«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
فاطمیه قابل صرف نظر کردن نیست
سالهای گذشته هم به این موضوع اشاره کردیم، الآن با مقدّمهای به این موضوع وارد میشوم که در بین معارف اسلامی و معارف مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، از جهاتی مهمترین یا رکن در بین همهی آن معارف، این مناسبتِ فاطمیه است. این مناسبت قابل چشمپوشی و مذاکره و معامله نیست، که اگر بود خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولی بود به اینکه صرف نظر کند، پسران ایشان شش یا هفت ساله بودند، دختران ایشان چهار یا پنج ساله بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود؛ اگر قرار بر صرف نظر کردن بود و میشد از این موضوع صرف نظر کرد، باید آن بزرگواران صرف نظر میکردند.
از طرفی در روایات ما و اشعار شعرای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که در محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شعر گفتهاند و مورد تأیید قرار گرفتهاند، صدیقه طاهره سلام الله علیها را امام و فرماندهی این میدان، و خودشان را سربازِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانستند.
قرار است «فاطمیه» نگاه ما را عوض کند
به برخی موارد اشاره میکنم تا بعد ببینیم این موضوع چیست و کجای کار ماست، به این موضوع هم اشاره خواهم کرد که این موضوع به دین و دنیا و امروز ما هم ربط دارد.
اینطور نیست که ما مثلاً در فاطمیهای شرکت کنیم و برویم و زندگی ما تغییر نکند، اگر اینطور است یعنی فاطمیه را هم اشتباه آمدهایم.
نمیشود یک نفر جزو شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، ولی مثلاً نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیخیال باشد.
اینطور نیست که ما در جلسهای شرکت کنیم و برویم، بعد هر کسی ما را نگاه کرد متوجه نشود که آیا ما یهودی هستیم یا مسیحی یا بتپرست یا بودایی یا… هستیم. اگر شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم باید در همهی رفتار و زندگی ما، مهمتر در نگاه ما، در سلوک ما، در زیست ما اثر بگذارد. بخواهیم یا نخواهیم سبک زندگی ما را تغییر میدهد. اگر نگاه ما عوض شود…
شما در حال دویدن هستید اما ناگهان به چالهای عمیق میرسید، مسلماً خواهید ایستاد، لازم نیست کسی به شما بگوید. یعنی وقتی نگاه میکنید، سرعت یا کندی شما، به نسبت مسیر است.
قرار است فاطمیه نگاه ما را عوض کند، و اگر نگاه ما را عوض کند زندگی ما را تغییر میدهد، مدل زندگی ما را تغییر میدهد، حتّی مدلِ همسرداری و فرزندداری و همسایهداری و کاسبی ما را تغییر میدهد؛ و اگر تغییر نداد یعنی یا این اصل نیست، یا تدیّن ما درست و حسابی نیست؛ پس باید تغییر بدهد. کمااینکه کمال فاطمیه در این است که باید نماز ما را تغییر بدهد. اگر حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نماز ما را تغییر ندهد یعنی قسمتی از کار ما میلنگد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اسوهی امام زمان ارواحنا فداه
ائمهی ما با اینکه خودشان امام هستند، و عجیب هم هست، وقتی میخواهیم برای امامت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به آیهی قرآن کریم استدلال کنیم، میفرماید که باید امام به کسی پشتگرم نباشد، امام معلم لازم ندارد، «أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ»،[4] خدای متعال میفرماید آن کسی که میخواهد هدایت کند، شایسته این است که کسی باشد که خودش نیازی به معلم ندارد «أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى» یا کسی که خودش به معلم نیاز دارد؟
در استدلال امامتِ ائمهی ما این است که این بزرگواران شاگرد نیستند، علیرغم این به این موضوع تصریح کردهاند که ما دنبالهروی مادرمان هستیم.
این حرف خیلی بزرگ است، یعنی علم امام عم اقتضاء میکند که همین مسیر را برود.
ولی هیچوقت یک مرجع تقلید نمیگوید من مقلّدِ یک طلبه هستم، این موضوع خلاف شأن مرجع است، اینجا تواضع کردن هم معنا ندارد.
ائمه علیهم السلام روی عبارات خیلی حساس بودند که شائبهای پیش نیاید ولی اینطور فرمودهاند.
از امام زمان ارواحنا فداه شروع میکنم، حضرت میفرمایند: «فِي اِبْنَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»،[5] مادر ما اسوهی ماست.
این تعبیر خیلی عجیب است، اگر بروید و روایت را ملاحظه بفرمایید، امام زمان ارواحنا فداه در موضوع «بیعت نکردن با ظالمان» فرمود که مادرم اسوهی من است. یعنی همانطور که مادرم زهرای اطهر سلام الله علیها در ماجرای سقیفه قیام کرد، الگوی من است.
امامی که همهی بزرگان و اولیای طول تاریخ گریه کردند تا دستشان به دامان او برسد، یعنی فقط در دورهی اسلام اینطور نبوده است، حضرت حجّت ارواحنا فداه موعود امم هستند، بعد میفرمایند مادرم اسوهی من است.
این یعنی اینکه این مادر چنان در کمال است که بتواند اسوه باشد، وگرنه معنا ندارد که امامی که در اوج کمال است بازگشت به عقب کند، انقلاب علی الاعقاب قبیح است، «مَنِ اِسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»،[6] کسی که دو روز او مانند هم باشد مغبون است، امام زمان ارواحنا فداه که جلو رفته است برمیگردد؟
زمانی کسی به من گفت باید زیارت جامعه کبیره را برای ائمه علیهم السلام خواند و نمیشود این زیارت را برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواند، چون ایشان امام نیست.
گفتم: بله! امام نیست، ولی امّ ائمه است، اسوهی ائمه است، بلکه پناهگاهِ ائمه است، بلکه مشکاة ولایت است، یعنی آن ظرفی که اینها را دور هم جمع کرده است، بلکه مهیمن است؛ همهی اینها روایت است.
یکی از روایات این روایت است که شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه برای ما نقل کرده است، «فِي اِبْنَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
امام رضا علیه السلام دنبالهروی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
روایت بعدی روایت دیگری است که شما قسمت دوم آن را زیاد شنیدهاید، مرحوم سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه این روایت را برای ما نقل کرده است. سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه نیمی از این روایت را برای ما حفظ کرده است.
اخیراً (شاید کمتر از ده روز است) کتاب بسیار مهمّی از ابن شهر آشوب رضوان الله تعالی علیه چاپ شده است که برای نهصد سال قبل است، این کتاب برای اولین مرتبه چاپ میشود. اگر زمانی به من میگفتند که دوست داری قبل از مرگ تو چه اتفاقی رخ بدهد، میگفتم این کتاب ابن شهر آشوب چاپ شود. کتاب کتابِ مهمی است، در بیزاری از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، میراث بزرگی از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را حفظ کرده است و به تازگی چاپ شده است. آنجا مطلب کامل آمده است.
آن مطلبی که سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه آورده است، حدود صد و پنجاه سال قبل از آن مرحوم ابن شهر آشوب رضوان الله تعالی علیه کاملِ آن مطلب را آورده است.
موضوع این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در این مسئله فرماندهی ائمه است، چه برسد به ما؟
اینها در کتاب «الطرائف» سید بن طاووس نیست، راوی میگوید به محضر امام رضا علیه السلام رفتم و عرض کردم نظر شما راجع به آن دو نفر چیست؟
اینجا حضرت میتوانند نظر بدهند، بفرمایند از آنها بیزار هستم یا آنها را دوست دارم، خوب هستند یا بد هستند، به این دلیل بد هستند یا به آن دلیل خوب هستند. امام حکیم است، وقتی امام سخن میگوید، همه چیز او حساب و کتاب دارد.
در ابتدا حضرت پاسخ ندادند، آن شخص عرض کرد: آقا جان! شما حجّت خدا هستید، من از چه کسی سؤال کنم؟ مگر این موضوع جزو دین ما نیست؟ شما حجّت خدا بجز شما نمیشناسم.
یعنی درواقع با این سؤال خود، امام رضا علیه السلام را گیر انداخت.
در عبارت امام رضا علیه السلام حکمت وجود دارد، حضرت فرمودند: «كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ»[7] مادر صالحهای داشتیم، «مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ» وقتی شهید شد خیلی از دستِ آنها خشمگین بود.
این حرف یعنی چه؟ اگر من فرزند خلف آن مادر باشم، من هم باید همینطور باشم.
جایگاه امامت جایگاهی نیست که کسی بگوید من دنبالهروی مادر خود هستم.
قرآن کریم چقدر نهی کرده است و به بتپرستها فرموده ات که نگویید «چون پدر و مادرم بت میپرستیدند، من هم بت میپرستم»، اگر من کار خطایی کنم که فرزندم نباید به من استناد کند.
به پسر عمروعاص گفتند: فلان فلان شده! مگر تو نشنیدی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر راجع به علی علیه السلام حرف زده است؟ چرا به صفین رفتی؟
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه جواب این شخص را نمیدادند، وقتی سلام میکرد هم جواب او را نمیدادند.
به پسر عمروعاص گفتند: فلان فلان شده! چرا به صفین رفتی و بر روی علی شمشیر کشیدی؟
او میگفت: چون پیغمبر فرموده بود دلِ پدرتان را بدست بیاورید، پدر من هم رفته بود.
همینطور که میبینید، این استدلال مسخره است.
خدای متعال میفرماید اگر پدر کسی بتپرست بود، معنا ندارد که بگوید دینِ پدرم اینطور است.
شأن امام رضا سلام الله علیه نستجیربالله نعوذبالله از این موضوع أجل است که بخواهد مثل اینها سخن بگوید، وقتی اینجا میفرماید «كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ» بدین معنا نیست که بفرمایند چون مادر من اینطور بوده است؛ این حرف قبیح است.
راوی از امام در چه جایگاهی سؤال کرد؟ عرض کرد: شما حجّت خدا هستید.
امام رضا علیه السلام فرمودند: ما دنبالهروی مادرمان هستیم، «كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ».
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ فرماندهی مبارزه با طاغوت
اتفاقاً شیعیان و شاعران هم همین موضوع را یاد میگرفتند، وقتی دعبل به محضر امام رضا علیه السلام آمد و آن شعر معروف خود را خواند، که شروع آن شعر این است که «مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ *** وَمَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ»…
باقیات الصالحات یعنی این، که علمای شیعه هزار و دویست سال با این ابیات ضجّه زدهاند و در همهی حرمها خوانده شده است، در پیشانیِ همهی جلسات سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کربلا خواندهاند، بر در و دیوارِ حرمها مینویسند.
