«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدرالخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه، عرض تسلیت به ساحت ملکوتی حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
عرض کردیم پس از اینکه باید به این سؤال پاسخ دهیم که چرا دیندار هستیم؟ دین را برای چه میخواهیم؟ دین میخواهد دنیا و آخرت ما را چکار کند؟ باید برای این سؤالات جواب داشته باشیم.
اجمالاً اینکه عبد شویم، «عبد شویم» یعنی از اغلال و بندها و بتها و بت نفس و ریاد و شهوت و تزویر و طواغیت و زورگویان و ارباب متفرقون آزاد شویم و عبد خدا شویم، که اگر عبد خدا شویم اوصاف الهی پیدا میکنیم، به برکت او قدرت پیدا میکنیم، چشم عین الله میشود و دست یدالله.
حال چطور باید به آن سمت حرکت کنیم؟
یک موتور محرّک لازم دارد که آن حبّ و بغض است، که موضوع بحث ما نیست. یک نقشهی راه لازم دارد که هم محتوا بدهد و هم الگو، هم متن و هم تجسّمِ آن متن؛ که نام این قسمت را «تبلیغ سلبی» گذاشتیم. البته نیازی به کلمهی «سلبی» نبود اما از آنجایی که آفت خورده است، مجبور شدیم برای قید توضیح اضافه، «تبلیغ سلبی» بگوییم. یعنی باید نقشهی راه را برای رسیدن قلّه به ما بدهند، که چه چیزهایی خوب است و چه چیزهایی بد است. تعابیر روایات یا اشعار عصر اهل بیت این بود که عروه وثقی را بفهمیم و از حبل عریً یا همان طناب پارهای که ظاهر سالم دارد تشخیص بدهیم، ابر پربار را از رعد و برق دروغین تشخیص دهیم، آب گوارا را از سراب تشخیص دهیم، علم و حقیقت را از مجاز تشخیص دهیم، حق را از باطل تشخیص دهیم، صراط مستقیم را از سبل انحرافی تشخیص دهیم. برای همین هم تبلیغ سلبی است، چون یک طرف آن خوبیهاست و یک طرف آن بدیها؛ و به الگویی نیاز داریم که این راه را طی کرده است.
چرا این قسمت از این بحث را انتخاب کردیم؟ چون فاطمیه مهمترین تبلیغ سلبی تاریخ است.
توضیح دادیم آن کسانی که در مسجد پیغمبر نشسته بودند، همه ادّعای اجتهاد و سرداری و بدری و احدی داشتند، به گزاف بود ولی این ادّعا را داشتند، اگر شما میخواستید به اینها از اسلام بگویید، سریع شروع میکردند به خاطره گفتن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. کسی نمیتوانست با اینها حرف بزند، و اینها آنقدر اعتماد به نفس داشتند و آنقدر طمع داشتند که خالد بن ولید را سیف الله کردند! کمااینکه یک بتخور را تالیتلو نبوّت قرار دادند، کمااینکه بدکارهترین زن تاریخ (هند) را نماد پاکدامنی کردند، و همینطور.
صدیقه طاهره سلام الله علیها طوری اینها را افشاء کرد که هیچ کسی نمیتوانست این کار را کند.
افشای منافقین توسط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بعد از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: این علی بود که اینطور جهاد کرد «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیةٍ مِنَ الْعَیشِ» و شما زندگی عادی خودتان را داشتید، «وَادِعُونَ فَاکهُونَ آمِنُونَ» خوش و خرّم مشغول زندگی خودتان بودید، بلکه «تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ» شما منتظر بودید که ما شکست بخوریم. (این قسمت تطبیق با آیهای از قرآن کریم است که میفرماید منافقین منتظر شکست مسلمین بودند).
این جملهی خیلی سنگینی است!
«تَنْکصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ» یک مرتبه دشمن جلوی شما را ندید، مدام پشت به دشمن در حال فرار بودید! «وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ» کدام جنگی بود که فرار نکرده باشید؟
شما ربطی به جهاد و… ندارید، دلسوزی برای اسلام به شما نمیآید که بگویید دلسوزی کردیم فعلاً یک نفر را مسئول قرار دادیم.
«فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیهِ دَارَ أَنْبِیائِهِ» وقتی خدای متعال پیغمبر خود را به دار انبیاء (یعنی بهشت) برد، «ظَهَرَ فِیکمْ حَسِیکةُ النِّفَاقِ» نفاق شما برملا شد، «وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ» لباس دین پوسید…
یعنی در همین چند روز لباس دین پوسید، لذا کسی به دنبال احکام نرود، اینها اصل دین را زدند، چون اینها که در آن چند روز نماز و روزه را دستکاری نکرده بودند.
«وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغَاوِینَ» تا دیروز خفه شده بودی و صدای تو درنمیآمد و دهان تو را بسته بودند اما امروز سخنرانی میکنی! «وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ» رئیس اهل انحراف میداندار شده است!
همینطور که میبینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هیچ چیزی برای اینها باقی نگذاشت.
