مورخ 13 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
جریان شناسی نفاق
موضوع عرض ما در واقع فقهایی است که به منافقین کمک کردند برای اینکه سیّد الشّهداء یا امام معصوم یا صاحب ولایت جامعه را تخریب کند. عرض کردیم جریان نفاق وقتی قوّت میگیرد که نظام اسلامی قدرت داشته باشد. میترسد برای اینکه نمیتواند مواجههی عملی کند و چند لایه عمل میکند. سعی میکند رأس خیمه را با روشهایی بزند. اگر نتوانست سعی میکند که او را تخریب شخصیّت کند. سال گذشته به این موضوع مفصّل پرداختیم.
سه هدف بزرگ جریان نفاق
چون ممکن است در کشاکش بحث از یاد من برود، این بحثی که محضر شما تقدیم میکنم سه هدف اصلی دارد. اوّلین هدف آن این است که میخواهد بگوید آن جریانی که در سقیفه بود و حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را غصب کرد، همان جریانی که صدّیقهی طاهره را به شهادت رساند، همان جریان هم واقعهی کربلا را درست کرد، همان جریان هم قیام سیّد الشّهداء را لوس کرد. تمام آن یک جا است. یعنی اوّلین هدف بنده تبرّی است.
تبرّی
میتوانیم بگوییم توضیح راجع به دو بیت آقا شیخ محمّد اصفهانی (اعلی الله مقامه الشّریف) است که فرمود: «وَ ما رَماهُ إذ رَماهُ حَرمَلَه» آن موقعی که حرمله آن تیر را پرتاب کرد، او نبود که پرتاب کرد! «وَ إنَّما رَماهُ مَن مَهَّدَ لَه» چه کسی تیر را پرتاب کرد؟ آن کسی که زمینهی آن را فراهم کرد. «سَهمٌ أتَي مَن جانِبِ السَّقيفَه» تیری از جانب سقیفه آمد، «وَ قَوسُهُ علي يَدِ الخَليفَه» کمان دست آن کسی بود که صدیقهی طاهره را به شهادت رساند. لذا هدف اوّل من این است که برائت شما با استنادی که در این بحثها میکنیم تقویت شود.
قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
محور بحثهای این شبهای ما عبدالله پسر خلیفهی شمارهی دو است. هدف دوم من این بحث مهم قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) است که باید روشن شود چطور بعضی از بزرگان ما نتوانستند در تحلیل و توجیه آن خوب عمل کنند. دلیل آن این است که جریان نفاق فقط به کشتن سیّد الشّهداء بسنده نکرده است. سعی کرده است قیام را لوس کند.
دو قطبی شدن نظام اسلامی
نکتهی سوم این است که هر وقتی نظام اسلامی حقیقی، نظام اسلامی شرعی برپا شود؛ همانطور که در مدینهی رسول خدا برپا شد، در حکومت امیر المؤمنین برپا شد و الآن هم ما از این نعمت متنعّم هستیم، آنجا یک جریانی باید مقابله کند و دو قطبی درست کند. کسی میتواند مقابل ولیّ جامعه دو قطبی ایجاد کند که ترویج شود و هم عرض شود. لذا خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته مرجعیّتی را مقابل مرجعیّتی قرار میدهند. یکی از مشکلات با تشیّع انگلیسی دقیقاً همین موضوع است. گاهی هم یک فرد بزرگواری در این جریان نیست. یک فضای تبلیغاتی سعی میکند این فضا را درست کند. این هم هدف سوم است.
چون اگر میخواستیم وارد هدف سوم شویم؛ شب اوّل هم عرض کردم اگر میخواستم پیش از خطبههای نماز جمعه حرف بزنم که خیلی جنجال شود آنجا سیاسی حرف میزدم. منتها چون شبهایی که در محضر شما هستیم فرصت مغتنمی است که از سیّد الشّهداء بهره ببریم و دوست ندارم که بحثها به مشاجرات سیاسی کشیده شود به این قسمت سوم نمیپردازم. ولی شما اگر ملاکها را ببینید میتوانید تطبیق کنید چه کسی درست عمل میکند و چه کسی درست عمل نمیکند. آن قسمت سوم را واگذار میکنم که اغتنام فرصت داشته باشیم و این فرصت را خدایی نکرده از دست ندهیم.
