حجت الاسلام کاشانی روز تاسوعای حسینی مورخ 20 مهر 1395، محضر آیت الله باقری کنی به «شرح زیارت حضرت عباس علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي»[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
اوصاف حیرت انگیز از امام صادق (علیه السّلام) در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)
وجود مبارک قمر منیر بنی هاشم (روحی له الفداء) شباهتهای زیادی به پدر بزرگوار خود دارند. در زیارتنامهای که طرق متعدّد دارد و من سعی میکنم اگر بشود و روزی من باشد بیشتر آن را امروز بخوانم و ترجمه بکنم سند آن هم صحیح است، الحمدلله در مفاتیح هم موجود است، هم سند معتبر در کامل الزّیارات دارد هم سند صحیح در تهذیب شیخ طوسی دارد، هم شیخ مفید در المزار آورده است. اوصافی که امام صادق (صلوات الله علیه) در مورد قمر منیر بنی هاشم دارند حیرت انگیز است.
حضرت عبّاس نعمت عظمای خدا بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
واین از قدیم الایام مطرح بوده است که در بین شهدای کربلا چه کسی ویژگیهای منحصر به فرد دارد. از ویژگیهای قمر منیر بنی هاشم (صلوات الله علیه) -که اگر همین را میخواستم بحث بکنم، موضوع بحث قرار بدهم که سال گذشته یکی دو جا راجع به آن گفتگو کردیم؛ خود آن یک منبر لازم دارد- این است که وجود ایشان نعمت عظمای خدا بر حضرت سیّد الشّهداء بود.
شمارش نعمتهای خدا بر حضرت موسی در قرآن
وصافی که قرآن کریم دربارهی عظمت حضرت هارون دارند؛ قرآن کریم قصّه نیست که ما قصّهای را نقل بکنیم و بخوانیم و بشنویم و بعد هم بگوییم که خوب به ما ربطی ندارد. یک مختصر آن را به عنوان مقدّمهی عرض خود عرض میکنم. قرآن کریم وقتی برای حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) منّتهای خود را برمیشمرد، یعنی خدا به حضرت موسی ابتدا نعماتی دادند، نعمات را میشمارند. میفرماید: آن زمانی -که این آیات سورهی مبارکهی طه است- که حضرت موسی با اهل خود راه افتادند و راه را گم کردند و بعد فرمود که: صبر کنید، من بروم یک قبسی بیاورم «أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً»[4] یا از یکی راه را بپرسم، آنجا رفت و او را صدا زدند که، ندا آمد که ای موسی «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى»[5] تو به نبوّت برگزیده شدی. خوب این نعمت مهمّی است. بعد هم دستوراتی آمد «إِنَّني أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري * إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ»[6] توحید آمد و عبادت توحید که نماز باشد و بعد هم معاد. بعد هم دستور دادند که خوب حالا که به وحی هم مجهّز شدی «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»[7] به سراغ فرعون برو او طغیان کرده است.
درخواستهای حضرت موسی از خدا بعد از رسیدن به نبوّت
وجود مبارک –خلاصه میکنم- موسی با اینکه وحی داشت و قاعدتاً نبی عصمت دارد، محضر حضرت حق عرض کرد که این کافی نیست، من توان مبارزه با فرعون را ندارم. شروع به دعا کردن کرد؛ از این به بعد پیغمبری دارد از حضرت حق درخواست میکند. با اینکه عصمت داشت، با اینکه وحی داشت. یعنی هم مجهّز به علم بود، هم مجهّز به عصمت بود. عرض کرد که خدایا من یک سری خواسته دارم، شرح صدر میخواهم، زبان من گویا بشود، نافذ باشد. «وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي * هارُونَ أَخي * اشْدُدْ بِهِ أَزْري»[8] هارون هم باید بیاید که وزیر من باشد، زیر بار برود، پشت من به او گرم باشد.
تعریف منّت در قرآن
که چه کار بکنیم؟ «كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثيراً * وَ نَذْكُرَكَ كَثيراً»[9] بتوانیم ذکر تو را بلند بکنیم. خداوند اینجا به او میفرماید که: «قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى»[10] همهی عطایای تو را به تو پرداختیم، هر چه خواستی به تو دادیم. بعد میفرماید: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى»[11] ما قبلاً هم به تو منّت دادیم، منّت در ادبیات قرآنی به معنای نعمت عظما است. سوپر نعمت است، نعمت ویژه است.
منّت خدا بر موسی در هنگام تولّد ایشان
کدام یک از این دعاهای حضرت موسی، کدام یک از این عطایایی که خداوند به حضرت موسی داده است و دعاهای حضرت موسی اینها ویژه است منّت است؟ کدام یک؟ شرح صدر منّت است؟ نفوذ کلام منّت است؟ خود خداوند یکی از این نعمتها را اینجا تصریح میکند؛ میفرماید: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى» قبلاً هم یک بار منّت بر سر تو گذاشتیم. چه وقت؟ آنجایی که اعجاز شد. فرعون میخواست تو را بکشد، به مادر تو وحی کردیم که: «أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ» او را در رودخانه بینداز و او را در رودخانه انداخت و تو را در کاخ دشمن تو بزرگ کردیم، خوب این معجزه بود. محبّت تو را به دل فرعون انداختم که به فرعون هم میخواهم بگویم که تو هیچ چیزی نیستی. فرعونی که میخواست حضرت موسی را بکشد، ناخواسته او را بزرگ کرد و خوب این منّت.
