جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 14

13

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در شب چهارم ماه مبارک رمضان سال 1395 به ادامه بحث شیرین «جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

انکار یکی از ائمّه و مرگ جاهلیّت

یک شنبه‌ی گذشته نزد یکی از مشاهیر تاریخ اندیشه و تاریخ اسلام در دانشگاهی در همین اتاق اساتید داشتیم با هم چایی می‌خوردیم، وقتی من گفتم: چه موضوعی را دارم مطرح می‌کنم، به من گفت: شما پای خود را روی مین گذاشتی، این بحث حساس است. حالا دیگر ما نیّت کردیم مطرح بکنیم إن‌شاءالله که بد برداشت نشود. همین‌قدر عرض می‌کنم اگر جایی تهمت عدم تشیّع به ما زدند، شما بگویید همه‌ی سخنرانی 15 شب را گوش بده. یک اعتقادی است که این اعتقاد هم درست فی الجمله آن هم این است که «وَ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنَ بَعْدِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ»[1] کسی که یکی از ائمّه را انکار بکند، این اصلاً به مرگ جاهلی مرده است. بعد شما به یاد دارید که ما عرض کردیم اگر به شما گفتند، مالک اشتر هم لزوماً امامت خود امیر المؤمنین را به معنایی که شما می‌گویید، نمی‌دانست، تعجّب نکنید دیگر چه برسد به ائمّه‌ی بعدی. خوب کسی که مالک اشتر را کافر نمی‌داند. یعنی این باید حل بشود و نکات دیگر که إن‌شاءالله امشب از یک زاویه‌ی دیگری یک مقدّمه‌ی مهمی را می‌خواهم مطرح بکنم.

تبلیغ اهل البیت راهبرد ائمّه

 یک وعده‌ای داده بودم که این شب‌ها فرصت نشده بود، تقدیم بکنم آن هم این است که… این را که دارم محضر شما عرض می‌کنم، خدا می‌داند که حاصل سال‌ها کار است و ورد شما به تاریخ إن‌شاءالله اگر یک وقت خواستید سیره‌ی معصومین را بخوانید در فهم شما در تاریخ مؤثّر است. یعنی بیش از این‌که ما الآن داریم تاریخ بحث می‌کنیم، داریم اعتقاد بحث می‌کنیم. بعداً معلوم می‌شود چه کار داشتیم می‌کردیم. ما عرض کردیم یکی از اصلی‌ترین راهبردهای ائمّه از امام علی (سلام الله علیه) تا امام رضا تبلیغ اهل البیت است، نه تبلیغ خود آ‌ن‌ها. این تقریباً در فضای عمومی شیعه متفاوت است از آن چیزی که در ذهن ما وجود دارد. ائمّه‌ی ما به خود دعوت عمومی نمی‌کردند، خصوصی‌ها را عرض نمی‌کنم. نه (معاذ الله) می‌خواهم بگویم ائمّه، ائمّه نبودند که بودند. شهد الله که ائمّه‌ی ما امام معصوم عالم به غیب بودند، در بعضی از محافل خیلی خاص هم می‌گفتند امّا در مجامع عمومی ابدا.

دعای 47 صحیفه‌، دعای عرفه‌ی امام سجّاد

یک وعده‌ای دادم که از صحیفه‌ی سجّادیّه چند جمله بخوانم شما ببینید، اگر غیر از این چیزی که بنده عرض می‌کنم بخواهید بگویید اصلاً می‌توانید آن را تحلیل بکنید. اگر کسی غیر از این چیزی که حقیر عرض کردم می‌خواهد بگوید این عبارات دعای 47 صحیفه را چطور می‌خواهد معنا بکند. این‌طور است دعای 47 صحیفه، دعای عرفه است. دعای عرفه‌ی حضرت سجّاد است. امام حسین (علیه السّلام) یک عرفه دارند، حضرت سجّاد هم یک عرفه دارند که طول آن یک مقدار کمتر از عرفه‌ی سیّد الشّهداء است ولی زیاد کمتر نیست، یعنی آن هم وسیع است، مفصّل است.

معرّفی اهل بیت در دعای 47 صحیفه

 عبارت حضرت بعد از این‌که بحث‌های توحیدی و مناجاتی دارند این است که «رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَايِبِ أَهْلِ بَيْتِه‏ِِ» خدایا بر پاکان اهل بیت پیغمبر درود خود را مبذول کن. «الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِكَ» کسانی که آن‌ها را برای خود، برای امر خود، برای ولایت انتخاب کردی. «وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ» آن‌ها را خازن و کلیددار گنجینه‌ی علم خود قرار دادی. چه کسی را؟ من می‌گوید، می‌فرماید: «أَطَايِبِ أَهْلِ بَيْتِه‏ِِِ» آن اهل بیت پیغمبر آن اهل بیت خاص که افراد معدود هستند. «وَ حَفَظَةَ دِينِكَ» حافظان و نگهبانان دین خود قرار بده. «وَ خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَى عِبَادِكَ» حجّت‌های تو بر بندگان. «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ» که اگر بخواهم این را توضیح بدهم یعنی عصمت. «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ» این أرَادکَ «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ»[2] است که حالا یک بحث دارد که این اراده‌ی تکوینی است در آیه است و دارد راجع به عصمت بحث می‌کند.

ائمّه راه رسیدن به خدا

«وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ» آن‌ها را راه رسیدن به خود قرار دادی. وسیله‌ی تقرّب به خود قرار دادی. همین کاری که ما شب‌ها می‌کنیم. وسط مناجات روضه می‌خوانند، فکر می‌کنید برای چه روضه می‌خوانند. چون «جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ» بخواهی با خدا ارتباط بگیری، راه دارد. دستور داده است باید از آن راهی که خود من می‌گویم استفاده بکنی که آن اهل البیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. «وَ الْمَسْلَكَ إِلَى جَنَّتِكَ‏» تا این‌جا مشکلی ندارید. این‌ها راه رسیدن به بهشت هستند.

بیان کردن مقام امامت در دعای 47 صحیفه

بعد می‌فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ» خدایا تو تأیید کردی، کمک کردی دین خود را در زمانی «بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ،» به یک امامی که او را علم هدایت قرار دادی. اهل البیت را فرمود، بعد می‌گوید: شما از این اهل البیت امام قرار دادی؛ «وَ مَنَاراً فِي بِلَادِكَ» این‌ها را چراغ هدایت شهرها قرار دادی. «جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ» این‌ها را راه رسیدن به بهشت قرار دادی و اطاعت این‌ها را واجب کردی. بعد حضرت این‌جا این‌طور می‌گوید: «فَأَوْزِعْ» خدایا به ما توفیق بده، شکر بکنیم نعمت این امامت را. عجب! محلّ بحث من این‌جا است- امام سجّاد دارد راجع به چه کسی صحبت می‌کند. امام سجّاد صحیفه را چه زمانی فرموده است؟ دوران امامت خود. پس آقا این‌جا دارد راجع به چه کسی حرف می‌زند؟ اگر کسی این عرایض ما را ندیده بگیرد، این‌جای صحیفه را می‌خواهد چه کار بکند؟ همه‌ی دلیل ما این نیست، این یک مؤیّد است. خوب صحیفه در مجموعه‌ی دعا و ادعیه‌ی شیعه یک مجموعه‌ی خاص است، ویژه است.

