شب یازدهم (شام غریبان) ماه محرم سال 95 حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «تولی و تبری» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
حبّ و بغض میان علم و ارتکاب عمل
این شبها بحث ما تولّی و تبرّی بود که در مقدّمه همین تولّی و تبرّی هم إنشاءالله امشب بحث را تمام میکنیم. یعنی وارد مسائل اعتقادی و فقهی آن نشدیم، فروع دارد، آنجا مفصّل است. عرض کردیم آن چیزی که درهی بین باور، علم، استدلال و ارتکاب به عمل است، آن چیزی که بین این دو است، حبّ و بغض ما است. حبّ و بغض ما است که باعث میشود که انسان عکس العمل نشان بدهد، قدرت ایجاد میکند و عرض کردیم که آنجا مؤمن تعریفی دارد؛
حبّ و بغض فی الله
حبّ و بغض باید فی الله باشد. حبّ و بغض نسبت به ما، نسبت به همدیگر واجب است نه فقط برای امیر المؤمنین و فرزندان ایشان، بیزاری از دشمنان خدا یا کسانی که متجاهر به یک گناه هستند یعنی علناً به یک گناهی مبادرت میکنند و به آن گناه شناخته میشوند. از آن گرفته تا خدایی ناکرده دشمنان خود اهل بیت (علیهم السّلام) انسان باید از اینها هم بیزار باشد.
دستور قرآن نسبت به نحوهی برخورد مؤمنان بادشمنان خدا
یکی از مباحثی که این اواخر داشتیم مطرح میکردیم که اعلام انزجار، اعلام بیزاری، عدم ابراز محبّت به دشمنان خدا بود، در سورهی ممتحنه است. عرض کردیم خدا میفرماید: مؤمنین نترسید از اینکه قدرت کفّار زیاد است، نامهی محرمانه بنویسید، قربان صدقه بروید «تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»[4]، «تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» پیام دوستی نفرستید. عرض کردیم این برای کسانی نیست که میخواهند خیانت بکنند، جامعهی اسلامی را نابود بکنند، چون خطاب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» است. کسی که زمان پیامبر مثلاً میخواهد اسلام را به کفّار لو بدهد، این که دیگر «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» نیست، این کافر است. خطاب این آیه ما هستیم. ما که ایمان آوردیم ولی دل ما محکم نیست. میبینی با یک کشور در حال ستیز هستی یا در حال رقابت هستی؛ بعد میگویی: نکند شکست بخورم، یک پیغام محبّتآمیز برای دشمنان خدا بفرستی. خدا از این هم نهی کرده است. معلوم است از این نهی کرده است به طریق اولی از آن اصلی که بروی لو بدهی و بخواهی خراب بکند از آن دیگر خیلی نهی کرده است این کوچکترین کار است. یعنی مؤمنها…
نهی قرآن از فرستادن پیغام دوستی برای دشمن خدا
حاطب بن ابی بلتعه یکی از اصحاب بود که در جنگ بدر شرکت کرده بود ولی وقتی احساس کرد این دفعه جمعیت کفّار زیاد است، او این نامه را فرستاده بود. عرض کردم نقلها مختلف است، یک نقل این است که این با یک کبوتری فرستاد بوده است، کبوتر برگشت آورد در مسجد و خلاصه امضای این را دیدند و این خیلی ضایع شد و عذرخواهی کرد و آیات نازل شد؛ این برای ما است. حق نداریم ابراز محبّت بکنیم.
علّت کوتاه نیامدن در برابر دشمنان از نظر قرآن
بعد هم یک نکتهای فرمود، فرمود: خیال نکنید اگر در برابر دشمنان خدا کوتاه بیایید، آنها به یک قدم یا دو قدم یا سه قدم راضی میشوند «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ».[5] جایی دیگر هم داریم «وَ لَنْ تَرْضى»[6] این یهودی و نصارا، دشمنان هرگز از تو راضی نمیشوند «حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» تا به دین آنها درنیایی تو را رها نمیکنند. خیال نکن یک پله کوتاه بیایی حل میشود، بگو یک امتیاز میدهیم، دو تا امتیاز میدهیم، سه تا امتیاز میدهیم او کوتاه نمیآید. تا کلاً ماهیت تو تغییر نکند، او کوتاه نمیآید. این کلام دو آیهی قرآن است؛ دیگر روایت هم نیست که بگویم صحیحه است یا نیست. این دیگر کلام خود خدا است.
