مورخ 14 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».
موضوع بحث: فقهای منافق
موضوع بحث ما علمای سوء یا فقهای منافق و تخریب چهرهی امام است. عرض کردیم بحث ما سه هدف دارد و خدا خیر بدهد یکی از عزیزان را شب گذشته پیامی به حقیر فرستاد، دیدم باید این را یک مقدار توضیح بدهم که بد برداشت نشود.
تقویت برائت علمی
هدف بحث ما سه قسمت دارد؛ بخش اوّل آن که هم اعتقادی و هم فقهی است، تقویت برائت علمی شما است. حالا یا مذاکره است یا یادآوری یا تقویت است. همان جریانی که سقیفه را درست کرد و خون مطهّر صدّیقهی طاهره را ریخت، همان جریان سیّد الشّهداء را کشت و بلکه بدتر، خون مطهّر سیّد الشّهداء را مهدور الدّم اعلام میکرد، هدر اعلام کرد، قتل سیّد الشّهداء را وظیفهی دینی معرّفی کرد و قیام حضرت را (معاذ الله) احمقانه معرّفی کرد. اینها یک جریان است و بحث ما این شبها بیشتر راجع به عبدالله پسر خلیفهی دوم است.
ایجاد کردن فضای دو قطبی توسّط علمای سوء
در ادامهی بحثهای سال گذشته قسمت دوم شناخت جریان عالمان منافق یا علمای سوء است، در روایات خود ما هم فراوان داریم؛ «وَيْلَكُمْ يَا عُلَمَاءَ السَّوْءِ»[3] کسانی که توان ایجاد فضای دو قطبی یا تخریب چهرهی فصل الخطاب را دارند. اصلاً میآید، میگوید: بیخود کرده قیام کرده است. بعد میگویند: آقا یک شخصی است، هم عرض او است. مسئله اختلافی است، اصلاً کمر موضوع میشکند. یک نظری میدهد میگوید: مسئله اختلافی است. من بخواهم برای شما مثال بزنم، مثلاً فرض کنید امام (رحمة الله علیه) فرمود: خرمشهر باید آزاد شود، یک نفر در ردهی امام میگفت: حالا باید بررسی کرد، شاید هم نیازی نیست، حالا فعلاً متوقف بکنید. آیا اصلاً این همه نیروی نظامی لازم است یا نه؟ چه کسی میخواهد خون این بچّههای مردم را جواب بدهد؟ اینطور که خرمشهر آزاد نمیشد، بلکه آبادان را هم داده بودیم.
علّت ایجاد فضای دو قطبی و سه قطبی در جامعه
یعنی آن کسی که میآید دو قطبی، سه قطبی درست میکند، میخواهد فصل الخطاب را بزند، زمانِ رسول خدا هدفش رسول الله بود، زمان ائمّه، ائمّه بود، بعداً هم هر کسی که فصل الخطاب است. این هم هدف دوم، شناخت این جریان. روش آنها چیست؟ اینها را بحث میکنیم.
علّت به وجود آمدن مدّعیان دروغین
سومی را هم عرض کردم ما ورود نمیکنیم همیشه در تاریخ این علمای سوء بودند. قلابی کاشانی را پیدا نمیکنید، قلابی چیزی پیدا میشود که ارزش داشته باشد. الآن بروید زندانها، از برادران سرباز گمنام امام زمان بپرسید، تعداد زیادی مهدی دروغین در زندان است. کاشانی دروغین در زندان نیست، مهدی دروغین وجود دارد. مدّعی آن حق وجود دارد. بدل طلا را میسازند. لذا اگر میگوییم فقهای منافق توهین به فقهای عظام نیست، کما اینکه مهدی دروغین هم توهین به امام نیست. او سوء استفاده کرده است. متنبی داریم تا دلتان بخواهد یعنی پیغمبران دروغین. اگر کسی بگوید: پیغمبر دروغین داریم، روش او چیست، توهین به انبیاء که نیست. اتّفاقاً میخواهیم ساحت انبیاء را پاک بکنیم، اینها اصلاً نبی نیستند. آن طرفی که مثلاً فرض کنید حالا از همهی لهجهها داریم، حالا این یک مورد این بود که آذری بود، عربی بلد نبود، میگفت: من مهدی هستم. میگفتم: تو چه مهدی هستی که عربی بلد نیستی حرف بزنی قاف تو گاف است؟ این دفاع از امام زمان است که این بیجهت میگوید: من امام زمان هستم. همینطور اگر نائب امام زمان را فقیهی قلّابی باشد دیگر از امام زمان که مقدّستر نیست. بله، حرمت علمای ما، حرمت فقهای ما، عالمان ربّانی روی سر ما جا دارد ابدا کسی (معاذالله) حقیر راضی نیستم به اسم عرایض ناقابل من کسی بخواهد به علمای ربّانی جسارت بکند امّا موضوع فقهای سوء است، چه کار باید کرد؟
مقابلهی همیشگی عالمان سوء با فقیهان و علمای ربّانی
بالاخره همواره یک جریانی هستند مقابله کردند با ائمّه، مقابله کردند با عالمان ربّانی. بارها عرض کردم همان موقعی که میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشّریف) تحریم تنباکو را اعلام میکند، یک ریش بلندی در یک استان مرکزی که لهجهی آنها خوشمزه است و آخر کلمات آنها مدام سین سین میکند، او روی منبر میرود و قلیان میکشد. بالاخره این چه کسی است؟ از تخریب مرجع اعلای شیعه به دنبال چه چیزی میگردد؟ لذا ما ابدا (معاذ الله) نمیخواهیم جسارت بکنیم
لزوم بررسی مرجعیّت مرجع مورد نظر
یک برادری پرسیده بود که اینطور یعنی ما برویم مراجع خود را بررسی بکنیم؟ بله که باید مراجع خود را بررسی بکنید، ببینید مرجع است یا نیست. ربّانی است یا نیست. هر که از راه رسید که شما از او اخذ فتوا نمیکنید. اتّفاقاً همهی اعاظم ما هم فرمودند تا مطمئن نشوی که نمیتوانی تقلید بکنی. ما هم همین را عرض میکنیم. آن بزرگورانی که سر سفرهی علم و فضیلت آنها نشستیم را که نمیگوییم.