درخواست از خدا برای اطاعت از امام در صحیفه

بعد می‌فرماید: «هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ» خدایا رحمت و رأفت آن امامی که از اهل بیت است -که این ویژگی‌ها را دارد که من خواندم- را نصیب ما هم بکن. یعنی لطف امام را شامل حال ما بکن. آن امام را با ما مهربان قرار بده. «وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ» ما را حرف گوش کن و مطیع آن امام قرار بده. «وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ» تلاش کنند، سعی بکنند در راه رضای او قدم بردارند. «وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ»

امام سجّاد دعوی علنی امامت نداشت

آقا چه کسی را دارد می‌گوید؟ امام سجّاد دارد راجع به چه کسی صحبت می‌کند؟ از این‌ها فراوان داریم. این‌ها را می‌خواهیم چه کار بکنیم؟ اگر این فضایی که ما سعی کردیم، این شب‌ها توصیف بکنیم و با توجّه به حساسیت که آن بنده‌ی خدا که مقدّمات عملیات انتحاری را یک مقدار بیشتر بکنیم، یک مقدار کند کند جلو بیاییم که شما اذیّت نشوید و بحث جا بیفتد، اگر نمی‌گفتیم، این‌جا امام چه دارد می‌گوید؟ امام دارد به مردم تعلیم می‌دهد، خوب تعلیم می‌دهد یعنی دارد خالی می‌بندد که «اللَّهُمَّ» دعا است، راجع به خود دارد: «هَبْ لَنَا» ما… خوب دارد تعلیم می‌دهد، باید به مردم راجع به امام آن‌ها بگوید. این نشان می‌دهد که حضرت به صورت رسمی و علنی دعوی امامت نداشت، چون اصلاً و ابداً شرایط آن وجود نداشت.

گزارش کارهای امام سجّاد توسّط زهری به بنی امیّه

 یک آخوند درباری بنی امیّه به اسم زهری امام زین العابدین (صلوات الله علیه) چسبیده است. مثل این می‌ماند که فرض کنید من در یک حکومت طاغوت دارم زندگی می‌کنم، حالا من را ممنوع المنبر نکردند ولی همیشه یک نفر با من می‌آید و می‌رود. آن لاین کلاً دارد خلاصه به صورت live گزارش ما را مستقیم می‌دهد. آن‌جا مانیتورینگ دارد همین الآن دارند می‌بینند که سلام عرض می‌کنم محضر عزیزان، همین الآن مستقیم دارند می‌بینند، خوب من هر حرفی را نمی‌توانم بزنم.

تقیّه‌ی ائمّه از مردم زمان خود

غیر از این‌که بنده عرض کردم که تقیّه‌ای که اهل البیت از شاهان روزگار خود می‌کردند، عشر است، یعنی یک دهم تقیّه از مردم است. چون مردم با یک تفکّراتی زندگی می‌کردند که مخالفت با آن را نمی‌پذیرفتند و امام اگر بخواهد این بحث را جا بیندازد، نمی‌تواند مستقیم حرف بزند. یک مثال هم برای شما زدم، این مثال را زیاد تکرار کردم. مثل این می‌ماند که همین الآن بنده ادّعا بکنم که داشتم می‌آمدم یک میس به حضرت حجّت انداختم که بگویم آقا امشب می‌خواهیم این را بگوییم، خوب است یا نه؟ ایشان هم سلام رساند، این‌طور گفت؛ یا لبخند می‌زنید که این شیخ دارد شوخی می‌کند، اگر بفهمی دارم جدّی می‌گویم مثل همان دیشب من را می‌برید و جای من را آب می‌کشید که شب گذشته بحث کردیم، نمی‌پذیرید.

تنها بودن امام سجّاد در مکّه و مدینه

در دوران اهل البیت همین‌طور است. جامعه‌ی اسلامی عام جامعه‌ی اسلامی- عصمت را برای پیغمبر قبول ندارد غیر شیعه را عرض می‌کنم- که امام در میان آن‌ها دارد زندگی می‌کند، در مدینه دارد زندگی می‌کند. فرمود: 20 خانه در مکّه و مدینه نیست که ما را دوست بدارد. دقّت بکنید چه چیزی عرض می‌کنم. وقتی امام سجّاد به امامت رسید که شرایط این حرف‌ها است، فرمود: 20 خانه از مکّه و مدینه نیست که ما را امام بدانند، که ما را معصوم بدانند، که علم غیب ما را قبول داشته باشند؟! نه، که ما را دوست داشته باشند. خوب شما در این شرایط، در یک شهری که 20 خانه شما را دوست ندارد، بلاتشبیه یک کاندیدایی می‌خواهد برود یک جایی نمایندگی مجلس، رئیس جمهوری برود رأی بیاورد، همین مجلس فرض کن، شورایی. 20 تا خانه از یک شهر یا دو شهری که می‌خواهند به این رأی بدهند، کلاً ممکن است این را دوست داشته باشند، خوب این چه کار می‌تواند بکند؟ می‌تواند با جمع مخالفت بکند؟ خیلی آرام آرام، نرم نرم پیش برود تا بتواند تغییراتی ایجاد بکند.

بحث وحدت اسلامی، چالش هیئات مذهبی

  از این بحث یک نکته‌ای به محضر شما تقدیم بکنم که این نکته هم نکته‌ی دقیقی است. اگر این بحث خود مشخّص بشود، یکی از مهمترین چالش‌های هیئت‌های مذهبی از بین می‌رود، آن هم بحث وحدت اسلامی است. ما یک چالشی داریم یک بچّه شیعه‌ای که در فاطمیه برای صدّیقه‌ی طاهره گریه کرده است یا در سایر اوقات سال، تحمّل این خیلی برای او سخت است که با قاتل صدّیقه‌ی طاهره مماشات بکند. از آن طرف می‌بیند یک عدّه دعوی وحدت اسلامی دارند. ادّعای زیادی دعوی وحدت اسلامی دارند -آن‌طور را که بنده قبول دارم، دارم عرض می‌کنم وگرنه گروه‌ها حرف‌های نامربوط زیاد زدند- در فاطمیّه یکی دو مورد از این گروه‌ها را عرض کردیم. بالاخره ما باید وحدت را حفظ بکنیم یا نکنیم؟ چطور من با کسی که قاتل حضرت زهرا را دوست دارد، باید مماشات بکند، یعنی چطور ممکن است؟ من با قاتل مادر خود مماشات می‌کنم؟! که برای کسی که برای قاتل حضرت زهرا سر می‌دهد، مماشات بکنم؟! این مسئله است.