«وَ أَطْلَعَ الشَّیطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ» کاری کردید که شیطان دوباره امیدوار شد، با اینکه دیروز ناامید شده بود، کاری کردید که شیطان دوباره سر بلند کرد، «هَاتِفاً بِکمْ» شما را صدا زد، «فَأَلْفَاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ» و دید شما در به دنبال او میدویدید و مطیع شیطان هستید و امام شما ابلیس است، «وَ لِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکمْ» بلند شوید و بروید و با یکدیگر کمر اسلام را بشکنید، «فَوَجَدَکمْ خِفَافاً» دید شما هم آماده هستید که با دین درگیر شوید.
صدیقه طاهره سلام الله علیها میفرمایند یک طرف نزدیکترین فرد به رسول خدا و سیّد اولیاءالله است و یک طرف هم شما که نوکر دربست شیطان هستید.
تبلیغ سلبی بالاتر از این نداریم! این نمونهی عالی تبلیغ سلبی است.
دیگر بعد از این باید اهل اسلام خودشان در مدینه تصمیم میگرفتند که باید به کدام سمت بروند، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حق را مانند روز روشن کرد.
نکتهی ضمیمه این است که هر کسی غیر از صدیقه طاهره سلام الله علیها این سخنان را میگفت، چون اهل نفاق که سند ندارند و نفاق یک امر باطنی است، و صدیقه طاهره سلام الله علیها نفاق آنها را افشاء کرد.
اگر یک آدم عادی این حرفها را زده بود باید او را دادگاهی میکردند، چون میگفتند شما از کجا میدانید که اینقدر به یک مسلمان اتهام میزنید؟ یا صدیقه طاهره سلام الله علیها بود که «إنَّ اللهً یَغضِب لِغَضَبِهَا»، و پیغمبر هم «یَغضِب لِغَضَبِهَا»، و او سیّدهی نساء اهل الجنّه است، و اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نفر را تربیت کرده است که چشم دیدهبان امّت در آن افق عرشی که دارد، حال صدا بزند که فلانی و فلانی و فلانی منافق هستند. بلکه ظهور اطاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد که فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»،[4] ظهور اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با منافقان درگیر شد، درگیری صدیقه طاهره سلام الله علیها است، چون صدیقه طاهره سلام الله علیها خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
یک نقل متأخری هست که میگوید کسی خطایی کرده بود و خودش را به ستونی در مسجد بست و گفت: تا زمانی که پیغمبر نیاید و مرا باز کند، من آنقدر اینجا میمانم تا از گرسنگی بمیرم. صدیقه طاهره سلام الله علیها رفت تا او را باز کند، آن شخص عرض کرد: بیبی جان! من برای شما احترام قائل هستم، ولی نذر کردم و قسم خوردم که باید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرا باز کند، وگرنه بمیرم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و فرمود: مگر نمیدانی «فَاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنِّی»؟ فاطمه من هستم! و این حنث قسم نیست.
ارادهی او ارادهی من است، اگر دل او شاد شود دلِ من شاد میشود، اگر دل او بگیرد دلِ من میگیرد، اگر غضب کند من غضب میکنم، اگر ناراحت شود من ناراحت میشوم، اگر خشنود شود من خشنود میشوم، او خودِ من است.
لذا درواقع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خطبه فدکیه را بر امّت خواند و منافقان را افشاء کرد، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ».
بجز صدیقه طاهره سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی نمیتوانست این حرفها را بزند.
این یک بال.
که ما موضوع را بخاطر فاطمیه روی این سطح بردیم، شما در بقیهی موارد هم، هرجا معارف هست، هرجا سیاست هست، هرجا اجتماع هست، هرجا موضوعی به خیر و شر و سرنوشت ربط دارد، بدانید اگر قرار است آنجا تبلیغی صورت بگیرد، تبلیغ دو جهتی است، باید سلبی هم باشد، اینکه فقط چه چیزی خوب است به درد نمیخورد، برای اینکه منافق خودش را شبیه خوبها نشان میدهد، معاویه هم قرآن به نیزه میکند که بگوید ما هم اهل قرآن هستیم، برای همین باید هم حق را گفت و هم باطل را اعلام کرد.
بلا؛ مرکبِ ما برای رسیدن به کمال
بال دوم برای اینکه ما به سمت آن کمال حرکت کنیم، این است که ما یک مرکب لازم داریم.
وقتی انسان میداند یک مرکب لازم دارد، از آن فرار نمیکند، احتیاط میکند، گستاخی نمیند، آدمِ آموزشندیده که یک ماشین پرسرعت سوار نمیشود که به درّه برود، اما میداند برای حرکت به مرکب نیاز دارد.
برای رفتن به مشهد مرکب نیاز است، مرکب ما برای رسید به بندگی و حقیقت و سیر رشد، بلاست.
اگر تا صبح قیامت کسی کنار استخر دست و پا بزند، شناگر نمیشود، باید در یک استخر محدودی دست و پا بزند و آموزههای خود را اینجا اجراء کند، یا بعد از آموزش رانندگی باید به یک خیابان برود و رانندگی کند، نمیشود مدام تئوری بیاموزد.
