شب هفتم ماه محرم سال 95 حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «تولی و تبری» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي»[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
(صلوات صدیقهی طاهره)
اتّفاق ناگوار در یکی از شبهای محرم در دانشگاه
یک اتّفاق خیلی ناگواری از سال گذشته متأسّفانه افتاده و تکرار شده است، شب گذشته شب قاسم بن الحسن (علیه السّلام) به شکل خیلی وقیح در یک دانشگاهی اتّفاق افتاده است. چون میشد به بحث ما ربط پیدا کند، بحث خود را که سر جای خود بود راجع به این مثال عرض میکنم منتها جلسات دیگری را به پاسخ به آن شبهه میپردازم.
عمل کردن به حب و بغض
محضر شما عرض کردیم که حب و بغض نیروی محرّکهی ما است. اگر به یاد داشته باشید مثال آن دکتر قلب را زدیم که قلب خود را عمل کردند ولی سیگار میکشد و میگوید علّت عمل قلب من هم سیگار است. علم دارد ولی عمل نمیکند. حب و بغض باعث میشود، به آن سیگار علاقه دارد. اگر انسان علایق خود را آنطور که دین خواسته مدیریت نکند، گاهی کاری انجام میدهد که خلاف عقیدهی او است.
علم داشتن به عمل ناپسند و انجام دادن آن
در صحنههای عاشورا این را شیخ صدوق نقل کرده است، چون الآن نمیخواهم روضه بخوانم آن را آب و تاب نمیدهم. نقل فرموده یکی از دختران سیّد الشّهداء میگوید کسانی که ما را غارت میکردند، آنها خیلی وحشی بودند. یکی از آنها گریه میکرد و این کار را انجام میداد؛ نه اینکه شیعه بود ولی غارت مسلمان، غارت نوهی پیغمبر، ناموس رسول خدا چیز کمی نیست. میگوید به او گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: برای اینکه میدانم شما خانوادهی پیغمبر هستید. گفتم: خب این کار را انجام نده. گفت: نمیشود که ما به اینجا آمدیم دست خالی برگردیم. در جامعهای که طلا ترویج شود او با گرده گوشواره از گوش دختر سیّد الشّهداء برمیدارد، با آن کسی که علمش این است که خلاف است. ما این را از خود دور نبینیم.
خطرناک بودن نیروی محرکهی حب و بغض
از شمر ملعون (لعنة الله علیه) اینطور رسیده که آن لحظات آخر بود، سیّد الشّهداء – سفرهی سیّد الشّهداء پهن است و همهی مجلس را دعوت کرده است- به شمر فرمود: بیا بگذر، تو خود را بدبختتر از این نکن. مثلاً اگر حضرت را رها میکردند، وجود مبارک سیّد الشّهداء شاید لحظاتی بیشتر نمیماند. زخمهای تن مبارک سیّد الشّهداء را اگر شما یک بار مرور کنید، میبینید اگر حضرت را رها میکردند لحظاتی بیشتر زنده نمیماند. فرمود: تو خود را بدبخت نکن، میدانی من چه کسی هستم؟ گفت: من میدانم تو پسر فاطمهی زهرا، سیدة نساء اهل الجنّة و علیّ مرتضی هستی، ولی این کار را انجام میدهم. یعنی علم دارم تو چه کسی هستی، ولی بغض من اجازه نمیدهم. یا حب به یک چیزی یا بغض از یک چیزی است. حب و بغض نیروی محرکهی خطرناکی است.
