می‌زند، لابد فاجعه‌ای شده است که او احساس خطر کرده است.

عبدالله شنید عبدالله بن مطیع علیه یزید یار جمع می‌کند. این آقا که همیشه ساکت و بدون واکنش است برآشفت. خبر دادند که عبدالله بن عمر -شیخ الزّاهدین، کسی که 20 سال برای بنی امیّه پرورشپیدا کرده است- برای دیدن عبدالله بن مطیع می‌آید. عبدالله بن مطیع از او صمیمانه استقبال کرد و گفت: خوش آمدی یا ابا عبدالرّحمن ابا عبدالرّحمن کنیه‌ی عبدالله است- عبدالله گفت: من برای مهمانی به این‌جا نیامده‌ام.

سال گذشته چند بار حدیثی را خدمت شما عرض کردم. منافق برای این‌که بتواند راهکارهای خود را پیش ببرد مثل مسلمان‌ها رفتار می‌کند منتها نه آیه‌ای دارد که به آن اشاره کند و نه روایتی که به آن استناد کند و نه برهان عقلی دارد لذا از سه گانه‌ی خواب و خاطره و قسم استفاده می‌کند. سال گذشته شاید 20 مورد در این باره گفته باشم. امسال من این 20 مورد را با عبدالله بن عمر یادآوری می‌کنم.

عبدالله گفت: من آمده‌ام خاطره‌ای از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بگویم و بروم. عبدالله بن مطیع گفت: بفرمایید. عبدالله گفت: به یاد دارم که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: «مَنْ خَلَعَ يَداً مِنْ طَاعَةٍ»[8] اگر کسی دست خود را از اطاعت ولی امر مسلمین…

نظر امام حسین (علیه السّلام) در مورد خلافت آل ابی سفیان

امام حسین (علیه السّلام) در مسیری که به سمت کوفه می‌رود می‌فرماید: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ»[9] اگر این صحبت از طرف ولی امر مسلمین باشد درست است. «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ» امّا کدام ولی امر مسلمین؟ امام حسین (علیه السّلام) شعار می‌دهد که یزید اصلاً ولی امر مسلمین نیست «مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ» خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.

عبدالله بن عمر گفت: من از پیغمبر یک خاطره برای شما می‌گویم. من شنیدم که اگر کسی دست خود را از بیعت با ولی امر مسلمین منظور عبدالله از ولی امر مسلمین یزید است- بردارد خداوند او را با صورت به آتش می‌زند، به مرگ جاهلی می‌میرد. تو زمانی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) حاکم بود چه می‌کردی؟! من یک خاطره بگویم و بروم!

ملاک عبدالله بن عمر در تشخیص حاکم!

اوّلین عبدالله، پسر خلیفه‌ی دوم، اعلام حرمت قیام علیه حاکم بود. هر جایی که می‌نشست این را می‌گفت. روزی به او گفتند: هر کسی در این مقام قرار بگیرد، با هر شرایطی حاکم می‌شود؟ گفت: من هر کسی که «غَلَبَ وَ قَهَرَ»  پیروز و قاهر بشود پشت سرش نماز می‌خوانم -ما این‌طور به یاد داریم و خاطره‌ی ما از پیغمبر همین است- و زکات خود را قربة إلی الله به او می‌پردازم. این‌جا لازم بود شخصیت نمازی این انسان تقویت بشود. لذا کنار این خاطره یک خواب هم گذاشتند که در مسند احمد این‌طور است. به هر صورت باید این شخصیت را بسازند، قرار بر این است که این شخصیت در مقابل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بایستد. تا زمانی که این شخصیت را بزرگ نکنند او نمی‌تواند در برابر امام حسین (علیه السّلام) بایستد.