حضرت ابراهیم و شیعیان خالص او اسوهی مؤمنان در برخورد با دشمنان
بعد از آن طرف -به ما فرمودند- آیهی 4 سورهی ممتحنه است. آیات سورهی ممتحنه راجع به ارتباط با دشمن است. همان بحث حبّ و بغض است حالا بخوانم این را متوجّه میشوید. در آیهی 4، سورهی مبارکهی ممتحنه فرمود: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ» خدا یک الگو، یک نقشه راه برای شما قرار داده است. اسوهی حسنه آن هم حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) «وَ الَّذينَ مَعَهُ» و آن کسانی که با ابراهیم بودند. این «مَعَهُ» به شیعیان خالص میگویند؛ کما اینکه آنجا هم در مورد پیغمبر ما میگوید: «وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[7] اگر نه صحابه و نمیدانم «إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ»[8] آنها دلالت روشنی بر همدلی ندارد. وقتی میگوید: «وَ الَّذينَ مَعَهُ» فراوان داریم همهی آنها را غرق کردیم، «فَأَنْجَيْناهُ»[9] آن پیغمبر را نجات دادیم. «وَ مَنْ مَعَهُ» این «وَ الَّذينَ مَعَهُ»[10] که در مورد حضرت ابراهیم آمده است، یعنی شیعیان خالص حضرت ابراهیم. اینها اسوهی شما هستند.
اعلام انزجار حضرت ابراهیم و شیعیان ایشان از دشمنان خدا
اینها چه کار کردند که ما همان کار را انجام بدهیم؟ «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ» به قوم خود، که قوم ایشان چه کسی بودند؟ بت پرست بودند. «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ» ما از شما بیزار کردیم، اعلام انزجار کرده است. ای مسلمانها اسوهی شما ابراهیم است. چه زمانی؟ «إِذْ» جواب شما است. زمانی که گفتند: «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ» یعنی اینکه گفتند: ما از این اعمال شما و از شما دشمنان خدا بیزار هستیم، همین بحث تولّی که ما این شبها داریم بحث میکنیم، اسوهی شما هستند، اعلام انزجار از دشمن خدا «وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ» و همینطور از بتهای شما «كَفَرْنا بِكُمْ» هر آدمی هم کافر است و هم مؤمن. ما به شما کافر هستیم به آن مرام شما ایمان نداریم.
عذاب الهی عداوت و دشمنی بین مسلمین
«بَدا بَيْنَنا» یعنی آشکار شد بین ما و شما «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ»، این شبها به یاد دارید مدام عداوت و بغضاء را برای شما میخواندیم. فرمود: باید بین شما محبّت باشد که چند شب بحث کردیم. اگر بخواهم یک قومی را عذاب بکنم، «فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»[11]؛ «أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»[12] بخواهم عذاب بکنم. شیطان هم بخواهد بیاید شما را بیچاره بکند «إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ»[13] شیطان هم بخواهد بیچاره بکند عداوت و بغضاء.
دستور قرآن نسبت به داشتن عداوت و بغضاء در مورد دشمنان خدا
حالا از این طرف یک دفعه دارد عداوت و بغضاء را تبلیغ میکند همان خدا؛ میگوید: اسوهی شما چه کسی است؟ حضرت ابراهیم با آن کسانی که با او همراه شدند. چه زمانی؟ آن موقعی که به قوم خود گفتند: ما از شما بیزار هستیم «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ»[14] دشمنی و بغض بین ما و شما آشکار شد. ای مسلمانها اسوهی شما حضرت ابراهیم است یعنی باید این کار را بکنید. نسبت به دشمنان خدا باید عداوت و بغضاء داشته باشید. آن شبی که من بسیار عصبانی شده بودم، برای این بود که یک نفر گفته بود: امام حسین با یزید میخواست با رفاقت مشکل خود را حل بکند. مشکل را حل بکند یک بحث است، با رفاقت دیگر انصافاً همهی سلولهای بدن میسوزد. این بهتان عظیم است.
ایمان آوردن دشمنان خدا تنها راه از بین رفتن دشمنی با آن ها
با دشمنان خدا تا چه زمانی باید دشمنی کرد؟ «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً» مگر اینکه آنها از آن حالت خود برگردند، مثلاً مسلمان بشوند یا برگردند. «أَبَداً» تا چه زمانی؟ «حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» تا برگردند و ایمان بیاورند.
اثرات حبّ و بغض شخصی در جامعه
دلم نمیآید که این حرف را نزم إنشاءالله که بد برداشت نشود؛ در این دههی محرم ما دو تا اتّفاق با هم افتاد؛ یکی از آنها همین بود که ما یک شب آمدیم و برای شما صحبت کردیم، این دو تا اتّفاق در جامعهی ما افتاد، این نشان داد وضع حبّ و بغضها چقدر میتواند خطرناک باشد، اگر فی الله نباشد. تلویزیون با یک مداحی مصاحبه کرد، یک آقا هم سخنرانی کرد. آن سخنران گفت که: امام حسین میخواست با رفاقت برود مشکل خود را با یزید حل بکند. از آن روزی که او این حرف را زده است که شب ششم محرم بوده است تا امروز یکی از هم حزبیهای او و احدی از بزرگان دین موضعگیری نکردند، بزرگان دین لابد خبر ندارند. چون یک عدّهای هستند به وقت میروند اینها را خبر میکنند. هنوز لازم ندیدند آنها را خبر بکنند که اعلام موضع بکنند. عدّهای اعلام موضع کردند، اعلام بیزاری از این حرف چرند کردند ولی عدّهای وارد میدان شدند و از ایشان دفاع کردند بدون اینکه وارد آن مغالطات علمی بشوند که چه مغالطاتی صورت گرفته است به صورت کلّی اعلام حمایت کردند. بعد همهی این جریان راجع به آقای مداح علیه او اعلام موضع کردند. یعنی آنجا لازم دانستند اعلام موضع بکنند. در حالت اوّل که به امام حسین توهین شد اعلام موضع نکردند.