نقش عبدالله بن عمر بعد از واقعهی کربلا
بحث اینجا بود وقتی سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) قیام کرد و به شهادت رسید جریان بنی امیّه از این عمل قبیح بینظیری که انجام داده بود باید تطهیر میشد. متأسّفانه عبدالله این مسئولیّت را به عهده گرفت. از نظر بنده جرم ایشان بزرگتر از یزید است. برای اینکه دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد. عبدالله سعی کرد نور سیّد الشّهداء را خاموش کند! تاریخ رسمی را که نوشتهاند و بعضیها هم فریب خوردند و در آن فضا تنفّس میکنند. با همان فضای تاریخ هم میخواهند وجود حضرت رقیّه را ثابت کنند. خوب معلوم است که ثابت نمیشود! معلوم است با آن فضای تاریخی که بنی امیّه ساخته است…، کدام دولت رذلی میآید در کنار حکومت و دار الحکومه و مرکز سلطنت خود یک طفل کوچکی را با آن شکل… بعداً هم بیاید آن را منتشر کند؟! طبیعتاً نیست. آن کسی که فکر کرده است در تاریخ باید دنبال حضرت رقیّه (سلام الله علیه) بگردد، آن تاریخ رسمی که چند جمله از آن را برای شما میخوانم تا شما ببینید فضای رسمی مورّخین اموی زده چیست که عبدالله داستان این شبهای ما با تاریخ چه کرده است، معلوم است که او نباید از حضرت رقیّه حرف بزند! کدام عاقلی این کار را میکند؟!
تحریفات ابن کثیر دربارهی قیام امام حسین (علیه السّلام)
اینها آمدند گفتند حسین نمیخواست قیام کند همانطور که پدر او نمیخواست قیام کند! برادر او قیام نکرد، پسر او قیام نکرد! این کوفیها آمدند او را فریفتند و 10 یا 20 هزار نامه و در اینجا آورده است که40 هزار نامه نوشتند. بحثی که ما در این دو شب داریم از جلد 11 کتاب البدایة و النّهایه ابن کثیر است. ایشان تحت تأثیر ابن تیمیه است. خیلی عاشق مکتب خلفا است. نسبت به امیر المؤمنین بسیار تندرو است. ابن کثیر میگوید سال 774 مرده است. این شمارهی چاپ، چاپ کشور عربستان است.
میگوید: یک آیه در قرآن دربارهی علیّ بن ابیطالب نازل نشده است! میخواهم بدانید که با چه کسی مواجه هستیم. در واقع از نظر طرفداران مکتب بنی امیّه یک مورّخ ایدهآل محسوب میشود. ببینیم او چگونه قصّه را تعریف میکند و نقش عبدالله را در قصّهی او ببینید. میگوید اصلاً قرار نبود حسین قیام کند! این کوفیها اینقدر نامه نوشتند که به دست آوردن قدرت او را وسوسه کرد. مدام به او گفتند آقا نرو! یک یا دو نفر هم که نگفت، هر کسی از راه رسید گفت نرو! کأنّ یک فهم عمومی واضحی است که همه میفهمند و (معاذ الله) سیّد الشّهداء نمیتواند آن را تشخیص دهد!
آیا واقعاً ابن عبّاس میخواست مانع از قیام امام حسین شود؟
اوّل میآید از افراد غیر عبدالله بن خلیفهی دوم میگوید. مثلاً از ابن عبّاس نقل میکند. این را عرض کنم که این جریان خیلی روایات عجیب و غریب از ابن عبّاس نقل کرده است. خیلیهای آن برای ابن عبّاس نیست. اگر فرصت شد یک شبی راجع به کسانی که علیه طرفداران اهل بیت جعل حدیث میکردند عرض میکنم. اینها اینطور نقل میکنند. عرض میکنم این را من باور ندارم. میخواهم ببینید این مورّخ چه میگوید.