نقد یکی از فقهای حوزه بر مذاکره کردن امام حسین (علیه السّلام) با یزید (لعنة الله علیه)
هر چیزی که ما به آن علاقه داریم اگر در مسیری که دستور دادند نباشد این ما را با مغز زمین خواهد زد، هر چیزی که از آن بیزار هستیم اگر در مسیری که به ما دستور دادند نباشد ما را به زمین خواهد زد. آیت الله است، صاحب درس خارج فقه و فلسفه در مدرسهی آیت الله گلپایگانی است، از اساتیدی که آنجا نشستند بپرسید مدرسهی آیت الله گلپایگانی مدرسهی خاصّی است، به هر کسی اجازهی تدریس نمیدهند. آدم مجتهد باشد، درس خارج فقه و اصول و فلسفه هم بگذراند، ولی چون به یکی از احزاب سیاسی علاقه دارد و توان حرّافی دارد، یک دعوایی حدود دو سال پیش شکل گرفت. یک آقایی از مسئولین گفت امام حسین به ما درس مذاکره داد. آنجا یک عدّهای از بزرگترهای حوزه که باید غیرت به خرج میدادند کم کاری کردند. یکی از مسئولین رده بالا هم گفت: اینطور تاریخ را میفهمید، اینطور اهل بیت را میفهمید و یک نقدی کرد. یک بنده خدای بیچارهای که قبلاً در یک گروههایی دعوت میشد، منبر میرفت طی یک جریانات سیاسی دیگر دعوت نشد، سال گذشته خانه یکی از اشخاص منبر او را دعوت کردند آنجا گفت: عمر سعد به امام حسین درس داد، او «لا یقبع به» اصلاً آدم قابل اعتمادی نبود حالا یک آدم یک چیزی گفته بود. باز شکایت من از حوزهی علمیه است که توجّه نکرد.
نظرات اهل سنّت و اهل شیعه دربارهی نقد مذاکره امام حسین با یزید
امسال، یعنی شب گذشته یک آقایی در دانشگاه علّامه طباطبایی 70 دقیقه این بحث را مطرح کرد. حالا من نه الآن میخواهم طرفداری از برجام کنم یا نسبت به برجام مخالفت کنم، و الله الآن قصد من این چیزها نیست. اینکه آیا امام حسین (علیه السّلام) مذاکره کرد یا مذاکره نکرد؟ میخواهید با آمریکا مذاکره کنید این دعواها را به سمت امام حسین نکشانید؛ برای اینکه این را توجیه کند ما چند نظر در این باب داریم. نظر شیعه که معلوم است، نظر اهل سنّت هم این است که برای دفاع از سنّت پیغمبر قیام کرد، این هم نظر اکثریت اهل سنّت است. بحث خیلی مفصّل است میشود یک دهه راجع به آن حرف زد، إنشاءالله مبسوط علیه این فرد بعداً یک جایی بحث خواهم کرد. یک گروه هم بنی امیه هستند. بنی امیه یک نظری دارند و آن اینکه بنی امیه میخواهند یزید را تطهیر کنند، میدانید بنی امیه قائل به نبوّت یزید هستند. حتّی ابن تیمیه که یکی از طرفداران آنها است این را میگوید. نمیتوانند بگویند یزید ملعون آمده چنین جنایتی در مورد پسر پیغمبر انجام داده است. لذا یک طرحی ساختند تا بگویند بغض یک نفر او را به کجا رسانده است. به نظرم من امشب همین یک بحث را بگویم، چون به بحثهای ما ربط دارد عبرت خوبی است.
طرحی از سوی بنی امیه برای تطهیر یزید (لعنة الله)
بنی امیه برای اینکه یزید را از قتل امام حسین (علیه السّلام) تطیهر کنند، یک طرحی درست کردند. بارها از خود بنده هم شنیدید شاید حتماً از دیگران هم شنیدید که وقتی زین العابدین (علیه الصّلاة و السّلام) در شام سخنرانی فرمود و آنجا به هم ریخت، مردم شام گفتند: مگر بچّههای پیغمبر هنوز هستند؟! مگر غیر از یزید پیغمبر اهل بیت دیگری دارد؟ نوّهی او است که داخل تشت گذاشتید؟ آنها باور نمیکردند، به هم ریخت. تا اوضاع به هم ریخت یزید گفت: خدا عبیدالله بن زیاد را لعنت کند که من نمیخواستم او را بکشم، این ملعون رحِم را رعایت نکرد، ما فامیل هستیم، از یک قبیله هستیم، نسبت ما به قریش برمیگردد. این معروف است حتماً شنیدید.
عبیدالله بن زیاد ملعون آدم بد ماجرا شد برای اینکه یزید را تطهیر کنند. حتماً اسم ابن تیمیه را شنیدید که پدر جدّ وهابیت است در کتاب منهاج السنّة میگوید: یزید از قتل حسین خبر نداشت. ابن کثیر در البدایة و النهایة میگوید: اصلاً یزید با خبر نبود، عبیدالله این کار را انجام داد. اهل سنّت هم این را قبول ندارند. چیزی که از صبح تا حالا جگر من را سوزانده این است که یک آیت الله یک حرفی زده که سنّیها هم نمیگویند. این را طرفداران بنی امیه باید بگویند، سنیها هم این فکر را لعن میکنند.