آن آقا مداح چه گفته بود؟ حالا اینکه آقای مداح خوب است یا خوب نیست من کار ندارم، من طرفدار او هستم یا نیستم هم آن کسانی که من را میشناسند میدانند که نیستم. از او پرسیدند که آقا شما در مجالس خود دشنام میدهید؟ گفت که: امام حسین به عبیدالله گفت: یابن الدعی. سیل موضعگیری اتّفاق افتاد که ما امام حسینی که فحش بدهد را نمیخواهیم، امام حسین ما فحش نمیدهد. به امام حسین توهین شده است.
فتواهای مختلف نسبت به سبّ اهل سنّت
حالا من نکتهی آن را عرض میکنم که ببینید توهین شده است یا نشده است را چطور باید بفهمیم ولی شما را به سه سال پیش میبرم در بین کسانی که مسئلهی سبّ و شتم دشمنام را در فقه مطرح کردند تقریباً اکثر قریب به اتّفاق فقهای شیعه میگویند: دشنام به مؤمن حرام است، دشنام به غیر مؤمن را خیلی حرام نمیدانند، میگویند: غیر مؤمن حرمت ندارد که مبغوض خدا واقع بشود لذا حرام نیست. آن وقت آن سال این مسئله مطرح شد که خوب وقتی میگویید: دشنام به مؤمن حرام است به غیر مؤمن حرام نیست. مثلاً اهل سنّت این وسط چه میشوند؟ به مثلاً سماعة بن مهران اینها رواة ائمّه هستند، حسن بن علیّ فضّال از رواة ائمّه هستند ولی شیعهی اثنی عشری نیستند میشود به اینها ناسزا گفت؟ به اهل سنّت میشود ناسزا گفت؟ سه سال پیش دو تا نظر مطرح شد. یکی فتوای رهبر انقلاب بود که در درس خارج در سبّ مؤمن مبسوط بحث کرده است؛ آنجا گفتند: نه، وقتی عنوان عام ایمان در این مسائل، اهل سنّت را هم شامل میشود، لذا نمیشود دشنام داد. یکی هم یک آقای دیگری که یک جریانی است و به جریان شیرازی معروف است ایشان آنجا سخنرانی کرد گفت که: -حالا من بدون اینکه بخواهم ردّ و نقد بکنم، دارم توضیح میدهم ببینید سه سال پیش چه اتّفاقی افتاد کسی موضعگیری نکرد امروز موضعگیری کرده است که میخواهم به همین بحث حبّ و بغضی که داشتم برسم- گفت: اینها تلبیس ابلیس است، خدا در قرآن فحش داده است گفته است: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيمٍ»[15] امام حسین در کربلا فحش داده است، گفته است: یابن الدعی همین را گفت. امیر المؤمنین در فلانجا فحش داده است، چه کسی در فلانجا فحش داده است بعضی از آن فحشها را دیگر در منبر نمیشود گفت. یک عدّهای برای اینکه مسئلهی وحدت بین مسلمین را نمیخواستند تقویت بکنند و موضع نظام را نمیخواستند تقویت بکنند آنجا صلاح ندیدند که موضعگیری بکنند و موضع نگرفتند با اینکه فیلم این آقا پخش شد و گفت: نه تنها امام حسین که امیر المؤمنین و قرآن فحش دادند. یک نفر هم فتوا داده بود که نمیشود به اهل سنّت فحش داد.
