در باب ازدواج؛ جلسه اول از پنج جلسه

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 12 آذر 1403 در هیئت محترم بضعة الرسول سلام الله علیهما به سخنرانی با موضوع “در باب ازدواج” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

شایان ذکر است که این جلسات را می توان در ادامه ی بحث “اهمیت ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام” که سال 1395 در سایت، به آدرس https://www.hkashani.com/?cat=3042 بارگذاری شده است، دید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه بافضیلتِ حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به پیشگاه باعظمت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

تبیین بحث

یکی از موضوعاتی که البته بنده قبلاً به آن پرداخته‌ام ولی عزیزی که به گردن بنده حق دارد خواست که یک مرتبه‌ی دیگر آن بحث را مطرح کنم و فرمود که این موضوع مبتلابه و از جهات مختلف مهم است، هم نگاه تاریخی به موضوع است، هم از خصائص بی‌نظیرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها است، هم می‌تواند برای ما قابل توجّه باشد، هم می‌تواند به شیوه‌ی زندگی ما کمک کند، موضوع ازدواج‌های مسلمین است.

هم نگاه تاریخی این موضوع که «ازدواج در صدر اسلام چگونه بوده است؟» و هم اینکه امروز برخلاف گذشته‌ی ما، شیوه‌ی ازدواج‌ها در حال برگشتن به سبکِ دوره‌ی جاهلی است؛ البته اگر ازدواج صورت بگیرد.

لذا بحث هم جهت تاریخی دارد، هم جهت اعتقادی دارد، هم از خصائص بی‌نظیر صدیقه طاهره سلام الله علیها است، هم امروز محل ابتلای نوع شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، چه کسانی که ازدواج کرده‌اند، چه کسانی که در معرض ازدواج هستند، چه کسانی که اعراض کرده‌اند.

لذا به خواست آن برادری که به گردن بنده حق دارد اجابت کردم و به این موضوع می‌پردازم.

خطرِ انحصارِ دینداری به اجرای مناسک

یکی از خطرات زندگی ما در دوران مدرن این است که دینداری ما به هیئت رفتن تقلیل پیدا کند، دینداری به مناسک تقلیل پیدا کند.

البته این جمله بدین معنا نیست که مناسک مهم نیستند، بلکه مهم هستند، زمینه‌ی بروز دین هستند، مظاهرِ عینیت یافته‌ی حقایق دینی هستند، اما دین بزرگتر از این است که ما هر روز مثلاً یک ساعت در یک مناسکی شرکت کنیم، بعد زندگی و فکر و نگاه و شیوه‌ی زیستن و دنیا و آخرت ما شبیه دیگران باشد.

هرچقدر کفر و شرک بد است، اعراض از شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و رکون و تمایل به سمت طواغیت هم همان اندازه بد است.

اگر قبائح از قبح بیفتد

امروز در جامعه‌ی ما به اسم سنّتی و مدرن، رنگی و سفید و… بسیاری از اهل دینداری شبیه غیرمؤمنان زندگی می‌کنند، و اینجا جای حساسی هم هست، با اینکه همه هم می‌دانند، با اینکه همه خوانده‌اند، با اینکه حداقل آنجایی که می‌خواستند شوخی کنند، دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به مادران بی‌حیا و پدران بی‌عفت وصف کرده‌اند، اما ممکن است بچه هیئتی هم در این موضوع به سیره‌ی دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل کند، این خیلی خطرناک است؛ و فکر نکنید این یک مسئله‌ی فرهنگی یا فرعی یا فقهی است.

روزی که فرصت بگذرد می‌گویند چرا فرزند من اینطور است، وقتی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گویند این فرزند من تمسخر می‌کند؛ علّت این است که نعوذبالله خودت ده سال قبل کاشته‌ای و الآن درو می‌کنی!

آن زمانی که نعوذبالله نوامیس مردم را نگاه می‌کردم، آن زمانی که خودم جزو رواج‌دهندگان زمینه‌ی عدم عفّت و پاکدامنی بودم، الآن دامان ناپاک هم نصیب فرزند خودم می‌شود! چیزی که عوض دارد گله ندارد!

این هم چیزی نیست که کسی بتواند خودش را مبرّی کند، این موضوع با حفظ فردی کافی نیست، اگر محیط آلوده شود همه آلوده می‌شوند، اگر چشم عادت کند دیگر نمی‌تواند ندیدن را تحمّل کند و ندیدن برای این چشم درد دارد و تلخ و سخت است.

امروز در بین بعضی از جوانان قبائحی از قبح افتاده است که بزودی دامان خودشان را هم می‌گیرد، و این موضوع فقط برای غیرهیئتی‌ها هم نیست.

لذا فهمِ اینکه موضوع در صدر اسلام چگونه بوده است، شاید انسان را به این فکر فرو ببرد که امروز ملاک من چیست؟ ملاک من شبیه ابوجهل است یا شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین؟

آیا اینکه سیاه بپوشم و به هیئت بیایم و بروم و عزاداری کنم و بعد به شیوه‌ی ابوجهل زندگی کنم، تشیّع و تدیّن است؟

این موضوع هم با موضوع دیگر تفاوت دارد.

