«نقش فاطمیه در هویت شیعه» عنوان سخنرانی حجت الاسلام کاشانی است که به مدت پنج شب در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به آن می پردازند، مشروح جلسه دوم تقدیم می گردد.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک کنید.
شریح از ناصبین معروف تاریخ
نام سه نفر در تاریخ آمده است که در کوفه به ناصبیگری معروف هستند. یکی از این سه تن شریح است. در غارات ثقفی بیان شده در منابع دیگر نیز بیان شده است. اسم او را نوشتهاند که از نواصب بود. نه مخالف علی که مثلاً بگوید چه کسی بهتر از علی است، فلان شخص سه، دو، بهتر از علیّ بن ابی طالب است، خیر، دشمن علیّ بن ابی طالب بود. ناصبی هم که «أنجَس مِنَ الکَلبِ وَ الخِنزیر» است. او چطور میخواهد حکم خدا را بگوید و قضاوت کند؟ چقدر شرایط دارد؟ نتوانست، آن را برگرداند.
آغاز اختلافات در جامعهی اسلامی پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
شما ببینید در این فضا آیا سربازها در جنگ امیر المؤمنین (علیه السّلام) غیر از 30، 40، 50 نفری که عرض کردم که کشّی و… میگویند همه غیر شیعه هستند. اصلاً تفاوتی نیست، یعنی اگر کسی بخواهد اعلام تفاوت کند او را ساکت میکنند، لذا حقیقت شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) متعلّق به دوران رسول خدا است، مربوط به زمان غدیر است ولی آن مستشرقینی که گفتهاند تا قتل عثمان اصلاً جامعه دو طرفه نشد درست گفتند، همه با هم در یک مسجد نماز میخواندند، یک امام جمعه داشتند. بله، از نظر عملی هیچ اختلافی نبود. اصلاً فضایی نبود که کسی بخواهد مخالفت کند.
اقدامات حضرت علی در جهت حفظ وحدت جامعهی اسلامی
اینکه بعضی سؤال میکنند آیا امیر المؤمنین (علیه السّلام) پشت سر آنها نماز خواند، اگر غیر از این میشد میگفتند او نماز نمیخواهد! کسی نمیتوانست مخالفت کند، به چه کسی میگفت؟ همه طرفدار مخالفان حضرت علی (علیه السّلام) بودند.
اگر شما را به کشوری ببرند که همهی آنها به نوعی خلاف فکر میکنند، چه کار میخواهید انجام دهید؟ قرار نبود در یک چشم به هم زدن تغییر ایجاد شود، باید این مردم تغییر میکردند، تفاوت میدیدند، سعی میکردند متفاوت بیندیشند، این کار دارد، طول میکشد. لذا شما میبینید هر چقدر میخواهد با معاویه احتجاج کند –امیر المؤمنین (علیه السّلام) چندین نامه دارد- از خلفا به بزرگی یاد کرده و گفته من به همان شیوهی خلفای راشدین قبلی آمدم، چرا با من مخالفت میکنی؟
مثل اینکه شما تقیّتاً نمایندهی سنای آمریکا بشوید. آنجا نمیتوانید وسط حرف زدن به قرآن استناد کنید. سعی میکنید از بین مواردی که آنها قبول دارند بگویی و به اندازهی خودت عکس العمل نشان بدهی. فضا کاملاً اینطور است.
برای اینکه آنها را مطلق نبینند، آنها مطلق میدیدند، میگفتند شریح را عزل نکن، او شریح را نصب کرده است، مجبور شد بگوید «لَستُ بِفُوقِ أن أخطِئ»[1] من هم که خلیفه هستم ممکن است خطا کنم، آن خلیفهای که آنها آورده بودند با خلیفهی ما فرق داشت. خلیفهای که ما میگوییم، امام مسلمینی که ما از امیر المؤمنین (علیه السّلام) یاد میکنیم یعنی معصوم، «مُفتَرَضُ الطَّاعَة»، «مَنصوب مِن قِبَلِ الله».