اگر کسی پانصد کتاب آئیننامه هم بخواند راننده نمیشود، اگر کسی پانصد کتاب آموزش شنا بخواند هم شناگر نمیشود، اگر کسی پانصد کتاب آموزش خطاطی ببیند خطاط نمیشود، باید بالاخره بلا را سوار شود، البته مؤمن برای بلا گستاخی نمیکند، اما لاجرم میداند، میانبر و فرار هم ندارد، بلا برای رشد ماست، بلا برای این است که ما حرکت کنیم، اگر بخواهیم حرکت کنیم باید بازی بلا را ببینیم.
بلا هم لزوماً به معنای گرفتاری نیست، اتفاقاً پیچیدگی دارد.
«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»،[5] از عجایب و موعظههای قرآن کریم این است که حتّی یک نفر هم در این جمع نیست که یقین نداشته باشد میمیرد، ممکن است بعضی از موعظهها برای ما ملموس نباشد، ولی مرگ اینطور نیست، همه میدانند مرگ هست و بالاخره به سراغ من هم میآید، «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ» شما را وارد وادی بلا میکنیم، یا میآزماییم، «بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ»، اینطور نیست که فقط با شرّ باشد، بلا فقط سختی ظاهری نیست، اتفاقاً گاهی بلای خیر پیچیدهتر و سختتر است.
انسانی که در حال غرق شدن هست میفهمد که باید نجات پیدا کند، ولی وقتی انسان در خوشگذرانی هست، نمیداند که ممکن است این همان بلا باشد، اتفاقاً پیچیدهتر است. بلای خیر پیچیدهتر از بلای شرّ است. چون بلای شر ملموس است اما بلای خیر خیلی از اوقات معلوم نیست.
سوره مبارکه فجر، آیه 15 میفرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ» انسان وقتی مبتلا میشود، وارد وادی بلا میشود، «إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ»، خدا به او بلا میدهد، بلا و ابتلای او این است که او را اکرام و انعام میکند، بعد میگوید: «فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» خدا خیلی مرا تکریم کرد؛ دو آیه بعد میگوید: «كَلَّا»، یعنی زِکّی!
از آنطرف «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ»، رزق کسی را تنگ میکنیم، این هم اینجا میگوید: «أَهَانَنِ»، خدا ما را آدم حساب نکرد؛ آیه بعد میفرماید: «كَلَّا»! اینطور نیست.
نه آن کسی که فقیر است مبغوض خداست و نه آن کسی که ثروت دارد محبوب خداست، نه آن کسی که بیمار است مبغوض خداست و نه آن کسی که سالم است محبوب خداست، آن کسی که سالم است در بلاست و آن کسی هم که بیمار است در بلاست، بیمار میفهمد که در بلاست، سخت است ولی میفهمد، آن کسی که در ثروت و سلامتی است متوجه نیست.
خدای متعال قدرت میدهد، این شخص هم خطا میکند. خدا سلامتی میدهد…
این وادی بلا برای حرکت ماست، خدا همه را به بلا مبتلا میکند، منتها بلا همیشه یکشکل نیست.
در محل ما یک بچه یتیم هست، این بلاست، بزودی او قد میکشد، رزق او که گیر نمیکند، بعد بعداً خدای متعال از ما میپرسد که چرا بیخیال بودید؟ تو توان داشتی و هیچ کاری نکردی. توان داشتی یک نفر را بر سر کاری ببری و او افسرده گرفته بود و نزد خانوادهی خود خار و خفیف شد، تو میتوانستی هم تو کار کنی و هم او یک کاری کند. پول داشتی، زور داشتی، قدرت داشتی، پست داشتی، مقام داشتی؛ حال حسرت میخوری. اینها بلای خیر است.
آنقدر آدمها بودهاند که میگفتند اگر من مسئول فلان جا بشوم چطور میشود، اتفاقاً مسئولیت آنجا را به او دادند و هیچ اتفاقی هم رخ نداد! فقط در یک بلایی افتاد و غرق شد.
بلا هست، یا مبتلا به سلامتی هستی و یا مبتلا به بیماری، نمیشود از این امر فرار کرد.
ما یک خاصیتی داریم که خیلی دوست داریم عالم را کاریکاتوری ببینیم، به دنبال راه در رو و راه میانبر و…
بنده به جهاتی ذکر نمیدهم، اولاً ذکر دادن کار هر بچهای نیست، این جهت اصلی است. اینطور مردم روی انسان اشتباه حساب میکنند. اینجا یک لغزشگاهی هم هست که همه خیلی دوست دارند کسی را پیدا کنند که یک ذکر بدهد یا سری در ملکوت داشته باشد. با اینکه این همه نسخهی قلابی دیدهاند، باز هم فریب میخورند!
اهل این موضوع کم هستند، هر کسی اینکاره نیست.
الآن ما در جاهایی میبینیم که طرف خودش هزار نوع معلم لازم دارد، اما به دیگران ذکر میدهد! حتّی بلاگرِ ذکربده هم داریم!