بعضی از امور توبه ندارد، «توبه ندارد» یعنی بازگشت ندارد، بله شاید خدا عقوبت قیامت فلان گناه را از روی من بردارد، اما فرزندان آلوده چطور؟ روز قیامت من می‌خواهم به چند نفر حساب پس بدهم؟

لذا دیدن آن‌ها مؤثر است.

گناهی که گبر و مسلمان نمی‌شناسد

زمانی سربازان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در رکاب رسول خدا به جهاد رفته بودند و چند مرد هم در شهر بودند که امور این خانم‌ها و خانواده‌ها را رتق و فتق کنند.

چشم یک نفر از این‌ها آلوده بود و به یکی از همسران مجاهدان طمع کرده بود.

البته خدای متعال آنجا آن بانو را کمک کرده بود و آن مرد را تحذیر کرده بود و گفته بود: همسر من رفته است که در راه خدا جهاد کند، تو از آن خطر جهاد نجات پیدا کردی، خدای متعال تو را اینجا قرار داده است که به کارهای این زن و بچه‌های مردم رسیدگی کن، بعد به برادر خودت خیانت می‌کنی؟

آن شخص به بیابان زد و بعداً خودش را به ستونی در مسجد بست و گفت: یا عذاب بر من نازل شود و خدا مرا ببخشد، یا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید و مرا باز کند.

در بعضی از نقل‌های متأخر دارد که توبه‌ی او پذیرفته شد، صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت تا بند را باز کند، آن شخص عرض کرد: بی‌بی جان! من به شما ارادت دارم، ولی من نذر کرده‌ام که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بند را باز کند، که من مطمئن شوم خدای متعال مرا پذیرفته است.

خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: «فَاطِمَةُ بَضغَةٌ مِنِّی»، ولو تو نذر کردی، اگر فاطمه بخواهد بند را باز کند و اعلام کند که خدای متعال توبه‌ی تو را پذیرفته است، «فَاطِمَةُ بَضغَةٌ مِنِّی»، فاطمه خودِ من هستم.

در روزگاران ما هم هست، اتفاقاً خطر این مسئله این است که گبر و غیرگبر نمی‌شناسد، ریش‌دار و غیرریش‌دار نمی‌شناسد، حزب‌اللهی و غیرحزب‌اللهی نمی‌شناسد، بسیجی و غیربسیجی نمی‌شناسد، مدافع حرم و غیرمدافع حرم نمی‌شناسد.

گاهی ممکن است یک نفر به ناموس مردم طمع کند، یک نفر به ناموس یک مجاهد طمع کند، اینطور نیست که خط قرمز داشته باشد؛ و از بلایای خطرناک است، از آن سقوط‌کننده‌هاست، و اطراف مسئله خطراتی رخ می‌دهد که بعداً نمی‌شود آن را جبران کرد و با توبه حل نمی‌شود.

آوردگاهِ سقوط

وقتی تصویری در ذهن یک فردی در یک جایی که حریم‌شکنی رخ داده است اتفاق می‌افتد، تا سال‌ها مانند یک بیمار روحی است و نمی‌شود او را اصلاح کرد.

دین برای این موضوع مسیر مشخص کرده است، دین طرفدارِ ازدواجِ زودهنگام است، البته برای آدمی که تنوع‌طلبی نکرده است و دست و پای خود را دراز نکرده است؛ وگرنه این آدم از یک زندگی طبیعیِ عادی که می‌تواند بهشتِ این دنیا باشد محروم می‌شود.

یکی از معانی اینکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است که «از این دنیا سه چیز برای من زیبا تلقّی شده است که یکی از آن‌ها همسر من است»؛ چون آدمی که نعوذبالله چشم یا دست  پای او در این زمینه از خط خارج شود، این شخص دیگر لذّت زندگی طبیعی و لذّت یک خانواده‌ی سالم را از دست می‌دهد؛ مبتلا می‌شود و به مشاور رجوع می‌کند و گریه می‌کند که من در حال خراب کردن زندگی خود هستم؛ اما برمی‌گردد و شش ماه زندگی می‌کند و دوباره زمین می‌خورد.

این از آن چیزهایی است که بلاتشبیه مانند بعضی از مواد مخدّر است.

من فراموش نمی‌کنم که در محل زندگی ما یک نفر بود که خیلی ادّعا می‌کرد که من بر سرِ خیلی سفره‌ها نشسته‌ام و آلوده نشده‌ام؛ اما بعد از مدّتی باید او را از جوی آب جمع می‌کردند.

این موضوع از آن هم خطرناک‌تر است.

چون برای بعضی‌ها موانعی برای بعضی از امور نستجیربالله مانند شرابخواری یا مواد مخدر یا… هست، آن‌ها هم بد هستند، اما این مسئله‌ی خیلی حساسی است، خیلی از زندگی‌ها برای همین مسئله بر باد رفته است.

اگر سری به مشاوران این حیطه بزنید و بپرسید، دیندارانی که کسی فکر آن‌ها را نمی‌کند، اینجا زمین خورده‌اند.