ترویج عقاید واهی علیه امام حسین (علیه السّلام) از سوی دشمنان
جریان بنی امیه و بعد طرفداران او که اصحاب سلف هستند مثل ابن العربی مالکی که میگوید: حسین اگر کشته شد به دستور پیغمبر کشته شد، نباید علیه امام مسلمین قیام میکرد. ابن کثیر، ابن تیمیه ترویج شدند. چطور ترویج کنیم که ما نمیخواستیم او را بکشیم؟ یک پیغمبرزادهای را پیدا کردند که آن هم عمر سعد قاتل کربلا بود، رئیس دشمنان سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در کربلا بود. از او نقل کردند به عبیدالله نامه نوشت که حسین راضی به یکی از این سه نظر شده است. یا راضی شده از کربلا به مدینه برگردد. یا به سر حداد، به آن مرزها برود و با کفّار بجنگد. مسلمانها با کفار در جنگ بودند به آن مرزها برود و آنقدر بجنگد تا کشته شود. سوم گفته دست خود را در دست پسر عموی خود، یزید میگذارم او رقیق القلب است، از من میگذرد. این هم حالت سوم است.
تندروی عبیدالله بن زیاد در مسئلهی قیام امام حسین (علیه السّلام)
عمر سعد به عبیدالله نوشت که دیگر جنگ تمام شد، شما چه میخواستید؟ بیعت میخواستید، بیعت میکنم. عبیدالله گفت: نه نمیشود، این حرفها به تو ربطی ندارد. یا دست بند بزن مثل اسیر او را بیاور یا او را بکش و سرش را بیاور. به امام حسین گفتند: شما بخواهید نزد یزید بیعت کنید ما قبول نمیکنیم، باید همین الآن به شما دست بند بزنیم، طوق به گردن شما بیندازیم، زنجیر ببندیم و نزد عبیدالله ببریم و ببینیم چه میشود. حضرت هم آنجا فرمود: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ». بنابراین یزید اصلاً از ماجرا خبر نداشت. عبیدالله در این میان تندروی کرد. راوی این قصّهی دروغ عمر سعد است.
عقبه، یکی از راویان کربلا
آن شبی که داشتم روضهی غلامها را میخواندم یک چیزی عرض کردم که لازم نبود غلامها در جنگ بجنگند، چون آنها مال بودند، آنها را خرید و فروش میکردند. بعد گفتند یک نفر نجنگید زنده ماند. غلام حضرت رَباب- یا ما رُباب میگوییم- زنده ماند. مثل جُون و اسلم در کربلا شهید شدند، بعضی از افراد نخواستند بجنگند، جنگ برای آنها واجب نبود. برای بردهها جنگ واجب نبود، اسم او عقبه غلام رَباب است. او از راویان کربلا است.
شایعه کردن مذاکرهی امام حسین با عمر سعد در بین مردم
آن کسی که این قصّه را مثل ابی مخنف نقل کرده است، میگوید آن موقع که امام حسین و عمر سعد با هم گفتگو کردند، جایی رفتند که ما نمیشنیدیم چه میگفتند. بعدها شایعه شد که اینها با هم مذاکراتی کردند. بعد عمر سعد به عبیدالله نامه نوشت که امام حسین یکی از این سه طرح را قبول کرده است. سه طرح این بود که یا من را به مدینه برگردانید یا به سرحداد بفرستیم لب مرز بجنگم یا دست خود را در دست پسر عموی خود یزید بگذارم. ابو مخنف میگوید شایعه شد و هیچ کس هم نشنیده بود.
رد کردن عقبه بر حرفهای دروغین عمر سعد
بعد عمر سعد اینطور ادّعا کرده بود. بعد میگوید عقبه غلام رَباب – از روات معروف کربلا است، چون خودش در صحنهی کربلا حاضر بوده، اسیر شده چون غلام بوده او را نکشتند. مثلاً او را به عنوان غنیمت گرفتند- میگوید والله سیّد الشّهداء چنین حرفی نزد. یعنی آن موقع یک شایعهای مطرح شد که یزید گفت و عمر سعد گفت. میگوید «و الله ما تکلّم بهذه الحسین» به خدا سوگند حسین چنین حرفی نزد فقط گفت یا بگذارید برگردم یا بگذارید به کوفه بروم. برگردم را شما شنیدید زیاد گفت: «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»[4] و الله آن دو مورد دیگر را نفرمود.