میگوید امام حسین آمد گفت: «إستَشارَنی»[4]، امام حسین از من مشورت خواست، من به او گفتم: اگر بد نبود «لَو لا أن يُزري بي وَ بِك» اگر برای ما بد نبود، من موهای تو را چنگ میزدم و نگه میداشتم که نتوانی بروی؛ یعنی هر کاری از دست من بر میآمد میکردم تا تو سمت کوفه نروی. تو سمت کوفه نرو! پدر تو را کشتند و برادر تو را تنها گذاشتند، فریب نخور.
از کجا میگویم که من این روایت را باور ندارم، چون به هیج وجه ابن عبّاس با عثمان خوب نیست. در بحث حکومت امیر المؤمنین که در ماه رمضان بحث شد عرض کردیم. چون میگویند ابن عبّاس در نقل اینها گفت: تو را به خدا کوفه نرو! اگر بروی همانطور که عثمان را شهید مظلوم کردند تو را شهید مظلوم میکنند. حالا اینکه عثمان شهید مظلوم است یا نیست یک بحث است. واضح است ابن عبّاس چنین چیزی را قبول ندارد. ابن عبّاس در جنگ جمل جزء طرفداران خون خواهی عثمان نیست. کسانی که عثمان را غریب و شهید و مظلوم میدانستند در جمل مقابل امیر المؤمنین ایستادند. معلوم است که ابن عبّاس فرماندهی این طرف است. دروغ است! برای اینکه بگویند فقط عبدالله نگفت، نخبگان جامعه هم اجماع کردند که آقا نرو!
تلاش عبدالله بن عمر برای تخریب چهرهی امام حسین (سلام الله علیه)
بعد نوبت به هنرنمایی عبدالله میرسد. مثلاً از خود خاطره تعریف کرده است. میگوید: من سراغ حسین بن علی رفتم، دیدم در بارهای شتر کاغذ و نامه دست او است. گفتم: اینها چیست؟ گفت: اینها نامههای مردم کوفه است.
یک چیزی بگویم. قیام سیّد الشّهداء چه زمانی اتّفاق افتاد؟ قبل از نامه نگاری مردم کوفه. انگیزهی سیّد الشّهداء از مخالفت با یزید مردم کوفه نیست! چون حضرت 28 رجب حرکت کرد. وقتی مکّه تشریف آورد کوفیها که خبردار شدند حضرت علیه یزید قیام کرده است نامه نوشتند که آقا اینجا بیا. این یک اثر واضحی است که اجماع مورّخین است. اینها دارند دروغ میگویند.
عبدالله دنبال چیست؟ دنبال این است که وجههی دینی سیّد الشّهداء را بشکند. چون میخواهند گزارش دهند، اگر بگویند یک شخص زاهدی بود، ازهد النّاس بود، این ازهد النّاس حکومت را برای خدا میخواست. میخواهند بگویند نخیر! میگوید همانطور که وقتی پیغمبر به شهادت رسید، روزهای آخر عمر شریف پیامبر عبّاس عموی او آمد به امیر المؤمنین گفت: بیا برویم از پیغمبر بپرسیم بعد از او چه کسی خلیفه است؟ یعنی ما نمیدانیم. برویم تا اسم تو را بگوید. بعد علی گفت: نه ممکن است برویم اسم من را نگوید. پس فعلاً سکوت کن و بعداً ادّعا میکنیم! کما اینکه ابن تیمیه ملعون تصریح کرده علی برای خدا قیام نکرد، برای رسیدن به حکومت قیام کرد! یک جریان است.
