شب چهارم ماه محرم سال 95 حجت الاسلام کاشانی به سخنرانی پیرامون مسئله «تولی و تبری» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».
مفهوم تولّی و تبرّی
موضوع بحث تولّی و تبرّی است. از آنجایی که قبلاً در نظر گرفته بودیم و یادداشت برداری کرده بودیم، به خاطر بعضی از عزیزان سعی کردیم موضوع را از جای دیگری شروع کنیم و مقدّماتی برای آن مطرح کنیم. بحث تولّی و تبرّی با تعبیری هم شعبهای از عقاید ما است؛ یعنی فرع توحید و امامت است و هم به تعبیری از قواعد اصلی و امّهات احکام و فقه ما است. منتها ما هنوز به این دو قسمت وارد نشدیم. دربارهی اینکه باید توجّه کرد نسبت به ورودی و خروجیهای قلب که حبّ و بغض است با هم گفتگو میکنیم. این حبّ و بغض ما موتور محرّک ما است.
وجوب حبّ و بغض فی الله
عرض کردیم یک چیزی که دستور دین است که وقتی به اسم تولّی و تبرّی مطرح میشود ما فکر میکنیم قاعدتاً باید موضوع جنجالی باشد، چون راجع به دو یا سه عدد میخواهیم بحث کنیم. البتّه یک بخشی را باید به آنها اختصاص داد و بیزاری از دشمنان اهل بیت هم جنبهی عقیدتی دارد و هم جنبهی فقهی. یعنی هم جنبهی عقیدتی دارد باید قلباً از نظر معرفتی از دشمنان اهل بیت به ویژه سر سلسلههای آنها بیزار بود، هم باید این را ابراز کرد که این فقه میشود نه احکام. منتها در شرایط خود که در فقه بحث میشود. تولّی هم در ذهن ما فقط حبّ امیر المؤمنین و اینها میآید. بله، آن جزو مصادیق اصلی تولّی است، منتها آن چیزی که در باب تولّی و تبرّی در دین مطرح شده است عنوان عام دارد. حبّ فی الله و بغض فی الله است. یعنی فی الله آن مهم است.
تمام اعمال انسان باید فی الله باشد
إنشاءالله خدا به ما کمک کند وقتی داریم زندگی میکنیم، لحظه لحظهی زندگی ما جهت داشته باشد. جهت بسیاری از کارهایی را که ما انجام میدهیم روشن نیست. حتّی کارهای خوبی که انجام میدهیم. حتّی اگر مؤدّب هستیم، کار خوب میکنیم، خوب درس میخوانیم، خدمت میکنیم. گاهی توجّه نداریم به چه دلیل این کار را انجام میدهیم. شما میدانید اگر دارید نماز میخوانید و حواس شما نباشد و ندانید به چه دلیل دارید نماز میخوانید، نماز شما باطل است. باید یا ارتکاز شما باشد یا به زبان بیاورید یا از ذهن رد کنید که این را قربة إلی الله میخوانم و گرنه قبول نیست!
حبّ و بغض هم باید فی الله باشد. ما بزرگانی دیدیدم که گاهی کارهای خوبی به آنها پیشنهاد کردیم؛ گفت: نیّتم نمیآید! گفتیم یعنی چه؟! ما راحت این کارها را انجام میدهیم. او گفت باید ببینم برای چه کسی دارم انجام میدهم! اولیا خدا اینچنین هستند که هر کاری میخواهند بکنند، فکر میکنند برای چه دارم انجام میدهم! اگر کسی به همین یک نکته توجّه کند همهی زندگی ما عبادت میشود. ما صبح پیادهروی به سمت مدرسه را میتوانیم قربة إلی الله برای ایجاد سلامتی که بتوانم در راه خدا خدمت کنم انجام بدهیم؛ این عبادت میشود. صبحانه را بخوریم، بگوییم برای اینکه سر کلاس درس را بفهمم قربة إلی الله بتوانم خدمت کنم. این خوردن ما هم عبادت میشود. خدا خیلی راحت ثواب برای ما محیّا کرده است. این حبّ فی الله و بغض فی الله هم همینطور است.
معنی تصادم و تزاحم
پدر، مادر، همسر، فرزند، خواهر و برادر خود را دوست داری، برای چه دوست داری؟ چون از یک خون هستیم؟ اگر بعداً ماجرای کربلا شد آن موقع بین پدر خود و امام حسین کدام را انتخاب میکنی؟ اگر حبّ فی الله باشد هیچ وقت تصادم نیست. مسئلهی صراط مستقیم که میگویند همین است. میگویند در صراط مستقیم تنهی هیچ کس به تنهی دیگری برخورد نمیکند، چرا؟ چون همه در یک جهت هستند. تصادم نداریم. دنیا است که دار تزاحم است. یعنی من که میخواهم رتبهی یک کنکور بشوم، باید شما را که با من همکلاسی هستی شکست بدهم. دنیا دار تزاحم است، امّا وقتی فی الله میشود، دار تزاحم نیست. همه به یک جهت حرکت میکنند، لذا هر چه شما به دیگران کمک کنید اینطور نیست که عقب بمانی.
