با توجّه به اینکه در ایّامی هستیم که چند نوع مناسبت متراکم شده است، بحثی را در ادامهی جلسهی گذشته تقدیم میکنم که ابعاد این بحث به همهی این مناسبتها ربط پیدا کند.
ممکن است در این روزگاری که ما بعضی از ناکامیها را هم کنار بعضی از پیروزیها با همهی وجود حس میکنیم، داغ روی داغ میبینیم، هنوز فرماندهی نمایندهی نیروی قدس ما مستقر نشده است که شهید میشود، ممکن است اینجا سؤالی به ذهن ما برسد که آیا خدای متعال میخواهد ما را یاری کند یا نه؟ در این میان نصرت الهی چه میشود؟ مگر وعدهی الهی این نبوده است که «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»؟[1] مگر قرار نبوده است که خدای متعال ما را در دنیا… پیامبران و مؤمنین را در دنیا و در قیامت نصرت کند؟
عبارت آیه هم اینطور است که «إِنَّا لَنَنْصُرُ»، «نَنصُرُ» فعل مضارع است، استمرار دارد، اینطور نیست که خدای متعال یک مرتبه نصرت کرده باشد، خدای متعال دائماً نصرت میکند، یک تأکید هم با «ل» کرده است، یعنی قطعاً دائماً همیشه رسولانمان و مؤمنین را در دنیا و آخرت نصرت میکنیم.
پس چرا گاهی ما شکست میخوریم؟
اگر ما آیه را درست متوجّه نشده باشیم دچار ابهام میشویم، بعضی از غیرشیعیان از این تعدّی کردهاند، مثلاً گفتهاند چون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شهید شد، یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بعضی از بزنگاهها که مردم همراهی نکردند شکست خورد یا نیمهپیروز شد، یا اینکه بعضی مانند شاه ولی الله دهلوی در «ازالة الخفاء» حتّی در خلافت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خدشه کردهاند، این موضوع برای این است که این آیه و آیات مانند این آیه را درست نفهمیدهاند.
خدایی که فرموده است «ما دائماً رسولان و مؤمنان را یاری میکنیم» نعوذبالله آیا فراموش کرده است بعضی از انبیاء کشته شدهاند؟ آیا خود خدای متعال در این قرآن کریم نفرموده است که «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ»؟[2]
ما باید معنای نصرت را درست و مطابق آنچه که فرموده است بیان کنیم.
آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در احد شکست نخورد؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بخشهایی از ابتدای حنین شکست نخورد؟ آیا پروژهی غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که بخش زیادی از آن موفق بود، همهی آن موفق بود؟ خیلی روشن است که نه.
باید چکار کرد؟ باید آیه را چطور معنا کرد؟
خدایی که «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» را فرموده است، همین خدا راجع به شکستهای پیامبر ما و انبیای گذشته هم سخن فرموده است، منتها نکتهی مهم اینجاست…
من از محضر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها عذر میخواهم که مجبور هستم با یک امر دون مثال بزنم، ولی مثال روشنی است و به فهم مسئله کمک میکند.
یک بازی فوتبال که نود دقیقه است، میبینند یک تیم در ده دقیقهی اول دو گل جلو است، هیچکس تلویزیون را خاموش نمیکند که بگوید شکست خوردیم، دقیقهی ده که چیزی معلوم نیست، باید سوت پایان را بزنند تا معلوم شود. گاهی اوقات شده است که ثانیههای پایانی اوضاع تغییر پیدا کرده است. در ورزشهای رزمی هم همینطور است، گاهی شش دقیقه با یکدیگر مسابقه میدهند، نتیجه در دو ثانیهی پایانی تغییر پیدا میکند.
خدای متعال به ما وعده نداده است که در هر مقطعی که ما دوست داریم نتیجه بگیریم، به ما وعدهی نصرت داده است، اما وعده نداده است که هر پنج دقیقه چه اتفاقی میافتد، غیر از اینکه این ابتلائات برای تربیت ما لازم است.
خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بیش از ما دوست داشت، و ابتلائات آنها بیش از ما بود، به قول سید باقر هندی که در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید: «وحباهُ بِكلِّ فَضلٍ عَظيمٍ» خدا هرچه داشت به علی بن ابیطالب داد، «وَبِمقدارِ ما حَباهُ ابتَلاهُ» به همان میزان هم او را مبتلا کرد.