الغدیر کاخ عظیم وحدت‌بخش

 به این مسئله یک چیز دیگر اضافه بکنم. کتاب الغدیر اگر کسی مراجعه کرده باشد می‌بیند سه جلد آن در اشکالات جدی و نقدهای بسیار تیز و تند به خلیفه‌ی اوّل و دوم و سوم و معاویه است. کتاب الغدیر مرحوم علّامه‌ی امینی. دو سه جلد آن از خلفا انتقاد کرده است… بعد مبتکر استراتژیک وحدت اسلامی که رهبر انقلاب است، قاعدتاً شما خیال می‌کنید که می‌گوید: کتاب الغدیر علّامه‌ی امینی را نخوانید، پخش نکنید، کما این‌که یک وقتی یکی از این آقایان که چهره‌ی تلویزیونی است، یک جا من را دید و هر چه می‌توانست به من گفت که چرا تو بحث‌های اختلافی مطرح می‌کنی؟ قاعدتاً رهبر انقلاب که مدام بحث وحدت را مطرح می‌کند، باید بگوید الغدیر را چاپ نکنید، آن را گسترش ندهید، قاعدتاً باید این‌طور باشد. بروید نگاه بکنید، ترجمه‌ی الغدیر است. عربی آن-یعنی دو برابر بکنید در این 22 جلد فارسی- سه یا چهار جلد آن اصلاً علّامه‌ی امینی از خلفا انتقاد کرده است. بعد بروید سایت رهبری را هم ببینید، می‌بینید که می‌گوید: الغدیر کاخ عظیم وحدت‌بخش است.

غربت‌های امیر المؤمنین در جامعه‌ی زمان خود

عجب! دارد ادّعا می‌کند، عثمان و معاویه و این‌ها را بطور جدی نقد کرده است! چطور شما می‌گویی: وحدت‌بخش است. بالاخره این بحث‌ها مطرح بشود یا نشود؟ چرا می‌گوید: این کتاب وحدت‌بخش است که خیلی هم درست می‌گوید؟ دلیل این است به یاد دارید شب گذشته که ما داشتیم با هم گفتگو می‌کردیم، عرض کردیم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دچار غربت‌هایی بودند. جامعه ایشان را نمی‌شناخت. عرض کردیم هر فضیلتی برای امیر المؤمنین بود، اجازه‌ی نقل نمی‌دادند، هزینه‌ی آن را بالا برده بودند -مثال زدیم- کسی جرأت نکند نقل بکند. از آن طرف برای مخالف‌ها و آن رقبای امیر المؤمنین حالا رقیب که نبودند، طبق نظر برادران غیر شیعه- شبیه به آن را از زبان امیر المؤمنین جعل کرده بودند، شب گذشته عرض کردیم. بعضی از آن‌ها تا 80 طریق هم داشت. یعنی از نظر یک غیر شیعه یقینی بود که امیر المؤمنین از نظر آن‌ها- فرموده است: بعد از پیغمبر شماره‌ی یک و شماره دو برترین افراد روی زمین هستند. این‌ها را با هم بحث کردیم.

لزوم شناخت واقعی غیر شیعه

چرا بحث الغدیر وحدت‌بخش است؟ به این دلیل که می‌خواهم عرض بکنم. چون اگر ما غیر شیعه را آن‌طور که واقعاً هستند بشناسیم، هم از مکتب خود دفاع می‌کنیم، هم می‌دانیم با چه کسی داریم دعوا می‌کنیم. مثال بزنم بعد آن را توضیح بدهم. یک وقتی است به شما می‌گویند: یک همسایه‌ای دارید که این همسایه (معاذالله) صبح به امیر المؤمنین ناسزا می‌گوید و سر کار می‌رود. قاعدتاً شما بسیار از او بدتان می‌آید، بتوانی چرخ ماشین او را پنچر می‌کنی، به شیشه‌ی او سنگ می‌زنی، بتوانی یک فرصت هم به دست می‌آوری که یک دعوا راه بیندازی و او را بزنی. می‌گویی: لابد حرام‌زاده هم است، ناصبی است، انجس من الکلب است. حالا اگر به شما بگویند: این همسایه که غیر شیعه است، در یک جلسه‌ای یک چیزی راجع به امیر المؤمنین گفتند، این بسیار گریه کرد. بگو: عجب من تا حالا نشنیده بودم. بعد به شما بگویند: یک جایی یک مداحی داشت راجع به امام سجّاد این چون واقعیت است مثال هم می‌زنم- علیّ بن الحسین شعر می‌خواند، این بلند شد تراول در دهان او گذاشت. یک دفعه می‌گویی: عجب! پس چرا این امام سجّاد را امام خود نمی‌داند. این جلسه هم که خصوصی بوده است، نمی‌خواسته است ادا دربیاورد که بعداً سوء استفاده بکند. بعد مثل این‌که تحلیل‌های شما دچار تغییر می‌شود. می‌گویی: مثل این‌که این بنده‌ی خدا یک چیزهای دیگر شنیده است، این‌ها را نشنیده است.

لزوم تبلیغ برای مکتب تشیّع

می‌روی از او می‌پرسی، می‌گوید: من آن امام سجّاد را که قبول دارم، به او احترام می‌گذارم، امام سجّاد گفته است که برترین فرد نزد خدا بعد از پیغمبر، خلیفه‌ی اوّل است مثلاً و این را هم صد تا طریق فرض کن، حالتی که به شما دست می‌دهد چیست؟ انگار باید من بروم روی تبلیغ، روی این بنده‌ی خدا کار بکنم. این از طریق همان امام سجّاد یک چیزهایی شنیده است، حالا بگو او را فریب دادند، کسی جعل کرده است.

