حجت الاسلام کاشانی در شب هفتم ماه مبارک رمضان به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
خسته شدن از شرایط اجتماعی
…وقتی از شرایط جامعهی اسلامی خسته میشدند، مثلاً فرض بفرمایید امروز اینطور باشد که هر کس از زندگی کردن در تهران خسته میشود به مدافعان حرم بپیوندد و آنها هم بپذیرند. یعنی باز باشد هر کسی توانایی نظامی دارد او را بپذیرند. مثلاً فرد با زن خود دعوا میکرد، خسته میشد به جنگ میرفت و در مرز میجنگید. نمونهها زیاد است مثلاً ابو ایّوب انصاری در دورهی یزید یعنی خلیفهی مسلمین، شاه مسلمین یزید قاتل سیّد الشّهداء است. ابو ایّوب انصاری در مرز کشته شده برخی تصوّر کردند جزو سربازهای یزید است. نه یزید هر شخصیّتی داشته مرزها بین اسلام و کفر جنگ بوده وقتی آنها میدیدند در جامعه چه مشکلاتی وجود دارد، میبُریدند، نمیتوانستند کاری انجام دهند به مرز میرفتند و میگفتند با کفار میجنگیم و اقلاً خدمت میکنیم. حُجر اینگونه بود، ابو ایّوب انصاری اینگونه بود. نامه نوشتند و به آنها هم گفتند بیایید، شما به آنجا رفتید اسلام را توسعه دهید، قلب اسلام از بین میرود و قلب آن هم مدینه است.
عثمان متخصّص در ضربه زدن به نقاط حساس اسلام
عرض کردیم عثمان کلاً با افکار عمومی کاری نداشت، اگر کسی به راحتی نقد میکرد همانجا او را اعمال قانون میکرد. تخصّصی در ضربه زدن به نقطهی حسّاس داشت. اینها کم کم باعث شد زبان مخالفین به او باز شود. مثلاً عدّهای در کوفه نامه نوشتند آقا از خدا بترسید آن کسی که به اینجا آوردید هر کاری دوست دارد انجام میدهد، خلاف اسلام عمل میکند، ظلم میکند بعد یک تحریکاتی هم انجام میدادند. حالا دو، سه جمله از آن را میخوانم که شاید ضبط شود بد نباشد.
تحریکات مردم علیه اسلام از سوی دشمنان
مثلاً سعید بن عاص که بعد از ولید بن عقبه در کوفه حاکم شده بود… ولید بن عقبه شراب خورد و خراب کاری کرده بود و اوّل بیخیال او شدند بعداً فشار کوفیها باعث شد او را عزل کند بعد کسی جرأت نمیکرد حد بزند، امیر المؤمنین آمد حد زد. سعید بن عاص بدتر از ولید را به کوفه فرستاد. این رفتارها مردم را تحریک میکرد. کلاً مدل عثمان اینطور بود که میگفت بیت المال برای ما است.
چگونگی تقسیم غنایم در جنگ
مثلاً سعید بن عثمان یک روزی باغهای کوفه را دید، گفت: «إِنَّمَا السَّواد بُستانٌ لِقُرَيش»[1] باغهای ما است. کوفیها خشمگین شدند. کوفیها کسانی بودند که یمنی طبار بودند، در جنگهای با کفّار مثل ایرانیهایی که نامسلمان بودند، جنگیده بودند و زمینها را فتح کرده بودند، کشته داده بودند، زحمت کشیده بودند حالا خوب یا بد هر چه بودند بعد زمان خلیفهی دوم یک مسئلهای مطرح شد که ما این شهرها را فتح میکنیم، اینها را به عنوان غنیمت بین مردم تقسیم کنیم؟ مثلاً فلوجه را گرفتیم به سپاه بدهیم؟ خلیفه مشورتی کرد و دید چیزی دستگیرش نمیشود. به امیر المؤمنین گفت: چه کار کنم؟ حضرت گفت: اگر قرار باشد اینها را تقسیم کنیم بعد برای آیندگان جایی باقی نمیماند. اگر بخواهی شهرها را بدهی آنها کجا بروند؟ به اینها اجاره بده مثلاً کسانی که جنگیدند، حق اولویّت دارند زمین را به آنها اجاره بده تا کشاورزی کنند و درآمدزایی کنند. مثلاً فرض کنید کارگر بگذارند و بلاتشبیه حق واردات فلان ماشین را به بعضیها دهند. اقلاً 200 سال بعد، 300 سال بعد این شهرها برای دولت بماند، چون همهی این شهرها برای مردم میشود.
تقسیم غنایم به عنوان غنیمت از سوی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
فرض کنید تهران را به یک عدّهای تقسیم کنند، اینها موروثی میشود بقیّهی مردم باید چه کار کنند؟ اگر اینطور میشد باید کلّ کشور را به چند نفر میدادند. فرمود این را جزو غنایم تقسیم نکنید، اموال را به عنوان غنیمت تقسیم کنید، زمینها را برای دولت نگه دارید. حالا آنها کوفه را فتح کردند، کشته دادند حالا فامیل عثمان میگوید باغ ما است. اینها تحریک کننده است، علیه او سر و صدا کردند.
اعتراض طرفداران امیر المؤمنین (علیه السّلام) بر علیه تحریکات عثمان
یک عدّه از افرادی که سر و صدا کردند یک گروهی از طرفداران جدّی امیر المؤمنین بودند. مثل معقل بن قیس، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر، عمر بن حمق خزاعی، کعب اینها نامه نوشتند گفتند: آقا او خرابکاری کرده است. نامه را به دست عثمان دادند، به سعید بن عاص نوشت بگو نزد من بیایند ببینم چه میگویند. کعب را پیش عثمان بردند. گفت: تو بودی نامه نوشتی؟ گفت: بله. گفت: تو به من تذکّر دادی، قبل از اینکه تو به دنیا بیایی ما قرآن میخواندیم؟! گفت: من انکار نمیکنم که تو زودتر از من اسلام آوردی، این تا وقتی خوب است که تو به آن عمل کنی، امّا اگر قرار باشد عمل نکنی حجّت علیه تو است. تو زودتر اسلام آوردی چرا خلاف رسمی قرآن عمل میکنی؟! مروان گفت: او خیلی بیحیا شده است، او را خواباندند و شلاق زدند.