آن ابتلایی که خدای متعال برای حضرت ابراهیم سلام الله علیه مقدّر کرد که برای ما نمیکند، هیچوقت به ما نمیفرماید سر فرزند خودت را قطع کن، میداند که این امتحان برای ما خیلی سنگین است، خدای متعال ما را به چنین ابتلایی یا برخی ابتلائاتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به آن مبتلا کرد مبتلا نمیکند. اتفاقاً اگر یک قومی اهل ایمان باشند، ابتلائاتشان اینجا زیاد میشود.
در روایات ما دربارهی اصحاب امام زمان ارواحنا فداه… که ما بدون اینکه بخواهیم تطبیق کنیم، امید داریم که ایام ما جزو آن ایام نزدیک پیش از ظهور باشد، میتوانیم امید داشته باشیم، «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَ نَراهُ قَرِيباً»،[3] بدون اینکه بخواهم تطبیق کنم، دوست داریم و امید داریم که ان شاء الله این ایام نزدیک به ظهور امام زمان ارواحنا فداه باشد.
آنجا روایت از قول حضرت حق در یک حدیث بسیار مهمّی که قدسی است میفرماید: یاران مهدی یاران من هستند، «بِهِمْ أَكْشِفُ اَلزَّلاَزِلَ»،[4] اگر زلزلهها نمیآید، اگر زمین امنیت دارد، اگر خونها ریخته نمیشود به برکتِ آنهاست.
برکتِ امام زمان ارواحنا فداه و سلام الله علیه سر جای خود، برکتِ یاران امام زمان ارواحنا فداه این است!
میفرماید فتنهها به برکتِ اینها دفن میشود، امنیت به برکتِ اینها ایجاد میشود.
حال چون اینها خیلی برکت دارند و به برکت اینها امنیت برای دیگران حاصل میشود، آیا خودشان هم دائماً در آسایش هستند؟ نخیر! میفرماید: «تُتَهَادَى رُءُوسُهُم إلَی المُلُوک» سرهای اینها را برای سلاطین و جبابره و زورگویان و مستکبرین هدیه میفرستند.
همینهایی که حضورشان و نفس کشیدنشان برکت است!
قرار بر این نبوده است که اولیای خدا در یک آسایشی باشند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که هیچ پیامبری مثل من در این دنیا اذیت نشده است.
به یکی از آنها اشاره میکنم که مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم در آن پیداست. یکی از ویژگیهای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که اینقدر در این دنیا سختی کشیدهاند این است، من الآن اینجا نشستهام و با شما صحبت میکنم، میگویم این مردم لبنان به زحمت افتادهاند، یک شماره کارت بدهید که ما هم کمک کنیم. میزان دلسوزی من با یک ولی خدا تفاوت دارد، میزان دلسوزی من با امام زمان ارواحنا فداه تفاوت دارد، بر او یک لحظه هم مخفی نیست و یک لحظه هم نسیان و فراموشی ندارد. اگر هزار بلا بر سر خودش بیاید راحت تحمّل میکند… طبق روایت امام زمان ارواحنا فداه شبیهترین مردم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، خدای متعال برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ»،[5] این پیامبر ممکن است خودش هزار نوع درد تحمّل کند، اما نمیتواند درد شما را تحمّل کند. اگر متوجّه شود اوضاع بر شما سخت است و درد دارید و فقر دارید و گرفتار هستید و دل شما شکسته است، خیلی برای او سخت است و به زحمت میافتد… ان شاء الله فدای قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شوم… «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» برای او تحمّل این امر سخت است.
لذا من در جلساتی که در تهران برای شهید نصرالله داشتیم به دوستان عرض کردم همانطور که شب عاشورا میگویند برای قلب مبارک امام زمان ارواحنا فداه صدقه بگذارید، نه اینکه بخواهم تطبیق کنم، نه اینکه بخواهم بگویم این مثل آن است، ولی بر همان روال و منهاج، این ایام باید برای قلب مبارک امام زمان ارواحنا فداه صدقه گذاشت، امام زمان ارواحنا فداه داغدارِ بعضی از یاران خود است، و داغداریِ امام زمان ارواحنا فداه با ما تفاوت دارد، چون مهربانی امام زمان ارواحنا فداه با ما تفاوت دارد، «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ»، او شبیه به پیغمبری است که این وصف اوست.