به محضر امام رضا علیه السلام آمد و این شعر را خواند، این قصیدهای است که حرف قافیهی آن «ة» است، امام رضا روحی فداه هم خیلی گریه کرد، بعد ناگهان خطاب را از امام رضا علیه السلام به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگرداند و عرض کرد: «أفَاطُمُ لَو خِلتِ الحُسَينَ مُجَدّلاً»، یا فاطمه! اگر بودی و میدیدی چطور پسر تو را غرق به خون کردند، خبری به تو بدهم، «وَقَد مَاتَ عَطشَاناً بِشَطِ فُرَاتِ» پسرِ تو را کنار شطّ فرات تشنه کشتند، اگر بودی «إذَن لَلَطِمتِ الخَدَّ فَاطِمُ عِندَهُ» آنجا به صورت خودت میزدی…
بعضیها به دنبال مستند لطمه میگردند، دعبل این ابیات را محضر امام رضا علیه السلام خوانده است و امام رضا علیه السلام برای این قصیده به او پنجاه هزار سکه و لباسی که فرمود با این لباس هزار شب نماز شب، و بعد از آن هزار رکعت نماز نافله خواندم، عطا فرمود. امام رضا علیه السلام فرمودند این لباس را برای قبر خود گذاشته بودم اما آن را برای این قصیدهی تو به تو هدیه میدهم.
این کارِ حضرت، تأییدِ ابیاتِ دعبل است.
این اثر هم شعر است، شعر را هم نمیشود به این راحتی دستکاری کرد، بنحوی سندِ شعر از حدیث بالاتر است، چون راحتتر میشود حدیث را جعل کرد، چون حدیث درواقع لفظ راوی است، اما بیتِ شعر اینگونه نیست. مثلاً شما فرض کنید که من یک کلمهی شعر حافظ را دستکاری کنم، همه متوجّه میشوند، انگار که من کنار نقاشی استاد فرشچیان یک گل و مرغ بکشم، همه متوجه میشوند.
این شعر برای تقریباً هزار و سیصد سال قبل است، آنجا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد: اگر شما بودید به صورت خود میکوبیدید؛ و امام رضا علیه السلام هم گریه کرد.
حال نگاه کنید، چرا خطاب را از امام رضا علیه السلام به سمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگرداند؟ امامِ زمانِ دعبل که امام رضا سلام الله علیه بود، پس چرا خطاب را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگرداند؟
یک تعبیر این است که مادر برای فرزند خود گریه میکند، اما دو نکته دارد، یکی اینکه خطاب قرار دادن، یعنی قائل شدن به حیات. انسان که با مُرده با خطاب حرف نمیزند، پس یعنی اولاً قائل به حیات هستند، یعنی حیات کامل که شادی و غم دارد. بعد یکی از مجتهدان برجسته هم تعبیری از این موضوع دارد، میگوید برای این خطاب را از امام رضا علیه السلام به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگردانده است که…
وقتی یک طلبه از دنیا برود، به مدیر حوزهی او تسلیت میگویند. اگر یک عالم از دنیا برود به امام زمان ارواحنا فداه و مراجع تسلیت میگویند، اگر سربازی از دنیا برود به فرماندهی او تسلیت میگویند. میگوید فرماندهی مبارزه با طاغوت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سربازِ این فرمانده بود، برای همین هم وقتی دعبل خواست تسلیت بگوید، خطاب را به سوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برد. آن دو روایت هم کاملاً این موضوع را تأیید میکند. البته ادلّهی دیگری هم دارد که به آنها کار ندارم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گوش به فرمانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ائمهی ما به سربازیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افتخار کردهاند.
عباس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد که بیا تا یک مراسم تشییع مفصل بگیریم و همه را دعوت کن، اجازه بده آشتی بشویم و مشکلات امّت حل شود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهلِ کَرَم بود، اگر این کار باعثِ گمراهی نمیشد، نه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی آن وصیت میکرد، نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پافشاری میکرد، اینطور نبود که این بزرگواران نعوذبالله خساست داشته باشند، این بزرگواران که اهل بُخل نبودند، این بزرگواران اهلِ کَرَم بودند، منتها اقتضای کَرَم این است که کسی با کَرَمِ خود، کسی را گمراه نکند.
عباس عموی پیغمبر آمد و عرض کرد: بیایید یک جلسه برگزار کنیم و همه را دعوت کنیم و همه در تشییع و نماز بر بدنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شرکت کنند و امّت فیضی ببرند و موضوع تمام شود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میتوانست بفرماید که «نه، این کار غلط است»، اما فرمود: «أمَرَتنی سَیِّدَهُ النِّساءِ بِسَترِ أمرِها وَ مَا کُنتُ اُخَالِفُ أمرَهَا» سیدهی نساء به من فرمان داده است که امر او پنهان باشد و من آن آدمی نیستم که برخلاف دستورِ فاطمه عمل کنم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که امیر بر عالم وجود است فرمود فاطمه زهرا سیّدة النساء دستور داده است و من با دستور او مخالفت نمیکنم.
اتفاقاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «يَا عَلِيُّ أَنْفِذْ مَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ»[8] اگر فاطمه دستور داد باید عمل کنی.
حال موضوع فاطمیّه چیست که فرماندهی میدان است و بقیهی معصومان به سربازی او افتخار میکنند؟ معصومان معصوم هستند، علم دارند و خطا نمیکنند، اما موضوع فاطمیّه چیست؟
ان شاء الله به این موضوع خواهم پرداخت.
دینداری باید اثر داشته باشد
اما این بحث یک مقدمهی دوم دارد که ممکن است ما در این فضایی که هستیم، از صبح تا شب و از شب تا صبح به سمت ما رگبار میبندند، دروغ میگویند، کج میگویند، ادّعا میکنند که فلان جا فلان سند هست، این با او آشتی بوده است، او با این قهر نبوده است، موضوع این نبوده است… برای اینکه در ذهن عزیزان این نباشد که بحث فاطمیّه صرفاً یک اختلاف بین دو آدم بر سرِ یک تکه زمین است؟
اگر اینطور باشد که باید بعد از مدّتی، موضوع از بین برود. موضوع این چیزها نیست، برای اینکه این موضوع درست تبیین شود، این مقدّمه را عرض میکنم.
ما دیندار نشدیم که مثلاً شبها یک ساعت به این جلسه بیاییم و روضهای بشنویم، یک فرد یهودی هم به کنیسهی خود برود و مطلب دیگری بشنود، یک شخص مسیحی هم یکشنبهها به کلیسا برود و سرودی بشنود؛ بعد همهی زندگی ما مانند بتپرستها و یهودیها و مسیحیها و… باشد و فقط هر شب دو ساعت در یک جلسهای شرکت کنیم. این کار دینداری نیست.
دینی که دنیای ما را درست نکند، حتماً نمیتواند آخرت ما را درست کند، چون درست کردن دنیا از درست کردنِ آخرت آسانتر است، و کسی که در دنیای خود خوش و خرّم نباشد، حتماً آخرت خوش و خرّمی هم ندارد.
دین آمده است که دنیای ما را خوش و خرّم کند، اما نه به آن چیزی که بدو امر به ذهن میرسد. آن عبارتی که فرمود «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»، نه بلوف زد، نه بزرگ گفت، نه خواست جلوی دشمن کم نیاورد، بلکه واقعاً فرمود «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
اگر از هر یک از ائمه علیهم السلام بپرسید، در مورد همهی زندگیشان میگویند «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا».
آیا این جمله یعنی سختی نکشیدهاند و دردسر نداشتهاند؟ مسلماً چرا.
شما گاهی برای همین لذّات دنیایی هم سختی میکشید، گاهی شما برای خرید یک پرس غذا هم باید یک ساعت معطل شوید، برای اینکه شما لذّت خوردن یک پرس غذا را بچشید، گاهی دردسرهای زیادی دارد، هم کسب درآمد دردسر دارد و هم مقدّمهی پیدا کردن و تأمین آن.
لذا اینکه عرض میکنم دین آمده است که دنیای ما را خوش و خرّم کند، نمیخواهم بگویم نباید در دنیا دردسر داشته باشیم، هرچه لذّت بیشتر، مقدّمهی آن هم بیشتر.
اگر کسی به کیفیت توجّه کند، یک لبخندِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میارزید که این همه صدمه بخورد، یک نفس به نفس شدن، یک مرتبه نماز صبح خواندن کنار هم… صدمه هم دارد.
اما اگر بروید و از حضرت بپرسید، میفرماید: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»!
دین آمده است که زندگی ما را خوش و خرّم کند، منتها آن هم مانند بقیهی جاها، هزینه و سختی دارد. دین آمده است دنیای ما را خوش کند، باید این دین اصل باشد، وگرنه شما جرأت نمیکنید هزینه کنید.
آدمهایی که میخواهند به یک خوشی برسند هزینه میکنند، اگر شما بخواهید خودتان را پای دینی خرج کنید، مهم است که این دین اصل باشد، وگرنه عمر و جان خودت را در جایی خرج کردهای که نمیارزد. لذا از القاب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ» است.
اگر این دین اصل نباشد که ما عمر و جان خود را پای آن سرمایهگذاری کردهایم، عمر و جان هم توبه ندارد، عمر که برنمیگردد، اگر گناه کرده باشم ان شاء الله خدای متعال میبخشد، اما عمر که برنمیگردد، پس خیلی مهم است که عمر خود را کجا صرف کنیم.
آن کسی که مانند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که خیلی به خدای متعال اطمینان دارد، همه چیزِ خود را خرج میکند.
لذا «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» را روی بلوف نفرمودند، واقعاً به همهی آنچه میخواسته رسیده است.
لذا اگر شما یک شخص دینداری را دیدید… ما از اساتید خود یاد گرفته بودیم، اگر میخواستیم استادی برای حوزه انتخاب کنیم، اگر میخواستیم به درس کسی برویم، قبل از آن به محضر او میرفتیم و مثلاً نیم ساعت صحبت میکردیم، اگر میدیدیم این شخص مدام غر میزند، در درس او شرکت نمیکردیم.
نه اینکه مشکلات نیست، اما مؤمن غرق در لذّت و رضایت است، نه اینکه مشکلات را نمیبیند، ولی خدا هست، کار از دست خدا در نمیرود، اگر حال او را از او جویا شوی، واقعاً میگوید بهتر از این نمیشود، نه اینکه بلوف بزند.
مسیر زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این است که اگر ما به آن سمت برویم، ما هم باید در ظرف خودمان «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» شویم، وگرنه یا آن دین «دین» نیست یا تدیّنِ من «تدیّن» نیست و قلابی است.
ما از کجا بفهمیم که دیندار هستیم؟ بنده محضر شما چند علامت عرض کردم، یکی از آنها این است که آیا سرخوش هستیم یا نه. یعنی ممکن است کسی سرخوش باشد ولی الآن بیماری داشته باشد، سرخوش باشد ولی الآن فقر داشته باشد، چون اصلاً اگر خدای متعال بخواهد ما را رشد بدهد، ما باید اول… ما به اینجا آمدهایم که از این بند بردگی آزاد شویم، صدها بند به گردن من است، باید از اینها آزاد شوم، و تا زمانی که این اضطرارها برای من رخ ندهد، این بندها از گردنِ من باز نمیشود.
کسی در واقعهای مظلوم واقع شد، به محضر یک ولیّ خدا رفته بودیم، گفتیم این بندهی خدا خیلی مظلوم است و کسی خیلی به او ظلم کرده است.
آن ولی خدا چهارزانو نشسته بود، دو زانو شد و فرمود «التماس دعا». تو باید چقدر خرج میکردی که به اینجا برسی که کسی جز خدای متعال کارهای نیست، الآن آن بدبختِ ظالم آنقدر خود را جهنّمی کرده است، کاری با تو کرده است که تو هرچه فکر کنی میبینی کسی بجز خدای متعال نمیتواند مشکل تو را حل کند.
