بزرگترین تبلیغ سلبی در عظیم ترین بلا؛ جلسه سوم

9

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 12 آذر 1403 در هیئت محترم عبدالله بن الحسن علیهما السلام تهران به ادامه سخنرانی با موضوع “بزرگترین تبلیغ سلبی در عظیم ترین بلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با فضیلت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمتِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به ارواح طیّبه‌ی شهدا، امام امّت شهدای از صدر اسلام، شهدای دفاع مقدّس، مدافعان حرم، شهدای مقاومت، شهدای قدس، شهید سرافراز، نماد شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در عصر حاضر، پرچمدار پایداری بر روی دستورات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، سید حسن نصرالله رضوان الله تعالی علیه، که ان شاء الله خدای متعال شفاعت و رفاقت با او در بهشت را روزی ما کند، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

از یک بحث خیلی کلان، ما گوشه‌ای از یک سه ضلعی را بحث می‌کنیم.

ما باید نگاهی به دینداری داشته باشیم، که در اجزاء نمانیم.

اولین نکته این است که اصلاً چرا ما دین داریم؟ البته این موضوعِ این جلسات ما نیست، فاطمیه‌ی اول بصورت مختصر به این موضوع پرداخته‌ایم، که آن نقطه‌ی هدف و نقطه‌ی اوج چیست که ما دیندار هستیم؟

آن بحث ابعاد مختلفی دارد.

برای اینکه به آن نقطه‌ی اوج برسیم، چیزهایی لازم است. یکی از آن‌ها نقشه‌ی راه است، یکی دیگر مرکب است؛ چون من احتمال می‌دادم فرصت شود به این دو موضوع بپردازیم، این دو موضوع را عرض کردم. یکی دیگر از آن‌ها موتور محرّکه است، که اصلاً به آن اشاره نکردم. تا معلوم شود که ربط این مجموعه‌ی دین به یکدیگر چیست و جدا جدا نیستند.

ما برای اینکه بخواهیم به آن نقطه‌ی اوج برسیم، به نقشه‌ی راه نیاز داریم؛ باید به ما داده بدهند، باید به ما اطلاعات بدهند. وقتی ما می‌خواهیم به جلسه بیاییم یک نرم‌افزاری داریم که مقصد را مشخص می‌کنیم و آن نرم‌افزار به ما می‌گوید از کجا برو و از کجا نرو. معمولاً راه انحصاری هم معرّفی می‌کند، البته ممکن است بگوید این راه هم هست که بیشتر طول می‌کشد؛ ولی اینطور نیست که بگوید هر راهی که دوست داری را برو. وقتی می‌گوید از این راه برو، یعنی از مابقی راه‌ها نرو. لذا اگر شما مسیر را جابجا کنید، به شما پیام هشدار می‌دهد که اشتباه می‌روی.

ما برای رسیدن به دینداری هم نرم‌افزار لازم داریم، و ما نام آن را «تبلیغ سلبی» گذاشته‌ایم.

چرا «تبلیغ سلبی»؟ کلمه‌ی تبلیغ کافی بود، ولی چون «تبلیغ» آسیب و آفت خورده است، مجبور شدیم که کلمه‌ی «سلبی» را هم برای تأکید بگوییم، وگرنه «تبلیغ» کفایت می‌کرد.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد که توحید را تبلیغ کند، فرمود: «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا»،[4] نفرمود «قُولُوا الله»، یعنی فقط الله الله کنید، بلکه فرمود: «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا».

او برای اینکه ما حقیقت را انتخاب کنیم، باید به ما خیر و شر، حق و باطل، درست و غلط، آب گوارا در برابر آب لجن، آب گوارا در برابر سراب، حقیقت در برابر مجاز، عروه وثقی در برابر حبل عری، یعنی ریسمان محکم نجات‌بخش و ریسمانی که ظاهر آن سالم است و وقتی ما به آن چنگ بزنیم ما را به زمین می‌اندازد، چیست. او باید بگوید کدام هست و کدام نیست. قول طلبگی این امر این است که اوصاف او باید مفهوم داشته باشد، یعنی فقط نگوید چه کسی مولا هست، بلکه بگوید چه کسی مولا هست و آن دیگری هم که مولا نیست ولی احتمال دارد من خطا کنم را بگوید.

کسانی که اهل کنکور باشند می‌دانند معلمی معلم است که وقتی یک تست را حل می‌کند، بگوید اگر در این نقطه خطا کنی به این نتیجه می‌رسی که جواب آن در گزینه‌ها هست و این یک دام آموزشی است، وگرنه نمی‌تواند خوب آموزش دهد. درواقع باید بگوید کجا برو و کجا نرو، البته ما خودمان انتخاب می‌کنیم که بخواهیم برویم یا نرویم.

من آیات و روایات زیادی در مورد نماز شب می‌دانم، اما لزومی ندارد که اهل نماز شب باشم؛ آن یک چیز دیگری است.

اینکه نقشه‌ی راه دارم و از نرم‌افزار استفاده می‌کنم که کافی نیست، باید راه بیفتم و حرکت هم کنم، آن بحث دیگری است، اما بالاخره باید بدانم که باید به کجا بیایم.

ما نام این امر را «تبلیغ سلبی» گذاشته‌ایم.

چرا «تبلیغ سلبی»؟

باید حق را گفت و باطل هم معرّفی کرد

این مثال‌هایی که تا الآن عرض کردم، مثال‌های ساده‌ای بود. در جایی که دشمن هست… شما تا قیامت حرف بزن، اما اگر بخواهی جریان نفاق، جریان کفر، جریان طاغوت، جریان طاغوت غرب را افشاگری کنی که مردم شیرفهم شوند، روی شما واکنش نشان خواهند داد.

بیشترین فحشی که به رهبر ما می‌دهند این است که می‌گویند مدام از دشمن حرف می‌زند!