لذا این از آن موارد حساس و مهم است، مبتلابه هم هست، هجمه‌ی آن به همه‌ی ما نزدیک است. اینطور نیست که یک تاریخی را بررسی کنیم؛ گاهی ممکن است یک نگاه آلوده شخصی را جلوی دربِ یک هیئت زمین بزند، اینطور نیست که باید حتماً به جای بدی برویم.

این خطر خیلی نزدیک است، و بخش مهم این خطر این است که یا یک هسته‌ی خانواده از هم بپاشد، یا کسی که هنوز فرصتِ تشکیل یک هسته‌ی خانواده را پیدا نکرده است، برود و وارد یک وادی شود که بعداً راه برگشت نیست.

طرف بچه هیئتی است اما بعضی از ملاحظات را رعایت نمی‌کند، بعداً گیر می‌کنی و نمی‌توانی کاری کنی، بعداً با دو بچه می‌خواهی چکار کنی؟

در اینجا مبتلا خیلی زیاد است.

اگر به من بگویند به جایی رفتی که صد نفر نشسته بودند و نود نفر مبتلا بودند، من تعجّب نمی‌کنم. این خطر خیلی بزرگی است، آوردگاه سقوط است.

می‌شد جلوی این موضوع را گرفت، می‌شد به دین عمل کرد، می‌شد قبل از اینکه این تن آلوده شود و این خون مسموم شود، جلوی آن را گرفت.

با این موضوع هم حل نمی‌شود که من زندگی خود را کنم و هر جایی را که خواستم نگاه کنم و با هر کسی که خواستم مراوده کنم و یک بزرگتر هم بالای سر من نباشد، نه یک مشاور، نه یک ربّانی، نه هیچی! بعد که رفتم و گیر کردم، بپرسم که حال چکار کنم؟

اینجا دیگر نمی‌توانی کار زیادی کنی، دیگر باید خون دل بخوری، باید قبل از آن فکر کرد.

عزیزانی که سن شما در حال گذشتن از سن ازدواج است، اگر مانع جدّی غیر از خودتان هست، یعنی اگر مانع قطعی هست، به خدا پناه ببرید و ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما عفّت عطا کند، اما اگر خودمان مانع درست می‌کنیم، بعداً در تمام مراتب بعدی مقصر هستیم نه قاصر!

زمانی شخصی ساعت ده شب می‌خوابد و ساعت خود را هم کوک می‌کند و خدای نکرده برای نماز صبح بیدار نمی‌شود، می‌گوید من زود خوابیدم و ساعت هم کوک کردم و حواس خود را هم جمع کردم اما نشد؛ حداقل حسرت این شخص با کسی که بیخود تا ساعت سه صبح بیدار بوده است و اقدامی هم برای بیدار شدن خود نکرده است تفاوت دارد، این خواب ماندن با مورد قبلی تفاوت دارد، این شخص مقصر است، چون در مقدّمه مقصّر است، خودش خواسته است و خودش انجام داده است.

اگر چشم یک انسان نعوذبالله به ناموس مسلمانی منحرف شود و این موضوع توسط افراد متعدد به تعداد متعداد رخ بدهد، وقتی آن جامعه آلوده شود، هر خلافی در آن جامعه رخ بدهد، به آن کسی که تکه می‌اندازد هم برمی‌گردد و قیامت یقه‌ی او را هم می‌گیرند و می‌گویند تو هم قبح این کارها را ریختی و اجازه دادی جلوی تو حرف بزنند.

برخی بچه‌هیئتی‌ها در قهوه‌خانه انگار که بچه کاباره‌ای هستند، راجع به این موضوعات حرف می‌زنند! یعنی چه؟

انسان اینطور در تمام آن گناهان، در تمام آن بچه‌هایی که عاقبت‌شان بهم می‌خورد شریک می‌شود؛ برای چه اجازه دادی راجع به این موضوعات حرف بزنند؟

این موضوع حتّی گاهی در جمع کسانی رخ می‌دهد که خیلی ادّعای دینداری می‌کنند!

اینجا آنجایی است که چون اگر شهوت و میل انسان غلیان می‌کند عقل از دست می‌رود و خدای نکرده انسان کاری می‌کند که بعداً خودش هم تعجّب می‌کند.

کسانی که ادّعا می‌کردند قدرقدرتِ زرنگی هستند اینجا با مغز به زمین خوردند. البته خیلی از امور را هم نمی‌شود روی منبر گفت، منبر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرمت دارد و شأن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از اینکه در مجلس‌شان هر حرفی زده شود أجلّ است؛ ولی اینطور نیست که ما در این مسئله لاابالی یا بی‌مبالات باشیم، بعداً توبه کنیم. یقه‌ی ما را در بزنگاه می‌گیرد و هیچ کاری هم نمی‌توان انجام داد.

آن کسی که جانماز آب‌بکش‌تر است، اگر بی‌مبالاتی کند، در اینجا به جایی می‌رسد که آدم معمولی‌ها برای او لب بگزند و بگویند فلانی هم اینطور شد؛ این موضوع اصلاً دور نیست.