لذا بنده ذکر نمیدهم، البته این بدین معنا نیست که ذکر وجود ندارد، اما ذکر را باید از اهل آن گرفت. ذکر گفتن مانند حرف زندن نیست. اگر منظور شما از «ذکر» آیات قرآن است که خودتان بخوانید، اما این وادی وادیِ خیلی حساسی است.
مردم به دنبال میانبر هستند، بنده هیچوقت ذکر نمیگویم، اما به مناسبتی در ایام شهادت حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه عرض کردم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام یک دعایی را خیلی میخواند، و این دعا خیلی هم در روزی مؤثر است، دعا راجع به ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
اتفاقاً در همان جلسه هم عرض کردم که به دنبال ذکر از آدمها نباشید، به دنبال میانبر نباشید.
این اولین و آخرین مرتبه بود، وقتی از جلسه بیرون آمدم، زن و مرد صف ایستاده بودند که آن ذکر که روزی را زیاد میکند چیست؟
آیا به دنبال ذکر هستید که روزی شما زیاد شود؟ خمس بدهید، در برائت مطالعه کنید، حلال بخورید، انفاق کنید، صدقه بدهید، زیاد صلوات بفرستید.
اینکه خیال کنی یک ذکر میگویی و سهمی که با پکیج در بورس خریدی پانصد برابر میشود، چنین ذکری نداریم. ذکرفروشی نداریم.
عالم عالمِ بلاست، اگر بنا بود خدای متعال عالم را فقط با دو ذکر تکان بدهد… البته توجّه کنید که بنده ابداً منکر ذکر نیستم، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»،[6] ذکر کثیر داشته باشید، هم بگویید، هم آن لحظهای که شما به یاد خدا چشم از گناه میبندید، این ذکر عملی است. آن لحظهای که طمع داری پول را خرج کنی اما خمس و زکات میدهی و انفاق میکنی و به فقیر کمک میکنی، این ذکر عملی است، درواقع خدا را یاد میکنی که حقوق آنها را میدهی، «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ».[7]
خدای متعال سامری را نماد انحراف قرار داده است و بعد فرموده است که فلانی سامریِ این امّت است.
ما باید بدانیم این دنیا را چطور خلق کرده است، خدای متعال این دنیا را با بلا خلق کرده است، بلا یعنی ابتلای ما، افتادن در یک وادی که یا با ظاهر خیر و یا با ظاهر شرّ شنا کنیم. گاهی سلیمان نبی است که سلطان عالم میشود، اما او در وسط بلاست؛ گاهی سلطان عالم وجود است، رحمت واسعه خداست و خدای متعال او را به قتلگاه میبرد.
کدامیک از اینها خیر است و کدامیک شرّ؟ در ظاهر اولی خیر بود و دومی شرّ، ولی قیامت معلوم میشود اوضاع از چه قرار است. قطعاً کربلا برای خودِ امام حسین علیه السلام خیر بوده است، این روشن است، و آن پیروزی برای شمر ملعون بلای شرّ بود، ظاهر این بود که شرّ ملعون پیروز شد و امام حسین علیه السلام باخت، ولی بعداً معلوم میشود که بلا برای کدامیک خیر بود و برای کدامیک شرّ، اینکه ملک ری برای عمر سعد خیر بود یا شرّ، خود او تصمیم گرفت. اگر از ملک ری چشم میپوشید و به دستگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میآمد، امروز همهی بهشت برای او بود، آنوقت برای او بلای خیر بود؛ اما بیچاره امام حسین علیه السلام را به وعدهی گندم فروخت!
ما هم همین هستیم، خدای متعال این عالم را قرار داده است، اگر زندگی هریک از ما را قصه کنند، هر یک از ما یک قصهی منحصر به فرد غیرتکراری داریم، پیچیدگی امر هم همینجاست. زندگی هیچ دو نفری مانند هم نیست، شرایط هیچ دو نفری مانند هم نیست، استعداد هیچ دو نفری مانند هم نیست، پدر و مادر هیچ دو نفری مانند هم نیست، حتّی آنهایی که از یک خانواده هستند با توجّه به اینکه استعدادها و روحیاتشان تفاوت دارد، لذا میبینید بچهای با پدر و مادر خود با یکدیگر اصطکاک دارند، اما خواهر یا برادر او با همان پدر و مادر مشکلی ندارد.
هیچ دو نفری مانند هم نیستند، خدای متعال همه را به اینجا آورده و مبتلا کرده است، اما در بعضی جاها همه را به یک چیز مبتلا کرده است، همهی ما مبتلا هستیم، یا به فقر یا به ثروت، یا به سلامتی یا به بیماری، یا به در سفر بودن، یا به سکون، یا به هر چیزی که شما فکر کنید.
یک نفر درس میخواند و در کنکور موفق میشود، یک نفر درس میخواند و روز کنکور بیمار میشود و نمیتواند کنکور بدهد، اینکه آیا خیر بوده است یا شرّ، بعداً معلوم میشود.
اگر برای خدا درس بخوانی، اجر آن را خواهی دید، این قطعی است؛ اما اینکه چه اتفاقی رخ میدهد، معلوم نیست.