چطور یک مادر دوست دارد خار در چشم خودش برود ولی در دست فرزندش نرود، هزاران هزار مرتبه بالاتر، مهربانیِ امام زمان ارواحنا فداه نسبت به ماست. روایت دارد که فرمودند ما با بیماری شما بیمار میشویم، با درد شما دردمان میآید، با غم شما غمگین هستیم.
ما اگر خیلی هنر کنیم میگوییم ما شیعیان هستیم و «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»،[6] حال مثلاً امروز ایام جشن است و لباس شاد بپوشم، فلان روز ایام وفات و شهادت است و لباس عزا بپوشم. ما اندکی همراهی میکنیم، ولی آنها اینطور هستند که اگر دل شیعهای شکسته باشد، دلشان میشکند، اگر بلایی بر سر خودشان بیاید خیلی راحتتر تحمّل میکنند، بر همان روال، بلکه بالاتر، نسبت به آن مادری که نسبت به فرزند خود اینطور است که حاضر است بلاها بر سر خودش بیاید.
اولاً ابتلا برای مؤمنین است.
خدای متعال نفرموده است که مؤمنین مبتلا نمیشوند، ما نباید آیهی «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» را طوری معنا کنیم که مابقی آیات قرآن کریم را کنار بگذاریم.
همهی آیات قرآن کریم برای خداست، نه یک آیه. باید آیه را طوری معنا کنیم که همهی آیات مطابق یکدیگر باشند.
اولاً ابتلا برای مؤمنین است، ابتلا برای یاران خداست، ابتلا برای اولیای خداست، ابتلا برای معصومین و انبیاء و ائمه علیهم السلام است.
پس آن نصرت چه میشود؟ همانطور که عرض کردیم به این موضوع بستگی دارد که شما چه زمانی قاب را ببندید، اگر برویم و روز عاشورا را نگاه کنیم، یعنی صبح عاشورا را شروع قرار بدهیم و عصر عاشورا را هم پایان قرار دهیم، آنوقت میگوییم نصرت کجاست؟ البته در بعضی قسمتهای کربلا هم نصرت هست که الآن قصد پرداختن به آنها را ندارم، اما چه کسی به شما گفته است که اینجا را قاب ببندید؟ چرا پایان را عصر عاشورا درنظر گرفتهاید؟
مانند کسی که از آن بازی نود دقیقهای، فقط پنج دقیقه را ببیند، در این پنج دقیقه که چیزی از آن واقعه معلوم نیست.
قدری موضوع را بزرگتر میکنید و امتداد میدهید، بعد میبینید که عبدالملک مروان به حجاج نامه مینویسد و میگوید: «جَنِّبنِي دِمَاءَ أهلِ هَذَا البَيت»[7] از اهل بیت نکش «فَإنِّي رَأيتُ بَنِي حَربٍ سَلِبُوا مُلكُهُم لَمَّا قَتَلُوا الحُسَين» فرزندان ابوسفیان وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند، حکومتشان از دست رفت.
یعنی میگوید چرا فقط آن لحظهی شهادت قتلگاه را نگاه میکنی؟ سقوط یزید پلید را هم ببین!
عبدالملک مروان این حرف را میزند که بعد از یزید و مروان به قدرت رسیده است، و او که ظاهراً پیروز است میداند که چطور به قدرت رسیده است. اگر از او بپرسند چرا تو به قدرت رسیدهای؟ می-گوید: خودم دیدم حکومت بچههای ابوسفیان زمانی از دستشان رفت که حسین را کشتند.
یکی از دستاوردهای کوچکِ قیامِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که بساط فرزندان ابوسفیان و معاویه برچیده شد.
پس چرا پایان را عصر عاشورا درنظر بگیریم؟
ما این ایام که گاهی ناکامی داریم؟ چرا احساس ناکامی میکنیم؟ چون یک مقطع ماجرا را میبینیم. ما خبر نداریم وقتی خون مظلومی مانند شهید نصرالله به زمین میریزد چه اتفاقی در این عالم رخ میدهد.
اگر قدری چشم من مانند چشم اولیای خدا دوربردتر بود، اگر قدری زمان را درمینوردید، خیلی چیزها را میدیدم.
لذا آنجایی که خدای متعال فرموده است «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» نعوذبالله خلاف نگفته است، ضمن اینکه حواس خدای متعال به موارد نقض ظاهری هم بوده است.