مبنای رجوع به امام علی (علیه السّلام) پس از سه خلیفه
آن کسی که آنها سر کار آوردند یکی از آخوندهای اصحاب که فقیه بود و خوب بود و شجاع بود را آوردند. اینطور امیر المؤمنین را آوردند، به عنوان معصوم او را نیاوردند. مثل اینکه شما ولایت فقیه را انتخاب کنید، بگویید این فقیه بیاید اطاعت کند، او را معصوم نمیدانید. در ضمن قبل از او سه فقیه از نظر شما باشند که از او هم بهتر هستند که با کوچکترین حرکت به او میگویند با آنها مخالفت کردی و دائم تو را بسنجند. تاریخ را نگاه کنید، مدام از او ایراد میگیرند.
تفاوتهای رفتاری حکومت امیر المؤمنین با خلفا
إنشاءالله در ماه رمضان بحث ما، تفاوتهای رفتارهای حکومتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) با خلیفهی شماره 2 خواهد بود. وقتی ماجرای بیت المال به وجود آمد و شیوهی تقسیم بیت المال امیر المؤمنین (علیه السّلام) متفاوت شد جرقهی جمل زده شد. جملیّون میدانستند که در برابر علی هیچ چیزی نیستند.
دل من نه مرد آن است که با غمت بر آید مگسی کجا تواند که بر افکند عقابی
سیاستهای امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ
می دانستند که نه در شمشیر با او هماورد هستند نه در علم و… گفتند با او کنار میآییم ولی وقتی دیدند امیر المؤمنین (علیه السّلام) اهل سازش نیست، دیپلماسی به روش ماکیاولی بلد نیست. دیپلماسی امیر المؤمنین (علیه السّلام) قابل پیشبینی بود. معاویه گفت: آب را قطع کنید اگر علی بگیرد آب را قطع میکند. علی اگر آب را بگیرد قطع نمیکند. همه میتوانستند گزینههای روز میز علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) را حدس بزنند چون تا او را مجبور نکنند از آن عدول نمیکرد. بعضی موارد او را مجبور به این کار کردند و او به خاطر یک مصلحت بزرگتر از سیاستهای خود عدول کرد؛ مثل ماجرای شریح و نمونههای دیگر.
میشد دیپلماسی علی را حدس زد، عقبنشینی نمیکرد، تغییر نمیکرد، مذبذبین «لا إله هؤلاء و لا إله هؤلاء» نبود، میدانستند او به چه قانونی عمل میکند و از آن قانون به هیچ وجه عدول نمیکند. همه مثل هم بودند.
سختترین لحظات دوران حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
گاهی در دوران حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) اهل البیت را بیان کرد. گاهی به کسانی که هیچ چیزی نمیدانستند و خبر نداشتند اشارتهای کوتاهی میکرد از جمله شروع کرد به بیان فضائل آنها. این موارد بسیار سخت است. یکی از سختترین نقاط امیر المؤمنین (علیه السّلام) که من برای آن بیش از ضربت خوردن او گریه میکنم آن لحظاتی است که روی منبر مسجد کوفه فضائل خود را میگوید.
مثل اینکه وسط بزرگراه اندرزگو، هنگام اذان مغرب بلند اذان بگویید! یا نهی از منکر کنید، اگر سخت نیست بیایید ببینید! حالا اذان هم نگویی، بروی وسط بزرگراه اندرزگو و بگویی من اسدالله الغالب هستم، آن وقت ببین جامعه چطور به تو نگاه میکند. مردم اصلاً چیزی نشنیده بودند. نقل حدیث ممنوع بود، اگر کسی جز کسانی که حکومت اجازه داده بود حدیث نقل میکردند زندانی میشد.