لذا ممکن است ما به جهاتی به بخش روز این موضوع نپردازیم، ولی یک جهتِ اینکه از گذشته عرض می‌کنیم این است که ببینیم ما چطور هستیم؟ ما چطور ازدواج می‌کنیم؟ آیا ما از ازدواج اعراض می‌کنیم؟

توهین به فرهنگِ نبوی

امروز چون کار سخت است خیلی‌ها نمی‌خواهند مسئولیت بپذیرند، ناگهان شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک حرفِ خزعبلی می‌زند که مثلاً انسان برای یک لیوان شیر…

نمی‌فهمد که تو به این فرهنگِ سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لگد می‌زنی، درواقع تو یک عمر هستی! اینطور نیست که فقط او به سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لگد زده است، هر کسی به اندازه‌ی خودش می‌تواند فرعون شود، یک نفر زور داشت که مانند او بیاید و به درِ خانه‌ی وحی هم لگد بزند، آن دیگری هم به سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لگد می‌زند!

ازدواج سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و برای حفظ جامعه و تربیت نسل مسلمین و آباد شدن دنیا و آخرت ماست، خدای متعال این میل را در ما قرار داده است که سختی‌های روزگار را تحمّل کنیم و تشکیل خانواده دهیم.

بعد طرف مانند در قهوه‌خانه می‌نشیند و مانند کفار همان حرفی را می‌زند که بت‌پرست‌ها می‌زنند، پس نباید عمر را لعن کند، باید خودش را لعن کند، باید بگوید من اینقدر استعداد دارم!

باید به دین، همانگونه که هست، عمل کنیم

من نمی‌پسندم که وقتی کسی می‌خواهد در این امور آسیب‌شناسی کند، مدام مصادیق این خطاها را بگوید، چون خود این موضوع فتنه است.

در فضای دانشگاه ما، در فضای بازار ما، فروشنده، کارمند، ارباب‌رجوع، مأمور بانک، کارپرداز، همه جا… ایام فاطمیه به بانکی رفته بودم، طرف سیاه به تن داشت اما با ناموس مردم شوخی می‌کرد!

شما قبح چیزهایی را می‌ریزید، اگر بعداً در دل او یا تو خلجانی رخ بدهد، مگر بعداً می‌توانی جلوی خطرات زندگی را بگیری؟

ناگهان در پرونده‌ی طرف صد فحشا نوشته می‌شود، بعد می‌گوید من این کار را نکردم؛ اما تو به آن فضا کمک کردی.

بعد هم بجای اینکه به خودمان بپردازیم، می‌گوییم یک پلیسی بیاید و جلوی این شخص را بگیرد!

اول من خودم نباید در مجلسی بنشینم که غیرت و ناموس و چشم‌پاکی را به سخره می‌گیرند و تمسخر می‌کنند.

اینکه در اسلام فحاشی بد است، برای اینکه درست است که اصلاً به یک فرعونی فحش می‌دهی، ولی قبح این موضوع می‌ریزد که به این حرف‌ها فکر کنی و از دهان تو خارج شود.

این مسئله‌ی خیلی مبتلابهی است، منتها به همین میزان تذکّر اکتفا می‌کنم.

خواستم عرض کنم اگر زمانی در این پنج جلسه، بحث ما در یک نقطه‌ی تاریخی گیر کرد، شما فکر نکنید که این بحث به موضوعات روز بی‌ربط است، اتفاقاً از مهم‌ترین موضوعات مبتلابه روز است، منتها به جهاتی بنده نمی‌خواهم وارد مباحث روز این بحث‌ها شوم، در این زمینه‌ها مشاور امین و عالم هست، اما مرحله‌ی اول این است که ما به دین، همانگونه که هست، عمل کنیم.

غیرتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

دست و پای امیرالمؤمنین صلوات الله و سلام الله علیه در دوره‌ی خلافت بسته بود، حضرت محدود بود، اجازه نمی‌دادند حضرت کاری کند، گاهی بدعت‌هایی رخ می‌داد، امکان اینکه حضرت انکار کند نبود، شرایط این امر نبود، حضرت نمی‌خواست درگیری بیشتر شود و برای مؤمنین خطر بیشتری رخ دهد، اما وقتی دید یک نفر در ایام حج در حال هرزگی است و ناموس مردم را نگاه می‌کند… نه آن کسی که نگاه می‌کرد شیعه بود و نه آن کسی که به او نگاه می‌شد شیعه بود، اما حضرت آن شخص را زد.

طبق این نقلی که در کتب متأخر هست، آن شخص به خلیفه دوم رجوع کرد و گفت: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به صورت من زده است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اتفاق را توضیح داد، خلیفه دوم گفت: چشم خدا دید و دست خدا زد.

بحث غیرت و حرمت ناموس در مسئله‌ی ازدواج

اگر ما برویم و نگاه کنیم، هم در دوره‌ی جاهلیت، هم در دوره‌ی دستگاه خلاف، حرمت ناموس ریخته شد.

اینطور نیست که ما با یک سقیفه‌ای مشکل داریم که مثلاً مولای ما رئیس باشد و تو رئیس نشوی، بلکه باب تعرّض به نوامیس باز شد، چشم‌چرانی و شوخی با نوامیس دوباره مانند جاهلیت برگشت.

بعد الآن بچه هیئتی بعد از هزار و چهارصد سال، که خیال می‌کند خیلی برائتی هم هست و عید فلان هم می‌گیرد و قرمز هم می‌پوشد، بعد به شیوه‌ی همان شخص هم عمل می‌کند! بعد می‌گوید من خیلی برائتی هستم!

برائتی کسی است که اول به حکم خدا غیرت دارد، از منهیاتی که خدای متعال نهی کرده است بیزار است.

چون می‌داند خدا أرحم الرّاحمین است، می‌داند خدا أحکم الحاکمین است، اگر خدا حکم صادر کند عینِ خیر است، عینِ برکت است.

غیرت باید اول روی حکم خدا باشد.

اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «كَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ غَيُوراً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ»[4] پدرم ابراهیم غیور بود، من از او غیورتر هستم؛ اول غیرت به حکم خداست!

لذا اگر متوجه شود کسی می‌خواهد به ناموس کسی نگاه چپ کند، با او درگیر می‌شود؛ ولی همان خدا «ازدواج» را حلال اعلام کرده است. اگر کسی در مسیر درست، محترمانه، خانوادگی، با حفظ مراتب احترام به خواستگاری برود، اگر طرف مقابل بخواهد جواب رد هم بدهد، درگیر نمی‌شود؛ چون حکم خداست.

هم آنجا حکم خداست و هم اینجا حکم خداست، یعنی غیرت هم به اندازه است، نه مانند دوران خلافت که مثلاً می‌گفتند «ایرانی حق ندارد از عرب خواستگاری کند و این کار توهین به ناموس ما تلقّی می‌شود»، این کار غیرت نیست، این کار جهل و جاهلیت است، غیرت آن چیزی است که خدای متعال فرموده است.

خدای متعال هم حریم نوامیس مسلمین را حفظ می‌کند و هم باب ازدواج را باز می‌کند.

بازگشت به جاهلیت

با این مقدّمه، این موضوع از اساس موضوعات است، منتها چون هم ایام فاطمیه است، هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این مسئله سرمایه‌گذاری کرده است که ما با همین موضوع هدایت شویم، هم اینکه این مسئله دستاویزِ دشمنان است… مثلاً می‌گویند اسم فلان فرزند آن امام بزرگوار فلان بوده است، یا اینکه چه کسی با فلان کس ازدواج کرده است؛ یعنی دستاویزِ روزانه‌ی دائمی است.

لذا با اینکه یک مرتبه سال 1395 این بحث را بصورت مفصل عرض کردیم، یک مرتبه‌ی دیگر با تکمله‌هایی، به اندازه‌ی فرصت‌مان مطرح خواهیم کرد که ازدواج‌های صدر اسلام در دوره‌ی جاهلیت چگونه بود؟ اسلام چگونه این موضوع را تغییر داد؟ و امروز دوباره دشمنان سعی می‌کنند که این موضوع را به دوره‌ی خلافت و جاهلیت برگردانند.

در صدر اسلام و دوره جاهلیت، جایی که انسان ارزش نداشت، انسانیت ارزش نداشت، انسان قیمتی نداشت، قیمت یا به پول بود و یا بالاتر به اینکه عضو یک قبیله‌ی خاص و نژاد خاص بودن بود، ازدواج یک مدل قرارداد اجتماعی، عمدتاً برای یک هدف بود، آن هم برطرف کردن نیازهای جسمانی.

آیا موارد دیگری هم داشت؟ بله! عرض خواهم کرد؛ ولی عمده همین مسئله بود.

عمده این بود که اگر دو نفر یکدیگر را در جایی به یک نظر می‌دیدند، ازدواج می‌کردند.

این همان چیزی است که امروز غرب برای ما ترویج می‌کند، احمقِ چادری و ریش‌دار هم در همین موضوع جلسه برگزار می‌کند!

نمی‌فهمد که تو در حال طغیان بر علیه حقیقت هستی، نمی‌فهمد که تو در حال شکستن سدّی هستی که بعداً هم هر کسی هر غلطی کند، تو هم شریک هستی؛ بقیه هم برای یکدیگر ارسال می‌کنند!

تو ارسال می‌کنی و این مطلب دیده می‌شود، وقتی دیده شود، باعث ترویج می‌شود، او هم انگیزه پیدا می‌کند که مشابه آن را بسازد، قبح موضوع می‌شکند.

این موضوع از سرقت بدتر است، چون آنجا درگیری بین یک سارق و یک مال‌باخته است، اما اینجا این شخص هویت را سرقت می‌کند و قبح را می‌شکند.

تلاش برای بهتر کردن اوضاع

بعد طرف می‌گوید: چرا این بستر را فیلتر نمی‌کنند؟

تو خودت چکار کردی؟ تا چه زمانی قرار است که مدام یک آدمی از بیرون ما را کنترل کند؟

زمانی یک طلبه‌ای آمد و به من گفت: من می‌خواهم به خانه بروم و حجره خوب نیست.