علّت پدید آمدن حبّ و بغضهای حزبی و شخصی
این آقایان روشنفکر که بعضی از اینها سالها است که در حوزه درس میدهند، معمّم هستند. رگهای آنها آن روز باد نکرد از امام حسین دفاع بکنند که آقا یک کسی دارد میگوید: قرآن و امیر المؤمنین و امام حسین دارند فحش میدهند. گفتند: نه چون اگر این حرف را بزنیم موضع آن جریان فحاش و سبّاب تضعیف میشود، موضع جمهوری اسلامی تقویت میشود، لذا این را رها بکن. سه سال سکوت کردند. حالا یک مداحی از آن یک ساعت حرف آن آقا 30 ثانیهی آن را گفته است، او یک ساعت توضیح داد قرآن فحش داده است، چقدر مصداق آورد، مصداقهای امیر المؤمنین که اصلاً بعضی از آنها بالای 70، 80 سال است. جدی میگویم نمیشود ترجمه کرد. هیچ به روی خود نیاوردند بعد یکی دیگر که برای تیم آنها نبود، همان را گفت، یک قسمت کمی از آن راهم گفت، این را بارها شما شنیدید دیگر «وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ مِنَّا بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ الْمِلَّةِ [السَّلَّةِ] وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الدَّنِيئَة الذله»[16] این جمله معروف است دیگر. حالا نمیگویم اصلاً برای امام حسین است این جمله معروف است برای امام حسین است. شاید هر سال حداقل یک دفعه به گوش شما خورده است که آن غیر حلالزاده پسر غیر حلالزاده یعنی عبیدالله زیاد من را مجبور کرده است یا تسلیم بشوم یا شمشیر «هیهات من الذّله» این جملهی معروفی است به این هم کار نداریم که کار این آقای مداح خوب است یا نه در جلسات خود دشمنام میدهد یا نه، دشنام بد است یا نه به اینها کار ندارم؛ یکی از آن جملاتی که آن آقا که اینها صلاح ندیدند علیه آن موضعگیری بکنند، این یک جملهی آن را گفت، گفت: امام حسین در کربلا گفته است: یابن الدّعی همان «وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ» بعد شما میبینید موج اعتراضات است که آقا چرا امام حسین را بدنام میکنید؟
اثرات نبود حبّ و بغض فی الله
چرا حساسیّت شما موسمی است، هر وقت دوست داشته باشید دکمهی آن را میزنید شروع میکنید و بعد PUSE میزنید. خوب اگر قرار بود موضعگیری بکنید باید همان سه سال پیش موضعگیری میکردید که اصل مطلب مطرح شد، چرا هر وقت دل شما بخواهد موضعگیری میکنید؟ هر وقت دوست نداشته باشید آن را خاموش میکنید. کما اینکه الآن همزمان یکی گفته است امام حسین حاضر بوده است با یزید رفاقت بکند که الآن خود همان آن آقایی که این حرف را زده است فردا شب گفته است: من بخواهم امام حسین را معرّفی بکنم، قرآن را معرّفی میکنم چون امام عینیّت قرآن است. ما هم میگوییم این را قبول داریم، امامی که عینیّت قرآن است الآن قرآن چه گفته است؟ «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً» و آیات فراوان دیگری. چرا اعلام موضع نمیکنید؟ اینجا لازم نیست همتیمی ما است. آنجا اگر موضعگیری بکنید یک نفر تقویت میشود رها کن. اینجا حالا یک مداح یک حرفی زده است، حالا مداح که مثل این آقا استاد درس خارج نیست، یعنی سطح مقابل با او متفاوت است، با سطح مقابل، با یک کسی که میخواهد از لحاظ علمی بحث بکند. بعد هم جملهی اضافی –من نمیگویم درست گفته است- جملهی او این بوده است که امام حسین در کربلا این جمله را گفته است، این جملهی معروفی است. چه اتّفاقی افتاد که یک دفعه سر و صدا شد؟ خوب پاسخ باید بگویی، نخیر، آن جملهای که در تاریخ ذکر شده است و جملات مشابه آن به این دلیل باطل است. اینجا که حزب من اقتضا میکند دشنام به عبیدالله زیاد را برنمیتابم، سه سال پیش که حزب من اقتضا میکرد، دشنام به کلّ اهل سنّت را هیچ چیزی نمیگویم. این یک بام و دو هوا چه زمانی اتّفاق میافتد؟ برای وقتی است که حبّ و بغض آدم تنظیم نشده باشد. اگر حبّ و بغض فی الله است، برادر من حرف بزند، پدر من حرف بزند، دوست من حرف بزند یا دشمن من حقّ و باطل آن را نگاه میکنم و موضعگیری میکنم. امّا اگر قرار باشد بگویم چه کسی گفته است؟ این که بچّهی خواهر من است، این که هیچ. سه سال پیش یک نفر یک ساعت صحبت کرده است راجع به این موضوع، دهها جمله مثل این را گفته است که بعضی از آنها را نمیشود ترجمه کرد، شما بعد از سه سال به یاد آوردید که ای وای گفتند: امام حسین فحش داده است. این همان است که اگر ما دقّت نکنیم زمین میخوریم.