شما بعداً اگر فرصت کردیم جریان مختار را با همین فرصت تحلیل کنید، میبینیم که ابن تیمیه میگوید: مختار از عمر بن سعد و حجّاج بدتر است. یعنی مختار که عبیدالله زیاد را کشته است، از عمر سعد که قاتل سیّد الشّهداء است بدتر است! هنر میخواهد، این هنر را دارد.
نقش عبدالله بن عمر در شهادت امام حسین از یزید پررنگتر است!
جبههی رسانهای جریان نفاق پررنگ است، همانطور که امروز هم پررنگ است. یک درایتی دارند که ما حوصله نداریم. ما میخوابیم و آنها فعّال هستند. از اوّل خلقت تا الآن گزارش نرسیده است که شیطان 5 دقیقه مرخّصی رد کرده باشد. به او گفت: میخواهم یک روایتی به تو بگویم. عبدالله گفت: من نمیگویم نرو. شما در آن فضایی که من این دو شب توضیح دادم این را دقّت بفرمایید.
گفت: نمیگویم نرو، خود شما میدانید، بزرگ هستید. من یک روایت از پیغمبر برای شما نقل میکنم، شما هر طور خواستید تصمیم بگیرید. آن روایت چیست؟ گفت: پیغمبر به ما فرمود من مخیّر شدم که آنچه در دنیا است و سلطنتی بزرگتر از سلیمان به من بدهند یا قیامت، آخرت! من آخرت را ترجیح دادم. ای حسین تو پسر آن پیغمبر هستی که آخرت را به دنیا ترجیح داد! چه کسی دارد این را میگوید؟
الآن شما بروید این را بررسی کنید ما فقه کوفه داریم. نمایندهی ویژهی فقه کوفه ابوحنیفه است. فقه مصر داریم، نمایندهی ویژهی آن شافعی است. فقه مدینه داریم یعنی شهر اصحاب پیغمبر که نمایندهی ویژه آن کیست؟ مالک بن انس است. مالک بن انس شاگرد تمام عیار عبدالله بن خلیفهی شمارهی دو است. یعنی زمان حضرت صادق (صلوات الله علیه) منصور دوانیقی نامه به مالک نوشت گفت: یک کتاب مینویسید که فقه ابن عمر را تبلیغ کنید. او رسالهای به اسم الموطأ نوشت که رسالهی عملیّهی مردم بود. فقه مردم مدینه با ایشان است. ایشان مرجع تقلیدهای مردم مدینه است.
تلاش عبدالله بن عمر برای سازش امام حسین (علیه السّلام) با یزید
یک توصیهای به حسین بن علی کرد گفت: پدر بزرگ تو دنیا را به آخرت ترجیح نداد. تو هم بیا ترجیح نده! قدم به قدم. بعد که دید امام قبول نمیکند «فَأبَى أن يَرجِع»[5] سیّد الشّهداء قبول نکرد. «فَأعتَنِقَه ابنُ عُمَر» سیّد الشّهداء را بغل گرفت. «وَ بَكى» گریه کرد. نمیخواهم تو کشته شوی، بیا و از دنیا بگذر. «لعنت الله علیک الظالم». «أستَودِعُكَ اللّهُ مِن قَتيل» خداحافظ که تو کشته خواهی شد. این راه را نرو! این مردم چه کنند که پیغمبر فرموده است در راه اطاعت از نظام اسلامی که منظور او یزید است، هر کسی قیام میکند باید او را بکشند. بیا و دنیا را به آخرت ترجیح نده!
حق میدهید که بگوییم او از یزید بیشتر ظلم میکند! یزید فقط امام حسین را کشت. یزید توان این را نداشت، گناه را گردن ابن زیاد انداخت. توان اینکه مقابل سیّد الشّهداء مقاومت کند را نداشت. گفت: من نکشتم! او دارد میگوید باید کشته میشد. بیای یک کاری بکن که امّت مجبور نشود تو را بکشد. از این هم یک پلّه جلوتر رفت.