جایگاه حبّ و بغض فی الله نزد اهل بیت (صلوات الله علیهما)
این مطلب را فقط به خاطر اینکه اسم صدّیقهی طاهره بیاید میگویم. یک نفر که هوش زیادی نداشت نزد حضرت زهرا (سلام الله علیه) آمد و یک سؤالی پرسید. حضرت جواب داد. شخص تشکّر کرد و رفت. جلوی در که رسید با خود گفت: چه گفت؟ دوباره برگشت. گفت: خانم ببخشید، سؤال چه پرسیدم؟ جواب آن چه بود؟ حضرت مجدد جواب داد. باز هم تشکّر کرد و رفت. دوباره برگشت. اینبار پرسید موضوع سؤال من چه بود؟ من سؤال کردم یا شما سؤال کردید؟ دوباره حضرت جواب دادند. در روایت آمده است ظاهراً ده بار این اتّفاق افتاد. اگر ما باشیم عصبانی میشویم میگوییم وقت من گرفته شد -چون دنیا دار تزاحم است- وقت را در دنیا میخواهی چه کار کنی؟ اگر فی الله باشد وقت تو گرفته نشده است، خدمت کردی. این شخص خجالت کشید. بار دهم پرسید خانم سؤال شما از من چه بود؟ حضرت مثلاً پاسخ داد که شما از من سؤال کردید، این را پرسیدید و این را هم جواب دادم. شخص گفت: ببخشید. حضرت فرمود: چرا عذرخواهی میکنی؟ اگر به تو بگویند که یک گونی برنج روی دوش تو میگذاریم، آنها را به پشت بام ببر به تو پنج میلیارد میدهیم. برای شما سخت است؟ میگویید: نه. ارزش دارد. ظاهراً عبارت خود صدّیقهی طاهره همین است، یعنی یک باری تا پشت بام بردن. یک باری به تو بدهند ولی یک جایزهای به تو بدهند خیلی ارزش داشته باشد، اینجا شما تشکّر میکنید. اصلاً خود شما داوطلب میشوید.
حضرت فرمود: هر بار که تو از من سؤال میکنی، چون من پاسخ فی الله به تو میدهم، من برای اجابت خواستهی یکی از مؤمنان پاسخ تو را میدهم، انگار هر بار من را دارند سیر میدهند. از خدای من است که تو هر بار بیایی از من سؤال کنی. تو داری در حقّ من لطف میکنی، تو چرا شرمنده هستی.
عرض کردیم قلب ما جای حبّ و بغضها را ندارد، امّا اگر فی الله باشد جا دارد. حبّ سیّد الشّهدا، حبّ صدّیقهی طاهره، حبّ امیر المؤمنین، حبّ خدا، حبّ مؤمنان، حبّ میلیاردها مؤمن هم جا دارد چون همه در یک جهت است. تصادمی با هم ندارند. ردهبندی مشخّصی دارد. باز هم اگر سر دو راهی ماندم که اینجا یک مؤمنی است، اینجا سیّد الشّهداء است، کاملاً واضح است که چه کسی ارجح است.
یکی از اعمال انسان هم فی الله باشد کافی است!
فی الله در روایات ما، در بحث تولّی و تبرّی قید شده است. یک وقت میگوید: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»[3] فقها اینطور میفهمند که قاعدتاً حبّ و بغض باید در راه خدا باشد. درست هم است. یک وقت در خود روایت آمده است که حبّ فی الله و بغض فی الله، یعنی برداشت فقیه نیست، ظهور این لفظ است، خود لفظ صریح فی الله میگوید. امشب همین یک نکته را با سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) عهد ببندیم که به ما کمک کند یک درصد ناچیزی شروع کنیم روزی دو عمل حبّاً لعَلی و اولاد علی و بغضاً لأعدائِهم برای خدا انجام بدهیم. اصلاً یک مورد! یک زمان یک بزرگی به شاگرد خود گفته بود که داری از نجف به تهران میروی؟ گفته بود بله. گفته بود داری میروی یک ساعت از این 24 ساعت را به خودت اختصاص بده. گفت چشم. دست استاد را بوسید و آمد. چند سال بعد پرسید که فلانی چه کار میکند؟ گفتند: آقا آن یک ساعتی که شما گفتید به خود اختصاص بده کل 24 ساعت را گرفته است. 24 ساعت به خودت اختصاص بده نه اینکه 24 ساعت برو یک گوشه و حرف نزن، تو میتوانی فی الله تدریس کنی، فی الله راه بروی، فی الله بنشینی، فی الله لبخند بزنی، فی الله اخم کنی. تمام اعمال و رفتار میشود فی الله میشود، همه عبادت میشود. از سر حبّ امیر المؤمنین و اولاد ایشان و مؤمنان، از سر بغض اعداء ایشان، ابلیس و پایینتر بگیر تا یاران آنها. اگر اینطور باشد آدم نسبت به همهی اتّفاقات عالم موضع دارد. بیتفاوت نیست.
حب و بغض فی الله، اساس دین
یکی از شاخصههای کسی که میخواهد فی الله عمل کند این است که… مثلاً میگویند یک نفر به فلان کشور رفته است و پنج نفر را کشته است، این شخص بیتفاوت نیست، در او انفعال ایجاد میشود. اگر دشمن خدا کاری کرده است، بیزاری در معرفتش و قلبش و عکس العمل او وجود دارد، اگر کار خوبی شده است همینطور.
حب و بغض فی الله در مجالس دینی
دیدهاید گاهی در جلسات مذهبی خدایی ناکرده سخنرانها زیرآب همدیگر را میزنند، این مداح زیرآب مداح دیگر را میزند؟ برای اینکه فی الله نیست. اگر فی الله بود به من میگفتند فلانی اگر میشود از فردا شب شما نیا، چون شما اینجا حرفهای خوبی نمیزدی، یک نفر را پیدا کردیم خیلی خوب حرف میزند. شاخص اینکه من فی الله حرف زدم باید این باشد که الحمدلله یک نوکر پیدا شد که بهتر نوکری میکند.
