«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
در یک مقدّمهی ضروری برای چند جمله راجع به قیام صدیقه طاهره سلام الله علیها هستیم.
عرض کردیم که ما دیندار نشدیم که صرفاً در حد ساعتی در مجلس یا محفلی، ارکان مخصوصهای به اسم نماز انجام دهیم، یعنی کارهایی کنیم که سایرین به اشکال و شیوههای دیگری انجام میدهند یا مشغول کار دیگری هستند، اما نگاه ما به عالم، به مخلوقات، به انسانها، به خودمان و به خالقمان، با آنها هیچ تفاوتی نداشته باشد.
اگر اینطور باشد، لاجرم از دینداری خود پشیمان خواهیم شد.
انسان اگر بهترین کار ممکن را نکند پشیمان میشود و حسرت میخورد، نه در قیامت حسرت میخورد که «یَومُ الحَسرَة» است، که در دنیا هم حسرت میخورد، ممکن است انسان دچار افسردگی شود. پشیمانی انسان را اذیت میکند، پشیمانی قدری فضای روحی انسان را خراب میکند.
قرآن کریم دو مرتبه که میخواهد بفرماید گنهکاران و کفار در قیامت پشیمان هستند، عبارت آن این است که «وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ»،[4] یعنی پشیمان و نادم هستند ولی مخفی میکنند. این موضوع هم انسان را بیشتر از درون بهم میریزد، چون دیگر دفاعی هم ندارد و از طرفی هم نمیتواند حرف بزند.
دین آمده است که نگاه ما را عوض کند، کلاس ما را بالا ببرد، وجود ما را توسعه بدهد.
«دنیا» ما را محدود میکند
دین میخواهد ما لذّت ببریم، همهی زندگی ما فرح و سرور و رضایت باشد، منتها با وهم کمتر و دید بیشتر و انتخاب دقیقتر.
ما که انسان هستیم وقتی وارد بعضی موضوعات میشویم، عملاً انتخاب ما از دست میرود، تمام این قیود دست و پا گیر اجتماعی انتخاب ما را از بین میبرد، مثلاً «فلان کار بد است و باید بهمان کار را انجام بدهیم»، اگر آن فلان کار بهترین کار است که باید همان کار را میکردی، انسان عاقل باید همان کار را کند، اگر نه که این قید مزاحم است.
اتفاقاً دنیا هم برخلاف تصوّر به دنبال این است که انتخاب ما را محدود کند، هرچه مظاهر دنیاست، برخلاف تصور که خیلی رنگارنگ هستند، میخواهند انتخاب ما را محدود کنند.
اینکه یک رنگی مد میشود، درواقع میخواهد انتخاب ما را محدود کند، میخواهند ما را کوچک کنند. یا نسبت به بخشی از دنیا جلوهگری کند، ولو اینکه در آن تنوّع باشد، که من فقط همانها را نگاه کنم و به غیر از آنها اصلاً فکر نکنم و به غیر از آنها اصلاً دغدغه نداشته باشم.
گاهی شما این تعبیر را میشنوید که مثلاً طرف میگوید «مگر بدون موسیقی میشود زندگی کرد؟»؛ الآن موضوع من «موسیقی؛ آری یا نه؟» نیست، منظور من هر چیزی است، مگر میشود بدون فلان چیز زندگی کرد؟
خودت در حال زندگی کردن بدون خیلی چیزهای مهم هستی و میشود! بدون معنویت زندگی میکنی و فکر میکنی میشود! که اصلاً خدای متعال اسم این کار را زندگی نمیگذارد و بلکه اسم این کار را مردگی میگذارد! «لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ»،[5] یعنی کافر را مرده میداند، هر کسی که چشم او به دنیا باشد هم مرده میداند، چون انتخابی ندارد.