عوض شدن فتوای عالم سوء با توجّه به شرایط سیاسی
البتّه باید این را توجّه داشت گاهی آن عالم سوء یا فقیه منافقی که حقیر اسم گذاشتم، خود او هم ملتفت است دارد چه کار میکند، گاهی در یک طرح بزرگتری او ملتفت نیست دارد چه کار میکند. نمونهی بارز آن این است که شخصی سال 77 یا 78 فتوا به حرمت قمهزنی میدهد، 88 که اختلاف سیاسی پیدا میکند، فتوا به استحباب مؤکّد میدهد. یعنی فتوای او در مخالفت عوض میشود. حالا من نمیخواهم بگویم چه کسی منافق است چه کسی منافق نیست. روش منافقین این است. باید بدانیم کسی اشتباهی هم در این مسیر وارد نشود، وگرنه ابدا قصد توهین و تهمت و خیلی باید بترسیم از اینکه نسبت غیر یقینی به کسی بدهیم، ابدا به دنبال مصداق نیستیم، لذا این قسمت سوم که مسائل روز است ما عرض کردیم ابدا وارد نمیشویم که خدایی ناکرده بد برداشت نشود.
ولی همیشهی روزگار اسلام این جریان بوده است، همیشه بوده است. خواب و خاطره و قسم همیشه بوده است؛ آنطور که ما تاریخی بررسی کردیم. هر کسی خواسته است یک جایی سیلی به دین بزند، این روش را رفته است. دیدید هم سال گذشته، هم امسال مکرّر مثال زدیم. برای اینکه روش علمای سوء را ببینید، من بحث خود را نگه میدارم، امشب این وقتی را که دارم به یکی از تلبیس ابلیسهایی که اینها انجام دادند میپردازم. شما ببینید با ما چه کار کردند.
در کافی شریف روایتی به سند صحیح وجود دارد، بنده شأن شما را اجلّ میدانم از اینکه همینطور مطلبی محضر شما عرض بکنم. در کافی شریف که در اکثر نرم افزارهای نور آن چاپ هشت جلدی دار الکتب الاسلامیه، هشت جلدی است، جلد 8، صفحهی 345، حدیث 543. روایت متعبر است حداقل، خیلیها میگویند: صحیح است. اصلاً بعضی از آقایان که کلّ کافی را قبول دارند امّا این روایت صحیحه هم است. تاریخ نیاز نیست، صحیحه باشد کتاب تاریخ طبری را میخوانند که صحیح کجا بود، این در کافی است و صحیحه است.
علّت غمگینی رسول خدا در روایت کافی
سند را وقت نیست بخوانم که اجلّا هستند. آخرین آنها زراره است میگوید: از امام پرسیدم: امام اینطور پاسخ داد: «أَصْبَحَ» رسول خدا یک روزی صبح دیده شدند؛ در چه حالی؟ «كَئِيباً حَزِيناً» غمگین، گرفته، پریشان. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عرض کرد: یا رسول الله «مَا لِي أَرَاكَ يَا رَسُولَ اللَّه كَئِيباً حَزِيناً» غم تو را نبینم، غم ودرد شما به جان من، برای چه شما غمگین هستی؟ فرمود: «وَ كَيْفَ لَا أَكُونُ كَذَلِكَ» چرا اینطور نباشم؟ «وَ قَدْ رَأَيْتُ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ» در حالی که من همیشه امشب خواب دیدم، خواب انبیاء هم شعبهای وحی آنها است. «أَنَّ بَنِي تَيْمٍ وَ بَنِي عَدِيٍّ» خاندان شمارهی یک و خاندان شمارهی دوم «وَ بَنِي أُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ مِنْبَرِي هَذَا» از این منبر من بالا رفتند. «يَرُدُّونَ النَّاسَ عَنِ الْإِسْلَامِ الْقَهْقَرَى» مردم را از دین برمیگردانند. این همه ما زحمت کشیدیم، شهید دادیم. بعد گفتم: خدایا این در زمان حیات من است یا بعد از مرگ من است؟ خداوند به من فرمود که: بعد از مرگ تو است. این روایت را احتمالاً شنیدید ولی به چه صورت؟ فقط با بنی امیّه شنیدید.