هارون نعمت عظمای خداوند بر حضرت موسی
این عبارت حضرت حق که بار دیگر به تو منّت میگذاریم یعنی چه؟ میشود حدس زد که یک منّت هم خود نبوّت است، یعنی نبوّت خیلی نعمت عظیمی است. از بین ادعیهای که حضرت موسی کرد، کدام یک منّت است که در پاسخ به خواستهی او میفرماید: باشد به تو دادیم، از این نعمتهای ویژه قبلاً هم به تو داده بودیم. یعنی کنار نبوّت و آن معجزهی ابتدای تولّد تو، یک دیگر هم ما یک نعمت ویژه به تو میدهیم. ظاهراً آیهی 50 سورهی شعراء اینطور است که: یاد کن موسی را! راجع به چه چیز موسی؟ آن موقعی که او را به نبوّت برگزیدیم. بعد در بین همهی این نعماتی که خدا اینجا داده است، آنجا یک مورد آن را ذکر میکند میفرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا»[12] وقتی به پیغمبری برگزیدیم خیلی خواسته داشت من همهی آنها را هم دادم ولی خدا آنجایی که دارد جمعبندی میکند مهمترین خواسته را میگوید. مثل اینکه به شما بگویند: کادو آوردند و دادند. پنج میلیون و سه هزار تومان. میگویید: چقدر پول جمع شده است. میگوید: پنج میلیون دیگر سه هزار تومان را نمیگوید. در بین آن همه ادعیه و خواستهها و برآورده شدن آن خداوند علی اعلی وقتی خلاصهگیری میکند، میفرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا» از رحمت خود برادر او هارون را فرستادیم. یعنی وجود هارون برای حضرت موسی منّت است. نعمت عظمای برای شخص حضرت موسی است.
علّت نعمت عظما بودن حضرت هارون برای حضرت موسی
هارون چه کار میکرده است؟ باز در آیات قرآن کریم، در آیات مبارکات قرآن کریم داریم که وقتی حضرت موسی (سلام الله علیه) با قوم خود قرار شد بروند جنگی انجام بدهند، قوم او نشستند. مثل معمول همهی اقوام. گفتند: تو با خدا با هم بروید بجنگید، تمام که شد ما برای غنیمت خود را میرسانیم. تو و ربّ تو بروید، پیروز که شدید «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[13] ما همینجا مینشینیم، تا صبحانه را بخوریم شما جنگ بکنید ما هم میآییم. آنجا حضرت موسی از همراهی مردم ناامید شد، یک جملهای گفت: محضر حضرت حق اینطور عرض کرد: «رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي»[14] خدایا من هر چه به اینها میگویم، گوش نمیدهند، نمیآیند. «إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي» من مالک نفس خود هستم، خدایا نوکر تو هستم، بندهی تو هستم، میآیم. گفتند: ما نمیآییم. موسی (صلوات الله علیه) از حضرت هارون سؤال نکرد، در قرآن نیامده است که سؤال کرد اینطور به محضر حضرت حق عرض کرد: «رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَ أَخي» خدایا من فقط مالک نفس خود و برادرم هستم. یعنی آنجا استعلام نکرد که هارون پای کار است یا نه. هارون پای کار بود. تازه گفت: من مالک نفس خود و برادر خود هستم. هارون که حتماً است، روی هارون میشود حساب کرد، بقیه که هیچ «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» نشستند. این نشان میدهد اگر کسی بار رسالت بخواهد بردارد، بار امامت بخواهد بردارد، بار رهبری را بخواهد بردارد، کمک بکند و مطیع محض باشد، آن امام هم باید خدا را شکر بکند برای این نعمت عظمی. کما اینکه برای حضرت موسی (سلام الله علیه) اینطور است.
سکوت حضرت عبّاس در اطاعت از امام حسین (علیه السّلام)
وجود مبارک حضرت عبّاس (صلوات الله علیه) از مدینه به مکّه و از مکّه تا مسیر و تا کربلا نگاه بکنید شما یک مورد پیدا نمیکنید که ایشان به تأسّی از پدر خود یک رفتاری کرده باشد، یک مورد اگر پیدا کردید که قمر منیر بنی هاشم حرف زده باشد. این را که عرض میکنم چون جستجو کردم عرض میکنم، حرف نزد. آن خطبهی معروف مکّه هم خوب میدانید که سند ندارد.