ادعای یک آیت الله شیعه به مذاکرهی امام حسین (علیه السّلام) با یزید
حالا یک بنده خدایی پناه بر خدا که فقیه، عالم است برای اغراض خود این حرف را ابن کثیر میزند، ابن العربی میزند، اهل سنّت آنها را لعنت میکنند وای به حال شیعه. بعد یک آیت الله شیعه که شب ششم مثل شب گذشته میگوید امام حسین (علیه السّلام) اهل مذاکره بود، او هم شروع کننده بود. میگویم بحث ما الآن مذاکره خوب است یا خوب نیست، نیست. امام حسین ناموس عقاید ما است. خاک بر سر آن کسی که به قیمت ناچیزی دین را بفروشد. میگوید امام حسین به عمر سعد پیام فرستاد که بیا با هم مذاکره کنیم، مذاکره طول کشید بعد چنین چیزی گفت، از آنجایی که شیخ مفید در ارشاد آورده و سکوت کرده لابد آن را قبول دارد. شیخ مفید میگوید بعد از این گفتگو عمر سعد چنین حرفی زد. عمر سعد گفته امام حسین که این را نگفته است. ای بیانصاف «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»[5] دیگر بدتر و فاسقتر از عمر سعد… به عمر سعد اعتماد داری؟! اعتماد به عمر سعد… اگر یک کمی تاریخ را میدیدید این را تطهیر یزید درست کردند.
اثبات مذاکرهی دروغین امام حسین و یزید از نگاه متکلّمان
بعد میگوید: بله امام حسین سه پیشنهاد داد یا اینکه به سر حداد بروم و یک جای غریب زندگی کنم دیگر نمیگوید باید در سر حداد جنگید، یا اینکه به مدینه بروم یا پیش یزید بروم با هم مذاکره کنیم. اوّل صوت اینطور میگوید و چون عبارات خیلی واضح است «فَيَضَعَ يَدَهُ فِي يَدِهِ»[6] میگوید البتّه اینکه گفته دست خود را در دست بگذارد نه اینکه بیعت کند، بروند با هم مسئله را حل کنند. بعد میگوید این حرفها چیزهایی است که در جامعه الآن گفتن آن سخت است. بله که گفتن آن سخت است، باید زبان از حلقوم تو بیرون بکشند. بعد شروع به اثبات این مطلب از نگاه متکلّمان کرده است که در پایان میخواهد بگوید مذاکره با دشمن شرایط دینی ندارد، باید مصلحت سنجید. امام حسین هم آنجا مصلحت دید این کار را انجام دهد. بعداً عبیدالله کوتاه نیامد مصلحت دید که کشته شود.
سناریوی بنی امیّه برای تخریب چهرهی امام حسین (علیه السّلام)
دیگر نمیگوید اگر من این نظریهی بنی امیّه را بپذیرم باید قیام امام حسین احمقانه در احمقانه باشد. چرا؟ اگر میخواست بیعت کند که این همه خود را به زحمت نمیانداخت. کدام ابلحی از مدینه تا کوفه میآید و زن و بچّهی او را تکّه تکّه کنند بعد هم بخواهد بگوید بیعت کنیم، همانجا بیعت میکرد. کدام احمقی از مدینه به کربلا میآید بعد میگوید بیعت کنیم، همانجا بیعت میکرد! خبر شهادت مسلم را به امام حسین (علیه السّلام) دادند همه رفتند کوفیان فهمیدند. اگر یک جاهل هم (معاذ الله) به جای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بود وقتی خبر شهادت مسلم را دادند میفهمید که دیگر مردم کوفه با او نیستند، برمیگشت، یک پیغام بیعت میفرستاد. آن وقت قیام امام حسین چه توجیهی دارد؟ در مدینه گفتند اگر بیعت کنی همه چیز حل میشود، پول هم به پای تو میریییزیم. به عبد الله بن عمر چک سفید دادند وقتی بیعت کرد، هر کاری میخواست انجام میداد. شما بارها شنیدید مختار دشمن سرسخت یزید بود، مثل سگ از او میترسیدند، چون عبدالله بن عمر نامه نوشت او را آزاد کردند. چرا آزاد کردند؟ چون عبدالله بن عمر با حکومت بیعت کرده بود. امام حسین اگر در مدینه بیعت میکرد که نه خانوادهی او به زحمت میافتادند، نه خون او ریخته میشد، چک سفید به او میدادند، میگفتند تو هم آن را تأیید کن. این کار را نکرد، مکّه هم نماند، واقعاً این کار توجیه عاقلانه دارد؟ این سناریوی بنی امیه است نه حتّی سناریوی اهل سنّت.