همه در بلا هستند و این بلا متنوع است، نمیشود از یکدیگر هم تقلب کرد.
یک نفر استعداد دارد و کمی درس میخواند و نمره میگیرد، اما دیگری هرچه درس میخواند نمرهی خوبی کسب نمیکند، روز قیامت بالاخره کسی که تلاش کرده است یک اجری میبرد و کسی که کمتر تلاش کرده است اجر کمتری میبرد، آنجا میگویند با این استعداد باید کارهای دیگری هم میکردی، مثلاً باید مشکل علمی کشور را هم حل میکردی و نکردی.
خدای متعال به کسی استعداد میدهد، از کشور مسلمین فرار میکند و ان شاء الله تعرب بعد از هجرت نکند، بین طاغوت میرود و مشکلات علمی آنها را حل میکند، البته واضح است که هر کسی که برود را نمیگویم «تعرب بعد از هجرت» کرده است، اما امروز خیلی از کسانی که از کشور میروند تعرب بعد از هجرت میکنند، این گناه نزدیک به کفر است، چون بیخیال است، میگوید میخواهم بروم و خوش باشم و بقیه مهم نیستند. دوباره عرض میکنم این عرض بنده راجع به هر کسی که هجرت میکند نیست، چون ما نیّت آدمها را نمیدانیم، فکر و ذکر آدمها را نمیدانیم، شرایطشان را نمیدانیم، از پس و پیش آنها خبر نداریم، لذا ما شخص خاصی را قضاوت نمیکنیم، اما آن کسی که برای مقداری پول به خیلی چیزها پشت پا میزند، این خطر تعرب بعد از هجرت دارد.
تعرب بعد از هجرت یعنی اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده است، عرب بادیهنشین فهمید پیامبر آمده است، اما به بتپرستی خودش برگشت. تعرب بعد از هجرت یعنی بیخیال سرنوشت مسلمین شدن و لذت اندک دنیا، خطرِ تعرب بعد از هجرت دارد.
لذا اینکه آن کسی که به خارج رفت آیا سعادتمند شد یا شقاوتمند، ما نمیدانیم؛ نمیدانیم که آیا این ابتلای خیر بود یا شرّ، ولی ابتلا انواع دارد.
خدا به کسی استعداد داده است و طلای المپیاد جهانی گرفته است، بعد میگوید مسلمین و شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهم نیستند، آنجا به من بیشتر پرداخت میکنند… البته دوباره عرض میکنم که ما قضاوت نمیکنیم، به شخص خاصی تطبیق نمیدهیم، ما از نیت و باطن و شرایط کسی خبر نداریم، پس به من ربطی ندارد که قضاوت کنم، الآن هم بصورت کلّی میگویم.
ابتلا خیلی تنوع دارد، اینکه امشب همینجا نشستهایم هم ابتلاست، اینکه امشب به جلسه بیاییم ابتلاست، نیاییم هم ابتلاست، مانند کسی که در حال غواصی کردن است غرق هستیم، آدم غواص در آب غوطهور است، ما در بلا غوطهور هستیم.
اما بلاهایی برای همهی ما هست، «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»،[8] همه را برای نعیم مؤاخذه میکنم.
کسی پرسید این در مورد کدام نعمتهاست؟ معصوم فرمود: این ولایت ماست، از همه میپرسند.
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
امروز چه کسی رئیس جمهور است، دیروز رئیس جمهور چه کسی بود، فردا رئیس جمهور چه کسی است، الآن اسرائیل چه غلطی میکند، فردا داعش میخواهد چه غلطی کند… ما هر روز به تناسب، وظایفی داریم، اما بعضی از وظیفهها ثابت است، بین ما و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بین ما و امام زمان ارواحنا فداه ثابت یک ابتلایی هست، در زیارت جامعه میخوانیم که «وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ»، لذا این ابتلا برای همه است، این ابتلای عمومی است.
صدیقه طاهره سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این موضوع هم وارد بزرگترین وادی بلا شدند که ما را نجات دهند.
آن بیبی که ما در ادعیه ماه مبارک رمضان میگوییم «سُبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ عَلَیهَا اَلسَّلاَمُ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ اَلنَّارِ»، پاک و منزه است آن خدایی که به حرمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محبانش را از آتش نجات داد؛ برای اینکه ما را از آتش نجات بدهد، سوخت.
هیچ بلایی در این عالم مانند آن بلا نبود.
روضه و توسّل
ما غرق بلا هستیم، اما بعضی اوقات کسانی وارد وادی بلا میشوند که بقیه را نجات بدهند.
مانند آن ناجی که خودش را به آب میاندازد که غریق را نجات بدهد.
به نقلی موسی بن جعفر سلام الله علیهما زندان را به تن خرید که شیعیان نفس بکشند.