سخنرانی نکردن امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
اگر امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السلام) اینها درس برای من است که یاد بگیرم این کار را بکنم، فقط گفتن آن مهم نیست- زمان پیغمبر از دنیا میرفت، امروز تاریخ میگفتند: علیّ بن ابیطالب هنری در سخنوری نداشته است، کسی نمیدانست امیر المؤنمین چه کسی است. مرحوم علّامهی محمودی که خریّت این فن است و 14 جلد سخنان امیر المؤمنین را جمع کرده است؛ یعنی این نهج البلاغهی یک جلدی ایشان سفر کرده است تا نسخ خطّی ظاهریه و نمیدانم اسکندریه و همه را رفته است دیده است ایشان میگوید: علی زمان پیغمبر سخنرانی نکرده است، حرف نزده است. بله سؤال کرده است. موارد زیادی وجود دارد که امیر المؤمنین… مثلاً شما حتماً زیاد شنیدید قبل از اینکه ماه رمضان شروع بشود، هنگام شروع ماه رمضان خطبهی پایان ماه شعبان رسول الله شما دیدید آنجا امیر المؤمنین عرض میکند یا رسول الله افضل اعمال این ماه چیست؟ سؤال بله، سؤال کرده است، شاگرد پیغمبر است، سؤال کرده است امّا جایی بروید پیدا بکنید امیر المؤمنین حرف زده باشد به عنوان اینکه که کنار پیغمبر ایشان هم یک نظری داده باشد. ببینید پیدا میکنید؟
تنها سخنرانی امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
خریّت فن که مرحوم علّامهی محمودی (اعلی الله مقامه الشّریف) است، میگوید: من یکجا سخنرانی سراغ دارم از علیّ بن ابیطالب آن هم یک خط است موقع عقد ازدواج ایشان با صدّیقهی طاهره، رسول خدا فرمود: علی جان بلند شو یک حرفی بزن، خدا خیلی نعمت بزرگی به تو داده است. امیر المؤمنین هم بلند شد یک حمد خدا کرد، یک خط؛ در صورتی که شما نهج البلاغه را ببینید امیر المؤمنین وارد حمد میشود همان اوّلین خطبه را ببینید حمدها مفصّل است، زبان علی سلام الله علیه) باز میشد کسی در برابر او اصلاً توان…
استفادهی امیر المؤمنین از عباراتی قرآنی در خطبههای خود
میدانید که امیر المؤمنین مشهور بود. مقابل ایشان مسابقه میگذاشتند. آن خطبهی معروف بیالف که خیلی ضرافتهای توحیدی است، کلاً امیر المؤمنین یک هنر عجیبی که دارد این است که چون فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»[15]، «يَدُورُ حَيْثُ مَا دَارَ»[16] با قرآن عجین بود، قرآن در سینهی علی بود لذا گاهی امیر المؤمنین که حرف میزد که معمولاً اینطور است، ضمائر عبارات قرآن را تغییر میداد و با آن حرف میزد. خیلی از خطب حضرت اینطور است. یعنی همان کلمات قرآن را حضرت جملات… مثلاً فرض بفرمایید قرآن با صیغهی سوم شخص راجع به یک شخص غایبی سخن گفته است، امیر المؤمنین با یک شخص مخاطب دارد صحبت میکند. یعنی همان موادّ را فقط هیئات آن را جا به جا میکند که استفاده بکند در آن خطبهی بیالف هم خیلی آیه اینطور وجود دارد، یعنی آیات تغییر هیئتی پیدا کرده است که حضرت در سخنرانی از آن استفاده بکند. میدانست امیر المؤمنین اینطور است؛
خطبهی بدون الف امیر المؤمنین
یک روزی تا وارد شدند گفتند: آقا بدون الف حرف زدن خیلی سخت است. بعد دو سه نفر شروع به مسابقه دادن کردند، یک چیزهایی گفتند دیدند نمیشود. بعد میگویند: «تَكَلَّمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ … ارْتِجَالًا»[17] «ارْتَجَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ … ارْتِجَالا»[18] یعنی بدون اینکه از قبل به او گفته باشند، آن خطبهی معروف پنج صفحهای را خواند که سراسر آیات قرآن است، فقط الف ندارد. اینطور شروع میشود: «حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ … وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ».[19]
صحنهسازی معاد در خطبهی امیر المؤمنین
خدا میداند من هر وقت بخواهم خود را توصیه بکنم، بخش معاد آن خطبهی بیالف را میخوانم که مثل یک نمایشنامه که سکانس دارد و دکوپاژ دارد، این را که عرض میکنم چون به اهلش نشان دادم، صحنهی قیامت را فضاسازی کرده است. میگوید: آن لحظهای که میآیند از تو سؤال بکنند که چه کردی؟ میگوید: مجرم را صدا میکنند، «فَحِينَئِذٍ يُلْجِمُهُ» میگوید: در این لحظه انگار که حلق او را دارد فشار میدهند، از ترس.عرق سرد به پیشانی او نشسته است، «فِي مَوْقِفٍ مَهِيل» ببینید تصویرسازی کرده است. میگوید: همهی خلایق ایستادند، همه هم در یک سطح هستند، در یک مکان. «فِي مَوْقِفٍ مَهِيل» الف هم ندارد همینطور که دارید میبینید من دارم میگویم الف در آن وجود ندارد. در یک جایگاه بلندی همه دارند او را میبینند. آن روز سرائر همه آشکار میشود (معاذ الله) از آن بالا همه دارند او را نگاه میکنند. «فِي مَوْقِفٍ مَهِيلٍ وَ مَشْهَدٍ جَلِيلٍ» در یک جایی که همه او را میبینند، «بَيْنَ يَدَيْ مَلِكٍ عَظِيمٍ» قاضی آن روز هم یک ملک عظیمی است. پادشاه بزرگ مرتبهای است؛ حضرت حق. «بِكُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ عَلِيمٍ» همهی ریز و درشتها برای او آشکار است. بعد میگوید مؤمنین را چه کار میکنند، مجرمین را چه کار میکنند. میگوید: مجرم را میخواهند به سمت جهنّم ببرند، اصرار میکند پا به زمین میکشد، مثل بچّهای که قهر میکند در بازار میخواهند او را ببرند، خود را به زمین میکشد، سعی میکند که ثقل خود را روی زمین بیندازد، «فَسِيقَ يُسْحَبُ وَحْدَهُ» او را میکشند و او سعی میکند خود را… آیات قرآن را دارد ترجمه میکند همین «فَسِيقَ يُسْحَبُ وَحْدَهُ» با تغییراتی در قرآن است «وَ سيقَ الَّذينَ كَفَرُوا»[20] داریم آنجا را نگاه بکنید.