دنیا به دنبال این است که گوشی شماره 14 تمام شد، حال در صف بایستید که من چیز دیگری برای شما آوردهام. یعنی میخواهد خودش انتخابهای ما را تعیین کند، در تنوّع هم محدودیت و پشیمانی دارد، چون درواقع چیزی که میدهیم آن پولی نیست که خرج میکنیم، آن عمری است که صرف میکنیم.
وقتی دنیا کسی را نابینا و ناشنوا میکند
ربط اینها به فاطمیه چیست؟
این مطالبی که در این جلسات عرض کردم، بندهایی بود که اجازه نمیداد مردم به فرمایشات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گوش بدهند، میشنیدند ولی نمیشنیدند، میدیدند ولی نمیدیدند.
در کربلا هم همینطور بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با کسانی که بینایی خود را از دست داده بودند که صحبت نمیکرد.
گاهی چشم یک نفر نمیبیند ولی «ابوبصیر» است، دو ابوبصیر (لیس بختری و لیس مرادی) بهترین شاگردان حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام هستند، اینها چقدر منابع برای ما آوردهاند. اینها درواقع چشم سرشان نمیبینند ولی چشم دلشان میبیند، بصیر است و بصیرت دارد.
آن دیگری میبیند ولی نمیبیند.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود که «أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ يُتَنَاهَى»[6] مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود؟
مسلّماً گروه نابیناها که به کربلا نرفته بودند، میدیدند ولی نمیدیدند، کما اینکه نمیشنیدند، کما اینکه نمیفهمیدند.
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صحبت میکرد، آنها نمیشنیدند که حضرت چه میفرمایند. آیا امکان دارد دیگر بهتر از منطق سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد؟ خطبه بلیغتر از خطبههای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا خطبههای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه یا خطبهی فدکیهی صدیقه طاهره سلام الله علیها وجود دارد؟
عظمتِ خطبهی فدکیه
اصلاً معارضان و مخالفان ما در مورد خطبهی فدکیه، چون آنقدر این خطبه قوّت دارد، و چون در مکتب آنها سطح زن پایین است، میگویند: باور نمیشود یک زنِ در خانه بتواند چنین خطبهای بگوید! باید لشکری از دانشمندان بنشینند و ماهها با یکدیگر کار کنند تا این کلمات را بگویند، پس این خطبه جعلی است! یعنی به قوّت خطبه اعتراف میکنند. چون انتهای زن در آن مکتب عایشه است، برای همین حق دارد و میگوید مگر میشود یک زن بتواند چنین حرفهایی بزند؟
این هم همان چیزی است که عرض کردیم، اصلاً خطر آن مکتب سقیفه این بود که میخواست سطح ما را پایین بیاورد.
طرف اصلاً باور نمیکند یک زن در خانه باشد و خیلی بروز اجتماعی نداشته باشد، ولی وقتی خطبه میخواند…
آنها «حَسبُنَا کِتَابُ الله» گفتند، بعد به یک روایت جعلی استناد کردند! بعد ببینید صدیقه کبری سلام الله علیها در آن خطبه چند ده آیه خواندهاند و آیات را سرِ جای خود استفاده کردهاند و به اینها تطبیق کردهاند. برای همین دیگر باور نمیکنند! میشنیدند اما نمیشنیدند، میدیدند اما نمیدیدند.
سلام خدا بر «عبدالله بن عفیف أزدی»
آن چیزی که میتواند ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از دست ما دربیاورد دنیاست، «مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ»،[7] اینجا بینایی و نابینایی، به چشم سر نیست. چون برای شهود حق چشم سر ضروری نیست، بلکه ابزار خوبی است.
این همه آمدند و با دعوتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مواجه شدند اما به کربلا نرفتند، یک غیورِ جانبازی بود که یک چشم او در جمل از دست رفته بود و یک چشم او در صفین، توان رفتن به کربلا را نداشت، یعنی ابزار جنگیدن را نداشت.
ما اگر صدق داشته باشیم، امام معرکهی کربلا را در خانهی ما میآورد که ما از دست نرویم.