گفتیم منافق وقتی میخواهد حرف بزند روایت معتبر ندارد. قبلاً هم تکرار کردیم، سه گانه خواب و خاطره و قسم. او باید توضیح دهد و مورخّین هم باید بنویسند. یک خاطره از پیغمبر تعریف کرد. از این خاطرهها که کسی نشنیده است و معارض هم زیاد دارد. گفتند از عبدالله بن عمر شنیدیم میگفت: «عَجَّلَ حُسَينٌ قَدَرَه»[6] حسین خود به سمت کشته شدن پیش رفت. من مدام گفتم. گفتم از پیغمبر شنیدم، پیغمبر به بنی هاشم فرمود: «بِبَني هاشِم فُتِح وَ بِبَني هاشِم خُتِم»، از پیغمبر شنیدم اسلام با بنی هاشم شروع میشود و با بنی هاشم ختم میشود. با بنی هاشم شروع شد با رسالت رسول خدا. اگر تو سمت حکومت بروی کشته خواهی شد. این به این معنا است که همان بنی امیّه و اراذل و حرام زادهها حکومت کنند که کار شما تمام نشود.
موضع کعب الاحبار یهودی نسبت به امام علی (علیه السّلام)
که زمان پدر او، یک یهودی به اسم کعب الاحبار گفت. پدر عبدالله به کعب الاحبار گفت: آیا بعد از من علی به درد حکومت میخورد؟ گفت: خیر. گفت: چرا؟ گفت: چون علی خیلی خون ریخته است! علی خون چه کسی را ریخته است؟! مورچه را به ناحق کشته است؟ نه! اطرافیان شما را کشته است. ابطال عرب و صنادید قریش و بت پرستان را کشته است. علی به ناحق نکشته است. شمشیر از پی حق زده است، ولی باید انتقام بگیرد. امیر المؤمنین از همین کعب الاحبار هم عدّهی زیادی را کشته است. گفت: نه، علی خیلی خون ریخته است.
کعب الاحبار که مشاور اعظم و مشاور فرهنگی رئیس دولت وقت بود، گفت: ما در کتابهای خود داریم داوود نبی به خداوند عرض کرد: من میخواهم مسجد بنا کنم. خدا گفت: عمراً. گفت: برای چه؟ گفت: چون تو خون ریختی. خدایا من هر چه خون ریختم تو دستور دادی. ما که بیاذن کاری نکردیم. تو گفتی با این قوم برو بجنگ ما هم جنگیدیم. گفت: بله. ولی خون ریختی دیگر! تو لیاقت ساختن مسجد پیدا نمیکنی، پسر تو پیدا میکند. علی خون ریخته است. البتّه حکومت امیر المؤمنین همان چهار یا پنج سال نشان داد که این یهودی دروغ گفت. چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) به حکومت رسید.
احادیث ساختگی عبدالله بن عمر دربارهی پیامبر
به عبدالله میگویند: آخر تو چرا از پسر پیغمبر دفاع نکردی؟ میگوید: یک روز من و پیغمبر بودیم. گفت: «بِبَني هاشِم فُتِح وَ بِبَني هاشِم خُتِم» شروع آن با پیغمبر بود. هر وقت بنا شد بنی هاشم حکومت را به دست بگیرد کار تمام است، اسلام تمام میشود. «لا حافظه لکذوب» علی بن ابی طالب از بنی هاشم بود یا نه؟ اگر قرار بود «بِبَني هاشِم خُتِم»، زمان علی بن ابیطالب «خُتِم». خاطره تعریف میکند. منافق خیلی نمیترسد، خاطره تعریف میکند. اگر همه تعجب کردند بعد میگوید شوخی کردم. من این صحبت را نکردم. جداً از من چنین چیزی نقل شده است.
یک روز دید فضا خوب است، مردم تشنه هستند گفت: «قال رسول الله»، یک دفعه یکی از اصحاب گفت: این را خود تو شنیدی؟ نگاه کرد دید چند نفر دیگر هم تعجبّ کردند. چند نفر هم آخر مجلس دست به خنجر شدند. گفت: نه «لاَ، هَذَا مِنْ كِيسِ أَبِي هُرَيْرَةَ»[7] نه این را از کیسه خود گفتم، شوخی کردم. من تکذیب میکنم. اگر به بنی هاشم «خُتِم» بود که زمان علی بن ابی طالب تمام میشد!
