اگر امیرالمومنین(ع) هم حاکم باشد…

نویسنده

ادمین سایت

برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید.

 

مطلبی خیلی جیگر من را می‌سوزاند بگویم و آن این‌که کسانی که با سیره‌ی امیر المؤمنین دم‌خور هستند می‌دانند غرور امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دو بار در تاریخ شکسته شده است. یک بار در کوچه‌ی بنی هاشم است، یک بار مردم کوفه شکستند یعنی شما نامه‌های امیر را در قبل از جمل و قبل صفین نگاه کنید آن‌جا حضرت روی مردم کوفه حساب کرده است. چون برادر من این نیست که اگر علی بیاید حکومت درست می‌شود و علی برود حکومت خراب می‌شود، این نیست چون امیر نمی‌خواهد بشکن بزند و حکومت جا به جا ‌شود.

امیر (سلام الله علیه) می‌آید که مردم بخواهند بفهمند، بفهمد که این سکّه‌ی طلا است و از آن بگذرد و این ناموس مردم است از آن بگذرد، این‌جا حق است، این‌جا پدر من است ولی مخالف حق است او را رها کند، بفهمد و بیاید در جنگ شرکت کند. نامه‌های امیر (سلام الله علیه) را می‌خوانم می‌بینید که وقتی به معاویه و اصحاب جمل نامه می‌نویسد می‌گوید من با سپاه مهاجر و انصار به جنگ شما می‌آیم «شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ»[1] وقتی بیاید لرزه به اندام شما می‌اندازد. وقتی سه سال گذشت دیگر این مردم نیامدند و این‌که می‌بینید گاهی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) عمامه برمی‌داشت و جلوی مردم به صورت می‌زد یعنی امیر المؤمنین هم حاکم جامعه‌ی اسلامی باشد اگر آن‌ها نخواهند به اسلام عمل کنند و پا بدهند و پای حق بایستند ظاهراً او را خوار می‌کنند.

امیر که نزد خدا عزیز است به گردش چشم او عالم جا به جا می‌شد ولی قرار نبود با قدرت تکوینی خود عالم را اداره کند. او با دست اشاره می‌کرد همه‌ی عالم زیر و زبر می‌شد ولی قرار نبود این‌طور اداره کند؛ قرار بود مردم بفهمد به حق عمل کنند و عمل نکردن مردم به حق را بعداً هر کسی یک دور نهج البلاغه را بخواند این فضا را می‌بیند که یک زمانی امیر (سلام الله علیه) روی مردم حساب کرد ولی یک کاری کردند وقتی خبر می‌رسید فلان جا به نوامیس مسلمین تجاوز شده، تعدّی شده زار می‌زد و مردم نمی‌آمدند بجنگند یعنی ذلّت را پذیرفته بودند.

اگر مردم از مقاومت و استقامت در راه خدا خسته شوند علی هم حاکم جامعه باشد گریه می‌کند ظاهراً ذلیل می‌شود، نمی‌تواند حکومت را اداره کند؛ چون قرار نیست بشکن بزند تکویناً همه چیز درست شود، چون فایده‌ای ندارد. پیامبر هم می‌توانست، ائمّه‌ی بعدی هم می‌توانستند قرار بر این نبود.


پی نوشت ها

[1]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 389.