اثر سوء تحت تأثیر دستور نفس قرار گرفتن
یعنی همهی بدبختی ما برای وقتی است که حبّ و بغض تنظیم نشود، عقربهی آن حق نباشد، عقربهی آن دل من باشد. من اگر خود را محور قرار بدهم، هر کجا بروم محور با من تغییر میکند. بعضی از دستگاه مختّصات محور آنها ثابت است مثل دکارتیها، محور بعضیها تغییر میکند محور اینها با خودشان تغییر میکند. هر کجا میروند محور با اینها حرکت میکند. لذا الآن که من اینجا هستم حق اینجا است، به آنجا بروم حق آنجا است و شما تکان نمیخوری من جا به جا میشوم شما از حق انحراف پیدا میکنی. گاهی دوست داریم موضعگیری میکنیم، گاهی دوست نداریم موضعگیری نمیکنیم. در حالی که یک اتّفاق است، یک مسئله است. اگر حبّ و بغض فی الله نباشد، نفسی باشد این شکلی میشود و هر چه آدم در دین کار بکند خطرناکتر میشود. هر چه باسوادتر خطرناکتر. وقتی که نفس قرار است عمل بکند و نه الله دستور بدهد. سنایی میگوید:
چو علم آموختی از علم آنگه ترس کاندر شب. چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
اینجا هر چه عالمتر خطرناکتر، چرا؟ چون برای او دین هم درست میکند.
بیمانندی یوم الحسین
نمونهی بارز آن یکی از گریههای امام سجّاد برای پدر خود و امام مجتبی چه بود؟ میگفتند که: یکی با فعل ماضی، یکی با فعل مضارع امام سجّاد اینطور فرمود: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام)»[17] هیچ روزی مثل روز سیّد الشّهداء نبود. یوم الحسین اسم زیبایی است که الآن در زبان انگلیسی هم راجع به عاشورا از روز حسین استفاده میکنند؛ در ادبیات دینی ما هم روز حسین است، انصافاً روز جاودانهی اباعبدالله الحسین است. «لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام)» از یک جهت هیچ روزی مثل روز حسین اباعبدالله الحسین نیست. یعنی آن فاجعه که آن شخصیت عظیم الشّأن آنطور به او ظلم بشود تا قیامت اتّفاق نخواهد افتاد البتّه راه او ادامه دارد. «ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ» 30 هزار نفر او را احاطه کردند «كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» اینها قربة الی الله امام حسین را کشتند نه امام حسین را کشتند.
نقش حبّ و بغض در به شهادت رساندن امام حسین (علیه السّلام)
این همان است که حبّ و بغض کار میکند. فقهای زمان بنی امیّه با بنی امیّه تبانی کردند، قیام سیّد الشّهداء را حرام اعلام کردند. از جمله عبدالله پسر خلیفهی دوم. لذا سیّد الشّهداء در کربلا یک گلهای کرد فرمود: آن شمشیری را که ما برای نابود کردن دشمنان خود و شما درست کرده بودیم، یعنی دین آورده بود که مبارزه با ظلم بود، آن را علیه ما دارید استفاده میکنید. یعنی داری از دین سوء استفاده میکنی. آیه را داری تطبیق به حسین بن علی میکنی.
ضرر عالم فاسد برای دین
اگر عالم خدایی ناکرده کسی که علم دارد یا کلاً در هر زمینهای آدمی که علم دارد میتواند مثلاً فرض کنید برنامهنویسی کامپیوتری بکند، میتواند برود حساب یک عدّهی زیادی… جیببر باید تک تک برود کیفها را بدزد، آن یک دفعه حساب پنج هزار نفر را خالی میکند. اگر صاحب علم نفس خود را اینجا تربیت نکرده باشد که حبّ و بغضهای او تنظیم نشده باشد، ضربهی سختتری به دین میزند.«إذا فَسَدَ العَالِم، فَسَدَ العَالَم»[18] آدم عادی اینقدر نمیتواند مردم را گمراه بکند اصلاً اینقدر او را قبول ندارند کلاً آدمهایی که ظاهری دینی دارند، تهمت بزنند مردم باور میکنند، این آقا نماز شب خوان است، ریش او دراز است. باورپذیرتر است، اهل دروغ نیست، نماز شبخوان است. لذا خدایی ناکرده یکی ظاهر دینی داشته باشد ولی نفس خود را تربیت نکرده باشد، عالم باشد ضربهی محکمترین به دین میزند.
استفاده از شرع پیامبر برای تطهیر یزید در واقعهی کربلا
یزید میکشد جرأت ندارد دفاع بکند، تا اطراف او را میگیرند میگوید: عبیدالله کشت، من نمیخواستم بکشم. یعنی نمیتواند از غلطی که کرده است دفاع بکند، ولی آن که در مسند فقه نشسته است و میخواهد بنی امیّه را ترویج بکند، میگوید: کشت خوب کرد کشت، دستور پیغمبر بود که بکشید. شما اگر هم نکشتید اشتباه کردید. صراحت کلام ابن العربی مالکی این است: «قَتَلوهُ» کشتند او را «علی منهاج» فقهی که رسول الله دستور داده بود. مثل اینکه شما بگویید: قاتل اگر ولیّ دم هم قصاص بخواهد، دین دستور قصاص داده است به ما چه ربطی داده است، تقصیر ما نیست، دین گفته است، یقهی دین را بروید بگیرید. برای چه یزید را محکوم میکنید، پیغمبر گفته است او را بکشید. میبینید اتّهام را از روی یزید برمیدارد و روی شرع رسول الله میگذارد. برای اینکه بنی امیّه را تطهیر بکند.