چرا؟ برای اینکه کشف سِرّ می‌کند.

اینکه شما فقط حرف خوب بزنید کافی نیست، باید آن کسی هم که در قالب حرف خوب و بزک شده دروغ می‌گوید را بشناسی، وگرنه انسان فریب می‌خورد.

قولی برای کشته شدن عایشه توسط معاویه هست، البته در منابع قرون 5 و 6 و 7 هست، الان هم نمی‌خواهم بگویم هست یا نیست، در کتب ادبیاتی هم موجود است، دوباره تاکید می‌کنم که نمی‌خواهم بگویم درست است یا نیست، اما به مثال ما ربط دارد، که معاویه بر سر دعواهایی که با عایشه داشتند، عایشه را دعوت کرد، عایشه که پیاده شد به سمت قصر بیاید، در چمن‌زار تله‌ای درست کرده بودند، آنجا هم مانند چمن‌زار بود ولی وقتی پای خود را آنجا گذاشت پایین رفت.

یعنی آن کسی که می‌خواهد منحرف کند، او اینقدر می‌فهمد که مستقیم نگوید من منحرف هستم و نهایت کار من جهنّم است؛ چون در اینصورت کسی به دنبال او نخواهد رفت.

لذا تمام گروه‌های انحرافی مسلمین که می‌گویند ما مسلمان هستیم، همگی به یک آیه‌ی قرآن استناد می‌کنند! البته این بدین معنا نیست که درست استناد می‌کنند، اما آیه می‌خوانند.

الآن اگر شما بروید و به این تکفیری‌های سوریه که جنس‌شان با داعش فرق می‌کند، بگویید چرا الآن شما در این هیاهو که حواس دنیا به اسرائیل است، چرا اینجا درگیری درست کردید؟ می‌گوید: خدا فرموده است! «قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ»![5] قرآن گفته است از نزدیک شروع کنید، ما از خودمان شروع می‌کنیم!

لذا آن کسی که می‌خواهد حقیقت را تبلیغ و تبیین کند، باید حق را بگوید، باطل را هم معرّفی کند. باطل چه شکلی دارد؟

سال گذشته در ایام فاطمیه عرض کردم که ای کاش وقتی معاویه به حکومت رسید از هبل می‌گفت، چون موضوع خیلی آسان بود، می‌گفتند فعلاً یک گبرِ بت‌پرست حاکم شده است، اتفاقاً اگر مأذنه‌های مسجد معاویه الله اکبر بگوید خطرناک است، چون مردم این را هم توحید حساب می‌کنند، در صورتی که پدرجدّ شرک است، مردم این را ایمان حساب می‌کنند، در صورتی که پدرجدّ کفر است.

لذا تبلیغ باید سلبی باشد، یعنی هم حق را بگوید و هم حق‌نماهای دروغینِ فیکِ قلابی را معرفی کند، بعد شما انتخاب کنید.

باید هر چیزی که می‌خواهد مرا به سمت او بکشاند که من آن را حقیقت حساب کنم را بیان کند، «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»[6] این نیست که فقط الله کیست، بلکه لا اله الا الله بلاغ مبین است.

لذا همانطور که عرض کردم اشکالی نداشت که عنوان بحث ما «تبلیغ» می‌بود، ولی چون بعضی‌ها از این «تبلیغ» بد برداشت می‌کنند و می‌گویند چون به آن‌ها برمی‌خورد فقط الله بگویید و فعلاً لا اله الا الله نگویید… این یعنی عملاً فعلاً تبلیغ نکنید، عملاً فعلاً مردم را منحرف نگه دارید.

شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بشدّت مقابل با این کار است.

من بخاطر اینکه دوست دارم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنم، مثال‌های خود را روی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ولایت حضرت پیاده می‌کنم، ولی وقت من کم است، وگرنه شما همین حرف‌ها را می‌توانید نسبت به مسائل روز و مسائل اجتماعی هم پیاده کنید.

می‌خواهم ملاک بدهم، ولی دوست دارم حال که می‌خواهم حرف بزنم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم، اینکه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مثال می‌زنم، موضوع فقط راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، هر جایی که مسئله‌ی حق و باطل، حقیقت و مجاز، انحراف و راستی هست، این بحث هست، همه جای دین اینطور است، اما من دوست دارم مثال خود را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انتخاب کنم، که اولاً معیار اصلی حق است، اولاً گل سرسبدِ حق است، ثانیاً هم روشن است، اما اگر یک میتینگ سیاسی بود، همین مقدّمه‌ای که می‌گفتم، می‌شد مابقی بحث را سیاسی هم صحبت کرد، اما دوست ندارم این کار را کنم.

اساساً بصیرت جایی رخ می‌دهد که شما هم حق را بشناسید و هم باطل را، بعد بتوانید انتخاب کنید.

هر چیزی که در من کشش ایجاد کند و میل مرا به آن سمت بکشد، اگر حقیقت نباشد، جزو همین موارد است، مانند همان بت است. لذا در آثار شعرای اهل بیت، دو مورد را عرض می‌کنم که ببینید که جزو زیباهاست.

من فارس هستم اما…

یکی از آن‌ها مهیار دیلمی است، مهیار دیلمی در عصر بعد از شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه است، ایرانی است، خیلی در ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غیور است.

چون حکومت‌های بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم خیلی به این‌ها ظلم کرده است، این‌ها بیشتر قدرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را می‌دانند. شاید اصلاً این‌ها روزی به اسلام بدبین بودند، چون این‌ها که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بودند، این‌ها کسانی را بعنوان حاکم مسلمین دیدند که نسبت به اقوام ظالم هستند، نسبت به ایرانی‌ها ظالم هستند، بعد که با یک امیرالمؤمنینی آشنا می‌شوند که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حق مهم است، اوصاف خیر افراد برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، نه اینکه آن فرد قریشی است یا غیرقریشی، آن فرد عدنانی است یا قحطانی، فارس است یا عرب، آنوقت خیلی خوشحال می‌شدند که این اسلام برای عرب یا عجم نیست.