معرّفی کردن دنیای امروز به عنوان دنیای مذاکره از سوی آیت الله شیعه
چه چیزی باعث میشود که یک نفر اینگونه حرف بزند؟ برای اینکه میخواهد بگوید دنیای امروز دنیای مذاکره است. حب و بغض ما را به اینجا میکشاند. خود این آدم را ببرند بگویند… شما یک عمر محرم کجا بودی؟ چطور راضی میشدید که یک حرفی راجع به امام حسین بزنید. اصلاً جمهوری اسلامی به کنار، امام حسین که جای شوخی ندارد. خدا شاهد است من هیچ وقت باور نمیکردم والله یک شیعهای جرأت کند یک چنین حرفی به امام نسبت دهد. یعنی کار به جایی برسد که ما برای اینکه یک دورهای بیشتر شما رئیس جمهور شوید و یک دورهی دیگر یک بدبخت دیگری مثل شما؟ یا یک دوستی از شما یا یک دوستی از دیگری؟ ارزش دارد که به این شکل قیام امام حسین را اینطور تفسیر کنیم؟
بعد پایان جلسه را برای اینکه روضه بخوانند با لبخند تمام کنیم، بعد بگوییم میدانید این حرفها که سانسور است، 20 سال اخیر این حرفها را سانسور میکنند. سانسور چیست، بنی امیه گفته این حرفها ابی مخنف 1300 سال پیش نقل کرده است. علّامهی مجلسی برای 30 سال پیش است، فریاد زده وقتی سیّد مرتضی خواسته به این شبهه جواب بدهد گفته محکم جواب ندادی. علّامهی مجلسی برای 30 سال پیش است، 30 سال است نمیگذارند ما از این حرفها بزنیم. الآن هم امثال من بیغیرت هستند که زبان شما را بیرون نیاوردند. علّامهی مجلسی برای 330 سال پیش است، سر سیّد مرتضی فریاد زده، میگوید این شبهه را محکم جواب ندادی. شبهه برای بنی امیه است، راوی عمر سعد است. قیام امام حسین برای چه بود؟ یکی ما را توجیه کند که امام حسین برای چه قیام کرده است؟ گفتند اگر بیعت نکنی شما را میکشیم. مثل این داستانی که به یک نفر بگویند وضع مسکن به هم میخورد قیمتها بالا و پایین میشود این خانه را 500 میلیون بفروش. میگوید نمیفروشم بعداً راضی شود پنج میلیون تومان بفروشد و از او نخرند این قیام امام حسین میشود.
ابلهانه خواندن تفسیر یک آیت الله
این تفسیری که شما میکنید به یک غیر مسلمان بگویید، میگویند (معاذ الله) امام شما ابله بود، همانجا بیعت میکرد و پول میگرفت و پولها را خرج شیعهها میکرد. چه چیزی به دست آورد؟ با این تفسیر تو ما اصلاً نباید عزا بگیریم، باید مخفی کنیم بگوییم یک احمقی اتّفاقی افتاده، یک ابلهی اتّفاق افتاده است به هیچ کس نگوییم برای اینکه آبروی ما نرود، اگر غیر از این است بگویید. امام حسین چه چیزی به دست آورد؟ گفتند: بیعت نکن، بیعت نکنی تو را میکشیم. به مکّه رفت، به کوفه رفت با اینکه کوفیان میدانستند…
تفاوت برخورد اهل بیت (علیهم السّلام) با دشمنان
کافی یک روایتی دارد که دو بار نقل کرده است، سند آن را هیچ کس…. اگر کسی در شعیه به علم رجال اعتقاد داشته باشد نمیتواند سند این روایت را تضعیف کند. یک روایت از ضریس است. میگوید حمران بن اعین، برادر زرارهی معروف به امام باقر (علیه السّلام) گفت: یابن رسول الله! چرا امام حسن یک نوع برخورد کرد، امام حسین طور یک نوع؟ عرض کردم صحّت این روایت اینطور نیست که من بگویم نظر فلانی این است، صحیح است، نظر فلانی آن است که صحیح نیست. اگر آقای صالحی نجف آبادی این روایت را دیده بود اینقدر کتاب خود را طول نمیداد. چون میگفت من هر چه گشتم که امام حسین علم داشته شهید میشود یا نه، نمیدانست. پیدا نکرده است. دو بار هم در کتاب کافی آمده است یک بار مفصّل آمده است، یک بار همین جملهی اصلی و خط اصلی آمده است. گفت: امیر المؤمنین یک مدل برخورد کرده است، امام حسن یک مدل برخورد کرده است، امام حسین یک نوعی قیام کرده است که دیگری قیام نکرده است. امام باقر (علیه السّلام) فرمود: «فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ»[7] همه از رسول الله علم داشتند یعنی اینطور نبود که امام حسین روز اوّل تصوّر کند کوفیها با من هستند و با آنها رأی میآوریم بعد یک دفعه رأی نیاورد و به هم خورد.