تنها سخنرانی حضرت عبّاس در شب عاشورا
خلاصه این حیدر کرّار زمان پیغمبر ساکت است، قمر منیر بنی هاشم هم همینطور است، تنها جایی که قمر منیر بنی هاشم پیشدستی در سخن گفتن کرده است مثل امشب است.
آن موقعی که سیّد و سالار شهیدان فرمود: «اتَّخِذُوا اللَّيْلَ جَمَلًا»[21] شب را مرکب قرار بدهید، هیچ کسی نمیبیند. حالا که قرار است من را بکشند با شما کاری ندارند. شما حیف هستید، با من کار دارند به شما کار ندارند. «اتَّخِذُوا اللَّيْلَ جَمَلًا» بلند بشوید بروید. اینجا نگاه بکنید اوّلین جایی است که اسم حضرت عبّاس آمده است که حرف زد، بقیهی مواقع عمل میکند. اینجا محضر اباعبدالله الحسین عرض کرد که: خدا نیاورد آن روزی که ما زنده باشیم و شما نباشید. زندگی را میخواهیم چه کار بکنیم؟! نیاورد آن روزی که ببینیم دنیایی هست و حسین نیست. ما نمیتوانیم تحمّل بکنیم. دیگر حرف نمیزند. ولی میشود به او تکیه کرد.
زیات معتبر حضرت عبّاس
چون روز تاسوعا است بنا ندارم حرف بزنم حیفم میآید به جای اینکه حرف بزنم کلمات امام صادق را نخوانم. کلمات امام صادق کوتاه است، دو صفحه هم نیست. امام صادق در این روایت که عرض کردم زیارتی است که چند تا طریق دارد دوتای از آنها معتبر است و یکی از آن طریقها فتوای فقها، اعلام کردند که این روایت صحیحه است. میشود به این اعتنای فقهی کرد.
زیات حضرت عبّاس نقل شده از امام صادق (علیه السّلام)
اینطور شروع شده است؛ ابوحمزهی ثمالی میگوید: محضر امام صادق (علیه السّلام) رفتم، فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هُوَ عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ»[22] که کنار نهر علقمه است «بِحِذَاءِ الْحَيْرِ» نزدیکی حائر حسینی. بایست و اینطور بگو: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ»؛
ثواب داشتن زیارات معتبر و غیر معتبر
این کتاب را از یاد بردم که معرّفی بکنم خیلی کتاب مهجور خوبی است، این را عرض بکنم و بعد وارد بشوم. این کتاب مهج الزیارات است یک عالم ربّانی که به ما هم خدا لطف کرد چند بار محضر ایشان رسیدیم، بیماری داشتند تهران تشریف داشتند، حوزهی ما مدّتی سکونت دو ماهه، یک ماهه و نیمه داشتند، توفیق شد ما ایشان را زیارت بکنیم، کارهای تحقیقی زیادی کرده است در مؤسسهی امام هادی یکی از آنها این است، یک موسوعهی زیارات معصومین دارند، شش جلد است، این تلخیصی از آن موسوعهی زیارات معصومین است که روایات معتبر فقط دارد، یعنی زیارات معتبر را فقط دارد. خواندن زیارت غیر معتبر اشکال ندارد، شما میروید مقابل ضریح مطهّر و منوّر امام رضا اصلاً فارسی حرف بزنید، بگویید: سلام بر تو که امام ما هستی. یعنی نه فصاحتی دارد، نه بلاغتی دارد، به شما ثواب هم میدهند. زیارت لزوماً لفظ خاص ندارد ولی اینها از معصوم است و معتبر است. یعنی من با زبان روزه بگویم قال الصّادق (علیه السّلام) اشکالی ندارد. لذا اهمّیّت اینها را بیشتر میکند.
سلام امام صادق بر حضرت عبّاس (علیه السّلام)
«سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ» سلام خدا، سلام ملائکهی مقرّب «وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتِ الطَّيِّبَاتِ» خیرات و برکات. «فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ» همیشهی دورانها. «عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» سلام خدا و ملائکه و انبیاء و شهدا و صدّیقین بر تو باد ای پسر امیر المؤمنین. «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ» خیلی عبارات عجیبی دارد مرحوم مقرم در آن کتاب العبّاس چند بار بالاترین منازل سلوکی را برای قمر منیر بنی هاشم اثبات کرده است از همین زیارت.