تو همان کسی هستی که هفتهی قبل بودی، برای نماز صبح هم باید چند مرتبه ساعت خودت را تنظیم کوک میکردی، ولی الآن درد داری، یک ساعت مانده به اذان صبح بلند میشوی و گریه میکنی. باید چقدر خرج میکردی که به اینجا برسی؟
تو همان بدبختِ شش ماه قبل هستی، اما ببین آن بدبختِ ظالم چه لطفی به تو کرده است، آن بدبخت خودش را جهنّمی کرده است و نمیداند که با تو چه کرده است.
لذا این «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» بدین معنا نیست که ما از کشته شدنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اذیت نشدیم، اما برادرم برای بندگی خدا، نزد چشم خدا شهید شد، «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا».[9]
باید یک نفر چقدر خرج کند که چنین چیزی را بفهمد؟ اصلاً ما به این دنیا آمدهایم که از این توهّم بیرون بیاییم، آمدهایم که موحّد شویم.
زمانی من بصورت لفظی میگویم «أشهَدُ أن لَا إلَهَ إلّا الله»، اما ممکن است نعوذبالله در سلام و علیک با شما بگویم ایشان فلان جا مسئول است و دیگری در فلان بانک است و میشود از او وام گرفت… یعنی نمیتوانم مانند یک انسان سلام کنم.
هنگام سختیها چه کنیم؟
این صریح است، این چیزی نیست که من بخواهم حدسِ خودم را بگویم، فرمود ما اینها را در سختیها میاندازیم «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»،[10] برای اینکه اینها تضرّع کنند.
لذا با اینکه به بحث ربط ندارد اشاره میکنم، این ایّام که مدام در مورد وعدهی صادق 3 حرف میزنند، هر کسی میخواهد رصد کند بکند، من به این موضوع کاری ندارم، اما در جایی که شرایط احتمالیِ جنگ هست، ما چکار کنیم؟ ما باید عبادت خود را افزایش دهیم.
من به مابقی امور کاری ندارم، اگر میخواستید به پناهگاه بروید، بروید؛ اگر میخواستید طلا بخرید، بخرید؛ من نه میگویم بخر و نه میگویم نخر، اما خدا میفرماید من برای شما دردسرهایی درست میکنم و در آن دردسر آن ظالم بدبخت است.
وقتی در جامعه یک سختی و گرفتاری و دردسری رخ میدهد، مانند حسّ جنگ، یکی از کارهایی که ما باید انجام دهیم، تضرّع است. اصلاً خدای متعال ما را در این شرایط قرار میدهد که تضرّع کنیم.
الآن که فضای جنگ است ما چکار کنیم؟ «فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا»،[11] شما تضرّع کنید، ان شاء الله همهی ما نماز اول وقت بخوانیم، اگر نماز شب نمیخوانیم بخوانیم، اگر میخوانیم نماز جعفر طیّار هم بخوانیم، مگر ما چقدر زنده هستیم؟
کلاً آدمها در نقاط حساسشان شناخته میشوند، هنگام ترس شدید، هنگام طمع شدید، هنگام حرص شدید، هنگام حسد شدید…
اینها هم لطف خداست، در این بحبحهی دنیا که همه غرق هستند، ناگهان اتفاقاتی رخ میدهد، آن کسی که اهل دین است، برمیگردد.
فردا عرض خواهم کرد که ربط این موضوع به ماجرای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیست.
«دیندار» در مواجهه با دیگران
برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آسانترین کار این بود که دست فرزندانشان را بگیرند و از آن شهر بروند، بگویند این مردم نامرد اصلاً مهم نیستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها بیست و سه سال برای اینها زحمت کشیدهاند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرآن را جمعآوری کرد و روز هفتم به مسجد آورد، گفتند: نمیخواهیم، برو!
الآن قرآن بدست ما هست، اما بعضی از توضیحات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که توضیح میداد تا ابهام را برطرف میکرد، دیگر نیست. خود قرآن کریم دست ما هست، ولی آن توضیحاتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، که آن توضیحات آنقدر مهم بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خانه بیرون نیامد و فرمود: پیامبر فرموده است هر اتفاقی در عالم رخ داد، تو این قرآن را درست کن.
حکیم این کار را کرده است، یعنی اولویت این بوده است! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این قرآن را آورد و آنها گفتند: نمیخواهیم، برو!
برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که کاری نداشت بگویند این مردم مهم نیستند، بعد هم از آن شهر میرفتند.
اگر کسی تدیّن پیدا کرده باشد، نگاه کند و ببیند خدای متعال دست مرا گرفته است، نمیتواند نسبت به بندگان خدا بیمهر و بیتوجّه شود.
اگر زمانی کسی را دیدید که نسبت به سرنوشت انسانها، نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیخیال است، این شخص اصلاً دین ندارد.
اگر زمانی کسی را دیدیم که حسود است… زمانی هست که ما توصیهی اخلاقی میکنیم که حسادت نکن، اما اگر کسی را دیدید حسود است، این شخص عملاً دین ندارد، چون حسادت یعنی چه؟ یعنی ایشان در موضوعی از من بهتر است، حسود میگوید چرا بهتر است؟ حسود با چه کسی دعوا دارد؟ خدای متعال به این شخص عطا کرده است. حسود عملاً با خدا دعوا دارد.
آن نگاهِ دیندارانه میگوید تو اجازه نداری نسبت به خلایقی که خدای متعال خلق کرده است کممهری کنی، برای همین میفرماید «مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»،[12] تو مسلمان نیستی، چون اگر مسلمان بودی نمیتوانستی نسبت به سرنوشت انسانها بیتفاوت باشی.
اصلاً فرض کن مسیر آنها را قبول نداری، اما یک میلیون نفر از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الآن آواره هستند، نمیتوانی بگویی «به من چه؟»، اگر این حرف را میزنی اصلاً برای چه به اینجا آمدهای؟
حتّی ممکن است بگویی من مسیر آنها را قبول ندارم؛ ولی الآن زن و بچهی شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جا ندارند، کریم بودهاند و الآن غذا ندارند. اصلاً فرض کن خطا کردهاند، مگر باید ملامت کرد؟ آیا میشود بیخیال بود؟
اگر بخواهیم اینطور نگاه کنیم که باید مدام به ائمه علیهم السلام اشکال کنیم.
خب فاطمه جان! دست علی را بگیر و از این شهر برو، با این بیمرامها چکار داری؟ اینها که وقتی شما به مسجد آمدی و فرمودی که فدک برای ماست، گفتند شاهد بیاور. یعنی درواقع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تکذیب کردند و مردم بلند نشدند یک سیلی بر آن شخص هتاک بزنند.
نمیشود من بگویم که من کاری ندارم، اگر کاری نداری پس با فاطمیه چکار داری؟ برو و همان کار خودت را کن.
دیندار نمیتواند نسبت به دیگران بیخیال باشد.
هر کسی خودش را نگاه کند میگوید من که این همه به خدا بدهکار هستم، خدا هنوز روی من خط بطلان نکشیده است، که من زود روی مردم خط بطلان بکشم.
اصلاً فرض که طرف خطا کرده است، همسایهی شما اشتباه کرده است و یک معاملهی بیخودی کرده است و شما هم به او اخطار دادهاید، ولی او به کسی اعتماد کرده است و مال او را برده است، ولی الآن او مضطر است؛ الآن دیگر جای ملامت نیست.
شما یک مورد پیدا کنید که یک گنهکار به محضر امام بیاید و خطا و غلط عجیبی کرده باشد که قبلاً هم امام فرموده باشند که این کار را نکن، امام او را ملامت کرده باشد. وقتی مضطر میآید، امام نمیفرماید «من که به تو گفته بودم»، وقتی مضطر میآید و سر خود را پایین میاندازد و میگوید «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَاعَبدِالله، هَل لِیَ مِن تَوبَة؟» حضرت میفرمایند: «نَعَم، یَتُوبُ اللهُ عَلَیک، إرفَع رَأسَکَ یَا شیخ»؛ حضرت نمیفرمایند آیا الآن که زن و بچهی من تشنه هستند و تو راه مرا بستهای؟!
ما که هیچ کاری نکردهایم، مدام ملامت میکنیم! او که همه کاری کرده است، زن و بچهی او برای این تشنه هستند که وقتی کاروان حرّ آمد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آب را به اینها داده بود، وگرنه امام حسین علیه السلام آنقدر ذخیرهی آب آورده بود که به هزار سرباز و هزار مرکب آب داد؛ و تشنگیِ الآنِ فرزندانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای این بود که آب را به سربازان حرّ داده بود، بعد حرّ باعث شده بود که سپاه امام را محاصره کنند؛ اما حال که برگردد، دیگر نمیگوید آیا الآن وقتِ برگشتن است؟
شما یک مورد پیدا کنید که یک گنهکار یا یک خطاکار به محضر امامی رسیده است و ابراز پشیمانی کرده است، بعد او را ملامت کرده باشند.
اینکه عرض میکنم اگر ما واقعاً دیندار باشیم، فاطمیه باید همهی زندگی ما را تغییر دهد، نه اینکه صرفاً یک عزاداری کنیم، فاطمیه نگاه ما را عوض میکند، من دیگر نمیتوانم خیانت در امانت کنم، نمیتوانم در معامله نامردی کنم، اگر غیر از این باشد هم آن فاطمیه «فاطمیه» نیست.
چرا فاطمیه اینقدر مهم است؟ چون فکر و عقیده و عمل ما را اصلاح میکند.
ان شاء الله جلسهی بعد مقدّمهای خواهم گفت که مطالب این جلسه را جمعبندی کنم.
روضه و توسّل به حضرت حرّ سلام الله علیه
وقتی از کوفه به بیرون میآمد، میگوید خیلی اذیت بودم، اینکه باید برویم و پسر پیغمبر را دستگیر کنیم. حال شاید آن زمان مانند ما ایمان نداشت که شیعه باشد، اما بالاخره پسر پیغمبر حرمت دارد، خطا و گناهی نکرده است.
میگوید از خانه بیرون آمدم و در کوچه حرکت میکردم، احساس کردم هاتفی پشت سر من به من گفت: «یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ»،[13]…
من خودم میفهمم که اصلاً به سفرِ حرام میروم، بالاخره این عبیدالله ناپاکزاده سلطان روزگار است و دستوری داده است و من هم سردار این لشکر هستم، اما خودم میدانم که به سفر حرام میروم، اما احساس کردم هاتفی پشت سر من به من گفت: «یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ»! خودم به خودم گفتم: مادرت به عزایت بنشیند! فلان فلان شده! بهشت چیست؟
راوی میگوید که سوارههای هزار نفر، مثلاً هر پنجاه نفر پشت سر هم حرکت میکردند، من جزو آن گروه آخر بودم، رسیدیم، دیدم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کنار این شترهای آبکش ایستاده است و به اینها آب میدهد، من هم نفر آخر گروه خودمان بودم، وقتی خواستم جلو بیایم فرمود: «یَابنَ عَمّ! أَنِخِ اَلرَّاوِيَةَ»،[14] یعنی برادرزاده!…
راوی میگوید چون من کوفی بودم و حجازی نمیفهمیدم، تشنه هم بودم، متوجه نشدم که حضرت چه میفرمایند، بلافاصله سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از اصطلاح ما کوفیان استفاده کرد و فرمود: «یَابنَ عَمّ! أَنِخِ اَلْجَمَلَ»، یعنی شتر را بنشان، چون قدِ شتر بلند است اینطوری آب خوردن سخت است.
