فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام – جلسه دوم

3

نویسنده

ادمین سایت

مورخ 12 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏»[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى»[3]

بستر سازان نفاق

می‌خواستم موضوع بحث را فقهای منافق بگذارم، دیدم ممکن است خیلی حسّاسیّت برانگیز باشد. چون ادامه‌ی بحث سال گذشته است، نام آن را بستر سازان نفاق یا مؤیّدان جریان نفاق می‌گذاریم. یک مقدّمه‌ای از سال گذشته عرض کنم بعد ربط آن را به بحث‌های امسال بگویم که چه بخشی از آن جا مانده بود و اگر کمی هم به اطراف توجّه کنید می‌بینید که بحث روز است.

kashani-13950712-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-2

ارتباط مستقیم جریان نفاق با قدرت دینی مسلمین

جریان نفاق از معدود موضوعاتی است که هر چه حاکمیّت دین قدرت بیشتری پیدا کند اتّفاقاً تقویت می‌شود. چرا؟ چون راهکاری برای مقابله با قدرت دین است. اساساً در آن‌جایی که نظام اسلامی وجود ندارد، مسلمین در ضعف کامل هستند، جریان نفاق نیازی ندارد که بخواهد پرده پوشی کند، علنی عمل می‌کند! اصلاً اجازه نمی‌دهد که اسلام وارد شود. یک خانمی به نام هدی کایا در ترکیه است که به جرم حجاب برای او در کشور مسلمین حکم اعدام صادر کردند! آن‌جا در آن زمان که دیگر منافق نیاز ندارد. وقتی برای حجاب، برای چادر حکم اعدام صادر می‌کنند! البتّه نتوانستند اجرا کنند، ولی همین‌که حکم اعدام صادر شد برای کسی که جرم او پوشش چادر بود. آن‌جا خیلی شما نخواهید دید که کسی ریاکاری کند، نفاق داشته باشد. نیازی ندارند! امّا وقتی مانند موضوع مکّه قبلاً هم عرض کردیم. ولی آن‌جایی که نظام اسلامی تقویّت می‌شود، قدرت دارد، انسجام دارد، نیروی نظامی دارد، سازمان دارد، موشک دارد، برای نابود کردن آن‌جا خیلی تقویت می‌شوند.

kashani-13950712-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-3

مهمترین هدف جریان نفاق

شاخص‌هایی دارند که خیلی مختصر عرض می‌کنم. اوّلین و مهمترین هدف جریان نفاق این است رأس ستون خیمه را بزند. سال گذشته مفصّل بحث کردیم و دیگر آن‌ها را تکرار نمی‌کنم. تمام هدف او این است که آن نقطه‌ی بالایی را بزند، نقطه‌ای که انسجام بخش و قدرت بخش است، عامل قدرت مسلمین است، آن نقطه را می‌زند. هر کسی هم که بخواهد به آن نقطه خدمت کند می‌زند. صریح آیه‌ی قرآن است. امّل هستند، پاپتی هستند، قرآن می‌گوید: «أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ»[4] یک مشت اراذل، پاپتی، امّل دهاتی. این‌طور تخریب می‌کردند. «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ»[5] آبروی آن‌ها را می‌بردند که جرأت نکنند حرف بزنند. جرأت نکند دفاع کنند. آن نقطه را می‌زدند و مدافعان را هم می‌زدند که نتوانند سپر شوند. با چه ابزاری؟ منافق این‌طور نیست که بر روی پیشانی خود آرم و نشان داشته باشد.

وقتی می‌گوییم نفاق، منظور ما تمام ابعاد نفاق است. آن نفاقی که کافر است و ظاهراً مسلمان است و آن نفاقی که دارد بخشی از حقیقت را قبول ندارد می‌پوشاند. او که می‌خواهد عمل کند، بر روی پیشانی خود نشانی ندارد که من منافق هستم! باید مثل ما زندگی کند. لذا به آداب ظاهری تقیّد دارد. حتی سال گذشته عرض کردیم شاید شما باور نکنید یزید هم نماز جمعه می‌خواند، روزه می‌گیرد، نماز صبح اوّل وقت، امام جماعت است، خطبه می‌خواند، سخنرانی می‌کند!