اگر حبّ مولا راسخ شده باشد من برای اینکه یک نفر بهتر خدمت میکند خوشحال هم میشوم. بعد فقط میروم میگویم حسین جان ما را بیرون نکن. همهی نوکرهای شما بهتر از ما باشند، ولی ما را بیرون نکن. بیایید بگویند شما دیگر اینجا چای نریز فلانی بهتر چای دم میکند، فلان چیز را هم داخل چای میریزد. اگر از این جهت ناراحت شود که دارد رقابت میکند، دیدید رقابت میکنند، این رقابت یعنی این کار فی الله نیست. اگر فی الله باشد، شما پرچم آن ارباب را میخواهی بالا ببری، حالا یک نفر بهتر بلد است این کار را انجام دهد، خوب او برود. فقط من را بیرون نکن. یک کار کوچکتر دست من بده. حبّ و بغض فی الله بسیار مهم است.
مرحوم امام میگفته است اگر همهی انبیاء در یک شهر جمع شوند، چند چیز را لازم ندارند؛ مثلاً در آن شهر رشتهی حقوق کارآمد نیست. آنجا قوه قضائیه هم تعطیل است. چون اصلاً اینها با هم دعوا نمیکنند؛ چرا؟ چون تصادم ندارند، همه فی الله است. من در کار نیست، چون فقط فی الله است اختلافی نیست. یک نفر تصمیمگیرنده است، همه گوش میدهند. لذا با هم دعوا نمیکنند، آن شهر نیروی انتظامی نمیخواهد. مسیر همه مسیر خدا است. این حبّ و بغض فی الله خیلی مهم است. اگر کسی به این توجّه کند متوجّه میشود چرا نباید محبوبهای بیخودی و مجازی داشته باشد. چون بعضی چیزها را نمیشود فی الله گفت. نمیشود گفت من فی الله پرسپولیسی هستم یا فی الله استقلالی هستم. چرا؟ چون این محبوب اصلاً قیمت ندارد. این اصلاً محبوب نیست، این قلّابی است.
آیا تا به حال یک عمل ما فی الله بوده است؟!
یکی از عناصر اصلی بحث تولّی و تبرّی حتّی نسبت به دشمن حضرت زهرا، کسی نسبت به قاتل حضرت زهرا (صلوات الله علیها) اگر بغض فی الله نداشته باشد به درد نمیخورد. نسبت به امیر المؤمنین کسی حبّ فی الله نداشته باشد به درد نمیخورد. ممکن است آنها تفضّل کنند یک چیزی در کاسهی گدا بگذارند، ولی آنگونه که باید به درد بخورد، به درد نمیخورد! البتّه ما الحمدلله و به فضل الهی امیر المؤمنین را نه از این جهت که رقیب خدا است، از این جهت که بندهی خدا است، بندهی پیروز همهی صحنههای عبادت است، به این دلیل ایشان را دوست داریم. لذا فضیلت ایشان را که میگوییم ایشان در جنگ اینطور بود، در عبادت اینطور بود. خدا پدرها و مادرها و اجداد ما را بیامرزد که اینها را به ما یاد دادند. نسبت به قاتل حضرت زهرا هم چون بزرگترین معصیت را انجام داده است، به درب خدا هتک حرمت کرده است، الحمدلله از او بیزار هستیم.
لذا حبّ و بغض ما باید فی الله باشد، اگر فی الله باشد اصلاً تصادم نیست، همهی زندگی عبادت میشود. این جملاتی که من امشب گفتم اگر یک انسان مهمتر به شما میگفت تا آخر عمر برای شما کافی بود. دعا کنید من هم عمل کنم که اگر دفعهی بعد گفتم روی شما هم اثر بیشتری بگذارد. راهکار آن هم این است که بگوییم از امشب توجّه کنیم یک کار فی الله انجام دادیم یا نه.
برای حبّ و بغض فی الله باید از یک عمل در روز شروع کرد!
یک استادی که خیلی آدم ویژهای است، یک زمانی همین را فرموده بود، گفته بود از 24 ساعت سعی کنید چند دقیقه را مراقبت کنید. مرحوم آیت الله دستغیب درباره نماز هم همین را میفرمایند. میگویند: چه کار کنیم نماز ما درست شود؟ میفرمایند که از رکوع آخر شروع کن. بگو من رکوع آخر حواس خود را جمع کنم. به طور کلی اصلاح تدریجی است. طرف میخواهد کنکور بدهد روزی 13 ساعت میخوابد، به او بگویند روزی سه دقیقه، یا پنج دقیقه خواب خود را کم کن یا هفتهای پنج دقیقه کم کن، چند ماه دیگر یک مقدار اصلاح میشوی. نمیشود بگویید تا حالا 13 ساعت میخوابیدی از فردا دو ساعت بخواب. سردرد و بیداری برای او از خواب هم بدتر خواهد شد. چون اوّلاً آن خواب برای او آزار ندارد، امّا وقتی بیدار است اینقدر عصبانی است که با همه دعوا میکند. اصلاح تدریجی است، مگر اینکه همان چیزی که ما نداریم یک زمان افاضه کند. هدایت برؤیه مهدی فاطمه (سلام الله علیه) بله، آن میتواند ما را ناگهان تغییر بدهد. چیزهای دیگری هم وجود دارد که اینقدر مثل گنج میماند بهتر است آدم روی آنها حساب باز نکند. تغییر کُند صورت میکند.
برای حبّ فی الله و بغض فی الله باید از یک عمل در روز شروع کرد. مثلاً فرض کنید بگوییم صبحها که میخواهیم از در بیرون برویم –این سفارش شده است- وقت هم نداریم، بگوییم «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِاللَّهِ» از طرف مادر ایشان. من شما را دوست دارم و بعد هم بگویم «لَعنَةُ الله عَلَی أعدائِکَ» خدا دشمنان شما را ذلیل کند.