برخورد عثمان با مخالفان علیه او
شلاق که زدند جریان طلحه که توضیح دادیم چرا آنها با آن جریان بودند، ولی چون از حکومت محروم شده بودند با اینکه اصلاً جریان طلحه طرفدار امیر المؤمنین نبود، اصلاً خودشان را رقیب امیر المؤمنین (علیه السّلام) میدانستند. اینها این را مثل پیراهن عثمان علم کردند که یک نفر منتقد دولت است، یک حرفی زده چیزی نگفته او را شلّاق زدند، سر و صدا کردند. سعید بن عاص گفت: با آنها چه کار کنم؟ عثمان گفت: آنها را به شام بفرست، معاویه میتواند آنها را نگه دارد.
تبعید مخالفان عثمان به شام
مالک اشتر و عمر بن حمق خزاعی و معقل بن قیس شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) که در جنگهای ابتدائی امیر المؤمنین فرماندهان جنگ بودند، همه را به شام فرستادند. آن زمان هنوز معاویه، معاویهی زمان حکومت غاطب کل جهان اسلام خودش نبود، لذا کمی مجبور بود رعایت کند. اینها را آوردند و به شام تبعید شدند. اینها این طرف و آن طرف مینشستند سر صحبت را باز میکردند، مثلاً از آب و هوا صحبت میکرد، از لهجه حرف میزدند، لطیفه میگفتند آقا کجایی، چه موقع، از کجا آمدی؟ از کوفه. بعد شروع به گفتن قصّه میکردند که بله ما خون دلها خوردیم، کتکها را ما خوردیم، شمشیرها را ما کشیدیم، حالا یک نفر دیگر میگوید باغهای کوفه همه برای ما است. اینها گفتند نه. کلاً میدانید مردم شام بیل میرفتند یعنی عجیب هستند.
فضای دیکتاتوری مردم کوفه
مردم کوفه در یک فضای دیکتاتوری رسانهای حیرتآوری بودند اوّلاً به شدتّ مردم طمعکاری بودند، ثانیاً هیچ سواد سیاسی نداشتند. معاویه آنها را مسلمان کرده بودند و هیچ خبر از هیچ جایی نداشتند. اصلاً مناسبات سیاسی را نمیدانستند. اینکه شنیدید میگفتند امیر المؤمنین نماز نمیخواند این را مردم کوفه نمیگفتند، مردم شام میگفتند. در الامامة و السیاسة منصوب به ابن قتیبه است. یکی از کوفیان به یکی از این شامیها گفت: چرا شما میجنگید؟ ما با شما میجنگیم چون امام شما نماز نمیخواند.
غرق شدن در عبادت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
در حالی که کسی در کوفه است و از نزدیک امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دیده بود میدانست سراج اهل تقوا است، چراغ متّقین است. حتّی مخالفان هم این را قبول داشتند، حداقل عبادت او را دیده بودند. غشهای امیر المؤمنین وسط عبادت در باغها معروف بود، آنقدر که گاهی کسی میترسید و به در خانهی حضرت زهرا میدوید، در میزد بعد حضرت میفرمود: چه شده است؟ میگفت: علی مُرد، میفرمود نخیر ببینید داخل سجاده است یا بیرون سجاده است؟ میگفت: داخل سجاده است، میفرمود: نمرده است، نگران نباشید، علی در عبادت اینگونه است. اینها نقل تاریخی دارد.
خفقان حاکم در زمان امامان
معاویه به عثمان نامه نوشت که اینها افساد کردند، -عین ترجمه را میگویم- بوی گند افساد آنها در کوفه بلند شده است، آنها را به شام فرستادی، شام را هم نابود خواهند کرد. هر کجا مینشینند حرف میزنند، چه کار کنم؟ بگویم با مردم حرف نزنید؟ هنوز این شرایط نبود مردم تعجّب میکردند کما اینکه در ماجرای کربلا شما نگاه کنید اینگونه است زین العابدین (صلوات الله علیه) وقتی میخواهد در کوفه حرف بزند، اوّل آن معلون مخالفت میکند منتها نمیتواند از پس افکار عمومی بربیاید. میگویند یک زنجیر آهنی به گردن او بیندازید بگذارید یک جمله حرف بزند ببینیم چه میگوید. از چه میترسی نمیگذاری حرف بزند؟ یعنی مجبور شد اجازه دهد تا حضرت حرف بزند. نمیتوانست بگوید بنشینید حرف نزنید، آنها حرف میزدند. وقتی که حرف میزدند آنها را به کوفه برگرداند. طرفداران امیر المؤمنین با توپ پری به کوفه برگشتند. یک مقدار هم آسوده خاطر شدند، چون این حکومت با حکومت معاویه فرق داشت. ما از نظر اعتقادی نسبت به خلفا اینها را طاغوت میدانیم گرچه نمیخواهیم بیاحترامی کنیم.
طاغوت نامیدن حکومتهای قبل از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
از نظر اعتقادی ما حکومتهای قبل از امیر المؤمنین را طاغوت میدانیم، نمیخواهیم یقهکشی کنیم، بیادبی کنیم، از نظر اعتقادی آنها را طاغوت میدانیم. امّا میزان حفظ چهارچوبها در حکومت دو خلیفهی اوّل بسیار بیشتر از حکومت خلیفهی سوم بود، یعنی اصلاً شرایط اجازه نمیداد. زمان حکومت خلیفهی سوم بسیار بیشتر از زمان معاویه بود. خلیفهی سوم وقتی میخواست امیر المؤمنین را محدود کند، میگفت از شهر بیرون برو. دیگر «لَعَنُوهُ عَلَى جَمِيعِ الْمَنَابِرِ»[2] نبود، چون امیر المؤمنین (علیه السّلام) و امثال عمار و جریان مالک تبلیغ میکردند، به امیر المؤمنین گفت بیرون برو و در ییلاق، قشلاقهایی که داری برو، در زمینهای کشاورزی یک آلاچیقی داری همانجا زندگی کن، نزدیک ما هم نباش که مدام مردم اسم تو را نبرند. یعنی مدام تیتر یک روزنامهها نباشی. امیر المؤمنین را رسماً بیرون میکرد. بعضی نقلها است که خود امیر المؤمنین میگوید بگذار من بروم، بعضی نقلها میگوید او بیرون کرد. ظاهراً دومی بیشتر ملموس است.