تازه ما هنوز برکت خون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را خبر نداریم، ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند، اگر آنجا اینطور بفرمایند که «أنا بَقِیَّةُ الله»، و بیان کنند که جدّ من حسین بن علی بود، «الَّذِی قَتَلُوهُ عَطشَانَا»، و بعد ببینیم چقدر مسیحی و یهودی و بودائی برمیگردند و ایمان میآورند، تازه آن روز متوجّه میشویم خدای متعال عجب برکت و نصرتی در خون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار داده است، ما هنوز خبر نداریم.
تازه این قطعهی دنیا بود که ظرف دنیا کوچک است، همانطور که ظرف دنیا برای بیان حقیقت فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کوچک است، یک مرتبه هم باید برویم و ظهور نصرت خدا بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در پهنهی قیامت ببنیم، که ظالمین، کسانی مانند نتانیاهو و بوش و بایدن و ترامپ به اذنابشان یعنی قاتلین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بپیوندند، آنها کجا ضجّه میزنند؟ و روز قیامت مؤمنین کجا پیروز هستند. آن هم برای «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»![8]
یکی از کارهایی که دشمن برای آن تلاش جدّی میکند این است که وقتی ما میخواهیم حوادث را ببنیم، قاب ببندیم و قسمت محدودی را ببینیم. وقتی یک محدود را ببینیم، دیگر نمیتوانیم پیامدها و برکات آن را ببینیم، پس ناامید و سرخورده و پشیمان میشویم.
روزهای اول شهادت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه… قبل از آن بعضیها جسارت میکردند و به حضرت میگفتند نرو که اگر بروی تو را میکشند! انگار امام حسین علیه السلام نعوذبالله نمیدانند! بعد هم که خبر شهادت امام حسین علیه السلام آمد، میگفتند: دیدید گفتیم!
خب شما یک گوشه را دیدید!
بهترین طرفداران امام حسین علیه السلام هم باور نمیکردند که هزار سال بعد خون سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینقدر برکت داشته باشد، هزاران هزار کیلومتر آنطرفتر از قتلگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، گروههای شیعی، مجاهدان راه خدا، در اینطرف و آنطرف «جبهه مقاومت» درست کنند و اهل عبادت باشند.
چه کسی فکر میکرد در کوههای یمن و لبنان، جوانان صحرها بیدار شوند دعای کمیل بخوانند و وسط آن همه فضای گناه ضجّه بزنند و خدا را عبادت کنند؟ اصلاً چه کسی فکر میکرد روزی یک طلبهی سیّدی از قم به لبنان برود و تمام قدرت تمدّن غرب را بیچاره کند؟ تازه او یک سربازِ کوچکِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
بخشی از تلاش رسانهای دشمن از آن روز اول، که ابلیس خواست نسبت به حضرت آدم تلاش کند، تا به امروز این است که شما را به یک زمانبندی کوتاه محدود کند و بگوید اینجا ناکامی دارید.
منظور از «ناکامی دارید» چیست؟ این را به زبان نمیآورد ولی زبان حال او این است که انگار کار بدست خدا شما نیست، قَدَر قدرت خدای شما نیست، زور بدست کسان دیگری است!
در حالی که مؤمن مانند کوه محکم است، اگر تندباد هم بیاید مؤمن تکان نمیخورد، چرا؟ چون پشت مؤمن به نصرت خدا گرم است. نصرت خدا به این نیست که من اینجا کشته نشوم، همانطور که دیروز اشاره کردم اگر اینجا شهید شوم که به اوج رسیدهام! مگر قرار است من چند سال زندگی کنم؟ اگر من جان خود را بدهم و رضایت الهی را بدست بیاورم که شکست نیست! شکست آنجایی است که من هزینه بدهم و هیچ جایی حساب نشود. در حالی که خدای متعال میفرماید شما میخواهید به همه نشان دهید، باید به من نشان دهید، «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا».[9]
ما روزی ناامید میشویم که باخبر بشویم نعوذبالله خدا نمیبیند!
فرمود شما روی حکم خدا صبر کن، خدا فرمود: «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا» من میبینم. وقتی خدا میبیند که دیگر نیازی نیست کسی ببیند، وقتی خدا میبیند یعنی اگر در من ذرّهای صدق باشد، حتماً نتیجهی عمل خود را به اضعاف مضاعف میبینم.
