مورخ 23 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در مسجد جامع ازگل به ادامه بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
نقش تخریبی فقهای منافق و علمای سوء در قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
موضوع بحث ما نقش تخریبی فقهای منافق و عالمان سوء در تخریب قیام سیّد الشّهداء (علیه الصّلاة و السّلام) است. خدمت شما عرض کردیم این بحث یازده شب اوّل محرم جای دیگری مطرح شده است، دو، سه شبی من خلاصهی آنچه آنجا مطرح کردم را محضر شما تقدیم میکنم و بعد ادامهی آن را پی میگیرم.
هدف اوّل عالمان منافق: برائت عالمانه نسبت به دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام)
لذا الآن در آنچه گذشت هستیم که ادامهی بحث برای عزیزان معلوم باشد که بحث راجع به چیست. نکتهی دیگری که باید در مقدّمه عرض کنم این است که بحث ما سه هدف دارد: اوّلین هدف بحث ما برائت عالمانه از سر معرفت نسبت به دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام) است. بالاخره حقیر معتقد هستم و الآن هم همین مباحث را مطرح میکنم که قاتل صدیقهی طاهره او و خانوادهی او سردمداران تحریم قیام سیّد الشّهداء و تخریب قیام سیّد الشّهداء بودند. این هدف اوّل است.
هدف دوم: ایجاد دو قطبی بودن قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
لذا ما در یازده شب قبل از اینکه خدمت شما برسیم عمدهی بحث ما مطالعهی شخصیّت فردی به نام عبدالله پسر خلیفهی دوم بود. به عنوان مطالعهی موردی روی این مورد کار میکنیم. هدف دوم ما این است که میشود رفتاری را انجام داد، سازماندهی صورت دارد که افرادی مقابل جبههی حق با ایجاد دو قطبی، چند قطبی و تخریب قرار بگیرند ولو اگر امام حسین هم رأس یک نظامی باشد او را تخریب کنند، نابود کنند، تحریم کنند. قیام او را غیر مشروع جلوه دهند، قیام آن بزرگوار را بیهوده اعلام کنند. این توان در جبههی نفاق است و البتّه چون ما سال گذشته دربارهی اصل نفاق بیست و چند جلسه بحث داشتیم و ده شب را هم محضر شما بودیم دیگر خود خطر اصل نفاق را وارد نمیشویم، قبلاً گذشته است.
هدف سوم: تقیّهی از عموم مردم
هدف سوم که ما وارد آن نمیشویم، به خاطر اینکه خود عزیزان به این تحلیل برسند ربط این مباحث را به مسائل روز است. بنده با نظر به مباحث روز این موضوع را انتخاب کردم، منتها به جهت اینکه تحمّل شنیدن مباحث سیاسی معمولاً برای مردم سخت است و بدون تعارف عرض میکنم تقیّهی ائمّهی هدی (علیهم صلوات الله) ده برابر اینکه از حکومتها باشد، از مردم بود. شما که روی سر بنده جا دارید ولی یاد گرفتیم باید از عموم مردم تقیّه کرد، لذا وارد این قسمت نمیشوم. سعی میکنم تصوّر دهم تصدیق آن با اهل تصدیق، تحلیل با اهل تحلیل. اگر قرار بود بیانیهی سیاسی بخوانم خیلی جنجالی میشد منتها بنا ندارم، چون میخواهم اصل مطلب بدون جبههگیری سیاسی شنیده شود، قوّت و ضعف آن سنجیده شود، آیا مبانی روایی و قرآنی دارد یا ندارد؟ لذا در مباحث سیاسی ورود نمیکنم که جبههگیریهای سیاسی مانع از تحلیل صحیح نشود.
قبیلهگرایی عاملی در نادیده گرفتن حق
این واقعیّتی است که سه سال پیش بحث ما قبیلهگرایی عامل قتل سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) بود. این واقعیّتی است که قبیلهگرایی، حذبگرایی، باندگرایی، تیمگرایی باعث میشود که چشم خود را روی حق ببندیم. تعلّق خطرناکی که اگر یک سالی به خاطر داشته باشید کوفه را از جهت قبیلهای چند جلسهای با هم بحث کردیم. پناه بر خدا از اینکه ما چشم خود را روی حق ببندیم، به جهت منافع گروهی خود؛ زبان ما خاموش باشد به خاطر منافع گروهی. پس هم میتواند به مسائل روز مرتبط باشد که است، هم نکتهی اعتقادی در آن است، هم تاریخی. این اهداف ما است.
عبدالله شخصیّت شمارهی یک تخریب قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
شب گذشته محضر شما یکی از اهداف چهارگانهی عبدالله را عرض کردیم. اینکه ما مدام از عبدالله اسم میبریم به جهت حساسیّت نام پدر ایشان است که نمیخواهیم اسم ببریم، بنای ما ابدا توهین نیست، چون دوستانی که حقیر را میشناسند میدانند ابدا اهل جسارت و توهین نیستم. از لحاظ تاریخی یک موضوعی را بررسی میکنیم، گاهی به اندازهی حوصلهی جلسه اسامی کتبی که مطرح شده را بیان میکنیم. بیش از این هم حوصله باشد الحمدلله در حافظهی ما اسم کتابها و صفحات آنها موجود است. از لحاظ تاریخی روش او را بررسی میکنیم، قصد ما دشنام دادن، شتم کردن، جریانسازی و برچسبزنی نیست. اگر عبدالله میگوییم منظور ما پسر خلیفهی دوم است که بنده او را شخصیّت شمارهی یک تخریب قیام سیّد الشّهداء میدانم و این شبها روی او بحث میکنیم.