علّت را از او جویا شدم، گفت: چون بچه‌ها در حجره می‌نشینند و با موبایل بازی می‌کنند و حرف می‌زنند و وقت خود را تلف می‌کنند.

گفتم: تو آنجا برگ چغندر هستی؟ تو نمی‌توانی یک اتاق سه نفره را درست کنی، بعداً می‌خواهی یک مسجد در اختیار تو قرار دهند که جامعه را درست کنی؟

تذکّری به بعضی از اهل هیئت

گاهی بعضی از جلسات هست که جوان‌ها جلوی هیئت، بخش ورودی خانم‌ها، می‌ایستند و سیگار می‌کشند.

من با کشیدن سیگار کاری ندارم، به مرجع خود رجوع کنند؛ اما آن شخص هیئتی باید بگوید که اینجا جای ایستادن نیست و ناموس مردم رد می‌شود.

اینجا معنا ندارد که بگوییم شخص دیگری بیاید و تذکّر بدهد.

ان شاء الله حتماً چیز دیگری مدّنظر او نیست، بجز اینکه بی‌مبالاتی کرده است و جای بدی ایستاده است، ما نباید نسبت به کسی بدبین باشیم…

یکی از جهاتی که مردم از خیلی از هیئت‌ها ناراحت هستند… چند روز قبل خانه‌ی عالمی در قم بودم، از یک روضه‌ی خانگی در جایی تعریف کردم، او گفت: در محل ما هم یک روضه‌ی خانگی هست، ان شاء الله خدا آن روضه را تعطیل کند!

تعجّب کردم!

گفت: از یک ساعت قبل از شروع هیئت، جوان‌ها اینطرف و آنطرف در حال سیگار کشیدن هستند و تردد برای ناموس مردم سخت است.

از این هیئت می‌خواهد چه چیزی دربیاید؟

ما با یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طرف هستیم که وقتی شوهر حریم همسر خود را رعایت نکرده است، برای آن شوهر شمشیر کشیده است! شوهر! نه غریبه!

دین به ما یاد می‌دهد که رگ غیرت ما باید کجا باد کند و در کجا هم نباید باد کند، و ما باید از خودمان شروع کنیم.

ما باید از جلسه و جمع و اتاق خوابگاه و کلاس خود شروع کنیم.

گوش دادن به قبائحِ دیگران

در یک کلاس بیست نفری، تقلّب می‌کنند. أقل این است که من نباید همراهی کنم. «نه گفتن» سخت است و هزینه دارد، بعد من می‌گویم خیلی دوست دارم ابوذر شوم! ابوذر بودن خیلی مرد می‌خواهد.

عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد، معاویه در کاخ خود هر کاری می‌کرد، ابوذر هم یک نفر بود، وقتی راه می‌رفت همه او را فحش می‌دادند و به او جسارت می‌کردند. ابوذر سر خود را به ورودی کاخ معاویه می‌کرد و داد می‌زد: به کفار و منافقین بشارت دهید که بزودی جهنّم خواهد رسید.

این کار سخت است.

حال نمی‌خواهد ما ابوذر شویم، افقِ ابوذر خیلی بالاست، أقل این است که دوست من جرأت نکند به من بگوید که من به ناموس مردم طمع دارد. برخی قبائح‌شان را برای یکدیگر تعریف می‌کنند. روز قیامت هر گناهی که در آن شهر شود، شما را هم شریک می‌کنند، می‌گویند تو نباید همینطور می‌شنیدی.

اگر من برادر خود را که دوست دارم، جرأت می‌کند بیاید و به من بگوید که من سَم خوردم؟ آیا من در ادامه می‌گویم دیگر چه چیزی خورده‌ای؟

بعد طرف می‌گوید: قانون بنویسیم که بیایند و جلوی این‌ها را بگیرند!

مگر می‌شود همه بنشینند و چهار نفر جلوی همه را بگیرند؟

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»،[5] بهترین امّتِ عالم شما هستید، چرا؟ «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ».

اولاً نباید منکر را در یک مورد دید، هر جایی که خدا فرموده است که «حرام است» قبح دارد، زشت است، پلید است، نجاست است، جهنّم است، دوری از رحمت حضرت حق است، دوری از عنایتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها است.

چون خدای متعال که نعوذبالله مرض نداشته است که برای ما منهیات و محرّمات قرار داده است، بلکه خواسته است که ما را نجات بدهد، گفته است اگر این عطر را اینطور استشمام کنید، عطرِ درِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بهشت را استشمام نمی‌کنید، باید عفّت بخرج دهید که آن را از دست ندهید، اگر این تصویر را ببینید، آن تصویر را نمی‌بینید.

ان شاء الله خدای متعال آقای ناصری را رحمت کند، چشم ایشان باز بود، می‌گفت: اگر نتوانستی نماز شب بلند شوی، گوشه‌ای بنشین و فکر کن که کجا را اضافه تماشا کردی که نتیجه این است که اجازه نمی‌دهد نماز شب بیدار شوی.