بعد خود سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افسار شتر را گرفت و نشاند، بعد من بخاطر عجلهای که داشتم خواستم مشک را بردارم، وقتی آب مینوشیدم، آب میریخت و نمیتوانستم درست بنوشم، دوباره حضرت عبارتی فرمودند و من متوجه نشدم، حضرت آمد و لبِ مشک را برگرداند و آب را به من داد؛ شاید با کفّ مبارک سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آب خوردم…
اینها اینطور آب خوردند، بعد آب را به حضرت بستند!
اگر شما بروید، فکر میکنید امام حسین علیه السلام پشیمان شد؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای کس دیگری این کار را کرده است، و اگر ما باور کنیم و بفهمیم که برای هدایتِ یک حرّ، چقدر میارزیده است، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حاضر بود بقیهی کس و کار حضرت هم به اسارت بروند که یک حرّ برگردد، این خانواده خیلی برای ما زحمت کشیدهاند…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این هزار نفر را آب داد و جلو رفت و محاصره شدند و درگیر شدند، جایی که حضرت میخواست زن و بچه را به کنار سایهای ببرد، دستور اکید عبیدالله این بود که «جَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ»،[15] بر حسین سخت بگیر و کاری کن پشیمان شود و تسلیم شود.
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواست به سمت سایه برود که این بچهها قدری استراحت کنند، کاروان حرّ آمدند و مقابل سپاه حضرت قرار گرفتند و شمشیر کشیدند.
اینجا حضرت ظاهراً میخواست حرّ را به یاد کلام خودش بیندازد، فرمود: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ»،[16]…
امام حکیم است، ولی در پروندهی حرّ چیزی نبود، راه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را هم بسته است، حضرت دید به این شخص چه چیزی بگوید که فرصتی برای او شود و قدمی بردارد، فرمود: مادرت به عزای تو بنشیند.
این کلام فحش نیست، یعنی مادرت تو را چطور تربیت کرده است؟ باید داغ تو را ببیند.
حرّ خواست جواب بدهد، ولی حرف خود را خورد و گفت: هر کسی غیر از تو این حرف را زده بود، من هم جواب او را میدادم، ولی مادر تو حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست…
حال چیزی در کارنامهی حرّ پیدا شد، «احترام به صدیقه طاهره سلام الله علیها»، حال میشود دست او را گرفت، بهانه پیدا شد…
یا اباعبدالله! ما محبّان مادر شما هستیم…
ولی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی لطافت دارد، حرّ آنجا چیزی نگفت، ولی در ذهن او این بود که شما در مقابل هزار نفر از یاران من، چیزی به مادر من گفتید…
گذشت و روز هفتم آب را بستند و روز تاسوعا فرا رسید و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محاصره شد و صدای العطش بلند شد و روز دهم شد و اطرافیان حرّ دیدند که او مدام آسمان را نگاه میکند، به او گفتند: شیخ! ترسیدهای؟
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که روزی ما هم اینطور بفهمیم، حرّ گفت: خودم را بین بهشت و جهنّم میبینم… این کار خیلی سخت است، «پذیرش خطا» مردانگی میخواهد، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما سحری بلند شویم و به خدای متعال عرض کنیم «هذا مقامُ العائذٍِ بکَ منَ النّارِ»…
حرّ گفت: خودم را بین بهشت و جهنّم میبینم…
اما جناب حرّ سلام الله علیه به این موضوع غلبه کرد، آن زمان او مثل ما نبود که امام حسین علیه السلام برای او لو رفته باشد، نمیداست چه اتفاقی رخ خواهد داد، اما مردانگی کرد و گفت: میروم و میگویم غلط کردم…
در دورهی قاجار اینطور روضه میخواندند که میگفتند پوتینهای خود را به گردن خود بست… اما این قسمت قدیمی است، آسمان را نگاه میکرد و میگفت: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ»،[17] خدایا! من دل زینب او را لرزاندهام، دلِ دختران او را لرزاندهام، دلِ اینها را شکستهام، الآن تشنه هستند، احتمالِ شهادتِ پدرشان را میدهند، من بروم و چه چیزی بگویم؟…
همینطور آرام آرام به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، سر خود را بلند نمیکرد، عرض کرد که «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أباعَبدالله، هَل لِيَ مِن تَوبَة؟»، آیا برای کسی مانند من هم توبه ممکن است؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ»، آن زمانی که خواستی راه بیفتی خدا بخشید… «فَانْزِل، إرفَع رأسَکَ یَا شیخ»، خیلی وقت است که منتظر تو بودم، سر خودت را بلند کن، تو روسفید هستی…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بجز پسرش علی اکبر علیه السلام، شاید تنها شهیدی که بیدردسر به میدان فرستاد، «حرّ» بود، نمیخواست جناب حرّ سلام الله علیه اذیت شود و صدای العطش بچهها او را خجالتزده کند.
جناب حرّ صلوات الله علیه به میدان رفت، وقتی زمین خورد، میگفت من که یار تو نبودم و تو را اذیت کردم… اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سر جناب حرّ علیه السلام رساند… فدای لطافت شما یااباعبدالله… حضرت سر او را به دامان گرفت و فرمود: «أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ»،[18] مادرت نام تو را درست انتخاب کرد، میخواستم تو را برگردانم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه یونس، آیه 35 (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)
[5] الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۴۶۶ (وَ عَنِ اَلشَّيْخِ اَلْمَوْثُوقِ أَبِي عَمْرٍو اَلْعَمْرِيِّ ره قَالَ: تَشَاجَرَ اِبْنُ أَبِي غَانِمٍ اَلْقَزْوِينِيُّ وَ جَمَاعَةٌ مِنَ اَلشِّيعَةِ فِي اَلْخَلَفِ فَذَكَرَ اِبْنُ أَبِي غَانِمٍ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَضَى وَ لاَ خَلَفَ لَهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ كَتَبُوا فِي ذَلِكَ كِتَاباً وَ أَنْفَذُوهُ إِلَى اَلنَّاحِيَةِ وَ أَعْلَمُوهُ بِمَا تَشَاجَرُوا فِيهِ فَوَرَدَ جَوَابُ كِتَابِهِمْ بِخَطِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ عَافَانَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ اَلْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَكُمْ رُوحَ اَلْيَقِينِ وَ أَجَارَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ سُوءِ اَلْمُنْقَلَبِ إِنَّهُ أُنْهِي إِلَيَّ اِرْتِيَابُ جَمَاعَةٍ مِنْكُمْ فِي اَلدِّينِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ اَلشَّكِّ وَ اَلْحَيْرَةِ فِي وُلاَةِ أَمْرِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِكَ لَكُمْ لاَ لَنَا وَ سَاءَنَا فِيكُمْ لاَ فِينَا لِأَنَّ اَللَّهَ مَعَنَا فَلاَ فَاقَةَ بِنَا إِلَى غَيْرِهِ وَ اَلْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ يُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ اَلْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا يَا هَؤُلاَءِ مَا لَكُمْ فِي اَلرَّيْبِ تَتَرَدَّدُونَ وَ فِي اَلْحَيْرَةِ تَنْعَكِسُونَ أَ وَ مَا سَمِعْتُمُ اَللَّهَ يَقُولُ يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ ؟ أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ مَا جَاءَتْ بِهِ اَلْآثَارُ مِمَّا يَكُونُ وَ يَحْدُثُ فِي أَئِمَّتِكُمْ عَلَى اَلْمَاضِينَ وَ اَلْبَاقِينَ مِنْهُمُ اَلسَّلاَمُ؟ أَ وَ مَا رَأَيْتُمْ كَيْفَ جَعَلَ اَللَّهُ لَكُمْ مَعَاقِلَ تَأْوُونَ إِلَيْهَا وَ أَعْلاَماً تَهْتَدُونَ بِهَا مِنْ لَدُنْ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى أَنْ ظَهَرَ اَلْمَاضِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ ؟ كُلَّمَا غَابَ عَلَمٌ بَدَا عَلَمٌ وَ إِذَا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَلَمَّا قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اَللَّهَ أَبْطَلَ دِينَهُ وَ قَطَعَ اَلسَّبَبَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ كَلاَّ مَا كَانَ ذَلِكَ وَ لاَ يَكُونُ حَتَّى تَقُومَ اَلسَّاعَةُ وَ يَظْهَرَ أَمْرُ اَللّٰهِ وَ هُمْ كٰارِهُونَ وَ إِنَّ اَلْمَاضِيَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَضَى سَعِيداً فَقِيداً عَلَى مِنْهَاجِ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ فِينَا وَصِيَّتُهُ وَ عِلْمُهُ وَ مِنْهُ خَلَفُهُ وَ مَنْ يَسُدُّ مَسَدَّهُ وَ لاَ يُنَازِعُنَا مَوْضِعَهُ إِلاَّ ظَالِمٌ آثِمٌ وَ لاَ يَدَّعِيهِ دُونَنَا إِلاَّ كَافِرٌ جَاحِدٌ وَ لَوْ لاَ أَنَّ أَمْرَ اَللَّهِ لاَ يُغْلَبُ وَ سِرَّهُ لاَ يُظْهَرُ وَ لاَ يُعْلَنُ لَظَهَرَ لَكُمْ مِنْ حَقِّنَا مَا تَبْتَزُّ مِنْهُ عُقُولُكُمْ وَ يُزِيلُ شُكُوكَكُمْ وَ لَكِنَّهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ – فَاتَّقُوا اَللَّهَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ رُدُّوا اَلْأَمْرَ إِلَيْنَا فَعَلَيْنَا اَلْإِصْدَارُ كَمَا كَانَ مِنَّا اَلْإِيرَادُ وَ لاَ تُحَاوِلُوا كَشْفَ مَا غُطِّيَ عَنْكُمْ وَ لاَ تَمِيلُوا عَنِ اَلْيَمِينِ وَ تَعْدِلُوا إِلَى اَلْيَسَارِ وَ اِجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى اَلسُّنَّةِ اَلْوَاضِحَةِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ اَللَّهُ شَاهِدٌ عَلَيَّ وَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ لاَ مَا عِنْدَنَا مِنْ مَحَبَّةِ صَاحِبِكُمْ وَ رَحْمَتِكُمْ وَ اَلْإِشْفَاقِ عَلَيْكُمْ لَكُنَّا عَنْ مُخَاطَبَتِكُمْ فِي شُغُلٍ مِمَّا قَدِ اُمْتُحِنَّا بِهِ مِنْ مُنَازَعَةِ اَلظَّالِمِ اَلْعُتُلِّ اَلضَّالِّ اَلْمُتَتَابِعِ فِي غَيِّهِ اَلْمُضَادِّ لِرَبِّهِ اَلْمُدَّعِي مَا لَيْسَ لَهُ اَلْجَاحِدِ حَقَّ مَنِ اِفْتَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُ اَلظَّالِمِ اَلْغَاصِبِ – وَ فِي اِبْنَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَ سَيَتَرَدَّى اَلْجَاهِلُ رِدَاءَ عَمَلِهِ وَ سَيَعْلَمُ اَلْكَافِرُ لِمَنْ عُقْبَى اَلدّٰارِ عَصَمَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ اَلْمَهَالِكِ وَ اَلْأَسْوَاءِ وَ اَلْآفَاتِ وَ اَلْعَاهَاتِ كُلِّهَا بِرَحْمَتِهِ إِنَّهُ وَلِيُّ ذَلِكَ وَ اَلْقَادِرُ عَلَى مَا يَشَاءُ وَ كَانَ لَنَا وَ لَكُمْ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَمِيعِ اَلْأَوْصِيَاءِ وَ اَلْأَوْلِيَاءِ وَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى اَلنَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً .)