شرایط خفقان در عصر امام صادق (علیه السّلام)
یکی از آنجاهایی که ما استفاده میکنیم از روایات اهل البیت مثل امام باقر و امام صادق (صلوات الله علیهما)… در شرایطی که شب گذشته یک نکتهای را فرصت نشد عرض بکنم شرایط امام صادق اینقدر سخت بود، امام برای اینکه عبدالله را جواب بدهد، فرمود: «فَأَعْذَرَ فِي الدَّعْوَةِ» به یاد دارید؟ گفتیم حضرت بیش از این نمیتوانست تصریح بکند. در همین کافی شریف روایات معتبر داریم که امام صادق فرمود: این سلاطین بگذارند ما برویم یک جا در طائف خانه درست بکنیم، شیعههای خود را ببریم بعد هم دست نوشته میدهم که من با شما کاری نخواهم داشت. دائماً اهل بیت را مراقبت میکردند. در این حد که صدای گریه بلند شد، ریختند در خانه چه خبر است؟ حضرت نتوانست بگوید: برای جدّ خود گریه کردم، جدّ حضرت را که بنی عبّاس نکشته بودند، ولی اجازه نمیدادند. در این شرایط شما میبینید که امام صادق (صلوات الله علیه) فرصت را به دست بیاورد، میخواهد چه کار بکند؟
پاسخ دادن امام صادق (علیه السّلام) به جریان احمقانه دانستن قیام کربلا
این تاریخی که به دست شما رسیده است، علمای سوء وارد شدند، نگذاشتند حقیقت به من و شما برسد. این شبها بحث ما همین است. یک جریانی پیدا شد خون مطهّر سیّد الشّهداء را قیام احمقانه معرّفی کرد. خوب حضرت باید پاسخ بدهد. در فضای مورّخین این روایت مشهور است که اینطور است که دیدم میونهایی از بنی امیّه از منبر من بالا میروند. این را شنیده بودید. اینجا امام صادق چه کار میکند؟ میگوید: دو تا بنی دیگر هم بود. شروع یک چند سال عقبتر است اوّلاً.
بیان روایت خاص از پیامبر به افراد خاص برای شهادت دادن در موقع لزوم
نکتهی دوم این است که شب گذشته من محضر شما عرض کردم رسول خدا نه تنها عمومی در مورد سیّد الشّهداء فرمایشاتی داشت که «سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[4] «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً»[5] این را اهل سنّت هم نقل کردند. گاهی هم میآمد چه کار میکرد؟ موارد خاص را به افراد خاص میگفت که اینها یک وقتی شهادت بدهند، حق روشن بشود. مثل مثلاً حدیث عمار که در ماجرای صفین وقتی عمار شهید شد، گفتند: طبق آن روایت پس حق با علی بود. البتّه خاک بر سر آن شخصی که از شهادت عمار پی به حقّانیّت علی ببرد چقدر امیر المؤمنین مظلوم است. ولی رسول خدا از این کارها زیاد کردند، مثل آن روایتی که امیر المؤمنین به زبیر فرمودند. این روایات برای چیست؟ این روایات برای این است که عدّهای خاص بگویند.
ترس ابوهریره از بیان بعضی از احادیث پیامبر
یکی از آن کسانی که از این حرفها زده است، یک پیغمبری از دروغها میخواهم نقل بکنم که نگویید بحثها شیعی است، بله ما روایت از کافی نقل بکنیم، میگوییم صحیح است ولی میخواهم استناد بکنم به چه چیزی که در بخاری نقل شده است، ابوهریره هم نقل کرده است. ابوهریره میگفت: من دو تا ظرف علم از پیغمبر دارم یکی از آنها را نقل کردم، یکی از آنها را اگر نقل بکنم این حلق من را میبرند، نمیگویم. اگر دومی را، یعنی یک ظرف را گفتم، یک ظرف را نگفتم، یک مخزن را لو دادم این چیزهایی بوده است که شما دیدید، یک مخزن را نگفتم. در بخاری هم آمده است. این را نمیگویم، چون اگر بگویم قطع میکنند «هَذَا الْبُلْعُومُ»[6] یا حلقوم، بلع این حنجرهی من را قطع میکنند.
فراوانی نقل حدیث از ابوهریره به نسبت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
خوب این روایت در مورد چیست؟ چه روایاتی را نمیگذارند تو بگویی، تو را میکشند، گردن تو را میزنند؟ تو که آزاد هستی؟ دو سال با پیغمبر بودی، ده برابر امیر المؤمنین روایت نقل کردی. حالا استعداد امیر المؤمنین و عصمت او و ملازمهی دائمی او که در خانهی پیغمبر بوده است و 23 سال بوده است را کنار بگذار، فرض کن استعداد مساوی، دو سال، 23 سال ده برابر نقل کردی. نسبت بگیری یک چیزی حدود صد برابر میشود. به فرض اینکه (معاذ الله) استعداد امیر المؤمنین به اندازهی ابوهریره باشد. دیگر عصمت و اینها را هم هیچ. تو که هر چه دوست داشتی گفتی، چه بوده است که نقل نکردی؟
پناه بردن ابوهریره به خدا از زنده ماندن در سال 60
گفت: «أَعُوذ بِاَللَّهِ مِنْ رَأْس السِّتِّينَ» خدایا پناه میبرم از سال 60. این نشان میدهد که خوب ابوهریره از کجا گفته است؟ ابوهریره قبل از سال 60 مرده است. میگوید: خدایا من سال 60 زنده نباشم، دیگر هر چه روایت جعل کردیم، آنجا باید برویم خون پسر پیغمبر را هم هدر بکنیم، من دیگر آن موقع نباشم، کافی است، پرونده سنگین است.
روایت ابوهریره از پیامبر در مورد هلاک امّت به دست بنی امیّه
تصریح بزرگترین شارح صحیح بخاری این است. وقتی میگوییم: علمای سوء یعنی همین. این فتح الباری مهمترین شرح بر صحیح بخاری است. میگوید: «وَ فِی هَذا اشَارَه» که چه؟ «کَانَ فِی سَنةِ سِتِّین وَ هُوَ کَذلک فَانَّ یزیدَ بن معاویه استَخلفَ فِیها» منظور او از اینکه خدایا سال 60 نباشم، یعنی زمان حکومت یزید نباشم. بعد دو تا جمله گفت یک روز او را به شام برده بودند، خواست که وارد کاخ بشود، دید پسر بچّههای بنی امیّه دارند در کاخ بازی میکنند. گفت: پناه بر خدا! از رسول خدا شنیدم «هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ غِلْمَة»[7] اغیلمة من غلمان قریش» دین من را چه کسی نابود میکند؟ یک جوانکهایی از قریش. فقط برای منابع ما نیست. مروان گفت: منظور تو چه کسی است؟ گفت: اگر بخواهی میگویم. «لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ: بَنِي فُلاَنٍ، وَبَنِي فُلاَنٍ» ولی اگر بگویم تضمین میکنی؟
سهمخوانی در بیان روایات
این را هم به شما بگویم اینها گاهی سهمخواهی میکردند. خیلی از فضایل امیر المؤمنین را عایشه نقل کرده است. چه سالی نقل کرده است؟ وقتی برادر او توسّط معاویه کشته شد، او برای اینکه حال معاویه را بگیرد که لعن امیر المؤمنین را بر جمیع منابر واجب کرد، فضائل امیر المؤمنین را بیان کرد. یعنی «بغضاً لمعاویه» حاکم بود، او را عزل میکردند. میگفت: عزل میکنید؟ از پیغمبر چیزهایی شنیدم، اگر بگویم. این یعنی اینکه میخواهد برگردد، بالاخره یک استانی، چیزی، ساوجبلاغی، جایی به ما بدهید، ما چیزی نقل نکنیم. اگر سر من به خدمت به مؤمنین شلوغ نباشد، یک دفعه خاطرات من زنده میشود. من را مشغول به یک کاری بکنید، استانی، چیزی به دست من بدهید، حواس من پرت بشود، خاطرات من زنده نشود، بیکار بشوم، خاطرات من زنده میشود. این بده و بستان بود. امّت من نابود خواهد شد توسّط؟ اغیلمة من غلمان قریش» ابن حجر عسقلانی که شیخ الاسلام است، مرجع تقلید بزرگ قرن هشت و نه است. میگوید: حکومت بنی امیّهی بنی حرب و بنی مروان را میگفته است. دیگر وقت نیست استنادهای خود را نمیخوانم، چون بحث ادامه دارد باید جا بیفتد.
اذعان ابن حجر عسقلانی به منظور ابو هریره در مورد یزید و بعد از یزید
ابو هریره که علم غیب نداشته است، قبل از کربلا مرده است، یعنی از چه کسی شنیده است؟ چوبان دروغگو هم که همیشه دروغ نمیگوید، BBC هم كه يك دم شمش دروغ که تحویل نمیدهد. ده تا را راست میگوید، یک دانه را هم دروغ میگوید که مردم باور بکنند. ابو هریره هر چه که نقل کرده است دروغ نگفته است؛ ده تا را راست میگوید که یکی را بتواند میان روایتها رد بکند. نبوده است که کربلا را ببیند از سال 60 میترسم،«هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ» و جوانهای بنی امیّه را میبیند میگوید: «هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ غِلْمَة» دست جوانکهای «من غلمان قریش». خدایا من زنده نباشم. ابن حجر عسقلانی میگوید: منظور او یزید و بعد از یزید است.