هدف تبلیغات حربی در شرایط روز جامعه‌ی اسلامی

من باز هم تکرار می‌کنم، مباحثی که مطرح می‌کنیم سه هدف دارد: هدف اوّل کاملاً روشن است، هدف سوم را خودتان می‌بینید که جریان خاصّی را ترویج می‌کنند. مثلاً 20 مرجع بزرگوار در شیعه هستند که آن بزرگوار یک جریان را دانسته یا نادانسته تبلیغ می‌کنند. باید دقّت کرد که می‌خواهد چه چیزی را در مقابل چه چیزی قرار بدهد. چه غرضی پشت این تبلیغات وجود دارد؟ چه کسی را تضعیف و چه کسی را تقویت می‌کنند؟ جریان‌هایی داریم که تا ده سال یک نفر را تبلیغ می‌کنند ولی ناگهان یک نفر دیگر را تبلیغ می‌کنند، معلوم نیست آن شخص قبلی از نظر علمیت یا اعلمیت یا تقوایی مشکل داشته است؟ چه شد؟ آیا از تبلیغات برای او نتیجه نگرفتی؟ برای شما کاری انجام نداد؟ به شرایط روز دنیای اسلام رجوع کنید.

تضعیف مبارزان شیعی در عراق

یکی از موارد که حساسیت در مورد آن کمتر است و من می‌توانم این‌جا بدون نگرانی از وجود احزاب عراقی آن را بیان کنم این مورد است؛ مثلاً در بینابین مبارزه با داعش می‌بینیم یک مورد را بیان می‌کنم که تیزی آن به سمت ایران نباشد- یک جریان شیعی درون عراق دفتر سپاه بدر، دفتر حشد الشّعبی، دفتر آیت الله سیستانی را آتش می‌زند! این‌ها در حال مبارزه با داعش هستند و این دفترها خالی است چون نیروها را برای مبارزه با داعش برده‌اند. یک گروه شیعه شعار می‌دهند و این سه دفتر را به آتش می‌کشند. شما دنبال چه هدفی هستید؟ تضعیف آقای سیستانی در شرایطی که داعش به وجود آورده است به نفع چه کسی است؟ آتش زدن دفتر سپاه به نفع چه کسی است؟

به نام شیعه به کام داعش

تصوّر کنید سربازهایی که در مرز نظامی نه مرز کشوری- با داعش درگیر هستند خبردار می‌شوند که ساختمان آن‌ها در بغداد منفجر شده است. می‌گویند: ما داریم از آن‌ها دفاع می‌کنیم! تصوّر کنید این نیروها چقدر دچار تضعیف روحیه می‌شوند. در این بین چه کسی سود می‌برد؟ آیا این کار برای خدا است؟! لله است؟ آیا می‌توان باور کرد؟ اصلاً فرض کنیم این سه گروه خطاکار هستند، شب عملیات آن‌ها با داعش شما باید خانه‌ی آن‌ها را خراب کنید و شعار شیعی هم سر بدهید؟ می‌دانید که این کار را به اسم یک آیت الله شیعه این کار را انجام داده‌اند.

مسئله‌ای که خدمت شما عرض می‌کنم به این دلیل است که نمی‌خواهم فقط قصّه‌های 1400 سال پیش را بگویم، منتها به دلیل این‌که از حزبی، سیاسی یا باندی شدن منبر به مسائل روز ابا دارم و نمی‌خواهم وارد آن قسمت بشوم، بنابراین خودتان تطبیق کنید شاید هم تطبیق نکردید و قصّه‌های آن را شنیدید. بنده نمی‌خواهم این مجلس تبدیل به یک meeting سياسي بشود لذا نمونه‌های قدیمی را تعریف می‌کنم.

عبدالله لازم داشت که حتماً جنبه‌ی نمازی‌اش تقویت بشود چون در حکم نماز که واکنش افتضاحی داشت، گفت: با یزید بیعت کنید، لذا در کنار خاطره‌ای که مطرح کرد یک خواب هم تعریف کرد که مسند احمد حنبل نقل کرده است. دو نفر این خاطره را نقل کرده است؛ یک نفر خود او است و نفر دیگر خواهر او است.