آفت‌زده بودن منابع دینی غیر شیعه

(معاذالله) شبیه به این‌که فرض کنید اعتقاداتی که شما دارید چطور است؟ با توجّه به کتب روایی شیعه است. خوب شما به این کتاب‌های روایی اعتماد دارید، اگر صد طریق در کافی و بصائر و تهذیب و وسائل و همه‌ی آن‌ها یک مطلبی راجع به یک موضوعی بیاورد، خوب شما باور می‌کنید. اگر هم یک کسی بیاید بگوید: همه‌ی این‌ها دروغ است، باور آن برای شما بسیار سخت نیست؟ اگر کسی در این مباحثی که داریم به نظر شما تقدیم می‌کنیم دقّت بکند، این را متوجّه می‌شود که آن جریان خبیث جاعل حدیث یهودزده‌ی صدر اسلام کاری کرده است که منابع دینی غیر شیعه چنان آفت‌زده شده است که خود آن‌ها نمی‌دانند و این‌ها خیال می‌کنند که این‌ها درست است؛ کما این‌که ما نسبت به کافی کلینی احترام قائل هستیم، آن‌ها روی زانو می‌نشینند و صحیح بخاری خود را روی رحل می‌گذارند و شما برای این‌که این را درک بکنید، باید در ذهن خود به جای صحیح بخاری او، کافی خود را بگذاری، گرچه ما خود را حق می‌دانیم و حق هم هستیم، آن‌ها را باطل می‌دانیم و باطل هم هستند امّا فرض بکنید او که این را نمی‌داند. آن وقتی به منابع خود ورود می‌کند می‌بیند حدیث باب که شب گذشته توضیح دادیم در سه، چهار منبع اصلی ما نیامده است ولی آن سوراخ آمده است. غدیر در بخاری نیامده است ولی «فَإن لَم تَجِديني فَأتِي أبابَكر»[3] آمده است. شما خود را به جای او بگذارید، او منابع خود را قبول دارد. در بخاری این‌طور آمده است: یک پیرزنی آمد گفت: یا رسول الله من یک وقت به مدینه آمدم و شما نبودی چه کار بکنم؟ گفت: «فَإن لَم تَجِديني فَأتِي أبابَكر» من نبودم در خانه‌ی ابوبکر برو. می‌گویند: این یعنی پیغمبر بعد از خود مشّخص کرده است. حالا ما ناحق می‌دانیم، می‌خواهیم فضای طرف را ببینی. خوب این بدبخت بیچاره باید با این منابع خود چه کار بکند؟ خوب این بی‌انصافی است که ما بگوییم: بی‌جهت منابع خودرا قبول دارد، بیاید منابع ما را قبول بکند. خوب این به همان سختی است که من به شما بگویم بروید منابع آن‌ها را قبول بکنید. قصد من الآن نه توجیه آن‌ها است، نه تصحیح افکار آن‌ها است می‌خواهم فضای آن‌ها را بشناسید تا به آن بحث برسم که الغدیر وحدت‌بخش است یعنی چه.

درست کردن یک منظومه‌ی فکری برای غیر شیعه

 یک منظومه‌ی فکری برای او درست کردند که در آن منظومه‌ی فکری نفر اوّل بعد از پیغمبر با فاصله‌ی بسیار زیاد، خلیفه‌ی اوّل است با آن چیزهایی که آن‌ها ساختند. حتّی در آن منابع نسبت به بعضی‌ها شراب‌خواری دادند جرأت نمی‌کنم بگویم نسبت به چه کسی و می‌گویند: بله خلیفه‌ی دوم و چهارم (معاذالله) توبه کردند. (معاذالله) آن برای خلیفه‌ی چهارم آن‌ها است. خوب آن منظومه‌ی فکری این بیچاره الآن گرفتار آن شده است، وقتی در آن غور می‌کند، نفر اوّل با فاصله‌ی بسیار زیاد یکی دیگر است.

علّت مقابله کردن غیر شیعه با اهانت به بزرگان خود

 روایات راجع به امیر المؤمنین در منابع است همان چیزهایی که ما قبول داریم، روایات بسیاری هم برای افرادی دیگر است. شما فرض کنید مثلاً در کافی و بصائر و چه و چه صد تا روایت در فضیلت مثلاً یکی از اصحاب امیر المؤمنین، مثلاً در مورد عمار رسیده باشد. خوب شما باور می‌کنید، می‌گویید: صد روایت صحیحه در منابع ما وجود دارد. حالا یک نفر بگوید: عمار (معاذالله) آدم بدی بوده است، شما اصلاً قبول نمی‌کنید، می‌گویید این همه دلیل داریم. حالا شما خود را به جای آن فرد در آن مکتب بگذارید که از نظر ما باطل است، ما باطل می‌دانیم امّا او وقتی وارد مکتب خود می‌شود، می‌بیند این‌قدر فضیلت برای این دو نفر به طرق متعدّد نقل شده است، شک نمی‌کند که اصلاً این‌ها برترین افراد روی زمین هستند. یک طورهایی اصلاً جهل مرکّب دارد. یعنی آن کس که نداند و اصلاً هم نداند که نداند. خیال می‌کند علم است و چون جهل مرکّب دارد، اصلاً امکان ندارد به دنبال این برود، مثل این می‌ماند که یکی از این بچّه هیئی‌ها یک روز (معاذالله) به امیر المؤمنین شک بکند سرقت کرد یا نه. اصلاً یک چنین چیزی در مخیله‌ی او نمی‌گنجد. اگر کسی شبهه بکند، مشت به صورت او می‌زند، جواب او را نمی‌دهد. نمی‌گوید: بگذار بروم بررسی بکنم ببینم. اصلاً راه می‌دهد که یک چنین شبهه‌ای بکنند، طرف مقابل هم همین‌طور است و چون در فضاهای شیعی هم دشنام به آن‌ها فراوان است، همان حالتی… -حالا باز هم من تکرار می‌کنم ما حق هستیم، هم خود را حق می‌دانیم بعداً به ما تهمت نخورد و آن‌ها را ناحق می‌دانیم- ولی او هم می‌گوید: عجب، همان‌طور که اگر یک کسی به امیر المؤمنین ما دشنام بدهد، با او برخورد می‌کنیم، نمی‌توانیم تحمّل بکنیم، او هم همین‌طور است. کینه به دل می‌گیرد.

علّت وحدت‌بخش بودن الغدیر

چرا الغدیر با این‌که خلفا را نقد کرده است وحدت‌بخش است. برای این‌که الغدیر گفته است بیایید آن چیزی را که ما هستیم نقد بکنیم، نه توهّم خود را و ما هم آن چیزی را که شما هستید را نقد می‌کنیم، نه توهّم شما را. بنابراین این کتاب به وحدت نزدیک می‌کند. چرا؟ همین حرفی که من امشب زدم، اگر کسی باور بکند، نسبت به قاتل صدّیقه‌ی طاهره برائت او ابدا کم نمی‌شود، امّا نسبت به آن بدبختی که فکر می‌کند قاتل صدّیقه‌ی طاهره از اولیای خدا است، می‌گوید: این بیچاره‌ی بدبخت را ببین که گرفتار است. یک حسّ رقّت‌آوری به انسان دست می‌دهد که مثلاً مثل این می‌ماند که به شما بگویند در هند مثلاً یک عدّه -دور از محضر- شما آلت تناسلی می‌پرستند. شما می‌گویید: چقدر این بدبخت است. یک حسّ این‌که این چقدر بدبخت است به انسان دست می‌دهد، نه حسّ کینه و عناد یا مثلاً می‌گویند: موش می‌پرستد. می‌گویید: ای وای بنده‌ی خدا؛

گرفتار شدن غیر شیعه در یک شبکه‌ی معرفتی

آن وقت اگر به شما بگویند راه‌هایی وجود دارد که یک کاری بکنیم این موش پرست بیاید محبّ امیر المؤمنین بشود، انگیزه در ما به وجود می‌آید که برویم، راه را برویم که این آدم گناه دارد، بیچاره است، مستضعف است، برگردد. دیگر اصلاً حالت فحش دادن، به این‌ها فحش بدهیم. می‌گویی: برای چه فحش می‌دهی. خوب این در یک منظومه‌ی فکری گرفتار است، توانایی داری او را از این منظومه بیرون بیاور. او دچار یک شبکه‌ی معرفتی شده است، در یک شبکه‌ی معرفتی گرفتار شده است و در این شبکه‌ی معرفتی اصلاً نمی‌گوید: من محبّ قاتل سیّد الشّهداء و قاتل صدّیقه‌ی طاهر و قاتل امام حسن هستم.