جلوههای عشق و معرفت امام زین العابدین نسبت به خدا
من دوست دارم با شما باشم، امام سجّاد با خدا همین کار را میکند. میگوید خدایا من اگر…، این همه کار در راه خدا انجام میدهد… یکی از ویژگیهای کسی که در راه محبوب کار میکند این است که هیچ توقّعی ندارد. مثلاً یکی عاشق یک نفر است، یک انسانی را به یک دلیلی خیلی دوست دارد، خود را به زحمت میاندازد تا یک هدیهای بگیرد و به دست او برساند. اگر خالص محبّت داشته باشد و خود را دوست نداشته باشد، اصلاً همین که یک هدیه به او بدهد و او بپسندد را خیلی دوست دارد ولی برای خودش سهمی باز نمیکند. ائمّهی ما چون عاشقانه خدا را دوست دارند همینطور هستند. این همه زحمت میکشند، مثل امام زین العابدین (صلوات الله علیه)، به خدا میگوید خدایا من را به جهنّم نینداز. جالب است که استدلال نمیکند که من را به جهنّم نینداز برای اینکه… آقا ببخشید چهل سال است که دارم نماز شب میخوانم، روزی هزار رکعت نماز میخوانم، اینطور نمیگوید! میگوید خدایا من را به جهنّم نینداز چون در جهنّم دشمنان تو هستند. من دوست ندارم با دشمنان تو یک جا باشم. اصلاً نمیگوید من چه کاری کردم. انسان زندگی امام سجّاد را نگاه کند از خدماتی که ایشان دارد حیرت زده میشود. بعد میفرماید یک چیز دیگر هم بگویم، من هر کجا که رفتم به من گفتند که این خیلی خدا را دوست دارد، برای خود تو هم خوب نیست که یک نفر که یک عمر سنگ تو را به سینه زده است کنار دشمنان تو باشد. من تو را دوست دارم.
حبّ و بغض فی الله رمز پیروزی
حبّ فی الله و بغض فی الله رمز پیروزی است. اگر این اتّفاق بیفتد مرحلهی بعد آن خیلی آسان میشود. مرحلهی بعد چیست؟ این است که اگر آدم فی الله دوست داشته باشد، من اگر واقعاً نوکر امام حسین باشم، شما اینجا آخر جلسه میگویید دیگر از فردا نیا؛ این حرفهای نامربوط چه بود که میزدی، با اینکه به پای من بیفتید هیچ فرقی نمیکند. چون من برای شما کار نکردم، با یک کس دیگری حساب داشتم. اگر حبّ فی الله و بغض فهمیده بشود تازه معنی روایات اهل بیت معلوم میشود.
معرّفی کتاب الشّافی از مرحوم فیض کاشانی
چند روایت میخوانم برای اینکه مجلس نورانی شود. تک، تک سند این روایاتی که میخوانم را بررسی کردم. این کتاب الشّافی، شفا دهنده، خلاصهی چهار کتاب اصلی شیعه است، حیف که ترجمه نشده است و در چاپ آن اشکال هم وجود دارد. خیلی کتاب خوبی است. مرحوم فیض (أعلی الله مقامه) این کار را کرده است. یک خرّیت فن، استاد علم حدیث که خود او یک کتاب مفصّل بیست و چند جلدی به اسم الوافی دارد که کلّ کتب اربعه، چهار کتاب حدیثی اصلی شیعه را جمع کرده است و یکی از سؤالاتی که آقایان میپرسند میشود این باشد که چهار کتاب اصلی شیعه در حدیث چیست؟ یک استادی این را تلخیص کرده است.
یک بابی دارد به اسم «بَابُ أُخُوَّةِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضِهِمْ لِبَعْض» بعد روایت از کافی و تهذیب و اینها است. با اینکه بسیاری از افراد کل روایات کتابهای کافی را حجّت میدانند، امروز بعضی اساتیدی که در قم هستند کلّ کتاب کافی را قبول دارند، همین اساتید مطرحی که الآن در قم هستند و در مسائل اینچنینی اخلاقی هم آن سختگیریهایی که در روایات فقهی هست را نمیکنند. امّا با این حال من فقط روایاتی را که سندی بررسی کردم و صحیح است میخوانم که اینطور نباشد که سلیقهای باشد. این روایاتی را که میخوانم از لحاظ سندی صحیح هستند.
انسجام در تشیّع، نتیجهی حبّ و بغض فی الله
اگر حبّ و بغض کسی فی الله باشد، هر برادری کنار دستی خود را از این جهت که برای سیّد الشّهداء مشکی پوشیده است یا به مجلس امام حسین آمده است دوست بدارد؛ نه برای قیافهی او، نه برای اینکه پولدار است، نه برای اینکه بچّهی فلان محل است، نه برای اینکه فامیل چه کسی است، نه برای اینکه اگر به او محبّت کنم پدر او فلان مسئولیت را دارد، نه؛ از این جهت که این هم به خاطر امام حسین لباس عزا به تن کرده است. یا یک ساعتی از عمر خود را به جایی آمده است که برای امام حسین جمع میشوند. یعنی به من بگویند که این را میبینی؟ این یک ساعت در هیئت امام حسین نشسته است. دستور دین است که من باید او را دوست داشته باشم. اگر فی الله باشد، ببینید ائمّه چطور به ما آموزش دادهاند. ببینید چقدر مشکلات اجتماعی ما حل میشود.
