شکست خوردگان جمل و امیرالمومنین علیه السلام

نویسنده

ادمین سایت

 برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید.

 

امام صادق (علیه السّلام) فرمود: چطور می‌توانید میوه‌ی نوبر به خانه‌ی خود ببرید چشم بچّه‌ی همسایه به آن بخورد. این چیزی نیست که برای زمان امام صادق (علیه السّلام) باشد و الآن تمام شده باشد. از آداب همسایه‌داری این است اگر میوه‌ی نوبر می‌خری دور از محضر شما اگر لئامت طبع دارید یعنی مشتی و کریم نیستید، به نوعی داخل پاکت سیاه ببر که نبینند. چطور می‌توانید بچّه‌ی همسایه نگاه کند شما به خانه ببرید، تازه نگفته است فقیر است، الآن ندارد بخورد.

همه‌ی این‌ها می‌رساند که نمی‌شود به اسم شیعه‌ی امیر المؤمنین باشید و بگویید به من چه، می‌خواست خودش برود. فرمود: می‌خواهی به سپاه من بیایی فرمود: «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ»[1] وقتی جمل تمام شد قرار شد عایشه را به مدینه برگردانند، آن‌ها در چند خانه بودند. امیر المؤمنین به عنوان پیروز سپاه، عایشه به عنوان شکست‌خورده. حالا این‌که ظالم و مظلوم و حقّ و باطل کیست سر جای خود، بالاخره یکی الآن پیروز شده و یکی شکست خورده است و نسبت کشته در بین ناحق‌ها نسبت به حق‌ها قابل قیاس نبود. از سپاه ناحق، از سپاه عایشه خیلی کشته شدند. حضرت رفت وارد این خانه شد این‌ها بعضی از سران را مثل عبدالله بن زبیر و مروان پنهان کرده بودند تا وارد شد زن‌ها شروع به گریه کردند «هَذَا قَاتِلُ الْأَحِبَّةِ»[2] یعنی ای کسی که قاتل جگرگوشه‌های ما هستی. امیر المؤمنین فرمود: اگر من قاتل احّبه بودم از این خانه کسی زنده نمی‌ماند، چون شما آمدید جنگیدید. اصلاً در این‌جا کاری با عبدالله بن زبیر نداشتند، مروان است. بعد فرمود: اموال آن‌ها را پس بدهید.

این را در کتب فقهی هم داریم. راوی می‌گوید: مثلاً سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) یک آبگوشتی درست می‌کردند با دیگی که برای آن‌ها بود، چون تصرّف کرده بودند، وسط جنگ اموال آن‌ها باید غارت می‌شد و شکست می‌خوردند چون امیر المؤمنین گفت بروید بگیرید، جملی یک لگدی به زیر دیگ غذا زد و دیگ خود را برداشت رفت. آمدند به امام صادق (علیه السّلام) گفتند: چرا علی این کار را کرده است؟! مگر آن‌ها حرمت داشتند؟! فرمود: آن‌ها حرمت نداشتند، ولی امیر المؤمنین به این‌ها حرمت گذاشت و اموال آن‌ها را برگرداند، اجازه نداد کسی به نوامیس آن‌ها تعرّض کند، اصلاً چپ نگاه کند فرمود: پرده‌ی کجاوه‌های آن‌ها را بکشید که کسی نوامیس آن‌ها را نبیند. چرا؟ برای این‌که آن‌ها خجالت بکشند و در حادثه‌ی کربلا با ناموس خدا این کار را انجام ندهند.

 


پی نوشت ها

[1]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 417.

[2]بحار الأنوار، ج 32، ص 272.