خواهر عبدالله، حفصه، همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. حفصه می‌گوید: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در خواب دیدم که گفت: برو به عبدالله سلام برسان، بگو: «نِعْمَ الرَّجُلُ الصَّالِح» تو عجب مرد عابد صالحی هستی، نماز شب بخوان و در نماز شب خود پیغمبر را هم یاد کن! حالا کسی هم نیست که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پیدا کند و بپرسد یا رسول الله، آیا فرمودی یا نفرمودی؟! کار جریان نفاق همین است. نه به آیه استناد می‌کند و نه به روایتی که قابل بررسی باشد؛ یا خواب می‌بیند یا خاطره تعریف می‌کند که بتواند کار خود را پیش ببرد.

جریان انحرافی احمد الحسن

امروز تمام جریان احمد الحسن که به دنبال این است که امام زمان (عجّل الله فرجه) می‌خواهد ظهور کند بر مبنای خواب است. البتّه خواب و استخاره، آن‌ها به جای خاطره از استخاره استفاده می‌کنند. می‌گوید: من حق هستم، امام هستم، اگر نمی‌خواهی استخاره کن. استخاره به احتمال 50 درصد به نفع تو است، استخاره یا خوب است یا بد. بدون هیچ زحمتی 50 درصد به نفع تو است. مثل این است که بگویند خانه‌ی شما متعلّق به من است اگر نمی‌خواهی استخاره کن، احتمال دارد 50 درصد این استخاره خوب بیاید. این چه منطقی است؟ در این کار استخاره چه معنی می‌دهد؟!

1400 سال است امام زمان (عجّل الله فرجه) نیست، به ما فرموده است نمی‌توان به خواب و خاطره استناد کرد، در فقه حتماً باید دلیل شرعی وجود داشته باشد یا برهان عقلی یا آیه‌ی قرآن یا روایت معتبر، حالا وقتی خود امام زمان (عجّل الله فرجه) می‌خواهد ظهور کند به ادّعای این فرقه- خواب را حجّت قرار می‌دهد؟! آن امام زمانی که نمی‌تواند از حجّتی که خودش قبول دارد استفاده کند از لا حجّت استفاده می‌کند همان بهتر است که نباشد.

امام زمان (روحی له الفداء) عقل کلّ عالم وجود است، هزار سال است که به شیعه یاد داده است برای این‌که شما را فریب ندهند خواب و خاطره را کنار بگذار و تنها به عقل برهانی و آیه‌ی محکم و روایت معتبر را مبنا قرار بده، با این حال آیا امکان دارد وقتی خودش بخواهد بیاید به خواب دیدن را مبنا قرار دهد؟ شما یا خواب می‌بینید یا نمی‌بینید، اگر خواب ببینید می‌گویید: پس درست بود. اگر خواب نبینید می‌گویند: حتماً تو به حرف‌های من کافر بودی پس محروم هستی و به همین دلیل خواب ندیدی. با این مبنا این جریان کلّاً 50 درصد جلو است!

حفصه گفت: خواب دیده‌ام که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: به عبدالله سلام برسانید، او مرد بسیار خوبی است، خیلی صالح است، بگویید نماز شب بخواند و من را در نماز شب خود یاد کند. اوّلین مرحله‌ی عملیاتی که عبدالله را مقابل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) قرار داشت حرمت قیام بود. این‌که کسی حقّ قیام ندارد. هر سه مورد را إن‌شاءالله فردا و پس فردا جمع‌بندی می‌کنم و در مورد آن بحث می‌کنم.

(روضه‌خوانی)


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]-‌ الأمالي (للصدوق)، النص، ص 462.

[5]– صحیح البخاری، ج 5، ص 110.

[6]-‌ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏ 1، ص 17.

[7]– مسند احمد، ج 6، ص 74.

[8]– بحار الأنوار، ج 29، ص 332.

[9]– همان، ج 44، ص 326.