بسته شدن دست حکومت عثمان در اعدام کردن منتقدین
آنها که به کوفه برگشتند پایان کار را دیدند، چون هنوز جرمی مرتکب نشده بودند؛ مثلاً بغی نکرده بودند که امنیّت شهر را به هم بزنند، اینها انتقاد کرده بودند و تبعید شدند. حکومت بیش از این نمیتوانست. همین طلحه و امثال طلحه 20 شلاق زدند که بیادبی کردی مردم سر و صدا کردند، حکومت نمیتوانست کسی که انتقاد کرده را اعدام کند. زمان معاویه به راحتی این کار را انجام میدادند. با حجر همین کار را کردند. آنها که برگشتند گفتند پایان کار این است که با ما در شام برخورد میکنند و برمیگردانند لذا دست آنها باز شد و در شهر راحتتر تحرّک داشتند.
گروههای معارض با عثمان
گروههای معارض با عثمان یک عدّهای درون مدینه هستند که آنها بخشی از سران قریش و بخشی از سرمایهدارها و امثال طلحه و زبیر هستند، مردم مصر را تحریک کردند که اگر به شما هم ظلم میشود بیایید. در کوفه شرایط دیگری حکمفرما بود. در کوفه امثال مالک گرداننده بودند. بعد از تبعید هم دست آنها بازتر بود، بیشتر فعّالیّت میکردند. آنها رسماً امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به عنوان امام المسلمین، خلیفه و حاکم اسلامی معرّفی میکردند.
نشست جلسهی مشورتی و دعوت از سران حکومت
لذا دوباره از عثمان خبر رسید که امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شهر آمده بود تو بیرون برو که مدام صدا نشنوم که مردم از تو این طرف و آن طرف حرف میزنند. یعنی خیلی جلوی چشم نباش. کم کم اعتراضها بالا گرفت. وقتی اعتراضها بالا گرفت عثمان ترسید که ممکن است انقلابی اتّفاق بیفتد. معاویه سران حکومت را از شام عمر و عاص، سعید بن عاص را از کوفه، عبدالله بن عامر را از بصره دعوت کرد و یک جلسهی مشورتی گذاشتند که چه کار کنیم؟ دو اتّفاق جالب افتاد.
نتیجهی مشورت سران حکومت
یک اتّفاق این بود مشورتهایی که آنها دادند جالب است و به درد روزگار ما هم میخورد. یک اتّفاق که در کوفه افتاد، مشورتهایی که دادند این بود معاویه گفت: آدمهایی که میخواهی به عنوان استاندار برگردانی آدمهایی بگذار که توان اجرایی بالایی دارند، میتوانند کار را جمع کنند، کار را به دست بیاورند ما اینطور هستیم. یک وعدهی سر خرمن داد که عثمان را سر کار گذاشت. چون بعداٌ وقتی عثمان در محاصره گیر کرد به معاویه نامه نوشت با سپاه خود بیا که قول داده بودی. معاویه گفت: ظاهراً اصحاب پیغمبر با هم مشکل دارند، من دخالت نمیکنم. صبر کرد تا عثمان را لقمه لقمه کردند بعداً پرچم خود را بلند کرد. یکی آن میان گفت: آقا کسانی که خیلی تندرو و افراطی هستند و مدافعان حرم هستند به مرزها بفرستیم تا بجنگند و شهید شوند. یکی گفت: رؤسای آنها را گردن بزنیم کوچکترها متفرّق میشوند. این هنوز در حکومت عثمان جا نداشت بعداً معاویه این کار را انجام داد. یکی دیگر گفت: آنها را یکی یکی بیاورید، یک پولی بدهید همه «سَلَّمَكُمُ اللَّهُ»[3] میشوند. این روش آخری را پسندیدند.
خرید مالک با پول از سوی معاویه
نمونهی آن این است که وقتی مالک را به شام فرستاده بودند، معاویه یک جلسهای دعوت کرد و جلسهای با اهل تبعید گذاشتند و مالک شرکت کرد. معاویه گفت: مجاهد فی سبیل الله بیا کنار من بنشین! خیلی به مالک احترام گذاشت، به او گفت: خانهی تو کجا است؟ در شأن تو است؟ گفت: کیسهها و هدایای آقا را بیاورید. همانجا مالک به سینهی معاویه زد، گفت: ما از وقتی که اسلام را شناختیم فهمیدیم باید با تو دشمنی کنیم؛ یعنی تلاش خود را کرد. یعنی چقدر او باهوش بود، گفت حالا که مالک را از کوفه به شام تبعید کردند او را میخریم. مالک خیلی آدم فوق العادهای است، او را بخریم فرماندهی جنگ میشود. خیلی از فرمانده جنگها را که میخریدند آنها مجبور بودند بعداً دفاع کنند. مجبور بودند از نظر سیاسی و اعتقادی از عثمان دفاع کنند. چون میگفتند برای چه در تیم عثمان هستی؟ نمیتوانستند بگویند پول گرفتم. بعد میگفتند چون حق است. مالک همان لحظه جواب او را داد، با هم دعوا کردند و مالک مجلس را ترک کرد.
تلاش دشمنان برای جذب کردن طرفداران امیر المؤمنین (علیه السّلام)
بعد این طرف و آن طرف مینشست حرف میزد، میگفت امام شما میخواست به ما رشوه بدهد و همان چیزی که عرض کردم گفت: آنها در کوفه فساد درست کردند و بوی گند فساد آنها در آمده است، به شام فرستادی اینجا را هم خراب میکنند، نخواستیم، من نمیتوانم آنها را اداره کنم. این تلاش را میکردند که بتوانند آنها را جذب کنند. نه اینکه سران حکومت به مجمع عمومی در مدینه پیش عثمان رفته بودند، شهر کوفه از فرماندار خالی شد. مالک دستور داد دروازه را ببندید و او را راه ندهید. سعید بن عاص برگشت دید او را در شهر راه نمیدهند.
شکلگیری کودتای نظامی در کوفه
یک کودتای نظامی در کوفه شکل گرفت. یعنی هنوز حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) شکل نگرفته بود. عثمان نامه نوشت از خدا بترسید، عمر را سر جای خود برگردانید. اینها یا خواستند گروکشی کنند یا به این اعتقاد داشتند، گفتند تو ولاتی را سر کار آوردی که اینها افساد میکنند، همان والی زمان خلیفهی دوم را بیاور که ابو موسی اشعری باشد.