علّت از بین بردن روایات پیامبر در مورد اهل بیت توسّط عبدالله فرزند خلیفهی دوم
یعنی اگر کسی هیچ چیزی را هم نمیدانست، ابوهریره که دو سال با پیغمبر بوده است این را شنیده است، نقل آن هم به نفع او نبوده است، این حرف در زمان بنی امیّه است. یعنی رسول خدا این حرفها را زیاد تکرار کرده بوده است. تیم آقا عبداللهِ مورد بحث ما، پسر خلیفهی دوم باید چه کار بکند؟ باید مسئله را یک طوری از بین ببرد. اگر این روایات آن قسمتی را که ابوهریره نقل نکرده است، یک صحابهی دیگر نقل میکرد چه؟ اینها وارد صحنه میشوند.
حرام بودن حکومت توسّط فرزندان ابوسفیان طبق روایت پیامبر
چون شبهای پیش گفتیم آنها را تکرار نمیکنم، حکومتی که پیغمبر تصریح میکند مثلاً سیّد الشّهداء در کربلا هم میفرماید: مگر پیغمبر جدّم نفرمود: خلافت «مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَان»[8] او میگوید: محرّم چیست، نظام اسلامی است، واجب شرعی است، قیام بکنی، تو مهدور الدّم هستی.
عوض شدن تیتر روایت او هریره توسّط ابن کثیر
این روایت را ببینید چه کار کردند، من دلم نیامد با اینکه وقت نیست، سند را نخوانم، این همان ابن کثیر خود ما است. ابن کثیر در جلد 9، صفحهی 230 همهی مفسّرین غیر اموی راجع به این روایت گفتند: این روایت راجع به بنی امیّه است در رأس آنها یزید است که پیغمبر فرمود: دین را نابود میکنند، امّت من را هلاک میکنند. امّت من را هلاک میکنند، یعنی نظام او، نظام اسلامی نیست. قیام علیه او، قیام علیه کسی است که دارد هدم دین میکند. یعنی حسین من را یاری بکنید -که حالا روایات فراوانی داریم- نه او را بگویید: نظام اسلامی. امّا تلبیس ابلیس علمای سوء را ببین. ببین تیتر ابن کثیر چیست؟ میگوید: ذکر آن اخباری که میگوید: بعد از معاویه فتنه میشود «مِن أغیلِمَةِ بَنی هَاشِم» لعنت خدا بر کذّاب. روایات را آورده است ولی برای اینکه شما فهرست را نگاه میکنید، در آنجا نوشته است: غیلة من غلمان قریش در کاخ بنی امیّه ابوهریره گفته است، تیتری که ابن کثیر زده است چیست؟ «أُغَيْلِمَةٍ مِن غِلمانٍ بَنی هَاشِم» منظور سال 60، بنی هاشم دین را هلاک میکنند. مگر در سال 60 بنی هاشم چه کار کردند؟ قیام سیّد الشّهداء است. تیم عبدالله مقابل ابا عبدالله ایستاده است که بگوید: تو مهدور الدّم هستی. پیغمبر میفرماید: آن کسی که میخواهد حسین من را بکشد، هلاک امّت است میگوید: نه، هلاک امّت توسّط بنی هاشم است.
ضرورت سنجیده شدن فقها
یک نفر دیگر از عالمان سوء را هم میگویم. شب گذشته در صفحهی ما برادر بزرگوار ما سؤالی کرده بود. آقا منظور شما این است که ما برویم فقها را هم بسنجیم؟ بله که بسنجید. هر کسی از والدهی خود قهر کرد که مفتی نیست. مرجع نیست. بررسی دارد و این چیزی هم نیست که نظر یک شخص باشد. دین را میخواهی… شاگردان اهل بیت به سراغ اهل بیت میرفتند «فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي»[9] دین را از چه کسی بگیرم؟ هر صدایی و هر علمی که بخواهد فصل الخطاب را کم رنگ بکند، تضعیف بکند، چند صدایی درست بکند یا میداند دانسته منافق است یا درPlan منافقین دارد بازی میکند نمیداند. بله که باید سنجید. البتّه عرض کردم تهمت خدایی ناکرده نباید زد. در اطاعت در اخذ باید خیلی دقّت کرد.
قابل قبول بودن علّت قیام امام حسین برای فطرت انسانها
ماجرای امام حسین چرا باید مخالفت بکنیم؟ چون هر کسی فطرتاً ماجرای سیّد الشّهداء را برای او تعریف بکنند این طرحی که عبد الله بن عمر گفته است را نمیتواند بپذیرد. میگوید: پسر پیغمبر سیّد شباب اهل الجنه به اندازهی تو که هشت سال طول کشید از روی سورهی بقره بخوانی، روخوانی بکنی هم دین را نمیفهمید؟! مهدور الدّم شد. بعد سرور جوانان بهشت هم شد؟! سخت است دیگر، پذیرفتن این سخت است.