[6] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۸۷ (وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنِ اِسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ غَدُهُ شَرّاً فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّدِ اَلنُّقْصَانَ فِي عَمَلِهِ كَانَ اَلنُّقْصَانُ فِي عَقْلِهِ وَ مَنْ كَانَ نُقْصَانٌ فِي عَمَلِهِ وَ عَقْلِهِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ حَيَاتِهِ.)
[7] الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، جلد ۱، صفحه ۲۵۲ (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَوْلاَدِ اَلْبَرَامِكَةِ عَرَضَ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ فَأَلَحَّ اَلسَّائِلُ عَلَيْهِ فِي كَشْفِ اَلْجَوَابِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا .)
[8] الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم، جلد ۲، صفحه ۹۲ (بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ: لَمَّا ثَقُلَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ خِيفَ عَلَيْهِ اَلْمَوْتُ دَعَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَيْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِي اَلْبَيْتِ وَ اِسْتَدْنَى عَلِيّاً وَ أَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ بَعْدَ بُكَاءِ اَلْجَمِيعِ وَ وَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَكَ فَاحْفَظْنِي فِيهَا فَإِنَّكَ اَلْفَاعِلُ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ هَذِهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي يَا عَلِيُّ أَنْفِذْ مَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَنِي بِهَا جَبْرَائِيلُ وَ هِيَ اَلصَّادِقَةُ اَلصَّدُوقَةُ وَ اِعْلَمْ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ ثُمَّ سَمَّاهُمْ ثُمَّ ضَمَّ اَلْأَرْبَعَةَ إِلَيْهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لَهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِيمٌ يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ زَعِيمٌ أَنْ يَدْخُلُوا اَلنَّارَ يَا فَاطِمَةُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَيْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَيْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَيْ وَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ بِالْإِسْنَادِ اَلسَّالِفِ: لَمَّا كَانَتِ اَللَّيْلَةُ اَلَّتِي قُبِضَ فِي صَبِيحَتِهَا دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَيْنِ وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِمُ اَلْبَابِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيٌّ وَ اَلْحَسَنَانِ فَقَالَتْ عَائِشَةُ لِأَمْرِ مَّا أَخْرَجَكَ وَ خَلَى بِابْنَتِهِ دُونَكَ فَقَالَ عَرَفْتُ اَلَّذِي خَلاَ بِهَا لَهُ وَ هُوَ بَعْضُ اَلَّذِي كُنْتِ فِيهِ وَ أَبُوكِ وَ صَاحِبَاهُ فَوَجَمَتْ أَنْ تَرِدَ عَلَيْهِ كَلِمَةٌ فَمَا لَبِثْتُ أَنْ نَادَتْهُ فَاطِمَةُ فَدَخَلَ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَبْكِي وَ يَقُولُ بُكَائِي وَ غَمِّي عَلَيْكَ وَ عَلَى هَذِهِ أَنْ تَضِيعَ بَعْدِي فَقَدْ أَجْمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى ظُلْمِكُمْ .)
[9] سوره مبارکه طور، آیه 48 (وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ)
[10] سوره مبارکه انعام، آیه 42 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ)
[11] سوره مبارکه انعام، آیه 43 (فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)
[12] الکافي، جلد ۲ ، صفحه ۱۶۴ (عَنْهُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ اَلْخَطَّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ اَلْكُوزِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ .)
[13] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۰ (فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نُودِيتُ ثَلاَثاً يَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَداً فَقُلْتُ ثَكِلَتِ اَلْحُرَّ أُمُّهُ يَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ اِبْنِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يُبَشَّرُ بِالْجَنَّةِ فَرَهِقَهُ عِنْدَ صَلاَةِ اَلظُّهْرِ فَأَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِبْنَهُ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ قَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَلَّى بِالْفَرِيقَيْنِ جَمِيعاً فَلَمَّا سَلَّمَ وَثَبَ اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اَللَّهِ فَقَالَ أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ يَا حُرُّ أَ عَلَيْنَا أَمْ لَنَا فَقَالَ اَلْحُرُّ وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لَقَدْ بُعِثْتُ لِقِتَالِكَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرَ مِنْ قَبْرِي وَ نَاصِيَتِي مَشْدُودَةٌ إِلَى رِجْلِي وَ يَدَيَّ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِي وَ أُكَبَّ عَلَى حُرِّ وَجْهِي فِي اَلنَّارِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَيْنَ تَذْهَبُ اِرْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ فَإِنَّكَ مَقْتُولٌ)
[14] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ۲ ، صفحه ۷۶ (ثُمَّ سَارَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ بَطْنِ اَلْعَقَبَةِ حَتَّى نَزَلَ شَرَافَ – [شَرَافاً] فَلَمَّا كَانَ فِي اَلسَّحَرِ أَمَرَ فِتْيَانَهُ فَاسْتَقَوْا مِنَ اَلْمَاءِ فَأَكْثَرُوا ثُمَّ سَارَ مِنْهَا حَتَّى اِنْتَصَفَ اَلنَّهَارُ فَبَيْنَا هُوَ يَسِيرُ إِذْ كَبَّرَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُ أَكْبَرُ لِمَ كَبَّرْتَ قَالَ رَأَيْتُ اَلنَّخْلَ فَقَالَ لَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْمَكَانَ مَا رَأَيْنَا بِهِ نَخْلَةً قَطُّ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا تَرَوْنَهُ قَالُوا نَرَاهُ وَ اَللَّهِ آذَانَ اَلْخَيْلِ قَالَ أَنَا وَ اَللَّهِ أَرَى ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا لَنَا مَلْجَأٌ نَلْجَأُ إِلَيْهِ فَنَجْعَلُهُ فِي ظُهُورِنَا وَ نَسْتَقْبِلُ اَلْقَوْمَ بِوَجْهٍ وَاحِدٍ فَقُلْنَا بَلَى هَذَا ذُو حِسْمَى إِلَى جَنْبِكَ تَمِيلُ إِلَيْهِ عَنْ يَسَارِكَ فَإِنْ سَبَقْتَ إِلَيْهِ فَهُوَ كَمَا تُرِيدُ. فَأَخَذَ إِلَيْهِ ذَاتَ اَلْيَسَارِ وَ مِلْنَا مَعَهُ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ طَلَعَتْ عَلَيْنَا هَوَادِي اَلْخَيْلِ فَتَبَيَّنَّاهَا وَ عَدَلْنَا فَلَمَّا رَأَوْنَا عَدَلْنَا عَنِ اَلطَّرِيقِ عَدَلُوا إِلَيْنَا – كَأَنَّ أَسِنَّتَهُمُ اَلْيَعَاسِيبُ وَ كَأَنَّ رَايَاتِهِمْ أَجْنِحَةُ اَلطَّيْرِ فَاسْتَبَقْنَا إِلَى ذِي حِسْمَى فَسَبَقْنَاهُمْ إِلَيْهِ وَ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَبْنِيَتِهِ فَضُرِبَتْ. وَ جَاءَ اَلْقَوْمُ زُهَاءَ أَلْفِ فَارِس ٍ مَعَ اَلْحُرِّ بْنِ يَزِيدَ اَلتَّمِيمِيِّ حَتَّى وَقَفَ هُوَ وَ خَيْلُهُ مُقَابِلَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَرِّ اَلظَّهِيرَةِ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ مُعْتَمُّونَ مُتَقَلِّدُو أَسْيَافِهِمْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِفِتْيَانِهِ اِسْقُوا اَلْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ اَلْمَاءِ وَ رَشِّفُوا اَلْخَيْلَ تَرْشِيفاً فَفَعَلُوا وَ أَقْبَلُوا يَمْلَئُونَ اَلْقِصَاعَ وَ اَلطِّسَاسَ مِنَ اَلْمَاءِ ثُمَّ يُدْنُونَهَا مِنَ اَلْفَرَسِ فَإِذَا عَبَّ فِيهَا ثَلاَثاً أَوْ أَرْبَعاً أَوْ خَمْساً عُزِلَتْ عَنْهُ وَ سَقَوْا آخَرَ حَتَّى سَقَوْهَا كُلَّهَا. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلطَّعَّانِ اَلْمُحَارِبِيُّ كُنْتُ مَعَ اَلْحُرِّ يَوْمَئِذٍ فَجِئْتُ فِي آخِرِ مَنْ جَاءَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا رَأَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا بِي وَ بِفَرَسِي مِنَ اَلْعَطَشِ قَالَ أَنِخِ اَلرَّاوِيَةَ وَ اَلرَّاوِيَةُ عِنْدِي اَلسِّقَاءُ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ أَخِي أَنِخِ اَلْجَمَلَ فَأَنَخْتُهُ فَقَالَ اِشْرَبْ فَجَعَلْتُ كُلَّمَا شَرِبْتُ سَالَ اَلْمَاءُ مِنَ اَلسِّقَاءِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِخْنِثِ اَلسِّقَاءَ أَيِ اِعْطِفْهُ فَلَمْ أَدْرِ كَيْفَ أَفْعَلُ فَقَامَ فَخَنَثَهُ فَشَرِبْتُ وَ سَقَيْتُ فَرَسِي. وَ كَانَ مَجِيءُ اَلْحُرِّ بْنِ يَزِيدَ مِنَ اَلْقَادِسِيَّةِ وَ كَانَ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ زِيَادٍ بَعَثَ اَلْحُصَيْنَ بْنَ نُمَيْرٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَنْزِلَ اَلْقَادِسِيَّةَ وَ تَقَدَّمَ اَلْحُرُّ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي أَلْفِ فَارِسٍ يَسْتَقْبِلُ بِهِمْ حُسَيْناً فَلَمْ يَزَلِ اَلْحُرُّ مُوَافِقاً لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى حَضَرَتْ صَلاَةُ اَلظُّهْرِ وَ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْحَجَّاجَ بْنَ مَسْرُورٍ أَنْ يُؤَذِّنَ فَلَمَّا حَضَرَتِ اَلْإِقَامَةُ خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي إِزَارٍ وَ رِدَاءٍ وَ نَعْلَيْنِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي لَمْ آتِكُمْ حَتَّى أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ أَنِ اِقْدَمْ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ لَيْسَ لَنَا إِمَامٌ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى اَلْهُدَى وَ اَلْحَقِّ فَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ جِئْتُكُمْ فَأَعْطُونِي مَا أَطْمَئِنُّ إِلَيْهِ مِنْ عُهُودِكُمْ وَ مَوَاثِيقِكُمْ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ كُنْتُمْ لِمَقْدَمِي كَارِهِينَ اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ إِلَى اَلْمَكَانِ اَلَّذِي جِئْتُ مِنْهُ إِلَيْكُمْ فَسَكَتُوا عَنْهُ وَ لَمْ يَتَكَلَّمْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِكَلِمَةٍ. فَقَالَ لِلْمُؤَذِّنِ أَقِمْ فَأَقَامَ اَلصَّلاَةَ فَقَالَ لِلْحُرِّ أَ تُرِيدُ أَنْ تُصَلِّيَ بِأَصْحَابِكَ قَالَ لاَ بَلْ تُصَلِّي أَنْتَ وَ نُصَلِّي بِصَلاَتِكَ فَصَلَّى بِهِمُ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ دَخَلَ فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ وَ اِنْصَرَفَ اَلْحُرُّ إِلَى مَكَانِهِ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ فَدَخَلَ خَيْمَةً قَدْ ضُرِبَتْ لَهُ وَ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ عَادَ اَلْبَاقُونَ إِلَى صَفِّهِمُ اَلَّذِي كَانُوا فِيهِ فَأَعَادُوهُ ثُمَّ أَخَذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ بِعِنَانِ دَابَّتِهِ وَ جَلَسَ فِي ظِلِّهَا. فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ اَلْعَصْرِ أَمَرَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَهَيَّئُوا لِلرَّحِيلِ فَفَعَلُوا ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَى بِالْعَصْرِ وَ أَقَامَ فَاسْتَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَلَّى بِالْقَوْمِ ثُمَّ سَلَّمَ وَ اِنْصَرَفَ إِلَيْهِمْ بِوَجْهِهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا اَلنَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اَللَّهَ وَ تَعْرِفُوا اَلْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلاَيَةِ هَذَا اَلْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ اَلسَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ اَلْعُدْوَانِ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ كَرَاهِيَةً لَنَا وَ اَلْجَهْلَ بِحَقِّنَا وَ كَانَ رَأْيُكُمُ اَلْآنَ غَيْرَ مَا أَتَتْنِي بِهِ كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ. فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ أَنَا وَ اَللَّهِ مَا أَدْرِي مَا هَذِهِ اَلْكُتُبُ وَ اَلرُّسُلُ اَلَّتِي تَذْكُرُ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ يَا عُقْبَةَ بْنَ سِمْعَانَ أَخْرِجِ اَلْخُرْجَيْنِ اَللَّذَيْنِ فِيهِمَا كُتُبُهُمْ إِلَيَّ فَأَخْرَجَ خُرْجَيْنِ مَمْلُوءَيْنِ صُحُفاً فَنُثِرَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ إِنَّا لَسْنَا مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْكَ وَ قَدْ أُمِرْنَا إِذَا نَحْنُ لَقِينَاكَ أَلاَّ نُفَارِقَكَ حَتَّى نُقْدِمَكَ اَلْكُوفَةَ عَلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ قُومُوا فَارْكَبُوا فَرَكِبُوا وَ اِنْتَظَرَ حَتَّى رَكِبَ نِسَاؤُهُمْ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ اِنْصَرِفُوا فَلَمَّا ذَهَبُوا لِيَنْصَرِفُوا حَالَ اَلْقَوْمُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَلاِنْصِرَافِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِلْحُرِّ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا تُرِيدُ فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ اَلْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ اَلْحَالِ اَلَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اَللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلاَّ بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا تُرِيدُ قَالَ أُرِيدُ أَنْ أَنْطَلِقَ بِكَ إِلَى اَلْأَمِيرِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ إِذاً وَ اَللَّهِ لاَ أَتَّبِعُكَ قَالَ إِذاً وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُكَ فَتَرَادَّا اَلْقَوْلَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَلَمَّا كَثُرَ اَلْكَلاَمُ بَيْنَهُمَا قَالَ لَهُ اَلْحُرُّ إِنِّي لَمْ أُؤْمَرْ بِقِتَالِكَ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَلاَّ أُفَارِقَكَ حَتَّى أُقْدِمَكَ اَلْكُوفَةَ فَإِذَا أَبَيْتَ فَخُذْ طَرِيقاً لاَ يُدْخِلُكَ اَلْكُوفَةَ وَ لاَ يَرُدُّكَ إِلَى اَلْمَدِينَةِ تَكُونُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ نَصَفاً حَتَّى أَكْتُبَ إِلَى اَلْأَمِيرِ وَ تَكْتُبَ إِلَى يَزِيدَ أَوْ إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ فَلَعَلَّ اَللَّهَ إِلَى ذَلِكَ أَنْ يَأْتِيَ بِأَمْرٍ يَرْزُقُنِي فِيهِ اَلْعَافِيَةَ مِنْ أَنْ أَبْتَلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَخُذْ هَاهُنَا فَتَيَاسَرَ عَنْ طَرِيقِ اَلْعُذَيْبِ وَ اَلْقَادِسِيَّةِ فَسَارَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَارَ اَلْحُرُّ فِي أَصْحَابِهِ يُسَايِرُهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَهُ يَا حُسَيْنُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اَللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي وَ هَلْ يَعْدُو بِكُمُ اَلْخَطْبُ أَنْ تَقْتُلُونِي وَ سَأَقُولُ كَمَا قَالَ أَخُو اَلْأَوْسِ لاِبْنِ عَمِّهِ وَ هُوَ يُرِيدُ نُصْرَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخَوَّفَهُ اِبْنُ عَمِّهِ وَ قَالَ أَيْنَ تَذْهَبُ فَإِنَّكَ مَقْتُولٌ فَقَالَ – سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى اَلْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ آسَى اَلرِّجَالَ اَلصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ بَاعَدَ مُجْرِماً فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أَنْدَمْ وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلاًّ أَنْ تَعِيشَ وَ تُرْغَمَا. فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ اَلْحُرُّ تَنَحَّى عَنْهُ فَكَانَ يَسِيرُ بِأَصْحَابِهِ نَاحِيَةً وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي نَاحِيَةٍ أُخْرَى حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى عُذَيْبِ اَلْهِجَانَاتِ . ثُمَّ مَضَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى قَصْرِ بَنِي مُقَاتِلٍ فَنَزَلَ بِهِ فَإِذَا هُوَ بِفُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا فَقِيلَ لِعُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُرِّ اَلْجُعْفِيِّ فَقَالَ اُدْعُوهُ إِلَيَّ فَلَمَّا أَتَاهُ اَلرَّسُولُ قَالَ لَهُ هَذَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ يَدْعُوكَ فَقَالَ عُبَيْدُ اَللَّهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَللَّهِ مَا خَرَجْتُ مِنَ اَلْكُوفَةِ إِلاَّ كَرَاهِيَةَ أَنْ يَدْخُلَهَا اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا بِهَا وَ اَللَّهِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَرَاهُ وَ لاَ يَرَانِي فَأَتَاهُ اَلرَّسُولُ فَأَخْبَرَهُ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ دَعَاهُ إِلَى اَلْخُرُوجِ مَعَهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحُرِّ تِلْكَ اَلْمَقَالَةَ وَ اِسْتَقَالَهُ مِمَّا دَعَاهُ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرْنَا فَاتَّقِ اَللَّهَ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يُقَاتِلُنَا فَوَ اَللَّهِ لاَ يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لاَ يَنْصُرُنَا إِلاَّ هَلَكَفَقَالَ أَمَّا هَذَا فَلاَ يَكُونُ أَبَداً إِنْ شَاءَ اَللَّهُثُمَّ قَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى دَخَلَ رَحْلَهُ. وَ لَمَّا كَانَ فِي آخِرِ اَللَّيْلِ أَمَرَ فِتْيَانَهُ بِالاِسْتِقَاءِ مِنَ اَلْمَاءِ ثُمَّ أَمَرَ بِالرَّحِيلِ فَارْتَحَلَ مِنْ قَصْرِ بَنِي مُقَاتِلٍ فَقَالَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ سِرْنَا مَعَهُ سَاعَةً فَخَفَقَ وَ هُوَ عَلَى ظَهْرِ فَرَسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اِنْتَبَهَ وَ هُوَ يَقُولُ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ فَفَعَلَ ذَلِكَ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاَثاً فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ اِبْنُهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ عَلَى فَرَسٍ فَقَالَ مِمَّ حَمِدْتَ اَللَّهَ وَ اِسْتَرْجَعْتَفَقَالَ: يَا بُنَيَّ إِنِّي خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ يَقُولُ: اَلْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ اَلْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا فَقَالَ لَهُ يَا أَبَتِ لاَ أَرَاكَ اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى اَلْحَقِّ قَالَ بَلَى وَ اَلَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ اَلْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لاَ نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ. فَلَمَّا أَصْبَحَ نَزَلَ فَصَلَّى اَلْغَدَاةَ ثُمَّ عَجَّلَ اَلرُّكُوبَ فَأَخَذَ يَتَيَاسَرُ بِأَصْحَابِهِ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَهُمْ فَيَأْتِيهِ اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَيَرُدُّهُ وَ أَصْحَابَهُ فَجَعَلَ إِذَا رَدَّهُمْ نَحْوَ اَلْكُوفَةِ رَدّاً شَدِيداً اِمْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَارْتَفَعُوا فَلَمْ يَزَالُوا يَتَيَاسَرُونَ كَذَلِكَ حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى نَيْنَوَى اَلْمَكَانِ اَلَّذِي نَزَلَ بِهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِذَا رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ عَلَيْهِ اَلسِّلاَحُ مُتَنَكِّبٌ قَوْساً مُقْبِلٌ مِنَ اَلْكُوفَةِ فَوَقَفُوا جَمِيعاً يَنْتَظِرُونَهُ فَلَمَّا اِنْتَهَى إِلَيْهِمْ سَلَّمَ عَلَى اَلْحُرِّ وَ أَصْحَابِهِ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ دَفَعَ إِلَى اَلْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَإِذَا فِيهِ: أَمَّا بَعْدُ: فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ حِينَ يَبْلُغُكَ كِتَابِي وَ يَقْدَمُ عَلَيْكَ رَسُولِي وَ لاَ تُنْزِلْهُ إِلاَّ بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ حِصْنٍ وَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ فَقَدْ أَمَرْتُ رَسُولِي أَنْ يَلْزَمَكَ وَ لاَ يُفَارِقَكَ حَتَّى يَأْتِيَنِي بِإِنْفَاذِكَ أَمْرِي وَ اَلسَّلاَمُ. فَلَمَّا قَرَأَ اَلْكِتَابَ قَالَ لَهُمُ اَلْحُرُّ هَذَا كِتَابُ اَلْأَمِيرِ عُبَيْدِ اَللَّهِ يَأْمُرُنِي أَنْ أُجَعْجِعَ بِكُمْ فِي اَلْمَكَانِ اَلَّذِي يَأْتِي كِتَابُهُ وَ هَذَا رَسُولُهُ وَ قَدْ أَمَرَهُ أَلاَّ يُفَارِقَنِي حَتَّى أُنَفِّذَ أَمْرَهُ. فَنَظَرَ يَزِيدُ بْنُ اَلْمُهَاجِرِ اَلْكِنَانِيُّ وَ كَانَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى رَسُولِ اِبْنِ زِيَادٍ فَعَرَفَهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا ذَا جِئْتَ فِيهِ قَالَ أَطَعْتُ إِمَامِي وَ وَفَيْتُ بِبَيْعَتِي فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْمُهَاجِرِ بَلْ عَصَيْتَ رَبَّكَ وَ أَطَعْتَ إِمَامَكَ فِي هَلاَكِ نَفْسِكَ وَ كَسَبْتَ اَلْعَارَ وَ اَلنَّارَ وَ بِئْسَ اَلْإِمَامُ إِمَامُكَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ يُنْصَرُونَ فَإِمَامُكَ مِنْهُمْ. وَ أَخَذَهُمُ اَلْحُرُّ بِالنُّزُولِ فِي ذَلِكَ اَلْمَكَانِ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ لاَ قَرْيَةٍ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَعْنَا وَيْحَكَ نَنْزِلْ فِي هَذِهِ اَلْقَرْيَةِ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي نَيْنَوَى وَ اَلْغَاضِرِيَّةَ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي شِفْنَةَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَسْتَطِيعُ ذَلِكَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَيَّ عَيْناً عَلَيَّ فَقَالَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ إِنِّي وَ اَللَّهِ مَا أَرَاهُ يَكُونُ بَعْدَ اَلَّذِي تَرَوْنَ إِلاَّ أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلاَءِ اَلسَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ يَأْتِينَا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْرِي لَيَأْتِينَا بَعْدَهُمْ مَا لاَ قِبَلَ لَنَا بِهِ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ ثُمَّ نَزَلَ وَ ذَلِكَ يَوْمَ اَلْخَمِيسِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلثَّانِي مِنَ اَلْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ . فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ قَدِمَ عَلَيْهِمْ عُمَرُ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ مِنَ اَلْكُوفَةِ فِي أَرْبَعَةِ آلاَفِ فَارِسٍ فَنَزَلَ بِنَيْنَوَى فَبَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عُرْوَةَ بْنَ قَيْسٍ اَلْأَحْمَسِيَّ فَقَالَ لَهُ اِئْتِهِ فَسَلْهُ مَا اَلَّذِي جَاءَ بِكَ وَ مَا ذَا تُرِيدُ. وَ كَانَ عُرْوَةُ مِمَّنْ كَتَبَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاسْتَحْيَا مِنْهُ أَنْ يَأْتِيَهُ فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَى اَلرُّؤَسَاءِ اَلَّذِينَ كَاتَبُوهُ فَكُلُّهُمْ أَبَى ذَلِكَ وَ كَرِهَهُ فَقَامَ إِلَيْهِ كَثِيرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّعْبِيُّ وَ كَانَ فَارِساً شُجَاعاً لاَ يَرُدُّ وَجْهَهُ شَيْءٌ فَقَالَ أَنَا أَذْهَبُ إِلَيْهِ وَ وَ اَللَّهِ لَئِنْ شِئْتَ لَأَفْتِكَنَّ بِهِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ مَا أُرِيدُ أَنْ تَفْتِكَ بِهِ وَ لَكِنِ اِئْتِهِ فَسَلْهُ مَا اَلَّذِي جَاءَ بِكَ. فَأَقْبَلَ كَثِيرٌ إِلَيْهِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو ثُمَامَةَ اَلصَّائِدِيُّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَدْ جَاءَكَ شَرُّ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ أَجْرَؤُهُمْ عَلَى دَمٍ وَ أَفْتَكُهُمْ وَ قَامَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ ضَعْ سَيْفَكَ قَالَ لاَ وَ لاَ كَرَامَةَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولٌ فَإِنْ سَمِعْتُمْ مِنِّي بَلَّغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْكُمْ قَالَ فَإِنِّي آخِذٌ بِقَائِمِ سَيْفِكَ ثُمَّ تَكَلَّمْ بِحَاجَتِكَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ تَمَسُّهُ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي بِمَا جِئْتَ بِهِ وَ أَنَا أُبَلِّغُهُ عَنْكَ وَ لاَ أَدَعُكَ تَدْنُو مِنْهُ فَإِنَّكَ فَاجِرٌ فَاسْتَبَّا وَ اِنْصَرَفَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ. فَدَعَا عُمَرُ قُرَّةَ بْنَ قَيْسٍ اَلْحَنْظَلِيَّ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ يَا قُرَّةُ اِلْقَ حُسَيْناً فَسَلْهُ مَا جَاءَ بِهِ وَ مَا ذَا يُرِيدُ فَأَتَاهُ قُرَّةُ فَلَمَّا رَآهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُقْبِلاً قَالَ أَ تَعْرِفُونَ هَذَا فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ نَعَمْ هَذَا رَجُلٌ مِنْ حَنْظَلَةِ تَمِيمٍ وَ هُوَ اِبْنُ أُخْتِنَا وَ قَدْ كُنْتُ أَعْرِفُهُ بِحُسْنِ اَلرَّأْيِ وَ مَا كُنْتُ أَرَاهُ يَشْهَدُ هَذَا اَلْمَشْهَدَ فَجَاءَ حَتَّى سَلَّمَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَبْلَغَهُ رِسَالَةَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا أَنِ اِقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ ثُمَّ قَالَ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَيْحَكَ يَا قُرَّةُ أَيْنَ تَرْجِعُ إِلَى اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ اُنْصُرْ هَذَا اَلرَّجُلَ اَلَّذِي بِآبَائِهِ أَيَّدَكَ اَللَّهُ بِالْكَرَامَةِ فَقَالَ لَهُ قُرَّةُ أَرْجِعُ إِلَى صَاحِبِي بِجَوَابِ رِسَالَتِهِ وَ أَرَى رَأْيِي قَالَ فَانْصَرَفَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ فَقَالَ عُمَرُ أَرْجُو أَنْ يُعَافِيَنِي اَللَّهُ مِنْ حَرْبِهِ وَ قِتَالِهِ وَ كَتَبَ إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي حِينَ نَزَلْتُ بِالْحُسَيْنِ بَعَثْتُ إِلَيْهِ رُسُلِي فَسَأَلْتُهُ عَمَّا أَقْدَمَهُ وَ مَا ذَا يَطْلُبُ فَقَالَ كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ هَذِهِ اَلْبِلاَدِ وَ أَتَتْنِي رُسُلُهُمْ يَسْأَلُونَنِي اَلْقُدُومَ فَفَعَلْتُ فَأَمَّا إِذْ كَرِهُونِي وَ بَدَا لَهُمْ غَيْرُ مَا أَتَتْنِي بِهِ رُسُلُهُمْ فَأَنَا مُنْصَرِفٌ عَنْهُمْ. قَالَ حَسَّانُ بْنُ قَائِدٍ اَلْعَبْسِيُّ وَ كُنْتُ عِنْدَ عُبَيْدِ اَللَّهِ حِينَ أَتَاهُ هَذَا اَلْكِتَابُ فَلَمَّا قَرَأَهُ قَالَ: اَلْآنَ إِذْ عَلِقَتْ مَخَالِبُنَا بِهِ يَرْجُو اَلنَّجَاةَ وَ لاٰتَ حِينَ مَنٰاصٍ . وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي كِتَابُكَ وَ فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ فَاعْرِضْ عَلَى اَلْحُسَيْنِ أَنْ يُبَايِعَ لِيَزِيدَ هُوَ وَ جَمِيعُ أَصْحَابِهِ فَإِذَا فَعَلَ هُوَ ذَلِكَ رَأَيْنَا رَأْيَنَا وَ اَلسَّلاَمُ. فَلَمَّا وَرَدَ اَلْجَوَابُ عَلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَدْ خَشِيتُ أَنْ لاَ يَقْبَلَ اِبْنُ زِيَادٍ اَلْعَافِيَةَ. وَ وَرَدَ كِتَابُ اِبْنِ زِيَادٍ فِي اَلْأَثَرِ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنْ حُلْ بَيْنَ اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ فَلاَ يَذُوقُوا مِنْهُ قَطْرَةً كَمَا صُنِعَ بِالتَّقِيِّ اَلزَّكِيِّ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَبَعَثَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي اَلْوَقْتِ عَمْرَو بْنَ اَلْحَجَّاجِ فِي خَمْسِمِائَةِ فَارِسٍ فَنَزَلُوا عَلَى اَلشَّرِيعَةِ وَ حَالُوا بَيْنَ اَلْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ أَنْ يَسْتَقُوا مِنْهُ قَطْرَةً وَ ذَلِكَ قَبْلَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ بِثَلاَثَةِ أَيَّامٍ وَ نَادَى عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ حُصَيْنٍ اَلْأَزْدِيُّ وَ كَانَ عِدَادَهُ فِي بَجِيلَةَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا حُسَيْنُ أَ لاَ تَنْظُرُ إِلَى اَلْمَاءِ كَأَنَّهُ كَبِدُ اَلسَّمَاءِ وَ اَللَّهِ لاَ تَذُوقُونَ مِنْهُ قَطْرَةً وَاحِدَةً حَتَّى تَمُوتُوا عَطَشاً فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ اُقْتُلْهُ عَطَشاً وَ لاَ تَغْفِرْ لَهُ أَبَداً. قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ اَللَّهِ لَعُدْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي مَرَضِهِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ اَلْمَاءَ حَتَّى يَبْغَرَ ثُمَّ يَقِيئُهُ وَ يَصِيحُ اَلْعَطَشَ اَلْعَطَشَ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ اَلْمَاءَ حَتَّى يَبْغَرَ ثُمَّ يَقِيئُهُ وَ يَتَلَظَّى عَطَشاً فَمَا زَالَ ذَلِكَ دَأْبُهُ حَتَّى لَفَظَ نَفْسَهُ .)
[15] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۴۸ (قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِمْعَانَ : وَ مَضَيْنَا حَتَّى إِذَا قَرُبْنَا مِنْ نَيْنَوَى وَ إِذَا رَجُلٌ مِنْ كِنْدَةَ اِسْمُهُ مَالِكُ بْنُ بَشِيرٍ مَعَهُ كِتَابٌ مِنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ إِلَى اَلْحُرِّ أَنْ جَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ وَ لاَ تُنْزِلْهُ إِلاَّ بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ خَصْبٍ وَ لاَ نَهَرٍ. فَقَرَأَ اَلْكِتَابَ .)