مراحل چهارگانهی عبدالله برای تخریب قیام امام حسین (علیه السّلام)
او برای اینکه قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) تخریب شود چهار مرحله را طی کرد: اوّل سعی کردند او را خوب باد کنند که بتوانند او را مقابل امام حسین قرار بدهند. اساساً وقتی بخواهند مقابل جبههی حق کسی را قرار بدهند، بخواهند مرجعی علم کنند کما اینکه عرض کردیم عبدالله را بزرگترین مرجع اصحاب، مرجع بزرگ مردم مدینه، فقیه بزرگ مدینه اعلام کردند حتّی بنی عباس بعد از قیام امام حسین دستور دادند همهی مردم باید از رسالهی عملیّهی او تبعیّت کنند. یعنی حکومت بنی عباس به ویژه منصور دوانیقی تمام تلاش سیاسی خود را انجام داد برای اینکه رسالهی عملیّهای که در خانهی مردم است بر اساس فتاوای عبدالله باشد.
مقابل یک عالم ربانی، مقابل امام جامعه، مقابل امام حسین نمیشود هر کسی را قرار داد، باید یکی باشد که بگویند صحابه است، فقیه است، زاهد است باید اینها را بگویند و شروع کردند. بعد محضر شما عرض کردیم 20 سال این مردم سایلنت تمام بود، کاملاً سکوت میکرد چون اگر مدام موضعگیری میکرد میشکست. برای اینکه بگویند اینجا موضعگیری کرده و خیلی مهم است هیچ وقت اظهار نظر نمیکند، ساکت است. 20 سال ساکت است، آن لحظهای که میخواهد وارد عملیات شود بگویند چه فاجعهای شد.
برکت داشتن مال مجاهد
شب گذشته عرض کردم امثال حُجر کشته شدند، صدای عایشه هم در آمد، صدای عبدالله در نیامد. اختلاسهای میلیاردی شد… جالب است برای شما عرض کردم بخاری محدّث شمارهی یک غیر شیعه است و الآن قبر او بیرون از کشور شمال شرق ما در ترکمنستان و اینها زیارتگاه است، گنبد و بارگاهی دارد، حرم او خادم دارد. او یک بابی به نام برکت مال مجاهد باز کرده است. یعنی مجاهدها که کاسب نیستند، کاسب بازار نیست، تجارت بین المللی که ندارد، finance که ندارد، مجاهد، مجاهد شمشیر به دست است. امّا بعضی از مجاهدان بودند که ثروت آنها به اندازهی چند ماه یارانهی الآن کشور ما بود آن باید به نوعی توجیه میشد. آقای بخاری میگوید مال مجاهد برکت دارد. حالا حیدر کرّار که اوّل مجاهد عالم وجود است، پول نداشت امّا عبدالرّحمن بن عوف 11 تن طلا داشت، مال مجاهد برکت دارد! باید به نوعی توجیه کند.
سکوت عبدالله در برابر اختلاسهای اقتصادی
همهی این اختلاسهای هنگفت اتّفاق افتاد، عبدالله ساکت است. مشکلات عجیب سیاسی اتّفاق افتاد عبدالله ساکت است. حالا که به حکومت یزید رسید امام حسین (علیه السّلام) قیام کرد اوّلین مرحله خلاف شرع جلوه دادن قیام ابا عبدالله است و این هم اثر گذاشت.
کار نفاق تضعیف نظام اسلامی
دو امام ما فرمودند: کسانی که به ابا عبدالله الحسین نزدیک شدند «وَ كُلٌّ يَتَقَرَّبونَ الَى اللَّهِ بِدَمِهِ»[4] قربة إلی الله گفتند، «يَا خَيْلَ اللَّهِ»[5] گفتند ای سپاهیان خدا سوار شوید و با دشمن خدا بجنگید، اینطور گفت. اوّل وقت در کربلا نماز خواندند اگر به نماز امام حسین تیر زدند میخواستند بگویند شما مسلمان نیستید، نمیگذاریم ادای نماز ما را در بیاورید یعنی خودشان نماز خواندند. خود عمر سعد یک فقیه است، مسجد دارد. این مرحلهی اوّل. لذا به امام حسین گفت: شق عصا نکن، فتنهانگیزی نکن، در برابر نظام اسلامی قیام نکن. کاری که نفاق میکند همین است. ظاهر جبههی نفاق اسلامی است، واقعاً اگر نظام، نظام اسلامی باشد تضعیف آن حرام است، شق عصا حرام است، وحدتشکنی حرام است، ولی نه یزید. تطبیق نظام اسلامی بر یزید.