kashani-13950712-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-4

خواب، خاطره، قسم مهمترین ابزار منافقین برای نابودی اسلام

یک سری هم ابزار دارد. در تمام طول تاریخ هم این روش را رفتند. اگر کسی بخواهد اسلام را نابود کند یا بخواهد مظاهر قدرت اسلام را تخریب کند که نمی‌تواند آیه‌ی قرآن بخواند. نمی‌تواند حدیث متواتر بخواند، برهان عقلی بچیند. چه کار می‌کند؟ خواب می‌بیند، خاطره تعریف می‌کند و قسم می‌خورد. برای هر کدام سریع یک مثال می‌زنم و یک مورد هم از امسال که سر سفره‌ی او هستیم مثال می‌زنم که ببینید بحث سال گذشته با این مورد قابل تطبیق است. نمی‌تواند حدیث متواتر بگوید. برای دشمنی با علیّ بن ابی‌طالب به عنوان مهمترین مدافع رسول الله زمان پیغمبر، به عنوان ولایت مدارترین عنصر اسلام زمان رسول الله، نمی‌تواند علیه امیر المؤمنین آیه بیاورد، نمی‌تواند حدیث بخواند. ندارد! بله، حالا شما را جلب کند و کسی نفهمد یک حرفی است. لذا چه کار می‌کند؟ قسم می‌خورد، خواب می‌بیند و خاطره تعریف می‌کند.

kashani-13950712-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-1

قسم دروغ در گفتار و باور

 قسم آیات قرآن کریم در این کلمه‌ها است. «يَحْلِفُونَ»[6]، «سَيَحْلِفُونَ»[7] که فراوان آیه داریم، مدام قسم می‌خورد. یعنی کاری که می‌کند مثلاً فرض کنید بیت المال مسلمین را ضایع می‌کند، قسم می‌خورد که نه! قسم چیست؟ دارد ضایع می‌کند. «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُم‏»[8]، «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا»[9]، «سَيَحْلِفُونَ بِاللَّه‏»[10]، اگر در قرآن رجوع کنید وجود دارد و در سوره‌ی منافقین می‌فرماید: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً»[11] قسم‌های خود را سپر قرار می‌دهند که شما باور کنید. ظاهر او که ریش او بلند است، مثل شما عمّامه به سر دارد. یعنی کار منافق همین است. آن کسی که بخواهد علنی بزند جای دیگری باید برود. کار او همین است! مثلاً درس خارج دارد. قرار است باور کنیم. نفاق درجه دارد. سرباز صفر دارد، ستوان دارد، سرلشکر دارد، آیت الله العظمی دارد. امسال بحث عمده‌ی ما آیت الله العظمی زمان پیغمبر است. خود شما بگردید ببینید در «سيرُوا فِي الْأَرْضِ»[12]، کشورهای دیگر شبیه آن پیدا می‌شود یا نمی‌شود. البّته بترسیم از این‌که به کسی تهمت بزنیم.

خواب و خاطره

خواب می‌بیند! عبدالله پسر خلیفه‌ی دوم که امسال سر سفره‌ی او هستیم، یک عنصر ناشناخته است، در مسند احمد به روایتی که صحیحٌ علی شرط الشّیخین، یعنی در نهایت صحّت و درستی است. یعنی انگار روایت را بخاری و مسلم دو نفر از بزرگ‌ترین محدّثین قبول دارند. آن‌جا یک خوابی تعریف کرده است. اگر به یاد داشته باشیم خاطره را هم عرض کردیم که در مسند احمد که معاویه از پیغمبر اکرم روایتی نقل می‌کرد که کسی نشنیده بود. از ادلّه‌ی غیر شرعی استفاده می‌کند. از ادلّه‌ی غیر شرعی، روایت جعلی، خواب، خاطره، قسم.

فلسفه‌ی قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه)

 این جریان بود که ما عرض کردیم سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) با این جریان مقابله کردند. اصلاً یکی از نکات و فلسفه‌ی قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) این بود که حضرت می‌خواست این جریان به پرده دری را که خطرناک‌تر از نفاق است و علناً در جامعه‌ی اسلامی عَلَم کفر بلند کنند، کار به این‌جا نرسد. لذا «لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالْمُلْكِ فَلا»[13] که یزید ملعون گفت، به طور پنهانی گفت، در جمع نگفت! در جمع گفت خدا عبیدالله بن زیاد را لعنت کند! ما نمی‌خواستیم این کارها را بکنیم. حضرت این‌ها را به دوره‌ی نفاق برگرداند. چون اگر در جامعه‌ی منافقین درون جامعه‌ی اسلامی پرده برداری کند یعنی چه؟ یعنی این‌که فتح الفتوح کرده است و تمام شده است و بیانیه‌ی فتح خود را هم می‌خواند. تمام زحمت این است که کار به آن‌جا نرسد. این اتّفاق می‌افتد و سیّد الشّهداء با آن عظمت قیام می‌کند. «سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[14]، «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن‏»[15]، «اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَ أَحِبَّ مَنْ يُحِبُّه‏»[16] خدایا حسین را که من دوست دارم دوست بدار، دوست داران او را دوست بدار. سیّد شباب اهل الجنّه است، افتخار می‌کنم که شانه‌ی من را زینت داده است. حالا مقابل نظام اسلامی ایستاده است که آن جبهه‌ی کفر ادّعا می‌کند. یزید را نظام اسلامی می‌گوید! بله، تضعیف نظام اسلامی حرام است، امّا بعضی‌ها تضعیف دولت خود را حرام می‌دانند، نه تضعیف نظام اسلامی! نظام اسلامی دست کسی دیگر باشد، اگر ببینند دارد کار می‌کند او را شخم می‌زنند، امّا دست خود آن‌ها باشد تضعیف می‌کنند. یزید ممثّل نظام اسلامی شد! سیّد الشّهداء این بازی را به هم ریخت و قیام کرد.