اقداماتی در جهت تخریب وجههی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
چه کسانی حدیث نقل میکردند؟ ابو هریره حدیث نقل میکرد، بعد از اینکه معاویه ماجرای آتش بس با امام حسن (علیه السّلام) شد و به مدینه آمد تا سخنرانی کند یک نمایش بازی کردند و از در انتهایی مسجد ابوهریره داخل مسجد آمد و عمّامهی خود را به زمین زد و شروع کرد به زدن خودش. دست او را گرفتند و پرسیدند: داغ دیدی؟ چه اتّفاقی افتاده است؟ میخواست پوست صورت خود را بکند. گفت: خدایا تو شاهد باش، پیغمبر فرمود –معاویه آمده به حکومت رسیده- لعنت خدا و انبیاء و ملائکه بر آن فردی که در این مدینه ناامنی ایجاد کند. خدایا تو شاهد باش علی ناامنی ایجاد کرده است. یعنی معاذ الله لعنت خدا و…
لجاجت مردم در پذیرش حق در زمان حضرت علی (علیه السّلام)
فضای جامعه در آن زمان اینطور بود. مردم نشنیده بودند که او بیاید و حرف بزند. اگر بیاید و حرف بیسند بسیار واضح بگوید که اینطور طرفدار پیدا نمیکند. یکی از مظلومیتهای امیر المؤمنین (علیه السّلام) آنجا است که فضائل خود را بیان میکند. تشبیه من این است که یک نفر به روستایی میرود و میبینید بیماری پوستی آمده و در حال تبدیل شدن به سرطان است، او میتواند با چند توصیه مثل شستن دستها و چند کار ساده به آنها کمک کند تا آنها درمان بشوند، یا به آنها پماد بدهد تا آنها در مان شوند. امّا آنها بگویند ما جنزده شدهایم و پیش کسی میرویم و او برای ما دعا میخواند، یک نفر هم آنها را فریب میدهد و به آنها دعا میدهد. این پزشک مجبور است بگوید من در فلان دانشگاه درس خواندن، این مدرک را دارم و… و مدام مجبور است از خود دفاع کند چون میخواهد آنها را نجات بدهد. آنها میگویند تو چه میگویی، ما فلان شخص را قبول داریم!
تغییر دیپلماسی حضرت علی (علیه السّلام) برای هدایت جامعه
فضای جامعه طور دیگری بود و امیر المؤمنین (علیه السّلام) باید از خودش تعریف میکرد، این کار بسیار مشکل است. حتّی در نامهای که به معاویه نوشته است، فرمود: من پاسخ تو را نمیدهم «تَزكِيَةُ المَرءِ نَفسَهُ قَبيحٌ»[2] بد است کسی از خودش تعریف کند، اصلاً کلّاً قبیح است. منتها یک مصلحت اهمّی وجود دارد و آن هم این است که هدایت شما منحرف شده است، کجا میروید؟! به جای دنبالهروی از پیغمبر کجا میروید؟ مردم باید بگویند کجا برویم؟ باید بگوید من چه کسی هستم؟
شما نگاه کنید چقدر سخت است که وقتی این نامه منتشر شد که فرمود… و مخاطب او معاویه است. «إِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا»[3] ما دستپروردههای خدا هستیم. «وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» همهی مردم طفیل وجود ما هستند. شما ببینید در این فضایی که من برای شما ترسیم کردم چقدر برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) سخت بوده است. بلافاصله سؤال میکنند چه کسی چیزی که تو گفتی را قبول میکند تا ما بپذیریم؟ یک چیز بود که از ذهنها نمیرفت: فاطمه بدون بیعت از دنیا رفت؛ یعنی این جریانی که الآن جریان اصلی جامعه است همه جا را گرفته است. به قول مستشرقین -که عرض کردیم غلط هم نگفتند- همه جزء یک دسته هستند، 30، 40 تا فرق دارند و آن را اظهار نمیکنند، آنها هم در نماز مثل بقیه هستند.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) عامل حفظ هویت تشیّع
یک مورد عامل حفظ هویت تشیّع بود و آن این بود که این علیّ بن ابی طالب فاطمه را داشت که سیّدة نساء اهل الجنّة بود و او هم مخالف این جریان کلّی بود، بیعت نکرد «لَم يَكُن يُبَايِع تِلكَ الأشهُرِ»[4] پس شاید علی درست میگوید. لذا شما بررسی کنید، عمدهی مناظرههای مذهبی بر سر اختلافات آن صدر به بحث حضرت زهرا (سلام الله علیها) میکشد، چرا؟ چون شخصیت بارز مقبول نزد همه است و یک رفتار خاصّی انجام داده است و این خفقان سنگین است. امیر (سلام الله علیه) سعی کرد این خفقان را علیه معاویه بشکند. در روایات متعدّدی شیعه و سنّی دارند که در اثنای صفّین وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) قنوت میخواند در قنوت خود «لَعنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمراً»[5] یعنی عمرو عاص و معاویه را در قنوت نماز جماعت خود لعن میکرد امّا این نسبت به قبلیها اصلاً امکان نداشت، سربازها هم همانطور بودند.