دیدگاه ابن کثیر دربارهی قیام عاشورا
از این هم جلوتر برویم. باز بحث نمیکند میرود دوباره میآید. حالا ابن کثیر دارد واقعهی کربلا را به شما توضیح میدهد. واقعاً منافقین خیلی دقیق کار میکنند، چون در ولایت مداری متصلّب هستند، پای کار هستند. نمیدانم از بنی امیّه چه گرفته است که اینطور دفاع کرده است؟! البتّه بعداً خواهم گفت که این احتمال چه چیزی است. یک خبری است که در انصاب الاشراف قرن سه بوده است و الآن نیست. در بعضی از آثار قرن هفت و هشت گفتند بوده است، الآن نیست. آنجا توضیح میدهند که چه چیزی گرفته است که سکوت کرده است.
میخواهد بگوید امام حسین قیام کرد. اشتباه کرد! همه گفتند نرو، خلاف شرع است. عرض کردم دیشب گفت: «إتَّقِ الله عَن دینک» «إتّق اللّه في نَفسِكَ وَ الزَمَ بَيتِكَ فَلا تَخرُجُ عَلى إمامك»[8] از خدا بترس. «لا تخرج عن طاعة امامک» یعنی اگر کشتند خوب کاری کردند کشتند. ولی میگوید باز ممکن است مردم بنی امیّه را دوست نداشته باشد، لذا میگوید یزید نکشت، کوفیان کشتند! شیعیان پدر او کشتند! حاضر نیست یک قدم عقب بیاید. میگوید قیام او حرام بود، نباید قیام میکرد. خلاف شرع بود. بنابراین مهدور الدّم بود. امّا یزید نکشته است، کوفیان کشتند. شیعیان پدر او! حالا هم بر سر خود میزنند. در صحیح بخاری به مسلم اینطور گفته است.
منابعی که میگویم منابعی نیست که پیش یک وهّابی ببرید، یا اینکه بیارزش باشد. منابع درجهی یک است. روی سر ابن کثیر قسم میخورند. وقت نیست نمیخواهم ذهن شما را درگیر کنم و از کرامات او بگویم. یک جلسه وقت خود را باید تلف کنیم. بخاری و مسلم هم که اسناد مهمّی هستند، اینها را خیلی قبول داشتند. منکر آن را کافر میدانند. در هر دو کتاب بخاری و مسلم آمده است و مطمئن هستم.
عبدالله بن عمر: بنی امیّه در جریان شهادت امام حسین کارهای نبود!
از کوفه آمدند سؤال کردند گفتند فقیه مدینه کیست؟ شما الآن فقیه مدینه را میشناسید. گفتند: مسئلة یا شیخ. گفتند: خون پشه نجس است یا نیست؟ پاسخ او این است که یا نجس است یا نجس نیست. گفت: شما از کجا آمدید؟ گفتند: ما از کوفه آمدیم. گفت: خون پسر پیغمبر را ریختید و به روی خود نیاوردید، الآن برای خون پشه آمدید استفتا میکنید؟! یعنی اینکه راضی شود…، من یک بار روایت را برای شما بخوانم که ای مردم کوفه… پدر شما را فریب دادند و کشتند، برادر شما را کشتند را میگوید، در قضیه دیگر هم که حواس کسی نیست آن را تکرار میکند. آقا شما به مرجع خود استفتاء کردید گفتند: اصفهانی هستید یا شیرازی؟! نمیگویند. گفت: تو کجایی هستی؟ کوفیام. دیگر جواب نمیدهد، میگوید شما خون پسر پیغمبر را ریختید! برای چه؟ برای اینکه همهی ادلّه علیه سیّد الشّهداء باشد، قاتل هم گرچه مهدور الدّم بوده است ولی خود آنها خود را کشتند. مثلاً بنی امیّه این وسط کارهای نبودند.