منصوب شدن ابو موسی اشعری از سوی مالک به عنوان والی کوفه
ابو موسی اشعری هم یک کسی بود که ریش بلندی داشت و خیلی دوست داشت مردم دست او را ببوسند و چون یمنی بود و اهل کوفه عمدتاً یمنی بود و بحث قبیله بسیار مهم بود، مالک ابو موسی اشعری را به عنوان والی کوفه معرّفی کرد. مالک کسی نیست، ولی مالک و امثال مالک برای اینکار قدرت شخصی داشت. قدرت نظامی هم داشتند چون آنها یک خاندانی داشتند که وقتی جنگ میکردند قبیلهای جنگ میکردند. امثال مالک چند هزار نیرو داشتند، اینطور نبود که یک نفر باشد. گفت ما آن کسانی را قبول داریم که خلیفهی دوم منصوب کرده است یعنی خلیفهی قبل از خلیفهی سوم. (ممکن است آنها واقعاً ابو موسی را هم حتّی قبول داشته باشند با آن توضیحاتی که قبلاً دادیم) حالا خواستند اوضاع بهتر شود. عثمان هم نوشت باشد، ابوموسی کسی است که شما او را قبول دارید، ما هم او را قبول داریم. منتها چون نمونههای بدعتهای عثمان و مسائلی مثل کشتن عبدالله بن مسعود را طلحه مدام ترویج دادند یا خراج سنگینی که از بعضی گرفتند، مالیات سنگینی که از بعضی گرفتند. اشراف که میخواستند بعضی از مالیات را بدهند و از فامیل آنها نبودند، صدایشان در آمد. سر و صدا شد کاخ عثمان را محاصره کردند.
کمک خواستن عثمان از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امیر المؤمنین را صدا زد از ییلاق تشریف آوردند. گفت: یا علی یک کمکی بکن. احدی در عالم به وفای امیر المؤمنین (علیه السّلام) نرسیده است. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خلیفهی سوم را مهدور الدم میدانست، ولی وقتی او گفت: بیا کمک کن. گفت: من پیشنهادهایی دارم اگر گوش کنی حکومت تو پابرجا میماند. والیانی که از فامیلهای تو هستند و چیزی نمیفهمند را کنار بگذار. تقسیم غنایم را به عدالت انجام بده. یعنی کارهایی گفت که اگر عثمان گوش میکرد حالا حالا او را نمیکشتند.
تفاوت مردان الهی با مستکبرین
تمام تفاوت اینکه مردان الهی با مستکبرین دارند همین است. وقتی به مستکبرین تکیه میکنید، استفاده میکنند بعد مثل دستمال کثیف فرد را پرت میکنند و به موقع او را طعمه میکنند. امّا امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «لَوْ لَا التُّقَى»[4] اگر تقوا نبود من از همهی اینها بیشتر میتوانستم مکر بورزم، ولی اسلام دست و پای من را بسته است. یعنی من به یک چیزی معتقد هستم که از آن عدول نخواهم کرد. شب اوّل و دوم عرض کردم وقتی مالک گفت: آقا به بعضی از آنها مقداری پول دهید دهانشان بسته میشود. فرمود: نمیتوانم، توان آن را ندارم، علی نمیتواند این کار را انجام دهد. ولو اینکه اتّفاقهای زیادی بیفتد.
عثمان سخنرانی کرد و گفت: بله آدمها پیر میشوند و اشتباه میکنند، من هم اشتباهاتی کردم، میخواهم اصلاح کنم و آشتی ملّی و از این حرفها. منتها مروان به آن شهرها نوشت، معترضینی که میخواهند برگردند یک فلک حسابی بکن و دهان آنها را ببند تا بفهمند نباید از این کارها انجام دهند. کسانی که برمیگشتند دیدند چاپارها یعنی آدمهایی بودند که شناخته شده بودند، چون ایستگاه گذاشته بودند فرد فرض کنید با اسب 120 کیلومتر میرفت، اسب نمیتواند. میگویند یوزپلنگ که صد و خردهای کیلومتر میرود، پایان آن سه دقیقه، چهار دقیقه است، 30 ثانیه است، اینطور نیست که یک ساعت برود. سر ایستگاه حیوان را عوض میکردند، اگر آدم داشتند آدم را هم عوض میکردند، اینها برای اینکه شناخته شده باشند که هر کجا میروند دیگر کسی نگوید غذا چه میشود؟ اسب چه میشود؟ همه آماده باش باشند که مثلاً فرض کنید مسیر هزار کیلومتری یا دو هزار کیلومتری را آنها سه روزه، دو روزه و نیم خبر میرساندند و میآمدند. اینها آدمهای ورزیدهای بودند.
محاصرهی کوفیان به رهبری مالک اشتر بر علیه عثمان
کسی که میرفت میگفت الآن حکومت ورشکسته که محاصره کردیم یک دفعه پیام بین المللی میفرستد، آن شخص را گرفتند، گفتند به اینجا بیا. گفت: من چیزی ندارم. خلاصه از بین موهای او یک رول پیدا کردند که کاغذ بود، دیدند بله گفته است آنها احتیاج به برخورد دارند. برگشتند به مدینه آمدند. این خبر که به کوفیها رسید، کوفیها به رهبری مالک اشتر آمدند. چند جریان هم زمان آمدند محاصره کردند. 49 روز، 59 روز بلکه بیشتر محاصره بود. یک اشتباه واضحی مروان کرد که هر چه به او گفتند این کار را انجام نده، شاید بشود آنها را آرام کرد. تعدادی افراد را در خیابانها ریخت و شمشیر کشیدند. زد و خورد کردند و آنها شکست سنگین خوردند. وقتی جنگ شد سر شوخی باز شد و آنها در خانهی عثمان را آتش زدند و داخل خانه ریختند.
شکلگیری چند جریان در محاصره علیه عثمان
آنجا چند جریان اتّفاق افتاد. یکی از قاتلین که گفتند چند دور شمشیر خود را در شکم عثمان چرخاند، بیرون آمد و گفت: طلحه کجا است، کار تمام شد. عرض کردم بعضی از طرفداران امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثل عمر بن حمق خزاعی نُه ضربه زدند. یعنی هم طرفداران امیر و هم دیگران.
شرایط رأی آوردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کوفه
این جریان را تا اینجا گفتیم، این تتمهی بحث شب گذشته بود که گفتیم اینطور نیست که فقط عمار جریان را برگرداند. میخواستم عرض کردم یک کوفه پشت این قضیه بود که امیر المؤمنین یک دفعه رأی آورد. یعنی اینطور شد کسانی که روی قتل عثمان از جمله طلحه سرمایهگذاری کرده بودند، اینها یک دفعه در این جریان دیدند مردمی که آمده بودند اکثریت کوفیها که در کار بودند، مردم را به سمت امیر المؤمنین بردند و بیعت کردند.