امام حسین علیه السلام شهید شد، جمعیت مسجد کوفه صد هزار نفری بود، یعنی اول برای چهل هزار نفر ساخته شد، زمان «زیاد بن ابیه» توسعه دادند، ده سال قبل از کربلا صد هزار نفری شد، که جای خیلی وسیعی بود.
میخواستند کاروان اسرا را با سرهای مطهر به کوفه بیاورند، عبیدالله بن زیاد در حضور اصحاب پیغمبر، اصحاب امیرالمؤمنین، رزمندههای صفین خطبه خواند، اما همه خفه شدند.
همینکه شروع کرد به سخن گفتن، که نمیخواهم جملات آن ملعون را تکرار کنم، که شروع آن جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود، آن کسی که نتوانست تحمّل کند، آن شخصِ نابینا بود!
جملهی اول و دوم بلند شد و گفت: ناپاکزاده تو هستی، کذاب بن کذاب تو هستی و پدرت.
مجلس بهم ریخت، اجازه نداد عبیدالله بن زیاد سخنرانی کند، به خانهی او هجوم بردند، با دو دست شمشیر میزد و نمیدید.
این شخص نتوانست به کربلا برود اما صدق داشت، هنوز سرها به کوفه نرسیده بود که «عبدالله بن عفیف أزدی» هم شهید شد.
امیال و شهوات مانعِ انتخاب میشوند
دین میخواهد چشم ما را باز کند که ما انتخاب کنیم، فکر کنیم. امیال و شهوات مانعِ انتخاب هستند، هجمهای که به انسان وارد میکنند اجازه نمیدهند انسان انتخاب کند، انسان را به یک عملی وادار میکنند، انسان پابند و پاگیر میشود، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ»،[8] میل انسان به دنیا آنقدر ثقل ایجاد میکند که انسان نمیتواند حرکت کند! «مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»، میشنود و نمیشنود، میبیند و نمیبیند، چون میل دارد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا فرمود: چرا من هرچه حرف میزنم نمیفهمید؟
گفتند: «خِفنا طَرحَ العَطاءِ»،[9] چون حقوق ما را قطع میکنند، مجبور هستم که نفهمم چه میگویی!
آن خطبهای که صدیقه طاهره سلام الله علیها در مسجد پیامبر خواند و بعد آن خطبهی عجیبی که برای زنان انصار خواند، باید سنگ را آب میکرد، ولی برای کسی بند نشده است و او را نبستهاند، گاهی اوقات انسانها خودشان خودشان را میبندند.
لذا آن دین دیگر به درد نمیخورد، چون دیگر عملاً دین نیست، بلکه یک لعابی به دنیاپرستی من است که نام آن را دین گذاشتهام، این خیلی خطرناک است.
دنیا ما را با مغز به زمین میزند، و دنیای هر آدمی هم آن میل درونی اوست، دنیای منبری نعوذبالله «منبر رفتن» اوست، دنیای یک ذاکر «روضه خواندن» است، اینجا هم باید به اینها گفت «وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا»،[10] نباید هر حرفی زد، نباید هر سخنی گفت، نباید هر شعری خواند، نباید هر حرمتی را شکست، نباید برای گرم شدن جلسه هر جملهای را گفت. دنیا فریبنده است، خطر این امر این است که به اسم دینداری انسان دنیاپرست میشود.
دنیای امام جماعت «صفوف نمازگزاران» است و «حاج آقا! التماس دعا». دنیای هر کسی طوری است، اصلاً خیلی از جاها معلوم نیست دنیاست، ولی دنیاست!
ما استاد اخلاق دیدهایم که دنیای او تعداد مریدهای اوست، با یکدیگر دعوا میکردند که چرا به فلان جا میروی؟ آنجا چند نفر میآیند؟ استاد اخلاق هم هست!
