برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید.
الآن نگاه نکنید که وضع عراق به هم خورده است، انگورهای کاظمین در دنیا معروف بود از قیصی بزرگتر بود. از آن قیصیهایی که از اسپانیا و روسیه میآورند سه برابر بزرگتر بود. اصلاً کشاورزی آنها از بین رفت، آب و هوای ویژهای داشت.
یک روز یک نفر دید امیر المؤمنین از نان جویی میخورد که روزی قسم خورد والله فقرای شهر من از بهترین گندم غذا و از بهترین آب میخورند. منتها امیر المؤمنین (علیه السّلام) فقط امام کوفیها نبود که اینطور بودند. یک روز داشت غذا میخورد، یک نفر گفت: «أَ تَصْنَعُ هَذَا فِي الْعِرَاقِ»[1] تو در عراق هستی یعنی وسط نعمات هستی و وضع خوب است. آن روزی که فهمیدند امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) ضربت خورده یتیمها هم شیر داشتند که در خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیاورند یا آنقدر اعتبار داشتند که شیر قرض کنند بیاورند، دست آنها به شیر میرسید که آوردند. گفت: «أَ تَصْنَعُ هَذَا فِي الْعِرَاقِ» تو در عراق اینطور هستی؟ «أَلَا وَ إِنَ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ»[2] خیلی جالب فرموده، گفته از دنیای خودش «بِطِمْرَيْهِ» یعنی دو تکّه پارچه که مثلاً یکی پایینی است مثل شلوار است یا ازار است یا دامن است و دیگری بالاپوش است. «وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» دو تکه نان.
این نه به این معنا که امروز همه باید نان خالی بخورند، امّا اگر در جامعهای یکی بوقلمون میخورد، همسایه نان میخورد آن جامعهی یهودیها است نه جامعهی مسلمانها. اگر برادر شما، پدر شما، مادر شما، بچّهی شما شب گرسنه باشد ضجّه بزند میتوانی بخوابی؟ اگر کسی بیتفاوت باشد… اینها حرفهایی است که شعار شده و فراموش کردیم. فرمود من اینگونه هستم. بعد هم فرمود: حالا نمیگویم مثل علی باشید و این قضا را بخورید «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي»، «أَعِينُونِي» به همهی من و شما گفته است، من را کمک کنید.
ما از شب اوّل عرض کردیم، گفتیم خود حضرت وعده داد که به سپاه او بیاییم. میخواهید به سپاه او بیایید؟ فرمود: «أَعِينُونِي» کمک کنید من خودم شما به سپاه میآورم. اینها برای همین نامه است «بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ» با ورع و تلاش. ما آن چیزی که در اسلام دیده بودیم این بود که مؤمن سختترین کار را انتخاب میکند، سختترین خدمت را انتخاب میکند.
جامعهی ما دلالی که آسانترین راه پول در آوردن و دور زدن است را انتخاب میکند. خیلی وضع ما خطرناک است، بچّه محصّل ما درس نمیخواند، کارمند ما چرت میزند، پزشک ما حال ندارد «بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ» هر جایی هستید راننده تاکسی هم باشید در حکومت امیر المؤمنین میتوانید پول در بیاورید ولی در راه خدا جهاد کنید. بگو من در راه خدا مردم را به خانهی خودشان میرسانم نوش جان شما، حق خود را هم بگیر. اینطور نیست که حتماً رئیس بانک باشی و کار مردم را راه بیندازی. باران میآید فقط دربست نروی. حالا من فقط مثال تاکسی نمیزنم، اینجا سازمان تاکسیرانی نیست. آن چیزی که گوهر مسلمان دوران حکومت امیر المؤمنین که حضرت تأیید میکند این است که بقیّهی مردم هم میبیند.
پی نوشت ها
[1]– بحار الأنوار، ج 40، ص 335.
[2]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 417.