ما در این بلاهایی که داریم گرفتار هستیم، ما خبر نداریم چه حبّی بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها بود، چه میزان کشش، چه میزان محبّت، و این فراق چه عذابی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشت، اینکه زهرای مرضیه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما چه میزان سختی کشیدند، اما او آنجا وارد وادی بلا شد که ما را نجات بدهد، پدری و مادری آنها در این ماجرایی که ما برای آن روضه برپا میکنیم ظهور پیدا کرد.
برای این بزرگواران که کاری نداشت از شهر بروند و در گوشهای برای خودشان زندگی کنند.
اگر کسی خیال میکند که استعدادی دارد و اینجا قدر دانسته نمیشود، در این عالم چه کسی به اندازهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها استعداد داشتند؟ و آن جامعه آنقدر نمک به حرامِ نمک نشناس است. نمیشود حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در دل کسی باشد و بگوید من به مسیر دیگری میروم.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی برای ما هزینه کردند، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما نوکری شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را کنیم، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نسبت به ما حساس هستند.
دوستی دارم که میگفت مدّتی قبل حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در خواب دیدم، کمی راجع به دردهای ایشان در زندان سؤال کردم، عرض کردم چه چیزی شما را خیلی اذیت میکرد؟ منظور من این بود که زنجیر به استوان پا یا شکنجه یا نبود نور یا نمور بودن یا اهانتی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شما را بیشتر اذیت میکرد؟ چیزی که به ذهن من نمیرسید پاسخی بود که حضرت دادند، و با توجه به جواب حضرت، احتمال دارد که رؤیای صادقه باشد.
میگوید به حضرت عرض کردم چه چیزی شما را خیلی اذیت میکرد؟ حضرت فرموده بودند اینکه شیعیانم نگران جان من بودند مرا اذیت میکرد.
ما شیعیانِ این اهل بیت هستیم…
آقای دو عالم در کربلا به هر کس و ناکسی فرمود بیایید، من شفاعت جدّم را تضمین میکنم.
اگر به امام حسین علیه السلام بود که دوست نداشت عمرسعد و شمر هم عذاب شوند، لذا آنها را هم دعوت کرد، عبیدالله حرّ جعفی را هم دعوت کرد…
زمانی کسی گفت که من در فلان روایت ندیدم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رحمت واسعه است، گفتم: شما سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، میبینید که رحمت واسعه هستند!
رحمت واسعه چیست؟ هم با شیعیان خود رحیم است و هم با دشمنان خود رحیم است!
آمدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خبر کردند، آمد و بالای سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشست و فرمود: «هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا»،[9] هیچ چیزی نمیتواند جای این مصیبت را پر کند، هیچ چیزی نمیتواند جگر مرا خنک کند…
مشغول شد، شروع کرد به حفر قبر، قبل از آن هم تابوت درست کرده بود…
مجتهدی با زبان شعر خیلی لطیف صحبت کرده است، میگوید: دست کشید و دیوارهی قبر و تابوت را صاف کرد و گفت: «یَا نَعشُ رِفقاً بِالعَزِیزَة» ای دیوارههای تابوت با او مدارا کنید، تن او زخمی است، «یَا نَعشُ رِفقاً بِالعَزِیزَةِ إنَّهَا مُجَرَّحَةٌ» تن او زخم است، تو دیگر تن او را زخمیتر نکن…
وقتی قبر را کند و صاف کرد، تن سبک فاطمهاش را در قبر گذاشت، خودش را نگه داشته بود و مراعات فرزندان خود را میکرد، شاید بعد از چند روز روی مبارک فاطمهاش را باز کرد، آداب قبر و دفن را رعایت کرد، تا به آنجایی رسید که مجبور شد روی آرزوهای خود خاک بریزد، لحد را یک به یک چید، با این کار میدید خودش را دفن میکند… خاک برداشت و روی آن قبر ریخت، قبر را صاف کرد، وقتی دیگر فاصله افتاد و خاک و لحد بین او و حبیبهی خدا فاصله انداخت، وقتی دست خود را برداشت، «فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»،[10] دستها را به هم زد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به او حمله کرد، از چشمان حضرت اشک میجوشید و نمیتوانست جلوی گریهی خود را بگیرد…
دخترِ او هم اینجا را دید که بعداً در قتلگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را صدا زد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صدا زد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ» یا رسول الله! از طرف خودم و از طرف این دخترت به شما به شما سلام میکنم، «قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي»… «وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي»، یا رسول الله! دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم… یعنی کمرم را شکستند…
اینجا حضرت یک روضهی سنگین خواندهاند که از آن عبور میکنم.
نگاهی به قبر کرد، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شرم کرد، بلاتشبیه، نستجیربالله، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمکاری نکرد، این شرم و حیا از جنسِ شرم و حیای قمر بنی هاشم علیه السلام کنار علقمه است، کمکاری نکرد، ولی شاید یاد این افتاد که روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محتضر بود، دست فاطمه را گرفت و مدّتی روی سینهی خود گذاشت و گریه کرد، بعد دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشت، فرمود: «يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا»،[11] مراقبت کن…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمکاری نکرد، نستجیربالله، اما پزشک اگر کمکاری هم نکند و بیمار از دست برود، عذرخواهی میکند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ»، ودیعه پس گرفته شد… یعنی من نمیخواستم او را اینطور بیاورم، «وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ»، یا رسول الله! زهرا را از چنگ من درآوردند…
بعد نگاهی به قبر کرد، چند جمله با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صحبت کرد، فرمود: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»، این را بدان این جگر دگر خنک نخواهد شد، «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» وقتی شب شود و من به یاد آن کبودی بیفتم، دیگر نمیتوانم بخوابم…
همهی وجود و کشش درونی و میل حضرت این بود که اینجا بنشیند، اما باید تا صبح چهل صورت قبر میکند.