علّت درگیری دو مجتهد در مشروطیّت

یک مثال برای شما بزنم ببینید. در دوره‌ی مشروطیّت دو تا آخوند ویژه، دو مرجع تقلید ویژه: یکی آخوند خراسانی (رحمة الله علیه) که هم در تقوا و هم در علم کم نظیر بود، با شیخ فضل الله نوری که او هم در تقوا و علم کم نظیر بود درگیر شدند، آخوند خراسانی حکم فسق شیخ فضل الله را صادر کرد. شما الآن این را چه می‌گویید؟ می‌گویید (معاذالله) از سر دشمنی، کینه توزی یا… بود. می‌گویید: نه، او راهی که خود می‌رفت را درست می‌دانست، آن هم آن راهی که خود می‌رفت را درست می‌دانست. ما نمی‌گوییم هیچ یک از این‌ها هم از شاه قاجار پول گرفته بودند یا از انگلیس پول گرفته بودند. ممکن هم است اگر اهل مطالعه‌ی تاریخ مشروطه باشید، یکی از این دو نفر را ترجیح بدهی، بگویی این درست گفت یا آن درست گفت. ولی نسبت به آن یکی نمی‌گویی مثلاً این آدم کافر بود. در نهایت می‌گویی اشتباه کرد.

تفکّر اهل سنّت نسبت به جنگ جمل و درگیر شدن عایشه با امیر المؤمنین

 در  این منظومه‌ای که این برادرهای مستضعف ما دارند این‌طور است که مثلاً در جنگ جمل یاران پیامبر دو گروه شدند و با هم درگیر شدند و آن‌ها هم مثل ما می‌گویند: در مجموع حق با علیّ بن ابی‌طالب بود. آن‌ها هم مثل ما این را می‌گویند. یعنی در قصه‌ی آخوند و شیخ فضل الله بعضی‌ها حق را به آخوند می‌دانند، بعضی‌ها به شیخ فضل الله؛ تقریباً قاطبه‌ی اهل سنّت می‌گویند: در جمل حق با علی بود ولی آن طرف مقابل هم یک مثلاً چیزهایی داشت، اجتهاد کرد، دنبال این نبود که به ناحق عمل بکند من نمی‌خواهم عرض بکنم عایشه در جنگ جمل ناحق نبود، سال گذشته مفصّل بحث کردیم. می‌خواهم بگویم آن‌ها در چه فضایی هستند. خوب کسی که در این فضا حضور دارد، نمی‌گوید: من دشمن علیّ ابن ابی‌طالب را دوست دارم، نمی‌گوید: من آن کسی که با علیّ بن ابی‌طالب جنگیده است را دوست دارم، مثل همین ماجرای شیخ و آخوند مشروطه. می‌گوید: دو تا یار پیغمبر اختلاف پیدا کردند، در مجموع یکی از آن‌ها حق داشت، آن یکی اشتباه کرد. ولی آن کسی که اشتباه کرد، نمی‌خواست به خلاف شرع عمل بکند -البتّه ما قائل هستیم که می‌خواست و به خلاف شرع هم عمل کرد. می‌ترسم صوت من را تقطیع بکنند و بعداً از داخل آن چیزهای دیگر به دست بیاورند-

الغدیر وحدت‌بخش است

این فضا را ببینید، چرا الغدیر کتاب وحدت‌بخش است؟ همان کسانی که وحدت را علم کردند، همان اشخاص می‌گویند: الغدیر کتاب وحدت‌بخش است. چون می‌گوید: شما نیاز نیست نقد نکنی، شما نیاز نیست نگویی ما حق هستیم، شما خود را حق بدان و در راه احقاق حقّ خود هم تلاش بکن. برای احقاق حقّ امیر المؤمنین و اثبات حقّ ایشان هم تلاش بکن ولی با کسی که در یک منظومه‌ی فکری به خاطر یک مفاهیمی یک چنین عقیده‌ای دارد دشمنی نکن. برو حق را به او بفهمان. اگر این اتّفاق بیفتد… آن‌ها هم نسبت به ما همین‌طور هستند. ما نسبت به آن‌ها قائل هستیم، آن‌ها قائل حضرت زهرا را دوست دارند.

توهّمات اهل سنّت نسبت به تشیّع

 آن‌ها هم در جلسات خصوصی خود دچار توهّم هستند، قائل هستند که ما یک عدّه هستیم، شب‌ها دور هم جمع می‌شویم، می‌گوییم: چه کار بکنیم اسلام را نابود بکنیم. پیغمبر را که نمی‌شود نابود کرد، چون اگر بگوییم ما پیغمبر را قبول نداریم، همه می‌فهمند ما مسلمان نیستیم. ما منافق یهودی هستیم، آن‌ها این‌طور فکر می‌کنند. شب‌ها می‌نشینیم می‌گوییم چه کار بکنیم اسلام را نابود بکنیم. خوب نمی‌توانیم که با پیغمبر مخالفت بکنیم، چه کار می‌کنیم؟ می‌گوییم: خوب این پیغمبر که برای 1400 سال پیش است، الآن که شخص او حضور ندارد، راه ارتباط مردم با پیغمبر چیست؟ یاران پیغمبر هستند، یاران پیغمبر هستند که قرآن را برای ما نقل کردند، یاران پیغمبر هستند که روایات را برای ما نقل کردند. ما که می‌خواهیم اسلام را نابود بکنیم، اگر بخواهیم پیغمبر را نقد بکنیم، از اسلام خارج می‌شویم و این خلاف نفاق ما است. چه کار می‌کنیم؟ به یاران پیغمبر ناسزا می‌گوییم. اگر یاران پیغمبر را نقد بکنیم، در واقع راه رسیدن قرآن و روایات را به مردم گرفتیم. شما نگاه بکنید این مدام نسبت به آن‌ها قاتل صدّیقه‌ی طاهره را دوست دارند، در صورتی که آن‌ها قاتل صدّیقه‌ی طاهره را دوست ندارند، اصلاً نمی‌دانند صدّیقه‌ی طاهره شهید شده است و آن‌ها هم نسبت به ما یک عدّه که شب‌ها می‌نشینند می‌گویند، چه کار بکنیم که اسلام را نابود بکنیم. این دو توهّم که متأسّفانه فضاهای شبکه‌های ماهواره‌ای هم به شدّت دارد به این دامن می‌زند و خدا لعنت بکند آن کسانی که به اسلام شیعه این تهمت‌ها را برای آن‌ها پر رنگ می‌کنند. یعنی این تهمتی که آن‌ها در ذهن خود دارند