لذا نگاه کنید چه می‌گوید؛ «آبايَ في فارِسٍ وَالدِّينُ دِينُكُمُ» من اهل فارس هستم، اما دین خود را از شما می‌گیرم. درواقع می‌گوید من آن کشش‌ها را می‌فهمم اما اینجا را حق می‌دانم، درگیری فارس و عرب را اصیل نمی‌دانم، من فارس هستم، اگر عرب هم بودم همین بود، من دین را از فارس یا عرب نمی‌گیرم.

همین حرف ساده‌ای که می‌زنیم، در طول تاریخ گاهی بین علما داستان داشته است!

شاید چون بارها از من شنیده باشید، نمی‌خواهم تکرار کنم، فقط اشاره می‌کنم.

بزرگی از بزرگان ما، که بر گردن همه‌ی این جمع حق دارد، بسیاری از احکامی که علمای ما فتوا داده‌اند، بر حسب روایاتی است که میراث این آقاست، لحظه‌ای برای این کشش عرب و عجم، نزدیک بود زمین بخورد.

همانطور که می‌دانید ائمه علیهم السلام را به این راحتی معرّفی نمی‌کردند، چون آن‌ها را می‌کشتند.

آمدند و خبر دادند خادم امام جواد علیه السلام یعنی «خیزرانی» که ایرانی بود گفته است من جایی بودم و امام جواد علیه السلام امام هادی علیه السلام را امام بعد از خودش معرّفی کرد.

ما از او شاهد خواستیم، او هم شاهدی آورد، او گفت: من در یاد ندارم!

گفتند پس لابد این خیزرانی دروغ گفته است، به سراغ او رفتند. گفتند: چرا دروغ گفتی؟ خیزرانی گفت: من مباهله می‌کنم، به او بگویید بیاید نفرین کنیم.

به آن شخص گفتند: خیزرانی گفته است بیا تا مباهله کنیم، آن شخص گفت: نه! چیزهایی به یاد آوردم.

گفتند: چرا انکار کردی؟ گفت: دوست نداشتم خبر شروع امامت امام هادی علیه السلام را یک فارس بدهد!

عزیزان! دین از همه چیز مقدّم است.

دین یا سیاست؟

اگر می‌خواهید فعالیت سیاسی کنید، باید سیاست‌تان را از دین‌تان بگیرید، نه دین‌تان را از سیاست‌تان. این دین همه چیز دارد، همانطور که عرض کردیم «دین» شیوه‌ی زندگی است، وقتی شیوه‌ی زندگی است باید سیاست و اجتماعیات داشته باشد، وگرنه عقیم است. اما باید سیاست‌تان را از دین‌تان بگیرید، نه دین‌تان را از سیاست‌تان. کسانی که دین‌شان را از سیاست‌شان می‌گیرند، آخر عمر خود پشیمان هستند.

باید سیاست را زیر پای دین سر برید، نه دین را زیر پای سیاست!

چون قدرت میل و انگیزه‌ای ایجاد می‌کند که انسان را به تسامح وامی‌دارد که حقیقت را لاپوشانی کند.

کسانی که نگران هستند و می‌گویند دین را سیاسی نکنید، اگر اهل صدق باشند، منظورشان این است. ممکن است زمانی هم اهل صدق نباشند و بخواهند چیز دیگری بگویند.

در سطح کسی که نزدیک به ده هزار روایت برای ما دارد، همه‌ی ما بر سرِ سفره‌ی او مدیون هستیم… مسلماً این آدم معصوم نیست و ممکن است یک لحظه گرفتار خلجان شود.

هر کسی که در دولت قبل می‌گفت «آقا! برای حمایت دولت راجع به قیمت حرف نزنید»، باید در این دولت هم بگوید؛ و هر کسی در این دولت این را می‌گوید، باید در دولت بعدی هم بگوید.

آن چیزی که معیار است دین است، عدل است، نه بازی‌های سیاسی.

وقتی قبیله‌گرایی از دین مهم‌تر می‌شود!

ابوتمام هم خیلی زیبا می‌گوید. ابوتمام اهل شام است، شامی‌ها هم زمان ابوتمام که سال 231 از دنیا رفته است، ناصبی هستند و شام مرکز نواصب است.

می‌گوید: «وَکَوَّفَنِی دِینِی» دینم مرا کوفی کرده است، «وَکَوَّفَنِی دِینِی عَلَی أنَّ مَنصَبِی شَآمٌُ» با اینکه من اهل شام هستم، «أنَّ مَنصَبِی شَآمٌ وَ نَجرِی أیَّةً ذُكرَ النَجرُ» هر جایی که بپرسند او اهل کجاست؟ می‌گویند شام؛ ولی فکر من کوفی است. چون کوفه خاستگاه حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و مرکز تشیّع بوده است.

نه اینکه کوفه ملاک باشد، اینجا کوفه ملاک نیست، اگر روزی امامت به ری برود، فرد کوفی باید اهل ری بشود، اگر از ری به جبل عامل برود اهل ری باید جبل عاملی بشود. یعنی ما اهل آن جایی هستیم که دینمان می‌گوید.

او هم انکار نمی‌کند که اهل کجاست و اهل کدام سرزمین است، اقتضای آن برادری ایمانی این است که باید به مدلِ دین خودت برادری کنی نه به مدلِ سرزمینت.

اینجا آنقدر غصه هست، طرف در مجموعه‌ای که نسخی از کتب مسلمین نگهداری می‌شود و میراث تشیّع است، آنجا به نسخی به خط فارسی و عربی و ترکی نگهداری می‌شود؛ البته خط ترکی نداریم، زبان ترکی داریم که به خط عربی می‌نویسند. این‌ها میراث اسلامی و شیعی است که باید همه‌ی آن‌ها را حفظ کرد. طرف نسخ عربی و ترکی را فهرست کرده بود و نگهداری می‌کرد، اما نسخ فارسی را گوشه‌ای ریخته بود!