شرایط به حکومت رسیدن امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امیر المؤمنین (علیه السّلام) خوش نام بود نه اینکه عصمت بشناسند، خوش نام با آن توضیحاتی که شب گذشته دادیم یعنی بالاخره تقوای حضرت را دیده بودند. منتقد حکومت بود، این برای آنها مهم بود، ظلمپذیر نبود، از حکومت هیچ چیز نبرده بود، امیر المؤمنین (علیه السّلام) تنها صحابهی قدیمی بود که وضع مالی شخصی تغییر کرده بود، پولی از بیت المال به دست نیاورده بود. منتقد بود، در حق او اجحاف شده بود، تبلیغ هم شده بود خلاصه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به حکومت رسید. وقتی به حکومت رسید یک بحثی است که این بحث را إنشاءالله فردا شب باز میکنم. الآن سؤال را مطرح میکنم فردا شب إنشاءالله باز میکنم.
مبحث تزاحم در فقه
ما در فقه یک بحثی به نام تزاحم داریم. میگوید در رودخانه نگاه میکنید میبیند یک نفر غرق میشود، صدا میزند و کمک میخواهد. شما بخواهید کمک کنید باید از روی زمینهای مردم عبور کنید. غصبی و تصرّف عدوانی است. تصرّف عدوانی حرام است، نجات غریق واجب است. اینجا چه کار میکنند؟ میگویند اهم را بگیر، مهم را رها کن. برو ولو اینکه زمینهای شخص خراب شد او را نجات بده.
نمونهی تزاحم در زمان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
زمان پیغمبر هم نمونه دارد. میخواستند شبانه از منطقهای عبور کنند و به دشمن برسند باید از زمین کشاورزی یک نفر عبور میکردند. ارتش اسلام زمان پیغمبر بخواهد از زمین کشاورزی کسی عبور کند شخم میخورد. وقتی محصول شخم بد موقع در آمده است دیگر… آن شخص گفت: شما اگر مسلمان هستید چرا اموال من را خراب میکنید، خاک را برداشت و سمت پیغمبر پاشید، گفت: اگر تو پیغمبر بودی (معاذ الله) ظالم نبودی. مسلمانها خواستند او را بکشند پیغمبر فرمود: او را رها کنید، برویم، کار داریم. این نمونه زمان پیغمبر است یعنی وقتی مجبور شوی برای نجات یک جمع زیادی مثلاً نجات جان یک عدّهای زمین کسی را خراب کنی بعداً هزینهی آن را پرداخت کنی مثل اینکه بزرگراهی زدند، منطقهی تهران فلج ارتباطی، ترافیکی است، میخواهند اتوبان بزنند، خانهی یک نفر آنجا است، میگوید نمیفروشم. وظیفه دارند او را در حد عرف یا بالاتر از عرف راضی کنند، امّا مورد داشتیم گفته متری 35 میلیون، در حالی که چهار میلیون میارزید، این پول را به او نمیدهند. یک کمی مقاومت کند از حاکم شرع حکم میگیرند خانهی او را خراب میکنند، بعداً پول را به حساب او میریزند. مثلاً چهار تومان میارزد، شش تومان به او میدهند، دیگر 35 میلیون نمیدهند. پول بیت المال را که نمیشود همینطور داد.
پیشنهاد دادن مشاوران به امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای نصب و عزل معاویه
امیر المؤمنین در این شرایطی که خیلی اوضاع رو به راه نیست به حکومت رسید. یعنی هر آن ممکن بود طلحه به حکومت برسد. آقا که به حکومت رسید مشاوران به سراغ او آمدند. مثلاً عدد را مثالی میگویم 50 استان دارید بیایید یک ماه معاویه را نصب کن، معاویه را که نصب کنی بگویید شام دست شما باشد، کار تو درست است و صحابهی پیغمبر هستی، یک ماه بعد او را عزل کن. وقتی تو او را نصب کنی معاویه هم میپذیرد. معاویه که بپذیرد قبول کرده که تو امیر مؤمنان هستی و حاکم مسلمین هستی، او هم یکی از ولات است، یکی از استاندارها است. یک ماه بعد که گذشت از او تشکّر کن و او را توجیه میکنی. او دیگر نمیتواند بگوید ای خون عثمان.
نقطهی افراطیگری و تندروی در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
خیلی عقلایی بود، ابن عباس مدام این را گفت، مغیره گفت منتها آنها تصوّر میکردند امیر المؤمنین بعضی چیزها را نمیداند، این را باید فردا شب باز کرد. این دقیقاً همان نقطهی افراطگری و تندروی در حکومت امیر المؤمنین آری یا خیر است. دقیقاً بحث امروز ما همین است. بُرد، بُرد یا بُرد، باخت و سه، دو و اینها همینجا است. عقلایی میگفتند اگر طلحه و زبیر جلوی شما بایستند، جنگ کنند 30 هزار نفر، 40 هزار نفر کشته شوند بعد وجهی حکومت شما خراب شود، تعدادی از شهرها را به دست آنها بده و با حفظ احترام برای ساکنین آنجا. یک جای کوچکی به دست آنها بده صدا را بِبُر، هزینهی کمتری دارد، میصرفد. حضرت که قبول نکرد، مغیره فردا گفت: معاویه را عزل نکن، برو با او بجنگ. حضرت فرمود: برو بیرون. ابن عباس گفت: او چه میگفت؟ فرمود: دیروز که آمده بود میخواست خیرخواهی کند. یعنی از نظر خودش میخواست حکومت شکل بگیرد، میگفت با معاویه راه بیا، حداقل یکی، دو ماه او را نگه دار. امّا امروز میخواست از من انتقام بگیرد. چرا؟ چون اگر من بخواهم با معاویه بجنگم حکومت من دچار آسیب میشود.