علّت رجوع جامعه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) پس از قتل عثمان
عرض کردیم با قتل عثمان تظاهر متفاوت شد. با قتل عثمان یک عدّه مخالف شدند و جمل و صفّین و… را تشکیل دادند و مخالفین عثمان گفتند شیوهی عثمان در… بحث اصلاً بر سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و تشیّع و عصمت و… نبود. گفتند این چه روش حکومتداری است؟ آن روش پیغمبر بود، روش عثمان یک چیز دیگر است، دعوا اقتصادی بود. علیّ بن ابی طالب سادهزیست است و این برای همان دوره است و به همین دلیل سراغ حضرت علی (علیه السّلام) آمدند. خیال نکنید آمدند به حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتند تو بیا حاکم شو چون تو معصوم هستی. گفتند این فقیه زاهد است و فقیه دیگر تمام پولها را به اقوام خود داد و پول هنگفتی هم داد. رانتهای عجیب به دیگران دادند، امتیازهای عجیب دادند! به همین دلیل سراغ امیر المؤمنین (علیه السّلام) آمدند. لذا حضرت فضای این را نداشت که بخواهد خیلی صریح حرف بزند.
چگونه طرفداران امیر المؤمنین و ائمّه (علیهم السّلام) افزایش پیدا کردند؟
استدلالهای امیر المؤمنین (علیه السّلام) عمدتاً استدلالهای احتجاجی است؛ یعنی با عقاید طرفداران عثمان است. اگر قرار است نزدیکترین فرد به حکومت میرسید ما هم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزدیک بودیم. گاهی به غدیر هم استناد میشود ولی عمدتاً برای همان فضا است، در آن رسانه دارد حرف میزند، تریبون دست آنها است، در کنگرهی آنها سخنرانی میکند، سربازهای او هم با آنها هستند، طرفداران او هم از سمت آنها هستند، همه از یک جا هستند. آن چیزی که این 40، 50 نفر را کم کم به صد نفر افزایش داد و شاید در زمان امام سجّاد (علیه السّلام) به دویست نفر رسید… شما تصوّر نکنید سپاه مختار شیعهی امامیه بودند. حتّی معلوم نیست چند نفر از شهدای کربلا شیعه بودند! البتّه آنها مستضعف بودند یعنی سراغ سیّد الشّهداء آمده بودند، بعضی از آنها شیعهی حقیقی بودند امّا بعضی از آنها هم شیعه نبودند. به این رسیدند که حسین بن علی (علیه السّلام) به نسبت آنها حق است و وقتی حقیقت بیان نشود استضعاف میشود؛ هر چقدر شما جستجو میکنید جایی حرفی نمیشنوید. چطور باید تحقیق کنید؟ راه برای تحقیق بسته است.
رمز بقای شیعه در حرکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود
إنشاءالله بعدها عرض میکنیم که دوران امام سجّاد (علیه السّلام) هنوز شیعیان به این صورت نماز میخواندند (اشاره) چه کسی باید کجا این را میگفت که مکتب اهل البیت… گفتند نماز شما با مسلمین فرق دارد؟ مثلاً فرض کنید الآن به شما بگویند در جمهوری اسلامی جریان استثنایی پیدا شده است که به شکل دیگری نماز میخوانند، خمس آنها یک سیزدهم است، چه حسّی به شما دست میدهد؟ این تفاوت را بر نمیتابی، خود را حق میدانی، جامعه اینطور بود، میگفتند ما حق هستیم. این ایجاد تفاوت خیلی سخت بود، یک نقطهی اطمینانبخش بود و آن هم این بود که اگر این مسیر ما درست است باید این سؤال را جواب بدهیم که چرا فاطمه بیعت نکرد؟ چرا او را پنهانی دفن کردند؟ همهی اسناد را تحریف کردند، این از جنس ضدّ تحریف بود چون اینجا باید آدرس میدادند، میگفتند فلان جا است امّا نمیدانند کجا است…
اصلاً اگر عملیات حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبود ما هیچ نقطهی اتّکایی نداشتیم. شخصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از امیر المؤمنین (علیه السّلام) متفاوت است.