سیّد الشّهداء (علیه السّلام) میفرماید: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ»[6] حتّی یک جایی که من مطمئن نیستم جرأت کرده باشد این را به امام حسین گفته باشد، با بیادبی میگوید: «إتَّقِ الله مِن دینِک وَ لا تَخرُج عن طَاعَةِ إمامک» در منابع امویها نقل است، در منابع ما شیعهها به این تندی نیست. اصلاً اساساً آنقدر جربزه نداشت که با کسی تند حرف بزند، شخصیّت ترسویی است، بیجربزه است. شب گذشته عرض کردم تا معاویه به او نگاه کرد حکومتی که خود او و پدر خانم او زحمت کشیده بودند به معاویه تحویل دارد، میتوانست به دست بگیرد، خیلی مقبولتر از معاویه بود ولی اهل اینکه بیاید به میدان بزند، نبود. بیشتر میگرفت و کنار میرفت. این مرحلهی اوّل.
جبرگرایی بنی امیه در برابر قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
مرحلهی دوم استفاده از جبرگرایی بنی امیه است. او میدانست که وقتی اعلام کرده قیام علیه ابا عبدالله الحسین حرام است، وقتی (معاذ الله) امام حسین اهل بغی باشد، حاکم اسلامی و نظام اسلامی داشته باشیم، هر کس امنیّت را به خطر بیندازد اهل بغی میشود و مهدور الدم است. میگوید خدا گفته است، مجازات ندارد. هیچ کس نمیگوید رئیس قوهی قضاییه یا فلان قاضی یا فلان مأمور اجرای احکام برای چه شلاق زده است؟ اگر طبق شریعت زده باشد که کسی او را مؤاخذه نمیکند. در کل میگویند شریعت یا آن قانون برای چه یک چنین قانونی گذاشته است؟ اگر طبق قانون زده باشد با مجری قانون برخورد نمیکنند، اگر قانون مشکل دارد، قانون مشکل دارد باید یقهی قانون و قانونگذار را گرفت. امّا عبدالله میداند حالا که قیام سیّد الشّهداء را حرام اعلام کرده نتیجه این است که باید مقابل او بایستند و در این اتهام بغی، اتهام خروج با او درگیر شوند.
او در این حد هم نمیخواست فاعلیّت بنی امیه را درگیر کند که بگوید بنی امیه طبق شریعت رسول الله خواستند این کار را انجام دهند، میخواهد این را هم نسبت ندهد. در مرحلهی اوّل میگوید قیام حسین بن علی حرام است، نتیجهی آن این است که دولت اسلامی که تو ادّعا میکنی و منظورت یزید است دولت اسلامی است، دولت اسلامی باید به وظیفهی خود عمل کند. اگر ادّعای تو درست است جنگ با امام حسین درست است منتها او در این حد هم نمیخواهد نسبت فاعلیّت به یزید برسد که بگویند یزید طبق اسلام حسین را کشت، بیانصاف دوست ندارد همین را هم بگوید. لذا مرحلهی دوم جبرگرایی است.
اتّهام خودکشی تلویحی به امام حسین (علیه السّلام) از سوی علمای سوء
گفت: «عَجَّل حُسینٌ قَدَرَه»[7] حسین بن علی از مشیّت خود پیشی گرفت، قرار نبود اینقدر زود بمیرد، به سمت مرگ دوید. یک اتّهام خودکشی تلویحی به امام حسین زد. یک نکته اینکه مشیّت خدا است، آدم نمیتواند از مشیّت خدا فرار کند، خدا خواسته بود هر چه او را نصیحت کردند که نرو، نمیدانیم چه شد چشم بسته با اسب تاخت و به سمت مرگ رفت. (نعوذ بالله من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا) گردن جبر انداخت. هر چه نصیحت میکردیم چرا گوش نمیکرد؟ گاهی پیش میآید، دیدید برخی تعریف میکنند میگویند نمیدانیم چه شد ماشین را برداشت هر چه گفتیم شب است، دیر وقت است، به خواب میروی، فردا صبح برو، سفر طولانی است، نمیدانیم چه شد سوار ماشین شد و به درّه افتاد. پناه بر خدا، به مشیّت فحش بدهید، چرا به یزید فحش میدهید؟! به قضا و قدر دشنام دهید. یزید عبدالله چه کار دارد؟! نمیدانیم چه شده بود مثل اینکه دست قدر حسین را به سمت مرگ کشاند. عبارت او دقیقاً همین است «عَجَّل حسینٌ قَدَرَه» حسین به سمت قضا و قدر خود دوید. ما گفتیم صبح برو، تاریک نباشد، مه نباشد، یک استراحتی کرده باشی، هر دو ساعت یک بار بایست از ماشین پیاده شو یک قدمی بزن. خسته بود ما هر چه گفتیم گوش نکرد و به درّه افتاد.