نه اینکه کسی مانع باشد، اثرِ آن عمل این است، خدای متعال این عالم را تابع قرار داده است، کسانی که ریاضی خوانده‌اند می‌دانند تابع چیست، اگر ورودی بیاید، خروجی قهری است.

خدای متعال عالم را تکوینی تابع قرار داده است، اگر تو نگاه کنی، تو را از نماز نافله شب محروم می‌کند، اگر نمی‌خواهی محروم شوی، نباید ببینی.

من خودِ روسیاهم را عرض می‌کنم، حسرت من با حسرت کسانی که هزار سال قبل زندگی می‌کردند خیلی تفاوت دارد، آن‌ها می‌گویند ما در دوره‌ی تقیّه بودیم، این روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به ما نگفته بودند و این حرف‌ها بصورت عمومی منتشر نشده بود، کتاب‌ها برای علما بود، خطی بود، یک نسخه در اختیار یک نفر بود، کجا ما هیئت داشتیم؟

ما در سال بیش از دویست مرتبه در جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شرکت می‌کنیم، ما را بر سرِ سفره‌ای نشانده‌اند، به قول ادیب پیشاوری «وَلَقَد سُقِینَا خَمرَةً» ما را از خمره‌ای مست کردند، «وَلَقَد سُقِینَا خَمرَةً لَم یَحوِهَا دَنٌ وَلاَ زُرنَا لَهَا حَانُوتَا» که در هیچ دکانی پیدا نمی‌شود.

قدیمی‌ها از این چیزها ندیده بودند، محروم بودند، جلسه کجا بود؟

ولی من با این جلسات مانند یک قسمت از سریال‌های VOD برخورد می‌کنم، وقت خودم را پر می‌کنم، بالاخره لذّتی هم دارد، بلکه لذّت آن الذّ از آن لذّات است، چون لذّت معنوی است، اینکه نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیایند و دل انسان غنج برود که با چیزی قابل قیاس نیست، اما این را قرار داده است که اتفاقی رخ دهد، تغییر فکر و تغییر نگاه رخ دهد.

أقل این است که من گوشِ شنیدنِ هر قبحی را نداشته باشم، حداقل به شنیدنِ هر حرفی کمک نکنم.

اگر می‌خواستم منبر را جذّاب کنم، مصادیق زیادی داشتم که بگویم، ولی این‌ها را خلاف تقوا و خلاف حیا می‌دانم، لذا نمی‌گویم، موضوع روشن است.

اگر زنده باشیم از فردا می‌خواهیم بگوییم در صدر اسلام، در دوره‌ی جاهلیت، روابط چطور شکل می‌گرفت؛ دیگر من مقایسه نمی‌کنم که شما ببینید وسطِ عاصمه‌ی شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امروز چقدر به آن روز شبیه است؛ و بعد ائمه علیهم السلام چگونه سعی کردند این موضوع را تغییر دهند، تا بعد به موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برسیم که چرا این ازدواج استثناء است.

اینجا آنجایی است که اگر خطایی صورت بگیرد و زندگی‌ای آسیب بخورد، دل می‌شکند، و دل چینی نیست که بند بخورد، وقتی دل می‌شکند و یک زندگی بهم می‌خورد، وقتی خیانتی صورت می‌گیرد که یک جمعی را می‌شکند، ناپاکی و آلودگی و ظلمت این موضوع به این راحتی برطرف نمی‌شود، داغی که بر دل می‌نشیند تمام نمی‌شود.

یاد این موضوع افتادم که امام زین العابدین صلوات الله علیه در مجلس یزید فرمود: «فَاِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل»،[6] زخمی که به جگر ما زدی به این راحتی التیام پیدا نمی‌کند.

نمی‌شود ما گریه کنیم و بعد خودمان به جگر مردم زخم بزنیم و موضوع را آسان درنظر بگیریم و بعد هم بگویم شب قدر توبه می‌کنم، می‌خواهی دلی که پاره پاره کردی را چکار کنی؟ اثر وضعی ناپاکی امر خودت را چکار می‌کنی؟ چطور می‌خواهیم توبه کنیم؟

دعا

خدایا! تو را به حرمت امام زمان ارواحنا فداه قسم می‌دهیم چشم ما را از دیدن آنچه نباید دید محفوظ بفرما.

خدایا! دست و زبان و قلم و قدم و بدن و فکر ما را عفّت عطا بفرما.

خدایا! نوامیس شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که دختران و پسران هستند را در حصن حصین خودت محفوظ بفرما.

خدایا! توفیق ازدواج موفق، زندگیِ علویِ زهرایی را روزی جوانان و میانسالان و پیران ما بگردان.

خدایا! تعصب ما را پافشاری بر حقایق قرار بده.

خدایا! ما را از تعصب بر باطل نجات بده.

خدایا! چشم ناقابل ما را به جمال دلربای حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه روشن بگردان.

خدایا! اگر بیچارگی چشم هرزه‌ی من به حدی است که دیگر لیاقت دیدار او را ندارم، عرض ادب و سلام ما را به محضر ایشان ابلاغ بفرما.