عبدالله بن عمر باور نمی‌کرد که روزی آیت الله العظمی شود!

یزید که نمی‌تواند بگوید حق با من است، کسی باور نمی‌کند می‌گوید تو برو با میمون خود بازی کن! رجل الخِنزیر، رجل القِرَدَ، رجل الخَمور! باید یک آیت الله العظمی پیدا کند که جلوی امام حسین بایستد. برای این‌که بعداً هم کسی در تاریخ باور نکند…، اگر من این عبارت را نمی‌گفتم، امروز به شما نمی‌گفتم که موضوع بحث ما چه کسی است، وقتی من می‌گفتم چه کسی بود که فتوا به قتل امام حسین داده است؟ شما چه می‌گفتید؟ می‌گفتید شریح! این‌قدر این‌ها کار بلد بودند! کار را کسی دیگر می‌کند و یک نفر دیگر را به زمین می‌زنند. شیعه‌ها می‌گویند شریح. شریح چه کسی بود که فتوا به قتل امام حسین بدهد! بله، شریح بد بود، دشمن امیر المؤمنین بود، در ماجرای هانی بن عروه خیانت کرد، گفت هانی سالم است، کتک نخورده است، رو به مرگ نیست، بله خیانت کرد ولی فتوا به قتل…! شریح اندازه‌ی این نبود که جلوی امام حسین بایستد! اگر کسی امام حسین را به عنوان معصوم نشناسد، پسر پیغمبر که هست. علمیّت او روشن است، عبادت او روشن است. باید یک نفر را که سال‌ها روی آن کار کرده بودند. از وقتی پدر او به حکومت رسید…، چون این آدمی نبود که خیلی توانمند باشد. یک وقتی بین خودشان گفت: اگر من می‌دانستم قرار است مرجعیّت با من باشد کمی درس می‌خواندم!

 چون مرجعیّت به دو صورت است، مانند آیت الله شدن می‌ماند. یک مدل آن این است که 50 سال درس می‌خوانید تا مرجع می‌شوید، یک مدل آن این است که سیاسی است، یک دفعه مرجع می‌شوید. یک دفعه عالم دهر می‌شوید. یک دفعه ماهانه 250 هزار تومان می‌دهید افغانی‌ها سر درس تو بنشینند و صاحب کرسی درس خارج می‌شوید! این‌طور هم می‌شود.

 عین این عبارت در تاریخ است گفت: من نمی‌دانستم که یک روز بار این امّت به دوش من می‌افتد وگرنه من می‌رفتم از اصحاب پیغمبر می‌پرسیدم. چون تقریباً با سیّد الشّهداء هم سن است. یعنی هفت یا هشت سال اختلاف دارند. جزء صغار صحابه هستند. مثلاً فرض کنید در اُحد پیغمبر در مورد عبدالله گفت به جنگ نیاید، کوچک است. سن و سال او نمی‌خورد که به جنگ بیاید. گفت من نمی‌دانستم این سیب می‌چرخد و ما عظمی می‌شویم! اصلاً خود او باور نمی‌کرد.

ناتوانی عبدالله بن عمر در امور سیاسی

وقتی پدر او به حکومت رسید یک دِه هم به او ندادند. گفتند اگر برود کار سیاسی کند خراب می‌کند و بدنام می‌شود. این باید مرجع مقدّس باقی بماند. هیچ کاری به او ندادند. بعداً عرض خواهم کرد که در یک جاهایی نزدیک بود که یک پست‌های سیاسی قبول کند ولی در مجموع عرض خواهم کرد به این‌جا نرسید. 60 سال یک گوشه نشست. شنیدید که مثلاً مختار دشمن شماره‌ی یک یزید زندان افتاد، یک نامه به عبدالله نوشت، چون به یک نقلی عبدالله شوهر خواهر مختار بود. یک نامه نوشت و یزید زیر و رو شد و گفت او را آزاد کنید! بله چون ایشان از آن علمایی بود که به سلاطین نامه می‌نوشت، زود عمل می‌کردند.