پس دیگر چه ترس و تغیّر و نکول و حیرتی؟ بلکه خدای متعال روزگار ما را به عطر شهدا مزیّن کرده است، ما چیزهایی را میبینیم که قبلاً باب آن بسته بود.
چه کسی فکر میکرد که سیّدی از قم بلند شود و دنیا را تکان بدهد؟ یعنی اگر چهل سال قبل میرفتند و این سیّد را پیدا میکردند و از او میپرسیدند که آرزوی تو چیست؟…
بلاتشبیه، بلاتشبیه، در همان راستا، که خوشبینترین یاران امام حسین علیه السلام فکر نمیکردند بعد از کربلا چه اتفاقی رخ بدهد، باور بفرمایید اگر چهل سال قبل به خود سیّد حسن میگفتند اگر تو چکار کنی فکر میکنی در این دنیا موفق هستی؟ خودش نمیتوانست این میزان را بگوید. یعنی حتّی از آرزوها و اوهام خودش هم جلوتر رفت، این یعنی برکت. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ».
چقدر مسیحی و یهودی با خطبههای این سیّد هدایت شدند، یا حق را از باطل تشخیص دادند.
اگر انسانی در حالت عادی ترس نداشته باشد، مثلاً من در طول عمر خودم چقدر منبر میروم؟ منبرهای من چند نفر را هدایت میکند؟ حال به آن سیّد بگویند تو به آن کشور دیگر رفتی و ترس و… هم بود، چند سال زیر زمین بودی، اما این کلمات تو تا کجا، تا هزاران هزار کیلومتر آنطرفتر رفت، خطبههای او تا ده هزار کیلومتر آنطرفتر بصورت زنده پخش میشد، سیّد روضه خوانده است و در عالم میلیاردها نفر دیدهاند. سیّد مثل من منبری نبوده است ولی روضهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خوانده است و چند میلیارد نفر مخاطب او بودهاند. اصلاً اگر اول طلبگی او به او میگفتند اگر تو چکار کنی میگویی که خدا به طلبگی تو برکت داده است؟ هرچه فکر میکرد، من فکر نمیکنم که اینقدر بلندپرواز بود، «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ».
حال سیّد حسن نصرالله را نبینید، سید عباس موسوی را ببینید، سید عباس موسوی رحمة الله علیه شرحی به نهج البلاغه دارد، اما برکت او این نیست. همانطور که میدانید ماشین سید عباس موسوی را زدند و در غربتی شهید شد. او هم تمام نشد، سید عباس موسوی با سید حسن نصرالله استمرار پیدا کرد، شاگرد او پرچم را بلند کرد. مادامی که این پرچم بلند است، آن دیگری هم اجر میبرد.
این همان معنای کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم در نهروان و هم در جمل است که فرمود: «أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؟»[10] آیا دل برادرت با ماست؟ اگر دل او با ماست با ما شریک است، من شهادت میدهم هر کسی که دلش با ماست، ولو اینکه هزار سال بعد به دنیا بیاید، «لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَان».
زمانی میبینید اگر ما بااخلاص در مسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرکت کنیم، همین امروز در پروندهی ما مینویسند فلانی و فلانی و فلانی مجاهد جمل در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مجاهد صفین در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
این نصرت الهی است، این امتداد و استمرار دست شیطان و ابلیس و این مستکبرین نیست، اینها کوتولهتر از این حرفها هستند که بخواهند سرنوشت عالم را تعیین کنند، عالم که از کارگردانی خدا بیرون میرود.
اصلاً این ابتلائات بوجود میآید که ما بفهمیم هیچ کسی در این عالم بجز او کارهای نیست، «وَحدَهُ لَا إلَهَ إلَّا هُو»، همهی اینها هم به دنبال او رفتهاند، و خدا روزی کند ما که اینجا برای ابتلائات آن مردم و مصیبت از دست دادن سید مقاوت ناراحت هستیم، ان شاء الله خدا در پروندهی ما «مجاهدت در راه خدا و در برابر دشمنان خدا، یعنی این یهود عنود صهیونیست» بنویسد.
اصلاً مؤمن تمام نمیشود، مؤمن خودش نیست، مؤمن اگر مؤمن باشد مانند کسی است که در یک مسابقهی دوی میدانی امدادی شرکت کرده است. مثلاً نفر اول دویست متر میدود و این چوب را به نفر بعدی میدهد، او مقداری میدود و چوب را به نفر بعدی میدهد، وقتی قهرمان میشوند، تمام این مسیر قهرمان هستند.
اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود هزار سال بعد هم میتوانی در لشکر من باشید… من میتوانم اینجا باشم، در لشکر نصرالله باشم، در لشکر مقاومت عراق باشم، در لشکر مجاهدان راه خدا در عرصهی علم و حوزهی علمیه باشم، در لشکر مجاهدان خدا در راه انفاق برای کمک به زندگی فقرای شیعه در ایران و مضطرهای مظلوم لبنان باشم، اتفاقاً خدای متعال ما را امتداد داده است، زندگی ما را بهم وصل کرده است، اگر دل من با شما باشد، مرا با شما قرار میدهد.
وقتی جابر بن عبدالله انصاری خواست به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید، او اولین زائرِ ظاهریِ حرم مطهّر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که روز اربعین به کربلا رسید، با عطیّهی عوفی آمد. عطیّهی عوفی برای اینکه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشنام ندهد، به نقلی چهارصد ضربهی شلاق را تحمّل کرد، اگر اشتباه نکنم نقل هزار ضربه هم داریم؛ توجّه کنید که حد برای بدترین گناهها صد ضربه است، اما به عطیّهی عوفی چهارصد ضربهی شلاق زدند که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت نکرد. عصاکش جابر بن عبدالله انصاری چنین مجاهدی است، جابر بن عبدالله انصاری هم که خودش چنان سابقهی درخشانی دارد. آمدند و نزدیک کربلا شدند، جابر پیرمرد شده بود و گفت دست مرا بگیر و مرا به سمت فرات ببر، غسل کرد، وقتی از فرات بیرون آمد و نزدیک شد گفت: دیگر دست مرا رها کن، من استشمام میکنم. تا اینکه به کنار قبر سیّدالشّهداء علیه الصلاة والسلام رسید.
شیعهای که در طول تاریخ داغ امام حسین علیه السلام دیده است، درست است که جگر او برای بقیهی داغها مثل شهید نصرالله و شهید نیلفروشان و شهید سلیمانی و سایرین میسوزد، ولی نمیشکند.
ما وقتی داغ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدهایم، دیگر این عزیزان که بالاتر نبودهاند.
نکته اینجاست که ما تمام نمیشویم، وگرنه داغ میبینیم، جگر پاره میشود، جگر میسوزد.
جابر کنار قبر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشست، شاید دست خود را روی قبر حضرت گذاشت و گفت: آه… آه…
بعداً در روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودند: «نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ».[11]
جابر این حدیث را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد گرفته بود، بعد گفت: «حَبِيبٌ لاَ يُجِيبُ حَبِيبَهُ».[12]…
ما نمیدانیم بدن شهید نصرالله چه شده است، ولی همهی عالم به فدای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه…
فرمود: حبیبم! جواب سلامم را نمیدهی!
بعد خودش به خودش جواب داد و گفت: چطور جواب بدهی؟ در حالی که بین سر و بدن تو فرسنگها فاصله افتاده است…
بعد عبارتی گفت که خون عطیّه به جوش آمد، جابر گفت: «وَللهِ لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ»…
نقطهی اوج نصرت خدا به ما این است، میگوید فکر نکن چون قرن بیست و یکم هستی از کربلا جا ماندهای، برای من و شما وارد شدن در لشکر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، شاگردان امام صادق علیه السلام، همدردان برای زندانی شدنِ موسی بن جعفر علیه السلام، یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین، یاران مقاومت، هنوز فرصت هست، هنوز جا هست، تاریخ مصرف این موضوع نگذشته است، اگر همدل و همراه باشی تو را به همه جا میبرند، انگار که هزار سال عمر کردهای.
جابر گفت: «وَللهِ لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ»، بخدا قسم ما با شما شریک هستیم.
عطیّه شگفتزده شد و گفت: چه میگویی؟ من و تو با سلامتی به اینجا آمدهایم، در حالی که سر او را از بدنش جدا کردند و نوامیس ایشان را کشتهاند و فرزندان ایشان را به اسارت بردهاند…
جابر گفت: از حبیبم رسول خدا شنیدم «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ»، اگر کسی قومی را دوست بدارد با آنها محشور میشود، «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ» اگر کسی عمل قومی را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است.
خدایا! تو شاهد باش که ما نصرالله و یاران او را دوست داشتیم و عمل آنها را هم دوست داریم، خدایا! دست و زبان و قلم و قدم ما را در یاری آنها و شکستِ دشمنانشان شریک بفرما.