ان شاء الله خدای متعال دست ما را به دست عالمان ربّانیِ پاک برساند، وگرنه گاهی افرادی مثل من نعوذبالله فقط حواس مردم را را از او پرت میکنند، چون لباس من با آنها یکی است، مشکل لباس ما این است که ظاهر لباس سرباز و سردار یکی است، مردم خیال میکنند این کاشانی است… کاشانی چکار به آن عالم دارد؟ دنیا خیلی رنگارنگ است.
البته فکر نکنید راجع به نفاق حرف میزنم، بلکه وقتی قدری جلو برود، من خودم هم فکر میکنم دینداری من است، در حالی که دنیادوست هستم، دیگر خودم هم نمیفهمم، چون فریبنده است.
برای همین باید دائم ذکر و یادآوری کرد.
نگاهِ دین «کیفی» است
یکی از ویژگیها این است که گفتهاند مدام روضه بخوانید، اگر روضه بخوانید و گریه کنید، در آن خیلی چیزها هست، آنجا هم اگر کسی فقط برای ثواب گریه کند اشتباه است، چون اینطور موضوع را تنزّل داده است. هر مرتبه که برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضه خوانده شود، در آن هزار درس وجود دارد.
روزی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنها شد و صورت او روی خاک قرار گرفت، ولی کار تمام نشد. نه آن کسی که فکر کرد پیروز شده است، بعداً همین حس را داشت، یعنی حتّی حس پیروزی هم نداشت، نه آن کسی که در آن میدان به ظاهر شکست خورد، درواقع شکست خورد.
دنیا دست و پای ما را میگیرد و اجازه نمیدهد فکر کنیم و حرف بزنیم، بعد هم ما را پشیمان میکند. بعد از مدّتی هم طرف میگوید انگار از این هم چیزی درنمیآید!
در یاد دارید که در ایام کرونا میگفتند: پس توسّل به اهل بیت چه شد؟
چه کسی گفته بود ائمهای که خودشان با شهادت و خون دل از دنیا رفتهاند، قرار است کاری کنند که مؤمنین مریض نشوند؟ چه کسی چنین وعدهای داده بود؟ چه کسی با چنین شرطی اسلام آورده بود؟
شما بروید و به پزشکی که سر او خیلی شلوغ است و اصلاً مریض جدید قبول نمیکند بگویید به این شرط به مطب تو میآیم که… میگوید: برو بیرون!
مگر ما برای خدا شرط گذاشتیم و خدا هم قبول کرد؟
زمانی ممکن است قرار باشد قحطی بیاید و نستجیربالله ما مبتلا شویم، ممکن است انواع ابتلائات بیاید، و این ربطی به آن چیزی ندارد که ما عرض میکردیم «دین کاری میکند که ما در دنیا خوش و خرّم باشیم» ندارد، چون آن نگاه کیفی است.
بعضی از زن و شوهرها هفتاد سال با هم زندگی کردهاند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نه سال با یکدیگر زندگی کردند، ولی در این نه سال، از یک خانهای که ظاهر آن فقیرانه بود، کف آن هیچ زیراندازی نبود، تکهای پوستین بود که دختر پیامبر شبها روی آن میخوابید، در بعضی از نقلها دارد که روزها علوفهی شترشان را روی آن پوستین میریختند. در نهایت سادگی و فقر بودند.
اگر کسی بخواهد بگوید «امکانات نیست»، باید بروید و خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببیند که ببینید آیا امکانات هست یا نیست.
پیغمبری که اینقدر در زهد حیرتانگیز است، شیخ ابوالفتوح رازی روایت کرده است که وقتی پیامبر آمد و خواست دستِ امیرالمؤمنین را در دستِ حضرت زهرا بگذارد، یعنی آن هنگامی که به خانهی خودشان رفته بودند، وقتی به ظرفهایی کرد که فاطمه باید دست بگیرد، آنقدر آن ظرفها زبر بودند، پیامبر اکرم گریه کرد.
کدام امکانات؟ اما از این خانه امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها به دنیا آمد.
زندگی مشترکشان نُه سال بود، یک نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به صدیقه طاهره سلام الله علیها به هزار سال نگاه دیگران ارجح است.