فضیلت و شخصیت والای زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
تصوّر نکنیم که عظمت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) به این است که دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. بله، اگر کسی دختر پیغمبر باشد فضیلت است ولی این فضیلت در فضائل حضرت زهرا اقلّ فضائل ایشان است. حتّی بنده اینجا از تقیه بیرون میآیم و عرض میکنم که اگر کسی بگوید پیغمبر بیشتر افتخار میکرد پدر زهرای مرضیه است کج نرفته است. یک شخصیت ویژه است. من این روایت را هر سال میگویم چون به نظر من باید گفت چون شیعه و سنّی هم آن را قبول دارند. در منطق مباحثات تاریخی روایت تاریخی که همه قبول دارند مقدّم است و این فضیلت را میگویم به جهت اینکه ثواب دارد (قطع صوت 17:18)
البانی تندروی وهّابی صحیح میداند؟ حاکم نیشابوری صحیح میداند؟ بعضیها تا شیعه ادّعای تواتر کردند، همه قبول دارند.
رعایت حرمت بزرگان بیانگر شأن آنها به اطرافیان است
اگر الآن شیخی وارد مجلس ما بشود عادتاً برای او صلوات میفرستند یا نهایتاً سلام و احوالپرسی هم میکنند. من که مقام عصمت که هیچ، افسق عباد الله هستم «أعَاذَنَا اللّه مِن شُرورِ أنفُسَنَا وَ سَیِّئاتِ أعمَالِنَا» پایین بیایم و تا جلوی در بروم کار غیر معهود است، شما تعجّب میکنید. میگویید چقدر به هم احترام گذاشتند، او چه کسی بود؟ او را بیاورم و او را جای خودم بنشانم. اگر آن شخص را نشناسید حتماً آخر مجلس حرف این است که او چه کسی بود؟ چه کسی بود که به محض اینکه آمد مدّاح میکروفن را به او داد و آمد و میاندار شد و سخنران جای خود را با او عوض کرد؟ اگر سه شب پشت سر هم این اتّفاق تکرار شود من که هیچ کسی نیستم، نه حجّت هستم نه مقامی دارم، شما حتماً دنبال میکنید تا متوجّه شوید او چه کسی بود که اینقدر مورد احترام واقع شد؟ استاد او بود؟ پدر او بود؟ مولای او بود؟ او چه کسی بود؟ چه کاری برای او انجام داده بود که اینطور به او احترام گذاشتند؟
شأن حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
خاتم انبیاء، سلطان عالم وجود «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ»[6] هر وقت وارد مجلس میشد او مجلس را به هم میزد. «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ» هر وقت وارد میشد «قَامَ إِلَيْهَا» برای او صلوات نمیگرفت «قَامَ إِلَيْهَا» بلند میشد به سمت او میرفت. «قَامَ لَهَا» یعنی برای او میایستاد امّا «قَامَ إِلَيْهَا» یعنی به سمت او میرفت. وقتی پیغمبر راه بیفتد مجلس به هم میخورد. «وَ رَحَّبَ بِهَا» میگفت خوش آمدی، «وَ قَبَّلَ يَدَهَا» اگر یک بار بود میگفتند آنها پدر و دختر هستند و خیلی با هم روابط دوستانهای دارند. او برای پیغمبر یگانه بود. اگر یک دفعه بود آدم میگفت یک بار چنین اتّفاقی افتاده است. امّا هر بار دست او را میبوسید. «کُلَّمَا دَخَلَت» و تعابیری از این دست، ماضی استمراری است. هر بار میآمد پیغمبر مجلس را به هم میزد. حتّی در یک روایت شیعی دیدم یک روز زهرای مرضیه در ماجرای تسبیحات کار داشت، آمد وارد مجلس شود ولی دید مجلس شلوغ است. سنّی از حضرت رسول خدا گذشته بود، برگشت تا مزاحم جلسه نشود چون میدانست اگر وارد مجلس بشود مجلس به هم میخورد. «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ قَامَ إِلَيْهَا» میایستاد و سمت او میرفت و خوش آمد میگفت. «وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» برای آن جامعه چه اتّفاقی میافتد؟ این عظمت ویژه است و برای علیّ بن ابی طالب این کار را انجام نمیداد. بله اوقاتی بود که میگفت: میخواهم چیزی بگویم و منتظر هستم حبیب من بیاید، برادر من بیاید. بله امّا برای امیر المؤمنین اینطور نبود. رفتار او با حضرت زهرا (سلام الله علیها) ویژه بود. به طور کلّی اگر بخواهید در فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها) قعر کنید… من تقیه میکنم و نمیگویم… خلاصه ویژه بود. اگر بررسی کنید سؤالات فراوانی برای شما به وجود میآید که میفهمیم او را نمیشناسیم. «إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[7] چون مردم جدا از این هستند که بخواهند او را بشناسند. وادی آنها با او فرق دارد، جنس آنها با او فرق دارد.