[1] سوره مبارکه غافر، آیه 51
[2] سوره مبارکه آل عمران، آیه 21 (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ)
[3] سوره مبارکه معارج، آیات 6 و 7
[4] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۴۱ (حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً عَنْ أَبِي اَلْخَيْرِ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ جَمِيعاً عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ وَ حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ تَاتَانَةَ وَ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا قَالَ لَهُ جَابِرٌ فِي أَيِّ اَلْأَوْقَاتِ شِئْتَ فَخَلاَ بِهِ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اَللَّوْحِ اَلَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّ فِي ذَلِكَ اَللَّوْحِ مَكْتُوباً قَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأُهَنِّئَهَا بِوِلاَدَةِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَأَيْتُ فِي يَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ زُمُرُّدٌ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ نُورِ اَلشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي أَنْتِ وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا هَذَا اَللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا اَللَّوْحُ أَهْدَاهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيهِ اِسْمُ أَبِي وَ اِسْمُ بَعْلِي وَ اِسْمُ اِبْنَيَّ وَ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي فَأَعْطَانِيهِ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِيَسُرَّنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ فَقَرَأْتُهُ وَ اِنْتَسَخْتُهُ فَقَالَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ قَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اَللَّوْحِ مَكْتُوباً بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ هَذَا كِتَابٌ مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اُشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لاَ تَجْحَدْ آلاَئِي إِنِّي أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا قَاصِمُ اَلْجَبَّارِينَ وَ مُذِلُّ اَلظَّالِمِينَ وَ دَيَّانُ اَلدِّينِ إِنِّي أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَذَابِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لاَ أُعَذِّبُ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأَكْمَلْتُ أَيَّاماً وَ اِنْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى اَلْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ بَعْدَهُ وَ بِسِبْطَيْكَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اُسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ اَلشُّهَدَاءِ دَرَجَةً عِنْدِي وَ جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ اَلتَّامَّةَ مَعَهُ وَ اَلْحُجَّةَ اَلْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ اَلْمَاضِينَ وَ اِبْنُهُ شَبِيهُ جَدِّهِ اَلْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ اَلْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ اَلْمَعْدِنُ لِحُكْمِي سَيَهْلِكُ اَلْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ اَلرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ اِنْتَجَبْتُ بَعْدَهُ مُوسَى وَ اِنْتَحَبَتْ بَعْدَهُ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لاَ يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لاَ تَخْفَى وَ إِنَّ أَوْلِيَائِي لاَ يَشْقَوْنَ أَلاَ وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ اِفْتَرَى عَلَيَّ وَ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ اَلْجَاحِدِينَ عِنْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِي مُوسَى وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي إِنَّ اَلْمُكَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُكَذِّبٌ بِكُلِّ أَوْلِيَائِي وَ عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَصْنَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ اَلْنُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاِضْطِلاَعِ يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ بِالْمَدِينَةِ اَلَّتِي بَنَاهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأُقِرَّنَّ عَيْنَيْهِ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ وَارِثُ عِلْمِي وَ مَعْدِنُ حُكْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي جَعَلْتُ اَلْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اِسْتَوْجَبُوا اَلنَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لاِبْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ اَلشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ اَلدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ اَلْخَازِنَ لِعِلْمِي اَلْحَسَنَ ثُمَّ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ سَيَذِلُّ فِي زَمَانِهِ أَوْلِيَائِي وَ تَتَهَادَوْنَ رُءُوسَهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ اَلتُّرْكِ وَ اَلدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو اَلْوَيْلُ وَ اَلرَّنِينُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ اَلزَّلاَزِلَ وَ أَرْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ قَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلاَّ هَذَا اَلْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ .)