خواب و خاطره تعریف کردن منافق برای رسیدن به مقصودش
کلید واژهی سال گذشته و امسال ما این است منافق برای اینکه کارهای خود را به ثمر بنشاند نه آیه و نه روایت معتبر و نه برهان عقلی دارد. خواب و خاطره و قسم نقل میکند. اینجا یک خاطره تعریف کرد، گفت: بله یک روز من و پیغمبر بودیم، اتّفاقاً هیچ کس نبود، چون اگر خاطره را بقیّه شنیده باشد مچ او را میگیرند، میگویند آن چیزی که میگویی خلاف قرآن است، خلاف روایت است، خلاف عقل است، نمیشود. باید بگویی یک روز من و پیغمبر بودیم گفتم: یا رسول الله! بگذار دست تو را ببوسم و او نگذاشت. گفت: بله «قَالَ رسولُ الله» یادش بخیر آن روز پیغمبر گفت: «بِبَني هاشمٍ فُتِح وَ بِبَنِي هاشمٍ خُتِم» خیلی از منابع بنی امیّه از جمله البدایة و النهایة ابن کثیر این را نقل کرده است. یادش بخیر پیغمبر گفت: میدانید چیست این دین با بنی هاشم شروع شده، هر وقت هم بنی هاشم به سمت قدرت برود این دین تمام میشود. خوشبینانه یعنی اینکه این دین با پیغمبر شروع میشود، دیگر از بنی هاشم کسی حکومت را به دست نمیگیرد تا زمانی که مهدی موعود بیاید. آن وقت او میآید جهان را پر از عدل و داد میکند، قیامت میشود و دنیا تمام میشود. این خاطره را از پیامبر نقل میکند.
برای اینکه شما نگویید بعد از پیغمبر 25 سال درست است که امیر المؤمنین خانه نشست، ولی چند سالی به حکومت رسید، اگر قرار بود به بنی هاشم «خُتِم» همان حکومت امیر المؤمنین باید قیامت میشد -چون امیر المؤمنین از بنی هاشم است- امیر المؤمنین اوّلین هاشمی است که «وُلدَ مِن هَاشمی» یعنی پدر و مادر او از بنی هاشم هستند، بقیّه حتّی وجود مبارک مادر رسول الله از بنی هاشم نیست. پدر و مادر امیر المؤمنین از بنی هاشم هستند. اگر به بنی هاشم شروع میشود «فُتِح» به بنی هاشم تمام میشود «خُتِم». خاطرهای که نقل میکنی 20 سال قبل از کربلا باید همه چیز تمام میشد، خاطرهی تو مشکل دارد؛ لذا او مجبور است اینجا بگوید نخیر، حکومت به دست علیّ بن ابیطالب نرسید، حکومت علی فتنه بود. لذا من هم بیعت نکردم.
كارکرد خاطره ایجاد فضای جبرگرایانهی رسانهای
وقتی بنی امیه اواخر عمر او را ترور کرد، در بستر بیماری از سمی که بنی امیه به او داد، این همه از آنها دفاع کرد، در بستری بیماری بود آنجا گفت: بر هیچ چیزی اینقدر تأسّف نمیخورم که الآن تأسّف میخورم چرا آن سالی که فتنه شد، چند ماه در کشور فتنه بود، خطر نابودی نظام اسلامی بود، من از فئهی باغیّه دفاع کردم و با آنها نجنگیدم. وقتی حجّاج به او سم داده بود این را گفت.
پس یک خاطره هم درست کرد برای اینکه بگوید اين مسئله قضا و قدر است. شب میآمد، خوابش میآمد هر چه به او گفتند کربلا نرو، عقلا گفتند، مشاورها گفتند، نخبهها گفتند گوش نکرد و کشته شد، تازه پیغمبر هم گفته بود که اگر شما به سمت قدرت بروید اصلاً قیامت میشود. عرض کردم امیر المؤمنین به سمت قدرت رفت ولو فتنه حساب کنیم به سمت قدرت رفت. حالا خاطره بود، خاطره کارکرد حقیقتی ندارد، کارکرد خاطره این است که یک مدّتی فضای جبرگرایانه رسانههای زمان خودشان را مدیریت کند. این مرحلهی دوم است.
دفاع کردن عبدالله بن عمر از بنی امیه
مرحلهی سوم ای کاش ما به اندازهی عبدالله بن عمر که از بنی امیه دفاع کرده انصافاً از حق دفاع میکردیم. یعنی مرحلهی اوّل گفت: اصلاً حسین بن علی اشتباه کرده است، ناحق است (معاذ الله) مهدور الدم است. مرحلهی دوم کسی حق ندارد جملهای به یزید بگوید. چرا؟ برای اینکه مشیّت خدا بود. جملهی سوم اصلاً یزید نکشته است. شخص آمد که استفتاء کند، از شما سؤال میکنند مثلاً ادارهی ما روز عید غدیر عیدی داده است، باید خمس بدهم یا ندهم؟ نمیگوید اسم شما چیست؟ شمارهی ملّی خود را بگویید، کارمند کجا هستید؟ رتبهی شما چند است اینها را نمیگوید یا خمس دارد. او میگوید مقلّد کدام مرجع بزرگوار هستی؟ با هم بحث میکنند.