خدمات قابل توجّه عبدالله بن عمر به بنی امیّه

خدمتی که عبدالله به بنی امیّه کرد کسی نکرده است، چون وجهه‌ی بنی امیّه نابود شد وقتی سیّد الشّهداء مقابل او قیام کرد. نواصب با او درگیر شدند. نواصب هم درجه بندی دارند. نواصب «كَانَ يَشْتِمُ عَلِيّا»[17] نعمان بشیر. «كَانَ يَشْتِمُ» چه ماضی است؟ استمراری. یعنی دائماً به امیر المؤمنین فحش می‌داد، ولی در ماجرای امام حسین گفت: ولو از حکومت کوفه عزل شوم من پسر پیغمبر را نمی‌کشم! این ناصبی بود، ولی مواجه به امام حسین (صلوات الله علیه) کار هر کسی نبود! خیلی سخت بود شما قتل سیّد الشّهداء را توجیه کنید و بگویید درست است. خیلی سنگین است. عبدالله 60 سال سکوت کرد. وقتی سیّد الشّهدا (صلوات الله علیه) قیام کرد تحرّکات او شروع شد.

اتمام حجّت عبدالله در مورد عدم پیمان شکنی با یزید

 زن و بچّه‌ی خود را جمع کرد که خبر او به بیرون برسد. اهل و عیال خود را جمع کرد، خاندان پدر خود را جمع کرد گفت: «يُنْصَبُ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يَوْمَ القِيَامَةِ»[18] این در صحیح بخاری است. روز قیامت خدا آبروی هر غادری، هر پیمان شکنی را می‌برد. چطور؟ به او پرچم بی‌آبرویی می‌زنند که همه ببینند این چه کسی است که این‌قدر گناه عجیبی کرده است، بی‌آبرو است، وقیح است، بدبخت است، دشمن خدا است. برای هر پیمان شکن یک پرچم می‌زنند. «وَإِنِّي لاَ أَعْلَمُ غَدْرًا أَعْظَمَ» من هیچ پیمان شکنی را بزرگتر از این نمی‌دانم. «مِنْ أَنْ يُبَايَعَ رَجُلٌ عَلَى بَيْعِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» کسی که بیعت شرعی با خدا و رسول کند و با خلیفه پیمان ببندد بعد بشکند! اگر از شما کسی بخواهد به مخالفین یزید بپیوندید «كَانَتِ الفَيْصَلَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ» بچّه‌ی من نیستید. خبر این می‌پیچد دیگر! این ماجرا در ماجرای حرّه در سال بعد هم است. یک اتّفاقی در جامعه می‌افتد و این به عنوان یک موضوع دینی مطرح می‌شود. می‌گویند نظر فلان مرجع چیست؟ خبر می‌رسد که عبد الله گفته است بچّه‌ی من نیست اگر کسی بخواهد با این‌ها مقابله کند.

 بعد دیشب عرض کردم سراغ ابن مطیع در واقعه‌ی حَرّه رفت گفت: من وقت ندارم، آمدم روایت پیغمبر را به یاد شما بیاندازم که اگر با حاکمیّت نظام اسلامی مقابله کنی؛ باز هم عرض کنم که منظور او از نظام اسلامی یزید است، مرگ تو مرگ جاهلیّت است و کافر هستی، جسم تو را در قبرستان مسلمان‌ها دفن نمی‌کنند، نمی‌گذارم دفن کنند.

جریان خواب دیدن عبدالله بن عمر در مورد لباس بهشتی

این مقدّمه را گفتم چون عرض کردم وقتی می‌خواهند حرف بزنند و یک نفر را مقابل اصل اسلام قرار دهند از خواب و خاطره و قسم استفاده می‌کنند. این را گفتم، ولی این آدم باید یک قدر و قیمتی داشته باشد که مقابل سیّد الشّهداء حرف بزند. در مسند احمد صحیحٌ علی شرط الشّیخین در یک نقل گفت: «رأیت رسول الله فی المنام» در یک نقل، «رَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ»[19] خواب دیدم. خواب دیدم لباس بهشتی آوردند که من بپوشم. گفتم: آقا بگذار من دست تو را ببوسم. گفت: نه. بعد از خواهر خود استفاده کرد. خواهر او هم یادگار پیغمبر و همسر پیغمبر است. در یکی از این دو نقل این است که این برای زمان پیغمبر بوده است. گفتند: یا رسول الله خواب دیدند حوله‌ی استبرق تن عبدالله کردند. حضرت هم گفت: «إِنَّ عَبْدَ اللهِ رَجُلٌ صَالِحٌ» بنده‌ی خدا عبدالله است! بگو نماز شب می‌خواند ما را هم دعا کند. باید یک کسی باشد که جلوی سیّد الشّهداء بایستد و بگوید مرگ جاهلی! برنامه ریزی کرده بودند. این‌طور نبود که یک نفر را بگذارند و پسر پیغمبر را بکشند.