[5] سوره مبارکه توبه، آیه 128 (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)
[6] الخصال، جلد ۲، صفحه ۶۱۰
[7] نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم و يليه نفثة المصدور فيما يتجدد به حزن العاشور، صفحه 352 (و قال ابن عبد ربه في العقد الفريد: و أسر اثنا عشر غلاما من بني هاشم فيهم محمد بن الحسين و علي بن الحسين و فاطمة بنت الحسين عليه السلام، فلم تقم لبني حرب قائمة حتى سلبهم اللّه ملكهم، و كتب عبد الملك بن مروان إلى الحجاج بن يوسف جنبني دماء أهل هذا البيت فإني رأيت بني حرب سلبوا ملكهم لما قتلوا الحسين عليه السلام)
[8] سوره مبارکه غافر، آیه 51 (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ)
[9] سوره مبارکه طور، آیه 48 (وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ)
[10] نهج البلاغه، خطبه 12 (وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ (علیه السلام) أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنَا؟ فَقَالَ نَعَمْ. قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَان.)
[11] الأمالي (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۳۳۸ (قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ رَحِمَهُ اَللَّهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ سَلَمَةَ اَلْكِنْدِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ وَ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَجِبُ أَنْ يُكْتَبَ هَذَا اَلْحَدِيثُ بِالذَّهَبِ.)
[12] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، جلد ۱، صفحه ۷۴ (أَخْبَرَنَا اَلشَّيْخُ اَلْأَمِينُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَهْرِيَارَ اَلْخَازِنُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي مَشْهَدِ مَوْلاَنَا أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ أَمْلَأَ عَلَيْنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْبُرْسِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْقُرَشِيُّ اَلْمُعَدِّلُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حُمْرَانَ اَلْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْأَيَادِي قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ مُدْرِكٍ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ زِيَادٍ اَلْمَلَكِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ عَطِيَّةَ اَلْعَوْفِيِّ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ زَائِرَيْنِ قَبْرَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلاَءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ اَلْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ اِتَّزَرَ بِإِزَارٍ وَ اِرْتَدَى بِآخَرَ ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فِيهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَى بَدَنِهِ ثُمَّ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً إِلاَّ ذَكَرَ اَللَّهَ تَعَالَى حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ اَلْقَبْرِ قَالَ أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ اَلْمَاءِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ يَا حُسَيْنُ ثَلاَثاً ثُمَّ قَالَ حَبِيبٌ لاَ يُجِيبُ حَبِيبَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَكَ بِالْجَوَابِ وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُكَ عَلَى أَثْبَاجِكَ وَ فُرِّقَ بَيْنَ بَدَنِكَ وَ رَأْسِكَ فَأَشْهَدُ أَنَّكَ اِبْنُ خَاتِمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ اِبْنُ سَيِّدِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اِبْنُ حَلِيفِ اَلتَّقْوَى وَ سَلِيلُ اَلْهُدَى وَ خَامِسُ أَصْحَابِ اَلْكِسَاءِ وَ اِبْنُ سَيِّدِ اَلنُّقَبَاءِ وَ اِبْنُ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ وَ مَا لَكَ لاَ تَكُونُ هَكَذَا وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ اَلْمُتَّقِينَ وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ اَلْإِيمَانِ وَ فُطِمْتَ بِالْإِسْلاَمِ فَطِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ لِفِرَاقِكَ وَ لاَ شَاكَّةٍ فِي اَلْخِيَرَةِ لَكَ فَعَلَيْكَ سَلاَمُ اَللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا ثُمَّ جَالَ بَصَرَهُ حَوْلَ اَلْقَبْرِ وَ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيَّتُهَا اَلْأَرْوَاحُ اَلَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ اَلْحُسَيْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ اَلصَّلاَةَ وَ آتَيْتُمُ اَلزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمُ اَلْمُلْحِدِينَ وَ عَبَدْتُمُ اَللَّهَ حَتَّى أَتَاكُمُ اَلْيَقِينُ وَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ قَالَ عَطِيَّةُ فَقُلْتُ لَهُ يَا جَابِرُ كَيْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلاً وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ وَ اَلْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أُوتِمَتْ أَوْلاَدُهُمْ وَ أَرْمَلَتْ أَزْوَاجُهُمْ؟ فَقَالَ يَا عَطِيَّةُ سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ وَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً أَنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ خُذْنِي نَحْوَ أَبْيَاتِ كُوفَانَ فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ اَلطَّرِيقِ قَالَ يَا عَطِيَّةَ هَلْ أُوصِيكَ وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِي بَعْدَ هَذِهِ اَلسَّفْرَةِ مُلاَقِيكَ أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ اُرْفُقْ بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ ثَبَتَتْ لَهُ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَى اَلنَّارِ .)