معتبر بودن روایات صحیحه دربارهی قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
اعتقاد شیعه این است که ائمّه علم داشتند. اگر راجع به بعضی جاها خبر نداریم در این یک مورد خاص روایت معتبر داریم؛ اینکه اهل بیت علم داشتند یا نداشتند، این خیلی بحث شده است. فرض کنید چیزی نداریم در همین یک مورد که چرا امام حسین قیام کرد روایت صحیحه داریم و در کافی هم است. «فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ» علم پیشین از پیامبر به آنها فرموده بود چه اتّفاقاتی میافتد. حضرت اگر قرار بود پیشنهاد سه گانه بدهد همانجا میداد. اگر قرار بود بیعت هم جزء پیشنهادهای حضرت باشد، همانجا میپذیرفت. این گزینهی علم را کنار بگذارید و عاقل حساب کنید نه معصوم که علم دارد.
عدم اشکال شرعی در مذاکره با دشمن از سوی یک فقیه شیعه
یکی از شما از مکّه به سمت کوفه میروید یک نفر به کوفه فرستادید، مثل جناب مسلم، به ابا عبدالله خبر میدهند یا ابا عبدالله وقتی از کوفه بیرون میآمدیم دیدیم پاهای مسلم را به اسب بستند، بدن بیسر او را روی زمین میکشند این یعنی نمایندهی تو را کشتند، هیچ کس هم نبود که دفاع کند، به گونهای کوفه به هم ریخته بود که بدن مسلم را روی زمین میکشیدند، هر عاقلی این را بفهمد چه کار میکند؟ اگر قرار بر کوتاه آمدن بود برمیگردد. اینجا کوتاه نمیآید بعداً میگوید بگذارید من دست خود را در دست پسر عموی خود یزید بگذارم که از عبیدالله رقیق القلبتر است. اینها از آن حرفهایی است که 30 سال پیش نمیگذاشتند از این حرفها بزنیم، اینها سانسوری است بعد هم میخندند. این همه خود را به دردسر انداختی که بگویی مذاکره با دشمن قدّار اشکال شرعی ندارد، امام حسین هم تحت این شرایط راضی شد.
واکنش نشان دادن در موضع قیام امام حسین (علیه السّلام)
هیچ مثالی من بهتر از این نمیتوانستم پیدا کنم که بگویم حب و بغض میتواند آدم را اینطور جا به جا کند. بار اوّل این آقا نیست که از این چرندیات میگوید، ماه رمضان هم سر این با او درگیر بودیم که میگفت بزرگترین اشرار زمان امیر المؤمنین، مالک اشتر و عمار بود. بعد در همان ماه رمضان گذشته چون در مراکز اصلی کجا و کجا سخنران بوده است. افطاریهای که دولت داده ایشان سخنرانی کرده است. من نه به دولت کاری دارم و نه به کسی، ما در موضع امام حسین با هیچ کس شوخی نداریم، هر کسی والله اگر پدرم هم این حرف را میزد اینقدر ناراحت میشدم.