قاتل خواندن کوفیان در قتل امام حسین (سلام الله علیه) از سوی عالمان سوء
در صحیح بخاری، مسند احمد و جای دیگر آمده است یک نفر گفت: فقیه بزرگ مدینه شما هستید؟ گفت: بله بفرمایید. گفت: خون پشه نجس است؟ گفت: شما از کجا آمدی؟ گفت: از عراق. گفت: نه شهر خود را بگو. گفت: کوفه. گفت: از کدام قبیله هستی؟ چرا این همه جزئیات را پرسید؟ برای اینکه بعضی از قبایل در کوفه ناصبی بودند، نکند به آنها برگردد. از کجا هستی؟ عراق. کدام شهر؟ کوفه. کدام قبیله؟ مثلاً گفت: عبدالقیس. گفت: آنها شیعه هستند. گفت: خون پسر پیغمبر را ریختید، به روی خود نیاوردی حالا میگویی پشه نجس است یا نه؟ این کوفیان قدّار… شروع به کوبیدن کوفه کرد. خودشان دعوت کردند ما هر چه گفتیم نرو، آنها دروغگو هستند، خائن هستند، آن نامردها فریب زدند حالا به من میگوید خون پشه نجس است یا نه؟ یزید در این میان کارهای نیست، شیعیان دعوت کردند، خودشان هم کشتند. قیام حسین بن علی حرام است، امّا برای اینکه به یزید منتصب نشود جبر هم به میان آمد، کوفیان، داعیان، دعوت کنندگان کوفی هستند، قاتلین هم همان کوفیان هستند. یزید این وسط کارهای نبود، این هم مرحلهی سوم است.
احمقانه جلوه دادن قیام سیّد الشّهداء از سوی علمای منافق
مرحلهی چهارم تیر خلاص به قیام سیّد الشّهداء زد این بود قیام ابا عبدالله الحسین قیام احمقانه است. ابدا قابل پیروی کردن نیست. عرض کردیم خلاصهی چند شب را میگوییم که بحث را ادامه دهیم. موضوع کلّی بحث ما عالمان سوء و تخریب چهرهی سیّد الشّهداء است. اوّلین و مهمترین فرد، تأثیرگذارترین شخص شخصی به نام عبدالله پسر خلیفهی دوم است. آنها چه کردند؟
آمد چهار مرحله در نظر گرفت که هر کسی این چهار مرحله را به مرور باور کند ابدا به سمت قیام سیّد الشّهداء نمیرود. لذا گفت: حرام است، مشیّت و جبر بوده است، خود حسین هم (معاذ الله) به سمت جبر دویده است، اصلاً قاتلین کوفیان بودند. چهارمین مرحله این بود که این رفتار احمقانه بود.
در طول تاریخ فقهای طرفدار سلاطین جور دنبال این بود که تطهیر کنند.
حرام اعلام کردن ذکر مقتل حسین بر واعظان
برای مثال غزالی همان که در کتابهای ادبیات ما متأسّفانه خیلی از او تعریف شده است ابوحامد، حجّت الحق، حجّت الاسلام، محمّد بن محمّد غزالی حیات 55 و وفات 505 یعنی 450 به دنیا آمد، 505 مُرد که از افراد تأثیرگذار در تصرّف در اصول شافعی یکی از نخبگان است. میدانید کسی است که کتاب تهافت الفلاسفهی او اهل سنّت را هزار سال از فلسفه جدا کرد، آدم مهمی است. او میگوید: «یَحرُمُ عَلَی الواعِظ»[8] بر آخوندها حرام است «ذِکرُ و مَقتَلَ الحُسین» روضهخوانی حرام است. چرا؟ چون «یُهَیِّجُ النَّاس علی بُغضِ الصَّحابة» چون هر چه شما بگویید حرام است، بیخود قیام کرده است، قصّهی آن را برای مردم تعریف کنید، محبّت فطری مردم بغض یزید و امثال یزید در دل مردم رشد میدهد. لذا یک کار عمیقی شد که اسم او را نبرید، گریه نکنید یک نمونهی آن است. «یَحرُمُ عَلَی الواعِظ» بر واعظ ذکر مقتل حسین حرام است، روضه نخوانید چون مردم تهیج میشوند و از صحابه بیزار میشوند. حسین بن نمیر ملعون در واقعهای که منجنیق زدند، کعبه را آتش زد هم در قیام سیّد الشّهداء و قتل سیّد الشّهداء این آدم صحابه است. شبث بن ربعی صحابه است، اینها صحابه هستند آدم بیزار میشود. شبث بن ربعی بعد از کربلا مسجد خود را تجدید بنا کرده است. آدم از او بیزار میشود، صحابه هم برای آقایان خط قرمز است لذا برای واعظ حرام است که روضه بخواند.