دو قطبی کردن جامعه، راه دیگر نفوذ جریان نفاق

 این مسئله که تمام نمی‌شود. جریان نفاق باید در جامعه مرجع داشته باشد. همیشه نمی‌شود مستقیم رأس ستون اسلام و ولی را زد. گاهی باید چه کار کرد؟ گاهی باید دو قطبی ایجاد کرد. هر چیزی که او می‌گوید آن دیگری هم خلاف این را می‌گوید. همین که حرف دو تا شود تضعیف می‌شود. هر چه او بگوید این یک چیز دیگر می‌گوید. او می‌فرماید: «ألا ترون أنّ الحقّ لا يعمل به‏»[20] مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود.

عبدالله می‌گفت: من به یاد دارم رسول خدا در منا نماز شکسته خواند. گفتند: شما چرا پشت عثمان چهار رکعتی خواندید؟ گفت: اطاعت از سلطان واجب است. او می‌گوید باید قیام کنید، این می‌گوید نمازی که به یاد دارم پیغمبر در سفر شکسته می‌خواند سلطان چهار رکعتی می‌خواند. با صریح عبادت مخالفت می‌کند! می‌گفت: بله من هم به یاد دارم، ولی یک دستور دیگر در اسلام داریم، حفظ نظام! منتها این‌ها را به چه کسی تطبیق می‌کند؟ بله، حفظ نظام داریم، ولی نه برای یزید! سیّد الشّهداء می‌فرماید: مگر از پیغمبر نشنیدید که خلافت «مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَان‏»[21]؟ بله حفظ نظام از اوجب واجبات است. فلان فلان شده آن وقت که امیر المؤمنین حاکم جامعه‌‌ی اسلامی بود تو اصلاً بیعت نکردی! آن‌جا نظام که بود؟ سر یزید نظام، نظام می‌کنید. نظام اسلامی علیّ بن ابی‌طالب بود که تو با او بیعت نکردی نه یزید! دو قطبی درست می‌کند. این مسیر را تا این‌که همه‌ی‌ ذهن‌ها را از قیام سیّد الشّهداء برگردانند انجام دادند.

 فریب بزرگان شیعه برای رسیدن به اهداف خود

یکی از کارهایی که کردند این بود که کاری کردند تا بزرگان شیعه هم فریب خوردند. مانند آن شریح که من می‌دانستم اگر به شما بگویم چه کسی فقیه فتوا دهنده است؟ شما می‌گویید شریح! شریح بیچاره را هم ضربه گیر عبدالله و امثال عبدالله کردند. بگویند قیام کرده است! خبر آمد خبری در راه است. چه شده است؟ حسین بن علی قیام کرده است. این‌ها باید یک کاری می‌کردند در جامعه و در تاریخ همه بگویند بی‌خود قیام کردند. لذا چه کردند؟ شما شنیدید عدّه‌ای آمدند به سیّد الشّهداء گفتند: آقا به کربلا نروید. عبدالله بن عبّاس و همین عبدالله و محمّد بن حنیفه‌، عبدالله بن جعفر و چند نفر دیگر آمدند گفتند. بیشتر این‌ها هم گریه کردند مثلاً ابن عبّاس گفت: ما از پیغمبر شنیده بودیم که حسین بن علی کجا و چه زمانی کشته می‌‌شود. این از پیغمبر شنیده بودیم را بحث می‌کنم که پیغمبر بارها چیزهایی فرموده بود که جریان نفاق را ضایع کند! ابوحریره می‌گفت: خدایا من به سال 60 نرسم!

این‌طور نبود که فقط چهار نفر شنیده باشند. ابن عبّاس و امثال ابن عبّاس و عبدالله بن جعفر گریه می‌کردند و به سیّد الشّهداء می‌گفتند: یابن رسول الله بروید کشته شوید ما بیچاره می‌شویم! مثل این‌که شما می‌دانید یکی از دوستان شما می‌خواهد مدافع حرم برود، یک عملیاتی است و احتمال ندیدن او را می‌دهید دوست ندارید این فراق اتّفاق بیفتد. تمرّدی در کار نیست، نمی‌گوید اشتباه می‌کنید، این گریه و نرو مانند همان حرفی است که شما برای زینب کبری می‌گویید محلاً محلا، نرو! نه نرو به این معنی که من موافق نیستم! این از سر محبّت است، لحظه‌ی آخر می‌گوید نرو، دوست ندارد برود. نمی‌خواهد فراق اتّفاق بیفتد. عبدالله بن جعفر و امثال او این‌طور گفتند نرو.