نپذیرفتن امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای مذاکره با معاویه
پس اگر کسی علم امیر المؤمنین را قبول نداشته باشد، عصمت او را قبول نداشته باشد، خودش میگوید مغیره میگوید برو با معاویه بجنگ، این از نظر نظامی و هزینهای برای من مفید نیست، مغیره میخواست به من خیانت کند، ولی خود امیر المؤمنین این کار را انجام داد. فرمود: من دو روز هم معاویه را نصب نمیکنم. مذاکره با معاویه را قبول نکرد. با اینکه کسی علم غیب هم قبول نداشته باشد، نص تاریخ است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) خودش این را فرموده است، حداقل تحلیل ایشان این است که جنگ با معاویه آسیب دارد، چون پای او آنجا محکم است. چه شد که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اینجا کوتاه نیامد؟ کسانی که استاد درس مذاکره هستند و میتوانند از کربلا مذاکره بیرون بیاورند بسم الله این را حل کنند. میخواهید این را چه کار کنید؟ تا فردا شب فکر کنید به آن میپردازید. یعنی امیر المؤمنین با اعتراف به اینکه او برای حکومت من مضر خواهد بود –تا فردا میگویم که تقریباً هر کتاب تاریخی مراجعه کنید ماجرای مغیره در آن است، حتّی در منابع اهل سنّت است، در منابع وهابیها است- امیر المؤمنین گفت: روز اوّل خیرخواهی کرد یعنی نه اینکه نظرش درست بود ولی برای حفظ حکومت من گفت: با او کنار بیا. روز دوم از سر خیانت این کار را انجام داد. ولی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) حاضر نشد معاویه را بپذیرد. این بحث همهی دورانها است. کوتاه آمدن با معاویه یا مقابله با معاویه که باید اوّل بحث شود عناصر مقوّم شخصیّت معاویه یعنی چه؟ معاویه چگونه طاغوتی است؟ این برای همهی دورانها است.
تعامل با طاغوت برای حفظ سرمایهی اجتماعی
ما در بحث تعامل جهانی باید چه کار کنیم؟ باید با کشورهای یک لقمهای مدام ارتباط برقرار کنیم؟ یا برای حفظ آبرو باید با بزرگترها و کدخداها دست بدهیم و رفاقت کنیم. این بحث روز ما است، از حکومت امیر المؤمنین چه چیزی به درد ما میخورد؟ فکر کنیم و به حضرت تهمت نزنیم یا مثلاً من برای یک جریان خاص نباشم به حضرت بچسبانم. همان نقدی که به برخی داریم خواستند از کربلا درس مذاکره بفهمند، از امام حسن (علیه السّلام) صلحطلبی و آزادیخواهی (معاذ الله)… کأنّ مدل امام حسن (علیه السّلام) با امام حسین (علیه السّلام) فرق داشت. ما اینها را چرند میدانیم، تحلیل خود ما چرند از آب در نیاید، تهمت نزنیم یعنی برای همین عرض کردم. تا فردا فکر کنیم. دقیقاً این مسئلهی روز ما است. یک دولتی که رأی آورده است برای حفظ سرمایهی اجتماعی مسئلهی تعامل با طاغوت بوده است –نوکر طاغوت و عامل طاغوت نمیگویم، خیانت به طاغوت نمیگویم برداشت بد نکنید ولی تعامل بوده است- این درست است یا درست نیست؟ اگر درست است با حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) چطور توجیه میشود؟ اگر غلط است که غلط است. یک خطری به شدّت ما را تحدید میکند حالا دوستانی که شبهای گذشته بودند، دیدند ما به شدّت احتراز داریم یعنی خود را منع کردیم از اینکه حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)، (معاذ الله) آلوده به بحثهای این طرف و آن طرف کنیم. شبهای گذشته اگر ملاحظه کرده باشید دیدید اصلاً بحث ما سیاسی نیست. الآن هم دنبال این هستیم که ببینیم حق چیست. فکر کنیم ببینیم حق کدام است، نسبتی ندهیم که خدایی نکرده اشتباه باشد.
فرار کردن از تحلیلها و اخبار پشت پرده برای نقد شخصیّتها
یک خطری ما بچّه شیعهها را تحدید میکند و آن هم اینکه آن خطر جدّی است. چون موسم انتخابات سال آینده یکی از جاهایی که به شدّت مرتع شیطان است این است که اگر خواستید کسی را نقد کنید، از تحلیلها فرار کنید. تحلیلها را بعداً به عنوان واقعیّت باور میکنید. هر وقت خواستید کسی را نقد کنید از این اخبار پشت پرده فرار کنید. دیدید گاهی اسم شما را در کانالها عضو میکنند، اخبار پشت پرده است. من بیرون آمدم شخص گفت آقا برای بچّههای بالا هستید؟ گفتم هر کجا باشیم هدف ما تاریخی است. شنیدهها حاکی است کیلویی چند است؟! چه کسی گفته است؟ کجا گفته است؟ صوت آن کجا است؟ سند رسمی دارد، در سایت خود گفته، باقی به من ربطی ندارد. من انکار نمیکنم برخی خیانت میکنند ولی در جلسهی خصوصی شنیدهها حاکی است در این میان چه کسی درست میگوید، چه کسی غلط میگوید؟ اینجا مرتع شیطان است. خواستید یک جریان سیاسی را نقد کنید، بنده خودم نسبت به بعضی از افراد سیاسی آنقدر حساسیّت دارم که به اندازهی سه وعده غذا در روز دوست دارم سه دفعه شخص را نقد کنم ولی اگر بخواهم او را نقد کنم روی سایت او میروم تا ببینم این حرف را زده یا نزده است. این حرف صحیح است یا برداشت است؟
دروغپراکنی رسانهای
خیلی از این کانالهای خبری است چه برای بچّههای حزب اللّهی، چه برای مقابلین آنها متأسّفانه دروغپراکنی است. شنیدهها حاکی است، مضمون خبر را نقل میکنند که اصلاً با اصل متن فرق دارد. یک مثال بزنم شما ببینید. یک جریانی شکل گرفت (معاذ الله) دههی هشتادیها برای روزهخواری جلوی پاساژی بروند، خبر اینگونه پخش شد که یک عدّه برای اعلام و اعلان روزهخواری یک جا جمع شدند، دو هزار نفر علنی روزهخواری کردند. اگر این حرف واقعی باشد این افساد فی الارض است، حکم این افراد اعدام است.
امّا من به بعضی از آن کسانی که در این جریانات خبر را نقل میکردند اینطور سؤال کردم گفتم آن کانالی که آنها گفتند ما برای اینکه روزهخواری را به نمایش بگذاریم جمع بشویم کجا است؟ این تحلیل شما است یا خبر واقعی است؟ ممکن است دو هزار نفر دور هم جمع شدند، ما که از وضع مدارس خبر داریم، وقتی آموزش دین و فرهنگسازی را رها کردیم از وضع مدارس خبر داریم. بنده 12، 13 سال در آموزش و پرورش بودم. ما که خبر داریم وضع خراب است، ما که خبر داریم روزهخواری به عنوان یک فسق بیداد میکند. اینها دور هم جمع شدند حالا چون مبالات نداشته روزهخواری هم کرده، این فسق است، این تعزیر دارد، این شلاق دارد. توجّه کردید چقدر با هم فرق دارد.