خدایا! عرض تسلیت ما را در این ایام به آن ملکوتی ابلاغ بفرما.

خدایا! مؤمنین و مظلومین و مجاهدان را در اقطار عالم پیروز بگردان.

خدایا! خائنین را در اقطار عالم خار و ذلیل و منکوب و مایه عبرت بگردان.

خدایا! شهدای عظیم الشأن، امام راحل را دعاگو و شفیع ما قرار بده و از مجلس ما بهره‌مند بفرما.

خدایا! اموات این جمع، هر کسی که در طول تاریخ برای بزرگداشت فاطمیه قدمی برداشته است، رضایت صدیقه طاهره سلام الله علیها را نصیب او بگردان.

خدایا! سایه رهبر معظم انقلاب بر سر ما مستدام بدار.

روضه و توسّل

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به شهادت رسید، آن چیزی که جگرِ صدیقه طاهره سلام الله علیها را پاره پاره کرد این نبود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از قدرت کنار زدند، اولاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدرقدرت عالم بود، یدالله بود، چیزی مانع او نبود، چیزی مقابل او یارای مقاومت نداشت، اما محروم کردن جامعه از اینکه کسی در مسند قدرت باشد که می‌تواند مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مردم را نجات بدهد، این بود که هزاران فرهنگ غلط را رواج دادند و منحرف کردند. لذا دنیا نزد چشم صدیقه طاهره سلام الله علیها تیره و تار شد.

مادری که ببیند یک جریانی بیست و سه سال تلاش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از بین می‌برد، بگونه‌ای که تا همین امروز هم… همین آسیب‌شناسی امروز ما هم به گردن همان قاتلِ صدیقه طاهره سلام الله علیها است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود آن روز او تعصباتی بی‌جایی به خرج داد و اجازه نداد مواردی از دین طبق مسیر خود پیش برود، امروز عفّت‌ها را بهم زد و چشم‌ها را…

البته این بدین معنا نیست که ما هم مقصر نیستیم، ما بر سرِ سفره‌ی اعمال خود خواهیم نشست، اما آن پلیدِ بی‌مقدار هم مقصر است.

آن مادر عالم وجود می‌دید که زندگی حلوای خوش و خرّم مسلمین را نابود می‌کنند، گله‌ی او از این نیست که چرا قدرت را به علی نمی‌دهید…

لذا از اینجا شروع می‌کنم که آن اوایل که اجازه می‌دادند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید… بعد دیگر اجازه‌ی این امر هم ندادند… بعد دیگر اجازه‌ی رفتن به بقیع هم ندادند… علّت را عرض خواهم کرد…

داغی که بر دل صدیقه طاهره سلام الله علیها بود این بود که می‌دید خدای متعال مؤمنین را به این دنیا آورده است که در این دنیا، در مسیر حقیقت لذّت ببرند و در بهشت به آغوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروند، اما آن‌ها اختلال ایجاد کردند.

لذا آن اوایل بر سر مزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد، صدا زد: «قُلْ لِلْمُغَيَّبِ تَحْتَ أَطْباقِ الثَّرى» ای باد صبا! به آن عزیز دلم که از چشمم فراق پیدا کرده است، «إِنْ كُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِي وَنِدائيا» اگر فریاد مرا می‌شنوی بگو «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها» طوری داغ دیدم «صُبَّتْ عَلَى الأَيّامِ صِرْنَ لَيالِيا» اگر به روزگار برسد، روزگار شب می‌شود، روزگار تیره و تار می‌شود… بلایی به سرم آوردند که روز مرا شبِ تار کردند…

حال اگر بروید و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بپرسید که چه چیزی روز شما را شبِ تار کرد، مرحوم آیت الله غروی اصفهانی می‌گوید: «وَمِن سَوَادِ مَتنِهَا اسْودَ الفَضَا» آن لحظه‌ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در قبر باز کرد، وقتی بعد از چند روز کبودی را دید، آسمان تیره و تار شد، «يَا سَاعَدَ اللهُ الإمَامَ المُرتَضَى»… خدا به داد علی برسد… آقا! چه دیدید؟…

شاعری به نام عونی داریم که هزار و صد سال قبل این بیت را گفته است، این هم روضه است و هم تاریخ است، می‌گوید: آیا می‌دانید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه دید؟ آنقدر کینه داشت… کسی که کینه دارد نمی‌تواند ضرب دست خود را کنترل کند… اینطور تصویر کرده است، می‌گوید یک طرف «فَاتَّقَت باليَدينِ مِنها وَصاحَت»… از آنطرف او چکار کرد؟ «صَكَّةً أثَّرَتْ بِحَيثُ أصابَتْ» طوری زد که اگر به سنگ می‌زد اثر می‌گذاشت…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، صفحه ۴۴۴ (قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : «كَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ غَيُوراً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اَللَّهُ أَنْفَ مَنْ لاَ يَغَارُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ» .)

[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 110 (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ)

[6] الإحتجاج، جلد 2، صفحه 31