شأن والای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
فرمود: «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً»[8] اگر همهی برتریها، فرض کنید بگویند همه ی انبیاء، اجتماع مجموعهها مبحثی در ریاضی است که همهی اعضا هرچه دارند بروز دهند. «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً» اگر همهی محسّنات و کمالات یک جا جمع شوند، همهی انبیاء و اولیاء استثناء هم نکرد که «دونَ رسول الله»، «دونَ عَلیٍّ»، نه «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً» اگر همهی خیرات و برکات از جمله صاحبان خیر، انبیاء، اولیاء، ملائکه، خاتم انبیاء، امیر المؤمنین، حسنین، همه یک جا جمع بشوند و روی هم یک شخص بشوند «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً لَکَانَ فَاطِمَة» او فاطمه است.
عدم توانایی در شناخت کامل حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شما بگویید یعنی چه؟ یعنی همهی عالم وجود به اندازهی فاطمه فضیلت ندارد. نمیشود او را تحلیل کرد «بَل هِيَ أعظَم» از این برتر است. من یک وقت عرض کردم اگر ما بخواهیم خدا را توصیف کنیم بهتر از این نمیگوییم که «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً» اگر همهی خیرات و برکات و کمالات وجود در یک نفر جمع بشود او خدا است. همهی کمالات نه کمالات این دنیا، نه کمالات این دنیا و آن دنیا، نه کمالات عالم جبروت و عالم کجا نه. «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً» اگر همهی کمالات وجودی… من انبیاء را مثال زدم «لَو كَانَ الحُسنُ شَخصاً لَکَانَ فَاطِمَة بَل هِیَ أعظَم» این هم برای این است که بدانید او را نمیشناسید. او از این هم برتر است «إنَّ فَاطِمَةُ ابنَتي خَيرُ أهلِ الأرض عُنصُراً وَ شَرَفَاً وَ كَرَماً» عنصر او با شما فرق دارد. این را شنیده بودند.
محاربان حضرت زهرا (سلام الله علیها) محاربان خدا
لذا وقتی آمدند و گروه او پشت در بلند شد «رَجَعوا بَاکین» چون میدانستند دارند به جنگ خدا میروند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) تمثّل خدا و جلوهی حق است. پا روی قرآن گذاشتن است، لگد به قرآن زدن است، بلکه اعظم است. لذا تا صدای او بلند شد که ما عزادار هستیم همه برگشتند. دو گروه اینطور او را میشناختند. گروه سوم وقتی آمدند، در منابع آنها نگاه کنید، نوشتهاند. در منابع آنها شهادت را ندارند ولی تهدید و احراق را دارند. گفتند «قِيلَ لَهُ يَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ»[9] نه حسن، نه حسین، نه علی (سلام الله علیهم اجمعین) همهی اینها هستند ولی فاطمه در خانه است «إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ».
وقتی اینها فکر میکردند ما چرا با بقیه فرق داریم مبادا ما 50 نفر داریم اشتباه میکنیم؟ کلّ مسلمین در آن روز چیز دیگری میگویند. میگفتند خیر، فاطمه بیعت نکرد. اگر فاطمه نبود تشیّعی نبود. لذا من یقین دارم تا زمانی که حضرت مهدی (سلام الله علیه) تشریف نیاورد قبر او آشکار نمیشود چون این هویت باید حفظ بشود. این همه دعوا بر سر چه بوده، چرا ما را کشتند؟ تفاوت بر سر چه موضوعی بود؟ اختلافات زیادی وجود دارد ولی آن نقطهی اطمینانبخشی که مبادا آنها راست میگویند اینجا است. آن کسی که پیغمبر، خاتم انبیاء خم میشد و هر بار دست او را میبوسید او بیعت نکرد، «لَم يَكُن يُبَايِع تِلكَ الأشهُر» تا إنشاءالله بعداً بگوییم او چرا دشنام داد، از کجا سوخته بود که انتقام گرفت. آنها هم که آن روز آمده بودند کینه داشتند و میخواستند انتقام بگیرند.