بازیهای خطرناک حزبی با دین
بازیهای حزبی خیلی خطرناک است. چون به آدم یاد میدهد که موضعگیری او وقتی باشد که به تیم او ضرر نخورد. یعنی حق را نابود میکند. وقتی موضع میگیرد که همهی جوانب ان را بررسی میکند آسیبی به حزب من نمیخورد، نمیگوید: آسیب به حق نخورد، آسیب به ما نخورد. لذا امام حسین هم وسط بیاید محاسبه میکند چه زمانی موضعگیری بکنم، چه زمانی بکنم. دو تا اتّفاق بمب خبری مباحث امام حسین بوده است؛ تازه یکی از آنها سه سال پیش تکرار شده است، این دفعه یک سایهی کم رنگی از آن سه سال پیش است روی این موضع میگیرد و روی آن یکی موضع نمیگیرد. چون اینجا موضع بگیرد، کسی را تضعیف کرده است که برای حزب آنها نیست. در بچّههای تیم ما نیست. آن یکی برای بچّههای تیم خود ما است. لذا در مورد این سکوت میکند و در مورد آن موضع میگیرد. پنج جلد قرآن هم بود به جای یک جلد همهی آن را هم حفظ بود، فرقی نمیکرد. چرا؟ چون دنبال این است که این قرآن را علیه حزب حریف تطبیق بکند، مرگ خوب است برای همسایه برای ما که نیست. برای خود ما مصلحت نیست که ما اعلام موضع بکنیم. مصلحت نیست که بگوییم این حرف چرند چه بود زدی؟ نمیدانیم. ما تضعیف میشویم. برعکس آن را تقویت میکنند. هر شب با یکی سلفی میگیرد و پخش میکند که بگوید بقیه هم این حرفی را که من زدم قبول دارند.
اینها را باید دقّت بکنیم برای اینکه چند ماه دیگر دوباره انتخابات است. دین ما را تاخت و تاز با آن نکنند. سر اینکه یک نفر میخواهد رئیس جمهور بشود یا آن یکی میخواهد رئیس جمهور بشود. ما این وسط دین خود را خلاصه آبکش برای اینکه… متأسّفانه دین فعلاً وسیلهی تاخت و تاز است. جادهی چهار بانده شده است و از روی آن عبور و مرور میکنند.
مشّخص شدن ملاک دشمنی توسّط خدا
بعد دوباره قرآن کریم من یکی دو تا خط را عبور کردم چون وقت نیست فرمود: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[19] دوباره تکرار میکند. قرآن، قرآن است نیاز نیست تکرار بکند. دوباره میگوید: اینها اسوه هستند. این کسانی که گفتم اسوه هستند. یعنی با دشمن اعلام بکن، نه با هم تیمی و مقابل خود. ملاک دشمنی را دین مشخّص میکند نه اینکه… مثل آن بندهی خدا بود، آن طرف دنیا میگفت که: ما با تروریزم مبارزه میکنیم، هر کسی با ما مخالف است پس تروریست است. این از همان گروهی است که محور مختّصاتش با خود او در حال حرکت است. میگفت هر کسی با ما دشمن است، پس تروریست است. چون ما با تروریست مبارزه میکنیم. دشمنهای ما تروریست میشوند. باید آنها را تحریم بکنیم چه کار بکنیم.
به وجود آمدن الفت به مسلمین به وسیلهی اسلام
دو آیهی دیگر را محضر شما بخوانم یک آیه را هم اشاره بکنم بعد بحث را همینجا نگه بدارم. در آیهی مبارکهی 7 میفرماید: چه بسا خدا با ایمان آوردن آن گروه بین شما و آنها دشمنی را تبدیل به مؤدّت بکند. قرآن را نگاه بکنید، چند مرتبه میفرماید: «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»[20] میگوید: شما زمان جاهلیّت جگر سفید همدیگر را آبپز میکردید و میخوردید، هنوز هم در بعضی از شهرهای ما است، مثلاً ششصد سال پیش قاتل یکی زده است پسر یکی از آن قبیله را کشته است. آنها شبها کمین میگذارند، یکی از اینها را میدزدند و میکشند، بعد اینها میرفتند کمین میگذاشتند، یکی از آنها را… در کشور خود ما هم است بروید در بعضی مناطق اشاره به جهت خاصّی نمیکنم. پس هنوز هم جاری است، حالا گاهی اینها را دستگیر میکنند و میترسند. در جاهلیّت هم همین است.