حرام بودن روایت مقتل امام حسین توسّط غزالی
چه کار کردند؟ اینطور نقل کردند. عین آن را میخوانم برای اینکه ببینید چه ظلمی کردند. بعضی وقتها اگر میبینید بعضی نویسندهها با صوفیه خوب نیستند علّت آن این چیزها است. در صوفی آدمهای خوب هم وجود دارند ولی صوفیّه معمولاً توسّط آدمهای عوضی -دور از محضر شما- مدیریّت میشوند. یکی از آنها این آقای عزالی است. شما در فضاهای ادبیات دانشگاهی بروید این غزالی را بسیار دوست دارند. چرا ما از غزالی متنفر هستیم؟ چون نگاه بکنید چه میگوید. ابن حجر مکّی، صفحهی 640، چاپ مؤسّسة الرّساله یک حرفی زده است. میگوید: «قال الغزّالی» اینها علمای سوء هستند که نمیخواهند شما به سمت امام حسین بروید، میخواهند بگویند: مهدور الدّم است، احمقانه بوده است، برای چه میروی، اصلاً عزاداری نکن، اشتباه نکن، ترویج نکن. «یَحرُمُ عَلی الوَاعِظ» فتوا داده است. میگوید: واعظ بر تو حرام است «رِوایَةُ مَقتَلِ الحُسَین» اگر حال ما از صوفیه به هم میخورد، اعصاب ما از انها به هم میریزد، برای این اباطیل است. میگوید: آقا شیخ حرام است که مقتل حسین را نقل بکنی.
علّت حرام شدن نقل مقتل امام حسین (علیه السّلام)
چرا؟ چون اگر مقتل حسین را نقل بکنی «إنَّ لِلحُسَین مُحبَةٌ مَکنُونَه» اشک او جاری میشود. بعد میگوید: سیّد شباب اهل الجنه مهدور الدّم اصلاً میشود؟! حرف شما را باور نمیکنند. حرام است. «یَحرُمُ عَلی الوَاعِظ رِوایَةُ مَقتَلِ الحُسَین» چرا؟ «فَإنَّهُ یُهَّجُ عَلی بَعضِ الصَّحابِه وَ طَعنِ فِیهِم» از بعضی از صحابه… خوب یک عدّه از صحابه ایستادند دیگر. آقا عبدالله بحث ما هم یکی از صحابه است. حق را یا به امام حسین میدهی یا مقابل او. وقتی خون او را ریختند، برای تو تعریف بکنند و اشک تو جاری بشود، حق را به امام حسین میدهی و ما همهی تلاش خود را کردیم که به عبدالله بگوییم فقیه امّت. بله خود او میگفت: اگر من میدانستم یک روزی توفیق میشود، مرجع امّت بشوم بیشتر درس میخواندم. او را میخواستید به عنوان فقیه امّت جا بزنید، مرجع عالیقدر. نمیتوانید دیگر.
علّت حمایت نشدن آیت الله سیستانی توسّط بعضی جریانات
برای چه یک جریانی دارند این مرجعیّت را تبلیغ میکنند؟ برای چه یک جریانی در کشور ما پشت سر آیت الله سیستانی (حفظه الله) بودند؟ ایشان از اعملیّت افتاد که امروز کسی دیگر را ترویج میکنی؟! ضعف علمی در او پیدا کردید؟! 15 سال پیش برای اینکه یک کسی را بزنید، آیت الله سیستانی (حفظه الله) را ترویج میکردید؟ خدا إنشاءالله ایشان را حفظ بکند، خدا به او سلامتی بدهد. چه ضعفی در او دیدید که امروز همهی شما رفتید یک سمت دیگر؟ به شما راه نداد در زمین شما بازی نکرد. مدارس انجمنی چرا دیگر آیت الله سیستانی را ترویج نمیکنند؟ چون در Plan شما بازی نکرد. همهی تاریخ این بوده است.
حضرت زینب نائب موقّت امام معصوم
اینکه فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) یکی یا دو تا شهید شدند، این از لحاظ تاریخی مسلّم است از نظر تاریخ و مورّخ. امّا روضهای که میخوانند… چون از بنده توقّع نیست که شعر بخوانم، توقّع این است که متن مقتل را برای شما بگویم، روضهای از ایشان نیست. زینب کبری یک شخصیت برجسته است. نزد امام معصوم میآیند، میگویند: چطور ممکن است وصیّ موقت امام عسکری یک زن باشد، چون امام زمان غایب است؟ مگر داریم؟ گفت: بله، زینب (سلام الله علیها) بار امامت را موقّتاً در ظاهر به دوش کشید که زین العابدین به خطر نیفتد. لذا زینب را همه میشناسند.