«إنَّ فَاطِمَة بنتَ رَسُولِ الله لَتَدعوا لِزُوَّارِ ابنِها لَیلَةَ الجُمُعَة» امشب «وَ تَستَغفِر لَهُم» برای زوّار استغفار میکند. لذا در آخر هم سلامی بگویید که جزء زوّار حساب شوید، دعای فاطمه مستجاب است.
مظلومیت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و فرزندان او
در جامعه چه اخباری بیشتر منتشر میشود؟ اگر دو نفر دارند مذاکره میکنند و پشت درهای بسته بروند در نهایت گمانهزنی میشود. من بررسی کردم دیدم نسبت به رفتار یتیمهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از حضرت زهرا یک گزارش هم وجود ندارد میدانید یعنی چه؟ یعنی چنان خفقانی در آن جامعه وجود داشت که هیچ کسی به آنها سر نزد که ببیند حال آنها چطور است. یک گزارش هم نداریم.
غربت علی (علیه السّلام) پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
بخاری این را در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفته است و بسیار سوزناک است. میگوید: «دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ»[10] علی شبانه او را دفن کرد، بر او نماز خواند و آنها را خبر نکردند سپس میگوید: «وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ» تا زمانی که فاطمه بود آنها نمیتوانستند به خاطر عظمت او به علی و فرزندان او بیحرمتی کنند. به دیدن یتیمهای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرفتند. «فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ» مردم جواب سلام علی را هم ندادند؛ یعنی نه تنها تشییع جنازهی او با هفت نفر برگزار شد حتّی کسی برای او ختم هم نگرفت و کسی به آنها تسلیت هم نگفت. حکومت کار خود را انجام میداد و خانهی آنها هم داخل مسجد بود؛ غربت…
تنها متأخّرین یک خبر نقل کردند، آن هم تصوّر کردند قبر زهرای مرضیه (سلام الله علیها) در بقیع است. این نقل جدید است و خیلی محکم نیست ولی بعید هم نیست که درست باشد. میگوید بعضی روزها امیر المؤمنین (علیه السّلام) دست دو آقازادهی خود را میگرفت و به بقیع میآورد و کنار زاویهی عقیل روی خاک مینشستند و گریه میکردند. چون نمیتوانستند سر قبر زهرای مرضیه بروند. این غربت یعنی یک نفر مصیبت میبیند به این صورت، مادری با آن شأن والا را از دست میدهد، مادری که به او جسارت شده و کسی بعد از این مصیبت به او تسلیت هم نگفته. آنها چند سال در این غربت زندگی کردند؟
من یقین دارم زهرای مرضیه و سیّد انبیاء در کربلا حاضر بودم که استدلال خود را گفتهام، اگر آن موارد را کنار بگذارید از نظر کلامی شما وقتی زیارت میخوانید میگویید «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِي وَ تَرُدُّ سَلَامی» اگر عامل تاریخ را هم در نظر نگیرید شما به صورت کلامی به این باور اعتقاد دارید.
در لهوف آمده است که زهرای مرضیه (سلام الله علیها) در یک جا عکس العمل نشان داد و به خواب آمد، نه در قتلگاه. حضرت سکینه (سلام الله علیها) میگوید: وقتی ما یتیم شدیم، من را از کنار پدرم با تازیانه کشیدند، ما را بردند، شب دستهای ما را بسته بودند، عمهی من دنبال بقیه میگشت که کجا هستند، کودکان کجا هستند، من خیلی بیتابی کردم وقتی صحنهی بریدن سر پدر را دیدم. وقتی چشمهای خود را روی هم گذاشتنم مادرم زهرای مرضیه را دیدم -این در لهوف سیّد بیان شده است- به من گفت: سکینه قلب من را پاره کردی. این کنایه از این است که یک بار قلب زهرا را در قلب او پاره کردهاند.
[1]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 11، ص 107.
[2]– ليالي بيشاور مناظرات و حوار، ص 509.
[3]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 386.
[4]– مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 5، ص 311.
[5]– تذكرة الخواص من الأمة في ذكر خصائص الأئمة، ص 98.
[6]– سیر اعلام النّبلاء، ج 3، ص 422.
[7]– بحار الأنوار، ج 43، ص 65.
[8]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-1-فاطمة، ص 127.
[9]– بحار الأنوار، ج 28، ص 356.
[10]– صحیح بخاری، باب غزوة خیبر، ج 5، ص 139.