جهتدار شدن حبّ و بغضها توسّط خدا
یکی از نعمتهای خدا که در سر مردم حجاز زده است این است میگوید: شما نمیفهمیدید که «يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ»[21] چه زمانی یک دفعه شما را میبرند. مثل این آفتاب پرست که زبان او بیرون میآید درجا میزند، طرف داشت رد میشد، یک دفعه روی هوا او را میزدند، او را یک لقمهی چپ میکردند که این به آن در. این برای آن شش سال پیش که بچّهی ما را زده بودی. حالا این نبود، چون یک پسر از قبیلهی ما کشتید، یک پسر از قبیلهی شما… قبیله چند هزار نفر است، اصلاً شاید این دو تا هیچ ربطی به هم نداشته باشند. خدا آمد «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»[22] برادری درست کرد، یعنی آمد به حبّ و بغض جهت داد. فی الله، قبیله چیست.
از بین بردن تعلّقات قبیلگی توسّط اسلام
دیروز صبح در یک محلهای از محلّههای قدیمی حومهی تهران بودم، نمیگویم کدام سمت، دیدم پیام تلگرامی… پنج تا محلّه آنجا دارند! حالا کلاً دو نفر و نصفی جمعیت دارند پنج تا محلّه دارند! این پنج تا محله با هم در همه چیز رقابت دارند، این اگر مثلاً پانصد تا غذا بدهد، آن یکی ششصد تا غذا میدهد. امام حسین نیست، باید پوز این را بزند. این چراغانی بکند، او بیشتر میکند. این اگر برقصد آن بیشتر… یعنی با هم تنظیم میشوند. بعد دیدم یک پیغام صوتی بین آنها پخش است. گفتم: این چیست؟ Play کرد مثلاً یکی از پولدارهای یکی از محلّهها گفته بود که: ای اهالی مثلاً فرض کنید بر آداب و رسوم محلگی خود پای بفشارید و با تمام توان تا پای جان در راه مثلاً سنّتهای محلهی چهار پلاک 16، مثلاً بررهی سفلی… این چرندیات چیست؟! طرف از تلگرام که وسیلهی دوران مدرنیته و پست مدرنیته است استفاده میکند که همان حرفهایی که آن سوسمار خور میزند، بزند. یعنی چه؟ آداب و رسوم محلّهی الف، کوچه پنجم اینها چیست؟ اسلام آمده است همینها را از بین ببرد. لباس مشکی هم به تن میکند. در محرم بیانیهی محرمیّهی آقا بود.
اثرات تنظیم نبودن حبّ و بغض
حالا ببینید چقدر با امام حسین فاصله است. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ»[23] نگفت: «علی ترون ان الحقی» که به نفع حزب ما است «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ» نمیبینید به حق عمل نمیشود. «وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْه» باطل دارد اجرا میشود. اگر حبّ و بغض ما تنظیم نشود حقّ و باطلی نمیماند همه چیز از بین میرود، چون همه چیز میخورد… ما یک عینک میزنیم ببینیم اوّل چه چیزی از آن برای ما است، چه چیزی از آن برای ما نیست، جدا میکنیم بعداً آن چیزهایی که برای ما نیست نگاه میکنیم که چه چیزی از آن خوب است و چه چیزی از آن بد است، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. بله خداوند «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»[24] ولی با جهت دادن.
دستور قرآن به رفتار با عدل و انصاف با کسی که دشمن دین نیستند
آیهی 8، سورهی ممتحنه. چون این دو آیهی سورهی ممتحنه خیلی مهم است و برای مسائل روز مفید است فقط ترجمهی توضیحی میدهم. «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ» خدا نهی نمیکند شما را از کسانی که با شما در دین شما نجنگیدند، دشمن دین شما نیستند. «وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ» و شما را از خانههای شما بیرون نکردند. یکی بود که شب گذشته سوئیس را دوست داشت. میگفت: سوئیس اینطور است حالا من به مصداق آن کار ندارم هر که اینطور است. یعنی مسلمان نیست، مؤمن نیست ولی با دین شما نجنگیده است شما از خانهی خود بیرون نکرده است که «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» اشکالی ندارد با آنها با انصاف و عدل و نیکی رفتار بکنید، با آنها. با اینها میشود به عدل و انصاف و نیکی رفتار کرد. کسانی که شما را از خانههای خود بیرون نکردند، دشمن دین شما نیستند. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» البتّه اینجا یک شرطی گذاشته است که در معاملات شما، آنها به شما مسلّط نشوند. شما حق را رعایت بکنید، انصاف را رعایت بکنید.