پشتیبانی حضرت زینب از امام حسین (علیه السّلام)
وقتی وارد کاخ یزید شد در آن همه بانو گفت: «مَن هَذِهِ المُتِنکِّرَه» تعبیر استاد ما این بود چون رشید بود به چشم میآمد. نور وجودش اصلاً به چشم عبیدالله هم آمد. چرا از زینب روضه نیست از نظر بنده که نمیتوانم بخوانم، برای اینکه شیرخوار شهید شد، خوارزمی میگوید: وقتی امام حسین برگشت فرمود: «یَا زَینب» زینب جان کجایی؟ «خُذیِهِ یَا زینب» زینب جان بچّه را بگیر، مادر او را که نمیتوانم صدا بکنم. وقتی که علی اکبر به میدان رفت، اوضاع به هم ریخت. مولای ما زمین افتاد. آنجا مورّخ میگوید: «فَکَأنّی أنظُرُ إلی إمرَأةً خَرَجَت مُسرِعَة»[10] دیدم یک نفر آمد حسین را از مهلکه نجات داد. امّا زینب وقتی بچّههای او رفتند شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد که مورّخ برای ما یادداشت بکند، لذا ما هیچ چیزی نداریم. منتها خدایی من این را فضیلت زینب نمیدانم، خجالت میکشم بگویم، لذا در خانهی اصحاب میرویم.
آداب وارد شدن به مجلس امام حسین
حقیقت این است که ما کلّ دهه سر سفرهی زینب کبری هستیم. لذا میخواهم به در خانهی اصحاب بروم. اصحاب سیّد الشّهداء ویژگیهای خاصّی داشتند. حتماً توسّل میکنیم و به جلسات میآییم. چهار صلوات از طرف سیّد الشّهداء برای مادر ایشان بفرستید وقتی میخواهید به مجلس وارد بشوید، حرف بزنید. با امام زمان صحبت بکنید، قبل از ورود به جلسه آداب دارد. من میگویم: «انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً»[11]؛
شکستن حرمت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا
آقای ما برای اینکه اصحاب ایشان نمایشی اجرا بکنند که بتوانند عالم را جاودانه هدایت بکنند، بارها فرمود: آخر این سفر مرگ است. آن کسانی که نیستند، بروند. همه که رفتند، باز شب عاشورا آنها را جمع کرد، فرمود: دست شما درد نکند، خدا به شما خیر بدهد. ابرّ هستید، اوفی هستید، وفادار هستید، میخواهید بروید، بروید. چرا؟ برای اینکه صحنهی عاشورا صحنهی سنگینی بود. 30 هزار نفر بدتر از داعشی، وحشی مالامال از بغض نسبت به علی و فاطمه؛ اینها حسین بن علی را کشتند، میتوانستند بچّهها را کنار ببرند، بعد بروند غارت بکنند، اینها میخواستند انتقام بگیرند. همانطور که خانهی علی سلام الله علیه) وقتی حمله کردند، طور دیگر هم میشد وارد بشوند. غرض این بود که کمر امام را بشکنند، حرمت او را هتک بکنند. چرا امام زمان گریه میکند، میگوید: «السَّلَامُ عَلَى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ»[12] خواستند حرمتشکنی بکنند.
لذا این اصحاب میخواهند میدان بروند، شما در زیارت دارید امام صادق (صلوات الله علیه) به یاران امام حسین میفرماید که: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ اللَّهِ يَا أَنْصَارِ الْحُسَيْنِ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّيِ» اینها دیگر هر چه حبّ و دنیا بود کنده بودند. لذا همهی آنها یکپارچه اباعبدالله شده بودند. این را بدانید اگر شما واقعاً به محبّت مولای ما امام زمان برسید، امام زمان بیشتر شما را دوست دارد از ما. تاریخ اینطور میگوید. به روایت معتبر برای اباعبدالله نصر نازل شد. روایت معتبر میگوید: وقتی شهدا شهید شدند، فرستاده شدن فرشتگان برای نصرت امام حسین
فرشتهای محضر حضرت رسید، مجمل آن روایت صحیحه است، در کافی است که «یا حسین نحن ما حتمنا علیک الموت » ما نخواستیم تو حتماً کشته بشوی، ملائکه به شور افتادند، تحمّل دیدن این صحنه را ندارند، «بیدهم حراب من النّار» اسلحهی آتشین در دست آنها است، اراده بکنی اینها را نابود میکنند.
علّت قبول نشدن این نصرت توسّط امام حسین (علیه السّلام)
مولای ما آنجا یک جملهای گفت، فرمود: «لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاءِ» من دیگر بعد از حبیبم نمیخواهم زنده باشم. مولا هم عاشقانه آنها را دوست داشت. ذوب در امام حسین بودند. هیچ چیزی در خود نمیدیدند. اگر میدید دشمن جسارت میکند، آیت الله العظمایی مثل مسلم بن عوسجه، ریش بلند، عبادات طولانی او معروف است، شروع به ناسزا گفتن به دشمن میکرد، اجازه نمیداد که تا زنده بودند به امام جسارت بکنند. اینها ذوب در حضرت بودند.