عواملی که باعث دفاع عالمان سوء از یزید شد
مرحلهی چهارم این است که این قیام اساساً احمقانه در احمقانه است. چرا؟ برای اینکه از اوّل گفتند بیا بیعت کن، ما کاری با تو نداریم، هر چه بخواهی به تو میدهیم. کوچکتر از امام حسین، امام حسین صد هزار سکه، صد هزار سکه دادند تا آنها همراه شوند. حالا إنشاءالله عرض میکنم خطبهی خود سیّد الشّهداء در افشاگری علیه عالمان سوء فرموده را عرض میکنم که خود حضرت فرمود: عواملی که عالمان سوء از ظلم یزید دفاع میکنند چیست. خلاصه این است یا آنها را خریدند یا ترساندند. میگوید گفتیم بیا بیعت کن، هر چه بخواهی به تو میدهیم، آنجا بیعت نکرد به مکّه رفت و بیجهت اوضاع را آشفته کرد بعد از مکّه خارج شد، در راه عراق، در این مسیر 30، 40 نفر گفتند: آقا به کربلا نرو، به کوفه نرو آنها خائن هستند شما را میکشند. به حرف آدمهای نخبه، به حرف دلسوزان گوش نکرد آن شد که شد. حالا باقی ادامه دارد. لذا یک جریانی درست کردند چهار نفر به امام حسین گفتند: نرو. عدّهی زیادی که به امام حسین گفتند نرو، عبدالله بن عمر و بنی امیه دنبال این بودند که بگویند همهی نخبگان گفتند نرو، به حرف نخبگان گوش نکرد بعداً پشیمان شد.
به ودیعه گذاشتن ودایع نزد ام سلمه
میخواهیم یک نکتهای را عرض کنم و آن اینکه عدّهی زیادی از کسانی که به امام حسین گفتند نرو، کسانی بودند که امام حسین را قبول داشتند، نرو از جهت دلسوزی بود. مثال میزنم ام سلمه (سلام الله علیها) هم در روایات ما این روایت است و هم در اهل سنّت با اندک تغییری. میدانید با فضیلتترین همسر پیامبر (صلوات الله علیه) بعد از وجود مبارک خدیجهی کبری حضرت ام سلمه است. سیّد الشّهداء قبل از اینکه از مدینه خارج شوند ودایع امامت را سپردند، فرمودند: بعداً به پسرم علیّ بن الحسین تحویل بده؛ چون میدانستند در مسیر کربلا غارت میشود لذا آن ودایع امامت را… ام سلمه باید چه شخصیّتی است که امام حسین جرأت کند ودایع را پیش او به ودیعه بگذارد. پیش او رفتند و ودیعه گذاشتند.
باخبر بودن ام سلمه از سفر شهادت امام حسین (علیه السّلام)
جناب ام سلمه (سلام الله علیها) شروع به گریه کرد. گفت: پسرم من از این سفر خیلی میترسم، جدّ تو خیری تحذیر کرده است. فرمود: مادر جان! من خبر دارم این سفر، سفر شهادت است. گفت: تو با خبر هستی، از کجا میدانی؟! فرمود: از همان جایی که به شما آن قاروره را داده است. ام سلمه شروع به گریه کرد، گفت: بله یک روز جدّ شما خانهی ما بود –این روایت را هم اهل سنّت نقل کردند و هم اهل شیعه- شما خردسال بودید، روز زانوی ایشان نشسته بودید، داشت شما را میبوسید حالت وحی برای او پیش آمد، جبرئیل آمد دیدم پیغمبر به هم ریخت و شروع به گریه کرد. گفتم: یا رسول الله! چه شده است؟ گفت: جبرئیل خبر شهادت حسینم را به من داد و یک شیشهای داد که در آن شیشه تربت مقتل حسینم است، آن را به من ودیعه داده است. این تربت بعدها به شکل سرخ و خون رنگ در میآمد ام سلمه خبر داشت.
پیشگویی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) برای جلوگیری از تخریب ائمّه (علیهم السّلام)
ابن عباس شبیه این را به نحو دیگری پیام پیغمبر را به ما رسانده است. رسول الله چون میدانست تلبیس ابلیس صورت میگیرد، ائمّهی ما تخریب میشوند برای بعضی از موارد خاص یک پیشگوییهای خاص میکرد. همانطور که شنیدید برای زبیر این کار را انجام داد. وقتی امیر المؤمنین با زبیر در جمل مواجهه پیدا کرد و تنها شدند، فرمود: به یاد داری آن روزی که -چون زبیر ادّعا میکرد علی (علیه السّلام) ناحق است- با پیغمبر بودیم تو گفتی من علی را دوست دارم، پیغمبر فرمود: اگر تو علی را دوست داری این را به تو بگویم که تو روزی مقابل او شمشیر میکشی در حالی که تو ظالم هستی و تو باور نمیکردی، به یاد داری؟! امروز همان روز است، همین باعث شد که زبیر دیگر انگیزهی جنگ را از دست داد.