دستور امیر المؤمنین (علیه السّلام) در مورد نوع رفتار با بتپرستان فارس
نمونهی این کجا است؟ نمونهی آن همین است که امیرالؤمنین به زیاد بن ابیه نامه نوشت که شنیدم که با این دهقانها، دهقانها یک سری ایرانی بودند، کشاورز بودند. اینها مثلاً فرض بفرمایید زمان همان هخامنشیان بت پرست بودند، نمیدانم مشرک بودند، هر دینی که داشتند همان دین را داشتند هنوز ایمان نیاورده بودند؛ زیاد آنجا فرماندهی فارس بود، فارس و شیرازی فعلی، امیر المؤمنین به او نامه نوشت -در نهج البلاغه است- شنیدم که با این دهقانان تند رفتار میکنی، با خشونت رفتار میکنی اگر تکرار بکنی تو را مجازات میکنم. با انصاف رفتار بکن. بعد فرمود: امّا نمیگویم خیلی هم با آنها نرم برخورد بکن، چون دشمن خدا هستند. بله الآن در موضع جنگ با شما نیستند، من هم میگویم با آنها با انصاف رفتار بکن. نامهی امیر المؤمنین کأنّ ترجمهی مصداقی همین آیه است. با آنها با انصاف رفتار بکن، ولی نمیخواهد قربان صدقهی آنها بروی. این تازه راجع به چه کسانی است؟ راجع به کسانی است «لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ» با دین شما نجنگیدند، شما را از خانههای خود بیرون نکردند، با اینها با انصاف رفتار بکنید، ابراز محبّت نکنید. امیر المؤمنین که اینقدر مهربان است، معروف است میفرماید -نهج البلاغه را نگاه بکنید- با آنها مهربان نباش ولی با انصاف و عدالت رفتار بکن. یعنی نمیشود به دشمن خدا محبّت کرد، بله ظلم نباید کرد. یعنی مرز خود را حفظ بکن ولی ظلم نکن. چون کاری به تو ندارد، با تو نجنگیده است، برای چه میخواهی به او ظلم بکنی؟ ولی نمیشود با او دوستی بکنی. این شبها اینقدر تکرار کردیم دیگر نمیگویم او میخواهد حبّ و بغض ما را مدیریّت کند.
دستور قرآن نسبت به یاری کردن مسلمان مظلوم در سراسر جهان
امّا آیهی آخر که آیهی 9، سورهی ممتحنه باشد «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ» با «إِنَّما» میگوید: خدا از این نهی کرده است. از چه چیزی نهی کرده است؟ «عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ» کسانی که دشمن دین شما هستند. مثلاً اگر آن نیجریهای که با آن شیخ و آن مردم رفتار آنطور داشت به خاطر تشیّع آنها باشد، نباید برای حزب سیاسی، دعوای حزبی باشد، نمیدانم امّا اگر به خاطر تشیّع آنها با آنها جنگید این میشود «قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ» به این نگاه بکنید قرآن چه میفرماید: «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ» بعد هم گفتیم «أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ» میگوید: ما را که نه، میگوید: آقا نیجریه با شما فرقی نمیکند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ»[25] به یاد دارید مرز چه کاره است. زکزاکی برادر من بوده است. با برادر من فرقی نمیکند. در منطق دینی که ما با هم بحث کردیم، هیچ فرقی بین بچّهی پدر و مادر من با آن زکزاکی نمیگذارد میگوید، مؤمن مؤمن است «بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ». شما الآن میخواهید دشمنان دین را بشناسید نباید بگویید به محلهی ما ظلم کرده است یا نه، حسینیهی آنها را آن سر دنیا خراب کردند، مثل اینکه حسینیهی ما را خراب کردند.
ترسیم روابط بین الملل مسلمین توسّط قرآن
«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ»[26] اینها که با شما دشمنی کردند «أَنْ تَوَلَّوْهُمْ» حقّ دوستی با اینها ندارید. «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» اگر کسی بخواهد با اینها دوستی بکند، ظالم است. یک جای دیگر میفرماید: از آنها است. بدانید که این با خود آنها است. روابط بین الملل ما را قرآن به خوبی ترسیم کرده است، خط کشی کرده است، ببین در کدام یک از این حیطهها قرار میگیرد با او رفتار بکن. خیلی هم واضح است. پیشنهاد میکنم سورهی ممتحنه را دوستانی که اهل مطالعه هستند با دقّت به آن در این موضوع رجوع بکنند. بعد از آن هم مطالب مهمّی بود که دیگر فرصت نشد عرض بکنم.
(روضهخوانی)
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.
[4]– سورهی ممتحنه، آیه 1.
[5]– همان، آیه 2.
[6]– سورهی بقره، آیه 120.
[7]– سورهی فتح، آیه 29.
[8]– سورهی توبه، آیه 40.
[9]– سورهی شعراء، آیه 119.
[10]– سورهی ممتحنه، آیه 4.
[11]– سورهی مائده، آیه 14.
[12]– همان، آیه 64.
[13]– همان، آیه 91.
[14]– سورهی ممتحنه، آیه 4.
[15]– سورهی قلم، آیه 13.
[16]– تحف العقول، ص 241.
[17]– الأمالي (للصدوق)، ص 462.
[18]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 186.
[19]– سورهی ممتحنه، آیه 6.
[20]– سورهی آل عمران، آیه 3.
[21]– سورهی انفال، آیه 26.
[22]– سورهی آل عمران، آیه 3.
[23]– تحف العقول، ص 245.
[24]– سورهی آل عمران، آیه 3.
[25]– الكافي، ج 2، ص 165.
[26]– سورهی ممتحنه، آیه 9.