مهیار دیلمی هزار سال قبل می‌گوید: «آبايَ في فارِسٍ وَالدِّينُ دِينُكُمُ»!

نتیجه‌ی تبلیغِ بدون سلب

تبلیغ سلبی می‌گوید این دین نیست، این‌ها هست و آن‌ها نیست، این دو را کنار هم می‌گذارد.

اگر عمده‌ی فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نگاه کنید، اینطور است. هر جایی که خواسته‌اند حقیقتی را معرّفی کنند اینطور است.

جریان نفاق ظاهر خود را خوب رعایت می‌کند، فیلم بازی می‌کند، وقتی فدک را گرفتند نگفت «چون من دزد هستم»، نگفت «چون دوست دارم»، نگفت «چون من حسود هستم»، گفت: منِ بدبخت چه کنم که بیت المال را به من سپردند و من نمی‌توانم بیت المال را به کسی بدهم! من با اقوام خود صحبت می‌کنم تا همه‌ی اموال قبیله‌مان را به شما می‌دهم اما مرا وادار نکن که بیت المال را به شما بدهم.

لذا اینجا کافی نیست که شما فقط راجع به بیت المال حرف بزنید، چون طرف مقابل هم از بیت المال حرف می‌زند. اینکه فقط راجع به زهد حرف بزنی کافی نیست، چون او هم دَم از زهد می‌زند. اینکه فقط راجع به سیف الله حرف بزنی کافی نیست، او هم وقتی خالد بن ولید آن غلط زیادی را کرد و مسلمان‌هایی را کشت و به نوامیس‌شان جسارت کرد، آمدند و به او گفتند نام «خالد بن ولید» فرمانده سپاه مسلمین است اما از هر فاسقِ فاجری کثیف‌تر است، گفت: نه! خالد سیف الله است!

اتفاقاً اینجا خطرناک است، یعنی عنوان «سیف الله» که مشکلی نداشت، منتها بجای اینکه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «سیف الله» بگویند، خالد بن ولید سیف الله شد! یعنی سیف الطاغوت به سیف الله تبدیل شد!

لذا تبلیغ سلبی لازم داریم.

یک معنای آن روایات که «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِيِّ إِلاَّ ثَلاَثَةَ»،[7] که این ارتداد به معنای بازگشت است، که هر کسی به میزانی برگشت، کسی مرتد کامل شد، کسی نود درصد به طاغوت برگشت، کسی هشتاد درصد برگشت، کسی ده درصد برگشت، کسی در حد یک لحظه تردید.

چرا این حرف را می‌زنی؟ این حرف حساس است!

می‌گوید: حواستان را جمع کنید و دینتان را از هر کسی نگیرید، این‌ها خودشان سابقه‌ی ارتداد دارند!

کسی که سابقه‌ی ارتداد دارد یعنی محکم نیست.

لذا «چه چیزی درست است» بعلاوه‌ی اینکه «چه چیزی غلط است».

چرا سلمان و ابوذر و مقداد و عمار در واقعه‌ی هجوم، دخالت نکردند؟

چرا این بحث را در فاطمیه انتخاب کردی؟ چون فاطمیه در دو ضلع این موضوع در اوج است.

صدیقه طاهره سلام الله علیها سخنرانی کرده است، آن هم در برابر جانماز آب‌بکش‌ترین انسان‌های روی زمین، سربازان پیغمبر، اهل بدر و بیعت رضوان و احدی‌ها و خندقی‌ها و خیبری‌ها، همه‌ی سردارها جمع هستند، همه پُرادعا هستند، یک نفر بیست سال است که مسلمان است، یک نفر نوزده سال است که مسلمان است، یک نفر بیست و دو سال است که مسلمان است، یک نفر شانزده سال است که مسلمان است، یک نفر چهارده جنگ رفته است، یک نفر پانزده جنگ رفته است، همه مدّعی هستند، همه ژنرال!

حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست و خالد بن ولید هم هست، آن کسی که بت خود را می‌خورد هم هست، ابوذر هم هست.

اینجا اینکه شما فقط از جهاد حرف بزنید کافی نیست، چون اگر دَم از جهاد بزنید همه می‌گویند ما هم در جهاد بوده‌ایم، آنجا همه ژنرال بودند، کار خیلی سختی بود، اصلاً کسی نمی‌توانست با این‌ها حرف بزند، این‌ها هم وقتی می‌خواستند حرفشان را پیش ببرند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خاطره تعریف می‌کردند.

ده سال قبل در این جلسه بحثی به نام «نفاق و خطرناک‌تر از نفاق» داشتیم که در https://hkashani.com/?cat=260  موجود است، آنجا عرض کردیم یکی از کارهایی که منافق انجام می‌دهد این است که خاطره تعریف می‌کند.

همانطور که می‌دانید وقتی او خاطره تعریف می‌کند، درواقع دست شما را می‌بندد، آنجا توضیح دادیم که خاطره بالاتر از استدلال شماست.

چه کسی می‌تواند برود و با این‌ها حرف بزند؟

زمانی هست که شما می‌گویید تکفیری‌ها آمدند و سوریه را گرفتند، اما زمانی بلاتشبیه نعوذبالله دور از شأن‌شان مراجع تقلید حوزه علمیه و سرداران سپاه آنجا را اشغال کرده‌اند، اینجا کار خیلی سخت است، اصلاً می‌خواهی با چه کسی حرف بزنی؟

اینجا چه کسی می‌توانست حرف بزند؟

زمانی هم توضیح دادیم که سلمان و ابوذر و مقداد نمی‌توانستند حرف بزنند، به ابوذر که می‌گفتند تو عربِ بیابانی هست، به سلمان هم می‌گفتند تو فارس هستی.