توهین عبدالله بن عمر به امام حسین (علیه السّلام)

بله، عبدالله بن عمر آمد گفت: خجالت بکش، از خدا بترس! از اطاعت امام خود خارج نشو. ببینید این‌ها حرف‌هایی است که باید در جامعه جا بیفتد. امام او کیست؟ یزید. چه کسی می‌گوید؟ آیت الله العظمی عبدالله بن عمر! او باید بتواند مقابله کند. یعنی باید یک کسی را مقابل سیّد الشّهداء بگذارند، بگویند صحابه‌ی پیغمبر است. اگر احتمال داشت که علی خلافت داشته باشد و خلیفه‌ی چهارم است، پدر او خلیفه‌ی دوم است. اگر او صحابه‌ی پیغمبر است این پنج سال، هفت سال بزرگتر است و صحابه‌ی پیغمبر است. در جنگ‌های پیغمبر شرکت کرده است. محدّث حدیث رسول الله است. خواهر او همسر پیغمبر است. از خانواده‌ی پیغمبر است. او گفت نرو. گفت: «إتّق الله من دینک» خدا راوی را لعنت کند اگر گفته باشد. این توهین است! به سیّد الشّهداء گفت: از دین خود بترس، از اطاعت امام خود خارج نشو. یعنی از اطاعت یزید خارج نشو! این‌ها در جامعه پخش می‌شد. آقا به کربلا برویم؟ می‌گفتند نه، آیت الله العظمی عبدالله گفته است از اطاعت امام خود خارج نشوید، حرام است. غدر است. دو قطبی یعنی همین. اگر بشود او را بزنیم می‌زنیم، اگر نشود سعی می‌کنیم این‌قدر حرف بیاوریم که حرف او گم شود.

افراد ناشناسی که امام حسین را از حرکت به سمت کربلا برحذر داشتند!

ممکن بود در ذهن‌ها بیاید که فقط عبدالله این‌طور است. شروع به آدم سازی کردند که یک به یک افراد آمدند گفتند نرو، بروید حتماً شکست می‌خورید، اشتباه است، معاذ الله احمقانه است. آدم‌هایی که کسی در تاریخ نمی‌شناسد. واقدی به امام حسین گفت: نرو. یک واقدی مورّخ داریم برای قرن دو است. او آن وقتی که امام حسین قیام کرد نسبتی نداشت. واقدی کیست؟ بعد برای این‌که درست شود می‌گفتند یک واقدی بود که زمان امام حسین بوده و به او گفته است که کربلا نرو. برای این‌که بگویند سی و چند نفر از عقلای قوم گفتند نرو! فقط برای این‌که بگویند عبدالله مخالف بود. یک عدّه گریه کردند، یک عده‌ی زیادی هم گفتند بیا. مسلم عاقل نبود، گفت بیا. برای این‌که بگویند عدّه‌ی زیادی گفتند نرو. این کار اشتباه است. اطاعت امام! نظام اسلامی! شروع به آدم سازی کردند. گفتند: این واقدی حتماً یک کسی بوده است. اگر این واقدی غیر از این واقدی باشد، این یا باید از صغار صحابه باشد یا از کبار تابعین! آدم شناخته شده‌ای باشد. هر کسی از صحابه باشد یا از بزرگان تابعین که حرف او خریدار داشته باشد در کتب تراجم معلوم است که کیست. او اگر هم بوده است کسی بوده است که او را نمی‌شناختند. بیشتر کسانی که به امام گفتند به کربلا نرو آدم‌های ناشناس هستند. بابا این‌ها را ساختند. بعد شهید مطهری (رحمة الله علیه) این‌ها را بررسی کرده است، چون تعداد زیاد است می‌گوید عقلا به امام حسین می‌گفتند نرو. هیچ یک از عقلا نمی‌گفت برو. شما می‌دانید این حرف یعنی چه؟ این حرف یعنی این‌که…، خوب اکثریّت مردم آن زمان که شیعه نبودند، شهید مطهری (اعلی الله مقامه الشّریف) نمی‌خواهد بگوید.

عبدالله بن عمر می‌خواست وجهه‌ی امام حسین را بکشد!