یاد کردن اصحاب امام حسین از پدر و مادر خود در روز عاشورا
امّا وقتی میخواستند به میدان بروند، میگفتند: پدر و مادر ما برای ما زحمت کشیدند، اینجا از آنها یاد بکنیم، لذا همان کسی که از قدیم با حضرت بود، حبیب گفت: «أَنَا حَبِيبٌ وَ أَبِي مُظَاهِرٌ»[13] پدر من زحمت کشیده است که الآن من سر سفرهی ارباب هستم، آن کسی هم که تازه آمد مثل ابو شعثاء همان وسط معرکه گفت: من نمیتوانم از پیغمبر خجالت میکشم، به این طرف آمد. او هم که به میدان آمد، گفت: «أَنَا يَزِيدُ وَ أَبِي مَهاصِرٌ»[14] همه اینطور هستند. «أَنَا زُهَيْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَيْنِ»[15] عالم میداند یک اتّفاقی اینجا میافتد که تا قیام قیامت ما جاودانه میشود، بگذار پدر و مادر خود را یاد بکنیم.
«إن تُنكِروني فَأنا ابنُ الحَسن»[16] «أنا عَليٌّ بن حُسينِ بن عَلي»[17]؛
افتخار بردهی امام حسین (علیه السّلام) به بردگی امام حسین
بردهها نیاز نبود در جنگی شرکت بکنند. بردهی رباب راوی مقاتل کربلا است. چون اینها مثل مال جا به جا میشدند، خرید و فروش میشدند. آن کسی که در کربلا رفته است، عاشق بوده است و خواسته برود، التماس کرده است که رفته. التماس کرد، به پای حضرت افتاد. «أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ»[18] من کاسهلیس شما بودم، ما را بیرون نکن. یک سیاهی میخواست به میدان برود، یا صاحب الزمان «انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً»[19]؛ گفت: این کسانی که پدران خود را معرّفی کردند، سرشناس بودند، من بگویم کسی نمیشناسد. هر چه گشت در خود چیزی پیدا نکرد. یا صاحب الزمان ما هیچ چیزی نداریم. وقتی رفت، خود را اینطور معرّفی کرد: من هیچ چیزی در این عالم نداریم، الّا «أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِيرُ»[20] ارباب به من هم اجازه داده است.
مخلوط شدن خون سیّد الشّهداء و اصحاب ایشان
در روایت است که رسول خدا را که در خواب دیدند روز عاشورا هم ابن عبّاس، هم امّ سلمه، گفت: «رَأَيْتُ النَّبِيَّ … أَشْعَثَ أَغْبَر»[21] رسول خدا به دل اینها نگاه کرد، او گفت: به خدا تا خون من با خون شما مخلوط نشود، شما را رها نمیکنم، نگذارید من این فرصت را از دست بدهم. ابن عبّاس میگوید: آقا این چیست که در دست شما است، پریشان حال هستید؟ فرمود: الآن کربلا بودم، «هَذَا دَمُ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام) وَ أَصْحَابِهِ» خون اصحاب او را هم نگه داشتم. مخلوط میکنم. امشب شب اصحاب است و اصحاب زیاد هستند، اصحاب مولای ما وقتی خون میدادند، جان میدادند در آخر کار میگفتند: «عَلیکَ مِنِّ السَّلَام یَا اباعبدالله هَل وَفیتُ». صورت سعید بن عبدالله حنفی غرق تیر بود عمداً که آقای ما موقع نماز در امنیت باشد، وقتی زمین خورد گفت: «عَلیکَ مِنِّ السَّلَام یَا اباعبدالله هَل وَفیتُ».
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– تحف العقول، ص 507.
[4]– وسائل الشيعة، ج 14، ص 431.
[5]– بحار الأنوار، ج 43، ص 261.
[6]– فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ص 65، مسئلهی 120.
[7]– صحیح بخاری، ج 9، ص 47، ح 7058.
[8]– بحار الأنوار، ج 44، ص 326.
[9]– وسائل الشيعة، ج 27، ص 146.
[10]– بحار الأنوار، ج 45، ص 44.
[11]– همان، ج 99، ص110.
[12]– همان، ج 98، ص 319.
[13]– الأمالي( للصدوق)، ص160.
[14]– مناقب آل أبي طالب، ج 4، ص 103.
[15]– الأمالي( للصدوق)، ص160.
[16]– بحار الأنوار، ج 45، ص 34.
[17]– وقعة الطف، ص 242.
[18]– بحار الأنوار، ج 45، ص 22.
[19]– بحار الانوار، ج 99، ص110.
[20]– همان، ج 45، ص 27.
[21]– إعلام الورى بأعلام الهدى، ص220.