دروغ در فضای ژورنالیستی جامعه و قلمداد کردن آن به عنوان تحلیل
یک وقت یک عدّه دور هم جمع شدند بعد حالا چون فاسق لاابالی است یک عمل حرامی هم مرتکب شده است. آن عمل حرام را باید مجازات شود، امّا فرق دارد با اینکه جمع شدند که نمایش روزهخواری داشته باشند. بعد شخص گفت نمیدانم تحلیلها اینطور میگوید. گفتم بین شلاق تا قتل فاصله است، تحلیل کیلویی چند است؟ تمام مسائل ما اینگونه است. نقدهایی که جریانهای سیاسی بر همدیگر دارند باید نگاه کنیم ببینیم واقعاً طرف آن حرف را زده است یا نزده است. خودش قبول دارد که این حرف را زده است یا قبول ندارد؟ وگرنه ما در فضای تهمت میافتیم و این خطرناک است. از سال 88 تا امروز بعضی از اهل تقوا دیگر تلویزیون ندیدند. چون در مناظرهها حرفهایی به هم مطرح شد که شما حق ندارید با یک نفر مخالف هستید… بنده شخصاً اگر یکی از این آقایان سیاسی بمیرند، شش لیک به دوستان خود میدهم، ولی به او تهمت نمیزنم. آن چیزی که گفته را باید نقد کنید نه اینکه چون من با او خوب نیستم هر چه دوست داشتم به او بگویم. متأسّفانه دروغ در فضای ژورنالیستی همه جا از جمله کشور ما وحشتناک زیاد است، بعد میگویند تحلیل است. هر چه دوست دارند به شخص میگویند بعد میگویند این تحلیل است. نمیشود اسلام دست و پای ما را بسته است.
تهمت نزدن به اشخاص در رسیدن به اهداف
اگر به یاد داشته باشید در فاطمیّه عرض کردم گفتم ما نسبت به حضرت عایشه ایشان را طاغوت میدانیم. ایشان در برابر امیر المؤمنین (علیه السّلام) طغیان کرد. ناصبی شد، امّا نسبت زنا به ایشان نمیکرد. چون آن ثابت نشده است ولی طغیان و ناصبیگری که البتّه خطرش از آن بیشتر است و فحشای بزرگتری است آن ثابت شده است. قرار نیست ما اگر با کسی اختلاف داریم هر چه دوست داشتیم به او بگوییم. آن چیزی که هست را بگوییم، آدم نباید ناجوانمردانگی کند. باید از امیر المؤمنین یاد بگیریم، عثمان هم میگوید به من کمک کن به او کمک میکند.
پرهیز از چاپ مطالب اباطیل
این را عرض میکنم برای اینکه به احتمال زیاد اکثر شما از یک طیف خاصّی هستید. مثلاً یک جریانی که یک موقع مخالف یک دولتی بود، دیده بود اگر یک کتابی دو جلدی که در آن اباطیل هم بود چاپ شود سر و صدا ایجاد میکند. بنده هم از نزدیک در مورد آن کتاب اطّلاع داشتم، از سر ویراستار کتاب بودم، چون فهمیده بودند کتاب اشکال دارد، گفتند اسم تو را نمینویسم که آبروی تو برود، ولی این کتاب را ببین اگر خواستی یک جایی را حذف کنیم. یکی از این جریانهای ژورنالیستی کشور که متأسّفانه به تدیّن هم معروف هستند، به ناشر زنگ زده بود که کتاب را بدون اصلاح چاپ کن. گفته بود آقا حرام است؟ ناشری پول زیادی به یک گروه نویسندگان داده بود که یک کتابی بنویسند، حالا نمیخواهم بگویم چه کتابی است، آنها چیزهای عجیب و غریب زیادی در آن نوشته بودند، فمینیستها را ترویج کرده بودند، هم جنسبازها را ترویج کرده بودند، بعد که کتاب آماده شده بود صدها میلیون هزینهی آن شده بود، دیده بود اباطیل زیادی در آن وجود دارد. مثلاً از ما دعوت کردند که بیا به اندازهای که هزینهی آن زیاد نشود یک چیزهایی را حذف کنیم مثلاً 20 درصد را حذف کنیم و کتاب را چاپ کنیم دیگر دوباره هزینه نکنیم. بعد یک روز من را صدا کرد، گفت فلانی فلان جا که ریش بعضی تا زیر نافشان است گفته کتاب را چاپ کن، ارشاد آشنا داری، مجوّز میدهد بعداً ما در خبرگزاریها با آنها برخورد میکنیم که فلان کتاب علیه اسلام را چاپ کردند. نباید بازی خورد هر چقدر باید سیاسی بود، نباید سیاستزده شد. به چه قیمتی کتاب علیه اسلام منتشر کنیم که وزارت ارشاد فلان دوره را بکوبیم.
شستشوی مغزی و موضعگیری به موقع برای رسیدن به هدف
در ایّام انتخابات بازی هیچ خبرگزاری را نخورید، اوّلاً اخبار را از جناحهای مختلف بشنوید. ثانیاً هر جا سندی بود که به آن سند دسترسی داشتید، اطمینانآور بود. همین باعث شد که شما میبینید شامیها بر علی بن ابیطالب نماز نمیخواندند، اطمینان به چیزی که نبایست میکردند، کردند. بنده خبر دارم برای یکی از بزرگان یک آدمی را گذاشتند که هفتهای یک بار روی مغز او کار میکند، هفتهای یک بار شستشوی مغزی میدهد که او به موقع موضعگیری میکند به نفع یک جریانی باشد. باید خیلی دقّت کرد، اگر خواستید چیزی را نقد کنید که سند قطعی برای آن دارید وگرنه دامن خود را آلوده به تهمت و غیبت نکنید، نمیارزد. یکی از اساتید بزرگ اخلاق در مورد زمان انتخابات هفت اسفند به سراغ او رفته بودند و کمی با او صحبت کرده بودند، گفته بود دنیا نمیارزد. بنده نمیخواهم عرض کنم شما بیخیال باشید، اگر مقابل فتنه ساکت باشید یا در دفاع از حق سست باشید همان کاری را انجام دادید که عبدالله بن عمر با امیر المؤمنین (علیه السّلام) انجام داد. امّا قرار نیست حالا که میخواهیم سست نباشیم مدام تهمت بزنیم.