نگو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه فرموده است، چون این‌ها می‌گفتند ما با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودیم و همگی مدّعی هستند و سلمان یا عمّار را قبول نمی‌کردند، می‌گفتند شما عربِ درجه سه هستید، اصلاً جا نداشت که این‌ها حرف بزنند.

لذا همانطور که می‌دانید صدر اسلام را حضرت ابوطالب سلام الله علیه بعنوان ناصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ کرد، چون حضرت ابوطالب سلام الله علیه بین آن‌ها جایگاه داشت و نمی‌توانستند به ایشان حرف بزنند.

هر یک از اعراب یک روز سفره می‌انداختند، روزی که حضرت ابوطالب علیه السلام سفره پهن می‌کرد، کسی جرأت نمی‌کرد همزمان سفره پهن کند.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اگر جعفر و حمزه بودند هم می‌شد کار کرد. روزی که به خانه حمله کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَا جَعفَرَاه، وَا حَمزَتاه»؛ نه «وَا عَمّارَاه»، چون اصلاً کاری از دست عمّار برنمی‌آمد، اگر عمّار وارد می‌شد جنگ نظامی می‌شد، اوضاع خیلی حساس بود.

لذا عزیزانی که می‌گویند چرا سلمان و عمّار و مقداد و… در هجوم کاری نکردند؟ برای این است که تاریخ نمی‌دانند. اگر این‌ها دخالت کوچکی می‌کردند، درواقع مجوز داده بودند که آن‌ها بصورت نظامی قتل‌عام کنند.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جنگ نکردند که کشته نشوند، برای اینکه هدایت قطع می‌شد، این صریح کلامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، وگرنه کشته شدن که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کاری نداشت، اتفاقاً اینجا سختی کار در نجنگیدن بود. اتفاقاً سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار به دستور عمل کردند، چون تعدادشان کم بود و این درگیری منجر به قتل‌عام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌شد.

اگر کم‌کاری کرده بودند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود، اما فرمود اینجا جای حمزه و جعفر خالی است، یعنی اینجا به یک پهلوان نیاز است.

بزرگترین تبلیغ سلبی تاریخ

چه کسی باید می‌رفت و با این سردارنماها و مجتهدپندارها و ریش‌درازهای دروغین و منافقینِ مؤمن‌نما بحث می‌کرد؟ هر کسی وارد میدان می‌شد، برای او صد خاطره تعریف می‌کردند و او را از میدان به در می‌کردند.

هیچ‌کسی بجز صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی‌توانست این کار را کند. دیگر کسی نمی‌توانست در برابر صدیقه طاهره سلام الله علیها ادای تقدّس و خاطره و علم دربیاورد.

لذا صدیقه طاهره سلام الله علیها بزرگترین تبلیغ سلبی تاریخ را کرده است، چون جلوی بزرگترین نفاق تاریخ ایستاده است، هیچ کسی در چنین نفاقی…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها مشابه کار مادر خود را کرده است، از جهاتی هم حتّی ممکن است کار حساس‌تر بوده باشد، اما طاغوتِ زمانِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها یزید است، سطح نفاق یزید خیلی پایین‌تر از این‌هاست، این‌ها نماد و مجسمه‌های نفاق هستند، بت‌های اعظمِ نفاق بودند، یعنی از همه جانماز آب‌بکش‌تر بودند، همان کسی که به دستور او سرها را از بدن‌ها جدا کردند و به نوامیس جسارت کردند و دستور داد زن‌ها را چه کنید و چه کنید، مدام هم گریه می‌کرد! این‌ها خودِ فیلم بودند، خودِ دورویی بودند، خودِ ریا بودند، خود نفاق بودند.

کار خیلی سخت بود، اگر عمار می‌خواست در این زمینه حرف بزند، او را براحتی حذف می‌کردند. کارکرد عمار کجاست؟ سلام خدا بر عمار، کارکرد عمار روشنگری است، کارکرد او در برابر معاویه است نه مقابل این‌ها، این‌ها قوم و اقوام و سابقه‌دار و مهاجر بودند.

البته واضح است که اگر درست بررسی کنید همه‌ی این صفاتی که به ظاهر داشتند هم خراب بود، اما ظاهر را خوب حفظ کرده بودند.

باید یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و یا صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد این میدان می‌شدند.

خود زهرای مرضیه سلام الله علیها فرمود که از پدرم شنیدم که «مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي»،[8] تا زمانی که من هستم که نمی‌گذارم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به میدان برود.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد میدان شد.

علّت انتخاب این بحث این است که نمره‌ی تراز و مصداق بارز، غیرقابل مقایسه در تمام تبلیغ‌های سلبی تاریخ، این خطبه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اقدامات صدیقه طاهره سلام الله علیها است.

به اندازه‌ای که وقت باشد چند مورد را می‌خوانم.

واقعاً بی‌انصافی است که شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک مرتبه خطبه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نخوانده باشد؛ ببیند این بی‌بی دو عالم برای نجات ما چه کرده است.

وقتی فلانی فدک را منع کرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دید این هم فرصت خوبی است که این‌ها را معرّفی کند.

«بَلَغَ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامُ» خبر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسید، «لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا» مقنعه‌ی بلند خود را بر سر کرد، «وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا» با خانواده‌ی خود، شاید با فرزندانش، با خادم‌ها و زنان بنی‌هاشم راه افتاد، «تَطَأُ ذُیولَهَا» طوری راه می‌رفت که وقتی نگاه می‌کردند انگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راه می‌رود، «مَا تَخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ» همه چیز او مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

از این قسمت خطبه معلوم است که سالم هم بود که مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راه می‌رفت، یعنی این خطبه قبل از هجوم است.

«حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِی بَکرٍ- وَ هُوَ فِی حَشَدٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ»، فرمود پرده بزنید، «ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ» نگاهی به منبر پیغمبر کرد و شروع کرد به گریه کردن، این‌ها هم شروع کردند به گریه کردن.

نه اینکه ایمان آورده باشند و آدم شده باشند، بلکه دست خودشان نبود. آدمی که به گردش چشم خود همه را تکان می‌دهد و نفوذ کلام دارد و هیبت دارد… ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم روزی امام زمان ارواحنا فداه را بفهمیم تا اینجایی که صدیقه طاهره سلام الله علیها بین آن‌ها نشست و گریه کرد، بلافاصله همه گریه کردند، چطور رخ داده است.

ان شاء الله خدای متعال امام خمینی را رحمت کند که یک سرباز اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، سخنرانی او را نگاه کنید، گاهی یک کلام حرف می‌زند و ناگهان جمع گریه می‌کنند.

اصلاً چه کسی می‌داند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کیست؟! خاک بر فرق من و تمثیل من.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ناله‌ای زد، دید این‌ها شروع کردند به گریه کردن، «فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ»، مجلس غلغله شد، «ثُمَّ أَمْهَلَتْ هُنَیئَةً حَتَّى إِذَا سَکنَ نَشِیجُ الْقَوْمِ» صبر کرد تا آرام شوند، «وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ» تا این التهاب جلسه بخوابد، «افْتَتَحَتِ الْکلَامَ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» حمد و ثنای خدا گفت، حمد و ثنای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت، همینکه شروع کرد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کند، هنوز چیزی نفرموده بود که «فَعَادَ الْقَوْمُ فِی بُکائِهِمْ» دوباره این‌ها شروع کردند به گریه کردن.

یعنی حتّی منافق هم می‌فهمد که غلط زیادی می‌کند، حال دنیاپرست و بیچاره است و به تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تیر دنیا به او اصابت کرده است.

«فَلَمَّا أَمْسَکوا عَادَتْ فِی کلَامِهَا» دوباره صبر کرد این‌ها گریه کنند، بعد فرمود: «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ» خدا فرموده است پیغمبری بین خودتان فرستادم که نمی‌توانست سختی‌های شما را تحمّل کند، «حَرِیصٌ عَلَیکمْ»، او زاهد بود ولی برای شما حرص می‌زد که هدایت شوید، «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ».

بعد فرمود که «فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ آبَائِکمْ» او پدر من است نه پدر شما، «وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکمْ» برادرِ پسرعموی من است…

این «پسرعمو» خیلی تحبیبی است، خیلی لطیف‌تر از «برادرِ شوهر» است. آنجا هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بود و «کَلِّمِینِی» می‌گفت، آخرین جمله که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چشمان مبارک خود را باز کرد این است که «کَلِّمِینِی یَا فَاطِمَة! أنَا إبنُ عَمِّکَ عَلِی»… اینجا دارد «فَفَتَحَت عَینَیهَا» چشمان خود را باز کرد…

«فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ» پدر من چقدر برای شما زحمت کشید، آیا چیزی بود که نگفته باشد؟ آیا حقیقتی بود که مانده باشد و شیرفهم نشده باشید؟ «مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ» چطور شما را از مشرکین نجات داد و شما را دور کرد؟ «ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَکظَامِهِمْ» چطور مشرکین را دور کرد تا شما را زنده نگه دارد و شما را وسط حقیقت نگه دارد و شما را هدایت کند و شما را نجات بدهد؟ «یکسِرُ الْأَصْنَامَ، وَ ینْکثُ الْهَامَ» بت‌ها را شکست، شما را از بندِ بت‌ها نجات داد، به دستور سران قبایل باید بت‌ها را می‌پرستیدید و برده‌ی آن‌ها بودید و شما را آدم حساب نمی‌کردند، «حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ» تا اینکه این‌ها را درهم شکست تا شما بتوانید زندگی کنید و حقیقت را انتخاب کنید، «حَتَّى تَفَرَّى اللَّیلُ عَنْ صُبْحِهِ» شب سیاهِ ظلمانیِ شرک را به صبح ظفر و پیروزی و حقیقت تبدیل کرد، «وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ» حق محض و لبّ لباب به شما عرضه کرد.

اینجا دیگر جا نداشت که کسی بگوید ما در یاد داریم، اینجا نمی‌توانستند ادا دربیاورند.

بعد فرمود که امنیت نداشتید، نان نداشتید که بخورید، بیچاره بودید، «کلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ» دشمن هر آتش فتنه‌ای درست کرد پدر من آن را خاموش کرد، «أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیطَانِ، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» هر وقتی که یک جایی یک فتنه‌ای بلند می‌شد، فتنه‌ی گمراهی، مشرکین یک بلایی درست می‌کردند، پدر من «قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا» علی را می‌فرستاد تا از شما دفاع کند، «فَلَا ینْکفِئُ حَتَّى یطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ» علی می‌رفت و مانند شما فراری نبود، نمی‌آمد تا پیروز برگردد، «وَ یخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیفِهِ» تا آتش فتنه را با شمشیر خود خاموش کند، «مَکدُوداً دؤوبا فِی ذَاتِ اللَّهِ وَ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ» این علی خیلی برای شما زحمت کشید، «قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ» شما کجا بودید…

شما باید این فضا را ببینید که زهرای مرضیه سلام الله علیها به این جمع سیلی می‌زند.

فرمود علی قریب بود، او نزدیکِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، الآن چطور همه‌ی شما ادعا کردید؟ شما کجا بودید؟ در احد و حنین کجا بودید؟

«سَیدَ أَوْلِیاءِ اللَّهِ» علی آقای اولیای خدا بود، «مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً کادِحاً، لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ» هرچه ضرر زدید و اذیت کردید، علی در راه خدا ایستاده بود، «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیةٍ مِنَ الْعَیشِ»، علی هر روز یک ماه یک ماه در هر جنگی زخمی می‌شد، شما که زندگی رفاهی و عادی خودتان را داشتید، شما اصلاً کجا زخم برداشتید؟ چه زمانی جانباز شدید؟

این تبلیغ سلبی است که از یک طرف فضیلت می‌فرماید و از طرف دیگر، طرفِ مقابل را نابود می‌کند.

«تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ»، چطور شده است که الآن در جایگاه سردار زمان پیغمبر آمده‌اید؟

قرآن کریم می‌فرماید منافقین چکار می‌کنند؟ مثلاً آیات چهارم و پنجم سوره مبارکه فتح را ببینید، می‌گوید: در به در دنبال این هستند که بنحوی نسخه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مسلمین را بپیچند، به دنبال این هستند که بلایی بیاید و دوائر شود و مسلمین را در یک گردابی بیندازند.

قرآن کریم می‌فرماید منافقین اینطور هستند، خطاب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کسانی هستند؟ معلوم است رؤسایشان چه کسانی هستند!

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: «تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ»، مگر من فراموش کرده‌ام؟ اینجا مردمِ تازه‌رسیده نمی‌دانند و شما هم جای سرلشکر نشسته‌اید؟ تو بودی که به دنبال این بودی که کمر اسلام را بشکنی!

اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تطبیق می‌کنند! یعنی آیات نفاق را تطبیق می‌کند.

«تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَ تَنْکصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ»، به کسی بگویید که فراموش کرده باشد که شما در جنگ‌ها فرار می‌کردید و دشمن حتّی یک مرتبه روی شما را ندید، همیشه پشت بودید! «وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ»… حال اینجا دلسوزان جهان اسلام دور یکدیگر جمع شده‌اید؟

فرمود: «وَ الْجُرْحُ لَمَّا ینْدَمِلْ» هنوز داغ پدرم، زخمی که بر دلم نشسته است التیام پیدا نکرده است، تازه پدرم از دنیا رفته است، «وَ الرَّسُولُ لَمَّا یقْبَرْ» تازه پیغمبر دفن شده است، «ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ» ناگهان دویدید؟

به قول آن شاعر بزرگ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که گفت: همینکه خلافت شد آمدند، علی جان! تا بحث خلافت پیش آمد این‌ها از تو سبقت گرفتند، «وَمَا سَبَقُوکَ فِی اُحُدٍ وَلاَ بَدرِ»، آن موقع که سختی و ترس و جان دادن و جانبازی و پول دادن بود کجا بودید؟

فرمود: آیا تصور می‌کنید من فراموش کرده‌ام؟ هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفن نشده است، ابتداراً دویدید و جستید و ناگهان دلسوز شدید؟

چه کسی می‌توانست به این جانماز آب‌بکش‌های پُر مدّعیِ منافق اینطور بگوید؟

«زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ» ترسیدید فتنه شود؟ گفتید الآن دشمن بیرونی حمله می‌کند و باید یک نفر را مسئول قرار دهیم؟

فقط صدیقه طاهره سلام الله علیها این حرف‌ها را در آنجا بزند، وگرنه به دیگران می‌گفتند معنای این آیه چیز دیگری است و ما حضور داشتیم که پیغمبر طور دیگری معنا کرد! ولی نمی‌توانستند این حرف‌ها را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بزنند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آیه قرآن خواند: «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ»،[9] خوف فتنه دارید؟ شما غرق در فتنه هستید! کافر هستید و جهنّم شما را احاطه می‌کند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای آن جریان اصلاً آبرویی باقی نگذاشت.

قرآن کریم در مورد دشمنان اینطور می‌فرماید: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ»،[10] آیا این‌ها به دنبال این هستند که جاهلیت را برگرداند؟

صدیقه طاهره به آن نفر اول فرمود: «أَ فَحُکمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ» آیا به دنبال این هستی که جاهلیت را برگردانی؟

این نفر اول برای خودش خیلی ظاهر اسلامی درست کرده بود، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به او فرمود: آیا می‌خواهی جاهلیت را برگردانی؟ آیا فکر می‌کنی ما اجازه می‌دهیم؟

فلانی! «أَ فِی کتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاک وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟!» تو از پدرت ارث ببری و من ارث نبرم؟

آنجایی که به حضرت مریم سلام الله علیها می‌خواهند بگویند دروغی گفتی، قرآن کریم می‌فرماید: «لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا»،[11] ادّعای خیلی بزرگِ کذابانه‌ای کردی.

اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به سمت نفر اول برگرداند و فرمود: «لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیا» خیلی خوب دروغ می‌گویی!

تا زمانی که مقدّمه‌ای که عرض کرده بودم را توجّه نکرده بودید، نمی‌دانستید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کرده است و چطور هیمنه‌ی فلانی را نابود کرده است.

بعد فرمود: «أَ فَخَصَّکمُ اللَّهُ بِآیةٍ أَخْرَجَ أَبِی مِنْهَا؟!» آیه‌ای برای تو نازل شده است که پدر من جزو آن آیه نیست؟ آن آیه به چه کسی وحی شده است؟ چرا این کار را می‌کنی؟

بعد برای اینکه دشمنی آن‌ها را با خودشان نشان بدهد، چون آن‌ها که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را قبول نداشتند، آن‌ها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دشمن می‌دانستند، آن‌ها که دلسوزِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند، لذا فرمود: نگاه شما به ما این است که ما و شما از یک دین نیستیم، و چون ادّعا می‌کنید که پیغمبر از دین ماست، پس من به دین پدرم نیستم.

بعد فرمود: «أَمْ تَقُولُونَ إِنِّ أَهْلَ الْمِلَّتَینِ لَا یتَوَارَثَانِ؟!» من به دیگری هستم و پدرم به یک دین دیگر است که نمی‌توانیم از یکدیگر ارث ببریم؟

بعد اینجا فرمود: «أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ‌ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟!» شما قرآن می‌فهمید یا پدرم یا پسرعموی من؟

یعنی نگاه نکن که لشکر داری و ادا داری و ریش دراز کردی و اگر بقیه هم نفهمند ادّعا می‌کنی که من بزرگ اسلام هستم.