این معنای آن کاری است که بعضی از شهدا میکردند، طرف قبل از عملیات ازدواج میکرد، ده روز بعد به عملیات میرفت و شهید میشد. طرف میگفت: برای چه این کار را کرده است؟
زندگی من بیبرکت و به درد نخور است و هزار روز هزار روز تلف میکنم، او از یک ثانیهی خود هم استفاده کرده است، او در آن ده روز زندگی کرده است، مهر ورزیده است، فرزنددار شده است، بچه تربیت میشود، بعد هم شهید میشود و دعاگوست.
این حرف برای کسی است که میخواهد روزها، بلکه سالهای عمر خود را هدر بدهد، اما آن شهید از هر یک ثانیهی خود استفاده میکند، چون استفادهی آن شهید کیفی است نه کمّی.
استفادهی کمّی برای زندگی گوسفندان است که آنها را میشمارند.
یکی از اشتباهات هیئتداران
ما گاهی اوقات نعوذبالله هیئتها را همینطور حساب و کتاب میکنیم، یعنی انسانها را میشماریم، به این موضوع توجّه نمیکنیم اینهایی که به جلسه میآیند «آدم» هستند، «رأس» نیستند که آنها را شمردی. اگر بین اینها یک شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد نمیشود او را با هیچ چیزی حساب کرد، یک نفر که امام زمان ارواحنا فداه از او راضی است را نمیشود با هیچ چیزی قیمتگذاری کرد، شاید در آن جلسه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تشریف آورده باشد.
برای همین هم میگویند «جلسات شکسته»… یعنی جلساتی که ما در توهّم نیستیم.
وقتی جلسه شلوغ است، صاحبخانه فکر میکند کار خیلی مهمی کرده است، سخنران هم فکر میکند منبر او گرفته است، در توهم هستند. آن جلسهای که خلوت است، همه شکسته هستند، همه خجالتزده هستند، اتفاقاً در آن جلسات اخلاص بیشتر است، او کار خود را کرده است، در نهایت هم میگوید حسین جان! یا زهرا! ما نتوانستیم برای شما کاری کنیم.
درواقع ما هیچ وقت نتوانستهایم کاری کنیم، خوبی جلسهی خلوت این است که ما را از توهم بیرون آورده است، اما جلسهی شلوغ طوری است که ما خیال میکنیم کاری کردهایم.
دین آمده است که نگاه ما را توسعه دهد، معلوم شود چه کسی مولاست و من هیچ چیزی نیستم، درواقع هیچ هم نیستم.
چرا حس میکنیم از برخی امور معنوی چیزی بدست نیاوردهایم؟
تا وقتی که نگاه من به خودم باشد، اگر زهرای مرضیه سلام الله علیها هم خطبه بخواند اثر نمیکند، باید معدهی معنویِ طرف آمادهی هضم باشد، وگرنه آدمی که مریض است، اگر بهترین غذا را هم مقابل او بگذارید، برمیگرداند. دین آمده است که قدِ ما را بلند کند.
میگوید اگر میخواهی بتوانی صدای امام زمان ارواحنا فداه را بشنوی، گوش و شکم خودت را رو به هر چیزی باز نکن.
کلماتی که زهرای مرضیه سلام الله علیها فرموده است، آنقدر سنگین است که اگر ذرّهای بیداری در آن جامعه بود، ضربات طوری است که اگر آن ضربات را به کوه میزدند «خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا»[11] میشد، از هم میپاشید، اما اینها اینطور نبودند.
اگر ما میخواهیم شب به هیئت برویم و استفاده کنیم، باید صبح ببینیم چکار میکنیم، مانند مقدّمات نماز است.
کسانی که میخواستند شب قدر را درک کنند، و آنهایی که شب قدر را درک کردند، ماه جمادی و رجب و شعبان، حواس خود را جمع کردند، وگرنه دیر میرسیم و از آن دین هم بهرهای نمیبریم، چون ما برای آن دین مایهای نگذاشتهایم، اگر مهم بود که باید قبل از آن مایه میگذاشتیم.