می‌خواهم بگویم باهوش‌ها و نابغه‌ها هم در زمینی که آن‌ها ساختند وارد شدند. سیّد مرتضی هم وارد شد. اگر فرصت شد عرض می‌کنم، باور کرده است. می‌خواهند بگویند همه می‌گفتند نرو. بنابراین اگر به کسی گفتند چرا به کربلا رفتی؟ چرا پسر پیغمبر را رها کردی؟ چرا پسر پیغمبر را وا گذاشتی؟ مگر پیامبر نگفت: «وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه‏»[22] گفتند: آقا کار او عقلایی نبوده است. افراطی‌گری است. خوب آدم که نمی‌تواند خلاف عقل خود عمل کند. دین نمی‌گوید به شما که خلاف عقل خود عمل کنید. عقلایی نبود! امام حسین هم که معصوم نمی‌دانستند که بگویند هر چه می‌گوید گوش دهیم! یک فقیه می‌دانستند. فقیه که نمی‌تواند خلاف عقل مردم حرف بزند. مردم حق داشتند نرفتند. یک کاری کرد که هیچ کسی نمی‌کند، خلاف عقل است. عاقلانه نیست، خودکشی است. آیت الله عبدالله گفته نرو. سی و چند نفر دیگر هم گفتند.

 یکی را به نام عبدالله می‌شناسیم و بقیّه را نمی‌شناسیم. خوب بقیّه را ساختند برای این‌که تعداد را زیاد کنند آدم سازی کردند. اسامی که نمی‌دانیم چه کسانی هستند. در حالی که عرض کردم کسانی که کمی سرشناس بودند می‌دانستند که این‌ها چه کسانی هستند. برای این‌که بگویند مردم! اصلاً معلوم نبود برای چه قیام می‌کنند. پیغمبر این‌ همه در اطاعت از امام دستور داده است. این آقا چه کار کرده است؟!

 کار عبدالله بن عمر صد برابر بدتر از کار یزید!

همان‌طور که می‌بینید این کار را از کار یزید خطرناک‌تر است. یزید امام حسین را کشت، عبدالله خواست وجهه‌ی سیّد الشَّهداء را را بکشد تا هر کسی ببینید بگوید این کار احمقانه است. این‌قدر این را ترویج کردند، اکثریّت مورّخین اهل سنّت چون این شخص را قبول دارند وقتی مطالعه می‌کنید در مورد سیّد الشّهداء می‌‌گویند (رضی الله عنه) به ورطه‌ای افتاد که ای کاش نمی‌افتاد! یعنی اشتباه کرد. وقتی شما بگویید امام حسین اشتباه کرد عزاداری نمی‌کنید، خیلی او را دوست داشته باشید می‌گویید إن‌شاءالله شهید شده است. عزداری! اسوه! فرهنگ عاشورا! می‌بینید کاری که این شخص کرده است صد برابر کار یزید است، یزید کشت! عبدالله می‌خواست حیثیّت امام حسین را بکشد! این خیلی بدتر است و به مورخین رجوع کنید چون آن‌ها این آقا را حجّت می‌دانند همین را می‌گویند. از دم می‌گویند اشتباه کرده است. هر چه ناصحان و دلسوزان گفتند گوش نکرد.

زیارت‌ نامه‌ها، منابع اصلی شناخت امام

حالا إن‌شاءالله عرض خواهم کرد که ائمّه چطور با این جریان مخالفت کردند. یک مورد آن را عرض کنم که شبهه در ذهن کسی نباشد. چهار زیارت داریم. آقا یکی از منابع اصلی شناخت امام زیارت نامه‌ها است. من در غدیر توفیق نداشتم محضر شما برسم. زیارت غدیریّه‌ی امام هادی کلّ برنامه‌ی امامت را بحث کرده است. زیارت نامه‌ها یک فرصت است برای این‌که شما امام را بشناسید. در بیشتر زیارت‌ نامه‌ها با این مضمون چهار روایت داریم. گفته است شب عید فطر خواستید زیارت امام حسین را بخوانید این را بگویید. شب عید قربان این جمله بگویید. روز اربعین که نتیجه‌ی کربلا است و می‌روید می‌بینید این جمله در آن است. یک یا دو زیارت دیگر هم است. عبارت بسیار مهمّی است. مثلاً در زیارت اربعین، فطر، قربان، جاهای دیگر این‌طور است می‌گوید: آن‌قدر حجّت اقامه کردی… بابا سیّد الشّهدا از مکّه راه افتاد با همه صحبت می‌کرد. کسی نبود که شک داشته باشد چرا سیّد الشّهدا قیام کرده است! بعداً این را بسط می‌دهم تا معلوم شود این عبدالله چه کار کرده است و بعد دوباره سراغ عبدالله برویم.