معامله کردن امام حسین (علیه السّلام) برای رسیدن به حب و بغض شخصی
از این حرفها قبلاً زده است، چون محکم به دهان او نزدند همان موقع که گفت: عمار بیادب خشن است، مالک اشتر عامل شکست حکومت امیر المؤمنین است، چون افراطی خشن تندرو بوده است. آنجا چون به دهان او نزدند جرأت کرد چنین غلطی بکند. حب و بغض اینطور است. خودش رسماً میگوید من به خاطر اینکه ایشان آن سال گفت: امام حسین برای مذاکره قیام کرد و ایشان تخریب شد، امشب این بحث را خدمت شما عرض کردم که از رئیس جمهور دفاع کنم. حب و بغض اینقدر نیروی محرکهی قوی دارد که آدم حاضر میشود امام حسین را معامله کند.
تخریب نظری امام حسین (علیه السّلام)
والله العظیم از نظر بنده آن کسی که گوشواره از گوش دختر سیّد الشّهداء میکند و گریه میکند به این آدم شرف دارد. چون که گوشواره را میکَند دیگر امام حسین را تخریب نظری نکرد، او امام حسین را تخریب نظری میکند. همان کسانی که آنجا نشستند میگویند حسین بن علی حاضر است دست به دست یزید بدهد. قبل از ماه محرم موضوع بحث ما در یک شبی فقهایی بود که قیام امام حسین (علیه السّلام) را تخریب کردند و این مسئلهی سه گانه را اینجا نوشتم که عملیات ابن کثیر و سایر مورخان عمومی در مورد پیشنهاد سه گانه برای… این جزو مباحث من است والله هیچ وقت فکر نمیکردم که ما ابن کثیر را میکوبیم یک روز بگوییم آیت الله فلانی هم چنین غلطی را کرده که ابن کثیر گفته است. اگر حب و بغض خود را تنظیم نکنیم همینطور میشود.
موضع نشان دادن فقها نسبت به قیام عاشورا
شما نگاه کنید و این مسئله را پی بگیرید، ببینید ریشدرازهایی که امام حسین و امام حسین میکنند ولی با یک جریان سیاسی هستند آیا نسبت به این موضوع اعلام موضع میکنند یا نمیکنند؟ این خودش یک امتحان است. ببینید چند آخوند راجع به این موضوع اعلام موضع نمیکند. اینها برای ما درس است. شما حاضر هستید برای چه امام حسین را زیر پای خود بگذارید؟ چه چیزی به شما میدهند. آنجا منبر را به شما چقدر دادند که جرأت میکنید راجع به امام حسین اینطور حرف بزنید. یا یکی ما را توجیه کند بگوید شما اشتباه میکنید امام حسین«فَيَضَعَ يَدَهُ فِي يَدِهِ ابن عَمّهِ یزید» این درست است. بروید از ریش سفیدهای در مجلس بپرسید، باور میکردید یک روز یک آیت اللهی در کشور ما بگوید امام حسین میخواست دست در دست پسر عموی خود یزید بگذارد. بعد نه در کنسرت، در مجلسی که به اسم سخنران شب ششم محرم منعقد شده است!
تنظیم حب و بغض فی الله برای اعلام موضع
ببینید چه کسانی حب به احزاب و حزب خود را به امام حسین ترجیح میدهند و نمیدهند. اگر گفتند «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ»[8] همین را میگویند. چون تعلّق شما باعث میشود آنجایی که باید اعلام موضع کنید، نمیکنید. چرا؟ چون خلاف دین میگوید حب و بغض را تنظیم کن، حب فی الله، بغض فی الله بعد نگاه کنید، برادرم، پدرم، عموی من، پسر خالهی من، هم حزبی، هم تیمی من چنین حرفی زده است او درست گفته یا غلط گفته است؟ یا به ما بگویند شما اشتباه میکنید الحمدلله جرأت داریم و اعلام موضع میکنیم که اشتباه گفتیم. این 30 سالی که ما توفیق داشتیم، میگوییم ما اشتباه کردیم از این به بعد دیگر مجالس امام حسین را تعطیل کنید، شیعه را شطرنجی کنید، بگویید امام ما به جای اینکه در مدینه بیعت کند، حاضر شد (معاذ الله) با ذلّت جلوی کوفه بیعت کند دیگر قبول نکرد، زن و بچّهی او را اسیر کردند.