این روایت صحیح است، سند اوّلی موثّق است –موثّق مثل صحیح معتبر است، یک اختلافی دارد که بیان نمیکنم- «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»[4] مؤمنون اخوة هستند. همین ما که اوّلاً تشیّع را اعتقاد خود میدانیم، ثانیاً تجاهر به فسق نداریم. یعنی ما که میگویند خدا و رسول و ائمّه را قبول داریم –همان اعتقاد اوّلیّهی شما- و تظاهر به گناه نداریم. مثلاً فرض کنید بگویند فلانی را میبینید؟ فلان کاره است. (معاذ الله) مطرح به یک گناه باشد. کسی که متجاهر، یعنی تا او را میبینند (معاذ الله) یاد فلان گناه میافتند، اینطور نباشد و عقیده در همین حدی که شما عقیده دارید نه در حد یک آیت الله العظمی، در تعریف به این مؤمن میگویند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» مؤمنون برادر هستند، عبارت امام صادق خیلی زیبا است، «بَنُو أَبٍ وَ أُم» برادر هستند نه اینکه مثل برادر بسیجی و خواهر بسیجی، همینطور بگویی برادر، بعد کار خود را انجام بدهی و بروی؛ حرفی بزنی و رد شوی «بَنُو أَبٍ وَ أُم»! یعنی چه؟ انگار پسر یک پدر و مادر هستند و واقعاً هم هستند؛ اگر کسی بداند که امیر المؤمنین پدر او است و صدّیقهی طاهره مادر او است، الحمدلله به فضل الهی صدّیقهی طاهره مادر ما هم که سادات نیستیم، هست. «بَنُو أَبٍ وَ أُم» از یک پدر و مادر هستید. انسان نسبت به برادر خونی خود چطور است؟ شما نگاه کنید این در تشیّع چقدر انسجام ایجاد میکند! کسی پول کسی را نمیخورد. آمریکاییها هم میآیند حساب ما را میبندند و به شهروندان خود میدهند. دیگر کسی پول برادر خود را غصب نمیکند. «بَنُو أَبٍ وَ أُم».
بعد فرمود: اگر یکی از اینها یک مشکلی پیدا کند، دیگری شب نمیتواند بخوابد. حالا نگاه کنید میخواهید راجع به سبک زندگی اهل بیت بحث کنیم. همین روایت که معتبر هم است، غیر از اینکه در کافی است. میگوید باید همدیگر را دوست داشته باشند. چه کسانی را؟ میگوید کسی که متجاهر به گناه است را نباید دوست داشته باشید. پدر بچّهی گناه کار خود را نباید دوست داشته باشد. اگر حبّ بغض فی الله باشد اینطور است. البتّه یک درجهای از حبّ و بغض خونی است که او را نفی نمیکند، ولی متفاوت است. حبّ قلبی او متفاوت است. بچّهی همسایه اگر خیلی مؤمن باشد از پسر خود بیشتر دوست دارد. ما همینطور قائل هستیم. امیر المؤمنین اگر همسر زهرای مرضیه هم نبود، از یک کشور دیگری بود و به زبان دیگری صحبت میکرد باز هم خلیفهی رسول خدا امیر المؤمنین بود، نه اینکه چون داماد او بود! به این معتقد هستیم. اگر امیر المؤمنین قد کوتاهی داشت، یک متر بود یا بلند بود، سه متر بود، سیاه سیاه بود، سرخ پوست بود همین بود و خلیفه بود. نه رنگ او نه نژاد او مهم نبود. میگوید مؤمنین با هم مانند برادر هستند، به قول دوستان یک برادریٌ ماءی، بعد شما میگویید «بَنُو أَبٍ وَ أُم». انگار از یک پدر و مادر. بعد هم در یک روایت گفته است واقعاً از یک پدر و مادر هستید. از لحاظ معنوی پدر شما امیر المؤمنین است و مادر شما صدیقهی طاهره است.
بعد فرمود: اگر یک ارقی، یک بیماری کوچکی، یک چیزی اتّفاق میافتد…، شما نگاه کنید اگر جملهی امام صادق (صلوات الله علیه) در جامعهی ما اجرا میشد نیاز نبود اگر کسی بیمار میشود، گرفتاری دارد به بدبختی بیفتد. ببینید ما چقدر فاصله گرفتیم. تمرین هم لازم دارد.
اگر حبّ و بغض تنظیم شود تمام اعمال ما ثواب میشود
حتّی در یک روایاتی که اعتبار سندی آن مانند این نیست میفرماید: اگر کسی یک قطره اشک بریزد برای خونی که از ما ریختند، برای بیاحترامی که اعمال کردند یا یکی از شیعیان ما دچار آسیب شده است خدا او را بهشتی میکند. امام صادق (صلوات الله علیه) شیعهی خود را مانند خود و امام حسین قلمداد میکند. میگوید: اگر کسی یک قطره اشک برای ما بریزد، برای خونی که از ما ریختند، برای آبرویی که از ما بردند، برای هتک حرمتی که به ما کردند یا برای یکی از شیعیان ما، الآن بعضیها میگویند عزاداری یعنی چه؟ اگر شما ببینید یک شیعهای، یک محبّ امیر المؤمنین دچار یک آسیبی شده است، مثلاً خدایی نکرده پدر خود را از دست داده است، شما از آن جهت که یک برادر دینی مؤمنی آسیب دیده است گریه کنید به شما ثواب میدهد. چون همه چیز دائر مدار است، عرض کردیم آن درّهای که بین بینش و عمل است حبّ و بغض است. اگر تنظیم شود حبّ و بغض تمام رفتارهای ما ثواب میشود. این یک روایت است.