روضه و توسّل

چیزی نماند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام آنچه جبهه‌ی نفاق کاشته بود را یکجا نابود کرد. جبهه‌ی نفاق باید چکار کند که جبران کند؟ باید او را درهم بشکند.

لذا اول یک جسارتی کرد که من آن را تشریح نمی‌کنم.

نفر اول گفت: این را نگاه کنید که آمده است… فلان کس می‌خواست شاهد بیاورد… اصلاً نمی‌توانم بگویم چه مثالی زد… یعنی اول فحش داد.

یکی از شنیع‌ترین حرف‌هایی که در طول تاریخ به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زده شده است، این جسارتی است که او اینجا کرده است.

مردم شنیدند اما حرف نزدند، شنیدند و تغیّر نکردند، شنیدند و فریاد نزدند.

بعد هم تصمیم گرفتند…

زبان لال می‌شود، نمی‌توانم بگویم چه گفت…

همینقدر بگویم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سر قبر مطهّر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و به قبر پدر نگاه کرد و گفت: «قُل لِلمُغَيَّبِ تَحتَ أَطبَاقِ الثَّرَى» به آن عزیز دلم که زیر خروار خاک است بگویید آیا تو هم دیگر صدای مرا نمی‌شنوی؟ یا صدای مرا می‌شنوی؟ اگر می‌شنوی، بابا! این را بدان، «صُبَّت عَلَيَّ مَصَائِبٌ لَو أَنَّهَا» بلایی بر سرم آوردند که اگر «لَو أَنَّهَا صُبَّت عَلَى الأيَّامَ صِرنَ لَيَالِيَا» اگر این بلا را بر سر روز بیاورند شب می‌شود… روزگارم را تیره و تار کردند…

دیگر اجازه ندادند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سر قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برود، به بقیع می‌رفت، اجازه ندادند در بقیع بنشیند، به کنار قبر حمزه سیّدالشّهدا می‌رفت…

اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نود و پنج روز بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شهید شده باشد، اگر این ایام بروید و خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببینید، اینطور گفته‌اند که دیگر «ذَابَ لَحْمُهَا»،[12] خطیب بزرگ اسلام خاموش شد، قد سردار رشید اسلام خمیده است، دیگر صدای او جوهر ندارد، «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا» جسم از بین رفت، «حَتَّی صَارَتْ كَالْخَيَالِ» مثلِ شبهی…

یکی از کسانی که بخاطر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شکنجه شد، «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ»[13] آنقدر پاهای مبارکش را به زنجیر بسته بودند که استخوان‌ها آسیب دید، چون از صدیقه طاهره سلام الله علیها دفاع کرد، «فِی ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ» سال‌ها آفتاب ندید، پدرِ امام رضا علیه السلام، آقای ما…

روزی هارون برای اینکه ببیند آیا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را خوب شکنجه می‌کنند که بتوانند ایشان را پشیمان کنند، آمد تا سر بزند.

هارون با وزیر خود یعنی فضل بن ربیع بالای سر این سیاهچال آمدند و در را باز کردند و نور را پایین انداختند، هارون گفت: «مَا هَذِهِ المَلحَفَة» این پارچه چیست؟ فضل بن ربیع گفت: او پارچه نیست، «هَذَا مُوسَی بنِ جَعفَر»

اینجا هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «ذَابَ لَحْمُهَا»، گوشت بدن آب شده بود، «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا حَتَّی صَارَتْ كَالْخَيَالِ» طوری لاغر شده بود که معلوم نبود پارچه روی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است یا روی زمین افتاده است…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۸، صفحه ۲۰۲ (طَارِقٌ اَلْمُحَارِبِيُّ : رَأَيْتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي سُوَيْقَةِ ذِي اَلْمَجَازِ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ يَتْبَعُهُ وَ يَرْمِيهِ بِالْحِجَارَةِ وَ قَدْ أَدْمَى كَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تُطِيعُوهُ فَإِنَّهُ كَذَّابٌ .)

[5] سوره مبارکه توبه، آیه 123 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)

[6] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 18 (وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۴، صفحه ۲۷۴ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ اَلْوَلِيدِ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُثَنَّى بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلنَّبِيِّ إِلاَّ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ: اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ ، ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.)

[8] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۱۹۷ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَتَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ يَحِقُّ لِيَ اَلْبُكَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذِكْرُ أَبِي [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَكْثَرُ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إِنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أَسَرَّ إِلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطيَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ  مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ  بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِي فِي اَلصُّدُورِ  هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي اَلدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْكَوْرِ . فَهَذِهِ فَاطِمَةُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِيُّ .)

[9] سوره مبارکه توبه، آیه 49 (وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي ۚ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)

[10] سوره مبارکه مائده، آیه 50 (أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ)

[11] سوره مبارکه مریم، آیه 27 (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ ۖ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا)

[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۸، صفحه ۲۸۲ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَكْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)

[13] زیارت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْیَارِ وَ عَیْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِکَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْکَثِیرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وِلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَى غَلِیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاکَ وَ أَخْلَصَ الطَّاعَةَ لَکَ وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَ عَادَى الْبِدْعَةَ وَ أَهْلَهَا وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَوَامِرِکَ وَ نَوَاهِیکَ لَوْمَةُ لائِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً نَامِیَةً مُنِیفَةً زَاکِیَةً تُوجِبُ لَهُ بِهَا شَفَاعَةَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ قُرُونٍ مِنْ بَرَایَاکَ وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَانا إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ وَ التَّجَاوُزِ الْعَظِیمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)