تلاش امام صادق برای مبارزه با فقه رایج حکومت در زمان منصور دوانیقی
از آن طرف برای اینکه شبههای در ذهن شما نباشد، شبهای آینده راجع به عظمت قیام که اینها گفتند پاسخهایی خواهم گفت. دیشب عرض کردیم حضرت صادق دقیقاً در دوران مالک…، مالک کیست؟ امام بزرگ مردم مدینه که کتاب فقه خود را از روی عبدالله نوشت. امام صادق زمان مالک در مدینه ساکن است. فقه رایج حکومت در زمان منصور دوانیقی، مؤطّأ مالک از فقه ابن عمر است. امام صادق که نمیتواند رسماً با حکومت در بیفتد. بگوید «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، مرجع تقلید حکومت دروغ میگوید! نمیتواند بگوید، دوران تقیه است. حضرت چه کرد؟ پنج بار زیارتهای مختلف، شب عید قربان، شب عید فطر، در یک زیارت مطلقه در زیارت اربعین فرمود: زیارت که میکنید این عبارات را بخوانید. «جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ»[9] گفت: ما به خدا میگوییم: خدایا تو حسین را حجّت بر مردم قرار دادی. «فَأَعْذَرَ فِي الدَّعْوَةِ» یعنی امام حسین اینقدر این دعوت خود را توضیح داد که جای عذر و بهانه برای کسی باقی نگذاشت. حالا اینکه امام حسین چه کرد بعداً توضیح میدهیم. ولی امام صادق (صلوات الله علیه) در این فرصت اندکی که دارد، حدّاقل این است که به آن حرف رایج یک نه میگوید که این چیزی که اینها میگویند دروغ میگویند. «فَأَعْذَرَ فِي الدَّعْوَةِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَة» برای اینکه بندگان تو را از ضلالت، از حیرت، از شک نجات دهد. این یک پاسخ است.
چه شد که زهیر بن قین حسینی شد؟
پاسخ دوم از خود سیّد الشّهدا است. این برای ما همیشه مسئله است که چه شد جناب زهیر (سلام الله علیه) تغییر کرد؟ یکی از عزیزان اهل تحقیق قبل از محرّم این را به من هدیه کرد و من هم تقدیم شما میکنم. بیشتر منابع ما این را ذکر کردند. اگر بعداً از یاد من رفت که بگویم، همینجا عرض میکنم چون رسول الله و امیر المؤمنین میدانند امام حسین و ائمّهی بعدی تخریب خواهند شد، ادلّهی کلّی که دارند مثلاً «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن»[10]، آیهی مباهله، آیهی تطهیر، «سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[11] به صورت کلّی در مورد قیام حضرت هم حرفهایی به افراد خاصّ موجّه حرفهایی زدند که بعداً آن را استفاده کنند. این یک مورد آن است، موارد فراوانی داریم.
وقتی جناب زهیر به داخل خیمهی سیّد الشّهداء رفت و به سرعت برگشت به همسر خود دُلهَم گفت: تو را طلاق دادم، اموال من برای تو. برو من نمیخواهم بعد از من تو را اذیّت کنند. به کسانی که برای او کار میکردند هم گفت: بروید شما هم آزاد هستید. ولی گفت: بگذارید یک روایت از پیغمبر برای شما بگویم. آدم احتمال میدهد که سیّد الشّهداء این روایت را یادآوری کرده باشد. به یاد دارید که امیر المؤمنین هم به زبیر یک روایت از پیغمبر یادآوری کرد و او را از جنگ خارج کرد. اینجا هم شبیه آن اتّفاق افتاده است.