یکی دیگر عرض کنم. این یکی صحیح است. فرمودند: اگر میخواهید ببینید دل شما خوب کار میکند…، عرض کردم مؤمن خیلی حسّاس است، نه از این حسّاسیّتهای بیاهمیّت. حساس است یعنی دیر عکس العمل نشان نمیدهد. مثلاً بگوییم یک جا رفتیم و ماشین به یک نفر زد و مُرد، اصلاًاو تکان نمیخورد، عکس العملی نشان نمیدهد. اصلاً قلب او مشکل دارد. مؤمن زود عکس العمل نشان میدهد. از بدی بیزار است و خوبی را دوست دارد. اگر اینطور نیست باید برود دل خود را درمان کند.
طینت و سرشت مؤمنین مانند هم است
جابر بن یزید جوفی (اعلی الله مقامه الشّریف) از بزرگان و یاران اهل بیت است، میگوید پیش امام باقر رفتم و گفتم: آقا گاهی اوقات نه شخصی از خانوادهی من از دنیا رفته است، نه دل من درد میکند، یک دفعه انگار حال من گرفته است. نمیدانم چرا قبض دارم، یک طوری هستم. هیچ اتّفاقی هم برای من نیفتاده است. چهرهی من طوری نیست که کسی متوجّه شود، ولی درون من اذیّت است. امام باقر (سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَان»[5] خدا مؤمنین را از یک سنخ آفریده است. گِل آنها از بهشت است. «فَلِذَلِكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه» مؤمنین از یک جنس هستند، از یک گِل هستند. دو برادر از یک خون هستند. منشأ آنها یکی است، از یک پدر و مادر هستند. میگوید گِل مؤمنین از یک جا است. لذا میفرماید: «أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه» مانند یک برادری که پدر و مادر آنها مشترک است. لذا اگر مؤمن ارتقاء یافته باشد، اگر یکی از مؤمنین در محلّ آنها دچار آسیب شود او ناخودآگاه دچار آسیب میشود. یکی در آن محلّه حال بدی دارد حال تو هم بد است. منتها سطح جابر بالا است. اینکه امام نقل کردند یعنی باید به یک جایی برسید که اینطور شوید.
حبّ نسبت به مؤمن در هر مکانی واجب است
سبک زندگی ائمّه را اگر بخواهید بررسی کنیم چند خطّ کلّی دارد. یکی اینکه همه را باید در جهت «الله»، فی الله ببینید. حالا ببینید اگر ما نسبت به هم اینطور محبت داشته باشیم، من نسبت به دشمن شما بغض داشته باشم. منتها دشمن شما مثلاً نمیگویم ماشین یک مؤمن دیگری به ماشین شما خورده است و خط انداخته است. چون گفتیم حبّ و بغض فی الله است. نسبت به یک فاسقی، یک جائری، یک ظالمی که به شما ظلم میکنم باید چطور باشم؟ انگار که دشمن خود من است، دشمن پدر من است. اگر اینطور باشد شما نگاه کنید چقدر تشیّع منسجم میشد!
الآن نگاه کنید گاهی ما نماد عدم انسجام داریم. یک نفر با عبا و عمّامه پیش رئیس جمهور آتی یا محتمل الآتی آمریکا به عنوان حامی عکس گرفته است. عجب اسلامی! همین یکی را شما رعایت کنید میبینید آیا ما نسبت به ظالمان، حتّی عرض کردم ظالم کسی است که ظلم میکند، حتّی هر کسی را به هر گناهی بشناسند. حتّی شیعه است و (معاذ الله) یک آدم خیلی ظالمی است. مثلاً در زمان دانش آموزی ما در محل پدر بزرگ ما یک کسی بود که تا میآمد کسی را آزار میداد و همه از دست او فرار میکردند. این را نه، از این که شیعه است و از پدر و مادر شیعه است تا کسی که از کفّار است، دشمن اسلام است. مثلاً فرض کنید میگویند فلان جا مظلوم هستند به ما چه؟ این خلاف سیرهی اهل بیت است.
چون مزر جغرافیایی… آقا یک زمانی دو شاه با هم به اختلاف افتادند یا یک جاهایی برای ما بوده است و الآن نیست. این خطهایی و مرزهایی که الآن کشیدند اعتبار ندارد. ابن سینا بیرون این مرز به دنیا آمده است، پس ابن سینا ایرانی محسوب نمیشود! مثلاً افغانیها بگویند برای ما است، تاجیکیها بگویند برای ما است. به شما چه ربطی دارد، میدان ابن سینا را بردارید، برای ما است. چون در این خط است و ما این طرف خط است. این مرزها که اعتبار ندارد.
حبّ و بغض باید قلبی و در عمل باشد
عرض کردم مؤمن یعنی شیعهای که تظاهر به گناه ندارد. این هر جای دنیا باشد دوست داشتن او برای همهی ما واجب است. این را که میگویم به این معنا نیست که بگوییم حزب اللّهیها این را میگویند، اصولگرا این را میگویند، برای اینکه دعوای سیاسی بیفتد این را نمیگویم. اختلاف فتوا سر این موضوع نداریم. چپی و راستی نداریم، آبی و قرمز نداریم. این را که دارم عرض میکنم میتوانید بروید رجوع کنید اختلافی نیست. هر نقطهای از عالم هر ظالمی ظلم کند مؤمنی عکس العمل نشان میدهد، بیزار است. نمیتواند با او رفاقت کند. جلوتر اگر شد آیات و روایات آن را میخوانم که محبّت به ظالم انسان را از دایرهی ایمان خارج میکند. میگوید توحید شما هم دورغ است و هر نقطهای از عالم یک نفر مؤمن است انسان باید او را دوست داشته باشد. دوست داشتن هم اینطور نیست که فقط به زبان بگویم خیلی شما را دوست دارم. خدایی نکرده شما در فلاکت به سر ببرید یا من در فلاکت به سر ببرم و شما مدام به من بگویید تو را دوست دارم. شما را دوست دارم یعنی باید خرج کنید. من الآن گرفتار هستم و در اجارهی خود ماندم و شما برای من استیکر دوستت دارم بفرستید! این به درد من نمیخورد، این دوست داشتن نیست. «تَعْصِي الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّه»[6] یک کسی خدایی نکرده گناه کند و بگوید خیلی خدا را دوست دارم، فقط خدا! «هَذَا لَعَمْرُكَ فِي الْفِعَالِ بَدِيع»!