نگرانی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) از به دنیا آمدن امام حسین
فاطمهی زهرا حق داشت وقتی میخواست امام حسین (علیه السّلام) به دنیا بیاید فرمود: «لَا حَاجَةَ لِي فِي»[9] این امّت لیاقت ندارند. اهل بیت عجیب هستند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: فاطمه جان هدایت امّت من وابسته به این درد سر حسین من است، بعد فرمود: مهدی ما از فرزندان حسین است، این دو وعده را که داد فاطمهی زهرا راضی شد، مولای ما به دنیا آمد.
دلیل گوش نکردن دشمنان به سخنان امام حسین (علیه السّلام)
این همه سخنرانی کرد، امروز باید فهمید چرا امام حسین وقتی با این مردم کوفه حرف میزد، فرمود: «مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[10] آنقدر حرام خوردید نمیفهمید من چه میگویم. دل شما جای دیگر گرفتار است مثل انسانی که دست خود را داخل گوش کرده است. هر چه میگویم نمیفهمید. یک جای دیگر فرمود: چرا هر چه میگویم نمیفهمید؟ گفتند: «خِفنَا طَرحَ العَطاء» حقوق ما را قطع میکنند اگر بخواهیم بفهمیم باید به حرفهای تو گوش کنیم. نمیدانم ابا عبدالله الحسین چه کرد، چقدر با آنها صحبت کرد. همهمه میشد، هلهله میکردند، مسخره میکردند، باز برمیگشت یک مدّتی میجنگید دوباره با این قوم حرف میزد.
تمام کردن حجّت بر دشمنان از سوی امام حسین (علیه السّلام)
ما اینطور اعتقاد داریم خواست ببیند آیا در وجود این قوم کسی است که هنوز فطرت او نمرده باشد، دیگر حرف که فایدهای ندارد، کسی گوش نمیدهد. لذا آن بزرگترین حجّت خدا در کربلا را نشان داد که ما امشب به خاطر او اینجا جمع شدیم. حرف زدنها که فایده نداشت، دلها گرفتار بود، خواست حجّت را تمام کند گفت:
گفت که ای قوم، اصغرم است این آن همه اصغر بدند، اکبرم است این
حجت کبرای روز محشرم است این
شاید کسی، آن کورسویی یک نقطهی امیدی در قلب او باشد، با من مشکل دارید، ما که یقین داریم مولای ما علم داشت، فهم آن برای ما خیلی سخت است که جلوی 30 هزار وحشی، چهار هزار تیرانداز… چند نوع نقل است یک نقل این است که این آقازاده را در آغوش گرفت و زیر عبا وسط میدان آورد. عبا را که کنار زد، شیرخوار خود را به دست گرفت میداند فرصت خیلی زیادی ندارد، علم دارد، حرمله زود اقدام میکند. لذا در این نقل اینطور فرمود: اگر با من جنگ دارید، اگر من را مهدور الدم میدانید، طفل شیرخوار که گناهی نکرده است، آب را بر من بستید چرا به او آب نمیدهید. گفت که ای قوم، روح پیکرم است این… من معتقد هستم هر کسی که به میدان رفت، لحظات آخر میآمد با مولای ما وداع میکرد. مولای ما که خواست به میدان برود با شیرخوار خود وداع کرد. ما اینطور معتقد هستیم، معتقد هستیم که این آقازاده را به دست گرفت، طبق یک نقلی او را سر دست گرفت، در تیررس قرار داد ببیند آیا کسی است که کورسویی است که از فطرت الهی هنوز در او نمرده باشد، آنها ارباب ما را خیلی خوب میشناختند لذا او را معطّل نکردند. چند جا در کربلا داریم که وسط حرف زدن امام او را ساکت کردند. یکی اینجا بود نوشتند مولای ما صحبت میکرد هنوز کلام او تمام نشده بود دیدید این آقازاده پرپر میزند، یک جای دیگری بود داشت مولای ما ذکر میگفت، وقتی آن موقع که عبدالله روی سینهی حضرت آمد راوی میگوید ارباب ما داشت با حضرت حرف میزد، هنوز کلام قطع نشده بود اینجا هم کلام حضرت را قطع کردند.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.
[4]– بحار الأنوار، ج 45، ص 47.
[5]– سورهی حجرات، آیه 6.
[6]– تاریخ طبری، ج 5، 414.
[7]– الكافي، ج 1، ص 281.
[8]– مصباح الشريعة، ص 138.
[9]– الكافي، ج 1، ص 464.
[10]– بحار الأنوار، ج 45، ص 8.