گفتند بفرمایید. گفت: در فتح بلنجر، یکی از نواحی قفقاز امروزه فرماندهی ما سلیمان باهلی بود. ما یک منطقهای را فتح کردیم و شکست دادیم و فتوحات زیادی نظیر شتر و طلا نصیب ما شد. خیلی در مرحلهی اوّل کشته ندادیم. سلیمان باهلی در همان فتح بلنجر شهید شد. خیلی فتوحات داشتیم. سلیمان باهلی گفت: از فتوحات زیاد خیلی خوشحال هستید؟ گفتیم: بله. هم در راه خدا جهاد کردیم و هم ببینید سهم ما از طلا چقدر زیاد است! گفت: از پیغمبر شنیدیم سیّد شباب اهل الجنة قیام میکنند، آن کسانی که آن روز او را در غربت او یاری میکنند وقتی قیامت شود میفهمند غنیمت یعنی چه! زهیر میگوید این را من به شما بگویم و بروم.
به نظر میآید سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) در خیمه یادآوری کرده است که زهیر به یاد داری در فتح بلنجر آن شهید بزرگوار سلیمان باهلی به تو چه گفت؟ زهیر میداند که امام حسین آنجا حضور نداشته است، این سه یا چهار نفر بودند و کسی نشنیده است. همه آنجا کشته شدند و بعد هم حتماً حضرت نظری کرده است و زهیر را برگردانده است.
بعضیها در وجود مبارک این بی بی خردسال تشکیک دارند. ما الحمدالله تشکیک نداریم. بی بی جان امشب میخواهیم توسّل کنیم و با شما یک عهدی ببندیم که روز قیامت معلوم شود حق با کیست.
در روایات است «إِذَا بَكَى الْيَتِيمُ اهْتَزَّ الْعَرْش»[12] یتیم که گریه کند عرش به لرزه در میآید. امیر المؤمنین با یتیمان خوارج طوری خاکسار بود که اینها روی دوش او مینشستند و او آنها را راه میبرد. گاهی اینها به قاتل پدرش خود ناسزا میگفتند، امیر المؤمنین اعتنا نمیکرد.
ایستادگی و غیرت شهدای مدافع حرم
یک واقعهای اخیراً اتّفاق افتاده است، خوش به حال آن کسانی که توفیق داشتند مدافع حرم رقیّه شدند. یک شهید مدافع حرمی به نام شهید سامان لو (اعلی الله مقامه) است. یک فیلمی از او منتشر شد خدا میداند من حال خوبی نداشتم. یک آقا زادهای به اسم آقا محمّد حسین دارد که خردسال است. یک جشنوارهای بود که در یک بلندی که از خاک تپّه ساختند یک ماکت نورانی از این شهید بزرگورا ساختند. این آقازادهی شهید که وارد آن محوطه میشود پدر خود را میبیند. فیلم آن است که به سمت آن میدود. بعضی میگویند وقتی به آن سمت میرود و دست او به آن ماکت میخورد شروع به گریه کردن میکند. آقا فراق خیلی سخت است. فراق خیلی مشکل است. فراق آن هم از یک پدری که شهید شده است، مرد خدا بوده است. میگویند گریه میکرد. این چیزی که در فیلم است به این نزدیکتر است. وقتی وارد آنجا میشود، آن ماکت نورانی را از دور میبیند، به سختی از این خاکها بالا میرود دست او که به این ماکت میخورد و پایین میآید لبخند به لب دارد و آرامش دارد. خدایا ما را شرمندهی شهدای مدافع حرم نکن.
(روضه خوانی)
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیه، ص 98.
[4]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 27، ص 254.
[5]– الدر النظيم في مناقب الأئمة، ص 546.
[6]– تاریخ دمشق لابن عساکر، ج 14، ص 203.
[7]– صحیح البخاری، ج 7، ص 63، ح 5355.
[8]– نفحات الأزهارفى خلاصة عبقات الأنوار، ج 4، ص243.
[9]– تهذيب الأحكام، ج 6، ص 59.
[10]– بحار الأنوار، ج 45، ص 314.
[11]– تهذيب الأحكام، ج 6، ص 41.
[12]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 153.