اگر شما میخواهید مجلس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و ذکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در روح شما اثر بگذارد، باید از روزهای قبل… اگر چند وقت است که پدر و مادرتان را ندیدهاید، بروید و به آنها سر بزنید، کمی برایشان کوچکی کنید، پایین پای پدرتان بنشینید و کمی پای او را ماساژ دهید و پای او را ببوسید.
نمیخواهم بگویم حالتان تغییر پیدا میکند، گاهی «حال» شیطان است، استاد ما میگفت که نماز شب بیحال میخواندم، شبی حال من خیلی خوب بود و همینطور زار میزدم، گفتم ظاهراً طوری شده است… شیطان میرقصد… در ادامه میگفت: وقتی میخواستم نماز صبح بخوانم یادم افتاد که اصلاً وضو نگرفته بودم!
خودِ «حال» میتواند وسیلهی شیطان شود، اینها ملاک نیست. ملاک همان قطعیاتی است که همه میدانند، حال ملاک نیست، متأسفانه جلسات ما بر اساس حال بنا شده است.
سخنران و مداحِ بیدانشِ کم و زیادگو، اگر جذاب است، بهتر از آن کسی است که دقیق حرف میزند و دانش دارد اما جذابیت کمتری دارد!
مگر وقتی ما به دکتر میرویم، میگوییم خوشخط باشد؟ به دنبال بازی هستیم یا درمان؟
ما جلساتمان بر اساس حال و بر اساس لذّتهای پایین میبندیم، بعد هم ممکن است چیزی بدست نیاوریم یا آنقدری که باید بدست بیاوریم، بدست نیاوریم، یا به اندازهی عمری که خرج میکنیم بدست نیاوریم، این تقصیر خود ماست.
امروز کسی در جایی با من صحبت میکرد، میگفت فلان آقا که پیشنهاد کردید را دعوت کردیم، خیلی استقبال نشد، شخص دیگری را دعوت کردیم! گفتم: این نفر دوم از جهت علمی به اندازهی کفشِ نفر اول نیست! شما به دنبال چه چیزی بودید؟ گفتم او استاد اساتید قم است، این شخص دیگری مانند من است! شما به دنبال چه چیزی هستید؟
این هم دنیاست! بعداً به گردن جلسات نیندازیم و بگوییم پس نتیجهی جلسات چه شد؟
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند که ویژگی جلسات باید چه چیزی باشد، ویژگی عالم باید چه چیزی باشد.
بنده بارها هر جایی که فرصت شده است عرض کردهام که اگر بنده در خانهی خود هیئت بگیرم، اگر من دعوتکننده باشم، نمیگذارم کسی مانند من منبر برود. الآن میگویم که روز قیامت نگویید به ما نگفتی و ما فریب خوردیم. میروم کسی را پیدا میکنم که کسی او را نمیشناسد ولی به حرفهایی که میزند ایمان دارد، صاف است، صدق دارد. اینطور شاید نتیجهای بدست بیاید، شاید نفسی بزند و اتفاقی رخ دهد. خدا نکند که ما با همه چیزِ خود بازی کنیم.
گاهی ما با این موضوع بازی میکنیم که اگر کسی آمد و صفحهی هیئت ما را دید، بگوید هر کسی که دعوت کردهاند مشهور است.
در همین تهران، شب قدرِ افرادی که خودشان به دستگیری نیاز دارند، ممکن است از جلسهی یک عالم ربّانی شلوغتر باشد. این خیلی درد است، شب قدر شب توبه است، شب استغفار است، شب سرنوشت ماست.
یعنی دنیا آنقدر فریبدهنده است که دینداران را با دین فریب میدهد، دنیاپرستها را با دنیا، اهلِ کاباره را با کاباره، دینداران را هم با هیئت!