با محبّت برخورد کردن اهل البیّت با مخالفین
اخیراً در مجلسی با هم دربارهی موسی بن جعفر (سلام الله علیه) گفتگو کردیم، اینکه من شبها تأکید دارم مخالفین به اهل البیت امید داشتند میخواهم عرض کنم سبک و سیاق زندگی ما با اهل بیت فرق کرده است. این جریانهایی که هستند مثلاً میگوید این مردم فلسطین اینها فلان فلان شدند، سیرهی کدام یک از امامان ما اینطور بوده است؟! ببینید امیر المؤمنین به زیاد بن ابیه نامه مینویسد که نمایندهی ابن عباس است، میگوید: شنیدم با دهقانها خشونت کردی – یعنی با کشاورزها- بررسی کردم، اینها چون کافر هستند جا ندارد خیلی با آنها راه بیایی برای اینکه آنها در کفر و بتپرستی خود راسخ میشوند. در بخشی از ایران است که هنوز آنها اسلام نیاوردند. خیلی با آنها گل و بلبل باشید آنها در بتپرستی خود رسوخ پیدا میکنند لذا نباید آنها را خیلی تحویل بگیرید. ولی انسان هستند، عدالت را رعایت کنید. اهل البیت اصلاً نسبت به مخالفین هم با محبّت برخورد میکنند.
شما یک مورد ندارید یک نفر محضر امام رسیده باشد بد برخورد کرده باشند. آنچه داریم به عکس است. میگویند موسی بن جعفر (سلام الله علیه) باب الحوائج ما اهل سنّت است. «یُدعی بِبَابِ القَضاء حَوائج المؤمنین» آنها ما را کافر میدانند، خودشان را میگوید. میگوید باب الحوائج ما است، چون مجرّب است. زمان حیات کیسههای او معروف است، بعد از مرگ او حرمش معروف است. این بزرگوار چون پدر امام رضا (سلام الله علیه) هم است، جا دارد امشب به او توسّل کنید. من معتقد هستم در بین ائمّهی هدی (علیهم صلوات الله) هیچ معصومی به اندازهی امام کاظم (سلام الله علیه) در راه دفاع از فاطمیّه تلاش نکرده است. لذا یک روضهی مشترک دارد. یک روضهای مشترک در کربلا و فاطمیّه و حضرت موسی بن جعفر است.
به زندان افتادن حضرت موسی بن جعفر (علیهم السّلام) در دوران قاهریّت هارون
این بزرگوار در دوران قاهریّت هارون به زندان افتاد، در این دوران قاهریّت که به زندان افتاد، شکنجه شد. با بدرفتاری، با بیاحترامی با امام معصوم برخورد کردند. بعضی جاها زنهای بدکاره را میبردند، اصلاً بردن زن بدکاره کنار امام بیحرمتی بود، آنها در نزد خود چه حساب کرده بودند که چنین تصوّری کردند. گرچه نقلها اینگونه است که زنها توبه میکردند، میآمدند ببینند آقا را جذب کرد یا نه، میدیدند او محجبه عبادت میکند و پشت سر حضرت نماز جماعت میخواند. زندان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) زندان خاصّی بود.
شرایط حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) در زندان
دو معصوم ما که حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سیّد الشّهداء باشند اینها به جز سم از دنیا رفتند. امّا بقیّه که با سم از دنیا رفتند آثار سم در بدن آنها نبود یک تفاوتی که موسی بن جعفر (علیه السّلام) داشت این بود که در یک فضای نموری حضرت را سالها زندانی کردند. مدّتهای طولانی نور آفتاب نیامده بود. در تاریکی بدن مبارک او خیلی نحیف شد، غل و زنجیر به حضرت بستند و حضرت با غل و زنجیر زندگی میکرد. اگر شب گذشته عرض کردیم بدن زین العابدین را به زنجیر کشیدند، برای مدّت کوتاه یک ماهه است. ولی حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را زنجیرپیچ کردند و حضرت در زنجیر زندگی میکرد. بدن مبارک ایشان آب شد. یک پنجرهای باز کرده بودند هارون وقتی از بالا نگاه کرد و یک نوری پایین افتاد هر چه نگاه کرد دید انسانی آن پایین نیست، گفت: «مَا هَذِهِ الملحفة» این پارچه چیست که روی زمین افتاده است؟ دیدند این پارچه نیست، «هَذَا مُوسَی بنِ جعفر» ابا روی بدنش کشیده «حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ» در حال سجده است. بدن مبارک او از بین رفت. اینکه شهادت زهرای مرضیّه به ما برسد حضرت تلاش کرد که در فاطمیّه بحث کردیم. شاید از این باب است که یک مناسبتی، یک تناسبی هم پیدا کرده است. آنقدر این زنجیرها به پای مبارکش مدّتهای طولانی بسته شده بود در صلوات آن حضرت داریم «الَّذِي كَانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ … حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ … الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ»[5] کسی که در بار ظلم او را دفن کردند، در واقع آن جایی که حضرت زندگی میکرد مثل قبر بود، یک جای تاریک و نمور بود. بدن نمیتواند دوام بیاورد. «الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ» بعد اینجا یک عبارتی داریم که اگر تحویل گرفتید دو، سه جای دیگر در تاریخ اتّفاق افتاده است «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ» مرضوض از رضّ است. فرض کنید اگر شما استخوانی را در هاونگ بگذارید آن را بکوبید وقتی کوبیده شده به آن مرضوض میگویند. رض یعنی کوبید. «ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُود» زنجیرها ساق پای او را کوبید. یک بار اینجا است.
آن روزی که به خانهی زهرای مرضیّه حمله کردند، آن نامرد نوشت من صدای نفسهای فاطمه را شنیدم، ضربهای که پشت در به ایشان زدند مرحوم غروی اصفهانی میگوید اتّفاقی که افتاد این بود «إِذ رَضٌّ تِلكَ الأَضلع الزَكيَّة»[6] میگوید استخوانهای مبارک دندهی او را کوبیدند.
«إِذ رَضٌّ تِلكَ الأَضلع الزَكيَّة رَزيَّةٌ لَا مِثلَهَا رَزيَّة»
[1]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 3، ص 21.
[2]– بحار الأنوار، ج 41، ص 139.
[3]– الأمالي (للطوسي)، ص 207.
[4]– الكافي، ج 8، ص 24.
[5]– بحار الأنوار، ج 99، ص 17.
[6]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج 11، ص 583.