قبل از اینکه وارد روضه شوم یک دعا کنم. خدایا توفیق چشیدن زندگی با توحید و با توجّه را روز ما بفرما. ما اگر بچشیم جذب آن میشویم. من هیچ وقت نچشیدم ولی حرف آن بزرگوار را خدمت شما نقل میکنم. گفته بود اگر سلاطین عالم که دنبال لذایذ هستند میدانستند که ما از نماز چه لذّتی میبریم، هر چه داشتند میدادند که دو رکعت نمازی که ما از آن لذّت میبریم را بخوانند. إنشاءالله خدا به ما بچشاند. حالا که محروم از این هستیم که امام زمان ما ظاهراً و به صورت ظاهری بیایید و ما را نجات دهد.
کربلا، تصویر جاودانه از حبّ و بغض فی الله
شما صحنهی عاشورا را نگاه کنید. یکی از دلایلی که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) غربال کرد این بود که امام حسین میخواست یک تصویری به نمایش بگذارد. بلاتشبیه میخواهند یک تئاتری بازی کنند. چه کار میکنند تست میگیرند؟ مثلاً من را به عنوان سوپر استار انتخاب نمیکند! چون اصلاً نمیدانم، خراب میشود. استاد او نشسته است و باید طوری باشد که آن چیزی که او میخواهد را بتواند اجرا کند، وگرنه خراب میشود.
صحنهی کربلا اینطور است. قرار است یک تصویر جاودانه از حبّ و بغض فی الله نشان دهند. حالا اگر یک ترسو آنجا بود، یک کسی وسط جنگ میگفت آقا شترهای خود را چه کار کنم؟ تصویر به هم میخورد. نزن! نزن! ما تسلیم هستیم. خوب همه چیز خراب میشد! شما هم در کربلا، هم در یاران، هم در اهل بیت، هم در اسراء یک انسجامی میبینید. جایی سراغ دارید که یک نفر یک اشتباه عجیبی کرده باشد؟ ندارید. سیّد الشهداء (علیه السّلام) فرمود: اگر کسی میخواهد اینجا بیایید او را تکّه تکّه میکنند! بروید. اینطور نبود که مثلاً مانند ما با فریبکاری بخواهیم مردم را جذب میکنیم. مدام بدیهای کار را میگفت که آخر آن قتل است! مدام میروند، غربال میکند تا شب عاشورا که کسی نرفت. دوباره آنجا تاریک است، میفرماید: اگر میخواهید بروید بروید. اینهایی که ماندند از عبارات آنها شما نگاه کنید. چند مورد آن را میگویم. آنجا صحنهی حبّ و بغض تبلور دارد. هم حب و هم بغض.
حبّ و بغض فی الله در وجود یاران اباعبدالله الحسین
سیّد الشّهداء (علیه السّلام) سخنرانی میکند که احتمالاً اینها برگردند. چند نفر هم توبه کردند و همانجا آمدند به امام پیوستند و شهید شدند. یک دفعه یک کسی از سپاه دشمن یک دشنامی میدهد. یاران امام تا زنده هستند اجازه نمیدهند که آنها دشنام دهند و اینها نگاه کنند! ببینید مثلاً مسلم بن اوسجع یک پیرمرد ریش بلند و سفید است که عبادتهای او خیلی طولانی بوده است. بددهن نبوده است. وقتی میبیند که طرف میگوید حسین! اینقدر حرف نزن. به زودی آتش جهنّم را (معاذ الله) خواهی چشید. آیت الله العظمی، همیشه مؤدّب نمیتواند تحمّل کند که کسی به امام توهین کند. یاران امام میآیند و فریاد میزنند. میگوید خدا دهان تو را بشکند! بعضی وقتها فلان فلان شده هم میگوید. از امام دفاع میکند. نمیتواند ببینید که به امام جسارت میکنند و این بنشیند و نگاه کند.
سخنان یاران امام حسین در شب عاشورا
شب عاشورا نگاه کنید. یکی از سختترین لحظات برای یاران سیّد الشّهداء این بود که حضرت فرمود: چراغها خاموش است و شب هم تاریک است بروید. برای آنها سخت بود. جملات آنها را نگاه کنید. قمر بنی هاشم گفت: خدا ما را بعد از شما زنده نگذارد. بعد از شما زندگی به چه درد ما میخورد. زهیر گفت: اگر 70 بار من را بکشند و بسوزانند و زنده کنند ابداً دل من نمیخواهد که غیر از این راه بروم. دوست دارم باز اینجا بیایم و در راه تو کشته شوم.
نزول فرشتگان برای یاری سیّد الشّهداء
اگر ما حبّ و بغض خود را تنظیم کنیم اوّلین عاشق و محبّ عالم خود اهل بیت هستند. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) نسبت به یاران خود همینطور است. روایت معتبر داریم که از آسمان نصر نازل شد که حسین جان ملائکه تحمّل این صحنهها را ندارند. «بیدهم حراب من النّار » مجمل این روایت صحیحه در کافی دارد. آماده هستند که بیایند اینها را نابود کنند. حسین جان «انّی ما حتمت لک الموت » ما نگفتیم که تو باید حتماً کشته شوی. ما میتوانیم تو را یاری کنیم. عبارت امام ما این است. فرمود: «لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاء»[7] دیگر دوستان خود را از دست دادم. دیگر دلم نمیخواهد بعد از حبیب زنده باشم.