رسول الله خدمات فراوانی دارد، تدابیر نبوی برای حفظ اسلام متعدّد است فقط برای تبلیغ عادی حتّی غدیر که همه بشنوند، نه برای موارد خاص که ممکن است مردم نتوانند حق و باطل را تشخیص دهند موردهای خاصّی را برای آن روزها یادآوری میکرد کما اینکه در صفین شنیدید وجود مبارک عمار یاسر با آن کشته شدن و پیشگویی پیغمبر باعث معلوم شدن حق و باطل شد. یعنی رسول خدا فقط به دعوت عادی اکتفا نمیفرمود. این هم از آن موارد است، مردم فکر نمیکنند قیام ابا عبدالله الحسین حرام است، پیغمبر به ام سلمه، به ابن عباس، به دیگران، به ابو سعید خدری میفرماید: پسر من را مظلوم میکشند. حتّی داریم که انس بن حرث کاهلی که در یک نقلی فراموش کرده بود، سیّد الشّهداء حدیث را به یاد او آورد. در یک نقلی بیرون کوفه، در بیابانها نشسته بود خیمه زده بود، گفتند آقا پیر شدید دیوانه شدید، اینجا چه کار میکنید؟! میگفت: من از پیغمبر شنیدم سیّد شباب اهل الجنّة در این صحرا قیام خواهد کرد، هر کس او را یاری کند به غنیمت حقیقی در بهشت خواهد رسید. یعنی پیغمبر یادآوری میکرد.
تمنّا عدّهای به امام حسین برای نرفتن به جنگ
لذا یک عدّه از کسانی که به امام حسین میگفتند به کربلا نرو، آنها موافق حضرت بودند مثل ما که لحظهی وداع میگوییم تو را به خدا نرو، دوست نداریم با لحظهی فراق مواجهه شویم. تمنّی بود، تمنّا بود، ای کاش بود، نه مخالفت، نه اینکه بگویند خلاف عقل است. مثل اینکه به دخترش گفت: «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»[9]یعنی نه اینکه با پدر تو مخالف هستم، تو عاقل نیستی، من (معاذ الله) عاقل هستم، یعنی بیا برگردیم.
اینکه همسر یک رزمندهای، یک مجاهدی میگوید بیا و نرو. این بیا و نرو نه اینکه تو جهاد نمیکنی، تو ناحق هستی، بر باطل هستی؛ نه، نمیخواهد با این حقیقت مواجه شود، نمیخواهد این داغ را تحمّل کند. عدّهای مثل ابن عباس و عبدالله بن جعفر و ام سلمه با گریه میگفتند نرو، چون شهید میشوی و ما بیچاره میشویم، نه اینکه ما مخالف مسیر تو هستیم. گاهی احساس آدم دوست ندارد با یک چیزی مواجه شود.
استفاده از افراد غیر قابل اعتماد برای تخریب قیام سیّد الشّهداء
بله عدّهای هم مثل عبدالله بن عمر میگفتند آقا نرو. بنی امیه افرادی را تراشیدند، آدمهایی به امام حسین گفتند به کربلا نرو که ما نمیشناسیم چه کسانی هستند. برای اینکه جمعیّت مخالفین را بالا ببرند. مثلاً میگویند واقدی گفت: به کربلا نرو. میگوییم شما این واقدی را از کجا در آوردی؟ چون یک واقدی داریم که برای قرن 2 است، امام حسین سال 60 شهید شده است -مورّخ است- اگر بگویید این شخص او نیست، پس کیست؟ زمان امام حسین افرادی که صاحب نام هستند، یک لبوفروش نیامده به امام بگوید برو یا نرو، باید نخبهی سیاسی یا اجتماعی و دینی باشد یعنی یا باید از صحابه باشد یا از کبار تابعین. اسامی صحابه و کبار تابعین در کتب روایی اهل سنّت، کتب رجال ثبت و ضبط است؛ چون راوی هستند، باید بشناسیم راوی چه کسی است. آدمی که نمیشناسیم معلوم است او آدم کارایی نبوده است یا یک موهومی است یا یک لبوفروش است. آدم قابل اعتنایی نیست. یک تعداد اسم ناشناس هم ذکر کردند که آنها مثل واقدی آمدند گفتند به کربلا نرو. بعد میخواهند بگویند ببین همه میگویند نرو. اینها چه کسانی هستند؟!
دورهی امام حسین دورهای است که آدمهای قابل اعتنا یا صغار صحابه هستند یا کبار تابعین هستند. اهل سنّت کتب مهمی دارند که زندگی نامه و شخصیّت و قصّههای یک یک اینها را ذکر کرده است. پس آنها گفتند خیلی از عقلا گفتند نرو، در حالی که ما نمیدانیم آنها چه کسانی هستند؟ برای اینکه جمعیّت زیاد به ذهن برسد بگوییم امام حسین خلاف عقل مردم عمل کرده است.
فضایل حضرت زین العابدین (علیه السّلام)
یک نقلی امروز را روز شهادت زین العابدین (علیه الصّلاة و السّلام) میداند. یک موقع توفیق داشتیم یک سالی چند شب شخصیّت امام سجّاد را در این مسجد بحث کردیم یکی، دو مورد از فضایل ایشان را عرض میکنم که بتوانید توسّل کنید. وجود مبارک زین العابدین شخصیّتی است که در زمان حیات او نه محبّان حتّی دشمنانش بر کرامت او امید داشتند. آنقدر شبها به سنّت امیر المؤمنین در خانهی فقرا رفته بود و آنقدر مردم تجربه کرده بودند که اگر امروز گرفتار شوید شب یک ناشناسی میآید مشکل شما را حل میکند. لذا نقل کردند اگر یک کسی بیچارگی پیدا میکرد، مشکلی پیدا میکرد شب جلوی در میآمد و به انتظار میایستاد. یعنی آنقدر آن ناشناس شبهای مدینه را تجربه کرده بودند، جلوی در خانه منتظر او میایستادند. این فرد باید چقدر این عمل را تکرار کرده باشد که به چنین جایی برسد که کسی گرفتار میشد، فقر پیدا میکرد میگفت فردا إنشاءالله حل میکنم، امشب درست میشود. جلوی در میایستادند.