یکی از بهترین راه‌های تبلیغ در ایام حج

 و یکی از بهترین تبلیغاتی -که خدا رحمت بکند شهدای منا به ویژه قرّاء شهدای منا را- که جمهوری اسلامی دارد انجام می‌دهند این است قاری می‌رود یک گوشه‌ی مسجد الحرام یا مسجد النّبی با صدای تقریباً مثل این‌که الآن من با شما حرف می‌زنم، بدون میکروفن شروع به قرائت کردن با صوت زیبا می‌کند. مردم از کشورهای مختلف می‌آیند اطراف او می‌نشینند. هیچ چیزی هم تبلیغ دینی نمی‌کند. تمام که می‌شود می‌گویند: این چه کسی است؟ می‌گویند: این ایرانی است. کنیایی می‌گوید: عجب! مگر این‌ها قرآن را قبول دارند که از ما بهتر بلد است قرآن بخواند؟ پس این‌ها قرآن را قبول دارند ولی این‌ها به ما می‌گفتند: این‌ها قرآن را قبول ندارند. یعنی توّهم آن‌ها را هم سعی می‌کنند از بین ببرند. این بهترین تبلیغ است. چون آن‌ها با توّهم ما سر و کار دارند.

 نظر داعش در مورد شیعیان در نشریه‌ی آن‌ها

شماره‌ی 13 نشریه‌ی دابق که نشریه‌ی رسمی روابط عمومی داعش است دی 94 شماره‌ی 13 آن منتشر شده است، 14 هم بعد از آن منتشر شده است و 15 هم دارد منتشر می‌شود. 13 آن که دی منتشر شده است، می‌گوید: شیعیان کسانی هستند که به شدّت به دنبال این هستند که هویت یاران پیغمبر را نابود بکنند که اسلام را نابود بکنند. بعد عکس آن ابله انگلیسی را می‌اندازد که یک کیک برداشته است دارد می‌برد روی آن نوشته است: «الیَوم نُعلِنُ الحَرب عَلی عَایِشَه»؛

توهّم شیعه و سنی نسبت به هم

 خوب ما که با عایشه اختلاف جدی داریم سر جای خود است، ما که او را تأیید نمی‌کنیم، آن‌ها هم می‌گویند اشتباه کرده است و ما هم بالاتر از اشتباه می‌گوییم. امّا امروز که او نیست، او مرده است. اختلاف نظر ما با آن‌ها هم سر جای خود، امّا آن جوان غیر شیعه‌ای که نسبت به او حبّی دارد شبیه به حبّ ما نسبت به صدّیقه‌ی طاهره. بگوییم امروز روز جنگ ما با او است. فکر کن یک کیک تولّدی در یک کشوری ببرند (معاذالله) بگویند: امروز، روز جنگ ما با صدّیقه‌ی طاهره است. چقدر انگیزه‌ها را تقویت می‌کند. آن توهمّی که عموم جامعه‌ی ما نسبت به آن‌ها دارد، انصافاً در توهّم هستیم. یعنی نه این‌که نقدهای ما به آن‌ها سر جای خود نباشد که است، ولی شاید 80 درصد آن چیزهایی که در ذهن شما است، نسبت به آن‌ها توّهم است. یعنی شاید این برای شما باورنکردنی باشد که من می‌گویم: طرف می‌آید در مدح امام سجّاد شعر می‌خواند، طرف بلند می‌شود تراول در دهان او می‌گذارد، پذیرش این برای شما سخت است، باید ببینی. همان توّهم را هم آن‌ها نسبت به ما دارند.

دلیل وحدت‌بخش بودن کتاب الغدیر

 چرا کتاب الغدیر وحدت‌بخش می‌شود؟ برای این‌که می‌گوید: این حباب‌های بالای سر خود را خراب بکنیم، بنشینیم سر اختلاف‌های خود بحث بکنیم. بالاخره ما قائل هستیم ما حق هستیم، آن‌ها هم قائل هستند، ما حق هستیم. ما قائل هستیم حق هستیم و می‌توانیم هم ثابت بکنیم. ولی واقعیت موجود را باید نقد بکنی، نه توهّم آن را. توهّم را نه، حقیقت را.

شناخته نبودن امام برای یاران نزدیک آن‌ها

وقتی برای ما جا بیفتد که مالک اشتر امام بعد از امیر المؤمنین را نمی‌شناخت از دنیا رفت، خوب ما که در مورد مالک اشتر (معاذالله) نمی‌گوییم شیعه نبود، نمی‌گوییم: جای او در اعلی علیّین نیست، می‌گوییم: پس یک سری از حقایق به خاطر یک مشکلات و اسبابی به دست بعضی نرسید. نسبت به مالک چه کسی می‌گوید که او شیعه نیست؟ زراره می‌خواست به خانواده‌ی خود وصیت بکند امام بعد از امام صادق چه کسی است، نتوانست. حضرت اجازه نداده بود، بی‌وصیت از دنیا رفت. خیلی از خانواده‌ی او نمی‌دانستند، حالا شاید خود هم نمی‌دانست، خود او را بشود یک طوری توجیه کرد، خیلی از افراد خانواده‌ی او نمی‌دانستند، امام بعد از امام صادق چه کسی است. چرا نمی‌گوییم این‌ها کافر هستند؟

نرسیدن حقایق به علّت خفقان

 می‌گوییم: این‌قدر خفقان بود که حقیقت به دست خیلی‌ها نرسید. خوب این را توسعه بدهید به هر کسی که حقیقت به دست او نرسید. دیگر بعضی از حرف‌ها را از شما تقیّه می‌کنم که بزنم و الّا…

لزوم تبلیغ برای مردم جهان

خیلی از سؤالاتی که امروز فضاهای دانشگاهی درگیر هستند که مثلاً کلّ اروپا به جهنّم می‌روند، بله اگر کسی حق را شناخت و انکار کرد «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[4]، بله برای خدا مشکلی ندارد. امّا ما اصلاً تبلیغ کردیم، ما قرآن را به زبان‌های این‌ها ترجمه… آن که وظیفه ندارند بیایند راجع به قرآن تبلیغ بکنند، مگر شما رفتید راجع به گاوپرست‌ها تبلیغ بکنید. مگر رفتید کتاب مقدّس موش پرست‌ها را بخوانید. تازه می‌گویید: روشن است که بی‌ربط است. خوب او هم راجع به ما همین را می‌گوید. اگر ما خیلی ادّعا داریم، باید برویم تبلیغ بکنیم. کدام پیامبر نشسته است بگوید: خود مردم آدم باشند بیایند ببینند من حق هستم. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[5] به دنبال این می‌رود که مردم را هدایت بکند. ما هنوز قرآن خود را به خیلی از زبان‌ها ترجمه نکردیم. شاید بیش از هفت برابر زبان‌های قرآن، انجیل ترجمه دارد. لذا ما هنوز حقیقت را به جامعه‌ی جهانی نرسانیدم و بگوییم همه هم جهنّمی هستند. بعد می‌گوییم: عجب این چطور می‌شود، بعد نمی‌دانیم این را باید چه کار بکنیم. بعد آن شاعر می‌آید می‌گوید: ادیسون مثلاً بهشتی است جهنّمی است چیست، یک عدّه روشن فکر می‌شوند او را بهشتی می‌کنند؛ نه اول این است که باید برسد. من نمی‌خواهم بگویم اروپایی‌ها بهشتی هستند یا جهنّمی. اصلاً الآن جرأت نمی‌کنم راجع به این موضوعات با شما صحبت بکنم. امّا این‌که اوّل باید حقیقت را بگویی، بعد یک نفر انکار بکند، عناد بکند، بعد او را مجازات بکنی. ما قصاص قبل از جنایت داریم می‌کنیم.

 یکی از نکات مفید دوران حکومت امیر المؤمنین برای زمان ما

یکی از نکاتی که برای امروز جامعه‌ی ما از حکومت امیر المؤمنین مفید است، این است که شما می‌بینید یاران امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از عصمت ایشان خبر ندارند به خاطر اسباب و علل و مشکلاتی که بوده است. چیزی که قرن اوّل مانع جلوی آن را گرفته است، بیان بشود، 1300 سال هم روی آن گذشته است. حالا باید امروز حق را چه کار کرد. باید امروز حق را برد رساند، با زبانی که می‌فهمند نه این‌که بگوییم هر کسی که منکر است… فرض کنید شما در یک خانواده‌ی غیر شیعه به دنیا می‌آمدید، مثلاً نسبت به مسیحیّت ارتدکس یا آنگلوساکسون رفتی تحقیق کردی، خوب احتمال حق بودن، نه وقع احتمال حق بودن که دارند، چرا نمی‌روی تحقیق بکنی، خوب او هم همان‌طور نسبت به شما است.

نظر مردم اروپا در مورد خاورمیانه و لزوم تبلیغ برای آن‌ها

در یک کشور اروپایی در اوج مثلاً انقلاب صنعتی و نظامی است می‌گوید: این خاورمیانه همیشه با هم درگیر هستند، آدم می‌کشند، سر می‌برند، در قفس می‌سوزانند این‌ها چه آیینی دارند. در اینفضا است. ما می‌گوییم: این‌ها همه که جهنّمی هستند. اشکال ندارد می‌خواهیم آن‌ها را جهنّمی بکنیم باید بدانیم او اگر در پذیرش اشکال دارد، ما در تبلیغ اشکال داریم. این هم فقط راجع به آخوندها نیست. یعنی یک گروه هستند این‌ها فقط باید برای تبلیغ بروند. ما که خدا به فریاد ما برسد. ولی خدا به فریاد شما هم برسد. تبلیغ دین باید اتّفاق بیفتد بعداً بگوییم که… آیه‌ی قرآن این است «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ»[6] ما عذاب نمی‌کنیم «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» اگر قرار بود همین‌طور باشد، خوب خدا می‌گفت: این قوم را هم کلاً بسوزانید. می‌گوید: «ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» تا پیغمبر نفرستیم، بگوییم، بیان بکنیم، آن‌ها انکار بکنند، تا نوح (سلام الله علیه) نرود 950 سال خون دل بخورد که همه را غرق نمی‌کنند. آن موقع آن انبیاء بودند امروز چه کسی باید وظیفه‌ی خود را انجام بدهد؟ بعد این ادبیات فحّاشی که امروز جدی متأسّفانه باز هم تکرار می‌کنم خدا شاهد است می‌ترسم بعضی از چیزها را بگویم- این جهلی که در جامعه‌ی ما وجود دارد رشحاتی از آن در بعضی از کسانی که ظاهراً عالم هم هستند هم وجود دارد. او هم با توهّم خود حرف می‌زند. دیگر جرأت نمی‌کنم بیشتر از این حرف بزنم.

نحوه‌ی تعامل با سایر مسلمین

یکی از چیزهایی که در حکومت امیر المؤمنین مطالعه بکنید مفید است، این جزء مقدّمات است، ما چند مقدّمه‌ی مهم در بحث حکومت امیر المؤمنین داریم، یکی از آن‌ها این است. اگر قرار بود برای هم قصه تعریف بکنیم که فایده نداشت. گفتیم: حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) برای امروز ما مفید است. قبلاً چند مثال زدیم، دوستانی که با ما همراه بودند، دیدند بعضی از مسائل عینی امروز جامعه را از حکومت امیر المؤمنین شب‌های گذشته عرض کردیم که این‌جاها کاملاً محلّ بحث است یکی از آن‌ها هم این است و شما این را به خوبی با تمام وجود خود حس می‌کنی که تعامل ما با سایر مسلمین باید چگونه باشد. مثلاً فرض بفرمایید در یکی از این شبکه‌های مجازی که کسی هم نمی‌داند ما چه کسی هستیم، هر چه توانستیم بگوییم یا نگوییم؟ دل حضرت زهرا را شاد می‌کند یا نمی‌کند؟ این وجود دارد. سبک امیر المؤمنین در آن‌جا چه بوده است؟ سبک اهل البیت چه بوده است؟ خدا وکیلی کسی که منظومه‌ی فکری او باعث شده است که طور دیگر فکر بکند، با ناسزا گفتن فقط او را از ما دور نمی‌کند؟ این فکر متأسّفانه رو به توسعه. چند ماه قبل، پیش یکی از این آقایان رفتم گفتم: اقا چرا شما در صفحه‌ی اینستاگرام خود یک چنین حرفی زدی از قول فلان شخص که چنین حرفی زد؟ گفت: چون دل من خنک شد. گفتم: پدر جان، پسر جان، برادر؛ پدر اگر فرزند او کاری بدی می‌کند، تربیت او به یک ضربه متوقّف باشد و او برای تربیت بزند و درست بزند و تشخیص او این باشد، این یک بحث دیگر است امّا معمولاً این‌طور نیست. بچّه یک کاری می‌کند که اعصاب ما خورد می‌شود و ما هم یک دانه می‌زنیم که یک مقدار حال ما خوب بشود، برای تشفّی. پدری که بر فرزند ولایت دارد اگر بزند که دل او خنک بشود حرام است. پدری که ولایت دارد. تو جگر طرف را می‌سوزانی که کینه‌ی او را از تشیّع بیشتر بکنی، توهّم او را نسبت به ما پر رنگ بکنی که دل تو خنک بشود، مرحباً به این تشیّع.