همانطور که وقتی شما به حرم امام رضا علیه السلام میروید، وقتی نزدیک بلیط برگشت است، در حرم هستیم، آدم اینطور است که مجبور است، مدام ساعت را نگاه میکند و باید از حرم بیرون بیاید، ولی دل انسان در حرم است، مدام برمیگردد و گنبد را نگاه میکند و سلام میدهد و میرود، چند قدم بعد دوباره میایستد، آنجا به ما یاد دادهاند که اینطور بگوییم…
هروقت خواستید بگویید، آنجا به یاد این روضه باشید، میگوییم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»، آقا جان! یا امام رضا! مجبور هستم که بروم، وگرنه خسته نشدهام، دلم اینجاست…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قبرِ فاطمهاش نگاه کرد و فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ» خسته نشدم، دوست داشتم اینجا بنشینم و ضجّه بزنم، «لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا» اگر اینها به ما تسلّط پیدا نکرده بودند و تو دستور نداده بودی که امر تو مخفی باشد، و نباید تا صبح چهل صورت قبر درست میکردم، «لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً» آنقدر سرم را روی قبر تو میگذاشتم و گریه میکردم تا به تو بپیوندم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه توبه، آیه 73 (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)
[5] سوره مبارکه انبیاء، آیه 35 (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً ۖ وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ)
[6] سوره مبارکه احزاب، آیه 41
[7] سوره مبارکه معارج، آیات 24 و 25
[8] سوره مبارکه تکاثر، آیه 8
[9] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، جلد 1، صفحات 150-151 (ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا بِي لَا أَشُكُّ إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ اللَّهُ عَنِّي خَيْرَ الْجَزَاءِ يَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِي وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا)
[10] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۲ ، صفحه ۴۸۴ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ عَنْ عِيسَى اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْكَاظِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ خُرُوجِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِمَنْ فِي بَيْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّي وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ كُونِي عَلَى اَلْبَابِ فَلاَ يَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِيلاً وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ بِيَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى اَلْكَلاَمِ فَبَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لِبُكَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِي وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِي لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ اَلنَّبِيِّينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِي بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بِي بَعْدَكَ مَنْ لِعَلِيٍّ أَخِيكَ وَ نَاصِرِ اَلدِّينِ مَنْ لِوَحْيِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَكَتْ وَ أَكَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا وَ إِنَّكَ لِفَاعِلُهُ يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي مَا سَأَلْتُهُ يَا عَلِيُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ مَلاَئِكَتُهُ يَا عَلِيُّ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِيلَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَآءُ ثُمَّ سَمَّاهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ضَمَّ فَاطِمَةَ إِلَيْهِ وَ عَلِيّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لَهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ عَدُوٌّ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ ظَلَمَهُمْ وَ تَقَدَّمَهُمْ أَوْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ عَنْ شِيعَتِهِمْ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلنَّارَ ثُمَّ وَ اَللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى قَالَ عِيسَى فَسَأَلْتُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ ثُمَّ عُمَرَ فَأَطْرَقَ عَنِّي طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ لَيْسَ كَمَا ذَكَرُوا وَ لَكِنَّكَ يَا عِيسَى كَثِيرُ اَلْبَحْثِ عَنِ اَلْأُمُورِ وَ لاَ تَرْضَى عَنْهَا إِلاَّ بِكَشْفِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّمَا أَسْأَلُ عَمَّا أَنْتَفِعُ بِهِ فِي دِينِي وَ أَتَفَقَّهُ مَخَافَةَ أَنْ أَضَلَّ وَ أَنَا لاَ أَدْرِي وَ لَكِنْ مَتَى أَجِدُ مِثْلَكَ يَكْشِفُهَا لِي فَقَالَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا ثَقُلَ فِي مَرَضِهِ دَعَا عَلِيّاً فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِهِ وَ أُغْمِيَ عَلَيْهِ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ فَأُؤْذِنَ بِهَا فَخَرَجَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ اُخْرُجْ فَصَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُوكِ أَوْلَى بِهَا فَقَالَتْ صَدَقْتَ وَ لَكِنَّهُ رَجُلٌ لَيِّنٌ وَ أَكْرَهُ أَنْ يُوَاثِبَهُ اَلْقَوْمُ فَصَلِّ أَنْتَ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ بَلْ يُصَلِّي هُوَ وَ أَنَا أَكْفِيهِ إِنْ وَثَبَ وَاثِبٌ أَوْ تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكٌ مَعَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُغْمًى عَلَيْهِ لاَ أَرَاهُ يُفِيقُ مِنْهَا وَ اَلرَّجُلُ مَشْغُولٌ بِهِ لاَ يَقْدِرُ أَنْ يُفَارِقَهُ يُرِيدُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَادِرْهُ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ أَنْ يُفِيقَ فَإِنَّهُ إِنْ أَفَاقَ خِفْتُ أَنْ يَأْمُرَ عَلِيّاً بِالصَّلاَةِ فَقَدْ سَمِعْتُ مُنَاجَاتِهِ مُنْذُ اَللَّيْلَةِ وَ فِي آخِرِ كَلاَمِهِ اَلصَّلاَةَ اَلصَّلاَةَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ لِيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ فَأَنْكَرَ اَلْقَوْمُ ذَلِكَ ثُمَّ ظَنُّوا أَنَّهُ بِأَمْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يُكَبِّرْ حَتَّى أَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ اُدْعُوا لِيَ اَلْعَبَّاسَ فَدُعِيَ فَحَمَلَهُ هُوَ وَ عَلِيٌّ فَأَخْرَجَاهُ حَتَّى صَلَّى بِالنَّاسِ وَ إِنَّهُ لَقَاعِدٌ ثُمَّ حُمِلَ فَوُضِعَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى اَلْمِنْبَرِ وَ اِجْتَمَعَ لَهُ جَمِيعُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ حَتَّى بَرَزَتِ اَلْعَوَاتِقُ مِنْ خُدُورِهِنَّ فَبَيْنَ بَاكٍ وَ صَائِحٍ وَ صَارِخٍ وَ مُسْتَرْجِعٍ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَخْطُبُ سَاعَةً وَ يَسْكُتُ سَاعَةً وَ كَانَ مِمَّا ذَكَرَ فِي خُطْبَتِهِ أَنْ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِي فِي يَوْمِي هَذَا وَ فِي سَاعَتِي هَذِهِ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ فِيهِ اَلنُّورُ وَ اَلْهُدَى وَ اَلْبَيَانُ مَا فَرَّطَ اَللَّهُ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ حُجَّةُ اَللَّهِ لِي عَلَيْكُمْ وَ خَلَّفْتُ فِيكُمُ اَلْعَلَمَ اَلْأَكْبَرَ عَلَمَ اَلدِّينِ وَ نُورَ اَلْهُدَى وَصِيِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَلاَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ فَاعْتَصِمُوا بِهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً أَيُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ كَنْزُ اَللَّهِ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ فَقَدْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اَللّٰهَ وَ أَدَّى مَا وَجَبَ عَلَيْهِ وَ مَنْ عَادَاهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى وَ أَصَمَّ لاَ حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَأْتُونِي غَداً بِالدُّنْيَا تَزِفُّونَهَا زَفّاً وَ يَأْتِي أَهْلُ بَيْتِي شُعْثاً غُبْراً مَقْهُورِينَ مَظْلُومِينَ تَسِيلُ دِمَاؤُهُمْ أَمَامَكُمْ وَ بِيعَاتِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلشُّورَى لِلْجَهَالَةِ أَلاَ وَ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ آيَاتٌ قَدْ سَمَّاهُمُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ عَرَّفْتُكُمْ وَ بَلَّغَتْكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ لٰكِنِّي أَرٰاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاَ تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّاراً مُرْتَدِّينَ مُتَأَوِّلِينَ لِلْكِتَابِ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ تَبْتَدِعُونَ اَلسُّنَّةَ بِالْهَوَى لِأَنَّ كُلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلاَمٍ خَالَفَ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ اَلْقُرْآنُ إِمَامٌ هُدًى وَ لَهُ قَائِدٌ يَهْدِي إِلَيْهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَلِيُّ اَلْأَمْرِ بَعْدِي وَلِيُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِي وَ حِكْمَتِي وَ سِرِّي وَ عَلاَنِيَتِي وَ مَا وَرِثَهُ اَلنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي وَ أَنَا وَارِثٌ وَ مُوَرِّثٌ فَلاَ تَكْذِبَنَّكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ أَرْكَانُ اَلدِّينِ وَ مَصَابِيحُ اَلظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ اَلْعِلْمِ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَزِيرِي وَ أَمِينِي وَ اَلْقَائِمُ بِأَمْرِي وَ اَلْمُوفِي بِعَهْدِي عَلَى سُنَّتِي – أَوَّلُ اَلنَّاسِ بِي إِيمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَوْسَطُهُمْ لِي لِقَاءً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ أَلاَ وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً إِمَامَةً عَمْيَاءَ وَ فِي اَلْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي تَبِعَةٌ فَهَا أَنَا وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ عُدَّةٌ فَلْيَأْتِ فِيهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ ضَامِنٌ لِذَلِكَ كُلِّهِ حَتَّى لاَ يَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَيَّ تِبَاعَةٌ .)