تسلیم بودن حضرت عبّاس (علیه السّلام) در سراسر عمر
«أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ» نمیفرماید تو در روز عاشورا تسلیم بودی، تو در مسئلهی آب آوردن تسلیم بودی، تو در جوانی خود تسلیم بودی، سنّ تو زیاد شد… «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ» این الف و لام، الف و لام جنس تسلیم است. یعنی تو تسلیم محض بودی کأنّه ارادهای اصلاً غیر از دستور سیّد الشّهداء نداشتی و امامان قبلی. «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ» امام صادق شهادت داده است. شهادت صادق مصدوق است. من نزد خدا شهادت میدهم که تو تسلیم محض بودی «وَ التَّصْدِيقِ» تو تصدیق محض بودی، هرگز مخالفت نکردی در گفتار و رفتار. آنچه اهل بیت دستور دادند تصدیق فرمودی.
به جا آوردن حقّ وفا و دلسوزی توسّط حضرت عبّاس
«وَ الْوَفَاءِ» یعنی «أشهَدُ لَکَ بِالوَفاء» حقّ وفا را به جا آوردی. «وَ النَّصِيحَةِ»، «وَ أشهَدُ لَکَ بِالنَّصیحَة» شهادت میدهم که تو حقّ نصیحت، حقّ دلسوزی را به جای آوردی.
صبر کردن امام حسین بر سرمایهگذاری خود
سال گذشته محضر شما عرض کردم برادرهای خود را جمع کرد فرمود: امّ البنین روی شما حساب کرده است، سرمایهگذاری کرده است. ما برای سیّد الشّهداء میگوییم: «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر»[23] سلام بر تو ای مولایی که سرمایهگذاری کردی و پای این سرمایهگذاری ایستادی. ده میلیون پول یک جا میبرند میدهند بعد میگویند: طرف کلاهبردار بوده است بعد آدم میترسد میرود پیگیری میکند. ببینید امام حسین روز عاشورا چه سرمایهگذاری با خدا کرده است و صبر کرده است. یک به یک بچّهها را داد و صبر کرد لذا در آن زیارت منسوب به امام زمان است که به امام حسین اینطور عرض کردند، «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر» سلام بر تو که سرمایهگذاری کردی و هر چه بلیّه دیدی دم نزدی، اعتماد کردی.
پاداش حضرت عبّاس از طرف خدا و رسول او
شما حقّ نصیحت و خیرخواهی را به جای آوردی. «لِخَلَفِ النَّبِيِّ ص الْمُرْسَلِ» در راه بازماندهی پیغمبر. «وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ» نوهی بزرگوار ایشان. «وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ» راهنمای عالم. «وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ» وصّی پیغمبر. «وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ» در راه آن مظلومی که حقّ او را خوردند. «فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» امام صادق میفرماید: عبّاس جان خدا… یک وقت یک کسی برای انسان کاری میکند یک ما به ازایی میدهد، پول آن را میدهد، یک وقت میگوید: از دست ما برنمیآید از تو تشکّر بکنیم. تو در راه جدّ ما خیلی زحمت کشیدی. «فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ» خداوند از طرف رسول خود «وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ» خداوند از طرف این بزرگواران به تو جزا بدهد. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» امام حکیم است.
افضل الجزاء برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
خدا افضل الجزاء را به تو بدهد، دقّت بکنید، قید نمیزند، برترین جزا را خدا به تو بدهد، برای چه برترین جزا را بدهد؟ مگر میشود؟ حکیم است. برترین جزا را به برترین عمل میدهند. معنا ندارد که امام حکیم ربّانی به من بگوید: کاشانی ده دقیقه حرف بزنی افضل الجزاء را به تو بدهند، این معنی ندارد. عالم حساب و کتاب دارد.
علّت برترین جزا برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
قمر منیر بنی هاشم چه کرده است که امام صادق میفرماید: «فَجَزَاكَ اللَّهُ» خدا به تو جزا بدهد از طرف امیر المؤمنین، از طرف رسول خدا، از طرف حسنین. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» چرا؟ «بِمَا صَبَرْتَ» خیلی داغ دیدی صبر کردی. خیلی سختی کشیدی صبر کردی. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ» همین که عرض کردیم. سرمایهگذاری کرد برادران خود را صدا کرد فرمود: امّ البنین روی شما سرمایهگذاری کرده است، به گردن شما حق دارد. گفتند: برادر ما در خدمت شما هستیم. فرمود: دوست دارم قبل از اینکه نوبت من بشود، داغ شما را بببینم. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ» یاری کردی «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» به، به از آن جایگاهی که تو در آخرت داری.
لعن دشمنان و کشندگان حضرت عبّاس توسّط امام صادق (علیه السّلام)
بعد عبارت عوض میشود راجع به دشمنان قمر بنی هاشم ببینیم. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ» امام میفرماید: خدا لعنت بکند آن کسانی که تو را کشتند. این جمله تعجّب ندارد هر مظلومی را هم بکشند آدم ممکن است این حرف را بزند، این جملهی بعدی من را حیرت زده کرده است.