[16] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۲۲۹ (و قال المفيد «ره»: فلمّا سمع الحرّ ذلك تنحّى عنه، و كان يسير بأصحابه ناحية، و الحسين عليه السّلام في ناحية [اخرى] حتّى انتهوا إلى عذيب الهجانات، ثمّ مضى الحسين عليه السّلام حتّى انتهى إلى قصر بني مقاتل فنزل به فاذا هو بفسطاط مضروب، فقال: لمن هذا؟ فقيل لعبيد اللّه بن الحرّ الجعفيّ، قال: ادعوه [إليّ]، فلمّا أتاه الرسول، قال له: هذا الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام يدعوك، فقال عبيد اللّه: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، و اللّه ما خرجت من الكوفة إلاّ كراهيّة أن يدخلها الحسين عليه السّلام و أنا بها ،و اللّه ما اريد أن أراه و لا يراني. فأتاه الرسول فأخبره، فقام [إليه] الحسين عليه السّلام فجاء حتّى دخل عليه و سلّم و جلس، ثمّ دعاه إلى الخروج معه، فأعاد عليه عبيد اللّه بن الحرّ تلك المقالة و استقاله ممّا دعاه إليه، فقال له الحسين عليه السّلام: فإن لم تكن تنصرنا فاتّق اللّه أن لا تكون ممّن يقاتلنا، فو اللّه لا يسمع واعيتنا أحد ثمّ لم ينصرنا إلاّ هلك، فقال له: أمّا هذا فلا يكون أبدا إن شاء اللّه تعالى، ثمّ قام الحسين عليه السّلام من عنده حتّى دخل رحله. و لمّا كان في آخر الليل أمر فتيانه بالاستقاء من الماء، ثمّ أمر بالرحيل، فارتحل من قصر بني مقاتل، فقال عاقبة بن سمعان: فسرنا معه ساعة فخفق عليه السّلام و هو على ظهر فرسه خفقة ثمّ انتبه و هو يقول:«إنّا للّه و إنّا إليه راجعون»[و] الحمد للّه ربّ العالمين، ففعل ذلك مرّتين أو ثلاثا، فأقبل إليه ابنه عليّ بن الحسين فقال: ممّ حمدت اللّه و استرجعت؟(ف) قال: يا بنيّ إنّي خفقت خفقة فعنّ لي فارس على فرس و هو يقول: القوم يسيرون و المنايا تسير إليهم، فعلمت أنّها أنفسنا نعيت إلينا، فقال له: يا أبت لا أراك اللّه سوءا، أ لسنا على الحقّ؟ قال: بلى و اللّه الذي إليه مرجع العباد، فقال: فإننا إذا ما نبالي أن نموت محقّين، فقال له الحسين عليه السّلام: جزاك اللّه من ولد خير ما جزى ولدا عن والده. فلمّا أصبح نزل و صلّى بهم الغداة، ثمّ عجّل الركوب و أخذ يتياسر بأصحابه يريد أن يفرّقهم فيأتيه الحرّ بن يزيد فيردّه و أصحابه، فجعل إذا ردّهم نحو الكوفة ردّا شديدا امتنعوا عليه فارتفعوا، فلم يزالوا يتسايرون كذلك حتّى انتهوا إلى نينوى بالمكان الذي نزل به الحسين عليه السّلام، فإذا راكب على نجيب له عليه سلاح متنكّبا قوسا مقبلا من الكوفة فوقفوا جميعا ينتظرونه، فلمّا انتهى إليهم سلّم على الحرّ و أصحابه و لم يسلّم على الحسين عليه السّلام و أصحابه، و دفع إلى الحرّ كتابا من عبيد اللّه بن زياد لعنه اللّه فإذا فيه: أمّا بعد فجعجع بالحسين حين [ي] بلغك كتابي [هذا] و يقدم عليك رسولي و لا تنزله إلاّ بالعراء في غير خضر و على غير ماء، و قد أمرت رسولي أن يلزمك و لا يفارقك حتى يأتيني بإنفاذك أمري و السلام. فلما قرأ الكتاب قال لهم الحرّ: هذا كتاب الأمير عبيد اللّه يأمرني أن اجعجع بكم في المكان الذي يأتيني كتابه، و هذا رسوله و قد أمره أن لا يفارقني حتى أنفذ أمره فيكم، فنظر يزيد بن مهاجر الكنديّ – و كان مع الحسين عليه السّلام – إلى رسول ابن زياد فعرفه، فقال له: ثكلتك امّك ما ذا جئت فيه قال: أطعت إمامي و وفيت ببيعتي، فقال له ابن المهاجر: بل عصيت ربّك و أطعت إمامك في هلاك نفسك و كسبت العار و النار و بئس الإمام إمامك، قال اللّه تعالى «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ يُنْصَرُونَ» فإمامك منهم، و أخذهم الحرّ بالنزول في ذلك المكان على غير ماء و لا في قرية، فقال له الحسين عليه السّلام: دعنا ويحك ننزل [في] هذه القرية أو هذه – يعني نينوى و الغاضرية – أو هذه يعني شفيّة ،قال: لا و اللّه ما أستطيع ذلك، هذا رجل قد بعث إليّ عينا عليّ، فقال له زهير بن القين: إنّي و اللّه لا أرى أن يكون بعد الّذي ترون إلاّ أشدّ ممّا ترون، يا ابن رسول اللّه إنّ قتال هؤلاء القوم الساعة أهون علينا من قتال من يأتينا من بعدهم، فلعمري ليأتينا من بعدهم مالا قبل لنا به، فقال الحسين عليه السّلام: ما كنت لأبدأهم بالقتال، ثم نزل و ذلك اليوم يوم الخميس و هو اليوم الثاني من المحرّم سنة إحدى و ستّين .)
[17] اللهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه ۹۵
[18] وقعة الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱۳ (لَمَّا زَحَفَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَالَ لَهُ اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ: أَصْلَحَكَ اَللَّهُ! مُقَاتِلٌ أَنْتَ هَذَا اَلرَّجُلَ؟ قَالَ: إِي وَ اَللَّهِ قِتَالاً أَيْسَرُهُ أَنْ تَسْقُطَ اَلرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ اَلْأَيْدِي! قَالَ: أَ فَمَا لَكُمْ فِي وَاحِدَةٍ مِنَ اَلْخِصَالِ اَلَّتِي عُرِضَ عَلَيْكُمْ رِضًا؟ قَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ كَانَ اَلْأَمْرُ إِلَيَّ لَفَعَلْتُ، وَ لَكِنْ أَمِيرُكَ قَدْ أَبَى ذَلِكَ! فَأَقْبَلَ [اَلْحُرُّ] حَتَّى وَقَفَ مِنَ اَلنَّاسِ مَوْقِفاً، وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ يُقَالُ لَهُ: قُرَّةُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ: يَا قُرَّةُ! هَلْ سَقَيْتَ فَرَسَكَ اَلْيَوْمَ؟ قَالَ: لاَ، قَالَ: إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَهُ؟ قَالَ (قُرَّةُ): فَظَنَنْتُ – وَ اَللَّهِ – أَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتَنَحَّى فَلاَ يَشْهَدَ اَلْقِتَالَ، وَ كَرِهَ أَنْ أَرَاهُ حِينَ يَصْنَعُ ذَلِكَ فَيَخَافُ أَنْ أَرْفَعَهُ عَلَيْهِ، فَقُلْتُ لَهُ: لَمْ أَسْقِهِ وَ أَنَا مُنْطَلِقٌ فَسَاقِيهِ. فَاعْتَزَلْتُ ذَلِكَ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي كَانَ فِيهِ، فَوَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّهُ أَطْلَعَنِي عَلَى اَلَّذِي يُرِيدُ لَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]. [وَ أَمَّا اَلْحُرُّ فَإِنَّهُ] أَخَذَ يَدْنُو مِنَ حُسَيْنٍ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] قَلِيلاً قَلِيلاً، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ يُقَالُ لَهُ: اَلْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ : مَا تُرِيدُ يَا اِبْنَ يَزِيدَ؟ أَ تُرِيدُ أَنْ تَحْمِلَ؟ فَسَكَتَ وَ أَخَذَهُ مِثْلُ اَلْعُرَوَاءِ فَقَالَ لَهُ: يَا اِبْنَ يَزِيدَ؟ وَ اَللَّهِ إِنَّ أَمْرَكَ لَمُرِيبٌ، وَ اَللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِنْكَ فِي مَوْقِفٍ قَطُّ مِثْلَ شَيْءٍ أَرَاهُ اَلْآنَ، وَ لَوْ قِيلَ لِي: مَنْ أَشْجَعُ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ رَجُلاً مَا عَدَوْتُكَ، فَمَا هَذَا اَلَّذِي أَرَى مِنْكَ!؟ قَالَ: إِنِّي – وَ اَللَّهِ – أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ، وَ وَ اَللَّهِ لاَ أَخْتَارُ عَلَى اَلْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِّقْتُ! ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِحُسَيْنٍ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] فَقَالَ لَهُ: جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ! أَنَا صَاحِبُكَ اَلَّذِي حَبَسْتُكَ عَنِ اَلرُّجُوعِ وَ سَايَرْتُكَ فِي اَلطَّرِيقِ، وَ جَعْجَعْتُ بِكَ فِي هَذَا اَلْمَكَانِ، وَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ اَلْقَوْمَ يَرُدُّونَ عَلَيْكَ مَا عَرَضْتَ عَلَيْهِمْ أَبَداً، وَ لاَ يَبْلُغُونَ مِنْكَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لاَ أُبَالِي أَنْ أُطِيعَ اَلْقَوْمَ فِي بَعْضِ أَمْرِهِمْ، وَ لاَ يَرَوْنَ أَنِّي خَرَجْتُ مِنْ طَاعَتِهِمْ، وَ أَمَّا هُمْ فَسَيَقْبَلُونَ مِنْ حُسَيْنٍ هَذِهِ اَلْخِصَالَ اَلَّتِي يَعْرِضُ عَلَيْهِمْ، وَ وَ اَللَّهِ لَوْ ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ لاَ يَقْبَلُونَهَا مِنْكَ مَا رَكِبْتُهَا مِنْكَ، وَ إِنِّي قَدْ جِئْتُكَ تَائِباً مِمَّا كَانَ مِنِّي إِلَى رَبِّي وَ مُوَاسِياً لَكَ بِنَفْسِي حَتَّى أَمُوتَ بَيْنَ يَدَيْكَ، أَ فَتَرَى ذَلِكَ لِي تَوْبَةً؟! قَالَ [اَلْإِمَامُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]: نَعَمْ، يَتُوبُ اَللَّهُ عَلَيْكَ، وَ يَغْفِرُ لَكَ، مَا اِسْمُكَ؟ قَالَ: أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ قَالَ: أَنْتَ اَلْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، أَنْتَ اَلْحُرُّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ. اِنْزِلْ. قَالَ: أَنَا لَكَ فَارِساً خَيْرٌ مِنِّي لَكَ رَاجِلاً، أُقَاتِلُهُمْ عَلَى فَرَسِي سَاعَةً وَ إِلَى اَلنُّزُولِ مَا يَصِيرُ آخِرُ أَمْرِي! قَالَ اَلْحُسَيْنُ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ]: فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَكَ.)