 «جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ»[23] این را حجّت اقامه کرد. بعد در زیارت نامه‌ی سیّد الشّهداء به ما دستور دادند این‌طور بگویید. «فَأَعْذَرَ فِي الدَّعْوَة» این‌قدر با مردم صحبت کرد و مردم را دعوت کرد، جای هیچ عذر و بهانه‌ای برای کسانی که می‌خواهند او را یاری نکنند باقی نگذاشت! قبلاً عرض کردیم اگر امام صادق نبود، هیچ چیزی از کربلا نبود. این‌ همه راجع به زیارت و گریه حرف زدند، قبلاً عرض کردم در مورد فلسفه‌ی قیام عاشورا حرف زدند یک مورد آن این‌جا است، چهار بار برای این‌که یکی از آن به دست شما برسد. شب فطر، شب قربان، زیارت مطلقه، اربعین. این‌طور نبود که امام وقتی قیام کرد مردم ندانند برای چه قیام کرده است یا بگویند خلاف عقل است! «فَأَعْذَرَ» از عذر، «فِي الدَّعْوَة» این‌قدر بیان کرد که برای چه قیام کنم که کسی عذر و بهانه‌ای برای این‌که امام را یاری نکند نداشت. نه آن‌طوری که عبدالله گفت. منتها امام صادق (صلوات الله علیه) نمی‌تواند عبدالله را بزند. چون برای آن‌ها مقدّس است، ولی می‌تواند چه کار می‌کند؟ حقیقت را بیان کند که کرد.

آمدن امیر المؤمنین به کربلا و بوئیدن تربت آن

همین ورود به کربلا نشان می‌داد که اهل بیت برای این‌که می‌دانستند منافقین ذهن‌ها را خراب خواهند کرد، مانند رسول الله و امیر المؤمنین روایات فراوانی درباره‌ی یاری کردن سیّد الشّهداء گفتند. چون هر چه راجع به امام حسین حرف می‌زدند می‌گفتند او امیر مؤمنان است. وقتی قیام می‌کند درباره‌ی یاری کردن امام حسین مردم را تشویق کرد. یک مورد آن این است، وقتی حضرت به کربلا رسید، یکی از یاران گفت: یابن رسول الله با پدر شما که از صفّین برمی‌گشتیم، آن حیدر کرّار با آن هیبت خود که علی بن حاتم می‌گفت: ما وقتی مقابل او می‌نشستیم مانند گنجشک در برابر شیر از هیبت امیر المؤمنین! ولی آن‌قدر مهربان بود که از مادر ما مهربان‌تر بود.

این شخصی که با آن هیبت از جنگ برمی‌گردد، دیدیم از اسب پیاده شد و خاک کربلا را بو کرد و شروع به گریه کردن کرد. این را دارد برای امام حسین تعریف می‌کند. بعد یک نگاهی کرد با اشک فرمود آن‌جا خیمه می‌زنند، این‌جا هم بارهای خود می‌گذارند، بعد اشک او بیشتر شد گفت این‌جا هم «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[24] این‌جا خون او را می‌ریزند. این‌جا سیّد الشّهداء به این شخص گفت: پس تو با ما می‌مانی. تو دیگر حجّت داری. گفت: نه آقا من در کوفه دختر دارم!


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]– سوره‌ی هود، آیه 27.

[5]– سوره‌ی توبه، آیه 79.

[6]– سوره‌ی نساء، آیه 62؛ سوره‌ی توبه، آیه 56.

[7]– سوره‌ی توبه، آیات 42 و 95.

[8]– همان، آیه62.

[9]– همان، آیه 74.

[10]– همان، آیه 42.

[11]– سوره‌ی منافقون، آیه 2.

[12]– سوره‌ی انعام، آیه 11؛ سوره‌ی نمل، آیه 69.

[13]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج ‏11، ص 969.

[14]– تهذيب الأحكام، ج‏ 6، ص 39.

[15]– بحار الأنوار، ج‏ 43، ص 261.

[16]– همان، ج ‏36، ص 313.

[17]– همان، ج ‏47، ص 412.

[18]– صحیح البخاری، ج 9، ص 57، ح 7111.

[19]– مسند احمد ط الرساله، ج 8، ص 82، ح 4494.

[20]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏11، ص 605.

[21]– بحار الأنوار، ج ‏44، ص 326.

[22]– الأمالي، ص 255.

[23]– تهذيب الأحكام، ج ‏6، ص 59.

[24]– بحار الأنوار، ج ‏44، ص 383.