شهادت امام صادق (علیه السّلام) نسبت به تحقّق وعدهی خدا در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)
میفرماید: «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ» خدا لعنت بکند آن کسانی را که تو را نشناختند. عرض کردم روایت صحیحه است. لعنت برای کجا است؟ من یک کار غیر حرام انجام بدهم که معصوم من را لعن نمیکند. لعن آنجا است که –مشهور است گاهاً اینطور است- یک عمل واجبی انجام نشود یا یک عمل حرامی انجام بشود، علامت آن این است که معصوم آنجا لعن میکند. مثلاً بگویند که لعنت خدا بر تارک صلاة. نه اینکه یک کار مکروه بکند، یک کار مثلاً مباح انجام بدهد، او را لعنت بکنند معنی ندارد، معصوم است، حکیم است. لعنت یعنی دوری از رحمت خدا با این شدّت این نشان میدهد یک واجبی در کار است حداقل شبههی وجوب است. یعنی فقیه باید بررسی بکند که نه آقا به دلایل دیگری واجب نیست. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ» خدا لعنت بکند آن کسانی که حقّ تو را نشناختند. یعنی باید میشناختند. درست است که حسین بن علی (صلوات الله علیه) امام بود ولی لازم بود تو را هم بشناسند و الّا امام لعن نمیکرد. «وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ» حرمت تو را شکستند. در روضه عرض میکنم چطور حرمت او را شکستند. «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ» خدا آنها را لعنت بکند بین تو و آب فاصله انداختند. میبینید همه را بر حرام برده است، آنجا میفرماید: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ» یعنی تو را نشناسند حرام مرتکب شدند، واجب است تو را بشناسند. بعد دوباره امام صادق شهادت میدهند. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً» تو را در حالی که مظلوم بودی کشتند. «وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ مَا وَعَدَكُمْ» و شهادت میدهم خدا هر چه وعده به شهدا داده است دربارهی تو اجابت خواهد کرد. چون نیّت تو خالص بود. «جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» ای پسر امیر المؤمنین ما آمدیم إنشاءالله زیارت ما را قبول بکنی «جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» یا عبّاس ما هم امروز به در خانهی تو آمدیم به اسم حصین تو وارد شدیم. «وَافِداً إِلَيْكُمْ» به سمت شما آمدیم.
شهادت امام صادق (علیه السّلام) به تبعیّت از حضرت عبّاس
عبارات بسیار حیرتآور است. «وَ قَلْبِي مُسَلِّمٌ لَكُمْ» امام صادق فرموده است: قلب من تسلیم تو است. «وَ تَابِعٌ» تابع تو هستم. نکند کسی شک بکند دوباره تکرار میکند، میفرماید: «وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ» میشود مگر؟ بله. چه زمانی میشود که امام بگوید: من تابع تو هستم.
حضرت عبّاس مظهر اوامر و نواهی امام
چون قمر منیر بنی هاشم تجلّی است. شما همانطور که دارید در مورد ائمّه (علیهم صلوات الله) ما میگوییم فعل امام کاشف از امر الهی است. کجا این را میگویید؟در جامعهی کبیره میگویید. «وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ» یعنی اگر خشم میکند میگویند: خدا امر کرد که خشم بکند. لبخند بزند خدا امر کرد که لبخند بزند. بایستد، خدا امر کرد بایستد. بنشینید، خدا امر کرد بنشیند. همانطور که امام تجلّی اوامر و نواهی الهی است، تجلّی ارادهی خدا است. خدا الآن چه دستوری داده است، چه ارادهای کرده است؟ از فعل امام معلوم میشود. قمر منیر بنی هاشم هم نسبت به ائمّه اینطور است. مظهر اوامر و نواهی امام است. از خود حرف نمیزند، از خود حرف بزند؟ ابدا نمیشود. غیر از 14 معصوم آدم نمیتواند تبعیّت بکند. آن هم امام صادق بگوید. یعنی عبّاس جان تو از خود کاری نکردی، تو امر و نهی اباعبدالله را نشان دادی. «وَ أَنَا لَكُمْ تَابِعٌ» من هم تابع تو هستم. «وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ» آماده هستم که شما را یاری بکنم. کأنّه میخواهد با قمر منیر بنی هاشم بیعت بکند. «حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ» تا آن لحظهای که خیر الحاکمین دستور بدهند.
زیارت جابر در اربعین
بعد میفرماید: -امام صادق نسبت به قمر بنی هاشم دارد میفرماید- «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ» من هم با شما هستم. چرا این حرف را میزند؟ چهار روایت از امیر المؤمنین داریم یک روایت از جابر. روایت جابر را چون شنیدید به سرعت عرض میکنم. جابر وقتی آمد کربلا اربعین. همینطور دست خود را گرفته بود، دیگر پیرمرد شده بود عطیه دست او را گرفته بود، عطیه بسیار آدم بزرگی بود. غلام این نیست، چهارصد ضربه شلاق خورد که به امیر المؤمنین ناسزا نگوید. عطیه عوفی میگوید: دست جابر را گرفته بودم –این فقیه است، یک فقیه این را تعریف کرده است. چون میدانید جابر یکی از آدمهای ویژه است. از نظر حقیر مقام او از مقام سیّد الکریم، حضرت عبد العظیم (سلام الله علیه) ظاهراً از نظر معرفتی افضل است. نه اینکه آن بزرگوار کم باشد، جابر آدم ویژهای است- عطیه دارد لحظه به لحظه نگاه میکند که جابر دارد چه کار میکند. عطیه میگوید: دست جابر را گرفتم. گفت: اوّل من را ببرم کنار ماء فرات غسل بکنم. یعنی همان چیزهایی که جزو مستحبّات است کأنّه روایت داشته است گرفته است. اصلاً عباراتی که با امام حسین حرف زده است شما در زیارت عاشورا میبینید کأنّه الفاظ معصومین قبلی را میدانسته است، باید چه بگوید. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» ای ارواح شهدایی که «حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَيْنِ» عبارات زیارت عاشورا را گفته است.