برای همین ما از اساتیدمان شنیدهایم که هرچه حال شما بهتر است باید بیشتر به خودتان شک کنید! از نمازشان استغفار میکردند!
ما امام زمان ارواحنا فداه را فراموش کردهایم
یکی از جهات اینکه ما در دورهای هستیم که امام معصوم حاضر است و فقط ما او را نمیبینیم، ولی ما فراموش میکنیم؛ همین است؛ چون خوش هستیم. در حالی که روایات ما را یتیم تلقّی کرده است.
اگر در خیابان به یتیمی سیلی بزنند، اولین چیزی که به ذهن او میرسد این است که اگر پدرم بود این کار را نمیکردند.
فضای جهان به این سمت میرود که شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمادهی درگیری با طاغوت و صهیونیستها هستند، اولین چیزی که باید حواس ما را جمع کند، این است که باید شروع به ضجّه زدن کنیم که ما صاحب داریم. باید چند پرده بعد به این فکر باشیم که موشک داریم.
مسلّماً باید موشک داشته باشیم، این دستور دین است که باید مجهّز باشیم. اگر قوّت ما کم باشد که این گرگهای وحشی ما را میبلعند؛ اما تکیهگاه ما موشک نیست، قرار نیست ما کاری کنیم.
اگر بروید و انتهای موضوع را نگاه کنید، آن کسانی هم که این موشکها را ساختهاند، آن کسی که توانایی داشته است، بیشتر از من میدانسته است که ناتوان است، ضجّه زده است، توسّل کرده است.
اینطور نیست که ما خیال کنیم چون در دورهی غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه هستیم اینطور هستم، هر وقت آقا تشریف بیاورند من درست میشوم.
نه آقا!
ما همین شبها روضهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخوانیم که اینها هر دو بعلاوهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها بودند و آن مردم نیامدند.
چه کسی گفته است که ما خیلی بهتر از مردم مدینه هستیم؟
ان شاء الله عاقبتمان بهتر است، امیداوریم، دعا میکنیم، اما اجالتاً فعلاً تفاوت ماهوی که حتماً ما بهتر از آنها باشیم، وجود ندارد.
بله! ان شاء الله اگر مسیر سلمان و ابوذر را برویم، به فضل الهی بهتر هستیم.
برای همین قرآن کریم میفرماید «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»،[12] میگوید وقتی قرآن را میخوانی فکر نکن این آیات کفر و جهنّم برای دیگران است، راجع به ما هم هست.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
امشب شب خیلی سختی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است، اولاً لفظ فارسی نداریم، اگر ما بخواهیم خیلی بگوییم، میگوییم «کمرم شکست».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند روز قبل از شهادت خود به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ»،[13] سلام خدا بر پدرِ دو گلِ من، «عَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ» بزودی دو رکن تو میشکند… شما تصوّر کنید که این ساختمان را روی دو ستون بنا کرده باشند…
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شهید شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «هَذَا أَحَدُ رُكْنَيَّ»… این یعنی اینکه دیگر همهی قوام وجود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به صدیقه طاهره سلام الله علیها است.
شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است که مثل امروز ظهر وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بالای سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد، فرمود: «هَذَا اَلرُّكْنُ اَلثَّانِي»…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دستورات سختی هم داده بود…
مثل امشب بود که در خانه نشسته بودند… هر کسی این تجربه را دارد میداند، اگر مادر انسان از دنیا برود، دو سال بعد هم کسی بگوید «خدا مادرت را رحمت کند»، از اینکه دعا کردهاند خوشحال میشود، ولی وقتی به یاد او میاندازند که مادرش از دنیا رفته است، اذیت میشود.
ابوذر و سلمان و مقداد در خانه بودند، دیدند در میزنند، آمدند و دیدند حسنین علیهما السلام جلوی در ایستادهاند و گفتند: مادرمان شما را برای نماز خود دعوت کرده است…
چون قرار بود مخفیانه باشد، بار به دوش بچهها افتاد، همهی اتفاقات جلوی چشم بچهها بود.