علّت صحبت امیر المؤمنین و امام حسین پیش از جنگ

 امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) -همه‌ی ما حفظ هستیم این‌قدر شنیدیم که- در جنگ‌ها مدام آدم می‌فرستاد که صحبت بکنند. خوب چرا؟ یک نفر را می‌فرستاد که به این‌ها ناسزا بگوید. دیگر جنگ هم بود، اصلاً نهروانی‌ها که دیگر صحابه‌ی خاصّ هم در میان آن‌ها نبود که ناموس پیامبر در میان آن‌ها باشد. نه برعکس این است، بروید ببینید. یک نفر می‌رود با این مردم حرف می‌زند، او را تیرباران می‌کنند. می‌فرماید: هر کسی برود تیر می‌خورد، چه کسی می‌رود؟ نفر بعدی می‌رود تیر می‌خورد. چرا؟ چرا امام حسین این‌قدر در کربلا حرف زده است؟ خوب حالا لحظات آدم، ده نفر انسان را می‌گیرند و می‌خواهند بزنند، آدم نمی‌تواند بزند ناسزا می‌گوید اقلاً، خوب حضرت هم حالا که گرفتار شده بود به این‌ها ناسزا می‌گفت، این نیست. می‌بینیم که فضای او خیلی با ما فرق دارد. او می‌رود حرف می‌زند، چون یک عدّه از آن‌ها با توهّم آمدند در مقابل او قرار گرفتند. با توهّم آمدند، خیال می‌کنند حق هستند، شاید بتواند این‌ها را برگرداند، مدام با این‌ها حرف می‌زند.

علّت نجنگیدن بسیاری از انصار در کربلا

 یکی از آن‌جاهایی که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) سعی کرد حجّت را بر این‌ها تمام بکند، موضوع توسّل امشب است. انصار که به شهادت رسیدند، خیلی از انصار نتوانستند بجنگند. یک تیر باران اوّلیه‌ای شد قبل از نماز ظهر، کاری که اوّل صبح کردند، این بود که اوّل صبح این‌ها شروع به سر و صدا کردن کردند که اهل البیت را بترسانند، جمعیت کم بود و آن طرف 30 هزار نفر بودند. فرض کنید خدایی ناکرده ناموس یک شیعه در آن مناطق تحت تصرّف داعش مثلاً محاصره است. صدای جنگ که می‌آید ببینید او چه حالی دارد. آمدند عملیات روانی شروع کردند، مانور نظامی دادند، بعد شروع به تیر اندازی کردند. به قول معروف آتش ریختند. عدّه‌ای در تیرباران اوّلیه کشته شدندکه بعضی از نقل‌های تاریخ تا 28 نفر را نوشتند. این اعداد را نمی‌شود به طور کامل یقین داشت از این حدود صد تا تقریباً یاران سیّد الشّهداء که شهید شدند، بیست و چند نفری این‌جا شهید شدند، در تیرباران. همین‌طور یک دفعه تیر زدند. موقع نماز شد، برای این‌که نماز را تأیید نکنند، باز تیرباران کردند. نقل‌ها مثلاً می‌گوید 13 نفر، چند نفر این حدودها در نماز شهید شدند. یک نقل هم می‌گوید: یک هجومی قبل از نماز آمد که آن‌جا هم مثلاً عدّه‌ای شهید شدند، هجوم دسته‌جمعی. بعد که دیگر سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دیگر یاری برای ایشان باقی نمانده است، تک تک باید می‌رفتند، گفتند: حالا بایستیم از شکست این‌ها لذّت ببریم. گفتند: حالا تن به تن می‌جنگیم. اصحاب یک به یک تن به تن رفتند و جنگیدند و کشته شدند.

شجاعت عابس در کربلا

 آن‌جا هم اگر می‌دیدند مثل عابس (سلام الله علیه) می‌آید نمی‌شود تن به تن جنگید، طول می‌کشد و کسی دیگر جرأت نمی‌کرد، حالا شما صد هزار نفر هم جای 30 هزار نفر باشید، تن به تن باید بروید مقابل عابس بایستید و او هم می‌گوید: «ألا رجلٌ؟» مرد هست؟ این‌جا دسته‌جمعی به او حمله کردند، این‌طور که نوشتند دویست نفر به او حمله کردند تا شهید شد.

هدایت کار اصلی سیّد الشّهداء

انصار که شهید شدند، نوبت به اهل البیت رسید. در این حین دائماً سیّد الشّهداء فرصت به دست می‌آورد حرف می‌زند. یعنی اصلاً کار او هدایت است. نمی‌شود من شیعه‌ی امام حسین باشم و به جای هدایت کار من صدّ عن سبیل الله باشد. یک کاری بکنم طرف بیزار بشود و برگردد.

نحوه‌ی برخورد علی اکبر با امان نامه

حالا که می‌خواهند اوّلین فرد از اهل بیت برود، امام (سلام الله علیه) روی اغراض که یکی از آن‌ها این بود که شاید یک چند نفر از این‌ها باشند، این‌ها این حجّت را بفهمند، آمد بدرقه‌ی علی اکبر (سلام الله علیه). علی اکبر آدم شناخته‌ شده‌ای بود. این‌که شنیدید معاویه درباره‌ی او گفته است: «أحقُّ النَّاس بِخِلَافَةِ» شایسته‌ترین مردم به حکومت علی اکبر است، البتّه از نظر بنده این پدر سوخته‌بازی معاویه است که یک وقتی توضیح می‌دهم، او در واقع به نفع خود حرف زده است، امّا چرا راجع به علی اکبر این‌طور گفته است؟ چرا برای او امان نامه آوردند؟ کسی که می‌خواهد جلوی مستکبر سر خم بکند، دار و ندار و خطوط قرمز خود را بدهد، این‌جا نمی‌تواند با علی اکبر ارتباط بگیرد. چون باید می‌گفت: من هر کاری بکنم، پدر من کشته خواهد شد، اوّلاً بیعت را از ما برداشت. فرمود: شما بروید، اصلاً با شما کاری ندارند و نمی‌توانید هم از من دفاع بکنید. امان نامه هم آوردند، نمی‌گوید: من بروم، امان نامه بگیرم، بعداً بروم تبلیغ اسلام بکنم. در یکی از نقل‌ها این است که گفت: خدا تو را لعنت بکند از این‌که من چطور در صورت پدر خود نگاه بکنم، چه چیزی در من دیدی که امان نامه آوردی؟


[1]– بحار الأنوار، ج ‏27، ص 61.

[2]– سوره‌ی احزاب، آیه 33.

[3]– صحیح بخاری، ج 5، ص 73.

[4]– سوره‌ی نمل، آیه 14.

[5]– نهج البلاغه، ص 156.

[6]– سوره‌ی اسراء، آیه 15.