علّت شریک بودن جابر در قیام امام حسین (علیه السّلام)
عطیه میگوید: او را بردم غسل کرد، بعد آوردم نزدیک که شد انگار به مشام او رسید سبه بار گفت: یا حسین. یا حسین یا حسین. «حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَهُ»[24] حبیب من که جواب من را نمیدهی. بعد میگوید: خود او پاسخ داد تو چطور جواب بدهی در حالی که بین سر و بدن تو فاصله افتاده است. بعد میگوید: وقتی سلام به ارباب ما سیّد الشّهداء کرد، بعد به شهدای کربلا سلام کرد، شاهد من اینجا است بعد حمد خدا کرد، بعد گفت: «لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ» به خدا من با شما شریک شدم ای یاران ابا عبدالله الحسین. عطیه میگوید: من گفتم: آقا جان شمشیر به بدن اینها اصابت کرد، بچّههای او یتیم شدند، ناموس او را به اسارت بردند، تو چطور میگویی: «لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ»؟ فرمود: قسم به آن کسی که پیامبر را به پیامبری برگزید از حبیب خود رسول خدا شنیدم «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» اگر کسی قومی را دوست داشته باشد با آنها محشور میشود. «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ» اگر کسی عمل یک قومی را دوست داشته باشد، شریک آنها میشود. برای همین به ما گفتند واقعاً امروز از سودای دل بگوییم: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيماً» من بودم فدای شما میشدم. با تمام وجود بگو قبول میکنند. چهار پنج تا از امیر المؤمنین است که بارها از حقیر شنیدید که حضرت فرمود: دل کسی با ما باشد، من او را سرباز جمل و صفین حساب میکنم.
شهادت دادن امام صادق به رجعت حضرت عبّاس (علیه السّلام)
این عبارت امام صادق را حالا نگاه بکنید. امام صادق میخواهد شریک حضرت عبّاس بشود. «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ» من با شما هستم. این روایت صحیحه است. وقتی کسی وعده میدهد نسبت وعده هم به ایشان صحیحه میشود، بعداً میشود مطالبه کرد. میفرماید: «إِنِّي بِكُمْ وَ بِإِيَابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» من به شما و رجوع شما به این دنیا و رجعت شما ایمان دارم. خطاب ایشان به قمر منیر بنی هاشم است.
لعنت امام صادق (علیه السّلام) توجیهکنندگان قتل حضرت عبّاس (علیه السّلام)
«وَ بِمَنْ خَالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكَافِرِينَ» من کافر هستم به آن کسانی که با شما مخالفت کردند و شما را کشتند. «قَتَلَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِي وَ الْأَلْسُنِ» خدا بکشد آن کسانی که شما را کشتند، چه با زبان، یعنی زبانی آمدند شما را تخریب کردند، توجیه کردند، فتوا درست کردند برای قتل شما، قتل شما را از نظر شرعی توجیه کردند. عدّهای بودند، عالمان سوء.
سلام امام صادق (علیه السّلام) بر حضرت عبّاس (علیه السّلام) به عنوان بندهی صالح خدا
بعد امام صادق به ابوحمزهی ثمالی میگوید: اینها را که گفتی حالا مثل اینکه یک مقدار آشنا شدی، عرفان حق پیدا کردی، حالا محرم شدی. «ثُمَّ ادْخُلْ» داخل برو. صورت خود را به روی قبر او بگذار. بگو: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» سلام بر تو ای بندهی صالح خدا. مرحوم مقرم اینجا چند صفحه بحث کرده است از این جمله خواسته است عصمت را استفاده بکند، ظاهراً دور هم نیست.
حضرت عبّاس برجستهترین شیعهی اهل بیت (علیهم السّلام)
«الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» ای کسی که مطیع خدا و رسول «وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» مطیع امیر المؤمنین «وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صلوات الله علیه)» بودی. «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِيُّونَ» شهادت میدهم همانطور که بدریون اوّلین سپاه اسلام بودند اسلام را نجات دادند، تو هم به همان سمت رفتی. تو هم با سیّد الشّهداء دین را نجات دادی. «الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» شهادت میدهم که تو در راه خدا جهاد کردی. «الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ» از آن کسانی هستی که در راه دشمنی و جهاد با اعداءالهی دلسوزی کردی. «فَجَزَاكَ اللَّهُ» دوباره تکرار میکند. خدا به تو جزا بدهد «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» برترین جزا. «وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ» بیشترین پاداش. «وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ» فراوانترین ثواب. «وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بَيْعَتَهُ» خدا بالاترین ثوابی را که میشود به یک شیعهای نسبت به امام او داد، به تو عطا بکند. از این جمله بر میآید که ایشان برجسته شیعهی اهل بیت میتواند باشد.
بیان باب الحوائج بودن حضرت عبّاس از زبان امام صادق (علیه السّلام)
بعد فرمود: «وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ» دعاهای تو مستجاب است. از این برداشت میشود ما هم وقتی میخواهیم وارد بشویم بگوییم یا باب الحوائج. فرمود: خدا دعاهای تو را مستجاب میکند. «وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ» شهادت میدهد تو در خیرخواهی و دلسوزی برای سیّد الشّهداء و فرزندان ایشان تا جایی که جا داشت «بَالَغْتَ» مبالغه کردی. ممکن است کسی شک بکند عبارت را نگاه بکنید کلمات به این اطلاقی از معصوم برای یک فرد بسیار کم پیش میآید. «وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ» نهایت تلاش و توان خود را به کار بردی، پیش از این دیگر نبود. «وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِي الشُّهَدَاءِ» خدا تو را فقط در میان شهدا قرار میدهد؟ میفرماید: نخیر. «وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ» روح تو با نیکبختان خداوند در بهشت قرار میدهد.