شهادت حبیب بن مظاهر
إنشاءالله خدا به ما بچشاند که اگر امام زمان ما سر قبر ما آمد یک رفیق خود را از دست داده باشد. شما نگاه کنید سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) با یاران خود چه کار کرده است. امام اصلاً احتیاجی ندارد. ولی او خیلی بیشتر از ما اطاعت خدا میکند. حبّ فی الله برای امام حسین هم است. برای پیغمبر هم است. امام حسین مؤمن را دوست دارد. اگر ما آدم شده بودیم امام زمان ما را دوست داشت. البتّه من یک بشارتی میدهم که امام زمان از ما قطع امید نکرده است که ما را راه داده است. گفتند: حبیب به میدان رفت. روای میگوید دیدم «بان الانکسار فی وجه الحسین » دوست من شهید شده است. دیدند سیّد الشّهداء بالای سر او رفت و شروع به گریه کردن کرد.
غلام سیاه امام حسین رو سفید شد…
حالا ممکن است بگویید که با حبیب 50 سال دوست بوده است. آنجا کاری که امام حسین کرده است و خیلی هم من به آن امید دارم این است که گاهی یارانی که خیلی هم با امام نبودند، در خطّ فکری او هم نبودند، ولی اینها آمدند فی الله رفاقت کردند، گفتند: آقا جان پیغمبر دستور داده است که ما شما را دوست بداریم. لذا وقتی غلام او که فرض کنید در اطراف قفقاز امروزی بود و تازه مسلمان شده بود به سمت میدان رفت، میگویند وقتی چشمان خود را باز کرد دید صورتی به صورت خود حس میکند. چشمان خود را که باز کرد دید اباعبدالله او را در آغوش گرفته است. این محبّت دو طرفه است. بعد یک لبخندی زد گفت: «مَن مِثلی»، ثروتمندهای عالم بیایند ثروت خود را نشان دهند چه کسی مثل من است. لحظهی جان دادن صورت ارباب من به صورت من است و دارد برای من اشک میریزد. یعنی امام حسین دارد برای مردن من گریه میکند و دوست نداشت من از این دنیا بروم، من را دوست خود حساب کرده است.
اینها همه در حضرت ذوب بودند. هر کسی میدان رفت از استاد عشق…، اینکه شما میبینید همهی مورّخین نوشتند وقتی علی اصغر (علیه السّلام) را خواست برگرداند امام حسین گفت: «خزیه یا زینب » حضرت زینب آنجا صحنه گردان است. در ماجرای علی اکبر اگر به داد نرسیده بود وضع عوض میشد. امّا من در تاریخ ندیدم که نسبت به حضرت زینب چیزی نقل کنند و دلیل آن هم این است که آنجایی که بچّههایی او دارند میدان میروند حضرت زینب حضور ندارد که مورّخین بنویسند. لذا چیزی در تاریخ از زینب کبری نیست.
یاد کردن یاران امام حسین از پدر و مادر خود در میدان جنگ
این عبارت را خیلی دوست دارم و برای شما هم میگویم. اینهایی که میدان میرفتند میگفتند بگذارید پدر و مادر خود را یاد کنیم. من هر وقت در جلسهای میآیم میگویم مادر من، من را سر این جلسه نشانده است. هر کسی میدان میرفت پدر و مادر خود را یاد میکرد. «أَنَا حَبِيبٌ وَ أَبِي مُظَاهِر»[8]، ابوشعثای کندی (رحمت الله علیه) میگوید: «أَنَا يَزِيدُ وَ أَبِي مَهاصِر»[9] ما چه کسی هستیم. فکر نکنید ما کسی را نداریم و آمدیم خود را فدای ارباب کنیم. «أَنَا زُهَيْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَيْن»[10] پدر من هم فیض ببرد. ما جاودانه شدیم. «إن تنكروني فأنا ابن الحسن»[11]، «أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي»[12]
رجز «جون»، غلام امام حسین در میدان جنگ
یک غلام سیاه خواست به میدان رود. گفت: حسین جان، ما کسی را نداریم، به تو روی آوردیم. گفت: من بگویم که پدر من چه کسی است؟ کسی پدر من را نمیشناسد. میدانید که غلامها را نمیکشتند. غلام جناب رباب کشته نشد. اینها مال بودند. خرید و فروش میشدند. اگر نمیجنگیدند دشمن اینها را به عنوان غنیمت میگرفت. آنهایی که در کربلا کشته شدند خواستند بروند. شما از جون شنیدید التماس کرد که بگذارید من بروم. یک غلام سیاه خواست به میدان برود گفت: من کاری نکردم. من بگویم پدر من چه کسی است؟ حسین جان از شما ممنون هستم که گذاشتی من بروم. وقتی میدان رفت استثنائاً خود را اینگونه معرّفی کرد. گفت: «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِير»[13] اگر میخواهید من را بشناسید من نوکر این آقا هستم.
پایان
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، ص 227.
[4]– الكافي، ج 2، ص 165.
[5]– الكافي، ج 2، ص 166.
[6]– وسائل الشيعة، ج 15، ص 308.
[7]– بحار الأنوار، ج 44، ص 373.
[8]– الأمالي، ص 160.
[9]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 1033.
[10]– الأمالي، ص 160.
[11]– بحار الأنوار، ج 45، ص 34.
[12]– الأمالی، ص 162.
[13]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج 4، ص 104.