امن بودن خانهی امام سجّاد برای دشمنان آن حضرت
نقل کردند شبی که به شهادت رسید 100 خانه منتظر آن آشنای غریبه بودند که روبند زده بود، کسی او را نمیشناخت ولی آن شب نیامد گفتند: چه کسی امروز در مدینه از بین رفته است؟ گفتند: زین العابدین (علیه الصّلاة و السّلام) وفات کرده است. فهمیدند آن کسی که هر شب میآمد و امشب نیامده امام سجّاد (علیه السّلام) است. حتّی این امید را مروان داشت وقتی خطری در مدینه پیدا شد، همهی خانههای در واقعهی حرّه ناامن شد، گفتند فقط خانهی علیّ بن الحسین امن است خیلی تجاوزها و تعدّیها شد. 300 تا 400 نفر، هفت، هشت نقل متعدّد شیعه و سنّی داریم میگویند آنها دختران و زنان جوان خود را به امام سجّاد سپردند. مردم مدینهای که امام سجّاد فرمود: 20 خانواده از کل مکّه و مدینه ما را دوست ندارند. در واقعهی امام حسین، در واقعهی کوچهی بنی هاشم زهرای مرضیه آنها هیچ دفاعی نکردند، امّا حضرت سجّاد از اینها پذیرایی کرد. یکی از آن 300، 400 نفر همسر جوان مروان است، مروان همسر خود را به امام سپرد. تو که با دشمن خود اینطور رفتار میکنی، دوستان را کجا کنیم محروم.
بیتفاوت نبودن امام سجّاد نسبت به وضع مالی مردم
اگر یک وقت مشکلی پیدا میکرد، گاهی پیش میآمد وضع مالی حضرت به هم میریخت -وضع مالی حضرت خوب بود قبلاً توضیح دادیم و چطور بود- اگر وضع مالی حضرت به هم میخورد اطرافیان امام اجازه نمیدادند کسی اظهار عجز کند؛ چون امام تحمّل شنیدن نداشت. تازه آنها با دشمنان هستند، با مردمان مدینه هستند، با بیاعتناها هستند. یک وقت یک کسی گفت: یابن رسول الله! خیلی گرفتار هستم، خانوادهی من گرسنه هستند. وضع مالی حضرت خوب نبود. اینطور نقل کردند که حضرت روی خاک نشست و شروع به گریه کردند، تحمّل شنیدن درد را نداشت، توان مالی داشت پرداخت میکرد، نداشت مینشست گریه میکرد، بیتفاوت نبود.
مشکلات و سختیهای دوران امامت امام سجّاد (علیه السّلام)
کسی که با دشمنان اینگونه است شما ببینید این ایام که کاروان اسرا در مسیر کوفه است، این همه بیاحترام میشود این وجود مبارک چه کشیده است. میگویند وجود مبارک امام باقر (علیه السّلام) لحظات تغسیل پدرشان شروع به گریه کردند، گفتند: آقا چه شده است؟ فرمود: سه زخم بر بدن پدرم بود یکی پشت مبارکش زخم بود آنقدر که شبها کیسه این طرف و آن طرف برده بود. جای دیگر داریم یک نفر میگوید: شبی آقا را پیدا کردم، تعجّب کردم آقا کجا میرود، گفتم: آقا کجا میروید؟ میگوید دیدم کیسه از دست حضرت افتاد، صدا کرد من رفتم به حضرت کمک کنم، من را شناخت. فرمود: صدقه باید مخفیانه باشد. گفتم: آقا بگذارید من هم کمک بگیرم، فرمود: من این بار را به دوش میکشم که قیامت سبکبار شوم. آنقدر این آقا بزرگوار بود که خودش را ابدا نسبت به خدا طلبکار نمیدانست. امام باقر (علیه السّلام) فرمود: یکی پشت مبارک پدرم خیلی زخم بود از کیسههایی که این طرف و آن طرف برده بود. یکی پیشانی و زانوی پدرم زخم بود آنقدر که عبادت کرده بود. بعد فرمود: گردن و ران مبارک پدرم جای زنجیرهای 30 سال پیش هنوز بود.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصحیفة السّجادیة، ص 98.
[4]– مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج 25، ص 215.
[5]– بحار الأنوار، ج 44، ص 391.
[6]– همان، ص 326.
[7]– تاریخ دمشق لابن عساکر، ج 14، ص 203.
[8]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 10، ص 301.
[9]– بحار الأنوار، ج 45، ص 47.