برداشت من این است که اینها هم که آمدند فقط در نماز شرکت کردند، یعنی در تجهیز کسی بجز فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، بقیه هم بعد از نماز رفتند و در دفن حاضر نبودند و ظاهراً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفن را از همه مخفی کرد.
فقط به اینها اجازه داد که به پاس صداقتشان در نماز ایشان شرکت کنند.
کار برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخت شد، ان شاء الله خدای متعال نیاورد که کسی این موضوع را ببیند، در خانهای که مادر جوان از دنیا میرود، اصلاً کسی نمیتواند بچههای کوچک را کنترل کند، اما وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشغول شد، گاهی سر به دیوار میگذاشت، گاهی دوباره مشغول میشد، یک لحظه به خودش آمد و دید این بچهها آستین به دهان گرفتهاند و گریه میکنند… دلشان برای مظلومیتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سوخته است، نخواستند سر و صدا کنند، گفتند پدرمان مظلوم است، دیگر دغدغهی ما را نداشته باشد. یک لحظه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خودش آمد و دید امام حسن و امام حسین علیه السلام مظلومانه گریه میکنند، خیلی دلِ حضرت سوخت…
لطافت را ببینید، فرمود: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ»،[14] این لطافت عجیب است، دید فضّه هم ایستاده است… فرمود: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ» بیایید از مادرتان توشه بگیرید و وداع کنید، «فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ»… دیگر مادرتان را نمیبینید…
این موضوع گذشت، از چند روز بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنار بقیع مینشست و پاهای خود را میگرفت و بلند بلند گریه میکرد…
روزی عمّار آمد و عرض کرد: آقا جان! فدای شما شوم! شما اسوهی صبر هستید، وقتی ما شما را اینطور میبینیم، اصلاً طاقت ما طاق میشود، آرام هستید، اما ناگهان بلند بلند گریه میکنید، به یاد ه چیزی میافتید؟
فرمود: «إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ»،[15] وقتی او را روی مغتسل گذاشتم و شروع کردم از زیر لباس دست کشیدن، «وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً»، دست من به آن استخوانِ…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه یونس، آیه 54 (وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ ۗ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ ۖ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ ۚ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ)
[5] سوره مبارکه یس، آیه 70
[6] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۴۵ (وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي مَسِيرِهِ إِلَى كَرْبَلاَءَ : إِنَّ هَذِهِ اَلدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ اَلْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى اَلْوَبِيلِ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ لاَ اَلْحَيَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِينَ إِلاَّ بَرَماً إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ.)
[7] نهج البلاغه، خطبه 82 (و من كلام له (علیه السلام) في ذم صفة الدنيا: مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ.)
[8] سوره مبارکه توبه، آیه 38 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ)
[9] الطبقات الكبرى – متمم الصحابة – الطبقة الخامسة، جلد 1، صفحه 465
[10] سوره مبارکه بقره، آیه 41 (وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ ۖ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ)
[11] سوره مبارکه حشر، آیه 21 (لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ)
[12] سوره مبارکه اعراف، آیه 99 (أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)
[13] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۳۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ : سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا اَلرَّيْحَانَتَيْنِ أُوصِيكَ بِرَيْحَانَتَيَّ مِنَ اَلدُّنْيَا فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ وَ اَللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا أَحَدُ رُكْنَيَّ اَلَّذِي قَالَ لِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا اَلرُّكْنُ اَلثَّانِي اَلَّذِي قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .)
[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۱۷۴
[15] طرف من الأنباء والمناقب، جلد ۱، صفحه ۳۹۶ (حتّى قال علیّ علیهالسلام لعمار بن یاسر : وإنّ أعظم ما لقیت من مصیبتها أنّی لمّا وضعتها على المغتسل وجدت ضلعا من أضلاعها مکسورا ، وجنبها قد اسودّ من ضرب السیاط)