جایگاه حضرت عبّاس (علیه السّلام) در بهشت
حالا یک به یک بالا میرود. انبیاء در بهشت هستند. اولیا هستند صالحین هستند. بعد فرمود: «وَ أَعْطَاكَ» خداوند به تو عطا میکند در بهشت. «مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا» بزرگترین منزل برای تو است. «وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً» نیکوترین غرفهها را خدا به تو عطا میکند. این خیلی حرف عجیبی است. «وَ رَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ» یعنی خدا به من و شما منّت گذاشته است که اسم او را ببریم. «رَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ» اسم تو را در علیّین بلند کرده است. «وَ حَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ» شهادت میدهم که تو سستی نورزیدی، «وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ» امام صادق (صلوات الله علیه) یک دعا میکند. «فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ» خدا بین و تو در قیامت جمع بکند، همنشین تو باشیم. «وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
سه وظیفهی حضرت عبّاس (علیه السّلام)
اگر کربلا اتّفاق نمیافتاد اینطور که اتّفاق افتاد، فقط قمر بنی هاشم را مظلوم میکشتند با این جملات معلوم است که امروز روز ویژهای است. مؤرّخین اینطور نوشتند که قمر منیر بنی هاشم سه وظیفه داشت؛ حافظ الخیام بود، تا عبّاس زنده بود، احساس ترس و ناامنی راه پیدا نکرد به حرم. ساقی حرم بود تا عبّاس زنده بود امید به اینکه لب بچّهها تر بشود بود و از این دو مهمتر این بود که محافظ سیّد الشّهداء بود. با شهادت عبّاس این غلغله در حرم افتاد. اباعبدالله تنها شد، دل اهل بیت به شور افتاد، شما میبینید هر شهیدی که کربلا به میدان رفت جز دو شهید گزارش شده است هر شهیدی به میدان رفت لحظات آخر ما هم اینطور هستیم دیگر دوست داریم لحظات آخر عمر خود ارباب ما که یک عمر سنگ او را به سینه زدیم بیاید سر ما را به دامن بگیرد. هر کسی در کربلا زمین میافتاد هیچ کسی هم توقّع نداشت سلام خدا به سعید بن عبدالله حنفی سر و صورت او غرق تیر شد در نماز سیّد الشّهداء تا نماز تمام شد فرمود: «عَلیکَ مِنِّ السَّلَام یَا اباعبدالله هَل وَفیتُ» ؟ آقا همینقدر از دست ما برمیآمد. همه دوست داشتند سلام بکنند، ارباب ما سر آنها را به دامن بگیرد، اباعبدالله الحسین هم این کار را یک به یک کرده است. حتّی وقتی وجود مبارک علی اکبر که به قلب دشمن برده شد از خیمهها دور بود مولای ما خود را مثل باز شکاری بالای سر علی رساند. چطور ممکن است؟ برای اینکه دل سیّد الشّهداء از خیمهها آرام بود. عبّاسی بود، دفاع بود. لذا به قلب دشمن هم که میزد دل او آرام بود.
دو دلیل نیامدن سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بر بالین حضرت عبّاس (علیه السّلام)
امّا به دو لیل نشد سر عبّاس را به دامن بگیرد؛ یکی اینکه وقتی قمر بنی هاشم آب رفته بودن بیاورند سیّد الشّهداء باید از خیام محافظت میفرمود. میان آنها فاصله افتاد. یکی دیگر هم این است که قمر بنی هاشم خیلی متفاوت از باقی شهدای کربلا است. جرأت نمیکردند با او مقابله بکنند. 30 هزار نفر هم بخواهد مقابله بکند، آن چند نفری که باید جلو بروند نمیرفتند. میترسیدند. لذا وقتی کار به آنجایی رسید که بر زمین افتاد، دوره کردند، کاری کردند مطمئن بشوند از جا بلند نمیشود فرصت نکرد مثل سایر شهدا به ارباب ما سلام بکند و سر ایشان را به دامن بگیرد.
(روضهخوانی)
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.
[4]– سورهی طه، آیه 10.
[5]– همان، آیه 13.
[6]– همان، آیات 14 و 15.
[7]– همان، آیه 24.
[8]– همان، آیات 29 تا 31.
[9]– همان، آیات 33 و 34.
[10]– همان، آیه 36.
[11]– همان، آیه 37.
[12]– سورهی مریم، آیه 53.
[13]– سورهی مائده، آیه 24.
[14]– همان، آیه 25.
[15]– الأمالي (للطوسي)، ص 479.
[16]– مناقب آل أبي طالب، ج 3، ص 62.
[17]– بحار الأنوار، ج 74، ص 400.
[18]– معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص 67.
[19]– بحار الأنوار، ج 74، ص 340.
[20]– سورهی زمر، آیه 71.
[21]– بحار الأنوار، ج 20، ص 97.
[22]– همان، ج 98، ص 277.
[23]– همان، ج 98، ص 235.
[24]– بحار الأنوار، ج 65، ص130.